متوکل: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:


=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس|4}}
{{پانویس|5}}


[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:قاتلان اهل بیت]]
[[رده:قاتلان اهل بیت]]

نسخهٔ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۵۹

متوکل
نام متوکل
نام کامل أبو الفضل جعفر المتوکل علی‌الله بن المعتصم بن الرشید بن المهدی
لقب معتصم
پدر معتصم عباسی
مادر شجاع
دین اسلام • گرایش به اهل حدیث
سمت دهمین خلیفه عباسی
سلسله عباسیان
همزمان با امام هادی(ع)
مرکز حکومت سامرا
اقدامات مهم ویران کردن حرم امام حسین(ع)

متوكل عباسی از پلیدترین و آلوده‌ ترین و بدنام‌ترین خلفای آل عباس است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش كه مریض محتضر بود در زندان به سر می ‌برد و با كوشش‌های محمد بن عبدالملك وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. هارون واثق مُرد و جعفر متوكل به جایش نشست و نخستین فرمانی كه به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملك بود.

دوران حكومت متوكل که از جنایتكارترین خلفاى عباسى و دشمن پرکینه امیرمۆمنان (ع) و خاندان و شیعیان او بود، یكى از سیاهترین دورانها برای شیعیان و علویان بشمار مى‏ رود.

او نخستین خلیفه عباسی بود که مذهب شافعی اختیار کرد؛ او همچنین در فقه و سنت مطالعه کرده بود. در زمان او توفان سختی بر بغداد و بصره و کوفه و عراق وزید و چهارپایان و کشت و خواربارها از میان رفت و قحطی و خشکسالی فراگیر شد. در این دوره، بیزانسی‌ها نیز به قلمرو عباسی دست‌اندازی می‌کردند. آغاز خلافت متوکل همزمان با قدرت یافتن ترکان در حکومت بود. خود متوکل به دست شماری از ترکان درباری به قتل رسید.

متوکل عباسی کیست

جعفر بن معتصم، در ۲۰۶ق در فم‌الصلح، نزدیک واسط عراق متولد شد. [۱] او در ۲۲۷ق از سوی برادرش واثق که خلیفه عباسی بود، امیرالحاج شد. از زندگی او تا پیش از رسیدن به خلافت عباسی، اخبار دقیقی در دست نیست. پس از درگذشت واثق در سال ۲۳۲ قمری، جعفر بن معتصم از سوی سرداران ترک و بزرگان دولت عباسی به خلافت برگزیده شد و به پیشنهاد احمد بن ابی داود، المتوکل علی الله خوانده شد. [۲] این اولین بار در تاریخ اسلام بود که ترکان در تعیین خلیفه دخالت کردند و موفق شدند شخص مورد نظر خود را خلیفه کنند. [۳]

متوکل عباسی سه فرزندش، محمد، ابوعبدالله و ابراهیم را ولیعهد کرد و بخش‌هایی از سرزمین‌های اسلامی را به آنها سپرد. محمد با لقب منتصر، ولیعهد خلیفه عباسی شد، ابوعبدالله با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم با لقب مؤید، ولیعهد معتز شد. [۴] حکومت مصر و مغرب به منتصر، خراسان و عراق عجم به معتز و شامات و ارمنستان و آذربایجان به مؤید سپرده شد. با این حال این سه در سامرا ساکن بودند و منشیانی منصوب از سوی متوکل برای اداره سرزمین‌های اسلامی فرستاده شدند. [۵] برخی از مورخان، این اقدام متوکل را در راستای تضعیف قدرت و نفوذ ترکانی دانسته‌اند که در دوره خلافت معتصم و واثق، بخش‌هایی از سرزمین‌های تحت حکومت عباسیان را در دست داشتند. [۶]

متوکل پس از چندی منتصر را از ولایتعهدی خلع کرد و معتز را جانشین او ساخت. برخی این کار را ناشی از علاقه متوکل به مادر معتز دانسته‌اند. در جریان توهین آشکار متوکل به علی بن ابیطالب، منتصر در برابر پدرش ایستاد و برخی همین اقدام او را هم از دلایل عزل از ولیعهدی می‌دانند. [۷]

