معراج در آثار اهل‌سنت (مقاله)

از ویکی‌وحدت

معراج در آثار اهل سنت

قطعیت اسراء در دیدگاه اهل سنت

حادثه «اسراء» به نص قرآن كريم به دلالت قطعي ثابت شده است[۱]. هم چنين "اسراء" در جميع مصنفات، به‌صورت متواتر در حديث آمده است و راويان این حديث، به بيست صحابي می‌رسد و دلالت قطعي بر ثبوت «اسراء» دارد[۲].

معراج روحانی یا جسمانی

گروهی از دانشمندان اهل‌سنت، معراج جسمانی را انكار كرده و معراج روحانی را پذیرفته‌اند، دلیل این امر دو روایتی است كه در کتاب‌های تفسیرشان آورده‌اند:
اول: «اِنَّ معاویه ابن ابی‌سفیان كانَ اِذا سُئِلَ عَنْ سُري رسول‌الله قال: كانَ رُؤيا مِنَ اللهِ صادِقَةً؛ هنگامي كه درباره سير رسول‌الله صلی‌الله عليه و آله از معاويه پرسيده شد، گفت: خواب صادقي بود از جانب خدا»[۳]،
دوم: «اِنَّ بَعضَ آلَ أبي بكر قال: كانَت عائشَةُ تقُول ما فُقِدَ جَسَدُ رسول‌الله صلی‌الله عليه و آله و لكن اُسريَ بروحِهِ؛ عايشه هميشه می‌گفت جسد رسول‌الله صلی‌الله عليه و آله مفقود نشد، بلكه سير آن حضرت با روح بود (معراج روحاني)»[۴]. البته برخی مثل آلوسی با تفکیک اسراء از معراج اولی را جسمانی و دومی را روحانی دانسته است[۵] در این بحث کلامی بسیاری از اهل سنت و قاطبه علمای شیعی قائل با معراج جسمانی و روحانی هستند.

تفصیل معراج در منابع اهل سنت

در برخی روایات آمده است که در شب معراج سینهٔ آن حضرت را شکافته‌اند. و در اثنای این سفر آسمانی، آن حضرت مشاهدات فراوانی داشته‌اند:

  • شیر و شراب به آن حضرت پیشنهاد شده، و ایشان شیر را انتخاب کرده‌اند، و به آن حضرت گفته شده است که: به فطرت راه یافتی! یا: فطرت را برگزیدی! این را بدان که اگر شراب را برگرفته بودی امّت تو به بیراهه می‌‌رفتند!؛
  • آن حضرت چهار جویبار را دیدند که از چشمه‌ای مجاور ریشهٔ سدره‌المنتهی جاری شده‌اند: دو جویبار آشکار و دو جویبار پنهان؛ آن دو جویبار آشکار، نیل و فرات بودند. عنصر اصلی آن دو؛ و آن دو جویبار پنهان، دو جویبار در بهشت بودند. شاید مشاهدهٔ نیل و فرات اشاره به ‌پاگرفتن اسلام در این دو منطقه بود؛ والله اعلم؛
  • مالک، خازن جهنم، را دیدند که هیچ نمی‌خندد، و بر چهرهٔ او اثری از شادی و شادمانی نیست؛ همچنین بهشت و دوزخ را مشاهده کردند؛
  • به ستم خورندگان اموال یتیمان را مشاهده کردند که لب و دهان آنان همانند دهان اشتران است و پاره‌های آتش را که همانند قطعه‌های سنگ است در دهانشان می‌اندازند و از مقعدشان خارج می‌شود؛
  • رباخواران را مشاهده کردند که شکم‌های بزرگی دارند، آن‌چنان‌که به‌خاطر بزرگی شکم‌‌هایشان نمی‌‌توانند از جایشان حرکت کنند، و فرعونیان به هنگام عرضه بر آتش از کنار آنان می‌‌گذرند و آنان را لگد می‌کنند؛
  • زناکاران را مشاهده کردند که در برابرشان گوشت فربه و پاکیزه نهاده‌‌اند، و در کنار آن گوشت بی‌رمق و متعفّن؛ و آنان گوشت بی‌رمق و متعفّن را می‌خورند، و گوشت فربه و پاکیزه را وا می‌گذارند؛
  • زنانی را که بچه‌هایشان را به مردانی که واقعاً پدر آن بچه‌ها نیستند، می‌بندد، مشاهده کردند که آنان را به سینه‌هایشان آویزان کرده‌اند؛
  • در طول ماه، به هنگام رفت‌وبرگشت، کاروانی از مکّیان مشاهده کردند، و به آنان کمک کردند تا اشتری را که گم‌کرده بودند پیدا کنند؛ و درحالی‌که آنان خواب بودند، از ظرف سرپوشیدهٔ آنان آب نوشیدند و همچنان ظرف خالی را به‌صورت پوشیده وانهادند، و این، نشانه‌‌ای برای درستی ادّعای ایشان در بامداد لیلة ‌الاسراء گردید[۶].

