قانونمندی جامعه از منظر قرآن کریم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
بسمه تعالي
از مباحث اساسی و مهم در علم [[جامعه‌شناسی|جامعه‌شناسی]] و [[تاریخ]] این است که آیا جامعه بشری از قانونمندی خاص جدای از قانونمندی افراد آن برخوردار است یا خیر؟ ‌ ثبوت قوانین طبیعی و زیستی و سنت‌های لا یتغیر برای افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اکثر دانشمندان است اما اینکه آیا برای جوامع بشری در طول تاریخ، قوانین و سنت‌های خاص ثابت است یا خیر؟ امری است که موضوع این مقاله است. در این مقاله به خواست [[خداوند]] بعد از طی مراحلی که جنبه مقدماتی دارد ابتدا بصورت اختصار برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را مطرح نموده و آنگاه به بیان تفصیلی" قانونمندی جامعه از منظر قرآن" خواهیم پرداخت.


<sub>
== آیا جامعه وجود عینی و حقیقی دارد؟ ‌ ==
<div class="wikiInfo">
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |  قانونمندی جامعه از منظر قرآن کریم
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |
|-


|}
بدیهی است که بحث در وجود یا عدم وجود سنت و قوانین برای جامعه، متفرع بر وجود جامعه – جدای از وجود افرادش – می‌‌باشد بنابراین قبل از ورود در بحث قانونمندی جامعه، باید بدین سوال پاسخ داد که آیا جامعه وجود عینی دارد یا خیر؟ ‌
</div>


از طرفی واضح است که مراد قائلین به وجود جامعه، وجود عینی و محسوس آن بگونه‌ای که مابحذاء ‌ان قابل رویت باشد نیست؛ چون پیداست که چنین امری معقول نیست.
از اینرو می‌‌گوئیم مراد از وجود جامعه درنزد قائلین به ان، وجود روح جمعی واحد در یک مجتمع بشری است؛ بدین معنا که همانطور که هریک از افراد جامعه دارای روح و جان مسقلی بوده و همان نیز سبب جمع و وحدت اجزاء‌پراکنده جسم گردیده است قائلین به وجود مستقل جامعه می‌‌گویند :‌ در جامعه نیز روح واحد جمعی سبب وحدت و جمع افراد و اشخاص مختلف – که در عقیده زبان نژاد و...با یکدیگر اختلاف دارند – می‌‌باشد.
بعد از بیان دونکته فوق اینک به اصل بحث می‌‌پردازیم :‌
باید گفت در اصل این مساله سه نظریه وجود دارد که در ابتدا به بیان هریک پرداخته و بعد از نقد و بررسی آنها نظریه حق را که متخذ از قرآن و سنت می‌‌باشد مطرح می‌‌کنیم :‌
الف – جامعه وجود عینی دارد بنحوی که در خارج و عالم واقع چیزی بعنوان هویت فردی و اندیشه فردی نداریم.
ب- جامعه وجود اعتباری دارد ودر خارج امری جدای از اشخاص و افراد و تفکرات گوناگون اشخاص بعنوان" جامعه " وجود ندارد.


‌از مباحث اساسي و مهم در علم جامعه شناسي و تاريخ اين است كه ايا جامعه بشري از قانونمندي جاص جداي از قانونمندي افراد ان برخوردار است يا خير ؟‌ ثبوت قوانين طبيعي و زيستي و سنت هاي لايتغير براي افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اكثر دانشمندان است اما اينكه ايا براي  جوامع بشري در طول تاريخ ، قوانين و سنتهاي خاص ثابت است يا خير؟ امري است كه موضوع اين مقاله است .
ج – جامعه وجود عینی دارد بدین معنا که روح واحدی بنام روح جمعی در افراد جامعه حکومت می‌‌کند اما در عین حال هویت و استقلال فردی انسان‌های جامعه نیز محفوظ است.
در اين مقاله بخواست خداوند بعد از طي مراحلي كه جنبه مقدماتي دارد ابتدا بصورت اختصار برخي از نظريات جامعه شناسان معاصررا مطرح نموده و انگاه به بيان تفصيلي" قانونمندي جامعه از منظر قران" خواهيم پرداخت .
نقد و بررسی نظریه اول (جامعه وجود عینی دارد):‌
مفاد اصلی این نظریه از دیدگاه قائلین بدان آن است که اساسا انسان از بدو تولد تا پایان زندگیش محصور در چهارچوب جامعه‎ای است که در آن زیست می‌‌کند بدین نحوکه جامعه تاثیر مستقیم بر کیفیت شکل گیری او در ابعاد مختلف دارد وامکان خروج از چهار چوب جامعه برای فرد ممکن نیست؛ بنابراین انچه در خارج و عالم واقع موجود است عبارتست از روح واحد جمعی بنابراین اندیشه‌ها و گرایشات فردی بنحوی که مستقل از روح جمعی باشد امریست موهوم و خیالی؛ نتیجه آنکه، فرد مظهر جامعه‎ای است که در آن زیست می‌‌کند.
مولف کتاب جامعه‌شناسی عمومی بنقل از گورویچ جامعه‌شناس معاصر و مشهور فرانسوی می‌‌گوید :‌
...اری انسان را انسان‌های دیگر ساخته‌اند و جامعه شامل ما و همه انسان‌های دیگر است جامعه از من و ما و دیگری که آنها را متعارض یکدیگر می‌‌دانند بوجود امده است اینها بدون جامعه و جامعه بدون آنها وجود نخواهد داشت فرد در جامعه و جامعه در فرد دوام و استمرار می‌‌یابد و در نتیجه همین استمرار دوجانبه است که می‌‌توان جامعه را در اعماق من و من را در اعماق ما و جامعه یافت.
باید گفت بخش اول این نظریه که پذیرش جامعه بعنوان موجودی حقیقی و عینی است امری است منطقی و مبرهن که در نقد و بررسی نظریه دوم بیشتر واضح خواهد گشت اما بخش دوم نطریه اول به چند جهت مقبول نیست :‌


== ايا جامعه وجود عيني و حقيقي دارد ‌؟‌ ==
1-اساس این نظریه بر تاثیر قطعی و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد می‌‌باشد بدین معنی که خروج از جبر و قوانین حاکم بر اجتماع برای افراد ممکن نیست.
در حالی که این مبنا مخدوش است چون بوضوح می‌‌بینیم در ادوار مختلف تاریخ و زندگی بشر همیشه و مستمر انسان‌های زیادی بوده‌اند که بر خلاف حرکت و مشی جامعه و قوانین پذیرفته شده آن حرکت نموده و می‌‌نمایند بنحوی که از نظر تفکر و گرایش و حتی زندگی زیستی‌شان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامی دوران زندگی‌شان استقلال و هویت فکری و شخصی خودرا حفظ نموده‌اند؛ در راس این‌گونه انسان‌ها، انبیاء‌ الهی قرار دارند که همیشه در صدد تغییر روح جمعی جامعه‌شان بودند و در تمامی دوران براین اعتقاد باقی ماندند.
2-از جهتی دیگر این نظریه مبتنی بر تفکر پوزیتویستی است که تنها به عمل اجتماعی بیشترین ارزش را داده و از علوم انسانی و علومی که به ارزش‌های اخلاقی فردی – اجتماعی می‌‌پردازند دوری جسته و چه بسا جهت نفی و انکار آنها دلائلی موهوم و خیالی را طرح می‌‌نمایند.
باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون:‌
اولا :‌ جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمان‌های مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه می‌‌باشد
در حالی که بوضوح می‌‌بینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشته‌اند در عین حال برخی از امور و ارزش‌های ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور می‌‌توان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به شکل‌های مختلف در تمامی دوران زندگی بشر وجود داشته و خواهد داشت.
ثانیا :‌ میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیده‌ها – مبنای مکتب پوزیتویست‌ها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل می‌‌باشد.
3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزش‌های انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از آزادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و آزادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت.
ب- نقد و بررسی نظریه دوم- جامعه وجود اعتباری دارد-:
‌مفاد این نظریه چنانکه گذشت این است که :‌جامعه چیزی نیست جز مجموعه‎ای از افرادی که در کنار یکدیگر و با تفکراتی گوناگون زیست می‌‌کند و هریک دارای هویت و روح واحدی می‌‌باشند بگونه‌ای که با قطع نظر از افراد، جامعه مفهومی نخواهد داشت؛ بنابراین اختلاف در وجود یا عدم وجود جامعه دعوائی است لفظی؛ در خارج موجودی بنام جامعه نداریم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند.
مولف کتاب مکاتب جامعه‌شناسی معاصر بنقل از روسو می‌‌گوید :‌


بديهي است كه بحث در وجود يا عدم وجود سنت و قوانين براي جامعه ، متفرع بر وجود جامعه – جداي از وجود افرادش – مي باشد بنابراين قبل از ورود در بحث قانونمندي جامعه ، بايد بدين سوال پاسخ داد كه ايا جامعه وجود عيني دارد يا خير ؟‌
جامعه اصل طبیعی ندارد و بر اساس قرارداد اجتماعی استوار است


از طرفي واضح است كه مراد قائلين به وجود جامعه ، وجود عيني و محسوس ان بگونه اي كه مابحذاء ‌ان قابل رويت باشد نيست ؛ چون پيداست كه چنين امري معقول نيست .
باید گفت این نظریه نیز نگرش افراط گرایانه براصالت دادن به افراد است – در مقابل نظریه اول که نگرش افراط گرایانه به جامعه داشت – در حالی که بدیهی است افراد جامعه بصورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر جامعه خود هستند؛ فردی که جدای از جامعه زندگی می‌‌کند قطعا اخلاق و اداب و رفتارش بشکلی است که آن رفتار را در صورت زندگی جمعی دارا نخواهد بود.
بوضوح می‌‌بینیم زندگی و اخلاق انسان در محیط خانواده با زندگی و اخلاقش در جامعه و محیط بزرگتر تفاوت زیاد دارد و این نیست جز آنکه در خارج موجودی بنام جامعه تحقق دارد و گرنه می‌‌بایست هیچ نوع تفاوتی بین اندو محیط یافت نگردد بنابراین اینکه می‌‌بینیم زندگی درجامعه مستلزم پذیرش شیوه‎ای خاص در زندگی و اخلاق و..می باشد بیانگر وجود منشا آن شیوه- جامعه- خواهد بود.
ج – تحلیل و بررسی نظریه سوم :‌ مفاد این نظریه این است که وجود جامعه در خارج امری است عینی و حقیقی؛ از طرفی دیگر وجود فرد یا افراد نیز در خارج و واقع بنحوی که بتواند خود رااز جبر حاکم بر جامعه خلاصی بخشد امری است که وجدان و عقل سلیم بدان حکم می‌‌کند بنابراین فرد و جامعه هر دو در خارج موجودند.


بنظر می‌‌رسد این نظریه از هر نظر منطقی و مبرهن بوده و هیچ اشکال اساسی بر آن وارد نخواهد بود و نیز می‌‌توان اذعان داشت که از قرآن کریم نیز چنین نظریه‎ای را می‌‌توان استخراج و استنباط نمود.
اثبات و تبیین عقلی این نظریه با تامل و دقت در اشکالاتی که به نظریه اول و دوم مطرح گردید
روشن خواهد گشت. و در اینجا فقط می‌‌گوییم :‌
بر اساس نظریه سوم انسان در جامعه دارای دو روح می‌‌باشد :‌روح فردی و روح جمعی اما طبق نظریه اول و دوم تنها دارای یک روح خواهد بود :‌روح جمعی یا روح فردی
دراینجا به بیان قرآن کریم در باب وجود جامعه و وجود فرد می‌‌پردازیم :‌
برخی از آیات الهی در قرآن بطور صریح و روشن احکام و قوانینی را برای جامعه -نه فرد- اثبات می‌‌کند از جمله اینکه جامعه را دارای اجل معین و عمر مقدر می‌‌داند بنحوی که وقتی اجلش فرا رسید تمامی جامعه به دیار ابدی خواهند شتافت و این نیست جز اینکه از دیگاه قرآن جامعه وجودی جدا از وجود افراد خودش دارد، چون فرارسیدن اجل مقدر افراد و اشخاص یکباره و همزمان نبوده و نخواهد بود – طبق سنت الهی-


از اينرو مي گوئيم مراد از وجود جامعه درنزد قائلين به ان،  وجود روح جمعي واحد در يك مجتمع بشري است ؛ بدين معنا كه همانطور كه هريك از افراد جامعه داراي روح و جان مسقلي بوده و همان نيز سبب جمع و وحدت اجزاء‌پراكنده جسم گرديده است قائلين به وجود مستقل جامعه مي گويند :‌ در جامعه نيز روح واحد جمعي سبب وحدت و جمع افراد و اشخاص مختلف – كه در عقيده زبان نژاد و...با يكديگر اختلاف دارند – مي باشد .
در این زمینه قرآن کریم می‌‌فرماید :‌ "ولکل امه اجل فاذا جاء‌اجلهم لایستاخرون ساعه و لا یستقدمون"


"از برای هر امتی- جامعه‎ای – اجل – و مدتی – است که هرگاه آن وقت بیاید ساعتی نیز تاخیر نداشته و یا پیشی نخواهند گرفت."
ودر سوره دیگری چنین می‌‌خوانیم :‌لکل امه اجل اذا جاء‌اجلهم فلا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون
ازطرف دیگر می‌‌بینیم قرآن کریم برخی از احکامش را برای افراد و اشخاص – با قطع نظر از وجود جامعه – وضع نموده است واین نیست جز آنکه از دیدگاه الهی، افراد جامعه نیز از هویتی خاص برخوردارند.
آیات الهی در این قسمت نیز بصورتهای مختلف بیان گردیده است که جهت اختصار یکی از آنها را بیان می‌‌کنیم:
‌"مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ"
"هر کس عمل صالحی را انجام دهد – اعم از مذکر یا مونث – در حالی که مومن باشد ما حتماحیات و زندگی پاکیزه‎ای را بدو خواهیم داد و به آنها پاداشی می‌‌دهیم که بهتر از عملشان – که انجام داده‌اند – باشد."
باید گفت ازروآیات معصومین نیز که در واقع مفسرین حقیقی قرآنند نظریه سوم در مساله مورد بحث استخراج می‌‌گردد :‌
== نقش اصلی درتعارض و تضاد بین فرد و اجتماع با کدامیک می‌‌باشد -‌اصالت فرد یا اصالت اجتماع ==


بعد از بيان دونكته فوق اينك به اصل بحث مي پردازيم :
این مرحله از بحث در واقع متفرع بر نظریه سوم مبحث اول – وجود جامعه و وجود افراد یا اصالت فرد و اصالت جامعه – می‌‌باشد؛ بدین معنا که وقتی پذیرفتیم فرد و جامعه هریک وجودی مستقل و عینی دارند – گرچه تاثیر متقابل نیز بینشان بر قرار است – در اینصورت این سوال مطرح خواهد گشت که ‌رابطه فرد و جامعه چگونه است؟ از طرفی بهنگام تضاد و تعارض منافع فرد و منافع جامعه، اصالت با کدامیک می‌‌باشد؟


