زهیر بن قین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
÷<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;"><noinclude>
{{جعبه اطلاعات شخصیت
[[پرونده:Ambox clock.svg|60px|بندانگشتی|راست]]
| عنوان = زهیر بن قین
<br>
| تصویر = زهیر بن قین.jpg
'''''نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است. '''''<br>
| نام = زُهَیر بن قَین بَجَلی
| نام‌های دیگر =
| سال تولد =
| تاریخ تولد =
| محل تولد = [[عراق]]
| سال درگذشت =
| تاریخ درگذشت = ۶۱ ق
| محل درگذشت = [[کربلا]]
| استادان =
| شاگردان =
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = عثمانی مذهب
| آثار =
| فعالیت‌ها = فرمانده جناح راست سپاه [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین(علیه‌السلام)]] در روز [[عاشورا]]
| وبگاه =
}}
'''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیه‌السلام)]] و وی از مردان شریف و شجاع شهر [[کوفه]] و قوم خود شمرده می‌شد و به واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. وی را زهیربن قین بن قیس انماری بجلی می‏‌خواندند<ref> ابصار العین، ص 161. </ref>.


'''یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید. '''
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین (علیه‌السلام) چند روز قبل از [[عاشورا|واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید.
<br>
''آخرین مرتبه این صفحه در
</div>
<div class="wikiInfo">[[پرونده:زهیر بن قین.jpg |جایگزین=زهیر بن قین]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
!نام
!زُهَیر بن قَین بَجَلی
|-
|زاده
|عراق 
|-
|درگذشت
|عاشورای ۶۱ ه.ق • کربلا • عراق
|-
|دین و مذهب 
|اسلام
|-
|فعالیت‌ها
|فرمانده جناح راست سپاه امام حسین(ع) در روز عاشورا • دفاع از خیمه‌های امام(ع) • محافظت از نمازگزاران ظهر عاشورا
|-
|}
</div>


'''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای [[امام حسین(ع)]] و وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می‌شد و به واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. وی را زهیربن قین بن قیس انماری بجلی می‏خواندند<ref> ابصار العین، ص 161. </ref>.
== ویژگی‌های زهیر بن قین ==
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید.  
# شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان‏ اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] در‌این‌باره‏ می‌نویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>‏» در جنگ‌ها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است.
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در [[غزوه بلنجر]] است ‏که خاطره‌‏ای نیز از آن باز گفته است.
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده ‏می‌شد. رشادت و دلاوری او چنان بود که امام حسین (علیه‌السلام) در [[عاشورا|روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، وی‌را بر میمنه گمارد؛ [[حبیب بن مظاهر|حبیب‌‌ابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب ‏سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>.
# از دیگر ویژگی‌های زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آن‌چنان بر گفتار مسلط بود که گاه از او می‌خواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین (علیه‌السلام) سخن‏ بگوید.
# سومین ویژگی زهیر، که در حقیقت مهم‌ترین ویژگی اوست، عشق‏ به امام زمانش حسین بن علی(علیه‌السلام) است.
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این‏ ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش ‏در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است.


=ویژگیهاى زهیر بن قین=
او در شب عاشورا هنگامی که امام حسین (علیه‌السلام) اجازه رفتن به وی داد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏‌الله(صلی الله علیه) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلک‏‌الیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیا فرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات‏ دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد.
 
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]] هنگامی از خدمت امام حسین (علیه‌السلام) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت:
# شجاعت و پایمردى زهیر وى را بر آن داشت در کنار مدافعان‏ اسلام قرار گیرد. او در برخى فتوحات اسلامى شرکت جست وافتخاراتى بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوى]] در این باره‏ مینویسد: «له فى المغازى مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>‏» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودى داشته است.
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر است‏که خاطره‏اى نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم‏ پرداخت.
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوى تواناى امام شمرده ‏میشد. رشادت و دلاورى او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، وی‌را بر میمنه گمارد; [[حبیب‌‌ابن مظاهر]] را در میسره جاى داد، خود در قلب ‏سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>.
#
# از دیگر ویژگیهاى زهیر سخنورى اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن‏ بگوید.
#
# سومین ویژگى زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگى اوست، عشق‏ به امام زمانش [[حسین بن على(ع)]] است.
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این‏ ویژگى را بخوبى به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش ‏در روز عاشورا بهترین گواه بر درستى این سخن است.
 
او در شب عاشورا، هنگامى که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏الله(ص) اسیرا فى ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانى الله ذلک‏الیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات‏ دهم؟! خداى آن روز را به من نشان ندهد.
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]]، هنگامى از خدمت امام حسین(ع) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت:
من تصمیم گرفته‏‌ام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>.
من تصمیم گرفته‏‌ام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>.


