معمریه (معتزله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''معمريه'''‏ از فرق «معتزله» و از پيروان معمر بن عباد سلمى بودند. ==شرح حال موس...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''معمريه'''‏ از فرق «معتزله» و از پيروان معمر بن عباد سلمى بودند.
'''معمریه'''‏ از فرق «[[معتزله]]» و از پیروان معمر بن عباد سلمى بودند.


==شرح حال موسس==
==شرح حال موسس==
وى در روزگار هارون الرشيد مى‏ زيست و در سال 215 هجرى قمری در گذشت. در كتاب «المنيه و الامل» نام او معمر بن عباد سلمى ابو عمر (ابو معمر) و نام وى در طبقه ششم «معتزله» آمده است.
وى در روزگار هارون الرشید مى‌زیست و در سال 215 هجرى قمری درگذشت. در کتاب «المنیه و الامل» نام او معمر بن عباد سلمى ابوعمر (ابو معمر) و نام وى در طبقه ششم «معتزله» آمده است.


==عقاید کلی==
==عقاید کلی==
معمر بن عباد معتقد بود که خداوند عرض ها را چون رنگ، بوى، مزه، شنوايى، بينايى، مرگ و نيز سایر صفات مربوط به جسم را نيافريده است. او فقط جسم را آفریده و جسم، عرض ها را پديد آورد و موارد نامبرده چيزى جز عرض نيست كه طبيعتا از فعل آن به شمار مى ‏رود.او مى‏ گفت که نيستى هر فناپذیری فعل طبيعى اوست و خداوند در عرض ها دخالت نکرده و نسبت به آن تقدیری ندارد. قرآن نيز در نزد او جسمى است كه كلام خدا  وارد آن شده اما  فعل خداى تعالى و صفت او نيست.اما عرض هايى كه در جسم ها هستند، نه قابل شمارش اند و نه نهایت دارند.از دیدگاه معمربن عباد سلمی، نهایتی برای حوادث نيست و حتی ممکن است خداوند از شمارش حوادث آگاه نباشد. می گفت که  آدمى را فعلى جز اراده نيست و ديگر عرض ها به طور طبيعى فعل هاى اجسام اند. بيان معمر در اين كه عرض ها نهایت ندارند، همان روش اصحاب ظهور و كمون است و آنان كه قايل به پنهان و آشكار شدن عرض ها بودند حدوث عرض ها را انكار كرده و می گفتند که آن ها همگى در جسم موجودند و اگر در جسم يكى از عرض ها آشكار شود،  ضد آن پنهان مى شود.از نظر وی، انسان جز اين تن محسوس نيست و او زنده و دانا و توانا و مختار است و او در تن مدبّر و در بهشت نعمت بخشنده و در آتش كيفر دهنده است.
معمر بن عباد معتقد بود که خداوند عرض‌ها را چون رنگ، بوى، مزه، شنوایى، بینایى، مرگ و نیز سایر صفات مربوط به جسم را نیافریده است. او فقط جسم را آفریده و جسم، عرض‌ها را پدید آورد و موارد نامبرده چیزى جز عرض نیست که طبیعتا از فعل آن به شمار مى‌رود. او مى‌گفت که نیستى هر فناپذیری فعل طبیعى اوست و خداوند در عرض‌ها دخالت نکرده و نسبت به آن تقدیری ندارد. قرآن نیز در نزد او جسمى است که کلام خدا  وارد آن شده اما  فعل خداى تعالى و صفت او نیست.اما عرض‌هایى که در جسم ها هستند، نه قابل شمارش اند و نه نهایت دارند.از دیدگاه معمربن عباد سلمی، نهایتی برای حوادث نیست و حتی ممکن است خداوند از شمارش حوادث آگاه نباشد. می گفت که  آدمى را فعلى جز اراده نیست و دیگر عرض ها به طور طبیعى فعل هاى اجسام اند. بیان معمر در این که عرض ها نهایت ندارند، همان روش اصحاب ظهور و کمون است و آنان که قایل به پنهان و آشکار شدن عرض ها بودند حدوث عرض ها را انکار کرده و می‌گفتند که آن‌ها همگى در جسم موجودند و اگر در جسم یکى از عرض‌ها آشکار شود،  ضد آن پنهان مى شود. از نظر وی انسان جز این تن محسوس نیست و او زنده و دانا و توانا و مختار است و او در تن مدبّر و در بهشت نعمت بخشنده و در آتش کیفر دهنده است.


