ابوالحسن اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:
''' صفات خبریه'''
''' صفات خبریه'''


مقصود از «صفات خبريه»، اوصافى برای خداوند متعال است كه در آيات قرآن و روايات آمده و مستندى جز نقل ندارد.<ref>سبحانى، جعفر، سيماى عقائد شيعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.</ref> مانند استواء بر عرش،[7] <ref>سوره طه، آیه 5.</ref>
مقصود از «صفات خبريه»، اوصافى برای خداوند متعال است كه در آيات قرآن و روايات آمده و مستندى جز نقل ندارد.<ref>سبحانى، جعفر، سيماى عقائد شيعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.</ref> مانند استواء بر عرش،[7] <ref>سوره طه، آیه 5.</ref>آمدن،<ref>سوره فجر، آیه 22</ref>.وجه، <ref>سوره الرحمن،آیه 27</ref> دست،<ref>سوره فتح، آیه 10</ref>و چشم،<ref>سوره هود، آیه 37.</ref> چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می نامند. معتزله در تفسیر این آیات روش تأویل را برگزیدند، ظاهرگرایان و قشریان از اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش بود؛ زیرا وی تأویل معتزله را نپذیرفت و گفت: خداوند حقیقتا صفات مزبور را دارا است، ولی بحث درباره چگونگی آنها روا نیست. از این نظریه به عنوان اصل معروف اشعری درباره صفات خداوند یاد می شود؛ یعنی «ایمان داشتن، بدون پرسش از چگونگی». از این روش، به روش تفویض (در مقابل تأویل) نیز یاد می شود.<ref>درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.</ref>
آمدن،<ref>سوره فجر، آیه 22</ref>.وجه، <ref>سوره الرحمن،آیه 27</ref> دست،<ref>سوره فتح، آیه 10</ref>
و چشم، <ref>سوره هود، آیه 37.</ref> چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می نامند. معتزله در تفسیر این آیات روش تأویل را برگزیدند، ظاهرگرایان و قشریان از اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش بود؛ زیرا وی تأویل معتزله را نپذیرفت و گفت: خداوند حقیقتا صفات مزبور را دارا است، ولی بحث درباره چگونگی آنها روا نیست. از این نظریه به عنوان اصل معروف اشعری درباره صفات خداوند یاد می شود؛ یعنی «ایمان داشتن، بدون پرسش از چگونگی». از این روش، به روش تفویض (در مقابل تأویل) نیز یاد می شود.<ref>درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.</ref>


'''حدوث و قدم کلام الهی'''
'''حدوث و قدم کلام الهی'''
خط ۵۹: خط ۵۷:
'''عدل'''
'''عدل'''


اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى از اهالی بصره) معتقدند: هيچ چيزى بر خداوند ضرورى و واجب نيست و اعتقاد به وجوب چيزى بر خداوند، مستلزم تحديد او و تعيين تكليف براى او است، در حالى كه هيچ بنده اى حق تعيين تكليف براى خدا و محدود كردن دايرۀ قدرت و اراده و فعاليت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اين رو كسى حق ندارد كه بگويد “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبيح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلكه هر آن چه خدا انجام دهد، عين عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى كفار را به بهشت بفرستد! و اين محال نيست.
اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى از اهالی بصره) معتقدند: هيچ چيزى بر خداوند ضرورى و واجب نيست و اعتقاد به وجوب چيزى بر خداوند، مستلزم تحديد او و تعيين تكليف براى او است، در حالى كه هيچ بنده اى حق تعيين تكليف براى خدا و محدود كردن دايرۀ قدرت و اراده و فعاليت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اين رو كسى حق ندارد كه بگويد “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبيح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلكه هر آن چه خدا انجام دهد، عين عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى كفار را به بهشت بفرستد! و اين محال نيست.منشأ اشتباه اين گروه، نحوۀ بيانى است كه معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زيرا معتزله (پيروان واصل بن  عطاء) با تمسك به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعايت عدالت در دنيا و آخرت را بر خداوند واجب مى‏دانند كه بيان آنها با نوعى تحديد و تعيين تكليف براى خداوند همراه است!
 