بنظر می‌‌رسد که در این مساله نیز سه امر محتمل و متصور است :‌
1-روح فردی غالب بر روح جمعی است
2-روح جمعی غالب بر روح فردی است
3-تاثیر متقابل روح فردی و جمع متساوی است و هیچیک غالب بر دیگری نخواهد بود.
بیان محتمل اول :‌ انچه در خارج عینیت- اصالت - دارد افرادند و جامعه نیز گرچه وجودیست جدای از افراد اما وجودش تابع وجود افراد جامعه است و نقش اصلی با افراد جامعه است فرد یا افراد اگر اراده نمایند می‌‌توانند جامعه را به هر شکلی که بخواهند متحول نمایند
تحلیل و بررسی نظریه اول :‌


بايد گفت در اصل اين مساله سه نظريه وجود دارد كه در ابتدا به بيان هريك پرداخته و بعد از نقد و بررسي انها نظريه حق را كه متخذ از قران و سنت مي باشد مطرح مي كنيم :‌  
باید گفت جهت درک عمیقتر مساله لازم است بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهی بحث در این است که :‌ایا برای فرد جامعه امکان تخلف و فاصله گرفتن از اندیشه حاکم بر اجتماع و بلکه امکان تاثیر‌گذاری بر روح جمعی هست یا خیر و گاهی بحث در وجود خارجی و بالفعل انسان‌هاست به اینکه آیا در خارج و در جامعه روح جمعی غالب و حاکم بر روح افراد هست یا خیر و به اصطلاح بحث اول در مقام امکان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث می‌‌باشد چون بدیهی است که عالم وقوع و خارج ملاک حقیقت نیست بلکه باید واقع را انگونه که هست بشناسیم تا به حقیقت نائل گردیم.
با این نگرش به تحلیل محتمل اول می‌‌پردازیم – حاکمیت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - :‌
باید گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهیم اذعان به خلقت پیچیده و خارق‌العاده او خوهیم کرد. امروز به اثبات رسیده است که :‌قدرت و استعدادهای نهفته در انسان فوق تصور ادمی است وروح انسان مرکز و منشا انواع قدرت‌ها و انرژی‌هاست و بتعبیر قرآن انسان توان نفوذ و تسخیر بر جمیع پدیده‌های طبیعت را دارد:‌
"أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ":
‌آیا ندیده‌اید که خدا هر چه را که در آسمان‌ها و زمین است مسخر شما نموده است؟ ‌
و بتعبیر امیر المومنین علیه‌السلام ‌:‌ وتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
بنابراین انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست که می‌‌تواند در اثر فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته اش به اوج قله هستی صعود نموده و با کمال مطلق ارتباط بر قرار نماید امروزه نیزمی می‌‌بینیم گاه یک فرد در اثر نبوغ و استعداد خارق‌العاده‌اش موفق به اختراع چیزی می‌‌گردد که نه تنها جامعه عصر خود بلکه جوامع بعد از خود را نیزی تحت تاثیر جدی قرار می‌‌دهد.
‌بنابراین می‌‌توان ادعا نمود که در عالم امکان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاکمیت دارد و روح فردی قابلیت حاکمیت بر روح جمع را داراست و شاهد عینی و عملی آن وجود مقدس انبیاء‌الهی هستند که تا کنون نیز تفکرات و اندیشه‌های آنان بر جهان حاکمیت دارد.
اما مقام اثبات و خارج :‌ در این مرحله ناچاریم وضعیت جوامع و افراد را انگونه که در خارج عمل می‌‌نمایند مورد ملاحظه و بررسی قرار دهیم اینجاست که باید اذعان نمائیم که متاسفانه نوع انسان‌ها نسبت به توانائی‌های بالقوه و نهفته درونی‌شان بی توجه بوده بلکه آنها را در وجودشان مدفون می‌‌نمایند بحدی که تبدیل به انسان‌های مسخ شده‎ای می‌‌گردند که از خویشتن خود نیز بیگانه می‌‌شوند یعنی ماهیت انسانی خویش را تبدیل به ماهیت جماد و نبات و حیوان می‌‌نمایند ‌‌:‌ اولئک کالانعام بل هم اضل
بنابراین بین مقام ثبوت و اثبات – امکان و وقوع – در این مساله هماهنگی و اتحاد نیست و لذا نتیجه و قول حق در مساله دوم این خواهد بود که ‌در مقام امکان و ثبوت، حاکمیت، اصالت و غلبه با فرد است اما در مقام اثبات و خارج، روح جمعی نوعا غالب بر روح فرد بوده و جامعه حاکمیت بر فرد یا افراد دارد.
با توجه به مطالب فوق طبعا نقاط ضعف سائر نظریات نیز واضح می‌‌گردد و لذا جداگانه به نقد و بررسی آنها نمی‌پردازیم.
== آیا جامعه دارای سنت و قوانین ثابت بشری هست یا خیر؟ ==


مورخان و محققان در تاریخ پیدایش علوم اجتماعی می‌‌گویند که مبتکر و آغازگر بحث جامعه و سنت‌های حاکم بر آن، متفکر بزرگ اسلامی در قرن هشتم – 880-732ه ق – ابن خلدون می‌‌باشد او بود که در اثر تتبع و تحقیق در تاریخ جوامع قبل بوجود سنت‌ها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری با قطع نظر از وجود سنت‌ها برای افراد پی برد.
بعد از او دانشمندانی همانند منتسکیو و اگوست کنت و...تحقیقات ابن خلدون را دنبال کرده تا اینکه مقدمات تاسیس علمی نو بنام جامعه‌شناسی فراهم گشت چون غرض و فلسفه پیدایش علم جامعه‌شناسی شناخت و بررسی علمی‌رفتارهای اجتماعی و کشف قوانین و سنت‌های حاکم بر آن می‌‌باشد.


الف – جامعه وجود عيني دارد بنحوي كه در خارج و عالم واقع چيزي بعنوان هويت فردي و انديشه فردي نداريم .  
ولی اگر بدقت تاریخچه این بحث را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که مبتکر اصلی و اولیه این بحث و طراح اصلی مساله سنت‌ها و قوانین ثابت برای جوامع، قرآن کریم است که درایات متعدد خود بطور صریح و روشن آن را بیان نموده است و شاید ابن خلدون نیز که بعنوان مبتکر در این باب مطرح گردیده است با تامل و مطالعه در قرآن کریم بدین حقیقت مهم نائل گشته است.
قبل از آنکه بیان قرآن کریم را در این مساله مطرح نمائیم ابتدا برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را در اصل مساله عنوان نموه و بعد از بررسی آنها نظر نهائی را که متخذ از قرآن و سنت است بصورتی مستدل و مبرهن ذکر می‌‌کنیم.
باید گفت در اینکه آیا جوامع بشری دارای سنت و قوانین ثابت هستند یا خیر دو نظریه وجود دارد :‌
الف – جوامع بشری فاقد هر نوع سنت و قوانین بوده و بین حوادثی که در آن واقع می‌‌گردد هیچ نوع ارتباطی مضبوط وجود ندارد بنابراین اتفاق و تصادف در حوادث جامعه حاکم است.
ب- جامعه همانند ارگانیسم بدن انسان از مجموعه قوانین و سنت‌هائی ثابت برخوردار است و جبر جامعه بمعنای سلسله‎ای از سنت‌های لا یتغیر بر زندگی اجتماعی بشرحاکمیت دارد.
بررسی نظریه اول :‌


این نظریه که امروزه برخی از جامعه شناسان همانند گورویچ مبین و مدافع آن هستند و معتقدند که :"‌حیات اجتماعی تابع قوانین عینی نیست و اساسا درزندگانی اجتماعی که کلاف سردرگی از روابط و مناسبات و کنشها و و واکنشهای گوناگون است چگونه می‌‌توان از جبر علمی بحث کرد و به قوانین عینی دست یافت " بجهاتی چند قابل قبول نیست:
1-در اثبات این نظریه هیچ نوع دلیل مبرهن و منطقی غیر از اظهار عجز و ناتوانی از شناخت قوانین جامعه ارائه نشده است- چنانکه در کلمات گورویچ مشاهده نمودید- بنابراین نفس این نظریه مخالف روش تحقیق علمی است که مبتنی بر پذیرش سلسله‎ای از قوانین بوده و غرض علم جامعه‌شناسی کشف آنها است.


ب- جامعه وجود اعتباري دارد ودر خارج امري جداي از اشخاص و افراد و تفكرات گوناگون اشخاص بعنوان" جامعه " وجود ندارد .  
عجز بشر از درک سنت‌های جوامع بشری مستلزم آن نیست که حکم به نفی وجود روابط علی و معلولی در پدیده‌های اجتماعی بنمائیم؛ روش علمی مقتضی است که در صدد کشف روابط و نظامات پیچیده عالم از طریق تجربه و مشاهده بر ائیم و با توجه به اینکه معتقدین به این نظریه از پیروان کاربرد روش علمی در جوامع و رفتار اجتماعی می‌‌باشند این نظر مخالف و مناقض با اصل این مبنای پذیرفته شده آنان نیز می‌باشد.
2-دانش و اندیشه نوین معاصر در پرتو پیشرفت‌های شگرف و فرهنگ مادی و معنوی انسان‌ها و بر اثر انقلاب علمی و فنی جهان امروز به انسان‌های واقع‌گرا این قدرت را بخشیده‌اند که با شناخت واقعیت اجتماعی و قوانین عینی حاکم بر جامعه در زمینه آینده‌نگری‌ها و پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها گام‌های موثری بردارند و با شناخت ضرورت کلی تاریخی و پیش‌نگری واقع‌بینانه جامعه را از خطر و آسیب‌های پیش‌بینی شده مصون بدارند و از زبونی و در ماندگی رهائی بخشند ‌.
بنابراین همین که بشر توانائی لازم جهت پیش‌بینی حوادث اجتماعی را نموده است خود گواه و شاهدی است بوجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی در جوامع بشری
3-فرض تصادف و اتفاق در پیدایش پدیده‌های اجتماعی امری است که وجدان و منطق به بطلان آن گواهی داده و اعتقاد بدان در‌شان یک عالم و محقق نخواهد بود.
چگونه ممکن است بر حوادث و تاریخ گسترده زندگی بشر از اغاز پیدایش تا کنون اتفاق و تصادف حکمفرا باشد در حالی که می‌‌بینیم بسیاری از حوادث در اثر علل و عوامل شناخته شده‎ای بوقوع پیوسته است بنحوی که در هر زمان آن علل و عوامل مهیا باشد تحقق آن وقایع نیز ضروری و قطعی خواهد بود. تمدن - و به تعبیر دقیق‌تر تجدد- بشری که امروز شاهد وسعت عظیم آن هستیم معلول عوامل وعلل مضبوط و معینی هستند که بسیاری از آنها مبرهن و واضح می‌‌باشد.
تحلیل نظریه دوم :‌در اثبات این نظریه می‌‌گوئیم :‌بهترین دلیل بر امکان تحقق یک شئ، وقوع خارجی آن می‌‌باشد و با توجه به اینکه امروزه تعداد قابل توجهی از قوانین و سنت‌های اجتماعی کشف گردیده است و جامعه شناسان از طریق اعمال و کاربرد آنها در حد نسبی توان پیش‌بینی حوادث اجتماعی آینده را نموده‌اند بنابراین اذعان و اعتراف بوجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی امری منطقی و معقول خواهد بود.  
== جامعه و سنت از منظر قرآن ==


ج – جامعه وجود عيني دارد بدين معنا كه روح واحدي بنام روح جمعي در افراد جامعه حكومت مي كند اما در عين حال هويت و استقلال فردي انسانهاي جامعه نيز محفوظ است .  
آیات الهی در موارد و انحاء‌ مختلف به وجود سلسله‎ای از سنت‌های اجتماعی که در جوامع انسانی حکم‌فرماست تصریح نموده و از آنها بعنوان سنه الله نام برده است؛ از طرفی دیگر قرآن کریم مجموعه این سنن الهی را که مبین اراده الهی درهدایت زندگی بشری است اموری لایتغیرو غیر قابل تبدیل دانسته و بشررا از مخالفت و مبارزه با آنها که نتیجه آن سقوط بشرخواهد بود بازداشته است.
بطور کلی می‌‌توان آیاتی را که بنحوی اثبات‌گر وجود سنت‌های ثابت برای جوامع بشری است به چهار قسم دسته‌بندی نمود :‌
الف آیاتی که تصریح ودلالت مطابقی بر وجود سنت‌هائی برای جامعه دارد :‌ "قدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ"
:‌پیش از شما سنت‌هایی بوده است، پس بر روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار آنها که پیامبران را به دروغگویی نسبت می‌دادند چه بوده است.


یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26)
خدا می‌خواهد برای شما توضیح دهد، و راه [و رسمِ] کسانی را که پیش از شما بوده‌اند به شما بنمایاند، و بر شما ببخشاید، و خدا دانای حکیم است.


نقد و بررسي نظريه اول (جامعه وجود عيني دارد):‌
به دلیل اختصار از آیات سوره‌ای دیگر نظیر فاطر/42،غافر/ 85 و کهف/ 55صرف‌نظر نمودیم.


ب- آیاتی که مبین استوار بودن و قطعیت سنت‌های الهی در جوامع بشری است :‌


مفاد اصلي اين نظريه از ديدگاه قائلين بدان ان است كه اساسا انسان از بدو تولد تا پايان زندگيش محصور در چهارچوب جامعه اي است كه در ان زيست مي كند بدين نحوكه جامعه تاثير مستقيم بر كيفيت شكل گيري او در ابعاد مختلف دارد وامكان خروج از چهار چوب جامعه براي فرد ممكن نيست ؛ بنابر اين انچه در خارج و عالم واقع موجود است عبارتست از روح واحد جمعي بنابر اين انديشه ها و گرايشات فردي بنحوي كه مستقل از روح جمعي باشد امريست موهوم و خيالي ؛ نتيجه انكه ، فرد مظهر جامعه اي است كه در ان زيست مي كند .  
"سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا"
"سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."


"فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلًا"
"ایا آنها – منکرین رسالت تو و حقائق دینی – انتظار جریان سنت‌های حاکم بر گذشتگان را برخود دارند پس هیچگاه تغییرو تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت و هیچ تحولی در آن نخواهی دید."


مولف كتاب جامعه شناسي عمومي بنقل از گورويچ جامعه شناس معاصر و مشهور فرانسوي مي گويد :‌
"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا"
...اري انسان را انسانهاي ديگر ساخته اند و جامعه شامل ما و همه انسانهاي ديگر است جامعه از من و ما و ديگري كه انها را متعارض يكديگر مي دانند بوجود امده است اينها بدون جامعه و جامعه بدون انها وجود نخواهد داشت فرد در جامعه و جامعه در فرد دوام و استمرار مي يابد و در نتيجه همين استمرار دوجانبه است كه مي توان جامعه را در اعماق من و من را در اعماق ما و جامعه يافت .  
"سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."


