نقد و بررسی مساله فتاوا و جریان های تکفیری در شیعه (مقاله)

از ویکی‌وحدت

فتاوا و جریان‌های تکفیری در شیعه عنوان مدخلی است در بررسی و تحلیل اتهام سنگینی که برخی گروه‌های افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج‌اندیشان شیعه به فقیهان شیعه امامیه رواداشته و می‌دارند. اتهام این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین (علیهم‌السلام) را کافر می‌دانند – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – در این مقاله ادعای مذکور مورد نقد قرار گرفته و بطلان و دروغ بودن آن به اثبات رسیده است.

چکیده

از جمله اتهامات سنگینی که برخی گروه‌های افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج‌اندیشان شیعه به فقیهان شیعه رواداشته و میدارند این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین علیهم‌السلام را کافر دانسته – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – و معتقدند که امام عصر "عج" بعد از ظهور با آنان معامله کفار حربی خواهد داشت و همه را نابود خواهد کرد.

اینان برای تایید گفتارشان به سخنان برخی از فقیهان امامیه از متقدمین و متاخرین و معاصرین استناد نموده و می‌گویند ادعای مذکور امری متواتر بوده و قابل انکار نیست.

در این مقاله بر آنیم که بگوئیم ادعای مذکور بر فرض صحت تنها اقلیتی محدود از مخالفینی را شامل می‌گردد که فقط از روی جحد و عناد از پذیرش حقیقت سرباز زده‌‏اند.

اما کسانی که را که نه از روی تعمد و تقصیر بلکه از روی قصور و عدم آگاهی دقیق نتوانسته‌‏اند به حقیقت اسلام- از جمله اعتقاد به امامت معصومین علیهم‌السلام- نائل گردند هیچگاه حکم تکفیر و عوارض آن شامل حالشان نخواهد بود.

این مطلب در سراسر کلمات فقیهان شیعه قابل مشاهده بوده و همگی بر آن اذعان دارند حتی اخباریین افراطی شیعه نیز که احکام شدید و غلیظی را بر مخالفین و منکرین امامت معصومین مترتب نموده‌‏اند در موارد متعدد مستضعفین فکری را از چنین احکامی مستثنی می‌دانند.

تبیین

اتهام تکفیر اهل تسنن و منکران امامت ائمه معصومین علیهم‌السلام از جانب فقیهان شیعه امری است که متاسفانه در کتاب‌های برخی گروه‌های افراطی اهل تسنن و نیز برخی کج‌اندیشان شیعه بصورتی گسترده منتشر گردیده است که در این مقاله یکی از آنان را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

نقد و بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟

الف

در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی به نقل از صاحب حدائق(محدث بحرانی) آمده است:

و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین فمنها ما رواه فی الکافی بسنده عن مولاناالباقرعلیه‌السلام قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه‌السلام علما بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و من جهله کان ضالا [۱]

نقد

اگر در همین متن فوق بنگریم بخوبی می‌بینیم عنوانی که صاحب حدائق به این قبیل روایات داده است عبارتست از:‌

"و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین"

بسیار مایه شگفتی است که مولف کتاب الفکر التکفیری کلماتی به این وضوح را نادیده گرفته و تنها به قسمت نخست جمله توجه نموده است با اینکه مولف به صراحت می‌گوید حکم تکفیر شامل مستضعفین نخواهد بود.

ایشان در پاورقی صفحه مذکور بدون توجه به قید بکار رفته در کلام صاحب حدائق می‌گوید حکم مذکور شامل همه مخالفین خواهد بود:‌

مقصودهم بمصطلح المخالفین هو کل من عدالشیعی الامامی من المسلمین و تحدیدا اهل السنه الذین یعتقدون بشرعیه خلافه الشیخین ابی‌بکر و عمر....آنگاه به کلماتی از فقیهان شیعه در این زمینه استناد می‌کند.

ب

مولف کتاب مذکور - الفکر التکفیری عند الشیعه- از کتاب الحدائق الناضره محدث بحرانی سخنان علامه حلی را این‌گونه نقل می‌کند‌:

وقال العلامة فی شرحه- فص الیاقوت تالیف ابن نوبخت(انوار الملکوت فی شرح الیاقوت)-:‌ أما دافعوا النص علی أمیر المؤمنین (علیه‌السلام) بالإمامة فقد ذهب أکثر أصحابنا إلی تکفیرهم لأن النص معلوم بالتواتر من دین محمد (صلی الله علیه وآله) فیکون ضروریا أی معلوما من دینه ضرورة فجاحده یکون کافرا کمن یجحد وجوب الصلاة وصوم شهر رمضان و اختار ذالک فی المنتهی فقال فی کتاب الزکاه فی بیان وصف المستحق بالایمان ما صورته:‌

لان الامامه من ارکان الدین و اصوله و قد علم ثبوتها من النبی صلی الله علیه و آله ضروره و الجاحد لها لایکون مصدقا للرسول فی جمیع ما جاء‌به فیکون کافرا – انتهی –[۲]

نقد

نگاه اجمالی به گفتار ذکر شده از علامه در شرح کتاب فص الیاقوت نیز بیانگر آن است که ایشان حکم تکفیر را متوجه منکرین جاحد امامت می‌داند نه مطلق مخالفین.

