یونس بن عبدالرحمن: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
جایگاه علمي يونس بن عبدالرحمن آن قدر بالاست که درباره‏‌اش گفته‌‏اند:  «انتهي علم الائمه ((علیهم‌السلام)) الي اربعه نفر اولهم سلمان الفارسي و الثاني جابر، و الثالث السيد، و الرابع يونس بن عبدالرحمن»<ref>رجال کشي، خ 917، ص 485؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 339؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۰. و  نجاشی، رجال، ص۴۴۷.</ref>. علم ائمه ((علیهم‌السلام)) به چهار نفر پايان يافته است، سلمان فارسي، جابر بن يزيد جعفي، سيد اسماعيل حميري، يونس بن عبدالرحمان.  
جایگاه علمي يونس بن عبدالرحمن آن قدر بالاست که درباره‏‌اش گفته‌‏اند:  «انتهي علم الائمه ((علیهم‌السلام)) الي اربعه نفر اولهم سلمان الفارسي و الثاني جابر، و الثالث السيد، و الرابع يونس بن عبدالرحمن»<ref>رجال کشي، خ 917، ص 485؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 339؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۰. و  نجاشی، رجال، ص۴۴۷.</ref>. علم ائمه ((علیهم‌السلام)) به چهار نفر پايان يافته است، سلمان فارسي، جابر بن يزيد جعفي، سيد اسماعيل حميري، يونس بن عبدالرحمان.  
امام رضا  (علیه‌السلام) او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص.۲۵۱</ref>
امام رضا  (علیه‌السلام) او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص.۲۵۱</ref>
فضل بن شاذان نیشابوری از عبدالعزیز مهتدی كه از نیكان و خوبان قم بود نقل کرده که از حضرت امام رضا  (علیه‌السلام) پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمی‌توانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فراگرفتن مسائل و احكام دینی خود، از چه كسی سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبدالرحمن. <ref>رجال كشی، ج 2ص 779.</ref>  
 
فضل بن شاذان نیشابوری از عبدالعزیز مهتدی كه از نیكان و خوبان قم بود نقل کرده که از حضرت امام رضا  (علیه‌السلام) پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمی‌توانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فراگرفتن مسائل و احكام دینی خود، از چه كسی سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: یونس بن عبدالرحمن<ref>رجال كشی، ج 2ص 779.</ref>.
 
در روایت دیگری از فضل بن شاذان آمده که گفت: از حضرت رضا (علیه‌السلام)پرسیدم: آیا یونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احكام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله <ref>رجال كشی، ج 2ص 884.</ref>
در روایت دیگری از فضل بن شاذان آمده که گفت: از حضرت رضا (علیه‌السلام)پرسیدم: آیا یونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احكام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله <ref>رجال كشی، ج 2ص 884.</ref>
جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبدالعزیز چنین اظهارنظر می‌کند: این كلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است <ref>رجال نجاشی، ص 312.</ref>
جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبدالعزیز چنین اظهارنظر می‌کند: این كلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است <ref>رجال نجاشی، ص 312.</ref>
راویانی همانند یونس كه ائمه دین، شیعیان را برای فراگرفتن آموزه‌های دینی و روایات آل پیغمبر  (علیهم‌السلام) به آنان ارجاع داده‌اند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابو بصیر، زكریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید <ref>وسائل‌الشیعه، ج 18ص 110 - 107اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص 138و رجال.</ref>
راویانی همانند یونس كه ائمه دین، شیعیان را برای فراگرفتن آموزه‌های دینی و روایات آل پیغمبر  (علیهم‌السلام) به آنان ارجاع داده‌اند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابو بصیر، زكریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید <ref>وسائل‌الشیعه، ج 18ص 110 - 107اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص 138و رجال.</ref>


خط ۳۸: خط ۴۱:


الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْمُهْتَدِي الْأَشْعَرِيُّ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي، وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ، وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا  (علیه‌السلام) وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ:، سَأَلْتُ الرِّضَا  (علیه‌السلام) فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي قَالَ خُذْ مِنْ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن.» <ref>الكشي، رجال الكشي، ص 483، حدیث 910.</ref>در این نقل راوی از امام رضا ع می‌خواهد کسی را معرفی نماید که از او معالم دین را اخذ نماید. امام یونس را معرفی می نماید.
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْمُهْتَدِي الْأَشْعَرِيُّ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي، وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ، وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا  (علیه‌السلام) وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ:، سَأَلْتُ الرِّضَا  (علیه‌السلام) فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي قَالَ خُذْ مِنْ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن.» <ref>الكشي، رجال الكشي، ص 483، حدیث 910.</ref>در این نقل راوی از امام رضا ع می‌خواهد کسی را معرفی نماید که از او معالم دین را اخذ نماید. امام یونس را معرفی می نماید.
عن عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ الْمُهْتَدِي الْقُمِّيُّ، قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، وَ حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، بِذَلِكَ أَيْضاً، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا  (علیه‌السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي، أَ فَيُونُسُ بْنُ عبدالرحمن ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ.<ref>الكشي، رجال الكشي، ص 490، حدیث 935.</ref> در این نقل از وثاقت یونس سؤال شده است؛ امام فرمودند بله.
عن عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ الْمُهْتَدِي الْقُمِّيُّ، قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، وَ حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، بِذَلِكَ أَيْضاً، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا  (علیه‌السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي، أَ فَيُونُسُ بْنُ عبدالرحمن ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ.<ref>الكشي، رجال الكشي، ص 490، حدیث 935.</ref> در این نقل از وثاقت یونس سؤال شده است؛ امام فرمودند بله.