ابوالحسن اشعری سال ها جزو شاگردان برجسته ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگ ترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 هجری اتفاق افتاد. <ref>مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 54.</ref>
منشأ اشتباه اين گروه، نحوۀ بيانى است كه معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زيرا معتزله (پيروان واصل بن  عطاء) با تمسك به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعايت عدالت در دنيا و آخرت را بر خداوند واجب مى‏دانند كه بيان آنها با نوعى تحديد و تعيين تكليف براى خداوند همراه است!
شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود.در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.<ref>همان، ص 56.</ref> در رشد این مکتب کلامی و استیلا بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.<ref>همان، ص 56؛ سبحانی، و  ملل و نحل، ج 2، ص 31.</ref>
 
ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:<ref>همان، ص 56 و 57 و 58.</ref>
ابوالحسن اشعری سال ها جزو شاگردان برجسته ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگ ترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 هجری اتفاق افتاد.[1] شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود.
 
در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.[2]
 
در رشد این مکتب کلامی و استیلا بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.[3]
 
ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:[4]


خداوند خالق افعال بندگان است.
خداوند خالق افعال بندگان است.
خط ۸۰: خط ۷۱:


صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند.
 
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آن چه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آن چه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الاهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الاهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.اگر چه دو مكتب معتزله و شيعه در بسیاری از مسائل اعتقادى با هم توافق دارند، بدين جهت در مقابل اشاعره معروف به «عدليه» شده اند. و نيز توحيد افعالى شيعه با توحيد افعالى اشاعره متفاوت است، توحيد افعالى اشاعره بدين معنا است كه هيچ موجودى داراى هيچ اثرى نيست، مگر اين كه تمامى آنها به گونه مستقيم از جانب خداوند باشد، بنابر اين خالق مستقيم افعالى بندگان نيز خداست و بنده خالق و آفريننده عمل خود نيست.
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آن چه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آن چه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الاهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الاهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.
 
البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.
 
اگر چه دو مكتب معتزله و شيعه در بسیاری از مسائل اعتقادى با هم توافق دارند، بدين جهت در مقابل اشاعره معروف به «عدليه» شده اند. و نيز توحيد افعالى شيعه با توحيد افعالى اشاعره متفاوت است، توحيد افعالى اشاعره بدين معنا است كه هيچ موجودى داراى هيچ اثرى نيست، مگر اين كه تمامى آنها به گونه مستقيم از جانب خداوند باشد، بنابر اين خالق مستقيم افعالى بندگان نيز خداست و بنده خالق و آفريننده عمل خود نيست.


==پانویس==
==پانویس==
   
   
==رده ها== بزرگان اهل سنت، متکلمان مسلمان، علمای قرن چهارم،اشاعره
==رده ها== بزرگان اهل سنت، متکلمان مسلمان، علمای قرن چهارم،اشاعره

نسخهٔ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۲۴

علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری (۲۶۰-۳۲۴ق‌/ ۸۷۴ -۹۳۶م‌)،مشهور به ابو الحسن اشعری، متکلم‌ نامدار و بنیان‌گذار مکتبی‌ در عقاید اسلامی‌ است. پیروان این مکتب به نام اشاعره خوانده می شوند.ویژگی‌اصلی‌ این‌ مکتب‌ کلامی‌، دفاع‌ عقلانی‌ از عقاید اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حدیث‌ است‌.

تولد و انتساب

ابوالحسن‌ اشعری‌ از نسل ابو موسی اشعری صحابی معروف پیامبر‌ صلوات الله علیه بود.خطیب‌ بغدادی‌ [۱] و ابن‌عساکر [۲] در آثار خود به این مسئله اشاره کرده اند.وی در بصره به دنیا آمد و دوره کودکی خود را در آن دیار سپری کرد.

مشی اعتقادی

چون پدر ابو الحسن اشعری بر مشرب اهل حدیث بود از این نظر وی نیز بر همان منوال بود ولی در ادامه به مکتب اعتزال گرایش پیدا کرد و از مدافعین این مکتب و شاگرد ابو علی جبایی معتزلی بود تا آن که ‌تحولی در اندیشه او پیدا شد و از مکتب معتزله رویگردان شد و مکتب اشعری را پایه گذاری نمود.