در متن منقول از کتاب المنتهی نیز که مولف کتاب الفکر التکفیری آنرا نقل می‌کند حکم کفر بر مخالفین جاحد بار شده است نه مطلق مخالفین.

عجیب این است که مولف کتاب مذکور هیچ اشاره‌ای به این قید واضح نمی‌کند.

باید به ایشان گفت:‌ آیا اخلاق و منش دینی و انسانی اقتضا نمی‌کند که در هنگام قضاوت نسبت به گفتار دیگران به همه قیودات کلماتشان توجه نموده و بر اساس "ضع امر اخیک علی احسنه" در حد امکان سخنان دیگران را به شکلی منطقی توجیه نمایئم؟

وقتی محدث بحرانی مولف کتاب الحدائق الناضره به صراحت می‌گوید که حکم تکفیر شامل مستضعفین از منکرین امامت معصومین نمی‌گردد چگونه او را از قائلین به تکفیر همه اهل سنت می‌دانید در حالی که در فرق اسلامی مستضعفین بخش اعظم مسلمانان را تشکیل می‌دهند بدلیل آنکه همگان اذعان داریم که اکثریت مردم اعم از سنی و شیعه، انتخاب مذهب شان تحقیقی نبوده بلکه در اثر شرائط محیطی و خانوادگی شان صورت گرفته است ؛ از اینرو اغلب پیروان این مذاهب را باید از مستضعفین فکری دانست که بدون تحقیق و تفقه دینشان را بر‌گزیده‌‏اند.

در اینصورت مراد محدث بحرانی از مستضعفین چنین اکثریت عظیمی از اهل‌سنت بوده که نتیجه‌اش عدم تکفیر آنان خواهد بود.

باید گفت متاسفانه در تمام مواردی که مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه به فقیهان شیعه چنین نسبت‌هائی را می‌دهد اشکال فوق الذکر جاری است چون از منظر همه فقیهان شیعه مستضعفین از اهل سنت از دائره حکم تکفیر استثنا گردیده و تنها کسانی که از روی عناد و جحد حقائق را انکار می‌کنند مورد تکفیر قرار گرفته‌‏اند که این امر حتی بر مبانی فقیهان اهل سنت نیز مقبول می‌باشد چون از منظر فقیهان اهل سنت نیز مستضعفین از شیعیان مستثنی از حکم تکفیر می‌باشند فتامل جیدا.

ج

مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه در قسمت آخر فصل اول کتابش عالمانی از شیعه را بصورتی اهانت‌آمیز نام برده و با استناد به کلماتشان ادعا می‌کند که همه آنان قائل به کفر اهل‌سنت هستند در حالی که اگر به متن کامل کلمات این فقیهان مراجع شود شواهد فراوانی بر کذب و ناصواب بودن این ادعا یافت می‌گردد.

در بخش پایانی فصل اول کتاب مذکور آمده است:‌

و قال خاتمه محدثیهم المجلسی: والاخبار الوارده فی ذالک- ای فی کفر المخالفین- اکثر من ان یمکن جمعه فی باب او کتاب و قال:‌ و الاحادیث الداله علی خلودهم فی النار متواتره او قریبه منها.

ایشان در ادامه گفتار صاحب جواهر را اینچینن بیان می‌کند:‌ و قال علامتهم محمد حسن النجفی:‌ وعلی کل حال فمنشا هذاالقول – کفر المخالفین - من القائل به استفاضه النصوص و تواترها بکفر المخالفین.

و قال شیخهم الاعظم الانصاری:‌ و یدل علیه –کفرالمخالفین- اخبار متواتره نذکر بعضها تیمنا و تشریفا للکتاب...الی ان عبر عن کثرتها بعد سردها (ص352) بقوله: الی غیر ذالک مما لایطیق مثلی الاحاطه بعشر معشاره!! بل ولاقطره من بحاره!!.

و قال آیتهم‌العظمی محسن الحکیم:‌ و کیف کان فالاستدلال علی النجاسه – ای نجاسه المخالفین- و اخری بالنصوص المتجاوزه حد الاستفاضه بل قیل آنها متواتره المتضمنه کفرهم.

