حسبانیه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۴ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۵۹ توسط Salehi.m (بحث | مشارکت‌ها)

حسبانیه‏ از «سوفسطائیه» اسلام‌اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده می‌شوند، ولی حسبانیه صحیح‌تر است. [۱]

تاریخچه

حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینه‌ای کهن دارند و به‌همین سبب در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لا‌ادریه نیز می‌شود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر مأمون‌ خلیفه‌عباسی وارد شد و ثمامة‌بن‌الاشرس (از بزرگان معتزله) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که مذهب تو چیست؟ پاسخ داد که: من می‌گویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربه‌‏ای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت:ای امیرالمؤمنین دیدی که این بی‌ادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کرده‏‌ای که بر سر تو زده‏‌ام؟! سپس این شعر را بسرود:

و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب‏

و عساک حین قعدت، قمت و حین جئت من الذهاب‏

و عسی البنفسج زیبق و عسی المهمات من السداب

‏ و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب‏

یعنی: شاید که خیال می‌کنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که می‏‌بینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو می‏‌نشینی، برخاسته و موقعی می‌آیی که رفته‏ باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که می‏‌خوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خنده‌اش گرفت.[۲][۳]

همچنین به روایت ابن‌ندیم، [۴] وقتی صالح‌ابن‌عبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به‌عقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت:«بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت:«آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به‌طوری که موجود را معدوم می‌انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت:«پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به‌نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است».

معنای اصطلاحی حسبان

در برخی آثار متقدم، به‌ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید [۵] مقالات‌الاسلامیین ابوالحسن‌اشعری [۶] [۷] [۸]اصطلاح حسبان به‌معنای «گمان و پنداشت» و لفظ حسبانیه به‌معنای «کسانی که به‌یقین قائل نیستند» به‌کار رفته است. در برخی دیگر، نظیر التوحید ماتریدی،[۹]اصول‌الدین بغدادی، [۱۰]الفصل ابن‌حزم، [۱۱]اصول‌الدین بزدوی،[۱۲]مقالات الاسلامیین اشعری، [۱۳] و البدء والتاریخ، [۱۴] واژۀ سوفسطاییه به‌کار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع‌اسلامی‌ قدمت بیشتری دارد.

معنای اصطلاحی لاادریه

این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلم‌وحده «ادری» لاادری به‌معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» است.[۱۵] و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی می‌شود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علی‌الخصوص امور ما بعد‌الطبیعی‌اند. و اما از حیث‌تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به‌کار رفته است که شامل لا ادریه نیز می‌شود.

اعتقادات

حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست. [۱۶] در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌ است. در برخی متون، مانند مقالات‌الاسلامیین [۱۷] البدء و التاریخ مقدسی، [۱۸]المغنی قاضی عبدالجبار [۱۹] و اصول‌الدین بزدوی [۲۰] سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی [۲۱] سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را.

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157
  2. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157 با ویرایش و اصلاح عبارات.
  3. الفرق و التواریخ، نسخه خطی آستان قدس رضوی، ص 157
  4. ابن ندیم ص 204
  5. احمدبن محمد ابن عبدربه احمد بن محمد، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره، سال 1389 هجری قمری و 1969 میلادی، ج 2، ص 407-408
  6. اشعری‌ابوالحسن، المقالات‌الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434،
  7. مطهر‌بن‌طاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341ش، ج 1، ص 48
  8. قاضی‌عبدالجبار، المغنی فی ابواب‌التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41
  9. ماتریدی محمد‌بن‌محمد، التوحید، نشر فتح‌الله خلیف، بیروت، سال 1986 میلادی، ص 153
  10. بغدادی عبدالقاهر‌بن‌طاهر، اصول‌الدین، چاپ بیروت، سال 1401قمری و 1981 میلادی، ص 6
  11. ابن‌حزم، الفصل فی‌الملل و‌الاهواء، سال 1997 میلادی، ج 1، ص 43
  12. بزدوی محمد‌بن‌محمد، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5
  13. اشعری‌ابوالحسن، المقالات‌الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434
  14. مقدسی مطهر‌بن‌طاهر، البدء‌والتاریخ، چاپ کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48،
  15. ر. ک، ابن‌منظور، ج 14، ص 254
  16. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157 با ویرایش و اصلاح عبارات.
  17. اشعری ابوالحسن، المقالات الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433
  18. مقدسی مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48
  19. قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41-43
  20. بزدوی محمد بن محمد، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5
  21. شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، نشر احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 قمری و 1948 میلادی، ج 2، ص 106