دلیل روی گردانی از مکتب معتزله

اعتزال اشعری از مکتب معتزله به روایت های گوناگونی گره خورده است اما آن چه معروف است این که میان اشعری و استادش ابو علی جبایی مناظره معروفی در گرفت که البته اشعری توانست بر استادش غالب شود و این موضوع باعث شد وی از عقاید معتزله روی گردان شود و چون با مبانی این مکتب آشنایی کامل و نیز در فن مناظره مهارت داشت از این رو تمام قد به مخالفت با معتزله و رد آن کمر همت بست.روایتی که ابن ندیم به عنوان قدیمی ترین مورخ نقل می کند این است که اشعری در یکی از شب‌های جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد کرد.[۳] ابن عساکر نیز نقل می کند که اشعری در مسجد گفته است که از راه دلایل عقلی نتوانسته‌ است به حقیقت برسد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، باطل بودن عقاید معتزله را در یافته است.[۴] علاوه درباره انگیزه تحول فکری اشعری نقل های دیگری نیز وجود دارد که در برخی از آن ها گفته شده است که اشعری ادعا کرده است که دلیل روی گردانی اش از معتزله ناشی از الهامات و رویاهای قابل اعتناء بوده است. [۵]

مبانی کلامی

شناخت ضروری و اکتسابی

ابوالحسن اشعری شناخت را به دو نوع ضروری و اکتسابی تقسیم می کند. شناخت اکتسابی شناختی است که از راه تفکر و استدلال عقلی تحصیل شود و شناخت ضروری تمام شناخت هایی است که از مسیر غیر نظری به دست بیاید چه آن شناخت حسی باشد یا از راه علم به بدیهیات به دست آید و یا به وسیله اخبار قابل اعتماد به دست آید.[۶]اشعری معتقد است که تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. و اما شناختی که موجب تعبد شود منوط به معرفت اکتسابی است و معرفت اکتسابی از مسیر استدلال عقلی به دست می آید در نتیجه باید گفت که شناخت خدا تقلیدی نیست.[۷]

واجب بودن شناخت خدا

اشعری معتقد است که شرع حکم می کند که انسان از عقل خود برای شناخت خدا بهره ببرد وی برای عقل به هیچ گونه شایستگی مبنی بر این که چه تکیلفی در برابر خدا دارد قایل نیست.[۸]

حسن و قبح شرعی به جای حسن و قبح عقلی

حسن و قبح شرعی اختراع اشعری در برابر حسن و قبح عقلی است که مورد قبول همگان است. این نظریه بر مبنای تفاوتی است که این متکلم میان احکام نظری و احکام عقلی قایل می شود اشعری قلمرو عقل را صرفا به احکام نظری محدود می کند به همین جهت عقل قادر نیست تا در باره نیک و بد کارها حکمی بدهد در نتیجه نمی توان با عقل به حکم وجوب یا حرمت رسید و فقظ شرع است که می توان این موضوع را تشخیص دهد.[۹]

شناخت از راه اخبار مورد اعتماد

اشاعره معتقدند معرفتی که از راه موثق به دست آید مثلا ناشی از دریافت های حسی باشد معرفتی ضروری است. داده های حسی جای شکی برای انسان باقی نمی گذارد به گونه ای که می تواند منشا استدلال باشد بر همین مبنا آن چه از اخبار معتبر نصیب انسان می شود می تواند در حکم شناخت حسی باشد.[۱۰] در حالی که پیامبر صلوات الله علیه خبر داده است که اگر در دعوت او و نشانه‌هایش اندیشه نکنند دچار عذاب الهی خواهند شد، زیرا با شناختی که انسان‌ها از راستگویی حضرت دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌ شود و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بی‌ چون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.[۱۱] بنا بر این، تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، این‌ گونه آغاز می‌شود.