ایشان آخرین فقیه شیعی را اینچنین مورد اتهام قرار می‌دهد:‌

و قال الخمینی فقد تمسک لنجاستهم بامور منها:‌روایات مستفیضه دلت علی کفرهم کموثقه الفضیل بن الیسار عن ابی جعفر ع و نحوهما اخبار کثیره – انتهی – [۳]

نقد کلی

باید گفت:‌ متاسفانه در همه این‌گونه موارد مولف کتاب الفکر التکفیری و امثال ایشان حتی برخی افراد کج‌اندیش از شیعیان نیز حکم تکفیر مخالفین از جانب فقیهان شیعه را بطور کلی متوجه همه اهل سنت می‌داند.

در حالی که این امر تهمتی بیش نیست و تقریبا تمام این فقیهان چنین اتهامی را با صراحت رد نموده‌‏اند چون همه آنان مستضعفین فکری را – که از منظر این فقیهان اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت را تشکیل می‌دهند- از حکم مذکور استثنا نموده‌‏اند.

در این مقاله بر‌آنیم که فارغ از اتهاماتی که به فقیهان شیعه در این زمینه از ناحیه افراد کج‌اندیش یا مغرض زده شده است به بررسی علمی این مساله پرداخته و آن را از منظر قرآن سنت و حکم عقل مورد بررسی قرار دهیم. اما قبل از آن دیدگاه برخی از فقیهان را که مورد اتهام قرار گرفته‌‏اند را بیان نموده تا برهمگان روشن گردد که تکفیر مخالفین در شیعه شامل مستضعین فکری نمی‌گردد:‌

کلمات برخی از فقیهان شیعه در مستثنی بودن مستضعفین از حکم تکفیر

شیخ صدوق

ایشان در کتاب الاعتقادات [۴]می‌فرماید:

واعتقادنا فیمن جحد إمامة أمیر المؤمنین علی بن أبی‌طالب والأئمة من بعده - علیهم‌السلام - أنه بمنزلة من جحد نبوة جمیع الأنبیاء

شیخ مفید

ایشان در کتاب اوائل المقالات تحت عنوان:‌ "القول فی تسمیة جاحدی الإمامة ومنکری ما أوجب الله تعالی للأئمة من فرض الطاعة" کسانی را که انکارشان نسبت به امامت از روی جحد باشد را مستحق خلود در جهنم می‌داند:

واتفقت الإمامیة علی أن من أنکر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالی من فرض الطاعة فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار [۵]

ابن ادریس

ایشان در کتاب سرائر خواندن نماز میت بر مستضعفین فکری منکر امامت را واجب می‌داند: ولا تجب الصلاة إلا علی المعتقدین للحق، أو کان بحکمهم من أطفالهم، الذین بلغوا ست سنین، علی ما قدمناه، ومن المستضعفین،[۶]

محقق نراقی

نراقی در مستند الشیعه ج 1ص 208 نیز ضمن بیان قول مشهور به طهارت منکران امامت می‌گوید حتی آنها که قائل به نجاست منکران امامت هستند مستضعفین را از این حکم استثنا می‌کنند:‌

وأما المخالفون لنا فی الإمامة، فالحق المشهور: طهارتهم وعن السید القول بالنجاسة مطلقا وعن الحلی فی غیر المستضعفین منهم، واختاره بعض مشایخ والدی

شهید ثانی

شهید ثانی در مسالک الافهام نیز صرف زکات برای منکرین امامت را در صورتی که مستضعف باشند جایز می‌داند:

القسم الثانی فی أوصاف المستحق الوصف الأول: الإیمان. فلا یعطی کافرا، ولا معتقدا لغیر الحق. ومع عدم المؤمنین، یجوز صرف الفطرة خاصة إلی المستضعف [۷]

محقق حلی

همین حکم در شرایع نیز ذکر گردیده است:‌

القسم الثانی فی أوصاف المستحق الوصف الأول: الإیمان فلا یعطی کافرا، ولا معتقدا لغیر الحق، ومع عدم المؤمنین، یجوز صرف الفطرة خاصة إلی المستضعف،[۸]

صاحب مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام

در مدارک الاحکام نیز حکم به جواز پرداخت زکات به مستضعفین از مخالفین شده است:‌ ‌

القسم الثانی: فی أوصاف المستحق الوصف الأول: الإیمان، فلا یعطی کافرا، ولا معتقدا لغیرالحق ومع عدم المؤمن یجوز صرف الفطرة خاصة إلی المستضعف. [۹]

علامه مجلسی

ایشان در مورد استثنای مخالفین قاصر و مستضعف (که ضروری دین را انکار می‌کنند) از خلود در دوزخ می‌فرماید:: ‌ اعلم أن الذی یقتضیه الجمع بین الآیات والاخبار أن الکافر المنکرلضروری من ضروریات دین الاسلام مخلد فی النار، لا یخفف عنه العذاب إلا المستضعف الناقص فی عقله أو الذی لم یتم علیه الحجة ولم یقصر فی الفحص والنظر، فإنه یحتمل أن یکون من المرجون لأمر الله کما سیأتی تحقیقه فی کتاب الایمان والکفر،[۱۰]