=پیوستن به [[امام حسین(ع)]]=
==پیوستن به امام حسین (علیه‌السلام)==
زهیر بن قین در سال شصت [[سال قمری|هجری]] به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر و گروهی از یارانش کوفه را ترک کرد.
او پس از انجام فریضه حج [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
زهیر و یارانش آنقدر تند می‌رفتند که در کوتاه‌ترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره می‌کوشیدند که قدری دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(علیه‌السلام) فرود آیند.
امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی است‏بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه‏ میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان‏ حوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] می‌نویسد: گروهی از قبیله فزاره ‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه با زهیر بن‏ قین بجلی همراه بودیم. در منازل که به حضرت امام حسین(علیه‌السلام)می‌رسیدیم، از او دوری می‌کردیم؛ زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمی‌داشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت می‌کرد، زهیر می‌ماند و هرگاه آن حضرت توقف می‌کرد، زهیر به راه می‌افتاد. در یکی از منازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(علیه‌السلام) آمد و پس از ابراز سلام به زهیر گفت:
ابا عبد الله(علیه‌السلام)  تو را می‌خواند.


زهیر بن قین در سال شصت هجرى به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر وگروهى از یارانش، کوفه را ترک کرد.
ما از نهایت‏ حیرت لقمه‌هایی که در دست داشتیم، افکندیم و لحظه‌‏ای ساکت و بی‌حرکت ماندیم، گویا پرنده‏‌ای بر سر ما نشسته ‏است.
او، پس از انجام فریضه حج، [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
همسر زهیر که دلهم نامیده می‌شد به زهیر گفت: سبحان الله، فرزند [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] تو را می‌طلبد و تو در رفتن درنگ می‌کنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه می‌فرماید.
زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدرى دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(ع) فرود آیند.
امام و یارانش در محلى به نام زرود<ref> منزلى است‏بین ثعلبیه و خزیمیه براى کسى که به طرف کوفه‏میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهاى امام جایى مناسب نیافت، چادرهاى خود را در همان‏حوالى برپا ساخت. [[شیخ عباس قمى]] مینویسد: گروهى از قبیله فزاره‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه، با زهیر بن‏قین بجلى همراه بودیم. در منازل، که به حضرت امام حسین(ع)میرسیدیم، از او دورى میکردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمیداشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت میکرد، زهیر میماند وهرگاه آن حضرت توقف میکرد، زهیر به راه میافتاد. در یکى ازمنازل، آن حضرت در طرفى منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامى که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولى ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت:
[[ابا عبد الله(ع)]] تو را میخواند.
ما از نهایت‏ حیرت لقمه ‏هایى که در دست داشتیم، افکندیم ولحظه‌‏اى ساکت و بی‌حرکت ماندیم، گویا پرنده‏اى بر سر ما نشسته ‏است.
همسر زهیر، که [[دلهم]] نامیده میشد، به زهیر گفت: سبحان الله،فرزند [[پیامبر(ص)]] تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ میکنى... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه میفرماید.
زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانى نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بیدرنگ دستور داد خیمه‏ اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏ هاى آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایى، به اهل‏ خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوى من زیانى به تو رسد<ref>منتهى الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.


[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست.
زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر‌افروخته، نزد همسر و یارانش باز‌گشت. بی‌درنگ دستور داد خیمه‏‌اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏‌های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل‏ خود بپیوند؛ زیرا نمی‌خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.
سپس گفت: شما را از حقیقتى آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتى در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبرى ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
بلنجر شهرى در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهى سلمان بن‏ربیعه باهلى فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزى را نصیب ما گردانید وغنمایمى به دست آوردیم. [[سلمان فارسى]]، همراه ما بود، هنگامى که‏ دید همگان از این پیش آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزى که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت هایى که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آرى.
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یارى اوخوشحال‏تر باشید از آنچه که امروز بر آن دست‏یافتید. و اکنون‏ من با شما خدا حافظى میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آرى او با اهل و یارانش خداخافظى کرد تا به دنبال گمشده‏اى که سالها در پیاش بود، برود.
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینى شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وى کند.  


=نقش زهیر در حادثه [[کربلا]]=
[[شیخ مفید]] اضافه می‌کند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‌‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر؛ و گرنه این آخرین دیدار ماست.
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه می‌کنم. یادم نمی‌رود، وقتی در [[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهی سلمان بن‏ربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق می‌داند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم؛ [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که‏ دید همگان از این پیش‌آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت‌هایی که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری.
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحال‏‌تر باشید از آنچه که امروز بر آن دست‏‌یافتید. و اکنون‏ من با شما خدا‌حافظی می‌کنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشده‌‏ای که سال‌ها در پی‌اش بود برود.
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند.


زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه‏ حسینى پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایى امام حسین(ع)جاى گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون، از جاى برمیخاست‏و به تایید سخنان امام می‌پرداخت. بخشى از مواردى که زهیرارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:
== نقش زهیر در حادثه کربلا ==
زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه‏ حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین (علیه‌السلام) جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون از جای برمی‌خاست ‏و به تایید سخنان امام می‌پرداخت. بخشی از مواردی که زهیر ارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:


'''حمایت از امام در ذو حسم'''
'''حمایت از امام در ذو حسم'''
 
پس از برخورد امام با سپاه [[حر بن یزید ریاحی|حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref>. امام (علیه‌السلام) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن می‌گویید یا من آغاز کنم؟
پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلى به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهى است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جاى برخاسته،به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟
گفتند: آری، تو سخن بگوی.
گفتند: آرى، تو سخن بگوى.
زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول‏ خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا [[قسم|سوگند]]، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به ‏معنای یاری تو بود؛ باز همراهی شما را برمی‌گزیدیم. امام (علیه‌السلام)، ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>.
زهیر، پس از به جاى آوردن حمد وثناى خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: اى فرزند رسول‏ خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا براى ماباقى بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایى از این دنیا به ‏معناى یارى تو بود; باز همراهى شما را برمیگزیدیم. امام(ع)،ضمن ستودن روحیه بالاى او، برایش دعاى خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>.


'''پیشنهاد جنگ در بین راه'''
'''پیشنهاد جنگ در بین راه'''
کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت می‌کرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامه‌‏ای از سوی وی برای [[حر بن یزید ریاحی|حر]] آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن ‏این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب‏ و علف فرود آر.
حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت‏ خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.


کاروان حسینى به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسوارى نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامه‏اى از سوى وی براى حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن ‏این نامه بر حسین بن على فشار بیاور و او را در بیابانى بی آب‏ و علف فرود آر.
حر گفت: نمی‌توانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم؛ زیرا من ‏دیگر در تصمیم‌گیری آزاد نیستم و همین نامه‌‏رسان جاسوس ابن‏‌زیاد است...
حر متن نامه را براى امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت‏ خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه ‏اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت‏ سر آنهاست آسان‏‌تر است.
 
به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت ‏از اینان می‌رسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم‏ داشت.
حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من ‏دیگر در تصمیم ‏گیرى آزاد نیستم و همین نامه ‏رسان جاسوس ابن‏ زیاد است...
امام (علیه‌السلام) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم ‏بالقتال.» من هرگز شروع‏ کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن علی، ص‏117.</ref>.  
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: براى ما جنگیدن با این گروه ‏اندک از نبرد با افراد بسیارى که پشت‏سر آنهاست آسان‏تر است.
به خدا سوگند، طولى نخواهد کشید که لشکریان بسیارى براى حمایت ‏از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم‏ داشت.
امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم‏بالقتال.» من هرگز شروع‏ کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن على، ص‏117.</ref>.  


'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت'''
'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت'''
 
در عصر [[تاسوعا]]، هنگامی که [[عمر بن سعد بن‌ ابی‌ وقاص|عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس ‏فرمود: عباس جانم، فدایت گردم؛ برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده‏ اند؟
در عصر [[تاسوعا]]، هنگامى که [[عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن على نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس ‏فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس براى چه آمده‏ اند؟
عباس با بیست‏ سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه‏ می‌خواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یا بجنگیم.
عباس با بیست‏ سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه‏ میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم.
گفتند: درنگ کنید تا آنچه می‌گویید به ابی‌عبد‌الله(علیه‌السلام) برسانیم.
گفتند: درنگ کنید تا آنچه میگویید به ابى عبد الله(ع) برسانیم.
یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.
یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلى، با این‏ قوم سخن بگو و اگر میخواهى، من سخن بگویم.
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنها گفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این‏ قوم سخن بگو و اگر می‌خواهی، من سخن بگویم.
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادى و خود نیز بدین امر بپرداز.
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز.
حبیب به آنها گفت: به خدا، فرداى قیامت پیش خدا بد مردمیاند،کسانى که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‏ کنندگان‏ این شهر را که [[نماز شب]] میگزارند، کشته باشند... .
حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمی‌اند، کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‏ کنندگان‏ این شهر را که [[نماز شب]] می‌گزارند، کشته باشند... .
عزره گفت: هر چه توانى خود ستایى کن.
عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن.
زهیر گفت: اى عزره، خدا او را ستوده و رهبرى کرده، اى عزره،از خدا پرهیز کن من برایت‏ خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایى که گمراهى را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... .
زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره، از خدا پرهیز کن من برایت‏ خیر می‌خواهم؛ به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری می‌دهند... .
عزره پاسخ داد: اى زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانواده‏نبودى، تو [[عثمان‏]] خواه بودى.
عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[مذهب شیعه|شیعیان]] این خانواده‏ نبودی، تو [[عثمان‏]] خواه بودی.
زهیر گفت: از موقعیتى که اکنون دارم، درنمی‌یابى که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه‏اى به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وى افتادم و دانستم که به‏سوى دشمن میآید... .
زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمی‌یابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه‏ای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم؛ در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به ‏سوی دشمن می‌آید... .
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش‏سازم; براى آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص‏99.</ref>.
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش‏ سازم؛ برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص‏99.</ref>.


