تبیین واژهای مبانی تفسیری، قواعد تفسیری، مناهج تفسیری و مسائل قرآنی (مقاله)

از ویکی‌وحدت

در نوشتار ذیل به تبیین هر یک از واژه‌های پنج‌گانه: مبانی تفسيری، قواعد تفسيری، مناهج تفسیری، مسائل قرآنی و معنای لغوی و اصطلاحی تفسیر از منظر فریقین - به عنوان امور مقدماتی در مباحث تفسیری قرآن کریم - خواهیم پرداخت:

مبانی تفسیری

مبانی جمع «مبنا» و در لغت به معانی چندی از قبیل: بنیاد، اساس، شالوده و پایه بکار رفته است. [۱]

مبانی تفسیری به باورهای بنیادینی اطلاق می‌گردد که به عنوان اصول موضوعه مورد پذیرش همه مفسران می‌باشد. به عبارت دیگر مبانی تفسیری به سلسله مباحثی گفته می‌شود که به عنوان زیربنا و پایه در مباحث تفسیری قرارمی‌گیرد؛ نظیر وحیانی بودن قرآن؛ تحریف یا عدم تحریف قرآن؛ امکان و عدم امکان فهم‌پذیری قرآن و مانند اینها که در صورت اثبات یا عدم اثبات آن تاثیرات مهمی در مباحث تفسیری خواهد داشت. [۲]

قواعد تفسیری

قاعده در لغت به معنای اساس و عمود بوده و در اصطلاح تفسیری به اصولی اطلاق می‌گردد که بر پایه مبانی و موازین خاصی شکل گرفته است به گونه‌ای که بوسیله آن اصول و قواعد، مسائل تفسیری و معارف قرآنی استنباط می‌گردد. به عنوان نمونه با پذیرش قواعدی نظیر حجیت ظواهر قرآن، می‌توان در قرآن تدبر نموده و معارف قرآنی را از آن استخراج نمود. بدیهی است با انکار و رد این قاعده، امکان برداشت هر نوع معرفت قرآنی نیز منتفی خواهد شد. [۳]

مناهج تفسیری

مناهج تفسیری به روش‌هایی اطلاق می‌گردد که مفسر در تفسیر قرآن بر اساس آن عمل می‌کند نظیر روش تفسیر قرآن به قرآن یا روش علمی یا عرفانی یا روایی.

مسائل قرآنی

مراد از مسائل قرآنی امور جزئی هستند که در متن قرآن مطرح گردیده و بوسیله قواعد و مناهج تفسیری می‌توان به آن دست یافت. در تمثیلی می‌توان عناوین چهارگانه مذکور را بدین¬گونه تبیین کرد که: مبانی به منزله زیربنا و سنگ زیرین ساختمان بوده و قواعد همانند ستون¬هائی است که بر روی آنها قرار گرفته است. مناهج نیز به منزله شیوه‌هائی است که معمار در نقشه خویش جهت بنای ساختمان عمل می‌کند، و مسائل نیز به منزله اموری است که بر روی ستون¬ها قرار می‌گیرد. با تمثیلی که ذکر گردید می‌توان واژه‌های چهارگانه: مبانی، قواعد، مناهج و مسائل را نسبت به تفسیر قرآن پیاده نمود.

تفسیر در لغت

تفسیر از منظر لغوی به معنای تبیین و تفصیل معنای لفظ و زدودن ابهام از آن است. برخی نیز تفسیر را تبیین معانی مشکل می‌دانند. در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» واژه تفسیر از معاجم گوناگون در معانی ذیل بکار رفته است: تبیین و واضح نمودن امری، برداشتن پرده از امری پوشیده، کشف نمودن معنا از الفاظ مشکل. [۴]

در همین کتاب در فرق بین تفسیر و تأویل آمده است: «فرق این دو آن است که در تفسیر بحث از مدلول ظاهری لفظ می‌شود در حالی که در تأویل مراد واقعی الفاظ و معانی که الفاظ در آنها ظهور ندارد مورد بحث قرار می‌گیرد». [۵]