==در باره خدا==
==در باره خدا==
معمر بن عباد معتقد بود که  خداوند موجودى ازلى است و سزاوار نیست که بگوییم قديم و ديرينه است. خداوند محال است که نسبت به نفس خویش عالم و آگاه شود و خود ر ا بشناسد، زيرا شرط معلوم در نزد وى آن است كه غير از عالم باشد و اگر خدا داناى به خود باشد لازم می آید كه عالم و معلوم يكى شود و البته اين سخن باطل است . <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 420 با ویرایش و اصلاح جملات</ref>
معمر بن عباد معتقد بود که  خداوند موجودى ازلى است و سزاوار نیست که بگوییم قدیم و دیرینه است. خداوند محال است که نسبت به نفس خویش عالم و آگاه شود و خود ر ا بشناسد، زیرا شرط معلوم در نزد وى آن است که غیر از عالم باشد و اگر خدا داناى به خود باشد لازم می آید که عالم و معلوم یکى شود و البته این سخن باطل است . <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 420 با ویرایش و اصلاح جملات</ref>
<ref>بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد زاهد بن حسن الكوثرى، قاهره، سال  1948 میلادی،  ص 91- 94.</ref><ref>ابن الخیاط ، الانتصار فى الرد على ابن الراوندى الملحد، با مقدمه و تعليقات دكتر ينبرگ سوئدى، مصر، سال 1925  میلادی،  ص 83</ref> <ref>عسقلانی ابن حجر،  لسان الميزان، 6 جلدی، حيدرآباد دكن سال  29- 1331 میلادی،  ج 6، ص 171.</ref> <ref>ابن اثیر، اللباب فى تهذيب الانساب، 3 جلدی، قاهره، سال 69- 1353 میلادی،  ج 3،  ص 161</ref> <ref>یمانی یحیی بن مرتضی، المنية و الأمل فى شرح الملل و النحل، تحقيق محمد جواد مشكور، بيروت.  ص 155</ref>
<ref>بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد زاهد بن حسن الكوثرى، قاهره، سال  1948 میلادی،  ص 91- 94.</ref><ref>ابن الخیاط ، الانتصار فى الرد على ابن الراوندى الملحد، با مقدمه و تعليقات دكتر ينبرگ سوئدى، مصر، سال 1925  میلادی،  ص 83</ref> <ref>عسقلانی ابن حجر،  لسان الميزان، 6 جلدی، حيدرآباد دكن سال  29- 1331 میلادی،  ج 6، ص 171.</ref> <ref>ابن اثیر، اللباب فى تهذيب الانساب، 3 جلدی، قاهره، سال 69- 1353 میلادی،  ج 3،  ص 161</ref> <ref>یمانی یحیی بن مرتضی، المنية و الأمل فى شرح الملل و النحل، تحقيق محمد جواد مشكور، بيروت.  ص 155</ref>


خط ۱۶: خط ۱۶:
[[رده: کلام اسلامی]]
[[رده: کلام اسلامی]]
[[رده: فرق و مذاهب کلامی]]
[[رده: فرق و مذاهب کلامی]]
<references />

نسخهٔ ‏۲۷ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۵۲

معمریه‏ از فرق «معتزله» و از پیروان معمر بن عباد سلمى بودند.

شرح حال موسس

وى در روزگار هارون الرشید مى‌زیست و در سال 215 هجرى قمری درگذشت. در کتاب «المنیه و الامل» نام او معمر بن عباد سلمى ابوعمر (ابو معمر) و نام وى در طبقه ششم «معتزله» آمده است.

عقاید کلی

معمر بن عباد معتقد بود که خداوند عرض‌ها را چون رنگ، بوى، مزه، شنوایى، بینایى، مرگ و نیز سایر صفات مربوط به جسم را نیافریده است. او فقط جسم را آفریده و جسم، عرض‌ها را پدید آورد و موارد نامبرده چیزى جز عرض نیست که طبیعتا از فعل آن به شمار مى‌رود. او مى‌گفت که نیستى هر فناپذیری فعل طبیعى اوست و خداوند در عرض‌ها دخالت نکرده و نسبت به آن تقدیری ندارد. قرآن نیز در نزد او جسمى است که کلام خدا وارد آن شده اما فعل خداى تعالى و صفت او نیست.اما عرض‌هایى که در جسم ها هستند، نه قابل شمارش اند و نه نهایت دارند.از دیدگاه معمربن عباد سلمی، نهایتی برای حوادث نیست و حتی ممکن است خداوند از شمارش حوادث آگاه نباشد. می گفت که آدمى را فعلى جز اراده نیست و دیگر عرض ها به طور طبیعى فعل هاى اجسام اند. بیان معمر در این که عرض ها نهایت ندارند، همان روش اصحاب ظهور و کمون است و آنان که قایل به پنهان و آشکار شدن عرض ها بودند حدوث عرض ها را انکار کرده و می‌گفتند که آن‌ها همگى در جسم موجودند و اگر در جسم یکى از عرض‌ها آشکار شود، ضد آن پنهان مى شود. از نظر وی انسان جز این تن محسوس نیست و او زنده و دانا و توانا و مختار است و او در تن مدبّر و در بهشت نعمت بخشنده و در آتش کیفر دهنده است.

در باره خدا

معمر بن عباد معتقد بود که خداوند موجودى ازلى است و سزاوار نیست که بگوییم قدیم و دیرینه است. خداوند محال است که نسبت به نفس خویش عالم و آگاه شود و خود ر ا بشناسد، زیرا شرط معلوم در نزد وى آن است که غیر از عالم باشد و اگر خدا داناى به خود باشد لازم می آید که عالم و معلوم یکى شود و البته این سخن باطل است . [۱] [۲][۳] [۴] [۵] [۶]


پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 420 با ویرایش و اصلاح جملات
  2. بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد زاهد بن حسن الكوثرى، قاهره، سال 1948 میلادی، ص 91- 94.
  3. ابن الخیاط ، الانتصار فى الرد على ابن الراوندى الملحد، با مقدمه و تعليقات دكتر ينبرگ سوئدى، مصر، سال 1925 میلادی، ص 83
  4. عسقلانی ابن حجر، لسان الميزان، 6 جلدی، حيدرآباد دكن سال 29- 1331 میلادی، ج 6، ص 171.
  5. ابن اثیر، اللباب فى تهذيب الانساب، 3 جلدی، قاهره، سال 69- 1353 میلادی، ج 3، ص 161
  6. یمانی یحیی بن مرتضی، المنية و الأمل فى شرح الملل و النحل، تحقيق محمد جواد مشكور، بيروت. ص 155