خط ۴۷: خط ۵۱:
هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی‌کاهد. <ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۶.</ref>
هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی‌کاهد. <ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۶.</ref>
احمد بن خلف این گونه گزارش می‌دهد: من بیمار بودم. حضرت جواد  (علیه‌السلام) به عیادتم آمد و در بالای سر من كتابی از یونس به نام «یوم و لیله» را دید. آن را برداشت و با دقّت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پایان رسید؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند یونس را رحمت كند رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ.  <ref>رجال كشی، ج 2ص 780.</ref>
احمد بن خلف این گونه گزارش می‌دهد: من بیمار بودم. حضرت جواد  (علیه‌السلام) به عیادتم آمد و در بالای سر من كتابی از یونس به نام «یوم و لیله» را دید. آن را برداشت و با دقّت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پایان رسید؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند یونس را رحمت كند رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ.  <ref>رجال كشی، ج 2ص 780.</ref>
ابوهاشم جعفری نقل می‌کند كه: از امام جواد  (علیه‌السلام) در شأن و منزلت یونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند  <ref>كشی، ج 2، ص 781.</ref>
ابوهاشم جعفری نقل می‌کند كه: از امام جواد  (علیه‌السلام) در شأن و منزلت یونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند  <ref>كشی، ج 2، ص 781.</ref>
ابوهاشم جعفری كه از یاران برجسته امامان شیعه است، می‌گوید: كتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسكری  (علیه‌السلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این كتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این كتاب حقّ و حقیقت است <ref>رجال كشی، ج 2ص 781.</ref>
ابوهاشم جعفری كه از یاران برجسته امامان شیعه است، می‌گوید: كتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسكری  (علیه‌السلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این كتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این كتاب حقّ و حقیقت است <ref>رجال كشی، ج 2ص 781.</ref>
بنا بر نقل مرحوم نجاشی، امام عسكری  (علیه‌السلام) فرمود: خداوند به یونس در عوض هر حرفی از این كتاب، نوری در روز قیامت عنایت فرماید <ref>رجال نجاشی، ص 313.</ref>
بنا بر نقل مرحوم نجاشی، امام عسكری  (علیه‌السلام) فرمود: خداوند به یونس در عوض هر حرفی از این كتاب، نوری در روز قیامت عنایت فرماید <ref>رجال نجاشی، ص 313.</ref>
باز می‌گوید: از امام جواد  (علیه‌السلام) پرسیدم: درباره یونس چه می‌فرمایید؟ فرمود: كدام یونس؟
باز می‌گوید: از امام جواد  (علیه‌السلام) پرسیدم: درباره یونس چه می‌فرمایید؟ فرمود: كدام یونس؟
خط ۶۲: خط ۶۸:
گویا یونس گاهی روایات و احادیث عمیق و سنگینی را كه درباره مقامات معنوی ائمه دین بود، برای عده ای نقل می‌کرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك این معانی بلند را نداشتند؛ لذا گاهی امام از او انتقاد می فرمود.  
گویا یونس گاهی روایات و احادیث عمیق و سنگینی را كه درباره مقامات معنوی ائمه دین بود، برای عده ای نقل می‌کرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك این معانی بلند را نداشتند؛ لذا گاهی امام از او انتقاد می فرمود.  
از منظر دیگر، این مذمّت ها و انتقادها برای این بود كه شخصیت های بزرگ حدیثی و فقهی شیعه از تعرّض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آن‌ها صدمه و زیانی وارد نشود. <ref>ر-ك : رجال كشی ، ج 1، ص 342. (حالات زراره).</ref>
از منظر دیگر، این مذمّت ها و انتقادها برای این بود كه شخصیت های بزرگ حدیثی و فقهی شیعه از تعرّض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آن‌ها صدمه و زیانی وارد نشود. <ref>ر-ك : رجال كشی ، ج 1، ص 342. (حالات زراره).</ref>
یونس بن عبدالرحمن با وجود جلالت و عظمت فراوان، مورد طعن و تهمت‏های فراوانی از سوی شیعیان واقع شده است که علت اصلی آن همان گونه که امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به وی گوشزد نموده‏اند بیان نابجای معارف بلند اهل‌بیت برای غیر اهلش و کسانی که ظرفیت فهم آن را نداشته‏اند، بوده است.
یونس بن عبدالرحمن با وجود جلالت و عظمت فراوان، مورد طعن و تهمت‏های فراوانی از سوی شیعیان واقع شده است که علت اصلی آن همان گونه که امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به وی گوشزد نموده‏اند بیان نابجای معارف بلند اهل‌بیت برای غیر اهلش و کسانی که ظرفیت فهم آن را نداشته‏اند، بوده است.
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْبَصْرِيُّ، وَ كَانَ ثِقَةً فَاضِلًا صَالِحاً، قَالَ‏، دَخَلْتُ مَعَ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن عَلَى الرِّضَا علیه السلام فَشَكَا إِلَيْهِ مَا يَلْقَى مِنْ أَصْحَابِهِ مِنَ الْوَقِيعَةِ! فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: دَارِهِمْ فَإِنَّ عُقُولَهُمْ لَا تَبْلُغُ. <ref>(رجال الکشی  ج۱ ص۴۸۸؛ بحار الأنوار  ج۲ ص۶۸؛مستدرك الوسائل  ج۱۲ ص۲۱۵.)</ref>  
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْبَصْرِيُّ، وَ كَانَ ثِقَةً فَاضِلًا صَالِحاً، قَالَ‏، دَخَلْتُ مَعَ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن عَلَى الرِّضَا علیه السلام فَشَكَا إِلَيْهِ مَا يَلْقَى مِنْ أَصْحَابِهِ مِنَ الْوَقِيعَةِ! فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: دَارِهِمْ فَإِنَّ عُقُولَهُمْ لَا تَبْلُغُ. <ref>(رجال الکشی  ج۱ ص۴۸۸؛ بحار الأنوار  ج۲ ص۶۸؛مستدرك الوسائل  ج۱۲ ص۲۱۵.)</ref>  
خط ۷۰: خط ۷۷:
البته باید توجه داشت که در برخی موارد ائمه (علیهم‌السلام) عمدا از برخی از اصحاب خاص بدگویی می کردند تا دشمنان دست از سرشان بردارند و آنان را به خاطر قربشان به ائمه اذیت نکنند؛ چنانکه در مورد زراره این قضیه صادق است که امام صادق  (علیه‌السلام) عمدا از زراره بدگویی می کرد تا او را از گزند دشمنان حفظ کند و خود امام صادق  (علیه‌السلام) نیز به این امر تصریح نموده است:
البته باید توجه داشت که در برخی موارد ائمه (علیهم‌السلام) عمدا از برخی از اصحاب خاص بدگویی می کردند تا دشمنان دست از سرشان بردارند و آنان را به خاطر قربشان به ائمه اذیت نکنند؛ چنانکه در مورد زراره این قضیه صادق است که امام صادق  (علیه‌السلام) عمدا از زراره بدگویی می کرد تا او را از گزند دشمنان حفظ کند و خود امام صادق  (علیه‌السلام) نیز به این امر تصریح نموده است:
” الجواب عمّا یوهم ذمّه هو ما أجابه الصادق علیه‌السلام فی علّه ذمّه لزراره و أنّها لدفع الظلم عنه مثل ما صنع الخضر على نبیّنا و آله و علیه‌السلام بالسفینه عابها لتسلم من السلطان <ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، ج‏۸، ص: ۳۱۲</ref>
” الجواب عمّا یوهم ذمّه هو ما أجابه الصادق علیه‌السلام فی علّه ذمّه لزراره و أنّها لدفع الظلم عنه مثل ما صنع الخضر على نبیّنا و آله و علیه‌السلام بالسفینه عابها لتسلم من السلطان <ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، ج‏۸، ص: ۳۱۲</ref>
از امام صادق  (علیه‌السلام) روایت شده که به فرزند زراره فرمود:
از امام صادق  (علیه‌السلام) روایت شده که به فرزند زراره فرمود:
” عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَهَ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  (علیه‌السلام) اقْرَأْ مِنِّی عَلَى وَالِدِکَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّی إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِی مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا …. ” <ref>رجال کشی ج ١ ص ٣۴٩</ref>
” عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَهَ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  (علیه‌السلام) اقْرَأْ مِنِّی عَلَى وَالِدِکَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّی إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِی مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا …. ” <ref>رجال کشی ج ١ ص ٣۴٩</ref>
خط ۷۵: خط ۸۳:


روایاتی که بر مذمت ایشان دلالت دارد. برخی دال بر لعن و برائت امام رضا علیه‌السلام از وی  و برخی نسبت کذب و غیره به ایشان می‌دهند: مثلاً: روایت ضعیف کتاب مستطرفات چنین است که محمّد بن فضل بصرى می‌گوید:
روایاتی که بر مذمت ایشان دلالت دارد. برخی دال بر لعن و برائت امام رضا علیه‌السلام از وی  و برخی نسبت کذب و غیره به ایشان می‌دهند: مثلاً: روایت ضعیف کتاب مستطرفات چنین است که محمّد بن فضل بصرى می‌گوید:
” حضرت رضا علیه‌السلام شبى به بصره آمد نماز مغرب را بالاى پشت‌بامی خواند شنیدم در سجده می‌گفت: «اللهم العن الفاسق بن الفاسق» از نماز که فراغت حاصل کرد گفتم: آقا چه کسى را لعنت فرمودید در سجده. گفت: یونس غلام ابن یقطین را. عرض کردم: او گروهى از دوستان شما را گمراه کرده فتوا می‌داد به آنها که نماز بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید و بعد از عصر تا خورشید غروب کند اشکالى ندارد فرمود: خدا او را لعنت کند دروغ بسته بر پدرم یا فرمود: پدرانم، چه ارزشى دارد یک غلام بیابانى. ” ” نَزَلَ بِنَا أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْبَصْرَهِ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ فَوْقَ سَطْحٍ مِنْ سُطُوحِنَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْفَاسِقَ بْنَ الْفَاسِقِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَنْ هَذَا الَّذِی لَعَنْتَهُ فِی سُجُودِکَ فَقَالَ هَذَا یُونُسُ مَوْلَى ابْنِ یَقْطِینٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُ قَدْ أَضَلَّ خَلْقاً مِنْ مَوَالِیکَ إِنَّهُ کَانَ یُفْتِیهِمْ عَنْ آبَائِکَ ع أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاهِ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَقَالَ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى أَبِی أَوْ قَالَ عَلَى آبَائِی وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ قِیمَهُ عَبْدٍ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ <ref>السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج‏۳، ص: ۵۸۰</ref>
” حضرت رضا علیه‌السلام شبى به بصره آمد نماز مغرب را بالاى پشت‌بامی خواند شنیدم در سجده می‌گفت: «اللهم العن الفاسق بن الفاسق» از نماز که فراغت حاصل کرد گفتم: آقا چه کسى را لعنت فرمودید در سجده. گفت: یونس غلام ابن یقطین را. عرض کردم: او گروهى از دوستان شما را گمراه کرده فتوا می‌داد به آنها که نماز بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید و بعد از عصر تا خورشید غروب کند اشکالى ندارد فرمود: خدا او را لعنت کند دروغ بسته بر پدرم یا فرمود: پدرانم، چه ارزشى دارد یک غلام بیابانى.  
 
نَزَلَ بِنَا أَبُو الْحَسَنِ (علیه‌السلام) بِالْبَصْرَهِ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ فَوْقَ سَطْحٍ مِنْ سُطُوحِنَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْفَاسِقَ بْنَ الْفَاسِقِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَنْ هَذَا الَّذِی لَعَنْتَهُ فِی سُجُودِکَ فَقَالَ هَذَا یُونُسُ مَوْلَى ابْنِ یَقْطِینٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُ قَدْ أَضَلَّ خَلْقاً مِنْ مَوَالِیکَ إِنَّهُ کَانَ یُفْتِیهِمْ عَنْ آبَائِکَ (علیهم‌السلام) أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاهِ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَقَالَ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى أَبِی أَوْ قَالَ عَلَى آبَائِی وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ قِیمَهُ عَبْدٍ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ <ref>السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج‏۳، ص: ۵۸۰</ref>


مرحوم آیت الله خویی تمامی این روایات را ضعیف می‏دانند و تنها دو روایت ذم را صحیح السند می‏دانند اما می‏فرمایند علم آن را باید به اهلش واگذار کرد. علاوه بر این که اين دو روایت توان معارضه با روایات مستفیضه متعاضده با تسالم فقها و بزرگان بر جلالت امر یونس را ندارد. <ref>معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 20 ص : 215</ref>
مرحوم آیت الله خویی تمامی این روایات را ضعیف می‏دانند و تنها دو روایت ذم را صحیح السند می‏دانند اما می‏فرمایند علم آن را باید به اهلش واگذار کرد. علاوه بر این که اين دو روایت توان معارضه با روایات مستفیضه متعاضده با تسالم فقها و بزرگان بر جلالت امر یونس را ندارد. <ref>معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 20 ص : 215</ref>

نسخهٔ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۴

یونس بن عبدالرحمن
نام کاملیونس بن عبدالرحمن
اطلاعات شخصی
محل تولدقم
محل درگذشتمدینه
فعالیت‌هااز اصحاب امام صادق (علیه‌السلام)، امام کاظم (علیه‌السلام) و خصوصا امام رضا(علیه‌السلام)، از اصحاب اجماع و از اولین فقهای شیعه

یونس بن عبدالرحمن یونس بن عبدالرحمن از یاران امام رضا (علیه‌السلام) و از راویان ثقه شیعه و از اصحاب اجماع است. وی امام صادق (علیه‌السلام) را ملاقات کرده ولی تنها از امام کاظم (علیه‌السلام) و امام رضا (علیه‌السلام) روایت نقل کرده است. منابع رجالی او را ستوده‌اند. امام رضا (علیه‌السلام) سه بار بهشت را برای یونس ضمانت کرده است. یونس بن عبدالرحمن آثار مکتوب بسیاری از خود بر جای گذاشته است. وی در سال ۲۰۸ه‍.ق وفات یافت.

نسب و خاندان

كنیه یونس بن عبدالرحمن ابومحمد[۱]، معروف به «مولی آل یقطین» [۲]و نسبش، قمّی است.[۳] جمعی از عالمان رجالی تاریخ ولادتش را نیمه اول از سده دوم هجرت و دوران زمامداری هشام بن عبدالملک(بین سال‌های ۱۰۵ تا ۱۲۵ق[۴]) ذکر کرده‌اند.[۵]

جایگاه علمی

جایگاه علمي يونس بن عبدالرحمن آن قدر بالاست که درباره‏‌اش گفته‌‏اند: «انتهي علم الائمه ((علیهم‌السلام)) الي اربعه نفر اولهم سلمان الفارسي و الثاني جابر، و الثالث السيد، و الرابع يونس بن عبدالرحمن»[۶]. علم ائمه ((علیهم‌السلام)) به چهار نفر پايان يافته است، سلمان فارسي، جابر بن يزيد جعفي، سيد اسماعيل حميري، يونس بن عبدالرحمان. امام رضا (علیه‌السلام) او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد.[۷]

فضل بن شاذان نیشابوری از عبدالعزیز مهتدی كه از نیكان و خوبان قم بود نقل کرده که از حضرت امام رضا (علیه‌السلام) پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمی‌توانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فراگرفتن مسائل و احكام دینی خود، از چه كسی سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: یونس بن عبدالرحمن[۸].