تفسیر در اصطلاح مفسران و عالمان علوم قرآنی

در اصطلاح مفسران و عالمان علوم قرآنی تعاریف مختلفی برای واژه «تفسیر» بیان شده است که می‌توان همه آنها را بدین تعریف جامع برگرداند که: تفسیر عبارتست از تبیین کلمات و جملاتی که نوعی ابهام در آنها وجود دارد، بنابراین تبیین و توضیح معانی کلماتی که واضح است تفسیر نخواهد بود. تعریف ذکر شده جامع همه تعاریف بین الفریقین بوده و با مفهوم لغوی آن نیز سنخیت دارد. در زمینه تفسیر قرآن نیزباید گفت: مشهور مفسران و عالمان علوم قرآنی واژه تفسیر را در مواردی بکار می‌برند که در معنای کلمات قرآنی نوعی ابهام و غموض باشد بنابراین در مواردی که معانی کلمات واضح است تبیین آن تفسیر نخواهد بود اما برخی از مفسرین معتقدند «تفسیر» حتی در کلماتی که از معانی واضحی برخوردارند ممکن است تحقق یابد.

در این¬جا برخی از تعاریف تفسیر از منظر عالمان فریقین بیان می‌شود:

معنای تفسیر از منظر اهل سنت

تفسیر از نگاه بدرالدین زرکشی

بدرالدین زرکشی در کتاب «البرهان فی علوم القرآن» معتقد است تفسیر، علمی است که بوسیله آن، فهم کتاب خداوند، معانی، احکام و معارف آن ممکن خواهد بود: ایشان در ادامه اظهار می‌دارد تفسیر قرآن مستلزم علومی نظیر لغت، نحو، تصریف و. . . است که لازم است مفسر بدان آگاه باشد. [۶]

تفسیر از نگاه جلال‌الدین سیوطی

ایشان در «الاتقان في علوم القرآن» بعد از بیان معانی لغوی تفسیر و فرق آن با تأویل، به بیان معانی اصطلاحی آن می‌پردازد. از منظر ایشان معنای لغوی تفسیر عبارتست از بیان و کشف معنای لفظ: «التفسير تفعيل من الفَسر وهو البيان والكشف». [۷] ایشان بعد از بیان اختلاف مفسرین و اهل لغت در فرق لغوی بین تفسیر و تأویل به معنای اصطلاحی تفسیر و تأویل پرداخته و می‌نویسد: «از منظر برخی مفسرین تفسیر به معنای کشف معانی قرآن است اعم از اینکه معانی کشف شده متعلق به الفاظ مشکل باشد یا آسان، و نیز اعم از اینکه معانی مذکور بحسب معانی ظاهری الفاظ باشد یا غیر آن در حالی که تأویل ـ در الفاظ جریان نداشته و ـ بیشتر در جملات استعمال می‌گردد. برخی نیز معتقدند متعلق تفسیر، روایت و متعلق تأویل، آیه می‌باشد». [۸] ایشان در ادامه به دیدگاه برخی دیگر از عالمان علوم قرآنی در معنای تفسیر پرداخته و می‌نویسد: «از نظر برخی دیگر تفسیر، علم به نزول آیات و مسائل مرتبط با آن و نیز علم به اسباب و شأن نزول، مکی و مدنی، محکم و متشابه و نظائر آن است و از منظر ابوحیان تفسیر علمی است که در آن اموری نظیر چگونگی تلفظ کلمات قرآنی و معانی آن و نیز ترکییات گوناگونی که بحسب آنها معانی نیز متعدد می‌گردد، مورد بحث قرار می‌گیرد». [۹]

تفسیر از نگاه محمد بن صالح بن محمد العثيمين

ایشان در كتاب «أصولٌ فی التفسير» مفهوم لغوی تفسیر را کشف معانی پوشیده و معنای اصطلاحی آن را بیان معانی قرآن گرفته است. [۱۰]

معنای تفسیر از منظر امامیه

تفسیر از نگاه أمین الاسلام طبرسی

در مجمع البیان از قول برخی نقل کرده که تفسیر، کشف مراد از الفاظ مشکل قرآن بوده و تأویل به معنای برگرداندن احتمالات گوناگون به معنای منطبق با ظاهر است. [۱۱]

تفسیر از نگاه آیة الله خوئی

ایشان در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» تفسیر را تبیین مراد خداوند از قرآن دانسته و بر همین اساس معتقد است که باید از استناد معانی که بر اساس ظن و استحسان به دست آمده است به قرآن اجتناب نمود. [۱۲]

تفسیر از نگاه آیة الله معرفت

ایشان در کتاب «التأویل فی مختلف المذاهب و الآراء» تفسیر را عبارت از پرده برداری از الفاظ مشکل قرآن دانسته است. [۱۳]