 
ج - آیاتی که مبین دعوت از مردم جهت تفکر در آثار و زندگی گذشتگان و عبرت گرفتن از آنهاست. بدیهی است که چنین دعوتی مستلزم وجود سنت‌ها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری است والا بدون وجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی چنین دعوتی معقول و منطقی نخواهد بود.  
بايد گفت بخش اول اين نظريه كه پذيرش جامعه بعنوان موجودي حقيقي و عيني است امري است منطقي و مبرهن كه در نقد و بررسي نظريه دوم بيشتر واضح خواهد گشت اما بخش دوم نطريه اول به چند جهت مقبول نيست :‌
َ"افَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآَخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ"  
 
1-اساس اين نظريه بر تاثير قطعي و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد مي باشد بدين معني كه خروج از جبر و قوانين حاكم بر اجتماع براي افراد ممكن نيست .
 
 
در حالي كه اين مبنا مخدوش است چون بوضوح مي بينيم در ادوار مختلف تاريخ و زندگي بشر هميشه و مستمر انسانهاي زيادي بوده اند كه بر خلاف حركت و مشي جامعه و قوانين  پذيرفته شده ان حركت نموده و مي نمايند بنحوي كه از نظر تفكر و گرايش و حتي زندگي زيستي شان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامي دوران زندگي شان استقلال و هويت فكري و شخصي خودرا حفظ نموده اند ؛ در راس اينگونه انسانها ، انبياء‌ الهي قرار دارند كه هميشه در صدد تغيير روح جمعي جامعه شان بودند و در تمامي دوران براين اعتقاد باقي ماندند .
 
 
2-از جهتي ديگر اين نظريه مبتني بر تفكر پوزيتويستي  است كه تنها به عمل اجتماعي بيشترين ارزش را داده و از علوم انساني و علومي كه به ارزشهاي اخلاقي فردي – اجتماعي مي پردازند دوري جسته و چه بسا جهت نفي و انكار انها دلائلي موهوم و خيالي را طرح مي نمايند.
 
 
بايد گفت اين مبنا – نگاه پوزيتيويستي - نيزمخدوش است چون:‌
 
 
اولا :‌ جامعه و روح جمعي حاكم بر اجتماع امري است كه دائما در معرض تغيير و تحول است ودر زمانهاي مختلف تفكرات و گرايشات جامعه نيز متحول خواهد شد بنابر اين لازمه چنين امري عدم وجود هيچ امر ثابت در جامعه مي باشد
 
 
در حالي كه بوضوح مي بينيم جوامع بسياري كه طي قرنها مراحل و تحولات گوناگوني را پشت سر گذاشته اند در عين حال برخي از امور و ارزشهاي ثابت در ميان انها وجود داشته است از جمله اين امور مي توان حس دينداري و پرستش را در ميان مردم نام برد كه به شكلهاي مختلف در تمامي دوران زندگي بشر وجود داشته و خواهد داشت.
 
 
ثانيا :‌ ميزان و معيار قرار دادن قابليت تجربه و عمل اجتماعي براي پذيرش جميع پديده ها – مبناي مكتب پوزيتويست ها - امري است كه مخالف وجدان و منطق عقل مي باشد .
 
 
3-لازمه نظريه اول – وجود عيني جامعه - ، نفي استقلال و ارزشهاي انساني است چون انساني كه مقهور تفكر و گرايشات جامعه خويش بوده و از ازادي و انتخاب و استقلال محروم باشد چنين انساني فاقد ارزش و كرامت خواهد بود در حالي كه انسان از قدرت استقلال و اختيار و ازادي برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و اين امر نيز مطابق با وجدان و عقل بديهي است و ما در ادامه بحث به اين امرنيز مجددا خواهيم پرداخت .
 
 
ب- نقد و بررسي  نظريه دوم- جامعه وجود اعتباري دارد- :
 
 
‌مفاد اين نظريه چنانكه گذشت اين است كه :‌جامعه چيزي نيست جز مجموعه اي از افرادي كه در كنار يكديگر و با تفكراتي گوناگون زيست مي كند و هريك داراي هويت و روح واحدي مي باشند  بگونه اي كه با قطع نظر از افراد ، جامعه مفهومي نخواهد داشت؛ بنابر اين اختلاف در وجود يا عدم وجود جامعه دعوائي است لفظي؛ در خارج موجودي بنام جامعه نداريم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند .  
 
 
مولف كتاب مكاتب جامعه شناسي معاصر بنقل از روسو مي گويد :‌
 
جامعه اصل طبيعي ندارد و بر اساس قرارداد اجتماعي استوار است 
 
بايد گفت اين نظريه نيز نگرش افراط گرايانه براصالت دادن به افراد است – در مقابل نظريه اول كه نگرش افراط گرايانه  به جامعه داشت – در حالي كه بديهي است افراد جامعه بصورت مستقيم يا غير مستقيم تحت تاثير جامعه خود هستند؛ فردي كه جداي از جامعه زندگي مي كند قطعا اخلاق و اداب و رفتارش بشكلي است كه ان رفتار را در صورت زندگي جمعي دارا نخواهد بود .
 
 
بوضوح مي بينيم زندگي و اخلاق انسان در محيط خانواده با زندگي و اخلاقش در جامعه و محيط بزرگتر تفاوت زياد دارد و اين نيست جز انكه در خارج موجودي بنام جامعه تحقق دارد و گرنه مي بايست هيچ نوع تفاوتي بين اندو محيط يافت نگردد بنابر اين اينكه مي بينيم زندگي درجامعه مستلزم پذيرش شيوه اي خاص در زندگي و اخلاق و ..مي باشد بيانگر وجود منشا ان شيوه- جامعه- خواهد بود .
 
 
ج – تحليل  و بررسي نظريه سوم :‌ مفاد اين نظريه اين است كه وجود جامعه در خارج امري است عيني و حقيقي ؛ از طرفي ديگر وجود فرد يا افراد نيز در خارج و واقع بنحوي كه بتواند خود رااز جبر حاكم بر جامعه خلاصي بخشد امري است كه وجدان و عقل سليم بدان حكم مي كند بنابر اين فرد و جامعه هر دو در خارج موجودند .
 
بنظر مي رسد اين نظريه از هر نظر منطقي و مبرهن بوده و هيچ اشكال اساسي بر ان وارد نخواهد بود و نيز مي توان اذعان داشت كه از قران كريم نيز چنين نظريه اي را مي توان استخراج و استنباط نمود .
 
 
اثبات و تبيين عقلي اين نظريه با تامل و دقت در اشكالاتي كه به نظريه اول و دوم مطرح گرديد
روشن خواهد گشت.و در اينجا فقط مي گوييم :‌
 
 
بر اساس نظريه سوم انسان در جامعه داراي دو روح مي باشد :‌روح فردي و روح جمعي اما طبق نظريه اول و دوم تنها داراي يك روح خواهد بود :‌روح جمعي يا روح فردي 
 
 
دراينجا به بيان قران كريم در باب وجود جامعه و وجود فرد مي پردازيم :‌
 
 
برخي از ايات الهي در قران بطور صريح و روشن احكام و قوانيني را براي جامعه -نه فرد- اثبات مي كند از جمله اينكه جامعه را داراي اجل معين و عمر مقدر مي داند بنحوي كه وقتي اجلش فرا رسيد تمامي جامعه به ديار ابدي خواهند شتافت و اين نيست جز اينكه از ديگاه قران جامعه وجودي جدا از وجود افراد خودش دارد ، چون فرارسيدن اجل مقدر افراد و اشخاص يكباره و همزمان نبوده و نخواهد بود – طبق سنت الهي-
 
در اين زمينه قران كريم مي فرمايد :‌ "ولكل امه اجل فاذا جاء‌اجلهم لايستاخرون ساعه و لا يستقدمون" 
 
"از براي هر امتي- جامعه اي – اجل – و مدتي – است كه هرگاه ان وقت بيايد ساعتي نيز تاخير نداشته و يا پيشي نخواهند گرفت ."  
 
 
ودر سوره ديگري چنين مي خوانيم :‌لكل امه اجل اذا جاء‌اجلهم فلا يستاخرون ساعه و لا يستقدمون 
ازطرف ديگر مي بينيم قران كريم برخي از احكامش رابراي افراد و اشخاص – با قطع نظر از وجود جامعه – وضع نموده است واين نيست جز انكه از ديدگاه الهي ، افراد جامعه نيز ازهويتي خاص برخوردارند .
 
 
ايات الهي در اين قسمت نيز بصورتهاي مختلف بيان گرديده است كه جهت اختصار يكي از انها را بيان مي كنيم :
 
 
‌"مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ"  
"هر كس عمل صالحي را انجام دهد – اعم از مذكر يا مونث – در حالي كه مومن باشد ما حتماحيات و زندگي پاكيزه اي را بدو خواهيم داد و به انها پاداشي مي دهيم كه بهتر از عملشان – كه انجام داده اند – باشد ."
 
 
بايد گفت ازروايات معصومين نيز كه در واقع مفسرين حقيقي قرانند نظريه سوم در مساله مورد بحث استخراج مي گردد :‌
 
 
 
==  نقش اصلي درتعارض و تضاد بين فرد و اجتماع  با كداميك مي باشد -‌اصالت فرد يا اصالت اجتماع ==


أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۖ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا آیا در زمین به سیر و سفر نمی‌روند تا به چشم خود عاقبت حال پیشینیان را مشاهده کنند که چگونه آنها را خدا هلاک کرد؟ و این کافران هم مانند آنها به کیفر کفر خود البته می‌‌رسند.
"لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ "ۗ
هر اینه در داستان‌های انبیای الهی برای اندیشمندان عبرت خواهد بود.
   
   
اين مرحله از بحث در واقع متفرع بر نظريه سوم مبحث اول – وجود جامعه و وجود افراد يا اصالت فرد و اصالت جامعه – مي باشد؛ بدين معنا كه وقتي پذيرفتيم فرد و جامعه هريك وجودي مستقل و عيني دارند – گرچه تاثير متقابل نيز بينشان بر قرار است در اينصورت اين سوال مطرح خواهد گشت كه ‌رابطه فرد و جامعه چگونه است ؟ از طرفي بهنگام تضاد و تعارض منافع فرد و منافع جامعه ،اصالت با كداميك مي باشد ؟‌
د آیاتی که مبین قوانین و سنن خاص در موارد مختلف می‌‌باشد:‌
 
بنظر مي رسد كه در اين مساله نيز سه امر محتمل و متصور است :‌
 
 
1-روح فردي غالب بر روح جمعي است
2-روح جمعي غالب بر روح فردي است
3-تاثير متقابل روح فردي و جمع متساوي است و هيچيك غالب بر ديگري نخواهد بود .


وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -


بيان محتمل اول :‌ انچه در خارج عينيت- اصالت -  دارد افرادند و جامعه نيز گرچه وجوديست جداي از افراد اما وجودش تابع وجود افراد جامعه است و نقش اصلي با افراد جامعه  است فرد يا افراد اگر اراده نمايند مي توانند جامعه را به هر شكلي كه بخواهند متحول نمايند
پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.


 
تفصیل این بخش – د- از آیات الهی در مبحث بعدی مطرح خواهد گشت.


تحليل و بررسي نظريه اول :‌
== بیان سنت‌ها و قوانین ثابت جوامع بشری در قرآن کریم ==


بايد گفت جهت درك عميقتر مساله لازم است بين مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهي بحث در اين است كه :‌ايا براي فرد جامعه امكان تخلف و فاصله گرفتن از انديشه حاكم بر اجتماع و بلكه امكان تاثير گذاري بر روح جمعي هست يا خير و گاهي بحث در وجود خارجي و بالفعل انسانهاست به اينكه ايا در خارج و در جامعه روح جمعي غالب و حاكم بر روح افراد هست يا خير و به اصطلاح بحث اول در مقام امكان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث مي باشد چون بديهي است كه عالم وقوع و خارج ملاك حقيقت نيست بلكه بايد واقع را انگونه كه هست بشناسيم تا به حقيقت نائل گرديم .
در این بخش به بیان سنت‌های الهی در جوامع انسانی از منظر قرآن خواهیم پرداخت. قبل از بیان این سنت‌ها لازم است متذکرشویم که سنت‌‌های ذکر شده تنها بیان بخشی از این مجموعه است که نگارنده موفق به استخراج آنها از قرآن کریم گردیده است.


== سنت‌های الهی در جوامع بشری از منظر قرآن کریم ==
   
   
با اين نگرش به تحليل محتمل اول مي پردازيم – حاكميت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - :‌
=== سنت "امتحان، مکر و استدراج " ===
بايد گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهيم اذعان به خلقت پيچيده و خارق العاده او خوهيم كرد. امروز به اثبات رسيده است كه :‌قدرت و استعدادهاي نهفته در انسان فوق تصور ادمي است وروح انسان مركز و منشا انواع قدرتها و انرژي هاست و بتعبير قران انسان توان نفوذ و تسخير بر جميع پديده هاي طبيعت را دارد:‌
 
 
"أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ"  :
‌آيا نديده‌ايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما نموده است؟‌
 
 
و بتعبير امير المومنين عليه السلام ‌:‌ وتزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر
 
 
بنابراين انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست كه مي تواند در اثر فعليت رسيدن استعدادهاي نهفته اش به اوج قله هستي صعود نموده و با كمال مطلق ارتباط بر قرار نمايد امروزه نيزمي مي بينيم گاه يك فرد در اثر نبوغ  و استعداد خارق العاده اش موفق به اختراع چيزي مي گردد كه نه تنها جامعه عصر خود بلكه جوامع بعد از خود را نيزي تحت تاثير جدي قرار مي دهد .
 
 
‌بنابراين مي توان ادعا نمود كه در عالم امكان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاكميت دارد و روح فردي قابليت حاكميت بر روح جمع را داراست و شاهد عيني و عملي ان وجود مقدس انبياء‌الهي هستند كه تا كنون نيز تفكرات و انديشه هاي انان بر جهان حاكميت دارد .
 
 
اما مقام اثبات و خارج :‌ در اين مرحله ناچاريم وضعيت جوامع و افراد را انگونه كه در خارج عمل مي نمايند مورد ملاحظه و بررسي قرار دهيم اينجاست كه بايد اذعان نمائيم كه متاسفانه نوع انسانها نسبت به توانائيهاي بالقوه و نهفته دروني شان بي توجه بوده بلكه انها را در وجودشان مدفون مي نمايند بحدي كه تبديل به انسانهاي مسخ شده اي مي گردند كه از خويشتن خود نيز بيگانه مي شوند يعني ماهيت انساني خويش را تبديل به ماهيت جماد و نبات و حيوان مي نمايند ‌‌:‌ اولئك كالانعام بل هم اضل
 
 
بنابراين بين مقام ثبوت و اثبات – امكان و وقوع – در اين مساله هماهنگي و اتحاد نيست و لذا نتيجه و قول حق در مساله دوم اين خواهد بود كه ‌در مقام امكان و ثبوت ، حاكميت ، اصالت و غلبه با فرد است اما در مقام اثبات و خارج ، روح جمعي نوعا غالب بر روح فرد بوده و جامعه حاكميت بر فرد يا افراد دارد .
 