در روایت دیگری از فضل بن شاذان آمده که گفت: از حضرت رضا (علیه‌السلام)پرسیدم: آیا یونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احكام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله [۹] جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبدالعزیز چنین اظهارنظر می‌کند: این كلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است [۱۰]

راویانی همانند یونس كه ائمه دین، شیعیان را برای فراگرفتن آموزه‌های دینی و روایات آل پیغمبر (علیهم‌السلام) به آنان ارجاع داده‌اند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابو بصیر، زكریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید [۱۱]

یونس مورد مدح امام و ذم عوام

از منظر امامان شیعه یونس نزد امامان شیعه و به‌خصوص امام رضا (علیه‌السلام) جایگاه ویژه‌ای داشت و بارها از وی با عنوان عبد صالح و بنده نیک خدا یاد شده است [۱۲] روایات فراوانی در مدح و عظمت این عالم بزرگ صادر شده است: امام رضا (علیه‌السلام) سه بار بهشت را از طرف خود و پدرانش برای وی ضمانت کرده [۱۳] امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان در زمان خود بود.»[۱۴]

الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْمُهْتَدِي الْأَشْعَرِيُّ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي، وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ، وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا (علیه‌السلام) وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ:، سَأَلْتُ الرِّضَا (علیه‌السلام) فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي قَالَ خُذْ مِنْ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن.» [۱۵]در این نقل راوی از امام رضا ع می‌خواهد کسی را معرفی نماید که از او معالم دین را اخذ نماید. امام یونس را معرفی می نماید.

عن عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ الْمُهْتَدِي الْقُمِّيُّ، قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، وَ حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، بِذَلِكَ أَيْضاً، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي، أَ فَيُونُسُ بْنُ عبدالرحمن ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ.[۱۶] در این نقل از وثاقت یونس سؤال شده است؛ امام فرمودند بله.

عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي، قَالَ:، قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه‌السلام) إِنَّ شُقَّتِي بَعِيدَةٌ فَلَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ، فَآخُذُ مَعَالِمَ دِينِي مِنْ يُونُسَ مَوْلَى ابْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: نَعَمْ. [۱۷]

جعفر بن عیسی این چنین گزارش می‌دهد: ما جمعی از شیعیان در محضر امام رضا (علیه‌السلام) بودیم. یونس بن عبدالرحمن هم در این جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره، از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به یونس اشاره كرد كه به داخل اتاق برود، پرده را بیندازد و لحظاتی پشت پرده بماند و مبادا حركتی كند تا هنگامی كه خود به وی اجازه دهد. سپس آن‌ها كه از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسیدند و درباره یونس سخنان بدین بر زبان راندند و از او بدگویی كردند و تهمت‌هایی به او روا داشتند. امام سر مباركش را پایین انداخته و ساكت بود. در این هنگام آن‌ها بلند شدند و رفتند. این جا بود كه حضرت به یونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. یونس زمانی كه آمد، قطرات اشك از گوشه‌‌های چشمانش جاری بود و گریه می‌کرد. عرض كرد: جانم به فدایت، من از آرمان شما اهل‌بیت دفاع می‌کنم و این است حال من در نزد بعضی از یارانم! حضرت فرمود: ای یونس، وقتی كه امام و رهبرت از تو خشنود و راضی است، از این سخنان ناروا ناراحت و اندوهگین مباش. ای یونس! با این مردم به‌اندازه فهم و درك آنان سخن بگو و در آن زمینه‌هایی كه بالاتر از درک و استعداد آن‌ها است، ایشان را به حال خود واگذار. آن گاه امام مثال جالبی بیان كرد و فرمود: بر تو باكی نیست اگر در دست تو یك دُرّ و گوهر گران‌بها باشد؛ ولی مردم بگویند: این چیز فاقد ارزش است؛ یا در دست تو چیز بی‌ارزشی باشد و مردم بگویند: متاع بسیار گران‌بهایی است. آیا به حال تو سودی دارد؟ عرض كرد: نه. فرمود: بله! تو هم این چنین هستی، هنگامی كه در راه ولایت و پاسداری از مكتب و آیین اهل‌بیت هستی و امام از تو رضایت دارد، از آنچه مردم درباره‌ات بگویند، نگران مباش و با آنچه آن‌ها بگویند، ضرری بر تو وارد نمی‌شود. [۱۸]

هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی‌کاهد. [۱۹] احمد بن خلف این گونه گزارش می‌دهد: من بیمار بودم. حضرت جواد (علیه‌السلام) به عیادتم آمد و در بالای سر من كتابی از یونس به نام «یوم و لیله» را دید. آن را برداشت و با دقّت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پایان رسید؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند یونس را رحمت كند رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ. [۲۰]

ابوهاشم جعفری نقل می‌کند كه: از امام جواد (علیه‌السلام) در شأن و منزلت یونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند [۲۱] ابوهاشم جعفری كه از یاران برجسته امامان شیعه است، می‌گوید: كتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسكری (علیه‌السلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این كتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این كتاب حقّ و حقیقت است [۲۲]

بنا بر نقل مرحوم نجاشی، امام عسكری (علیه‌السلام) فرمود: خداوند به یونس در عوض هر حرفی از این كتاب، نوری در روز قیامت عنایت فرماید [۲۳] باز می‌گوید: از امام جواد (علیه‌السلام) پرسیدم: درباره یونس چه می‌فرمایید؟ فرمود: كدام یونس؟ گفتم: یونس بن عبدالرحمن. فرمود: گویا نظر تو مولی آل یقطین است؟ عرض كردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسیر و روش و سیره ما اهل‌بیت بود. یک‌بار دیگر فرمود: خدا رحمتش كند، بنده بسیار خوبی برای خدا بود. طبق گزارش دیگری فرمود: خدای متعال او را رحمت كند، بنده صالح خدا بود. [۲۴]

عدم صحت روایات ذم

بعضی از روایات در مذمّت و انتقاد از یونس وارد شده كه البته اسناد آن روایات اعتبار ندارد. با نظر به همین نكته، حضرت رضا (علیه‌السلام) به یونس توصیه فرمود كه باید هر سخنی را برای هر كس نگویی. استعدادها، قریحه‌ها و ظرفیت‌ها مختلف است. حكمت را باید به اهلش یاد داد و از نااهل دریغ داشت؛ لذا پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: ما پیامبران مأموریم كه ظرفیت‌های فكری مردم را مراعات كنیم و به‌اندازه فهم و دركشان با آنان سخن بگوییم. [۲۵] گویا یونس گاهی روایات و احادیث عمیق و سنگینی را كه درباره مقامات معنوی ائمه دین بود، برای عده ای نقل می‌کرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك این معانی بلند را نداشتند؛ لذا گاهی امام از او انتقاد می فرمود. از منظر دیگر، این مذمّت ها و انتقادها برای این بود كه شخصیت های بزرگ حدیثی و فقهی شیعه از تعرّض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آن‌ها صدمه و زیانی وارد نشود. [۲۶]

یونس بن عبدالرحمن با وجود جلالت و عظمت فراوان، مورد طعن و تهمت‏های فراوانی از سوی شیعیان واقع شده است که علت اصلی آن همان گونه که امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به وی گوشزد نموده‏اند بیان نابجای معارف بلند اهل‌بیت برای غیر اهلش و کسانی که ظرفیت فهم آن را نداشته‏اند، بوده است. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْبَصْرِيُّ، وَ كَانَ ثِقَةً فَاضِلًا صَالِحاً، قَالَ‏، دَخَلْتُ مَعَ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن عَلَى الرِّضَا علیه السلام فَشَكَا إِلَيْهِ مَا يَلْقَى مِنْ أَصْحَابِهِ مِنَ الْوَقِيعَةِ! فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: دَارِهِمْ فَإِنَّ عُقُولَهُمْ لَا تَبْلُغُ. [۲۷]