در برخی دیگر از منابع اهل‌سنت هم به‌عنوان فضیلت برای عمر نقل شده که پیامبر فرموده که در شب معراج به قصر طلایی رسیدیم گفتم که از آن کیست گفتند از آن عمر است و چون پیامبر غیرت زیاد عمر را می‌دانست وارد آن نشد[۷].

معراج در برخی منابع اصلی

  1. صحيح مسلم، مسلم در صحيح خود در باب الاسراء روایتی از انس بن مالک دارد که در مورد براق و چهارپا بودن آن و دیدار انبیای سلف آدَمَ، عِيسَى، وَيَحْيَى، يُوسُف، إِدْرِيسَ، هَارُونَ، مُوسَى، إِبْرَاهِيمَ و ملائکه بیان می‌شود و نیز تخفیف گرفتن در نماز[۸] و دیدار با مالک خازن جهنم و دجال [۹] و نقل روایاتی در مورد آیات 11تا 13 سوره نجم که در مورد رویت جبرائیل و نه خداوند است[۱۰] و اگر رویت خداوند بوده با چشم سر نه چشم دل و رویت حضرت حق به‌صورت نور بوده است[۱۱].
  2. صحیح بخاری، در صحیح بخاری از ابوذر از رسول خدا نقل می‌کند که در مکه و در منزل بودم که سقف شکافت جبرائیل آمد سینه‌ام را شکافت و با آب زمزم شست و با ظرفی پر از ایمان و حکمت سرشار کرد و مرا به آسمان برد حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ يُونُسَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: كَانَ أَبُو ذَرٍّ يُحَدِّثُ أَنَّ رسول‌الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، و ...[۱۲] با آدَمَ، وَإِدْرِيسَ، وَمُوسَى، وَعِيسَى، وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ و نیز یوسف و هارون ملاقات نمودم و کیفیت تخفیف مقدار نماز دارد و بحثی هم در مورد عدم ایمان ابوطالب دارد[۱۳]. این نقل با نقل شیعه به جز بحث ایمان حضرت ابوطالب هم خوانی دارد.
  3. سیره ابن هشام ابن هشام در یک باب [۱۴] در سيره خود روایت عبدالله بْنُ مَسْعُودٍ در مورد معراج را ذکر می‌کند:

وی علت نام‌گذاری ابوبکر به صدیق را هم اینگونه ذکر می‌کند که نام‌گذاری ابوبکر به صدیق برای تأیید فرمایش رسول اکرم در مورد رویت قافله مکه در بیت‌المقدس بوده است.[۱۵] دیدار با پیامبران إبراهيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى [۱۶] و مالك خازن جهنم[۱۷] هم در سیره آمده است.

اشکالات به واقعه معراج

اشکالاتی که به معراج شده از دیرباز مطرح بوده است:

درباره موانع عقلي مانند: نامعقول بودن حركت سريع و کوتاه‌مدت، بعيد بودن پذيرش آن، ممكن نبودن حيات جسماني در عالم بالا و بيهوده بودن انجام چنين كاري از سوي خداي حكيم، بايد گفت اينك با پيشرفت دانش فضايي، حركت سريع و کوتاه‌مدت مافوق سرعت نور براي بشر ممكن شده است. حال اينكه اين امر به قدرت الهي صورت گرفته است. پس چنين چيزي امکان‌پذیر است. در فلسفه نيز ثابت شده است كه قدرت خداوند به امر محال تعلق نمی‌گیرد. هنگامي كه امري ممكن شد، تعلق قدرت به آن، مشكلي ندارد. روایت‌های دربردارنده امور نامعقول و باطل مانند اينكه: پيامبر، خدا را آشكارا ديد و با او سخن گفت و با او نشست و... با هيچ منطقي سازگار نيست، بلكه مخالف دليل عقل و نقل است. بنابراين، شك اين گونه روایت‌ها، ساختگي است[۱۸]
گفته‌اند: حيات در عالم بالا ممكن نيست. شايد براي چنين امري، دلايلي بيان شود، مانند:

  • 1.نبودن هوا در بيرون از فضاي جو زمين؛
  • 2. گرماي سوزان آفتاب در بخشي كه آفتاب می‌تابد؛
  • 3. سرماي كشنده در بخشي كه آفتاب نمی‌تابد؛
  • 4. وجود پرتوهاي خطرناك در فضا كه به ساختار بدن زيان می‌رساند؛
  • 5. مشكل بی‌وزنی.

به‌یقین، مسئله معراج، پدیده‌ای عادي نبوده، بلكه با استفاده از نيروی بی‌پایان خداوند صورت گرفته است، البته همه معجزه‌های پيامبران همین‌گونه است. به عبارت روشن‌تر، هنگامي كه معجزه از نظر عقلی محال نيست، ديگر موارد نيز با قدرت خداوند، ممكن می‌شود. اكنون بشر با پيشرفت دانش توانسته است با بهره‌گیری از سفینه‌های فضايی، مشكل پرتوهای مرگ‌بار بيرون جو را حل كند. با توليد لباس‌های ويژه نيز می‌تواند خود را در گرما و سرماي فوق‌العاده حفظ كند. با استفاده از اكسيژن ذخيره شده، مشكل نبود هوا را برطرف ساخته و با تمرين، مشكل بی‌وزنی را رفع كرده است. پس معراج به مدد و نيروی نامحدود الهی، هیچ‌گونه مانع عقلی و علمی ندارد[۱۹]. دکتر احمد شبلی استاد الازهر در قسمت سوم مجموعه «بالمكتبة الإسلامية المصورة لكل الأعمار» در نقد اسراء و معراج اموری را نوشته که در جواب آن کتابی از سوی حمود بن عبدالله بن حمود بن عبدالرحمن التويجري با عنوان السراج الوهاج لمحو أباطيل الشلبي عن الإسراء والمعراج تدوین و چاپ گردیده است.

  1. (اسراء،1)
  2. ابی‌عبدالله محمد بن احمد الانصاري القرطبي الجامع الاحكام القرآن، ج 10، ص 205. هبة، الزحيلى، تفسير المنير، ج 15، صص 12 و 13.
  3. تفسير مراغى، ج 13، ص 7، جزء 15
  4. تفسير مراغى، ج 13، ص 7، جزء 15
  5. تفسير مراغى، ج 13صص 6 ـ 8
  6. سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 379، 402-406.
  7. شرح صحيح ابن حبان نویسنده: الراجحي، عبدالعزیز جلد: 3 صفحه: 12 والإسراء والمعراج وذكر أحاديثهما وتخريجها وبيان صحيحها نویسنده: الألباني، ناصر الدين جلد: 1 صفحه: 49
  8. صحيح مسلم نویسنده: مسلم جلد: 1 صفحه: 145
  9. صحيح مسلم ، مسلم جلد: 1 ص 151
  10. صحيح مسلم نویسنده: مسلم جلد: 1 ص158و 159
  11. صحيح مسلم ، مسلم جلد: 1 صفحه: 161
  12. صحیح‌البخاری نویسنده: البخاري جلد: 1 صفحه: 78 بَابٌ: كَيْفَ فُرِضَتِ الصَّلاَةُ فِي الإِسْرَاءِ؟
  13. صحیح‌البخاری، البخاري جلد: 5 صفحه: 52
  14. باب ذِكْرُ الإِسراء وَالْمِعْرَاجِ سيرة ابن هشام - ت طه عبد الرؤوف سعد، عبدالملک بن هشام ج،2 صفحه: 32
  15. سيرة ابن هشام - ت طه عبدالرؤوف سعد ، عبدالملک بن هشام جلد: 2 صفحه: 34
  16. سيرة ابن هشام - ت طه عبدالرؤوف سعد نویسنده: عبدالملک بن هشام جلد: 2 ص 35 و 38
  17. سيرة ابن هشام - ت طه عبدالرؤوف سعد نویسنده: عبدالملک بن هشام جلد: 2 صفحه: 37
  18. تفسير نمونه، ج 12، ص 14 تا ...
  19. ر. ک تفسير نمونه، ج 12، صص 19 و 20.