 
با توجه به مطالب فوق طبعا نقاط ضعف سائر نظريات نيز واضح مي گردد و لذا جداگانه به نقد و بررسي انها نمي پردازيم .
 
== ايا جامعه داراي سنت و قوانين ثابت بشري هست يا خير ؟‌ ==  
 
 
مورخان و محققان در تاريخ پيدايش علوم اجتماعي مي گويند كه مبتكر و اغازگربحث جامعه و سنتهاي حاكم بر ان ، متفكر بزرگ اسلامي در قرن هشتم – 880-732ه ق – ابن خلدون مي باشد او بود كه دراثر تتبع تو تحقيق در تاريخ جوامع قبل بوجود سنتها و قوانيني ثابت براي جوامع بشري با قطع نظرازوجود سنتها براي افراد، پي برد .
 
 
بعد از او دانشمنداني همانند منتسكيو و اگوست كنت و ...تحقيقات ابن خلدون را دنبال كرده تا اينكه مقدمات تاسيس علمي نو بنام جامعه شناسي فراهم گشت چون غرض و فلسفه پيدايش علم جامعه شناسي شناخت و بررسي علمي رفتارهاي اجتماعي و كشف قوانين و سنتهاي حاكم بر ان مي باشد .
 
 
 
ولي اگر بدقت تاريخچه اين بحث را مورد بررسي قرار دهيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مبتكر اصلي و اوليه اين بحث و طراح اصلي مساله سنتها و قوانين ثابت براي جوامع ، قران كريم است كه درايات متعدد خود بطور صريح و روشن ان را بيان نموده است و شايد ابن خلدون نيز كه بعنوان مبتكر در اين باب مطرح گرديده است با تامل و مطالعه در قران كريم بدين حقيقت مهم نائل گشته است .
 
 
قبل از انكه بيان قران كريم را در اين مساله مطرح نمائيم ابتدا برخي از نظريات جامعه شناسان معاصر را در اصل مساله عنوان نموه و بعد از بررسي انها نظر نهائي را كه متخذ از قران و سنت است بصورتي مستدل و مبرهن ذكر مي كنيم .
 
 
بايد گفت در اينكه ايا جوامع بشري داراي سنت و قوانين ثابت هستند يا خير دو نظريه وجود دارد :‌
الف – جوامع بشري فاقد هر نوع سنت و قوانين بوده و بين حوادثي كه در ان واقع مي گردد هيچ نوع ارتباطي مضبوط وجود ندارد بنابر اين اتفاق و تصادف در حوادث جامعه حاكم است .
 
 
ب- جامعه همانند ارگانيسم بدن انسان از مجموعه قوانين و سنتهائي ثابت برخوردار است و جبر جامعه بمعناي  سلسله اي از سنتهاي لا يتغير بر زندگي اجتماعي بشرحاكميت دارد .
 
 
بررسي نظريه  اول :‌
 
اين نظريه كه امروزه برخي از جامعه شناسان همانند گورويچ مبين و مدافع ان هستند و معتقدند كه :"‌حيات اجتماعي تابع قوانين عيني نيست و اساسا درزندگاني اجتماعي كه كلاف سردرگي از روابط و مناسبات و كنشها و و واكنشهاي گوناگون است چگونه مي توان از جبر علمي بحث كرد و به قوانين عيني دست يافت  " بجهاتي چند قابل قبول نيست :
 
 
1-در اثبات اين نظريه هيچ نوع دليل مبرهن و منطقي غير از اظهار عجز و ناتواني از شناخت قوانين جامعه ارائه نشده است- چنانكه در كلمات گورويچ مشاهده نموديد- بنابر اين نفس اين نظريه مخالف روش تحقيق علمي است كه مبتني بر پذيرش سلسله اي از قوانين بوده و غرض علم جامعه شناسي كشف انها است .


عجز بشر از درك سنتهاي جوامع بشري مستلزم ان نيست كه حكم به نفي وجود روابط علي و معلولي در پديده هاي اجتماعي بنمائيم ؛ روش علمي مقتضي است كه در صدد كشف روابط و نظامات پيچيده عالم از طريق تجربه و مشاهده بر ائيم و با توجه به اينكه معتقدين به اين نظريه از پيروان كاربرد روش علمي در جوامع و رفتاراجتماعي مي باشند اين نظرمخالف و مناقض با اصل اين مبناي پذيرفته شده انان نيزمي باشد.
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون َثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّیٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ :‌  
 
2-دانش و انديشه نوين معاصر در پرتو پيشرفتهاي شگرف و فرهنگ مادي و معنوي انسانها و بر اثر انقلاب علمي و فني جهان امروز به انسانهاي واقعگرا اين قدرت را بخشيده اند كه باشناخت واقعيت اجتماعي و قوانين عيني حاكم بر جامعه در زمينه اينده نگريها و پيش بيني ها و برنامه ريزيها گامهاي موثري بردارند و با شناخت ضرورت كلي تاريخي و پيشنگري واقع بينانه جامعه را از خطر و اسيبهاي پيش بيني شده مصون بدارند و از زبوني و در ماندگي رهائي بخشند 


و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند. سپس آن سختی‌‌ها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشی‌ها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند.


بنابراين همين كه بشر توانائي لازم جهت پيش بيني حوادث اجتماعي را نموده است خود گواه و شاهدي است بوجود سنتها و قوانين اجتماعي در جوامع بشري
فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَفَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -


پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دل‌هاشان را قساوت فراگرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. -پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
3-فرض تصادف و اتفاق در پيدايش پديده هاي اجتماعي امري است كه وجدان و منطق به بطلان ان گواهي داده و اعتقاد بدان در شان يك عالم و محقق نخواهد بود .


وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آنها را به عذاب و هلاکت می‌‌افکنیم از جایی که فهم آن نکنند.


چگونه ممكن است بر حوادث و تاريخ گسترده زندگي بشر از اغاز پيدايش تا كنون اتفاق و تصادف حكمفرا باشد در حالي كه مي بينيم بسياري از حوادث در اثر علل و عوامل شناخته شده اي بوقوع پيوسته است بنحوي كه در هر زمان ان علل و عوامل مهيا باشد تحقق ان وقايع نيز ضروري و قطعي خواهد بود. تمدن - و به تعبير دقيقتر تجدد- بشري كه امروز شاهد وسعت عظيم ان هستيم معلول عوامل وعلل مضبوط و معيني هستند كه بسياري از انها مبرهن و واضح مي باشد .
از آنجا که سنت ذکر شده – ابتلاء‌ و استدراج - از سنن بسیار مهم جوامع بشری است به تبیین آن می‌‌پردازیم :‌
انگونه که از آیات ذکر شده استفاده می‌‌شود همزمان باارسال پیامبران از ناحیه خداوند متعال، مردم در معرض سنت امتحان قرار می‌‌گرفتند بدین نحو که خداوند جهت پرورش و بفعلیت رسیدن استعدادهای نهفته مردم و نیز تمییز مومنین واقعی از دیگران آنان را مبتلا به سختی‌ها و مشقات در مقطعی معین و موقت می‌‌نمود.
هر گاه مردم این مرحله از سنت الهی را باموفقیت پشت سر می‌‌گذاشتند غرض از امتحان حاصل گشته و به نتیجه مطلوب می‌‌رسیدند. اما هرگاه در اثر امتحان الهی موضع منفی گرفته و به کفر و عنادشان می‌‌افزودند سنت بعدی الهی – سنت مکر – جاری می‌‌شد بدین نحو که بجای آنکه مردم متخطی و رویگردان از آیات حق، مورد مواخذه قرار گیرند مشمول نعمت و حسنات قرار می‌‌گرفتند و در این امر مردم گنهکار چنان پیش رفته و مشغول می‌‌گشتند که زمینه جریان سنت سوم الهی – سنت استدراج و عذاب – را فراهم می‌‌نمودند.
یعنی بتدریج خود را بدون آنکه بدانند در معرض هلاکت قرار می‌‌دادند، اینجا بود که ناگهان عذاب الهی جاری می‌‌گشت. و این سنت همیشگی تاریخ است که همچنان در تمام جوامع بشری ادامه دارد.  
=== سنت دینداری و گرایش به کمال مطلق در فطرت بشر ===
این سنت نیز بصورت‌های گوناگون در قرآن کریم بیان گردیده است گاهی بعنوان" فطره الله" و گاه بصورت "صبغه الله" و گاهی بصورت "کادح الی ربک" و....
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ


پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیش‌ها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.


تحليل نظريه دوم :‌در اثبات اين نظريه مي گوئيم :‌بهترين دليل بر امكان تحقق يك شئ ، وقوع خارجي ان مي باشد و با توجه به اينكه امروزه تعداد قابل توجهي از قوانين و سنتهاي اجتماعي كشف گرديده است و جامعه شناسان از طريق اعمال و كاربرد انها در حد نسبي توان پيش بيني حوادث اجتماعي اينده را نموده اند بنابر اين اذعان و اعتراف بوجود سنتها و قوانين اجتماعي امري منطقي و معقول خواهد بود.  
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌‌روی.


صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش می‌‌کنیم.


== جامعه و سنت از منظر قران ==
=== سنت نصرت الهی به اهل حق و غلبه آنان بر مظاهر باطل ===  


این سنت بصورت‌های مختلفی در قرآن ذکر شده است.


ايات الهي در موارد و انحاء‌ مختلف به وجود سلسله اي ازسنتهاي اجتماعي كه در جوامع انساني حكفرماست تصريح نموده و از انها بعنوان سنه الله نام برده است ؛ از طرفي ديگر قران كريم مجموعه اين سنن الهي را كه مبين اراده الهي درهدايت زندگي بشري است اموري لايتغيرو غير قابل تبديل دانسته و بشررا از مخالفت و مبارزه با انها كه نتيجه ان سقوط بشرخواهد بود بازداشته است .
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.


وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ و خدا می‌‌خواست که حق را با سخنان خود (که وعده پیروزی حق را داده است) ثابت گرداند و از بیخ و بن ریشه کافران را برکند.
بطور كلي مي توان اياتي را كه بنحوي اثبات گر وجود سنت هاي ثابت براي جوامع بشري است به چهار قسم دسته بندي نمود :‌
کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ خدا (در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم، که خدا بسیار قوی و مقتدر است.


=== قوم مصلح هیچگاه مشمول عذاب الهی در دنیا قرار نمی‌گیرد:‌ ===


الف – اياتي كه تصريح ودلالت مطابقي بر وجود سنتهائي براي جامعه دارد :‌ "قدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ"
وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَیٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و سنت خداوند بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم – شرک اعتقادی - هلاک کند.
:‌پيش از شما سنتهايى بوده است ، پس بر روى زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار آنها كه پيامبران را به دروغگويى نسبت مىدادند چه بوده است .  


=== وعده حکومت در زمین به مومنین صالح:‌ ===
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَیٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر علیه السّلام) ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.
=== نزول برکات اسمانی و زمینی در سایه رشد معنویت جامعه – ایمان و تقوا ===


يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ( 26 )
:‌وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.
خدا مىخواهد براى شما توضيح دهد ، و راه [ و رسمِ ] كسانى را كه پيش از شما بوده‌اند به شما بنماياند ، و بر شما ببخشايد ، و خدا داناى حكيم است.


=== صبر و مقاومت در سختی‌ها نصرت الهی را بدنبال خواهد داشت:‌ ===


به دليل اختصار از ايات سورهاي ديگر نظير  فاطر/42 ،غافر/ 85 و كهف/ 55صرف نظرنموديم .  
وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَیٰ مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّیٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آنها بر همه تکذیب‌ها و اذیت‌های منکران صبر و تحمل کردند تا آنگاه که یاری ما شامل حال آنها شد. و (دل قوی‌دار که) هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است.


=== انفاق افراد جامعه سبب نجات و ترک آن مایه هلاکت آن جامعه خواهد بود:‌ ===


ب- اياتي كه مبين استوار بودن و قطعيت سنتهاي الهي در جوامع بشري است :‌
وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف)، و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید، و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌‌دارد.


"سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا" 
=== زیادتی و فزونی نعمت در اثر شکر و زوال آن در اثر کفران:‌ ===
"سنت الهي است كه در گذشتگان و جوامع قبل جاري بود و هيچگاه سنت الهي را قابل تغيير و تبديل نخواهي يافت ."


وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.


"فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا"
=== رفع عذاب الهی بواسطه وجود پیامبر و اولیای الهی درمیان مردم و نیز رفع عذاب بواسطه استغفار و توبه:‌ ===
"ايا انها – منكرين رسالت تو و حقائق ديني – انتظار جريان سنتهاي حاكم بر گذشتگان را برخود دارند پس هيچگاه تغييرو تبديلي در سنت الهي نخواهي يافت و هيچ تحولي در ان نخواهي ديد ."


وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ ۚ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
هر چند سنت‌های الهی در قرآن کریم بیش از مقدار ذکر شده می‌‌باشد اما بجهت اختصار بهمین مقدار بسنده می‌‌کنیم.


"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا"
== نقش انسان در برابر سنت‌های الهی چیست؟ ‌ایا انسان محکوم سنت‌هاست یا اینکه مختار است؟ ‌ ==
"سنت الهي است كه در گذشتگان و جوامع قبل جاري بود و هيچگاه سنت الهي را قابل تغيير و تبديل نخواهي يافت ."


ازمباحث سابق ممکن است سوالی در ذهن مطرح گردد که :‌


ج - اياتي كه مبين دعوت از مردم جهت تفكر در اثار و زندگي گذشتگان و عبرت گرفتن ازانهاست. بديهي است كه چنين دعوتي مستلزم وجود سنتها و قوانيني ثابت براي جوامع بشري است و الا بدون وجود سنتها و قوانين اجتماعي چنين دعوتي معقول و منطقي نخواهد بود.
اگر بناست سنت‌های الهی در جامعه و تاریخ بشری حاکمیت داشته باشد بنابراین انسان محکوم و مقهور این سنت‌ها خواهد بود و این همان جبراجتماعی است که برخی ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالی که در مباحث سابق این مبنا را مردود دانستیم بنابراین نقش انسان بعنوان موجودی مختار و مستقل در ارتباط با سنت‌های اجتماعی چگونه توجیه می‌‌گردد؟
َ"افَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآَخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ"


پاسخ :‌در پاسخ باید گفت :‌اراده انسان نیز جزئی از سنت و قانون الهی است و هیچ تضادی با سنت‌های دیگر ندارد بدین نحو که تمامی سنت‌های ذکر شده و غیر آنها، جریان یا عدم جریان آنها بستگی به کیفیت موضع‌گیری انسان‌ها دربرابر آنها دارد درحقیقت نقش انسان در حوادث و پدیده‌های جوامع خود سنت دیگری است که در قرآن کریم ذکر شده است که :‌ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم :‌ خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)


أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ۖ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا                  آیا در زمین به سیر و سفر نمی‌روند تا به چشم خود عاقبت حال پیشینیان را مشاهده کنند که چگونه آنها را خدا هلاک کرد؟ و این کافران هم مانند آنها به کیفر کفر خود البته می‌رسند.
== خاتمه ==
"لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ "ۗ
هر اينه در داستانهاي انبياي الهي براي انديشمندان عبرت خواهد بود.