متوکل عباسی در سال ۲۴۷ قمری تصمیم گرفت منتصر و سرداران ترک را که با هم متحد شده بودند، از بین ببرد. ترکان مطلع شدند و با پشتیبانی منتصر، شبی در مستی متوکل، او را در سامرا، مقر خلافتش، کشتند. [۸]

جنایات متوکل

از جمله جنایات وی می‌توان به:

۱. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. [۹]

۲. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (ع). [۱۰]

۳. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد(ع) و امام هادی (ع). و... اشاره کرد.

متوكل و شیعیان و علویان

علویان و شیعیان در دوره سه خلیفه قبل از متوكل یعنی مأمون، معتصم و به ویژه واثق، از آزادی نسبی برخوردار بودند. مأمون خود را هوادار شیعیان نشان می داد و برای رسیدن به اهدافش علی بن موسی الرضا(ع) را به مرو دعوت و او را ولیعهد كرد. [۱۱] بعد از مأمون جانشین او معتصم امام جواد(ع) را به سامرا احضار كرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به شهادت رساند. اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدك همچنان تا زمان متوكل در دست آنها بود. [۱۲]

بنابراین علویان در این دوره (مأمون، معتصم، واثق) از نظر تمكن مالی و نفوذ اجتماعی و تجمع پیروانش پیشرفتهایی كرده بودند و این امر بر هراس بیشتر متوكل از آنها می افزود. وی برای اینكه مانع قیام آنها علیه حكومتش شود برای تضعیف آنها تدابیر امنیتی شدیدی را اعمال می كرد؛ به گونه‌ای كه دوران خلافت متوكل یكی از مخوف ترین و رنج آورترین دوره ها برای شیعیان و فرزندان ابوطالب بود. می توان گفت در دوره خلافت هیچ یك از خلفای بنی عباس، علویان و شیعیان تا این اندازه متحمل سختی و رنج نشدند.

شیعیان كه از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند و آنها را غاصب خلافت می دانستند، سابقه ای طولانی در شورش علیه آنها داشتند. این مسئله سبب ترس و هراس فراوان متوكل شده بود. از دیگر دلایل دشمنی متوكل با شیعیان این بود كه بعضی از مشاوران و نزدیكان او دشمن شیعیان بودند و او را علیه آنها تحریك می كردند و از قیام علویان می ترساندند؛ افرادی مانند: وزیرش عبیدالله بن یحیی خاقانی، [۱۳] عمر بن فرج الرخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی و علی بن جمعه شامی. [۱۴]

تعصب مذهبی متوكل در حمایت از مذهب اهل سنت كه سبب شده بود او در دوران زمامداری‌اش گروه های عقیدتی و فكری مخالف این مذهب را سركوب كند، می توانست یكی دیگر از دلایل ضدیت متوكل با مذهب شیعه باشد. از جمله دانشمندان معروف شیعی كه در زمان متوكل به علت عقایدش مجازات شد، ابویوسف یعقوب بن دانشمند شیعی است. یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سكیت(به معنای سكوت؛ زیرا كثیرالسكوت بود) از دانشمندان شیعی مذهب نیمه اول قرن سوم بود. اصل او از خوزستان بود و در بغداد پرورش یافت و علم آموخت و در آنجا همراه پدرش به تعلیم بچه ها اشتغال داشت. [۱۵]