ایشان در زمینه حکم فرق غیر شیعه امامیه که منکر ضروری دین نیستند بین مستضعف و معاند تفصیل داده و می‌فرماید:‌

وأما غیر الشیعة الإمامیة من المخالفین وسائر فرق الشیعة ممن لم ینکر شیئا من ضروریات دین الاسلام فهم فرقتان: إحداهما المتعصبون المعاندون منهم ممن قد تمت علیهم الحجة فهم فی النار خالدون، والأخری المستضعفون منهم وهم الضعفاء العقول مثل النساء العاجزات والبله وأمثالهم ومن لم یتم علیه الحجة ممن یموت فی زمان الفترة، أو کان فی موضع لم یأت إلیه خبر الحجة فهم المرجون لا الله، إما یعذبهم وإما یتوب علیهم، فیرجی لهم النجاة من النار- [۱۱] -

این گفتار نیز بیانگر آن است که غیر معاندین و غیر جاحدین که منکر ضروری دین نیستند تحت عنوان المرجون لامر الله قرار می‌گیرند که در نتیجه امید به نجاتشان وجود دارد.

علامه حلی در کشف المراد

علامه حلی در کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – نیز حکم کفر از منظر قائلین به آن را مختص معاندین و جاحدین از مخالفین امامت می‌داند:

ایشان در زمینه حکم کسانی که امامت امام علی را انکار می‌کنند می‌فرماید:‌ ...وأما مخالفوه – امام علی - فی الإمامة فقد اختلف قول علمائنا فیهم، فمنهم من حکم بکفرهم لأنهم دفعوا ما علم ثبوته من ضرورة وهو النص الجلی الدال علی إمامته مع تواتره، وذهب آخرون إلی أنهم فسقة وهو الأقوی [۱۲]

ایه الله خوئی

ایشان نیز در مساله صلاه بر مستضعف تصریح می‌کند که اطلاقات باب صلاه شامل این‌گونه افراد می‌شود:

أما المستضعف - وهو الذی لا یعاند الاسلام والحق وإنما لم یلتزم به لقصور فیه بحیث لو بین له الحق لقبله، وهذا یتفق کثیرا فی العجزة والنساء وعامة القاصرین فالصحیح أن الصلاة علیه إنما هی بخمس تکبیرات وذلک لاطلاق ما دل علی أن صلاة المیت خمس تکبیرات، ولا نعرف من یصرح بذلک من الأصحاب ولا من صرح بخلافه،

ایشان حتی روایاتی را که برخی به واسطه آنها قائل به عدم جواز صلاه بر مستضعف شده‌‏اند سندا و دلاله تمام نمی‌داند:‌

نعم قد یتوهم أن ما رواه إسماعیل بن سعدالأشعری عن أبی الحسن الرضا (ع)قال: سألته عن الصلاة علی المیت فقال: " أما المؤمن فخمس تکبیرات وأما المنافق فأربع ولا سلام فیها "، یدل علی أن التکبیرات الخمسة منحصرة بالصلاة علی المؤمن ولما لم یکن المستضعف بمؤمن فلا تجب خمس تکبیرات فی الصلاة علیه. ویندفع بأن الروایة لا دلالة لها علی ذلک لأن المؤمن فی الروایة مقابل المنافق لا مقابل المستضعف فکما أنه لیس بمؤمن کذلک لیس بمنافق فالروایة غیر شاملة لحکمه فتبقی الاطلاقات شاملة له من دون مزاحم علی أنها ضعیفة السند... -انتهی- [۱۳]

در زیارت جامعه نیز که از زیارات معتبر نزد شیعیان می‌باشد فقط منکران جحودی امامت معصومین کافر شمرده شده‌‏اند:‌

در این زیارت آمده است:‌ ومن جحدکم کافر

بنابر این فقط جاحدان و معاندین هستند که در زمره کفار خواهند بود.

ایراد آیت‌الله وحید خراسانی به صاحب جواهر که ناصب شیعه را هم کافر می‌داند

ایشان می‌فرماید:‌ جمع بین حب اهل بیت و بغض نسبت به شیعه دلیل بر ناصبی بودن فرد نیست همانند ذهبی که هر چند با شیعه عداوت دارد اما در مناقب امام علی علیه‌السلام کتاب تدوین نموده است. [۱۴]

آیت‌الله وحید خراسانی در قسمتی دیگر از کتابشان می‌فرماید:‌

اجماع مسلمین بر کفر کسانی است که عداوت با اهل بیت علیهم‌السلام دارند [۱۵]

بنابر این از منظر ایشان هم نمی‌توان حکم به تکفیر اهل سنت نمود چون اهل بیت از منظر اهل سنت واجب الاحترام بوده و عداوت با آنان مستوجب دوزخ خواهد بود.