در پایان مقاله جهت حسن ختام بخش‌هائی از خطبه قاصعه امام علی علیه‌السلام را که متضمن برخی از سنن و قوانین جامع انسانی است ذکر می‌‌کنیم :‌


...واحذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال وذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر والشر أحوالهم واحذروا أن تکونوا أمثالهم. فإذا، وزاحت الأعداء له عنهم، ومدت العافیة فیه علیهم، وانقادت النعمة له معهم، ووصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، واللزوم للألفة، والتحاض علیها والتواصی بها، واجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، وأوهن منتهم. من تضاغن القلوب، وتشاحن الصدور، وتدابر النفوس، وتخاذل الأیدی، وتدبروا أحوال الماضین من المؤمنین قبلکم کیف کانوا فی حال التمحیص والبلاء
د – اياتي كه مبين قوانين و سنن خاص در موارد مختلف مي باشد:‌


در احوال مردمان با ایمان که پیش از شما گذشته‌اند، بیندیشید که آنان چگونه در تصفیه و آزمایش قرار گرفتند. آیا آنان سنگینبارترین مردم و کوشاترین خلق در هنگام آزمایش و گرفتارترین اهل دنیا در احوال زندگی نبودند. فراعنهء روزگاران آنان را به بردگی گرفتند و عذاب بدی بر آنان چشانیدند و با جرعه‌های تلخ کامشان را آزردند. حال آن مستضعفان در خواری هلاکت و زور غلبه می‌گذشت، چاره‎ای در امتناع از آن وضع رقّتبار نمی‌یافتند و راهی برای دفاع از خویش نمی‌دیدند تا آنگاه که خداوند سبحان از آن مردم تحمّل جدّی بر آزار و اذیّت در راه محبّتش و تحمّل ناگواری از خوفش را دید، برای آنان از تنگناهای بلاء فرج عطا فرمود و بجای ذلَّت عزّت و بجای ترس امن و امان عنایت فرمود.


وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ 
پس آنان ملوک و زمامداران و پیشوایان و پرچم‌های هدایت گشتند و کرامت خداوندی برای آنان بحدّی رسید که حتّی آرزوهایشان بان نمی‌رفت. درست بنگرید که آنان چگونه بودند:
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -


هنگامی که جمعیّت‌های آنان هماهنگ و خواسته‌هایشان موافق یکدیگر و دل‌هایشان معتدل و دست‌ها و قدرت‌هایشان پشتیبان یکدیگر و شمشیرهایشان یار و یاور همدیگر و بصیرت‌هایشان نافذ و تصمیم‌ها [یا هدف‌های اصلی یشان یکی بود. آیا آنان سرورانی در نقاط زمین و فرمانروایانی بر عالمیان نبودند پس بنگرید به سرنوشت پایان امور آنان هنگامی که میانشان جدائی افتاد و الفت‌ها پراکنده گشت و سخن و دل‌ها به اختلاف افتادند و در حال اختلاف با همدیگر از هم شکافتند و هر یک راه خود پیش گرفت و در حال محاربه از هم متفرّق شدند.


پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
خداوند لباس کرامتش را که به آنان پوشانیده بود از تنشان کند و گسترش و طراوت نعمت خود را از آنان سلب نمود و داستان‌های اخبارشان را درمیان شما برای عبرتگیری کسانی که از احوال گذشتگان عبرت می‌گیرند باقی گذاشت. عبرت بگیرید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام، چه شدید است برابری احوال شما با آنان و چه نزدیک است شباهت امثال آنان با شما.  


       
در امر آنان - در حال پراکندگی و جدائی آنان با یکدیگر بیندیشید - در آن شب‌ها (روزگار تاریک) بیندیشید که کسری‌ها (سلاطین ایران) و قیصرها (امپراطوران رم) ارباب آنان بودند، آنان را از مناطق آب و درخت و هر گونه نباتات فراوان و از دریای عراق (دو نهر بزرگ فرات و دجله) و از دنیای سر سبز به جایگاه‌های روییدن درمنه (1) و وزش بادها و تنگنای معاش منتقل نمودند.  
تفصيل اين بخش – د- از ايات الهي در مبحث بعدي مطرح خواهد گشت .  


پس آن سلاطین و امپراطوران فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام را در حالی که فقرا و بینوایان و دمساز شتران مجروح و دارای کرک بودند، رهایشان کردند - در حالی که آنان پستترین امّت‌ها از جهات جایگاه زندگی بودند و بیحاصلترین آنان از جهت قرارگاه. پناهگاهی برای دعوتی نداشتند که به آن چنگ بزنند و راهی بسوی سایهء الفتی نبود که به عزّت آن اعتماد نمایند.


==  بيان سنتها و قوانين ثابت جوامع بشري در قران كريم ==
در نتیجه احوال و روزگار آنان مضطرب و قدرت‌هایشان مختلف و کثرتشان پراکنده در بلائی شدید و جهالت فراگیر - دخترانی که زنده بگور می‌شدند و بت‌هائی که معبود قرار می‌گرفتند و خویشاوندانی که از یکدیگر می‌بریدند و یغماگری‌هائی که بر سر هم می‌آوردند.


پس بنگرید به موقعیّت‌هائی که از نعمت‌های خداوندی نصیبشان گشت، در آن هنگام که پیامبری برای آنان فرستاد با دینی که آورده بود اطاعت آنان را منعقد ساخت و الفت و تشکَّل آنان را با دعوتی که فرمود، صورت داد: [با این دعوت الهی و اجابتی که آنان کردند] چگونه نعمت بال کرامتش را بر آنان بگسترانید و نهرهای وسائل آزمایش خود را برای آنان جاری ساخت، و (دین) آنان را در منافع برکتش بهم پیچید (جمع نمود و متشکَّل ساخت) آنان در نعمت ملَّت غرق شدند و در طراوت عیش آن مسرور و شادان.


در اين بخش به بيان سنتهاي الهي در جوامع انساني از منظر قران خواهيم پرداخت .قبل از بيان اين سنتها لازم است متذكرشويم كه سنت هاي ذكر شده تنها بيان بخشي از اين مجموعه  است كه نگارنده موفق به استخراج انها از قران كريم گرديده است .
در این هنگام کارهای آنان در سایهء یک سلطهء پیروز براه افتاد و حالتی که بانان روی آورده بود، آنان را به پناهگاه عزّتی پیروز پناهنده ساخت. امور دنیا در درجات عالی مالکیّت پا بر جا روی محبّت به آنان کرد. در نتیجه حاکمان همه عالمیان گشتند و صاحبان سیطره در اقالیم زمین.
در این هنگام آنان دربارهء امور زندگی به کسانی مسلَّط شدند که آنان در آن امور مالکشان بوده‌اند. و احکام خود را درباره کسانی اجراء کردند که آنان در گذشته دربارهء آن بینوایان اجراء می‌کردند، دیگر نه قبضهء نیزه‎ای برای آنان فشرده می‌شد و نه برای آنان سنگی کوبیده می‌گشت.)
== منابع ==


قرآن کریم


== سنتهاي الهي در جوامع بشري از منظر قران كريم ==
نهج‌البلاغه
   
   
=== سنت "امتحان ، مكر و استدراج " ===
الحیاه
 
 
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون َثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ :‌ 
 
 
و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند.سپس آن سختی‌ها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشیها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند.
 
 
فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَفَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -
 
 
پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دلهاشان را قساوت فرا گرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. -پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
 
وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آنها را به عذاب و هلاکت می‌افکنیم از جایی که فهم آن نکنند.
 
 
از انجا كه سنت ذكر شده – ابتلاء‌ و استدراج - از سنن بسيار مهم جوامع بشري است به تبيين ان مي پردازيم :‌
 
 
انگونه كه از ايات ذكر شده استفاده مي شود همزمان باارسال پيامبران از ناحيه خداوند متعال ، مردم در معرض سنت امتحان قرار مي گرفتند بدين نحو كه خداوند جهت پرورش و بفعليت رسيدن استعدادهاي نهفته مردم و نيز تمييز مومنين واقعي از ديگران انان را مبتلا به سختي ها و مشقات در مقطعي معين و موقت مي نمود.
 
 
هر گاه مردم اين مرحله از سنت الهي را باموفقيت پشت سر مي گذاشتند غرض از امتحان حاصل گشته و به نتيجه مطلوب مي رسيدند . اما هرگاه در اثر امتحان الهي موضع منفي گرفته و به كفر و عنادشان مي افزودند سنت بعدي الهي – سنت مكر – جاري مي شد بدين نحو كه بجاي انكه مردم متخطي و رويگردان از ايات حق ، مورد مواخذه قرار گيرند مشمول نعمت و حسنات قرار مي گرفتند و در اين امر مردم گنهكار چنان پيش رفته و مشغول مي گشتند كه زمينه جريان سنت سوم الهي – سنت استدراج و عذاب – را فراهم مي نمودند
 
 
يعني بتدريج خود را بدون انكه بدانند در معرض هلاكت قرار مي دادند ،  اينجا بود كه ناگهان عذاب الهي جاري مي گشت .و اين سنت هميشگي تاريخ است كه همچنان در تمام جوامع بشري ادامه دارد.
 
 
=== سنت دينداري و گرايش به كمال مطلق در فطرت بشر ===
 
 
اين سنت نيز بصورتهاي گوناگون در قران كريم بيان گرديده است گاهي بعنوان" فطره الله" و گاه بصورت "صبغه الله" و گاهي بصورت "كادح الي ربك" و....
 
 
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
 
 
پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.
 
 
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روی.
 
 
صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش می‌کنیم.
 
 
== سنت نصرت الهي به اهل حق و غلبه انان بر مظاهر باطل ==
 
اين سنت بصورتهاي مختلفي در قران ذكر شده است .
 
 
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.
 
 
وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ و خدا می‌خواست که حق را با سخنان خود (که وعده پیروزی حق را داده است) ثابت گرداند و از بیخ و بن ریشه کافران را برکند.
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ خدا (در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم، که خدا بسیار قوی و مقتدر است.
 
 
=== قوم مصلح هيچگاه مشمول عذاب الهي در دنيا قرار نمي گيرد:‌ ===
 
وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و سنت خداوند بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم – شرك اعتقادي - هلاک کند.
 
=== وعده حكومت در زمين به مومنين صالح :‌ ===
 
 
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
 
 
خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر علیه السّلام) ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.
 
 
=== نزول بركات اسماني و زميني در سايه رشد معنويت جامعه – ايمان و تقوا- ===
 
:‌وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.
 
 
=== صبر و مقاومت در سختي ها نصرت الهي را بدنبال خواهد داشت :‌ ===
 
 
وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَىٰ مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّىٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آنها بر همه تکذیبها و اذیت‌های منکران صبر و تحمل کردند تا آن گاه که یاری ما شامل حال آنها شد. و (دل قوی‌دار که) هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است.
 
 
=== انفاق افراد جامعه سبب نجات و ترك ان مايه هلاكت ان جامعه خواهد بود :‌ ===
 
 
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف)، و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید، و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.
 
 
=== زيادتي و فزوني نعمت در اثر شكر و زوال ان در اثر كفران :‌ ===
 
 
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
 
 
=== رفع عذاب الهي بواسطه وجود پيامبر و اولياي الهي در ميان مردم و نيز رفع عذاب بواسطه استغفار و توبه :‌ ===
 
 
وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ 
هر چند سنتهاي الهي در قران كريم بيش از مقدار ذكر شده مي باشد اما بجهت اختصار بهمين مقدار بسنده مي كنيم .
 
== نقش انسان در برابر سنتهاي الهي چيست ؟‌ايا انسان محكوم سنتهاست يا اينكه مختار است ؟‌ ==
 
 
ازمباحث سابق ممكن است سوالي در ذهن مطرح گردد كه :‌
 
 
اگر بناست سنتهاي الهي در جامعه و تاريخ بشري حاكميت داشته باشد بنابر اين انسان محكوم و مقهور اين سنتها خواهد بود و اين همان جبراجتماعي است كه برخي ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالي كه در مباحث سابق اين مبنا را مردود دانستيم بنابر اين نقش انسان بعنوان موجودي مختار و مستقل در ارتباط با سنتهاي اجتماعي چگونه توجيه مي گردد؟
 
 
پاسخ :‌در پاسخ بايد گفت :‌اراده انسان نيز جزئي از سنت و قانون الهي است و هيچ تضادي با سنتهاي ديگر ندارد بدين نحو كه تمامي سنتهاي ذكر شده و غير انها ، جريان يا عدم جريان انها بستگي به كيفيت موضعگيري انسانها دربرابر انها دارد درحقيقت نقش انسان در حوادث و پديده هاي جوامع خود سنت ديگري است كه در قران كريم ذكر شده است كه :‌ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم  :‌ خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)
 
 
== خاتمه  ==
 
در پايان مقاله جهت حسن ختام بخشهائي از خطبه قاصعه امام علي عليه السلام را كه متضمن برخي از سنن و قوانين جامع انساني است ذكر مي كنيم :‌
 
...واحذروا ما نزل بالأمم قبلكم من المثلات بسوء الأفعال وذميم الأعمال . فتذكروا في الخير والشر أحوالهم  واحذروا أن تكونوا أمثالهم . فإذا ، وزاحت الأعداء له عنهم ، ومدت العافية فيه عليهم ، وانقادت النعمة له معهم ، ووصلت الكرامة عليه حبلهم من الاجتناب للفرقة ، واللزوم للألفة ، والتحاض عليها والتواصي بها ، واجتنبوا كل أمر كسر فقرتهم ، وأوهن منتهم . من تضاغن القلوب ، وتشاحن الصدور ، وتدابر النفوس ، وتخاذل الأيدي ، وتدبروا أحوال الماضين من المؤمنين قبلكم كيف كانوا في حال التمحيص والبلاء 
 
 
در احوال مردمان با ايمان كه پيش از شما گذشته‌اند ، بينديشيد كه آنان چگونه در تصفيه و آزمايش قرار گرفتند . آيا آنان سنگينبارترين مردم و كوشاترين خلق در هنگام آزمايش و گرفتارترين اهل دنيا در احوال زندگى نبودند . فراعنهء روزگاران آنان را به بردگى گرفتند و عذاب بدى بر آنان چشانيدند و با جرعه‌هاى تلخ كامشان را آزردند . حال آن مستضعفان در خوارى هلاكت و زور غلبه مىگذشت ، چاره اى در امتناع از آن وضع رقّتبار نمىيافتند و راهى براى دفاع از خويش نمىديدند تا آن گاه كه خداوند سبحان از آن مردم تحمّل جدّى بر آزار و اذيّت در راه محبّتش و تحمّل ناگوارى از خوفش را ديد ، براى آنان از تنگناهاى بلاء فرج عطا فرمود و بجاى ذلَّت عزّت و بجاى ترس امن و امان عنايت فرمود .
 