'''یادآورى به قمر بنى هاشم'''
'''یادآوری به قمر بنی‌هاشم'''


پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صداى [[شمربن ذى الجوشن]] به گوش رسید که با صداى بلند میگفت:
پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صدای [[شمر بن ذی الجوشن|شمربن ذی الجوشن]] به گوش رسید که با صدای بلند می‌گفت:
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟
امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد.
امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: جوابش دهید، گر‌چه فاسق باشد.
[[قمر بنى هاشم]] به دستور ابى عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بیدرنگ، در حالى که بر او و امانى که داده بودلعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جاى برخاسته، قمربنى هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثى که قبلا آن‏را شنیده‏ام، آگاه سازم؟!
[[عباس بن علی|قمر بنی‌هاشم]] به دستور ابی عبد الله(علیه‌السلام) سمت او رفت تا سخنش را بشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بود لعنت می‌فرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنی‌هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آن‏را شنیده ‏ام، آگاه سازم؟!
عباس فرمود: آرى، حدیث را بیان کن.
عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن.
زهیر گفت: وقتى پدرت خواست ازدواج کند از برادرش [[عقیل]]، که‏ انساب عرب را میشناخت، خواست همسرى برایش برگزیند که دلیران‏او را به دنیا آورده باشند تا فرزندى به دنیا آورد که فرزندنش‏ حسین را در کربلا یارى کند. آگاه باش! پدرت تو را براى چنین ‏روزى ذخیره کرده; پس هرگز در یارى برادرت و حمایت از خواهرانت ‏کوتاهى مکن.
زهیر گفت: وقتی پدرت خواست ازدواج کند از برادرش [[عقیل]]، که‏ انساب عرب را می‌شناخت، خواست همسری برایش برگزیند که دلیران‏ او را به دنیا آورده باشند تا فرزندی به دنیا آورد که فرزندنش‏ حسین را در کربلا یاری کند. آگاه باش! پدرت تو را برای چنین ‏روزی ذخیره کرده؛ پس هرگز در یاری برادرت و حمایت از خواهرانت ‏کوتاهی مکن.
قمر بنى هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزى مرا به حمایت‏ تشویق میکنى; به خدا سوگند امروز صحنه‏ اى به تو نشان دهم که ‏مانند آن را ندیده باشى<ref> مقتل الحسین(ع)، ص‏209.</ref>.  
قمر بنی‌هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزی مرا به حمایت‏ تشویق می‌کنی؛ به خدا سوگند امروز صحنه‏ ای به تو نشان دهم که ‏مانند آن را ندیده باشی<ref> مقتل الحسین(علیه‌السلام)، ص‏209.</ref>.  


'''زهیر و مراتب عشق به رهبرى'''
'''زهیر و مراتب عشق به رهبری'''


در شب عاشورا هنگامى که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکى از کسانى که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفادارى کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفادارى مسلم بن عوسجه، از جاى برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خداى عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>.  
در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری [[مسلم بن عوسجه]]، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند، من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار؛ و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>.  


'''سخنان زهیر در روز عاشورا'''
'''سخنان زهیر در روز عاشورا'''