بطور کلی باید گفت:

ملاحظه در همه موارد ذکر شده بیانگر خطای فاحش همه کسانی است که عمدا یا از روی غفلت فقیهان شیعه را مورد اتهامی سنگین مبنی بر کفر همه اهل‌سنت قرار داده‌‏اند در حالی که نسبت کفر تنها بر معاندین و جاحدین بوده و مستضعین فکری از مخالفین از آن استثنا شده‌‏اند.

بررسی گفتار برخی از کج‌اندیشان شیعه

متاسفانه علاوه بر بعضی مولفان افراطی سنی برخی از کج‌اندیشان شیعه نیز ادعا و اتهام مذکور – تکفیر اهل سنت و منکران امامت توسط فقیهان شیعه - را پذیرفته و مدعی هستند که تکفیر کلامی فقیهان شیعه نسبت به اهل تسنن امری قطعی بوده و بهیچ وجه قابل انکار نیست.

یکی از اینان آقای کمال حیدری می‌باشد که بصورت مکرر ادعای مذکور را در مواضع گوناگون در آثارشان بیان نموده‌‏اند.

بعنوان نمونه ایشان در مصاحبه با شبکه العراقیه می‌گوید:‌ هذا أقوله بضرس قاطع و أقطع فیما أقول: لایوجد عالم إثنی عشری إلا یحکم بکفر المسلمین جمیعاً باطنا، نعم یختلفون ظاهراً. بحسب الباطن و بحسب الحشر الأخروی و بحسب البعد الکلامی إتفقت کلمۀ علماء الشیعۀ علی کفرهم.»

نقد

باید گفت:‌ با توجه به گفتار فقیهان شیعه که برخی از آنها در متن مقاله ذکر گردید معلوم شد که اطلاق سخن و ادعای ایشان ناصواب است بجهت آنکه تمام فقهای شیعه، مستضعفین و قاصران را مشمول حکم تکفیر نمی‌دانند که با عنایت به استثنای ذکر شده – و توضیحاتی که در متن مقاله ذکر شد - تقریبا اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت از حکم مذکور خارج خواهند بود.

نتیجه

1-نسبت دادن تکفیر مسلمانان غیر شیعه امامیه– اعم از اهل سنت و فرق دیگر شیعه آن هم بصورت مطلق و عموم- به فقیهان شیعه دروغ و اتهامی بیش نیست.

2-لازمه عدم تکفیر مسلمانان غیر شیعه آن است که کلیه احکام و حقوق اسلامی– نظیر محقون الدم و العرض و المال بودن- بر همه مسلمانان غیر شیعه جاری است.

3- احکام مذکور علاوه بر همه مسلمانان - بر همه انسان‌های غیر معاند که – که برخی از فلاسفه اسلامی - نام مسلمان فطری را برآنان نهاده‌‏اند- نیز جاری خواهد بود.

خاتمه

دیدگاه شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفان فکری

شهید مطهری در کتاب عدل الهی تحت عنوان قاصران و مستضعفان مباحث ارزشمندی را در زمینه اعمال غیر شیعه بیان نموده‌‏اند که درادامه بحث شایسته می‌بینیم که مطرح گردد.

ایشان تحت عنوان قاصران و مستضعفان‏ نخست می‌گویند:

علمای اسلام، اصطلاحی دارند؛ می‌گویند برخی از مردم «مستضعفین» و یا «مرجون لامر اللّه» می‌باشند. «مستضعفین» یعنی بیچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» یعنی کسانی که درباره آنها باید گفت کار این‌ها با خداست، خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب می‌کند عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.

ایشان با استناد به آیات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می‌فرماید:

در آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهی با بعضی از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها می‌‏پرسند شما در دنیا در چه وضعی بسر می‌بردید؟

آنها معتذر می‌شوند که ما مردمی بیچاره بودیم، دستمان به کسی و چیزی نمی‌رسید.

فرشتگان می‌گویند شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و شما می‌توانستید از آنجا مهاجرت کرده به نقطه‏ای بروید که همه جور امکان در آنجا بود، پس شما مقصّرید و مستوجب عذاب.

در آیه دوم وضع برخی مردم را ذکر می‌کند که واقعا مستضعفند، خواه مرد و یا زن و یا کودک. این‌ها کسانی هستند که دستشان به جایی نمی‌رسد و راه به جایی نمی‌برند.

در آیه سوم نوید می‌دهد و امیدوار می‌کند به اینکه خداوند کریم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار می‌دهد.

ایشان در ادامه گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می‌کند:

حضرت استادنا الاکرم علّامه طباطبائی روحی فداه، در تفسیر «المیزان» ذیل همین آیات می‏‌فرمایند: «خداوند، جهل به امر دین و هر ممنوعیّت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است و عفو الهی شامل آن نمی‏‌شود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند استثناء شده‌‏اند.