تفسیر از نگاه علامه طباطبائی

علامه طباطبائی در «الميزان فی تفسير القرآن» در معنای واژه تفسیر می‌فرماید: «التفسير وهو بيان معاني الآيات القرآنية والكشف عن مقاصدها ومداليلها». [۱۴]

تفسیر از نگاه سید محمدباقر حکیم

ایشان در کتاب «علوم القرآن» به مفهوم لغوی تفسیر اشاره کرده و می‌نویسد تفسیر در لغت به معنای بیان و کشف مدلول کلام بوده و در قرآن کریم نیز به همین معنا آمده است. [۱۵] آن‌گاه ایشان سئوالی را طرح می‌کند که آیا اطلاق تفسیر به بیان کلماتی که معانی‌شان ظاهر و متبادر است صحیح است یا خیر؟ [۱۶] ایشان در ادامه به دیدگاه رایج بین مفسرین در معنای تفسیر اشاره کرده و اظهار می‌دارد: از منظر برخی در مفهوم کلمه تفسیر، نوعی خفاء و پیچیدگی نهفته است که بوسیله تفسیر بر طرف می‌گردد. [۱۷] ایشان بعد از دیدگاه مذکور به بیان دیدگاه خویش پرداخته و می‌نویسد: دیدگاه صحیح آن است که تبیین معانی ظاهری نیز در مواردی که مشتمل بر نوعی ابهام است مصداق تفسیر خواهد بود همانگونه که در برخی از موارد تبیین معانی ظاهری به دلیل آن‌که فاقد عنصر خفا و ابهام است مصداق تفسیر نیست. [۱۸]

بنابراین از منظر ایشان تفسیر قرآن اختصاص به الفاظ ومعانی مشکل نداشته، بلکه حتی در مواردی که مفهوم کلام روشن است نیز ممکن است معنای تفسیر تحقق یابد.

تبیین دیدگاه سید محمدباقر حکیم

وی می‌گوید ظهورات کلامیه به دو نوع «ظهور بسیط» و «ظهور معقّد» تقسیم شده و تبیین ظهور معقّد و پیجیده ـ که نوعی خفا در آن وجود دارد ـ از مصادیق تفسیر است. [۱۹] بنابراین تفسیر در موارد ظهور معقّد بکار برده می‌شود نه موارد ظهور بسیط. نکته مهم دیگر آن‌که ایشان در مقام تصور، متعلق تفسیر را گاه لفظ (تفسیر لفظی) و گاه معنا (تفسیر معنوی) دانسته و تمییز این¬دو از یکدیگر را وسیله حل تناقضات بدوی در قرآن کریم می‌داند. [۲۰] ایشان در ادامه به حل تناقض ظاهری بین دو حقیقت «آسان بودن فهم قرآن و غامض بودن برخی موضوعات قرآنی» از طریق مذکور - یعنی از طریق تمییز بین تفسیر لفظ و تفسیر معنا - می‌پردازد. خلاصه دیدگاه شهید حکیم در معنای تفسیر قرآن و تمییز بین تفسیر لفظ و تفسیر معنا این است که: ایشان برخلاف معنای رائج در کلمه تفسیر که خفاء و غموض را در معنای لفظی کلمه شرط می‌دانند معتقد است واژه «تفسیر» اختصاص به کلمات غامض و پیچیده نداشته بلکه گاه در کلماتی که مفهومش روشن نیز هست صدق می‌کند چون تفسیر دو نوع است: تفسیر لفظ و تفسیر معنا، زیرا گاه واژه‌ای ابهام داشته که بر طرف کردن ابهامِ آن را تفسیر می‌گویند. اما گاه ظاهر لفظ روشن است ولی ماهیت و معنای آن واژه مشخص نیست به گونه‌ای که تصویر روشنی از آن در ذهن وجود ندارد. در این صورت هر گاه به تبیین ماهیت آن پرداخته و تصویر روشنی از آن بیان شود در حقیقت آن را تفسیر کرده¬ایم، نظیر آیاتی که مشتمل بر کلمه لوح محفوظ، عرش، الموازين، الملك، الشيطان، إنزال الحديد، رجوع البشر إلی الله، الخزائن، ملكوت السماء، تسبيح ما فی السماوات والأرض و مانند اینها است. [۲۱] بدیهی است هر چند این نوع از کلمات به کار رفته در قرآن از نظر ظاهری غموضی در آن مشاهده نمی‌شود، با این حال مفهوم روشنی از آن در ذهن وجود ندارد، بنابراین نقش مفسر در چنین مواردی تبیین معنای واقعی آن است. گفتنی است بر اساس مطالبی که از کتاب علوم القرآن نقل گردید پاسخ این سئوال که: اگر تفسیر به معنای کشف الغطا و تبیین موارد مبهم است چگونه با آیه شریفه: ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا ﴾ که قرآن را احسن التفسیر می‌داند و نیز آیاتی که فهم قرآن را برای مردم آسان می‌داند: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾ منطبق است؟ بر اساس گفتار نویسنده کتاب علوم القرآن (آقای حکیم)، هر چند الفاظ و کلماتی که در قرآن به کار رفته است برای عموم مردم روشن بوده و هر فرد با مراجعه مختصر به کتب لغت قادر به فهم آن است، اما تبیین معانی حقیقی و ماهوی بسیاری از موضوعاتی که در قرآن به کار رفته، نیاز به تفسیر دارد، بنابراین تبیینی که از آیات قرآن توسط مفسر ذکر می‌گردد و افراد عادی از فهم آن عاجزند نسبت به معانی اولیه الفاظ نبوده، بلکه مربوط به معانی حقیقی واژه‌ها و تراکیبی است که نوعی ابهام در آنها وجود دارد نظیر لوح، عرش، ملائکه، جن، صفات الهی، جنت، دوزخ و مانند اینها.