امام کاظم علیه السلام در روایتی به یونس فرمودند: يَا يُونُسُ ارْفُقْ بِهِمْ فَإِنَّ كَلَامَكَ يَدِقُّ عَلَيْهِم. قال: قلت إنهم يقولون لي زنديق . قال: و ما يضرّك أن تكون في يدك لؤلؤة فيقول لك النّاس هي حصاة، و ما كان ينفعك اذا كان في يدك حصاة فيقول النّاس هي لؤلؤة» . [۲۸]

البته یونس بن عبدالرحمن با روح بلند خود بر اهل ولایت خرده نمی‌گرفت و آنان را بخشیده بود: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ يُونُسَ بْنَ عبدالرحمن قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ الْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ الْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏علیه السلام نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ. [۲۹] البته باید توجه داشت که در برخی موارد ائمه (علیهم‌السلام) عمدا از برخی از اصحاب خاص بدگویی می کردند تا دشمنان دست از سرشان بردارند و آنان را به خاطر قربشان به ائمه اذیت نکنند؛ چنانکه در مورد زراره این قضیه صادق است که امام صادق (علیه‌السلام) عمدا از زراره بدگویی می کرد تا او را از گزند دشمنان حفظ کند و خود امام صادق (علیه‌السلام) نیز به این امر تصریح نموده است: ” الجواب عمّا یوهم ذمّه هو ما أجابه الصادق علیه‌السلام فی علّه ذمّه لزراره و أنّها لدفع الظلم عنه مثل ما صنع الخضر على نبیّنا و آله و علیه‌السلام بالسفینه عابها لتسلم من السلطان [۳۰]

از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده که به فرزند زراره فرمود: ” عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَهَ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) اقْرَأْ مِنِّی عَلَى وَالِدِکَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّی إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِی مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا …. ” [۳۱] به پدرت از قول من سلام برسان، و بگو اگر من در بعضى از مجالس از تو بدگویى مى‏کنم بخاطر آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسى اظهار محبت مى‏کنیم، تا او را بخاطر محبتى که ما به او داریم مورد آزار قرار دهند، بعکس اگر ما از کسى مذمت کنیم آنها از او ستایش مى‏کنند، من اگر گاهى پشت سر تو بدگویى مى‏کنم بخاطر آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبت ما مشهور شده‏اى، و به همین جهت مخالفان ما از تو مذمت مى‏کنند، من دوست داشتم عیب بر تو نهم تا دفع شر آنها شود، آن چنان که خداوند از زبان دوست عالم موسى مى‏فرماید أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً … این مثل را درست درک کن، اما به خدا سوگند تو محبوب‏ترین مردم نزد منى، و محبوب‏ترین یاران پدرم اعم از زندگان و مردگان تویى، تو برترین کشتى‏هاى این دریاى خروشانى و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبى است که دقیقا مراقب عبور کشتى‏هاى سالمى است که از این اقیانوس هدایت مى‏گذرد، تا آنها را غصب کند، رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات[۳۲].

روایاتی که بر مذمت ایشان دلالت دارد. برخی دال بر لعن و برائت امام رضا علیه‌السلام از وی و برخی نسبت کذب و غیره به ایشان می‌دهند: مثلاً: روایت ضعیف کتاب مستطرفات چنین است که محمّد بن فضل بصرى می‌گوید: ” حضرت رضا علیه‌السلام شبى به بصره آمد نماز مغرب را بالاى پشت‌بامی خواند شنیدم در سجده می‌گفت: «اللهم العن الفاسق بن الفاسق» از نماز که فراغت حاصل کرد گفتم: آقا چه کسى را لعنت فرمودید در سجده. گفت: یونس غلام ابن یقطین را. عرض کردم: او گروهى از دوستان شما را گمراه کرده فتوا می‌داد به آنها که نماز بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید و بعد از عصر تا خورشید غروب کند اشکالى ندارد فرمود: خدا او را لعنت کند دروغ بسته بر پدرم یا فرمود: پدرانم، چه ارزشى دارد یک غلام بیابانى.

نَزَلَ بِنَا أَبُو الْحَسَنِ (علیه‌السلام) بِالْبَصْرَهِ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ فَوْقَ سَطْحٍ مِنْ سُطُوحِنَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْفَاسِقَ بْنَ الْفَاسِقِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَنْ هَذَا الَّذِی لَعَنْتَهُ فِی سُجُودِکَ فَقَالَ هَذَا یُونُسُ مَوْلَى ابْنِ یَقْطِینٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُ قَدْ أَضَلَّ خَلْقاً مِنْ مَوَالِیکَ إِنَّهُ کَانَ یُفْتِیهِمْ عَنْ آبَائِکَ (علیهم‌السلام) أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاهِ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَقَالَ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى أَبِی أَوْ قَالَ عَلَى آبَائِی وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ قِیمَهُ عَبْدٍ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ [۳۳]

مرحوم آیت الله خویی تمامی این روایات را ضعیف می‏دانند و تنها دو روایت ذم را صحیح السند می‏دانند اما می‏فرمایند علم آن را باید به اهلش واگذار کرد. علاوه بر این که اين دو روایت توان معارضه با روایات مستفیضه متعاضده با تسالم فقها و بزرگان بر جلالت امر یونس را ندارد. [۳۴]