ظاهراً ابن سكیت برای اولین بار در زمان خلافت متوكل عهده دار آموزگاری فرزندان محمدبن عبدالله طاهری والی بغداد بود. [۱۶] با توجه به اینكه محمد بن عبدالله طاهری در سال 237ق از خراسان به بغداد آمد و حكومت آنجا را به دست گرفت، [۱۷] می توان چنین نتیجه گرفت كه تا قبل از این زمان ابن سكیت هنوز به بزرگان خلافت عباسی نپیوسته بود. بعد از چندی متوكل از او دعوت كرد كه در زمره نزدیكان و ندیمانش باشد. ابن سكیت در این باره با چند نفر مشورت كرد و آنها او را از نزدیكی به متوكل بر حذر داشتند(شاید به علت شیعه بودن ابن سكیت). اما او توصیه آنها را از روی حسادت دانست و به دستگاه متوكل پیوست [۱۸] و جزو دانشمندان دربار وی شد. وی بعد از چندی آموزگاری فرزندان او (معتز و مؤید) ر ابر عهده گرفت. [۱۹] در مورد دانش او گفته اند كه در انواع علوم مانند: نحو، شعر، لغت، منطق وغیره مهارت داشت.

كتابهای زیادی از او نام برده اند؛ مانند: المنطق، الامثال، القلب والابدان، والزبرج، البحث، الشجرو النبات، الایام واللیالی، معانی الشعر الصغیرو غیره... . [۲۰] علت مرگ او را مسائل عقیدتی و مذهبی ذكر كرده اند؛ زیرا كه او بر مذهب تشیع بود و متوكل كه بغض و دشمنی علی(ع) را داشت، در مورد مذهبش او را مؤاخذه كرد؛ ابن سكیت خشمگین شده و گفت قنبر غلام علی(ع) از تو و اولادت بهتر بودند. به همین دلیل متوكل دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بكشند و به این ترتیب او را به قتل رساند. همچنین می گویند متوكل با او شوخی می كرد و سپس سخنش را جدی كرد و او را كشت. [۲۱] از اینجا فهمیده می شود كه متوكل برای كشتن او دنبال بهانه بود. در جزئیات و تفصیل قضیه نوشته اند: «روزی ابن سكیت نزد متوكل بود فرزندان متوكل معتز و مؤید نزد آنها آمدند. متوكل به ابن سكیت گفت كدام یك بهتر است: این دو نفر یا حسن و حسین؟ ابن سكیت پاسخ داد قنبر (غلام علی) از این دو برتر است. با چنین پاسخی متوكل بسیار خشمگین شد و دستور داد او را بكشند» [۲۲] قتل او در سال 244ق یا 246ق بود و در آن موقع 58 سال داشت. [۲۳]

فعالیتهای متوكل برای تخریب و ویرانی قبر حسین بن علی(ع) و سایر شهدای كربلا در سال 236ق بود در این سال متوكل یكی از فرماندهانش به نام دیزج- تازه مسلمانی كه از دین یهود به دین اسلام درآمده بود- را برای خرابی قبور و اماكن كربلا روانه كرد. دیزج طبق دستور او قبر حسین و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران كرد و جمعی از یهودیان را برای زراعت و كشت زمینهای آنجا منتقل كرد و بدان دستور داد هر كسی را به زیارت آن قبر آمد دستگیر كنند. [۲۴] بی تردید می توان گفت دلیل اصلی تعرضات متوكل به مزار شهیدان كربلا و محو آثار آنها جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار كربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می شد. ایجاد حصار اقتصادی برای در تنگنا گذاشتن شیعیان و علویان سامرا را كه در زمان واثق برقرار بود قطع كرد و جمع آنها را از سامرا پراكنده كرد؛ [۲۵] مِلك فدك را كه از زمان مأمون به علویان پس داده شده بود از آنها گرفت. [۲۶] متوكل به والی اش در مدینه دستور داد هر كسی را كه كوچكترین كمكی به علویان می كند مورد آزار و اذیت قراردهد و از تماس مردم با آنها جلوگیری كند به سبب این فشارها تنگدستی زنان علویه به حدی رسید كه چند تن از آنها یك پیراهن داشتند كه به نوبت می پوشیدند. [۲۷] سخت گیری متوكل بر علویان مصر شدیدتر بود چنانكه در سال 236ق به والی آنجا اسحاق بن یحیی دستور داد علویان آنجا را اخراج كند و به عراق بفرستد و در سال 245ق یزید بن عبدالله به حكومت مصر فرستاده شد. او شیعیان آنجا را مورد تعقیب و پیگیری قرارداد و گروهی از بزرگان آنها را به زشت ترین صورت به عراق فرستاد. [۲۸]

