مصعب بن زبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:


به طوری که [[ابن خلدون]] می‌گوید: "مصعب بن زبیر نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. او این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای [[حجاز]] بود، انجام داد و دستور داد که بر یک روی سکه‌ها کلمه "برکه" و بر روی دیگر نام "الله" را بنویسند<ref>. ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408، ج 1، ص 323</ref>.
به طوری که [[ابن خلدون]] می‌گوید: "مصعب بن زبیر نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. او این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای [[حجاز]] بود، انجام داد و دستور داد که بر یک روی سکه‌ها کلمه "برکه" و بر روی دیگر نام "الله" را بنویسند<ref>. ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408، ج 1، ص 323</ref>.
=صفات اخلاقی مصعب=
مصعب فردی شجاع، زیباروی و جلیل‌القدر و مورد ستایش بود<ref> ابن طقطقى، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربى، 1418، ط الأولى، ص 124.</ref>. مسعودی می‌گوید: «مصعب جمال چهره و کمال بنیه‌اى داشت» و ابن رقیات ضمن شعرى درباره او گوید: «مصعب شهاب خدا بود که ظلمت از چهره وى برخاسته بود<ref> مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 109.</ref>.»
فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم<ref> ابن سعد، پیشین.</ref>.» گویند چون سر مصعب را به نزد [[عبدالعزیز]] برادر [[عبدالملک]] در [[مصر]] بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین [[قریش]] و شجاع‌ترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در [[دمشق]] بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، [[غسل]] داد، عطر زد و مدفون ساخت<ref>. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.</ref>. هم‌چنین نقل شده که [[عبدالملک بن مروان]] می‌گفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود<ref> همان.</ref>.» ابن قتیبه نیز او را بخشنده‌ترین عرب ذکر کرده است<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی [[مدینه]] قرار داشت تلاش بسیار نمود<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>.
اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برهه‌ای از تاریخ قسی‌القلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مى‌آید شما او را به لقبى مى‌خوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مى‌خوانم و آن این که من قصاب هستم<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>.» [[طبری]] می‌نویسد: مصعب، عبدالله بن [[عمر]] را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از [[مسلمانان]] را کشتى حال هر طور مى‌خواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آن‌ها [[کافران]] و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آن‌ها گوسفندان موروثى پدرت را کشته بودى افراط کرده بودی<ref> طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>.» هم‌چنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامى براى از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیرى با زبیریان و شکست‌ سخت مروانیها شد.
مصعب، مروانی‌هاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آن‌ها را گرفته و خانه‌هایشان را تخریب کرد<ref> ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.</ref>، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آن‌ها را در گوشه و کنار [[کوفه]] گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند<ref>نویری، پیشین، ج 6، ص 66.</ref>.
وى روى مسائل نژادى تعصبات عربى خاصى داشته و به خصوص نسبت‌ به ایرانیان بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهى کرده بودند، نظرى بدبینانه داشت<ref> جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، 1383ش، چاپ سوم، ص 642.</ref>.
مصعب ‌پس‌ از کشته شدن مختار و تسلط بر کوفه دو همسر مختار که یکى "ثابت دختر سمره بن جندب" و دیگرى "عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری" بود را نزد خود خواند چون هر دو حاضر شدند، مصعب از هر دو پرسید شما درباره مختار چه عقیده دارید، ام‌ثابت گفت: «هر عقیده که تو دارى من هم دارم.» او را آزاد کرد. اما عمره با رشادت تمام گفت: «خدایش بیامرزد. او بنده‌اى از بندگان خوب خدا بود.» مصعب او را زندانى کرد و به برادر خود عبدالله بن زبیر نامه نوشت که زن مختار ادعا مى‌کند که او پیغمبر بوده ‌است. عبدالله دستور قتل وى را صادر کرد و آن زن را شبانه در محلى میان کوفه و حیره به قتل رساندند<ref> ابو حنیفه دینورى، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش، ص 309 و ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385، ج 4، ص 275.</ref>. وی رفتار مناسبی با [[شیعیان]] نداشت و برخی از شیعیان، همچون عمران بن ‌حذیفه ‌بن ‌یمان و فرزندان حجر بن‌ عدی به نام‌های عبدالرحمن و عبدالرب را به [[شهادت]] رساند<ref>ابن اثیر، همان، ج 4، ص 280. </ref>.


=پانویس=
=پانویس=

نسخهٔ ‏۱۲ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۸

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در

نام مصعب بن زبیر
لقب اباعبدالله
زاده ۶۴۷
درگذشت ۶۹۱ دیرالجثالیق، عراق
شناخته‌شده برای فرماندار زبیری عراق
سمت حاکم بصره و کوفه
سلسله آل‌زبیر
دین و مذهب اسلام سنی
اقدامات مهم قتل مختار و نابودی قیام او

مُصْعَب بن زُبَیر فرمانده آل‌زبیر که به قیام مختار پایان داد. مصعب از طرف برادرش عبدالله بن زبیر به حکومت بصره رسید. او پس از کشتن مختار، پنج هزار نفر که به آنان امان داده بود، را نیز به قتل رساند. مصعب با سکینه دختر امام حسین(ع) ازدواج کرد. او در سال ۷۲ قمری در نبرد با عبدالملک بن مروان حاکم بنی‌امیه، کشته شد.