کثیر بن عبد الله شعبى گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن ‏قین سوار بر اسب دم ‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان ‏لازم است‏ برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایى نیفکنده هم‏ کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏ برادرى میگسلد; ما امتى باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد(ص)]] آزمود تا بنگرد چه کاره‌‏ایم.
کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن ‏قین سوار بر اسب دم ‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم می‌دهم؛ بر مسلمان ‏لازم است‏ برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم؛ تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم‏ کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏ برادری می‌گسلد؛ ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)]] آزمود تا بنگرد چه کاره‌‏ایم.
ما شما را به یارى او و کناره‏گیرى از سرکش فرزند سرکش [[عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدى از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پاى شما را میبرند،شما را بر دار می آویزند، گوش و بینى میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدى]] و اصحابش و [[هانى بن عروه]] ومانند وى را میکشند.
ما شما را به یاری او و کناره‏گیری از سرکش فرزند سرکش [[عبیدالله بن زیاد|عبید الله بن زیاد]] می‌خوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند؛ چشمان شما را میل می‌کشند، دست و پای شما را می‌برند، شما را بر دار می‌آویزند، گوش و بینی می‌برند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدی]] و اصحابش و‌ها[[هانی بن عروه|نی بن عروه]] ومانند وی را می‌کشند.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏ خدا بازنمی‌گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏ خدا بازنمی‌گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.
زهیر گفت: اى بندگان خدا; پسر [[فاطمه]] به دوستى و نصرت از زاده ‏سمیه شایسته‏ تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد;
زهیر گفت: ای بندگان خدا؛ پسر [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه]] به دوستی و نصرت از زاده ‏سمیه شایسته‏ تر است. اگر یاریاش نمی‌کنید، به خدا پناهتان باد؛
ولى او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت ‏شما راضى است.
ولی او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت ‏شما راضی است.
شمر تیرى سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویى خسته کردى.
شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی.
زهیر گفت: اى بدوی‌زاده، با تو سخن نمیگویم; همانا تو از چهارپایانى.
زهیر گفت: ای بدوی‌زاده، با تو سخن نمی‌گویم؛ همانا تو از چهارپایانی.
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏ بدانى.
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏ بدانی.
مژده ‏ات باد به رسوایى و عذاب دردناک قیامت.
مژده ‏ات باد به رسوایی و عذاب دردناک قیامت.
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانى؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من ‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] می‌ترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من ‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.
سپس خطاب به مردم گفت: اى بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(ص) به‏ مردمى که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانى که آنهارا در این ستم یارى میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد.
سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند؛ به خدا، [[شفاعت]] محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به‏ مردمی که خون فرزندان و خاندان او را می‌ریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری می‌کنند و مدافعان آنان را می‌کشند، نمی‌رسد.
مردى او را ندا داد که، ابى عبد الله میگوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادى و دعوت را بدانها ابلاغ‏ کردى<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>.  
مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله می‌گوید: بیا به جان خودم، اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدان‌ها ابلاغ‏ کردی<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>.  


'''دفع هجوم وحشیانه'''
'''دفع هجوم وحشیانه'''


در روز عاشورا شمر بن ذى الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[‏اهل بیت(ع)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.
در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[‏اهل بیت|‏اهل‌بیت(علیه‌السلام)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.
زنان در حالى که فریادمیزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید:
زنان در حالی که فریاد می‌زدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(علیه‌السلام) فریاد کشید:
اى فرزند ذى الجوشن آتش میطلبى که خانه را بر اهل بیت من به ‏آتش بکشى، خدا تو را به آتش بسوزاند.
ای فرزند ذی الجوشن آتش می‌طلبی که خانه را بر اهل بیت من به ‏آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند.
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏ آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینى دورساخت. و در این درگیرى، ابا عزه ضبابى، که همراه شمر حمله کرده‏ بود، به دست زهیر بن قین کشته شد<ref>ابصار العین، ص‏166; تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏326.</ref>.
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏ آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینی دورساخت و در این درگیری، ابا عزه ضبابی، که همراه شمر حمله کرده‏ بود، به دست زهیر بن قین کشته شد<ref>ابصار العین، ص‏166؛ تاریخ طبری، ج‏3، ص‏326.</ref>.


'''پیکار سخت'''
'''پیکار سخت'''


زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏ اى کوتاهى نورزید. ابو محنف مینویسد: پس از شهادت ‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردى سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکى را میگرفت، دیگرى به یاریاش می شتافت و نجاتش میداد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که [[نماز خوف]] به امامت ابى عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردى سخت آغاز کرد;
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(علیه‌السلام)، در مصاف با دشمنان از مکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏ ای کوتاهی نورزید. ابو محنف می‌نویسد: پس از شهادت ‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر وارد میدان شد. آن دو نبردی سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکی را می‌گرفت، دیگری به یاریاش می‌شتافت و نجاتش می‌داد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که [[نماز خوف]] به امامت ابی عبد الله(علیه‌السلام)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردی سخت آغاز کرد؛
نبردى که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله میکرد، چنین رجز میخواند:
نبردی که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله می‌کرد، چنین رجز می‌خواند:


«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏»
«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏»
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور میسازم.
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(علیه‌السلام)دور می‌سازم.
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏ گفت:
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏ گفت:
فدتک نفسى هادیا مهدیا الیوم القى جدک النبیا و حسنا و المرتضى علیا و ذا الجناحین الشهید حیا
فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا
جانم فدایت ‏باد که هدایت ‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت ‏پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[على مرتضى]] وآن شهید زنده ‏اى را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏ کرد.
جانم فدایت ‏باد که هدایت ‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت ‏پیامبر را ملاقات می‌کنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[علی بن ابی طالب|علی مرتضی]] وآن شهید زنده ‏ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏ کرد.
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن ‏عبد الله شعبى و مهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را به‏ شهادت رساندند<ref> تاریخ طبرى، ج‏3، ص 328.</ref>.  
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن ‏عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به‏ شهادت رساندند<ref> تاریخ طبری، ج‏3، ص 328.</ref>.
 