استدلال از محسوس به نا محسوس

در نگاه ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند استدلال از شاهد به غایب یعنی محسوس به نا محسوس است. به این معنا که انسان در مسیر استدلال عقلی، احکام مربوط به امور دنیا را که از نوع محسوس است به موضوعات مشابهی در جهان ناشناخته سریان می‌دهد.[۱۲] البته اشعری اعتبار قیاس را می‌ پذیرد و در برهان‌های خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده می‌کند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمی‌داند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود می‌ کند و به عقل آن بها را نمی دهد که معتزلیان داده اند. با این وجود، توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد. [۱۳]

برخی از آراء و عقاید

صفات ازلی خداوند متعال

اکثریت معتزله، صفات ذاتی خداوند را عین ذات او می دانستند و برخی از اهل حدیث (مشبهه) به زیادت و مغایرت آنها با ذات معتقد بودند. شیخ اشعری نیز نظریه زیادت را برگزید، ولی تبصره ای به آن افزود و آن این که: این صفات ازلی نه عین ذاتند و نه غیر ذات، اگر چه در واقعیت خود قائم به ذات می باشند.[۱۴]

صفات خبریه

مقصود از «صفات خبريه»، اوصافى برای خداوند متعال است كه در آيات قرآن و روايات آمده و مستندى جز نقل ندارد.[۱۵] مانند استواء بر عرش،[7] [۱۶]آمدن،[۱۷].وجه، [۱۸] دست،[۱۹]و چشم،[۲۰] چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می نامند. معتزله در تفسیر این آیات روش تأویل را برگزیدند، ظاهرگرایان و قشریان از اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش بود؛ زیرا وی تأویل معتزله را نپذیرفت و گفت: خداوند حقیقتا صفات مزبور را دارا است، ولی بحث درباره چگونگی آنها روا نیست. از این نظریه به عنوان اصل معروف اشعری درباره صفات خداوند یاد می شود؛ یعنی «ایمان داشتن، بدون پرسش از چگونگی». از این روش، به روش تفویض (در مقابل تأویل) نیز یاد می شود.[۲۱]

حدوث و قدم کلام الهی

اهل حدیث و حنابله بر قدیم بودن کلام الهی (قرآن) اصرار می ورزیدند، و اعتقاد به حادث بودن آن را موجب کفر می دانستند. در برابر آنان، معتزله بر حدوث قرآن اصرار می ورزیدند. ابوالحسن اشعری، در این نزاع کلامی به دفاع از عقیده اهل حدیث پرداخت، ولی برای کلام الهی دو مرتبه قائل شد، یکی کلام نفسی و دیگری کلام لفظی، و گفت: آن چه قدیم است، کلام نفسی است که کلام حقیقی است و کلام لفظی، کلام حقیقی نیست، بلکه وسیله اظهار و ابراز آن می باشد. [۲۲]

خلق افعال و کسب

از مسائل مورد اختلاف میان معتزله و ظاهرگرایان، مسئله قَدَر یا خلق اعمال است. معتزله به انگیزه دفاع از عدل و حکمت خداوند، اندیشه تفویض را برگزیده، و افعال اختیاری انسان را از قلمرو اراده و قَدَر الهی بیرون دانستند، و انسان را خالق افعال خویش شناختند. در برابر آنان، ظاهرگرایان به انگیزه دفاع از عمومیت اراده و قدر الهی، و نیز اصل توحید در خالقیت، هر گونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی کرده و افعال او را اعم از طاعات و معاصی، مخلوق خدا می دانستند. از این عقیده به «خلق اعمال» یاد می شود.اشعری، آن گاه که از مکتب اعتزال اعلان انصراف داد، حمایت خود را از عقیده خلق اعمال ابراز کرد و در رساله ای که عقاید خود را به عنوان نماینده اهل سنت نگاشت، بر این عقیده تصریح نموده گفت: «افعال بندگان، مخلوق و مقدور خداوند است»،[۲۳]ولی برای توجیه اصل اختیار و رهایی از پی آمدهای نادرست اندیشه جبر، نظریه کسب را که قبل از او توسط حسین نجار و ضِرار بن عمرو مطرح شده بود، برگزید. در تفسیر حقیقت «کسب» از طرف اساتید و محققان کلام اشعری آراء مختلفی ابراز گردیده است، ولی معروف ترین آنها این است که «کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آن که قدرت و اراده او در تحقق آن تأثیری داشته باشد». [۲۴]