ویژگی‌های یونس بن عبدالرحمن

=== مبارزه با انحراف‌ها ===

موضع يونس، در دفاع از امامت بسيار صريح بود به‌طوری که از همان آغاز شهادت موسي بن جعفر (علیه‌السلام) حتي براي یک‌لحظه هم در امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) ترديد نکرد. چنان که گفته‏اند يونس بن عبدالرحمان در مجلس عيسي بن سليمان در بغداد نشسته بود که شخصي وارد شد و خبر از دنيا رفتن امام کاظم (علیه‌السلام) را به حاضران ابلاغ نمود. يونس تا اين خبر را شنيد بلافاصله جمع حاضر را مورد خطاب قرار داد و گفت: «يا معشر اهل المجلس انه ليس بيني و بین‌الله امام الا علي بن موسي (علیه‌السلام) فهو امامي»[۳۵]. «اي همه‏ اهل مجلس بين من و خدا امامي جز علي بن موسي‌الرضا (علیه‌السلام) نيست پس او امام من مي‏باشد». دفاع يونس از امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) به اين شکل بود که او در برابر بدعت‌ها و انحراف‌ها ساکت ننشيند و با شجاعت و قاطعيت به افشاگري پردازد. احمد بن فضل از این محدّث جلیل، نقل می‌کند: وقتی حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) به شهادت رسید و از دنیا رفت، نزد وكلای آن حضرت كه در شهرها بودند، اموال فراوانی بود. وجود این اموال در نزد آنان، باعث شد آن‌ها مذهب باطل «واقفیه» را اختراع كنند؛ لذا مرگ امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) را انكار كردند تا اموال را خود تصاحب كنند؛ زیاد قندی هفتاد هزار دینار و علی بن ابی حمزه سی هزار دینار نزد خود داشتند. هنگامی كه من این انحراف آشكار را مشاهده كردم و امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) برای من ثابت و مسلّم شد، به تبلیغ و حمایت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) پرداختم و شیعیان را به‌سوی آن وجود گرامی دعوت كردم. آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا دیدند، نماینده‌ای به‌سوی من فرستادند و پرسیدند: به چه دلیل مردم را به‌سوی او حضرت رضا (علیه‌السلام) دعوت می‌کنی؟ اگر پول می‌خواهی، ما تو را بی‌نیاز می‌کنیم. آنان متعهّد شدند كه ده‌هزار دینار به من بدهند تا از این تبلیغ و افشاگری دست بردارم. به آنان گفتم: این روایت از امامان شیعه به ما رسیده است كه: «هر زمانی كه دیدید در جامعه اسلامی انحراف و بدعت به وجود آمد، باید در مقابل آن بایستید، موضع بگیرید و ساكت و خاموش ننشینید وگرنه نور ایمان از شما سلب خواهد شد.» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترك نخواهم كرد. براین‌اساس بود كه آن‌ها كینه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختی را بر علیه من شروع كردند. [۳۶] يونس بن عبدالرحمان مي‏گويد: آن گه که موسي بن جعفر (علیه‌السلام) از دنيا رفت در نزد نمايندگان آن حضرت اموال فراواني جمع شده بود تا جايي که در نزد زياد قندي هفتاد هزار و نزد علي بن حمزه سيصد هزار دينار گرد آمده بود و همين اموال هم موجبات لغزش و انحراف اين گونه نمايندگان را فراهم آورد و سرانجام به خاطر تصاحب اموال بر امامت موسي بن جعفر (علیه‌السلام) توقف نموده و امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) را انکار کردند. يونس بن عبدالرحمان سخنان خود را چنين ادامه مي‏دهد که: چون اين حرکت انحرافي را مشاهده نمودم و براي من حقيقت امر مبني بر انحراف واقفيه و اثبات امامت حضرت رضا آشکار گرديد به افشاگري عليه اين باند دنياپرست زبان گشودم و مردم را از افتادن به دام انحراف واقفيه برحذر داشتم و به صراط مستقيم امامت که در شخصيت با عظمت علي بن موسي تجلي يافته بود دعوت کردم. زياد قندي و علي بن ابی حمزه چون موضع‌گیری مرا مطلع شدند طي پيامي براي من، اظهار داشتند که آنچه نياز مالي دارم برآورده خواهند کرد به‌شرط اين که از مخالفت دست بردارم و مردم را به امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) دعوت نکنم بيست هزار دينار را ضمانت نمودند. يونس مي‏گويد: در پاسخ آنان گفتم: از امام باقر و امام صادق (علیه‌السلام) شنيده‏ايم که مي‏فرمودند: «اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه فان لم يفعل سلب نور الايمان و ما کنت لادع الجهاد و امر الله علي حال فناصباني و اظهرا لي العداوة» [۳۷] «آن گاه که بدعت‌ها آشکار گرديد بر عالم است که علم خود را ظاهر کند و اگر رسالت خود را در برابر بدعت انجام نداد نور ايمان از او سلب مي‏گردد. و من چنين نبودم که جهاد و مبارزه با بدعت را رها کنم زيرا فرمان خداوند را در انجام مسؤوليت در هر حالي لازم مي‏داند، ولي واقفيه مرا طرد نموده و دشمني خويش را نسبت به من ظاهر ساختند». مرحوم نجاشی در مورد یونس گزارش می‏دهد که وی از کسانی بود که واقفیه تلاش فراوان نمودند او را از جادة حق منحرف سازند و حتی برای تطمیع ایشان مال فراوانی در اختیارش قرار دادند؛ اما او از پذیرش آن امتناع ورزید و ثابت‌قدم در مسیر حق باقی ماند: کان ممن بذل له على الوقف مال‏ جزيل‏ فامتنع من أخذه و ثبت على الحق. [۳۸]

پایبندی به عبادت

حسن بن علویّه كه شخصی موثّق است، می‌گوید: از فضل بن شاذان شنیدم كه می‌گفت: یونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جای آورد.[۳۹] محمد بن عیسی بن عبید نیز می‌گوید: یونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان می رفت و احوالشان را می پرسید و بعد به خانه خود می آمد، مختصر غذایی تناول می‌کرد و كم كم آماده نماز می شد. بعد از انجام فریضه نماز، می نشست و كتاب تألیف می‌کرد. [۴۰]

یکی از برترین اصحاب اجماع

ایشان در بین یاران و اصحاب امامان شیعه، یکی از اصحاب اجماع هستند. مرحوم کشی بعد از ذکر اسامی دسته سوم اصحاب اجماع می‏‌فرماید: و أفقه هؤلاء يونس بن عبدالرحمن و صفوان بن يحيى. [۴۱] رجال شناس معروف، كشّی، از قول عالمان اصحاب شیعه روایت می‌کند. او در دو، سه مورد از كتاب خود می نویسد: «اصحاب ما، اتّفاق دارند بر صحیح شمردن روایاتی كه از این جمع و گروه روایت شود و به مقام فقهی و دانش آنان اعتراف دارند. یكی از آن‌ها یونس بن عبدالرحمن است. [۴۲]

مرجع دیگران

حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْمُهْتَدِي الْأَشْعَرِيُّ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي، وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ، وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَاعلیه السلام وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ‏، سَأَلْتُ الرِّضَاعلیه السلام فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ‏ دِينِيکم.‏ قَالَ خُذْ مِنْ يُونُسَ بْنِ عبدالرحمن[۴۳] [۴۴] محمد بن یونس می‌گوید: حضرت امام رضا (علیه‌السلام) سه بار، برای یونس بهشت را ضمانت كرد. از امام جواد (علیه‌السلام) نیز نقل می‌کند كه آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامی اش بهشت را برای یونس بن عبدالرحمن ضمانت كرد. [۴۵]

گره گشا از مسائل پیچیده حدیثی

ابن فضال که از بزرگان حدیث و از علمای بزرگ و باتقوا و همچنین از اصحاب اجماع می‏‌باشد خطاب به یونس می‏گويد: تو پیوسته گره‏گشای مسائل پیچیده حدیثی هستی: ... قَالَ فَقَامَ ابْنُ فَضَّالٍ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا تَزَالُ تَجِي‏ءُ بِالْحَدِيثِ الْحَقِّ الَّذِي يُفَرِّجُ اللَّهُ بِهِ عَنَّا. [۴۶]

مشایخ و راویان

صحابی ائمه (علیهم‌السلام)

تمام دانشمندان شیعی او را از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌دانند خلاصه علامه، ص 184.. شیخ طوسی در یك مورد او را از یاران امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) و در جای دیگر از یاران و اصحاب حضرت امام رضا (علیه‌السلام)می داند. [۴۷]همچنین نوشته اند: یونس در دو موقعیت توفیق ملاقات با امام صادق (علیه‌السلام) را یافت؛ اولین بار در كنار قبر رسول كرم(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در مدینه و یک‌بار هم هنگام سعی بین صفا و مروه. خودش می‌گوید: برای من ممكن نشد از امام (علیه‌السلام)حدیثی و روایتی بپرسم. [۴۸] حضرت رضا (علیه‌السلام) موقعيت يونس بن عبدالرحمان را همانند موقعيت سلمان فارسي مي‏داند و مي‏فرمايد: «يونس بن عبدالرحمن في زمانه کسلمان الفارسي في زمانه [۴۹] .«يونس بن عبدالرحمان در زمان خودش مانند سلمان فارسي در زمان خودش مي‏باشد».