== حضور امام بر بالین زهیر ==
[[ابن شهرآشوب]] می‌‏نویسد: پس از [[شهید|شهادت]] زهیر، امام حسین (علیه‌السلام) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله‏قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند؛ شبیه آن لعنتی‏ که مسخ ‏شدگان به شکل بوزینه‏‌گان و خوکان را فرا گرفت<ref>مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص‏103.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
* [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیه‌السلام)]]
* [[حبیب بن مظاهر|حبیب‌‌ابن مظاهر]]
* [[شیخ عباس قمی]]
* [[شیخ مفید]]
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
== منابع ==
* [http://ensani.ir/fa/article/55616/%D8%B2%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%AC%D9%84%D9%89-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D8%AA برگرفته از سایت زهیر بن قین بجلی رایت‏شجاعت - پرتال جامع علوم انسانی]ensani.ir


=پانویس=
{{پانویس|2}}


[[رده:تاریخ اسلام]]
[[رده:شخصیت‌ها]]
[[رده:شخصیت‌های تاریخی]]
[[رده:شهدای کربلا]]
[[رده:شهدای کربلا]]
[[رده:اصحاب امام حسین]]
[[رده: نهضت عاشورا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۰

زهیر بن قین
زهیر بن قین.jpg
نام کاملزُهَیر بن قَین بَجَلی
اطلاعات شخصی
محل تولدعراق
روز درگذشت۶۱ ق
محل درگذشتکربلا
دیناسلام، عثمانی مذهب
فعالیت‌هافرمانده جناح راست سپاه امام حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا

زُهَیر بن قَین بَجَلی از یاران بزرگ و با وفای امام حسین (علیه‌السلام) و وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می‌شد و به واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. وی را زهیربن قین بن قیس انماری بجلی می‏‌خواندند[۱].

او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین (علیه‌السلام) چند روز قبل از واقعه کربلا، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید.

ویژگی‌های زهیر بن قین

  1. شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان‏ اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. علامه سماوی در‌این‌باره‏ می‌نویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده[۲]‏» در جنگ‌ها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است.
  2. از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر است ‏که خاطره‌‏ای نیز از آن باز گفته است.
  3. نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده ‏می‌شد. رشادت و دلاوری او چنان بود که امام حسین (علیه‌السلام) در روزعاشورا، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، وی‌را بر میمنه گمارد؛ حبیب‌‌ابن مظاهر را در میسره جای داد، خود در قلب ‏سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش حضرت عباس سپرد[۳].
  4. از دیگر ویژگی‌های زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آن‌چنان بر گفتار مسلط بود که گاه از او می‌خواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین (علیه‌السلام) سخن‏ بگوید.
  5. سومین ویژگی زهیر، که در حقیقت مهم‌ترین ویژگی اوست، عشق‏ به امام زمانش حسین بن علی(علیه‌السلام) است.
  6. زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این‏ ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش ‏در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است.

او در شب عاشورا هنگامی که امام حسین (علیه‌السلام) اجازه رفتن به وی داد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏‌الله(صلی الله علیه) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلک‏‌الیوم[۴].» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیا فرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات‏ دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد. زهیر در راه مکه تا کوفه هنگامی از خدمت امام حسین (علیه‌السلام) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت: من تصمیم گرفته‏‌ام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...[۵].

پیوستن به امام حسین (علیه‌السلام)

زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه حج، همراه همسر و گروهی از یارانش کوفه را ترک کرد. او پس از انجام فریضه حج مکه را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. زهیر و یارانش آنقدر تند می‌رفتند که در کوتاه‌ترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره می‌کوشیدند که قدری دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(علیه‌السلام) فرود آیند. امام و یارانش در محلی به نام زرود[۶] فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان‏ حوالی برپا ساخت. شیخ عباس قمی می‌نویسد: گروهی از قبیله فزاره ‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه با زهیر بن‏ قین بجلی همراه بودیم. در منازل که به حضرت امام حسین(علیه‌السلام)می‌رسیدیم، از او دوری می‌کردیم؛ زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمی‌داشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت می‌کرد، زهیر می‌ماند و هرگاه آن حضرت توقف می‌کرد، زهیر به راه می‌افتاد. در یکی از منازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(علیه‌السلام) آمد و پس از ابراز سلام به زهیر گفت: ابا عبد الله(علیه‌السلام) تو را می‌خواند.