مصعب کیست

مصعب بن زبیر بن عوام یکی از ده پسر زبیر است. مادر او رباب دختر انیف بن عبید بن مصاد بن کعب از قبیله کلب است. مصعب دارای چهارده فرزند بود که عبارتند از: عیسی اکبر، عکاشه، سکینه، عبدالله، محمد، حمزه، عاصم، عمر، جعفر، مصعب، سعد، منذر، عیسی اصغر و رباب[۱] کنیه او ابوعبدالله بود و از طرف برادرش عبدالله بن زبیر به حکومت عراق منصوب گردید. مصعب یکی از قوی‌ترین حامیان برادرش عبدالله بود. وى از مهم‌ترین حاکمان زبیرى بود که بجز مدت کوتاهى در تمام دوره‌اى که عراق زیر سلطه زبیریان بود، بر آن حکومت کرد. یکی از اقدامات او در دوران ولایت عراق ضرب سکه بود[۲].

به طوری که ابن خلدون می‌گوید: "مصعب بن زبیر نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. او این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای حجاز بود، انجام داد و دستور داد که بر یک روی سکه‌ها کلمه "برکه" و بر روی دیگر نام "الله" را بنویسند[۳].

صفات اخلاقی مصعب

مصعب فردی شجاع، زیباروی و جلیل‌القدر و مورد ستایش بود[۴]. مسعودی می‌گوید: «مصعب جمال چهره و کمال بنیه‌اى داشت» و ابن رقیات ضمن شعرى درباره او گوید: «مصعب شهاب خدا بود که ظلمت از چهره وى برخاسته بود[۵]

فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم[۶].» گویند چون سر مصعب را به نزد عبدالعزیز برادر عبدالملک در مصر بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین قریش و شجاع‌ترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در دمشق بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، غسل داد، عطر زد و مدفون ساخت[۷]. هم‌چنین نقل شده که عبدالملک بن مروان می‌گفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود[۸].» ابن قتیبه نیز او را بخشنده‌ترین عرب ذکر کرده است[۹]. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی مدینه قرار داشت تلاش بسیار نمود[۱۰].

اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برهه‌ای از تاریخ قسی‌القلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مى‌آید شما او را به لقبى مى‌خوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مى‌خوانم و آن این که من قصاب هستم[۱۱]طبری می‌نویسد: مصعب، عبدالله بن عمر را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از مسلمانان را کشتى حال هر طور مى‌خواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آن‌ها کافران و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آن‌ها گوسفندان موروثى پدرت را کشته بودى افراط کرده بودی[۱۲].» هم‌چنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامى براى از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیرى با زبیریان و شکست‌ سخت مروانیها شد.

مصعب، مروانی‌هاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آن‌ها را گرفته و خانه‌هایشان را تخریب کرد[۱۳]، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آن‌ها را در گوشه و کنار کوفه گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند[۱۴].

وى روى مسائل نژادى تعصبات عربى خاصى داشته و به خصوص نسبت‌ به ایرانیان بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهى کرده بودند، نظرى بدبینانه داشت[۱۵].

مصعب ‌پس‌ از کشته شدن مختار و تسلط بر کوفه دو همسر مختار که یکى "ثابت دختر سمره بن جندب" و دیگرى "عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری" بود را نزد خود خواند چون هر دو حاضر شدند، مصعب از هر دو پرسید شما درباره مختار چه عقیده دارید، ام‌ثابت گفت: «هر عقیده که تو دارى من هم دارم.» او را آزاد کرد. اما عمره با رشادت تمام گفت: «خدایش بیامرزد. او بنده‌اى از بندگان خوب خدا بود.» مصعب او را زندانى کرد و به برادر خود عبدالله بن زبیر نامه نوشت که زن مختار ادعا مى‌کند که او پیغمبر بوده ‌است. عبدالله دستور قتل وى را صادر کرد و آن زن را شبانه در محلى میان کوفه و حیره به قتل رساندند[۱۶]. وی رفتار مناسبی با شیعیان نداشت و برخی از شیعیان، همچون عمران بن ‌حذیفه ‌بن ‌یمان و فرزندان حجر بن‌ عدی به نام‌های عبدالرحمن و عبدالرب را به شهادت رساند[۱۷].

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410، ط الأولى، ج 5، ص 140
  2. البلاذرى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988، ص 450 - 448
  3. . ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408، ج 1، ص 323
  4. ابن طقطقى، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربى، 1418، ط الأولى، ص 124.
  5. مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 109.
  6. ابن سعد، پیشین.
  7. . نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.
  8. همان.
  9. ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.
  10. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.
  11. ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.
  12. طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.
  13. ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.
  14. نویری، پیشین، ج 6، ص 66.
  15. جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، 1383ش، چاپ سوم، ص 642.
  16. ابو حنیفه دینورى، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش، ص 309 و ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385، ج 4، ص 275.
  17. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 280.