استثناء به صورتی ذکر شده که اختصاص ندارد به اینکه استضعاف به این صورت باشد؛ همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد». [۱۶]

ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می‌گوید:

روایات زیادی وارد شده که مردمی که به عللی قاصر مانده‌‏اند مستضعف به شمار می‌روند [۱۷]

ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. «گروه دیگر کارشان احاله می‌شود به امر خدا، یا آنها را معذّب می‌کند و یا بر آنها می‌بخشاید؛ خداوند دانا و حکیم است.»

ایشان در ادامه می‌فرماید:

کلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» از این آیه اقتباس شده است.

در روایت آمده است که امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود:

«همانا قومی بودند در صدر اسلام که ابتدا مشرک بودند و مرتکب جنایاتی بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال این‌ها را از مسلمین کشتند؛ این‌ها بعد مسلمان شدند، شرک را رها کردند و به توحید گراییدند؛ اما ایمان در قلب آنها راه نیافت که در زمره مؤمنین قرار گیرند و استحقاق بهشت پیدا کنند و در عین حال از جحود و عناد هم که موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛

این‌ها نه مؤمن بودند و نه کافر و جاحد، این‌ها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ که امرشان حواله به خداست». [۱۸]

در حدیث دیگر آمده است که «حمران بن اعین» گفت:

از امام صادق (ع) درباره مستضعفین پرسش کردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره کافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» می‌باشند [۱۹] هر چند از مفاد آیه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده می‌شود که درباره آنها خوب است گفته شود کار این‌ها با خداست، ولی از لحن آیه مستضعفین اشاره‏ای به شمول عفو و مغفرت الهی استنباط می‌شود.

برداشت کلی از آیات و روایات وارد شده در در زمینه حکم قاصرین و مستضعفین

آنچه مجموعاً استفاده می‌شود این است که قاصران و مستضعفان فکری مشمول عذاب الهی نیستند.

ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین امامت است می‌فرماید:

در «کافی» از حمزة بن الطیّار نقل می‌کند که امام صادق (ع) فرمود:

«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ایمان، فرقه کفر، فرقه گمراهی.

این فرقه‏ ‌ها از وعد و وعید خدا درباره بهشت و جهنم پیدا می‌شوند. (یعنی مردم بر حسب وضعشان در برابر این وعد و وعیدها به چند فرقه منقسم می‌شوند.)

آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه که عمل صالح و ناصالح را مخلوط کرده‌‏اند، و اهل اعراف.» [۲۰]

ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می‌کند: «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛ من به امام گفتم:

ما افراد را با شاقول اندازه می‌گیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد علی و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستی (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار می‌کنیم و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّی می‌جوییم.»

امام فرمود:

«ای زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو می‌گویی درست باشد، پس سخن خدا آنجا که می‌فرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا کجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها که خدا درباره آنها می‌فرماید: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه/ 102) کجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه کسانی هستند و کجایند؟!»

حمّاد در روایت خود از زرارة درباره این ماجرا نقل می‌کند که گفت:

«در این هنگام کار من و امام به مباحثه کشید، فریاد هر دومان بلند شد که هر کس در بیرون در خانه بود می‌شنید».

جمیل بن درّاج از زرارة در این ماجرا نقل می‌کند که امام فرمود:

«ای زرارة! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».

ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) را بیان می‌کند که فرمود:

«علی (ع) بابی از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است، و هر که از آن خارج شود کافر است؛ و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه‏ای است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».

امام در این حدیث، به طبقه‌‏ای تصریح می‌کند که نه در زمره اهل ایمان و تسلیم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انکار و هلاک

ایضاً در کافی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که:

لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا

«اگر مردم آنگاه که نمی‌‏دانند، توقف کنند و در صدد انکار بر نیایند، کافر نمی‌‏شوند».

شهید مطهری در تحلیل این روایات می‌فرماید:

اگر کسی در روایاتی که از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافی و «کتاب الایمان و الکفر» کافی گرد آمده است دقت کند می‌‏یابد که ائمه (علیهم‌السلام) تکیه ‏شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می‌‏آید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و یا لااقل در شرایطی باشد که می‌بایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛

اما افرادی که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطی بسر می‌برند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمی‌‏روند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفین و مرجون لامر اللّه به شمار می‌روند؛ و هم از روایات استفاده می‌شود که ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه می‌‏دانند.

بررسی روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می‌داند

شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می‌کند:

در «کافی» کتاب الحجة، برخی روایات نقل می‌کند مبنی بر اینکه:

کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبول

«هر که خدا را با عبادتی اطاعت کند و خود را به رنج اندازد اما امامی که خدا برایش معیّن کرده نداشته باشد عملش مردود است».

و یا اینکه:

لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته

«خدا اعمال بندگان را بدون آنکه امام زمان خودشان را بشناسند نمی‏پذیرد».

ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می‌کند:

در عین حال در همان کتاب الحجة کافی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که:

من عرفنا کان مؤمنا، و من انکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا حتّی رجع الی الهدی الّذی افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت علی ضلالته یفعل اللّه ما یشاء

«هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از کسانی است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».

محمد بن مسلم می‌گوید:

در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه می‌گویی درباره کسی که در خدا شک کند؟

امام فرمود: - کافر است.

- چه می‌گویی درباره کسی که در رسول خدا شک کند؟ - کافر است.

در این وقت امام به سوی زرارة توجه کرد و فرمود: «همانا چنین کسی آنگاه کافر است که انکار کند و جحود بورزد».

و هم در کافی نقل می‌کند که ‌هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:

من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در یک جا گرد آمده بودیم؛ ابوالخطاب پرسید عقیده شما درباره کسی که امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من کافر است.

ابوالخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده کافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه کافر است.

محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد چگونه کافر شمرده می‌شود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.

موقع حج رسید، به حج رفتم و در مکه به حضور امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم.

جریان مباحثه سه نفری را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:

هنگامی میان شما قضاوت می‌کنم و به این سؤال پاسخ می‌دهم که آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏گاه من و شما سه نفر همین امشب در منی نزدیک جمره وسطی.

شب که شد سه نفری رفتیم. امام در حالی که بالشی را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع کرد: - چه می‌گویید درباره خدمتکاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمی‌دهند؟

من گفتم: چرا.

- آیا به رسالت پیغمبر گواهی نمی‌دهند؟ - چرا.

- آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را می‌‏شناسند؟ - نه.

- پس تکلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است که هر کس امام را نشناسد کافر است.

- سبحان اللّه! آیا مردم کوچه و بازار را ندیده ‏ای، سقّاها را ندیده ‏ای؟ - چرا، دیده و می‌بینم.

- آیا این‌ها نماز نمی‌خوانند؟ روزه نمی‌گیرند؟ حج نمی‌کنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمی‌دهند؟ - چرا.

- خوب آیا این‌ها مانند شما امام را می‌‏شناسند؟ - نه.

- پس وضع این‌ها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.

- سبحان اللّه! آیا وضع کعبه و طواف این مردم را نمی‌بینی؟ هیچ نمی‌بینی که اهل یمن چگونه به پرده‏ ‌های کعبه می‌چسبند؟

- چرا. - آیا این‌ها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمی‌خوانند؟ روزه نمی‌گیرند؟ حج نمی‌کنند؟

- چرا. - خوب آیا این‌ها مانند شما امام را می‌‏شناسند؟ - نه.

- عقیده شما درباره این‌ها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.

- سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید که حقیقت را بگویم؟

هاشم که به قول مرحوم فیض، می‌دانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.

امام فرمود: بسیار بد است برای شما که چیزی را که از ما نشنیده‏اید از پیش خود بگویید.

هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم که امام نظر محمد بن مسلم را تأیید می‌کند و می‌خواهد ما را به سخن او برگرداند

در روایت مذکور امام علیه‌السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد امامت را اندیشه خوارج می‌داند

در کافی پس از این حدیث، حدیث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (علیه‌السلام) را در همین زمینه نقل می‌کند که مفصّل است.

شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می‌پردازد:

در «کافی» آخر «کتاب الایمان و الکفر» بابی دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملی زیان نمی‌رساند و با کفر، هیچ عملی سود نمی‌بخشد.»

ولی روایاتی که در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمی‌کند؛ از آن جمله‏ این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم:

هل لاحد علی ما عمل ثواب علی اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا

«آیا جز مؤمنین کسی دیگر هم هست که پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟

امام فرمود: نه».

مقصود این روایت این است که خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏ای که داده است البته لزوماً به وعده خود وفا می‌کند، ولی در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا کند، و چون وعده نداده است پس با خود او است که پاداش بدهد یا ندهد.

امام با این بیان می‌خواهد بفهماند که غیر اهل ایمان از نظر اینکه خدا پاداش می‌دهد یا نمی‌دهد در حکم مستضعفین و مرجون لامر اللّه می‌باشند؛ باید گفت کار این‌ها با خداست که پاداش بدهد یا ندهد.

شهید مطهری بعد از بررسی روایات مذکور می‌نویسد:‌

البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل کردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است که گفتیم. اگر کسی جز این استنباط می‌کند و نظر ما را تأیید نمی‌کند ممکن است نظر خود را مستدل بیان کند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد. [۲۱]

ایشان بعد از تبیین دیدگاهشان در زمینه حکم قاصران و مستضعفان از منظر آیات و روایت از زاویه حکم عقل نیز این مساله را مورد بحث قرار داده و گفتار برخی از فلاسفه را زمینه معذوریت قاصران و مستضعفان فکری بیان می‌کند.