ما از نهایت‏ حیرت لقمه‌هایی که در دست داشتیم، افکندیم و لحظه‌‏ای ساکت و بی‌حرکت ماندیم، گویا پرنده‏‌ای بر سر ما نشسته ‏است. همسر زهیر که دلهم نامیده می‌شد به زهیر گفت: سبحان الله، فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را می‌طلبد و تو در رفتن درنگ می‌کنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه می‌فرماید.

زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر‌افروخته، نزد همسر و یارانش باز‌گشت. بی‌درنگ دستور داد خیمه‏‌اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏‌های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل‏ خود بپیوند؛ زیرا نمی‌خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد[۷].

شیخ مفید اضافه می‌کند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‌‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر؛ و گرنه این آخرین دیدار ماست. سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه می‌کنم. یادم نمی‌رود، وقتی در غزوه بحر[۸] شرکت کردیم؛ خداوند پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. سلمان فارسی، همراه ما بود، هنگامی که‏ دید همگان از این پیش‌آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت‌هایی که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. سلمان گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحال‏‌تر باشید از آنچه که امروز بر آن دست‏‌یافتید. و اکنون‏ من با شما خدا‌حافظی می‌کنم[۹]. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشده‌‏ای که سال‌ها در پی‌اش بود برود. او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند.

نقش زهیر در حادثه کربلا

زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه‏ حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین (علیه‌السلام) جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون از جای برمی‌خاست ‏و به تایید سخنان امام می‌پرداخت. بخشی از مواردی که زهیر ارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:

حمایت از امام در ذو حسم پس از برخورد امام با سپاه حر در محلی به نام ذو حسم[۱۰]. امام (علیه‌السلام) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن می‌گویید یا من آغاز کنم؟ گفتند: آری، تو سخن بگوی. زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول‏ خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به ‏معنای یاری تو بود؛ باز همراهی شما را برمی‌گزیدیم. امام (علیه‌السلام)، ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد[۱۱].

پیشنهاد جنگ در بین راه کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت می‌کرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک ابن زیاد بود و نامه‌‏ای از سوی وی برای حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن ‏این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب‏ و علف فرود آر. حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت‏ خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان نینوا یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.

حر گفت: نمی‌توانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم؛ زیرا من ‏دیگر در تصمیم‌گیری آزاد نیستم و همین نامه‌‏رسان جاسوس ابن‏‌زیاد است... در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه ‏اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت‏ سر آنهاست آسان‏‌تر است. به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت ‏از اینان می‌رسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم‏ داشت. امام (علیه‌السلام) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم ‏بالقتال.» من هرگز شروع‏ کننده جنگ نخواهم بود[۱۲].

دفاع از امام حسین در حین ماموریت در عصر تاسوعا، هنگامی که عمر بن سعد یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس ‏فرمود: عباس جانم، فدایت گردم؛ برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده‏ اند؟ عباس با بیست‏ سوار، که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه‏ می‌خواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یا بجنگیم. گفتند: درنگ کنید تا آنچه می‌گویید به ابی‌عبد‌الله(علیه‌السلام) برسانیم. یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور. عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنها گفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این‏ قوم سخن بگو و اگر می‌خواهی، من سخن بگویم. زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز. حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمی‌اند، کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‏ کنندگان‏ این شهر را که نماز شب می‌گزارند، کشته باشند... . عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره، از خدا پرهیز کن من برایت‏ خیر می‌خواهم؛ به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری می‌دهند... . عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از شیعیان این خانواده‏ نبودی، تو عثمان‏ خواه بودی. زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمی‌یابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه‏ای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم؛ در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به ‏سوی دشمن می‌آید... . پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش‏ سازم؛ برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید[۱۳].

یادآوری به قمر بنی‌هاشم

پس از برگشتن سپاه عمر سعد به اردوگاه خویش، این بار صدای شمربن ذی الجوشن به گوش رسید که با صدای بلند می‌گفت: کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟ امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: جوابش دهید، گر‌چه فاسق باشد. قمر بنی‌هاشم به دستور ابی عبد الله(علیه‌السلام) سمت او رفت تا سخنش را بشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بود لعنت می‌فرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنی‌هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آن‏را شنیده ‏ام، آگاه سازم؟! عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن. زهیر گفت: وقتی پدرت خواست ازدواج کند از برادرش عقیل، که‏ انساب عرب را می‌شناخت، خواست همسری برایش برگزیند که دلیران‏ او را به دنیا آورده باشند تا فرزندی به دنیا آورد که فرزندنش‏ حسین را در کربلا یاری کند. آگاه باش! پدرت تو را برای چنین ‏روزی ذخیره کرده؛ پس هرگز در یاری برادرت و حمایت از خواهرانت ‏کوتاهی مکن. قمر بنی‌هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزی مرا به حمایت‏ تشویق می‌کنی؛ به خدا سوگند امروز صحنه‏ ای به تو نشان دهم که ‏مانند آن را ندیده باشی[۱۴].