عدل

اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى از اهالی بصره) معتقدند: هيچ چيزى بر خداوند ضرورى و واجب نيست و اعتقاد به وجوب چيزى بر خداوند، مستلزم تحديد او و تعيين تكليف براى او است، در حالى كه هيچ بنده اى حق تعيين تكليف براى خدا و محدود كردن دايرۀ قدرت و اراده و فعاليت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اين رو كسى حق ندارد كه بگويد “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبيح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلكه هر آن چه خدا انجام دهد، عين عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى كفار را به بهشت بفرستد! و اين محال نيست.منشأ اشتباه اين گروه، نحوۀ بيانى است كه معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زيرا معتزله (پيروان واصل بن عطاء) با تمسك به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعايت عدالت در دنيا و آخرت را بر خداوند واجب مى‏دانند كه بيان آنها با نوعى تحديد و تعيين تكليف براى خداوند همراه است! ابوالحسن اشعری سال ها جزو شاگردان برجسته ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگ ترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 هجری اتفاق افتاد. [۲۵] شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود.در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.[۲۶] در رشد این مکتب کلامی و استیلا بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.[۲۷] ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:[۲۸]

خداوند خالق افعال بندگان است.

خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق بکند (یعنی فعلی که عقلاً قبیح است انجام دهد).

خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.

در صورت نبودن امام واجد شرایط اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.

صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند. همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آن چه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آن چه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الاهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الاهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.اگر چه دو مكتب معتزله و شيعه در بسیاری از مسائل اعتقادى با هم توافق دارند، بدين جهت در مقابل اشاعره معروف به «عدليه» شده اند. و نيز توحيد افعالى شيعه با توحيد افعالى اشاعره متفاوت است، توحيد افعالى اشاعره بدين معنا است كه هيچ موجودى داراى هيچ اثرى نيست، مگر اين كه تمامى آنها به گونه مستقيم از جانب خداوند باشد، بنابر اين خالق مستقيم افعالى بندگان نيز خداست و بنده خالق و آفريننده عمل خود نيست.

پانویس

==رده ها== بزرگان اهل سنت، متکلمان مسلمان، علمای قرن چهارم،اشاعره

  1. خطیب‌ بغدادی‌، احمد، ج۱۱، ص۳۴۶، تاریخ‌ بغداد، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
  2. ابن‌عساکر، علی‌، ج۱، ص۳۴، تبیین‌ کذب‌ المفتری‌ فیما نسب‌ الی‌ الامام‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، به‌ کوشش‌ حسام‌ الدین‌ قدسی‌، دمشق‌، ۱۳۴۷ق‌.
  3. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱
  4. ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹
  5. ر ک، ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹
  6. ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷
  7. اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹
  8. ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳
  9. ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
  10. ابن فورک، ص۲۸۷
  11. ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵
  12. ابن فورک، ص۲۸۶
  13. انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴
  14. شهرستانى، محمد بن عبد الکریم‏، الملل و النحل، محقق: بدران، محمد، ج 1، ص 108.
  15. سبحانى، جعفر، سيماى عقائد شيعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.
  16. سوره طه، آیه 5.
  17. سوره فجر، آیه 22
  18. سوره الرحمن،آیه 27
  19. سوره فتح، آیه 10
  20. سوره هود، آیه 37.
  21. درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.
  22. همان، ص 276.
  23. ر کT اشعرى، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ص 291‏؛ سبحانی، جعفر، الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف، ج ‏3، ص 107‏ و 108‏.‏
  24. ر کT درآمدی بر علم کلام، ص 278، به نقل از فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص 445.
  25. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 54.
  26. همان، ص 56.
  27. همان، ص 56؛ سبحانی، و ملل و نحل، ج 2، ص 31.
  28. همان، ص 56 و 57 و 58.