 
پس آنان ملوك و زمامداران و پيشوايان و پرچمهاى هدايت گشتند و كرامت خداوندى براى آنان بحدّى رسيد كه حتّى آرزوهايشان بان نمىرفت . درست بنگريد كه آنان چگونه بودند :
 
 
هنگامى كه جمعيّتهاى آنان هماهنگ و خواسته هايشان موافق يكديگر و دلهايشان معتدل و دستها و قدرتهايشان پشتيبان يكديگر و شمشيرهايشان يار و ياور همديگر و بصيرتهايشان نافذ و تصميمها [ يا هدفهاى اصلى يشان يكى بود . آيا آنان سرورانى در نقاط زمين و فرمانروايانى بر عالميان نبودند پس بنگريد به سرنوشت پايان امور آنان هنگامى كه ميانشان جدائى افتاد و الفتها پراكنده گشت و سخن و دلها به اختلاف افتادند و در حال اختلاف با همديگر از هم شكافتند و هر يك راه خود پيش گرفت و در حال محاربه از هم متفرّق شدند .
 
 
خداوند لباس كرامتش را كه به آنان پوشانيده بود از تنشان كند و گسترش و طراوت نعمت خود را از آنان سلب نمود و داستانهاى اخبارشان را در ميان شما براى عبرتگيرى كسانى كه از احوال گذشتگان عبرت مىگيرند باقى گذاشت . عبرت بگيريد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل عليهم السّلام ، چه شديد است برابرى احوال شما با آنان و چه نزديك است شباهت امثال آنان با شما .
 
 
در امر آنان - در حال پراكندگى و جدائى آنان با يكديگر بينديشيد - در آن شبها ( روزگار تاريك ) بينديشيد كه كسرىها ( سلاطين ايران ) و قيصرها ( امپراطوران رم ) ارباب آنان بودند ، آنان را از مناطق آب و درخت و هر گونه نباتات فراوان و از درياى عراق ( دو نهر بزرگ فرات و دجله ) و از دنياى سر سبز به جايگاه‌هاى روييدن درمنه ( 1 ) و وزش بادها و تنگناى معاش منتقل نمودند .
 
پس آن سلاطين و امپراطوران فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل عليهم السّلام را در حالى كه فقرا و بينوايان و دمساز شتران مجروح و داراى كرك بودند ، رهايشان كردند - در حالى كه آنان پستترين امّتها از جهات جايگاه زندگى بودند و بىحاصلترين آنان از جهت قرارگاه . پناهگاهى براى دعوتى نداشتند كه به آن چنگ بزنند و راهى بسوى سايهء الفتى نبود كه به عزّت آن اعتماد نمايند .
 
 
در نتيجه احوال و روزگار آنان مضطرب و قدرتهايشان مختلف و كثرتشان پراكنده در بلائى شديد و جهالت فراگير - دخترانى كه زنده بگور مىشدند و بتهائى كه معبود قرار مىگرفتند و خويشاوندانى كه از يكديگر مىبريدند و يغماگرىهائى كه بر سر هم مىآوردند .
 
 
پس بنگريد به موقعيّتهائى كه از نعمتهاى خداوندى نصيبشان گشت ، در آن هنگام كه پيامبرى براى آنان فرستاد با دينى كه آورده بود اطاعت آنان را منعقد ساخت و الفت و تشكَّل آنان را با دعوتى كه فرمود ، صورت داد : [ با اين دعوت الهى و اجابتى كه آنان كردند ] چگونه نعمت بال كرامتش را بر آنان بگسترانيد و نهرهاى وسائل آزمايش خود را براى آنان جارى ساخت ، و ( دين ) آنان را در منافع بركتش بهم پيچيد ( جمع نمود و متشكَّل ساخت ) آنان در نعمت ملَّت غرق شدند و در طراوت عيش آن مسرور و شادان .
 
 
در اين هنگام كارهاى آنان در سايهء يك سلطهء پيروز براه افتاد و حالتى كه بانان روى آورده بود ، آنان را به پناهگاه عزّتى پيروز پناهنده ساخت . امور دنيا در درجات عالى مالكيّت پا بر جا روى محبّت بانان كرد . در نتيجه حاكمان همهء عالميان گشتند و صاحبان سيطره در اقاليم زمين .
 
 
در اين هنگام آنان در بارهء امور زندگى به كسانى مسلَّط شدند كه آنان در آن امور مالكشان بوده‌اند . و احكام خود را در بارهء كسانى اجراء كردند كه آنان در گذشته در بارهء آن بينوايان اجراء مىكردند ، ديگر نه قبضهء نيزه اى براى آنان فشرده مىشد و نه براى آنان سنگى كوبيده مىگشت . )
 


==منابع==
مکاتب جامعه‌شناسی معاصر - علی اکبر ترابی


قران كريم
جامعه‌شناسی عمومی دکتر منوچهر محسنی
 
نهج البلاغه
   
   
الحياه
جامعه و تاریخ شهید مطهری
 
مراحل اساسی اندیشه سیاسی
مكاتب جامعه شناسي معاصر  - علي اكبر ترابي


جامعه شناسي عمومي دكتر منوچهر محسني
سنت‌های تاریخ در قرآن شهید صدر ترجمه دکتر سید جمال موسوی
   
   
جامعه و تاريخ شهيد مطهري
تفسیر المیزان


فلسفه نوین تاریخ ترجمه دکتر بهاء‌الدین پازارگاد


مراحل اساسي انديشه سياسي
سنتهاي تاريخ در قران شهيد صدر ترجمه دكتر سيد جمال موسوي
   
   
تفسيرالميزان
فلسفه نوين تاريخ ترجمه دكتر بهاء‌الدين پازارگاد
[[پانویس]]
[[رده: مقالات]]
[[رده:جامعه شناسی]]
[[رده: قانونمندی]]


[[رده:قران و قانونمندی جامعه]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۹

از مباحث اساسی و مهم در علم جامعه‌شناسی و تاریخ این است که آیا جامعه بشری از قانونمندی خاص جدای از قانونمندی افراد آن برخوردار است یا خیر؟ ‌ ثبوت قوانین طبیعی و زیستی و سنت‌های لا یتغیر برای افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اکثر دانشمندان است اما اینکه آیا برای جوامع بشری در طول تاریخ، قوانین و سنت‌های خاص ثابت است یا خیر؟ امری است که موضوع این مقاله است. در این مقاله به خواست خداوند بعد از طی مراحلی که جنبه مقدماتی دارد ابتدا بصورت اختصار برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را مطرح نموده و آنگاه به بیان تفصیلی" قانونمندی جامعه از منظر قرآن" خواهیم پرداخت.

آیا جامعه وجود عینی و حقیقی دارد؟ ‌

بدیهی است که بحث در وجود یا عدم وجود سنت و قوانین برای جامعه، متفرع بر وجود جامعه – جدای از وجود افرادش – می‌‌باشد بنابراین قبل از ورود در بحث قانونمندی جامعه، باید بدین سوال پاسخ داد که آیا جامعه وجود عینی دارد یا خیر؟ ‌

از طرفی واضح است که مراد قائلین به وجود جامعه، وجود عینی و محسوس آن بگونه‌ای که مابحذاء ‌ان قابل رویت باشد نیست؛ چون پیداست که چنین امری معقول نیست. از اینرو می‌‌گوئیم مراد از وجود جامعه درنزد قائلین به ان، وجود روح جمعی واحد در یک مجتمع بشری است؛ بدین معنا که همانطور که هریک از افراد جامعه دارای روح و جان مسقلی بوده و همان نیز سبب جمع و وحدت اجزاء‌پراکنده جسم گردیده است قائلین به وجود مستقل جامعه می‌‌گویند :‌ در جامعه نیز روح واحد جمعی سبب وحدت و جمع افراد و اشخاص مختلف – که در عقیده زبان نژاد و...با یکدیگر اختلاف دارند – می‌‌باشد. بعد از بیان دونکته فوق اینک به اصل بحث می‌‌پردازیم :‌ باید گفت در اصل این مساله سه نظریه وجود دارد که در ابتدا به بیان هریک پرداخته و بعد از نقد و بررسی آنها نظریه حق را که متخذ از قرآن و سنت می‌‌باشد مطرح می‌‌کنیم :‌ الف – جامعه وجود عینی دارد بنحوی که در خارج و عالم واقع چیزی بعنوان هویت فردی و اندیشه فردی نداریم. ب- جامعه وجود اعتباری دارد ودر خارج امری جدای از اشخاص و افراد و تفکرات گوناگون اشخاص بعنوان" جامعه " وجود ندارد.

ج – جامعه وجود عینی دارد بدین معنا که روح واحدی بنام روح جمعی در افراد جامعه حکومت می‌‌کند اما در عین حال هویت و استقلال فردی انسان‌های جامعه نیز محفوظ است. نقد و بررسی نظریه اول (جامعه وجود عینی دارد):‌ مفاد اصلی این نظریه از دیدگاه قائلین بدان آن است که اساسا انسان از بدو تولد تا پایان زندگیش محصور در چهارچوب جامعه‎ای است که در آن زیست می‌‌کند بدین نحوکه جامعه تاثیر مستقیم بر کیفیت شکل گیری او در ابعاد مختلف دارد وامکان خروج از چهار چوب جامعه برای فرد ممکن نیست؛ بنابراین انچه در خارج و عالم واقع موجود است عبارتست از روح واحد جمعی بنابراین اندیشه‌ها و گرایشات فردی بنحوی که مستقل از روح جمعی باشد امریست موهوم و خیالی؛ نتیجه آنکه، فرد مظهر جامعه‎ای است که در آن زیست می‌‌کند. مولف کتاب جامعه‌شناسی عمومی بنقل از گورویچ جامعه‌شناس معاصر و مشهور فرانسوی می‌‌گوید :‌ ...اری انسان را انسان‌های دیگر ساخته‌اند و جامعه شامل ما و همه انسان‌های دیگر است جامعه از من و ما و دیگری که آنها را متعارض یکدیگر می‌‌دانند بوجود امده است اینها بدون جامعه و جامعه بدون آنها وجود نخواهد داشت فرد در جامعه و جامعه در فرد دوام و استمرار می‌‌یابد و در نتیجه همین استمرار دوجانبه است که می‌‌توان جامعه را در اعماق من و من را در اعماق ما و جامعه یافت. باید گفت بخش اول این نظریه که پذیرش جامعه بعنوان موجودی حقیقی و عینی است امری است منطقی و مبرهن که در نقد و بررسی نظریه دوم بیشتر واضح خواهد گشت اما بخش دوم نطریه اول به چند جهت مقبول نیست :‌

1-اساس این نظریه بر تاثیر قطعی و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد می‌‌باشد بدین معنی که خروج از جبر و قوانین حاکم بر اجتماع برای افراد ممکن نیست. در حالی که این مبنا مخدوش است چون بوضوح می‌‌بینیم در ادوار مختلف تاریخ و زندگی بشر همیشه و مستمر انسان‌های زیادی بوده‌اند که بر خلاف حرکت و مشی جامعه و قوانین پذیرفته شده آن حرکت نموده و می‌‌نمایند بنحوی که از نظر تفکر و گرایش و حتی زندگی زیستی‌شان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامی دوران زندگی‌شان استقلال و هویت فکری و شخصی خودرا حفظ نموده‌اند؛ در راس این‌گونه انسان‌ها، انبیاء‌ الهی قرار دارند که همیشه در صدد تغییر روح جمعی جامعه‌شان بودند و در تمامی دوران براین اعتقاد باقی ماندند. 2-از جهتی دیگر این نظریه مبتنی بر تفکر پوزیتویستی است که تنها به عمل اجتماعی بیشترین ارزش را داده و از علوم انسانی و علومی که به ارزش‌های اخلاقی فردی – اجتماعی می‌‌پردازند دوری جسته و چه بسا جهت نفی و انکار آنها دلائلی موهوم و خیالی را طرح می‌‌نمایند. باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون:‌ اولا :‌ جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمان‌های مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه می‌‌باشد در حالی که بوضوح می‌‌بینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشته‌اند در عین حال برخی از امور و ارزش‌های ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور می‌‌توان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به شکل‌های مختلف در تمامی دوران زندگی بشر وجود داشته و خواهد داشت. ثانیا :‌ میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیده‌ها – مبنای مکتب پوزیتویست‌ها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل می‌‌باشد. 3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزش‌های انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از آزادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و آزادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت. ب- نقد و بررسی نظریه دوم- جامعه وجود اعتباری دارد-: ‌مفاد این نظریه چنانکه گذشت این است که :‌جامعه چیزی نیست جز مجموعه‎ای از افرادی که در کنار یکدیگر و با تفکراتی گوناگون زیست می‌‌کند و هریک دارای هویت و روح واحدی می‌‌باشند بگونه‌ای که با قطع نظر از افراد، جامعه مفهومی نخواهد داشت؛ بنابراین اختلاف در وجود یا عدم وجود جامعه دعوائی است لفظی؛ در خارج موجودی بنام جامعه نداریم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند. مولف کتاب مکاتب جامعه‌شناسی معاصر بنقل از روسو می‌‌گوید :‌

جامعه اصل طبیعی ندارد و بر اساس قرارداد اجتماعی استوار است

باید گفت این نظریه نیز نگرش افراط گرایانه براصالت دادن به افراد است – در مقابل نظریه اول که نگرش افراط گرایانه به جامعه داشت – در حالی که بدیهی است افراد جامعه بصورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر جامعه خود هستند؛ فردی که جدای از جامعه زندگی می‌‌کند قطعا اخلاق و اداب و رفتارش بشکلی است که آن رفتار را در صورت زندگی جمعی دارا نخواهد بود. بوضوح می‌‌بینیم زندگی و اخلاق انسان در محیط خانواده با زندگی و اخلاقش در جامعه و محیط بزرگتر تفاوت زیاد دارد و این نیست جز آنکه در خارج موجودی بنام جامعه تحقق دارد و گرنه می‌‌بایست هیچ نوع تفاوتی بین اندو محیط یافت نگردد بنابراین اینکه می‌‌بینیم زندگی درجامعه مستلزم پذیرش شیوه‎ای خاص در زندگی و اخلاق و..می باشد بیانگر وجود منشا آن شیوه- جامعه- خواهد بود. ج – تحلیل و بررسی نظریه سوم :‌ مفاد این نظریه این است که وجود جامعه در خارج امری است عینی و حقیقی؛ از طرفی دیگر وجود فرد یا افراد نیز در خارج و واقع بنحوی که بتواند خود رااز جبر حاکم بر جامعه خلاصی بخشد امری است که وجدان و عقل سلیم بدان حکم می‌‌کند بنابراین فرد و جامعه هر دو در خارج موجودند.