مشایخ

یكی از دلایل رشد و بالندگی این استوانه فقه و حدیث شیعه، داشتن استادانی برجسته بود كه در درجه اول، امامان معصوم(علیهم‌السلام) قرار داشتند. وی نهایت بهره و فیض را از وجود بابركت آنان برد و بعد از امامان، اساتید بزرگی داشته كه تعداد آنان حدوداً به 25نفر می رسد و نام بردن همه آنان در این نوشتار چندان ثمر بخش نخواهد بود؛ ولی به عنوان نمونه، به ذكر چند نفر از شاخص ترین آنان بسنده می‌کنیم:

  1. عبدالله بن سنان: محدّث و فقیه فرزانه كه به گفته نجاشی: مسئولیت بیت‌المال را در حكومت منصور و مهدی و هادی و هارون الرشید به عهده داشت. او روایتگری مورد اطمینان و از اصحاب و یاران ما و جلیل القدر است كه هیچ گونه طعنی بر او روا نیست [۵۰]
  2. عبدالله بن مسكان: از نیكان و ستاره ای درخشان در آسمان علم و روایت و از اصحاب اجماع و محدّثی بسیار بزرگوار و مورد اطمینان است [۵۱]
  3. هشام بن سالم: محدّثی است كه به طور كامل مورد توجه و اعتماد است و از یاران حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) به شمار می رود. [۵۲]
  4. هشام بن حكم: همان كسی است كه با عمرو بن عُبید در مسجد بصره پیرامون مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی مناظره كرد و او را از نظر استدلال و دلیل محكوم كرد [۵۳] می‌گویند در اصل اهل كوفه بود، ولی در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روایت بسیار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولایت ائمه شیعی، بسیار پایبند و معتقد و در حقیقت یك شیعه راستین بود. وی در سال 179ه. ق در كوفه چشم از جهان فرو بست [۵۴]
  5. حمّاد بن عیسی: از راویان امام كاظم و حضرت رضا (علیه‌السلام) و از اصحاب اجماع است [۵۵]
  6. حمّاد بن عثمان رواسی: از اصحاب اجماع و شخصی مورد اطمینان است. [۵۶]
  7. علی بن رئاب: جلیل القدر و محلّ اطمینان و اعتماد و صاحب كتاب و اصلی بزرگ است [۵۷]
  8. حارث بن مغیره: یار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام كاظم (علیه‌السلام)) و صاحب جایگاه رفیع و بلندی نزد رجال نویسان شیعی است. [۵۸]

راویان

تربیت شاگردان كارآمد یكی دیگر از نكات مثبت در زندگی یونس بن عبدالرحمن است. وی در این عرصه به توفیقات زیادی دست یازید و با پرورش شاگردان بسیار قدم‌های بلندی در راه نشر حدیث و معارف اهل‌بیت برداشت. او دانش خود را از كوثر زلال و ناب امامان معصوم (علیه‌السلام) فرا گرفته بود؛ لذا یافته‌هایش را به افراد لایق و مستعد می‌آموخت. در این راستا جمعی از دین‌باوران و دانش‌پژوهان، پروانه‌وار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشته‌اند، كه عده‌ای از آنان بدون تردید، از نخبگان و فرزانگان حوزه حدیث و معارف شیعه محسوب می‌شوند [۵۹]به نام چند تن از آنان اشاره می‌کنیم:

  1. محمد بن عیسی بن عبید یقطینی: بیشترین روایاتی كه عیسی بن عبید نقل كرده، از یونس بن عبدالرحمن است. او از كسانی است كه کتاب‌های یونس را گزارش داده و می‌گویند در روزگار خود، از نظر فضل و علم، نظیر نداشت و محلّ اعتماد و اطمینان است. [۶۰]
  2. عبدالعزیز مهتدی قمی: از وكلا و خاصّان حضرت رضا (علیه‌السلام)بود و در قم زندگی می‌کرد. او مورد عنایت و اطمینان است. [۶۱]
  3. حسن بن علیّ الوشاء: یاز امام رضا (علیه‌السلام)و از چهرهای برجسته و شاخص شیعه است. احمد بن محمد بن عیسی قمی می‌گوید: «هنگامی كه برای طلب حدیث به كوفه رفتم، در آن جا با حسن بن علیّ الوشاء ملاقات كردم...» تا این كه از قول استادش حسن بن علیّ وشاء نقل می‌کند.

من در این مسجد نهصد محدّث و استاد حدیث را دیدم كه هر یك می‌گفت: حدیث كرد مرا، جعفر بن محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) [۶۲]

  1. عباس بن معروف قمی: از برجستگان حوزه حدیث، اهل قم و مورد اطمینان است. [۶۳]
  2. محمد بن خالد برقی قمی: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از یاران موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد (علیه‌السلام) شمرده اند و به او اعتماد دارند [۶۴]
  3. ریان بن شبیب: سكن قم و از یاران حضرت رضا (علیه‌السلام)بود. او موثّق و مورد اطمینان است. [۶۵]
  4. احمد بن محمد بن خالد برقی: صاحب كتاب محاسن. [۶۶]

یونس بن عبدالرحمن از منظر بزرگان

  • ابن ندیم در كتاب معتبر و مشهور خود، هنگامی كه فقیهان و عالمان برجسته شیعی را نام می‌برد، این چنین می‌گوید: یونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علّامه روزگار خویش بود. [۶۷]
  • مرحوم شیخ طوسی در رجال می‌گوید: در نظر من محدّثی مورد اطمینان است. [۶۸]
  • نجاشی می‌نگارد: یونس بن عبدالرحمن از برجسته‌ترین و شاخص‌ترین عالمان شیعی و صاحب‌منزلت و مقامی رفیع است. حضرت رضا (علیه‌السلام) یارانش را برای فراگیری فتوا و دانش به او ارجاع می‌داد و پیروان مذهب باطل وقف (واقفیه)، مال فراوانی به او پیشنهاد كردند، ولی وی از پذیرش اموال امتناع ورزید و بر روش مستقیم ثابت و پابرجا ماند [۶۹]
  • فضل بن شاذان می‌گوید: در زمان زندگی پیامبر كرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در میان یاران و صحابه پیامبر گرامی از منظر فقاهت و دانش دینی، كسی به‌پای سلمان فارسی نرسید و فقیه‌ترین و عالم‌ترین دانشمند بعد از روزگار پیامبر در بین یاران امامان معصوم شیعی، یونس بن عبدالرحمن است [۷۰]
  • علّامه حلّی می‌فرماید: او انسانی بزرگ و از پیش‌گامان مكتب تشیّع است. [۷۱]

آثار ارزشمند يونس بن عبدالرحمن

يونس در ميدان مبارزه فکري با مخالفين، یک‌لحظه از پاي ننشست و سرتاسر زندگاني او دفاع از خط ولايت و امامت علوي است تراجم نویسان بزرگ شیعه کتاب‌های فراوانی را از او نقل كرده‌اند تا جايي که فضل بن شاذان دربارهٔ او مي‏گويد: «و الف الف جلد ردا علي المخالفين» [۷۲] «يونس، هزار جلد کتاب بر رد مخالفين تأليف کرده است».
مرحوم نجاشی می‌گوید: او کتاب‌های فراوانی دارد. آن گاه به ترتیب كتاب‌هایش را نام می‌برد: «كتاب السهو، الادب، الزكاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، كتاب النكاح، الحدود، الصلوه، العلل الكبیر، التجارات و كتاب یوم و لیلة. [۷۳]

شیخ طوسی هم در این زمینه می‌نگارد: او دارای كتاب و تألیفات فراوانی است، همانند: کتاب‌های حسین سعید اهوازی؛ بلكه بیشتر از آن‌ها [۷۴]

در بعضي از روايات آمده است که وقتي امام هادي (علیه‌السلام) کتاب را مطالعه کرد براي يونس از خداوند طلب اجر نمود و فرمود: اعطاه الله بکل حرف نورا يوم القيامة [۷۵] «خداوند در مقابل هر حرفي که نوشته، روز قيامت نوري به او عطا نمايد».