در اینجا بیانات شهید مطهری را در این زمینه که در ادامه مباحث قرآنی و روائی بیان نموده‌‏اند پی می‌گیریم:

دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین

ایشان تحت عنوان:‌ «از زاویه دید حکمای اسلام‏»، مساله قاصران و مستضعفان را از جنبه فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرآنی و روائی منطبق است:

فلاسفه اسلام، این مسأله را به شکلی دیگر بیان کرده‌‏اند اما نتیجه‏‌ای که گرفته‌‏اند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کردیم منطبق است.

ایشان می‌گوید:

بحث حکما بحث صغروی است نه کبروی. حکما دراین ‏باره بحث نمی‏‌کنند که ملاک عمل نیک و ملاک مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است که عملا اکثریّت انسان‌ها، به تفاوت و به طور نسبی نیکند، نیک می‏‌مانند و نیک می‏‌میرند و نیک محشور می‏‌گردند.

حکما می‌خواهند بگویند هر چند مردمی که توفیق قبول دین اسلام می‏‌یابند در اقلیتند ولی افرادی که دارای اسلام فطری می‏‌باشند و با اسلام فطری محشور می‏‌گردند در اکثریّتند.

به عقیده طرفداران این مشرب، اینکه در قرآن کریم آمده است که انبیا از کسانی شفاعت می‏‌کنند که دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطری است نه دین اکتسابی که از روی قصور به آن نرسیده‏‌اند ولی عنادی هم با آن نورزیده‏ اند.

ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدرالمتالهین نقل می‌کند:

بو علی سینا می‏‌گوید:

«مردم همان طوری که از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایی جسم به سه دسته تقسیم می‏‌گردند: از لحاظ جسمی یک عده در کمال سلامت جسم و یا در کمال زیبایی اندامند، و یک‏ عده در نهایت زشتی و یا بیمار تنی هستند. هر یک از این دو گروه در اقلیّتند.

گروهی که اکثریت را تشکیل می‏‌دهند مردمی هستند که از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایی و زشتی متوسّطند، نه سلامتی و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص‌‏الخلقه‌‏ها دچار نقص و بیماری دائم می‏‌باشند، نه زیبای زیبا هستند و نه زشت زشت.

از لحاظ روحی و معنوی نیز مردم همین طورند، یک عده شیفته حقیقتند و یک عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اکثریّت هستند که نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمی هستند که به حقیقت نرسیده‌‏اند ولی اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمی‏‌زنند».

به عبارت دیگر از نظر اسلامی و با دید فقهی، آنها مسلمان نیستند ولی از لحاظ حقیقت، مسلم می‌‏باشند، یعنی تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند. بو‌علی پس از این تقسیم می‏‌گوید: و استوسع رحمة اللّه.

«رحمت الهی را وسیع بدان و آن را در انحصار یک عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)

صدرالمتألّهین در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر می‌‏کند که:

«چگونه می‏‌گویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتی که به انسان که اشرف کائنات است نظر می‌افکنیم می‌بینیم اکثر انسان‌ها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکّب‏‌اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت می‌گرداند. پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سرسبد هستی است شقاوت و بدبختی است».

صدرالمتألّهین در جواب این اشکال اشاره به سخن بو علی می‏‌کند و می‏‌گوید:

«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند.

همان طوری که در این جهان سالم سالم و زیبای زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند و اکثریّت با متوسّطان است که سالم نسبی می‌باشند؛ در آن جهان نیز کمّلین که به تعبیر قرآن «السّابقون» می‌‏باشند و همچنین اشقیا که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» می‏‌باشند اندکند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین» می‏‌خواند.»

صدرالمتألّهین پس از این سخن چنین می‏‌گوید:

فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فی النّشأتین.

«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۲۲]

والسلام

پانویس

  1. الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی ص 25-26
  2. رک به همان ص 306
  3. همان ص 29-31
  4. الاعتقادات ص 105
  5. اوائل المقالات شیخ مفید ص 44
  6. السرائر ج 1ص 356
  7. مسالک الافهام ج 1ص 421
  8. شرایع ج 1ص 123
  9. مدارک الاحکام ج 4ص 237
  10. بحار الانوار علامه مجلسی ج8ص 365-368
  11. همان ج 8ص 363-365
  12. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – ص 540
  13. کتاب الطهاره ج 9 ص 88تا 96
  14. رک به التکفیر فی ضوء‌الفکر الشیعی ص 76
  15. رک به همان ص 86
  16. (المیزان، ج 5، ص 51)
  17. (رجوع شود به «المیزان» ج 5 ص 56- 61 «بحث روائى»).
  18. المیزان، ج 9، ص 406 نقل از كافى‏
  19. المیزان، ج 9، ص 407 نقل از تفسیر عیّاشى‏
  20. كافى، چاپ آخوندى، ج 2 كتاب الایمان و الكفر، باب اصناف الناس، ص 381)
  21. رک به: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 327-320)
  22. رک به مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 329-227