بنظر می‌‌رسد این نظریه از هر نظر منطقی و مبرهن بوده و هیچ اشکال اساسی بر آن وارد نخواهد بود و نیز می‌‌توان اذعان داشت که از قرآن کریم نیز چنین نظریه‎ای را می‌‌توان استخراج و استنباط نمود. اثبات و تبیین عقلی این نظریه با تامل و دقت در اشکالاتی که به نظریه اول و دوم مطرح گردید روشن خواهد گشت. و در اینجا فقط می‌‌گوییم :‌ بر اساس نظریه سوم انسان در جامعه دارای دو روح می‌‌باشد :‌روح فردی و روح جمعی اما طبق نظریه اول و دوم تنها دارای یک روح خواهد بود :‌روح جمعی یا روح فردی دراینجا به بیان قرآن کریم در باب وجود جامعه و وجود فرد می‌‌پردازیم :‌ برخی از آیات الهی در قرآن بطور صریح و روشن احکام و قوانینی را برای جامعه -نه فرد- اثبات می‌‌کند از جمله اینکه جامعه را دارای اجل معین و عمر مقدر می‌‌داند بنحوی که وقتی اجلش فرا رسید تمامی جامعه به دیار ابدی خواهند شتافت و این نیست جز اینکه از دیگاه قرآن جامعه وجودی جدا از وجود افراد خودش دارد، چون فرارسیدن اجل مقدر افراد و اشخاص یکباره و همزمان نبوده و نخواهد بود – طبق سنت الهی-

در این زمینه قرآن کریم می‌‌فرماید :‌ "ولکل امه اجل فاذا جاء‌اجلهم لایستاخرون ساعه و لا یستقدمون"

"از برای هر امتی- جامعه‎ای – اجل – و مدتی – است که هرگاه آن وقت بیاید ساعتی نیز تاخیر نداشته و یا پیشی نخواهند گرفت." ودر سوره دیگری چنین می‌‌خوانیم :‌لکل امه اجل اذا جاء‌اجلهم فلا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون ازطرف دیگر می‌‌بینیم قرآن کریم برخی از احکامش را برای افراد و اشخاص – با قطع نظر از وجود جامعه – وضع نموده است واین نیست جز آنکه از دیدگاه الهی، افراد جامعه نیز از هویتی خاص برخوردارند. آیات الهی در این قسمت نیز بصورتهای مختلف بیان گردیده است که جهت اختصار یکی از آنها را بیان می‌‌کنیم: ‌"مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" "هر کس عمل صالحی را انجام دهد – اعم از مذکر یا مونث – در حالی که مومن باشد ما حتماحیات و زندگی پاکیزه‎ای را بدو خواهیم داد و به آنها پاداشی می‌‌دهیم که بهتر از عملشان – که انجام داده‌اند – باشد." باید گفت ازروآیات معصومین نیز که در واقع مفسرین حقیقی قرآنند نظریه سوم در مساله مورد بحث استخراج می‌‌گردد :‌

نقش اصلی درتعارض و تضاد بین فرد و اجتماع با کدامیک می‌‌باشد -‌اصالت فرد یا اصالت اجتماع

این مرحله از بحث در واقع متفرع بر نظریه سوم مبحث اول – وجود جامعه و وجود افراد یا اصالت فرد و اصالت جامعه – می‌‌باشد؛ بدین معنا که وقتی پذیرفتیم فرد و جامعه هریک وجودی مستقل و عینی دارند – گرچه تاثیر متقابل نیز بینشان بر قرار است – در اینصورت این سوال مطرح خواهد گشت که ‌رابطه فرد و جامعه چگونه است؟ از طرفی بهنگام تضاد و تعارض منافع فرد و منافع جامعه، اصالت با کدامیک می‌‌باشد؟ ‌

بنظر می‌‌رسد که در این مساله نیز سه امر محتمل و متصور است :‌ 1-روح فردی غالب بر روح جمعی است 2-روح جمعی غالب بر روح فردی است 3-تاثیر متقابل روح فردی و جمع متساوی است و هیچیک غالب بر دیگری نخواهد بود. بیان محتمل اول :‌ انچه در خارج عینیت- اصالت - دارد افرادند و جامعه نیز گرچه وجودیست جدای از افراد اما وجودش تابع وجود افراد جامعه است و نقش اصلی با افراد جامعه است فرد یا افراد اگر اراده نمایند می‌‌توانند جامعه را به هر شکلی که بخواهند متحول نمایند تحلیل و بررسی نظریه اول :‌

باید گفت جهت درک عمیقتر مساله لازم است بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهی بحث در این است که :‌ایا برای فرد جامعه امکان تخلف و فاصله گرفتن از اندیشه حاکم بر اجتماع و بلکه امکان تاثیر‌گذاری بر روح جمعی هست یا خیر و گاهی بحث در وجود خارجی و بالفعل انسان‌هاست به اینکه آیا در خارج و در جامعه روح جمعی غالب و حاکم بر روح افراد هست یا خیر و به اصطلاح بحث اول در مقام امکان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث می‌‌باشد چون بدیهی است که عالم وقوع و خارج ملاک حقیقت نیست بلکه باید واقع را انگونه که هست بشناسیم تا به حقیقت نائل گردیم. با این نگرش به تحلیل محتمل اول می‌‌پردازیم – حاکمیت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - :‌ باید گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهیم اذعان به خلقت پیچیده و خارق‌العاده او خوهیم کرد. امروز به اثبات رسیده است که :‌قدرت و استعدادهای نهفته در انسان فوق تصور ادمی است وروح انسان مرکز و منشا انواع قدرت‌ها و انرژی‌هاست و بتعبیر قرآن انسان توان نفوذ و تسخیر بر جمیع پدیده‌های طبیعت را دارد:‌ "أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ": ‌آیا ندیده‌اید که خدا هر چه را که در آسمان‌ها و زمین است مسخر شما نموده است؟ ‌ و بتعبیر امیر المومنین علیه‌السلام ‌:‌ وتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر بنابراین انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست که می‌‌تواند در اثر فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته اش به اوج قله هستی صعود نموده و با کمال مطلق ارتباط بر قرار نماید امروزه نیزمی می‌‌بینیم گاه یک فرد در اثر نبوغ و استعداد خارق‌العاده‌اش موفق به اختراع چیزی می‌‌گردد که نه تنها جامعه عصر خود بلکه جوامع بعد از خود را نیزی تحت تاثیر جدی قرار می‌‌دهد. ‌بنابراین می‌‌توان ادعا نمود که در عالم امکان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاکمیت دارد و روح فردی قابلیت حاکمیت بر روح جمع را داراست و شاهد عینی و عملی آن وجود مقدس انبیاء‌الهی هستند که تا کنون نیز تفکرات و اندیشه‌های آنان بر جهان حاکمیت دارد. اما مقام اثبات و خارج :‌ در این مرحله ناچاریم وضعیت جوامع و افراد را انگونه که در خارج عمل می‌‌نمایند مورد ملاحظه و بررسی قرار دهیم اینجاست که باید اذعان نمائیم که متاسفانه نوع انسان‌ها نسبت به توانائی‌های بالقوه و نهفته درونی‌شان بی توجه بوده بلکه آنها را در وجودشان مدفون می‌‌نمایند بحدی که تبدیل به انسان‌های مسخ شده‎ای می‌‌گردند که از خویشتن خود نیز بیگانه می‌‌شوند یعنی ماهیت انسانی خویش را تبدیل به ماهیت جماد و نبات و حیوان می‌‌نمایند ‌‌:‌ اولئک کالانعام بل هم اضل بنابراین بین مقام ثبوت و اثبات – امکان و وقوع – در این مساله هماهنگی و اتحاد نیست و لذا نتیجه و قول حق در مساله دوم این خواهد بود که ‌در مقام امکان و ثبوت، حاکمیت، اصالت و غلبه با فرد است اما در مقام اثبات و خارج، روح جمعی نوعا غالب بر روح فرد بوده و جامعه حاکمیت بر فرد یا افراد دارد. با توجه به مطالب فوق طبعا نقاط ضعف سائر نظریات نیز واضح می‌‌گردد و لذا جداگانه به نقد و بررسی آنها نمی‌پردازیم.

آیا جامعه دارای سنت و قوانین ثابت بشری هست یا خیر؟ ‌

مورخان و محققان در تاریخ پیدایش علوم اجتماعی می‌‌گویند که مبتکر و آغازگر بحث جامعه و سنت‌های حاکم بر آن، متفکر بزرگ اسلامی در قرن هشتم – 880-732ه ق – ابن خلدون می‌‌باشد او بود که در اثر تتبع و تحقیق در تاریخ جوامع قبل بوجود سنت‌ها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری با قطع نظر از وجود سنت‌ها برای افراد پی برد. بعد از او دانشمندانی همانند منتسکیو و اگوست کنت و...تحقیقات ابن خلدون را دنبال کرده تا اینکه مقدمات تاسیس علمی نو بنام جامعه‌شناسی فراهم گشت چون غرض و فلسفه پیدایش علم جامعه‌شناسی شناخت و بررسی علمی‌رفتارهای اجتماعی و کشف قوانین و سنت‌های حاکم بر آن می‌‌باشد.

ولی اگر بدقت تاریخچه این بحث را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که مبتکر اصلی و اولیه این بحث و طراح اصلی مساله سنت‌ها و قوانین ثابت برای جوامع، قرآن کریم است که درایات متعدد خود بطور صریح و روشن آن را بیان نموده است و شاید ابن خلدون نیز که بعنوان مبتکر در این باب مطرح گردیده است با تامل و مطالعه در قرآن کریم بدین حقیقت مهم نائل گشته است. قبل از آنکه بیان قرآن کریم را در این مساله مطرح نمائیم ابتدا برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را در اصل مساله عنوان نموه و بعد از بررسی آنها نظر نهائی را که متخذ از قرآن و سنت است بصورتی مستدل و مبرهن ذکر می‌‌کنیم. باید گفت در اینکه آیا جوامع بشری دارای سنت و قوانین ثابت هستند یا خیر دو نظریه وجود دارد :‌ الف – جوامع بشری فاقد هر نوع سنت و قوانین بوده و بین حوادثی که در آن واقع می‌‌گردد هیچ نوع ارتباطی مضبوط وجود ندارد بنابراین اتفاق و تصادف در حوادث جامعه حاکم است. ب- جامعه همانند ارگانیسم بدن انسان از مجموعه قوانین و سنت‌هائی ثابت برخوردار است و جبر جامعه بمعنای سلسله‎ای از سنت‌های لا یتغیر بر زندگی اجتماعی بشرحاکمیت دارد. بررسی نظریه اول :‌

این نظریه که امروزه برخی از جامعه شناسان همانند گورویچ مبین و مدافع آن هستند و معتقدند که :"‌حیات اجتماعی تابع قوانین عینی نیست و اساسا درزندگانی اجتماعی که کلاف سردرگی از روابط و مناسبات و کنشها و و واکنشهای گوناگون است چگونه می‌‌توان از جبر علمی بحث کرد و به قوانین عینی دست یافت " بجهاتی چند قابل قبول نیست: 1-در اثبات این نظریه هیچ نوع دلیل مبرهن و منطقی غیر از اظهار عجز و ناتوانی از شناخت قوانین جامعه ارائه نشده است- چنانکه در کلمات گورویچ مشاهده نمودید- بنابراین نفس این نظریه مخالف روش تحقیق علمی است که مبتنی بر پذیرش سلسله‎ای از قوانین بوده و غرض علم جامعه‌شناسی کشف آنها است.

عجز بشر از درک سنت‌های جوامع بشری مستلزم آن نیست که حکم به نفی وجود روابط علی و معلولی در پدیده‌های اجتماعی بنمائیم؛ روش علمی مقتضی است که در صدد کشف روابط و نظامات پیچیده عالم از طریق تجربه و مشاهده بر ائیم و با توجه به اینکه معتقدین به این نظریه از پیروان کاربرد روش علمی در جوامع و رفتار اجتماعی می‌‌باشند این نظر مخالف و مناقض با اصل این مبنای پذیرفته شده آنان نیز می‌باشد. 2-دانش و اندیشه نوین معاصر در پرتو پیشرفت‌های شگرف و فرهنگ مادی و معنوی انسان‌ها و بر اثر انقلاب علمی و فنی جهان امروز به انسان‌های واقع‌گرا این قدرت را بخشیده‌اند که با شناخت واقعیت اجتماعی و قوانین عینی حاکم بر جامعه در زمینه آینده‌نگری‌ها و پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها گام‌های موثری بردارند و با شناخت ضرورت کلی تاریخی و پیش‌نگری واقع‌بینانه جامعه را از خطر و آسیب‌های پیش‌بینی شده مصون بدارند و از زبونی و در ماندگی رهائی بخشند ‌. بنابراین همین که بشر توانائی لازم جهت پیش‌بینی حوادث اجتماعی را نموده است خود گواه و شاهدی است بوجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی در جوامع بشری 3-فرض تصادف و اتفاق در پیدایش پدیده‌های اجتماعی امری است که وجدان و منطق به بطلان آن گواهی داده و اعتقاد بدان در‌شان یک عالم و محقق نخواهد بود. چگونه ممکن است بر حوادث و تاریخ گسترده زندگی بشر از اغاز پیدایش تا کنون اتفاق و تصادف حکمفرا باشد در حالی که می‌‌بینیم بسیاری از حوادث در اثر علل و عوامل شناخته شده‎ای بوقوع پیوسته است بنحوی که در هر زمان آن علل و عوامل مهیا باشد تحقق آن وقایع نیز ضروری و قطعی خواهد بود. تمدن - و به تعبیر دقیق‌تر تجدد- بشری که امروز شاهد وسعت عظیم آن هستیم معلول عوامل وعلل مضبوط و معینی هستند که بسیاری از آنها مبرهن و واضح می‌‌باشد. تحلیل نظریه دوم :‌در اثبات این نظریه می‌‌گوئیم :‌بهترین دلیل بر امکان تحقق یک شئ، وقوع خارجی آن می‌‌باشد و با توجه به اینکه امروزه تعداد قابل توجهی از قوانین و سنت‌های اجتماعی کشف گردیده است و جامعه شناسان از طریق اعمال و کاربرد آنها در حد نسبی توان پیش‌بینی حوادث اجتماعی آینده را نموده‌اند بنابراین اذعان و اعتراف بوجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی امری منطقی و معقول خواهد بود.

جامعه و سنت از منظر قرآن

آیات الهی در موارد و انحاء‌ مختلف به وجود سلسله‎ای از سنت‌های اجتماعی که در جوامع انسانی حکم‌فرماست تصریح نموده و از آنها بعنوان سنه الله نام برده است؛ از طرفی دیگر قرآن کریم مجموعه این سنن الهی را که مبین اراده الهی درهدایت زندگی بشری است اموری لایتغیرو غیر قابل تبدیل دانسته و بشررا از مخالفت و مبارزه با آنها که نتیجه آن سقوط بشرخواهد بود بازداشته است. بطور کلی می‌‌توان آیاتی را که بنحوی اثبات‌گر وجود سنت‌های ثابت برای جوامع بشری است به چهار قسم دسته‌بندی نمود :‌ الف – آیاتی که تصریح ودلالت مطابقی بر وجود سنت‌هائی برای جامعه دارد :‌ "قدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ"

‌پیش از شما سنت‌هایی بوده است، پس بر روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار آنها که پیامبران را به دروغگویی نسبت می‌دادند چه بوده است.