عن ابي‏‌هاشم الجعفري قال: ادخلت کتاب يوم و ليلة الذي الفه يونس بن عبدالرحمان علي ابي‌‏الحسن العسکري (علیه‌السلام) فنظر فيه و تصفحه کله ثم قال! هذا ديني و دين ابائي و هو الحق کله [۷۶]ابوهاشم جعفری نقل کرده است: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسکری (علیه‌السلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حقّ و حقیقت است. خدواند به ازای هر کلمه از این کتاب نوری در قیامت به او عطا کند.

سفر آخر و سفر آخرت

یونس ۵۴ بار به حج تمتع و ۴۵ دفعه به عمره رفت.[۷۷] وی پس از عمری تلاش خالصانه، در آخرین حج خود که آن را به نیابت از امام رضا (علیه‌السلام) انجام می‌داد[۷۸] در سال 208ه. ق جان به جان آفرین تسلیم كرد و به ملكوت اعلی پیوست.[۷۹] ضمنا مرحوم قاضی در مجالس، سال رحلت یونس را 280 ه.ق نوشته‌اند كه این اشتباه ممكن است از ناسخین باشد. [۸۰] بدن پاك و مطهر او در كنار روضه مطهّره رسول اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در مدینه منوره دفن شد.


پانویس

  1. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۷۹.
  2. رجال كشی، ج 2ص 777فهرست شیخ طوسی، ص 181رجال نجاشی، ص 311و الانساب سمعانی، ج 13ص 350.
  3. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۶۲۹.
  4. حیوة الحیوان دمیری، ج 1ص 102و فرهنگ معین، ج 6بخش اعلام، ص 2278.
  5. نجاشی، رجال، ص۴۴۶ و تنقیح المقال، ج 3ص 338.
  6. رجال کشي، خ 917، ص 485؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 339؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۰. و نجاشی، رجال، ص۴۴۷.
  7. مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص.۲۵۱
  8. رجال كشی، ج 2ص 779.
  9. رجال كشی، ج 2ص 884.
  10. رجال نجاشی، ص 312.
  11. وسائل‌الشیعه، ج 18ص 110 - 107اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص 138و رجال.
  12. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۲ و ۷۸۳ و ۷۸۴.
  13. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۷۹
  14. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۱.
  15. الكشي، رجال الكشي، ص 483، حدیث 910.
  16. الكشي، رجال الكشي، ص 490، حدیث 935.
  17. الكشي، رجال الكشي، ص 491، حدیث 938
  18. رجال كشی، ج 2، ص 782.
  19. مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۶.
  20. رجال كشی، ج 2ص 780.
  21. كشی، ج 2، ص 781.
  22. رجال كشی، ج 2ص 781.
  23. رجال نجاشی، ص 313.
  24. رجال كشی، ج 2، ص 783.
  25. (اصول كافی ، ج 1، ص 23.
  26. ر-ك : رجال كشی ، ج 1، ص 342. (حالات زراره).
  27. (رجال الکشی ج۱ ص۴۸۸؛ بحار الأنوار ج۲ ص۶۸؛مستدرك الوسائل ج۱۲ ص۲۱۵.)
  28. رجال الکشی ج۱ ص۴۸۸؛ نوادر الأخبار ج۱ ص۵۶؛ بحار الأنوار ج۲ ص۶۶.
  29. (رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 488)
  30. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج‏۸، ص: ۳۱۲
  31. رجال کشی ج ١ ص ٣۴٩
  32. تفسیر نمونه، ج‏ ۱۲، ص: ۵۱۸
  33. السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج‏۳، ص: ۵۸۰
  34. معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 20 ص : 215
  35. رجال کشي، خ 933، ص 489.
  36. رجال كشی، ج 2، ص 786.
  37. رجال کشي، خ 946، ص 493؛ المقالات و الفرق، ص 237.
  38. رجال نجاشی ص447
  39. رجال كشی، ج 2 ، ص 780 و بحارالانوار ، ج 48، ص 252.
  40. رجال كشی ، ج 2 ، ص 780.
  41. رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال؛ النص؛ ص556
  42. رجال كشی، ج 2، ص 830، 673، 507.
  43. رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال؛ النص؛ ص490
  44. وعده بهشتی بودن
  45. رجال كشی، ج 2ص 779.
  46. (کافی ج1 ص388)
  47. رجال شیخ طوسی، ص 343و 395.
  48. رجال كشی، ج 2ص 780و نجاشی، ص 343.
  49. رجال کشي، خ 919، ص 486 خ 926، ص 488.
  50. رجال نجاشی، ص 148.
  51. رجال نجاشی، ص 148.
  52. رجال نجاشی، ص 305.
  53. رجال كشی، ج 1ص 550.
  54. رجال نجاشی، ص 305و رجال كشی، ج 1ص 526.
  55. رجال كشی، ج 2ص 830و نجاشی، ص 104.
  56. رجال نجاشی، ص 106و رجال كشی، ج 2ص 830.
  57. فهرست شیخ طوسی، ص 87.
  58. رجال نجاشی، ص 101جامع الروات، ج 2ص 357و تنقیح المقال، ج 3ص 374.
  59. تنقیح المقال، ج 2ص 374.
  60. نجاشی، ص 235.
  61. رجال كشسی، ج 2ص 779.
  62. رجال نجاشی، ص 29.
  63. همان، ص 200.
  64. رجال شیخ طوسی، ص 386و 404.
  65. رجال نجاشی، ص 118.
  66. تنقیح المقال، ج 339 3.
  67. فهرست ابن ندیم، ص 376.
  68. رجال شیخ، ص 363.
  69. رجال نجاشی، ص 313.
  70. رجال كشی، ج 2، ص 780.
  71. خلاصه علامه، ص 184 و مجالس المومنین، ج 1 ، ص 411.
  72. تنقيح المقال، ج 3، ص 339؛ رجال کشي، خ 917، ص 485.
  73. رجال نجاشی، ص 313.
  74. فهرست شیخ طوسی، ص 181.
  75. تنقيح المقال، ج 3، ص 339؛ رجال کشي، خ 915، ص 484.
  76. رجال ‏کشي، خ 910، ص 483.
  77. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۰۲.
  78. اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۲.
  79. خلاصه علامه ، ص 186 و چند ماخذ دیگر ،
  80. رجال كشی ، ج 2 ، ص 781 و مجالس المومنین، ج 1 ، ص 411.

منابع