در زمان خلافت متوكل به رغم فشارها و سختی هایی كه علویان متحمل شدند قیام گسترده ای به وسیله آنها علیه حكومت متوكل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست كه متوكل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارك دیده بود برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یكی از فرزندان جوانمرد ابوطالب كه قصد خروج داشت زندانی شد [۲۹] در دوره حكومت متوكل همچنین حسن بن زید [۳۰] به خاطر فشار حكومت به شمال ایران پناهنده شد و در طبرستان و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در ری بود و مردم را به بیعت با او دعوت می كرد. اما در دوره متوكل نتوانستند قیام كنند. [۳۱] یحیی بن عمر نیز از علویانی بود كه به علت سخت گیری های دستگاه خلافت متوكل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. [۳۲] یحیی پس از گذراندن دوره ای از زندان با كفالت افرادی از نزدیكانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در كوفه قیام كرد و این شهر را تصرف كرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد كه مأمور سركوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. [۳۳]

برخورد متوکل با امام هادی (ع)

متوکل عباسی از جنایت کارترین خلفای عباسی است او از آزار و اذیت شیعیان هیچ ابائی نداشت از جمله جنایات وی عبارتند از :

۱. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. [۳۴]

۲. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (ع). [۳۵]

۳. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد (ع) و امام هادی (ع).

بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی (ع) در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. [۳۶]

مورخان می نویسند: متوکل، امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا آورد. [۳۷] درباره علت آن دو قول وجود دارد:

اول : ابن شهر آشوب و شیخ مفید و عده ای دیگر نوشته اند: سبب اینکه حضرت هادی (ع) را از مدینه به سامرا آوردند، این شد که عبدا… بن محمدوالی مدینه پیش متوکل از حضرت هادی (ع) بدگویی کرد… هرچند امام هادی (ع) در نامه ای که به متوکل نوشت دروغ گویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه ای، امام (ع) را به سامرا دعوت کرد. [۳۸]

دوم : در روایتی دیگر مسعودی می‌ نویسد: بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری، علی بن محمد (ع) را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می‌ کند و گروه انبوهی به او گرویده اند. [۳۹] سرانجام این بدگویی ها سبب شد که امام (ع) به سامرا احضار شود

با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی (ع) در سامرا بیست سال گزارش شده است [۴۰] و با توجه به تاریخ وفات امام هادی (ع) (سال ۲۵۴ هـ.ق) می‌ توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال ۲۳۴ هـ.ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی (ع) نامه ای محترمانه بود، امّا واقعیت این است که امام (ع) به اجبار به این سفر رفته اند چرا که

اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد. [۴۱]

ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند. [۴۲]

ثالثاً: اگر امام هادی (ع) دعوت متوکل را قبول نمی کرد ،این امر تأییدی می‌ شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می‌ شد و بهانه بیشتری به دست او می‌ داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند. [۴۳]

وقتی امام هادی (ع) به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام (ع) را به «خان صعالیک» [۴۴] ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد. صالح بن سعید می‌ گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم اینان در همه جا می‌ خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند… [۴۵]

امام هادی (ع) یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید. [۴۶]

همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی (ع) را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می‌ فرستاد تا خانه امام (ع) را تفتیش کنند. در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می‌ شود

مسعودی می‌ نویسد: از حضرت امام علی نقی (ع) در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده ای را به خانه امام (ع) فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت قرآن بود. وی را به نزد متوکل بردند… متوکل به آن حضرت شراب تعارف کرد آن حضرت فرمود: و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار . آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد، امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است:

بر بلندای کوه ها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌ دادند ولی آن قله کوه ها برایشان سودی نبخشید…

متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند و امام (ع) را با احترام به خانه اش بازگردانند. [۴۷]

متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام(ع) فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم ، چرا که پاسخ های امام (ع) باعث تقویت شیعیان می‌ شود. [۴۸]

باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می‌ نویسد: امام هادی (ع) در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می‌ خواست حقوق واجبه اش را بپردازد یا هدیه ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می‌ دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می‌ گذراند. کسی نمی توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام (ع) و همسرش را زندانی کرد. [۴۹]

ظلم و ستمی که بر امام هادی (ع) وارد می‌ شد سبب شد صبر امام (ع) کم شود و برعلیه متوکل دعا کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی…» [۵۰]

خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.[۵۱]

نتیجه گیری متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی (ع) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال ۲۴۷ هـ.ق کشته شد. [۵۲]

پانویس

  1. خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷
  2. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  3. خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷
  4. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  5. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  6. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  7. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۳ و ۵۴
  8. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۴
  9. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چ ۴، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج ۲، ص ۶۸۱
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ.، ج ۹، ص ۱۸۵
  11. طبري، تاريخ طبري، ج13، ص5659/سيوطي، تاريخ الخلفا، ص238
  12. احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص49-50
  13. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص550
  14. عزالدين ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج7، ص56
  15. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص395-396،398و 401
  16. همان، ص398
  17. طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6039
  18. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص295
  19. ابن نديم، الفهرست، ص121
  20. همان، ص121-122
  21. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص400-401
  22. سيوطي، تاريخ الخلفا، ص269
  23. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص401
  24. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص551-552/طبري، تاريخ الامم الملوك، ج14، 6063/ مسعودي، مروج الذهب، ج21، ص541-542/ عزالدين ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج7، ص55-56/ابن كثير، البدايه والنهايه، ج5، ص328
  25. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص549
  26. احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص45-50
  27. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص552
  28. ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، ج2، ص283-285و309
  29. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص553-554
  30. حسن بن زيد علوي به خاطر فشار دستگاه متوكل به شمال ايران پناهنده شده بود. او در آن منطقه كوهستاني به فعاليت مشغول شد تا اينكه در سال250ق اولين حكومت شيعي مذهب را در كوههاي طبرستان تاسيس كرد.
  31. همان، ص572
  32. طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6033
  33. همان ج14، ص6128-6134
  34. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چهارم ، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج ۲، ص ۶۸۱
  35. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ.، ج ۹، ص ۱۸۵
  36. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۲۸۵
  37. همان
  38. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۶، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج ۴، ص ۴۱۷.
  39. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، نجف، مطبعه الحیدریه، چهارم ، ۱۳۷۴ هـ.ق، ص ۲۲۵
  40. محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ۱۴۲۷ هـ.ق، ج ۲، ص ۱۲۷
  41. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۸۵
  42. بن شهر آشوب، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۷، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ هـ.، ج ۵۰، ص ۱۲۹
  43. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ (علیه‌السلام) ـ ، ۱۳۷۶، ص ۵۸۰
  44. کاروانسرای گداها
  45. باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۸هـ.ق، ص ۲۳۸.
  46. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۹ـ۲۹۸، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص ۱۲۶
  47. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ۱۳۵۸ هـ.ق، ج ۴، ص ۱۱
  48. باقر شریف القرشی، پیشین، ص ۲۴۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۳، و تحف العقول، ص ۴۷۷
  49. همان، ص ۲۶۲
  50. قسمتی از دعای امام هادی ـ (علیه‌السلام) ـ بر علیه متوکل . رک : ابن طاوس . مهج الدعوات ، قم ، دارالذخائر ، ۱۴۱۱ ه ق ، ص ۲۶۷
  51. باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، پیشین ، ص ۲۷۱
  52. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ هـ.ق، ص ۲۴۲.