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26) خدا می‌خواهد برای شما توضیح دهد، و راه [و رسمِ] کسانی را که پیش از شما بوده‌اند به شما بنمایاند، و بر شما ببخشاید، و خدا دانای حکیم است.

به دلیل اختصار از آیات سوره‌ای دیگر نظیر فاطر/42،غافر/ 85 و کهف/ 55صرف‌نظر نمودیم.

ب- آیاتی که مبین استوار بودن و قطعیت سنت‌های الهی در جوامع بشری است :‌

"سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا" "سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."

"فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلًا" "ایا آنها – منکرین رسالت تو و حقائق دینی – انتظار جریان سنت‌های حاکم بر گذشتگان را برخود دارند پس هیچگاه تغییرو تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت و هیچ تحولی در آن نخواهی دید."

"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا" "سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."

ج - آیاتی که مبین دعوت از مردم جهت تفکر در آثار و زندگی گذشتگان و عبرت گرفتن از آنهاست. بدیهی است که چنین دعوتی مستلزم وجود سنت‌ها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری است والا بدون وجود سنت‌ها و قوانین اجتماعی چنین دعوتی معقول و منطقی نخواهد بود. َ"افَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآَخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ"

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۖ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا آیا در زمین به سیر و سفر نمی‌روند تا به چشم خود عاقبت حال پیشینیان را مشاهده کنند که چگونه آنها را خدا هلاک کرد؟ و این کافران هم مانند آنها به کیفر کفر خود البته می‌‌رسند. "لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ "ۗ هر اینه در داستان‌های انبیای الهی برای اندیشمندان عبرت خواهد بود.

د – آیاتی که مبین قوانین و سنن خاص در موارد مختلف می‌‌باشد:‌

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -

پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.


تفصیل این بخش – د- از آیات الهی در مبحث بعدی مطرح خواهد گشت.

بیان سنت‌ها و قوانین ثابت جوامع بشری در قرآن کریم

در این بخش به بیان سنت‌های الهی در جوامع انسانی از منظر قرآن خواهیم پرداخت. قبل از بیان این سنت‌ها لازم است متذکرشویم که سنت‌‌های ذکر شده تنها بیان بخشی از این مجموعه است که نگارنده موفق به استخراج آنها از قرآن کریم گردیده است.

سنت‌های الهی در جوامع بشری از منظر قرآن کریم

سنت "امتحان، مکر و استدراج "

وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون َثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّیٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ :‌

و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند. سپس آن سختی‌‌ها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشی‌ها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند.

فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَفَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -

پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دل‌هاشان را قساوت فراگرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. -پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آنها را به عذاب و هلاکت می‌‌افکنیم از جایی که فهم آن نکنند.

از آنجا که سنت ذکر شده – ابتلاء‌ و استدراج - از سنن بسیار مهم جوامع بشری است به تبیین آن می‌‌پردازیم :‌ انگونه که از آیات ذکر شده استفاده می‌‌شود همزمان باارسال پیامبران از ناحیه خداوند متعال، مردم در معرض سنت امتحان قرار می‌‌گرفتند بدین نحو که خداوند جهت پرورش و بفعلیت رسیدن استعدادهای نهفته مردم و نیز تمییز مومنین واقعی از دیگران آنان را مبتلا به سختی‌ها و مشقات در مقطعی معین و موقت می‌‌نمود. هر گاه مردم این مرحله از سنت الهی را باموفقیت پشت سر می‌‌گذاشتند غرض از امتحان حاصل گشته و به نتیجه مطلوب می‌‌رسیدند. اما هرگاه در اثر امتحان الهی موضع منفی گرفته و به کفر و عنادشان می‌‌افزودند سنت بعدی الهی – سنت مکر – جاری می‌‌شد بدین نحو که بجای آنکه مردم متخطی و رویگردان از آیات حق، مورد مواخذه قرار گیرند مشمول نعمت و حسنات قرار می‌‌گرفتند و در این امر مردم گنهکار چنان پیش رفته و مشغول می‌‌گشتند که زمینه جریان سنت سوم الهی – سنت استدراج و عذاب – را فراهم می‌‌نمودند. یعنی بتدریج خود را بدون آنکه بدانند در معرض هلاکت قرار می‌‌دادند، اینجا بود که ناگهان عذاب الهی جاری می‌‌گشت. و این سنت همیشگی تاریخ است که همچنان در تمام جوامع بشری ادامه دارد.

سنت دینداری و گرایش به کمال مطلق در فطرت بشر

این سنت نیز بصورت‌های گوناگون در قرآن کریم بیان گردیده است گاهی بعنوان" فطره الله" و گاه بصورت "صبغه الله" و گاهی بصورت "کادح الی ربک" و.... فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیش‌ها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌‌روی.

صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش می‌‌کنیم.

سنت نصرت الهی به اهل حق و غلبه آنان بر مظاهر باطل

این سنت بصورت‌های مختلفی در قرآن ذکر شده است.

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.

وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ و خدا می‌‌خواست که حق را با سخنان خود (که وعده پیروزی حق را داده است) ثابت گرداند و از بیخ و بن ریشه کافران را برکند. کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ خدا (در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم، که خدا بسیار قوی و مقتدر است.

قوم مصلح هیچگاه مشمول عذاب الهی در دنیا قرار نمی‌گیرد:‌

وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَیٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و سنت خداوند بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم – شرک اعتقادی - هلاک کند.

وعده حکومت در زمین به مومنین صالح:‌

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَیٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر علیه السّلام) ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.

نزول برکات اسمانی و زمینی در سایه رشد معنویت جامعه – ایمان و تقوا

‌وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.

صبر و مقاومت در سختی‌ها نصرت الهی را بدنبال خواهد داشت:‌

وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَیٰ مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّیٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آنها بر همه تکذیب‌ها و اذیت‌های منکران صبر و تحمل کردند تا آنگاه که یاری ما شامل حال آنها شد. و (دل قوی‌دار که) هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است.

انفاق افراد جامعه سبب نجات و ترک آن مایه هلاکت آن جامعه خواهد بود:‌

وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف)، و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید، و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌‌دارد.

زیادتی و فزونی نعمت در اثر شکر و زوال آن در اثر کفران:‌

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.

رفع عذاب الهی بواسطه وجود پیامبر و اولیای الهی درمیان مردم و نیز رفع عذاب بواسطه استغفار و توبه:‌

وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ ۚ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ هر چند سنت‌های الهی در قرآن کریم بیش از مقدار ذکر شده می‌‌باشد اما بجهت اختصار بهمین مقدار بسنده می‌‌کنیم.

نقش انسان در برابر سنت‌های الهی چیست؟ ‌ایا انسان محکوم سنت‌هاست یا اینکه مختار است؟ ‌

ازمباحث سابق ممکن است سوالی در ذهن مطرح گردد که :‌

اگر بناست سنت‌های الهی در جامعه و تاریخ بشری حاکمیت داشته باشد بنابراین انسان محکوم و مقهور این سنت‌ها خواهد بود و این همان جبراجتماعی است که برخی ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالی که در مباحث سابق این مبنا را مردود دانستیم بنابراین نقش انسان بعنوان موجودی مختار و مستقل در ارتباط با سنت‌های اجتماعی چگونه توجیه می‌‌گردد؟

پاسخ :‌در پاسخ باید گفت :‌اراده انسان نیز جزئی از سنت و قانون الهی است و هیچ تضادی با سنت‌های دیگر ندارد بدین نحو که تمامی سنت‌های ذکر شده و غیر آنها، جریان یا عدم جریان آنها بستگی به کیفیت موضع‌گیری انسان‌ها دربرابر آنها دارد درحقیقت نقش انسان در حوادث و پدیده‌های جوامع خود سنت دیگری است که در قرآن کریم ذکر شده است که :‌ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم :‌ خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)

خاتمه

در پایان مقاله جهت حسن ختام بخش‌هائی از خطبه قاصعه امام علی علیه‌السلام را که متضمن برخی از سنن و قوانین جامع انسانی است ذکر می‌‌کنیم :‌

...واحذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال وذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر والشر أحوالهم واحذروا أن تکونوا أمثالهم. فإذا، وزاحت الأعداء له عنهم، ومدت العافیة فیه علیهم، وانقادت النعمة له معهم، ووصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، واللزوم للألفة، والتحاض علیها والتواصی بها، واجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، وأوهن منتهم. من تضاغن القلوب، وتشاحن الصدور، وتدابر النفوس، وتخاذل الأیدی، وتدبروا أحوال الماضین من المؤمنین قبلکم کیف کانوا فی حال التمحیص والبلاء

در احوال مردمان با ایمان که پیش از شما گذشته‌اند، بیندیشید که آنان چگونه در تصفیه و آزمایش قرار گرفتند. آیا آنان سنگینبارترین مردم و کوشاترین خلق در هنگام آزمایش و گرفتارترین اهل دنیا در احوال زندگی نبودند. فراعنهء روزگاران آنان را به بردگی گرفتند و عذاب بدی بر آنان چشانیدند و با جرعه‌های تلخ کامشان را آزردند. حال آن مستضعفان در خواری هلاکت و زور غلبه می‌گذشت، چاره‎ای در امتناع از آن وضع رقّتبار نمی‌یافتند و راهی برای دفاع از خویش نمی‌دیدند تا آنگاه که خداوند سبحان از آن مردم تحمّل جدّی بر آزار و اذیّت در راه محبّتش و تحمّل ناگواری از خوفش را دید، برای آنان از تنگناهای بلاء فرج عطا فرمود و بجای ذلَّت عزّت و بجای ترس امن و امان عنایت فرمود.

پس آنان ملوک و زمامداران و پیشوایان و پرچم‌های هدایت گشتند و کرامت خداوندی برای آنان بحدّی رسید که حتّی آرزوهایشان بان نمی‌رفت. درست بنگرید که آنان چگونه بودند:

هنگامی که جمعیّت‌های آنان هماهنگ و خواسته‌هایشان موافق یکدیگر و دل‌هایشان معتدل و دست‌ها و قدرت‌هایشان پشتیبان یکدیگر و شمشیرهایشان یار و یاور همدیگر و بصیرت‌هایشان نافذ و تصمیم‌ها [یا هدف‌های اصلی یشان یکی بود. آیا آنان سرورانی در نقاط زمین و فرمانروایانی بر عالمیان نبودند پس بنگرید به سرنوشت پایان امور آنان هنگامی که میانشان جدائی افتاد و الفت‌ها پراکنده گشت و سخن و دل‌ها به اختلاف افتادند و در حال اختلاف با همدیگر از هم شکافتند و هر یک راه خود پیش گرفت و در حال محاربه از هم متفرّق شدند.

خداوند لباس کرامتش را که به آنان پوشانیده بود از تنشان کند و گسترش و طراوت نعمت خود را از آنان سلب نمود و داستان‌های اخبارشان را درمیان شما برای عبرتگیری کسانی که از احوال گذشتگان عبرت می‌گیرند باقی گذاشت. عبرت بگیرید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام، چه شدید است برابری احوال شما با آنان و چه نزدیک است شباهت امثال آنان با شما.

در امر آنان - در حال پراکندگی و جدائی آنان با یکدیگر بیندیشید - در آن شب‌ها (روزگار تاریک) بیندیشید که کسری‌ها (سلاطین ایران) و قیصرها (امپراطوران رم) ارباب آنان بودند، آنان را از مناطق آب و درخت و هر گونه نباتات فراوان و از دریای عراق (دو نهر بزرگ فرات و دجله) و از دنیای سر سبز به جایگاه‌های روییدن درمنه (1) و وزش بادها و تنگنای معاش منتقل نمودند.

پس آن سلاطین و امپراطوران فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام را در حالی که فقرا و بینوایان و دمساز شتران مجروح و دارای کرک بودند، رهایشان کردند - در حالی که آنان پستترین امّت‌ها از جهات جایگاه زندگی بودند و بیحاصلترین آنان از جهت قرارگاه. پناهگاهی برای دعوتی نداشتند که به آن چنگ بزنند و راهی بسوی سایهء الفتی نبود که به عزّت آن اعتماد نمایند.

در نتیجه احوال و روزگار آنان مضطرب و قدرت‌هایشان مختلف و کثرتشان پراکنده در بلائی شدید و جهالت فراگیر - دخترانی که زنده بگور می‌شدند و بت‌هائی که معبود قرار می‌گرفتند و خویشاوندانی که از یکدیگر می‌بریدند و یغماگری‌هائی که بر سر هم می‌آوردند.

پس بنگرید به موقعیّت‌هائی که از نعمت‌های خداوندی نصیبشان گشت، در آن هنگام که پیامبری برای آنان فرستاد با دینی که آورده بود اطاعت آنان را منعقد ساخت و الفت و تشکَّل آنان را با دعوتی که فرمود، صورت داد: [با این دعوت الهی و اجابتی که آنان کردند] چگونه نعمت بال کرامتش را بر آنان بگسترانید و نهرهای وسائل آزمایش خود را برای آنان جاری ساخت، و (دین) آنان را در منافع برکتش بهم پیچید (جمع نمود و متشکَّل ساخت) آنان در نعمت ملَّت غرق شدند و در طراوت عیش آن مسرور و شادان.

در این هنگام کارهای آنان در سایهء یک سلطهء پیروز براه افتاد و حالتی که بانان روی آورده بود، آنان را به پناهگاه عزّتی پیروز پناهنده ساخت. امور دنیا در درجات عالی مالکیّت پا بر جا روی محبّت به آنان کرد. در نتیجه حاکمان همه عالمیان گشتند و صاحبان سیطره در اقالیم زمین. در این هنگام آنان دربارهء امور زندگی به کسانی مسلَّط شدند که آنان در آن امور مالکشان بوده‌اند. و احکام خود را درباره کسانی اجراء کردند که آنان در گذشته دربارهء آن بینوایان اجراء می‌کردند، دیگر نه قبضهء نیزه‎ای برای آنان فشرده می‌شد و نه برای آنان سنگی کوبیده می‌گشت.)

منابع

قرآن کریم

نهج‌البلاغه

الحیاه

مکاتب جامعه‌شناسی معاصر - علی اکبر ترابی

جامعه‌شناسی عمومی دکتر منوچهر محسنی

جامعه و تاریخ شهید مطهری مراحل اساسی اندیشه سیاسی

سنت‌های تاریخ در قرآن شهید صدر ترجمه دکتر سید جمال موسوی

تفسیر المیزان

فلسفه نوین تاریخ ترجمه دکتر بهاء‌الدین پازارگاد