زهیر و مراتب عشق به رهبری

در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری مسلم بن عوسجه، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند، من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار؛ و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد[۱۵].

سخنان زهیر در روز عاشورا

کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن ‏قین سوار بر اسب دم ‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم می‌دهم؛ بر مسلمان ‏لازم است‏ برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم؛ تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم‏ کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏ برادری می‌گسلد؛ ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آزمود تا بنگرد چه کاره‌‏ایم. ما شما را به یاری او و کناره‏گیری از سرکش فرزند سرکش عبید الله بن زیاد می‌خوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند؛ چشمان شما را میل می‌کشند، دست و پای شما را می‌برند، شما را بر دار می‌آویزند، گوش و بینی می‌برند و نیکان ودانشمندان شما چون حجر بن عدی و اصحابش و‌هانی بن عروه ومانند وی را می‌کشند. در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏ خدا بازنمی‌گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم. زهیر گفت: ای بندگان خدا؛ پسر فاطمه به دوستی و نصرت از زاده ‏سمیه شایسته‏ تر است. اگر یاریاش نمی‌کنید، به خدا پناهتان باد؛ ولی او را نکشید و به یزید وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت ‏شما راضی است. شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی. زهیر گفت: ای بدوی‌زاده، با تو سخن نمی‌گویم؛ همانا تو از چهارپایانی. به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏ بدانی. مژده ‏ات باد به رسوایی و عذاب دردناک قیامت. شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. زهیر گفت: مرا از مرگ می‌ترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من ‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم. سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند؛ به خدا، شفاعت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به‏ مردمی که خون فرزندان و خاندان او را می‌ریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری می‌کنند و مدافعان آنان را می‌کشند، نمی‌رسد. مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله می‌گوید: بیا به جان خودم، اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدان‌ها ابلاغ‏ کردی[۱۶].

دفع هجوم وحشیانه

در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم ‏اهل‌بیت(علیه‌السلام) هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم. زنان در حالی که فریاد می‌زدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(علیه‌السلام) فریاد کشید: ای فرزند ذی الجوشن آتش می‌طلبی که خانه را بر اهل بیت من به ‏آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند. در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏ آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینی دورساخت و در این درگیری، ابا عزه ضبابی، که همراه شمر حمله کرده‏ بود، به دست زهیر بن قین کشته شد[۱۷].

پیکار سخت

زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(علیه‌السلام)، در مصاف با دشمنان از مکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏ ای کوتاهی نورزید. ابو محنف می‌نویسد: پس از شهادت ‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر وارد میدان شد. آن دو نبردی سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکی را می‌گرفت، دیگری به یاریاش می‌شتافت و نجاتش می‌داد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که نماز خوف به امامت ابی عبد الله(علیه‌السلام)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردی سخت آغاز کرد؛ نبردی که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله می‌کرد، چنین رجز می‌خواند:

«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏» من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(علیه‌السلام)دور می‌سازم. سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏ گفت: فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا جانم فدایت ‏باد که هدایت ‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت ‏پیامبر را ملاقات می‌کنم، همچنین برادرت حسن و پدرت علی مرتضی وآن شهید زنده ‏ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏ کرد. گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن ‏عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به‏ شهادت رساندند[۱۸].

حضور امام بر بالین زهیر

ابن شهرآشوب می‌‏نویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین (علیه‌السلام) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله‏قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند؛ شبیه آن لعنتی‏ که مسخ ‏شدگان به شکل بوزینه‏‌گان و خوکان را فرا گرفت[۱۹].

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابصار العین، ص 161.
  2. همان.
  3. همان، ص 165.
  4. معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏297.
  5. بحار الانوار، ج 44، ص 372.
  6. منزلی است‏بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه‏ میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).
  7. منتهی الآمال، ج 1، ص 325.
  8. در تاریخ طبری ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهی سلمان بن‏ربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق می‌داند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9
  9. ارشاد مفید، ص 204.
  10. بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.
  11. ابصار العین، ص 162.
  12. سخنان حسین بن علی، ص‏117.
  13. رموز الشهاده، ص‏99.
  14. مقتل الحسین(علیه‌السلام)، ص‏209.
  15. رموز الشهاده، ص 101؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 92.
  16. رموز الشهاده، ص 108.
  17. ابصار العین، ص‏166؛ تاریخ طبری، ج‏3، ص‏326.
  18. تاریخ طبری، ج‏3، ص 328.
  19. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص‏103.

منابع