مقایسه دیدگاه آیت‌الله حکیم با دیدگاه مشهور

به نظر می‌رسد دیدگاه مؤلف کتاب علوم القرآن در معنای تفسیر، تقریر و بیان دیگری از همان دیدگاه مشهور است که در تحقق معنای تفسیر نوعی خفاء و غموض را شرط می‌دانند، چون از منظر آیت‌الله حکیم، علت تبیین و تفسیر برخی از کلمات، غموضی است که در معنای آن کلمات برای مخاطب وجود دارد هر چند معنای ظاهری آن برای همگان روشن است. بنابراین تقسیم تفسیر به تفسیر لفظ و تفسیر معنا و تقسیم ظهور به ظهور بسیط و معقّد، سبب تفاوت دیدگاه مذکور با دیدگاه مشهور در معنای تفسیر نخواهد بود.

پانویس

  1. دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 12، ص 177۵9.
  2. جهت توضیح بیشتر رک به: روش‌شناسی تفسير قرآن، ص 3؛ مبانی و روش‌های تفسيری، ص۴0؛ منطق تفسير قرآن، ص 11 ـ 12.
  3. جهت تفصیل بیشتر در معانی قاعده، رک به: قواعد التفسیر تالیف محمد فاکر میبدی ص 33
  4. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج 9ص88 مقا ـ فسر: كلمة واحدة تدلّ علی بيان شيء وإيضاحه. من ذلك الفسر، يقال فسَرت الشيء وفسّرته. والفسر والتفسرة: نظر الطبيب إلی الماء وحكمه فيه. مصبا ـ فسرت الشيء من باب ضرب: بيّنته وأوضحته. والتثقيل مبالغة. التهذيب ـ ابن الأعرابیّ: الفسر: كشف ما غطَّی. وقال الليث: الفسر: التفسير، وهو بيان وتفصيل للكتاب. والتفسرة: اسم للبول الَّذی ينظر فيه الأطبّاء، يستدلَّون بلونه علی علَّة العليل، وكلّ شيء يعرف به تفسير الشيء ومعناه فهو تفسرته. وقال بعضهم: التفسير: كشف المراد عن اللفظ المشكل. والتأويل ردّ أحد المحتملين إلی ما يطابق الظاهر انتهی.
  5. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج 1ص17۶ والفرق بين التفسير والتأويل، أن التفسير هو البحث عن مدلول اللفظ وما يقتضيه ظاهر التعبير أدبا والتزاما وعقلا. وأمّا التأويل: فهو تعيين مرجع اللفظ والمراد والمقصود منه، وقد يخفی المراد علی الناس ولا يدلّ عليه ظاهر اللفظ، فهذا يحتاج إلی الاطَّلاع بالمقصود والمراد من اللفظ ـ * (﴿﴿وَما يَعْلَمُ تأويله ُ إِلَّا ا للهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ﴾ *
  6. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1ص13: «التفسير علم يعرف به فهم كتاب الله المنزل علی نبيه محمد 9، وبيان معانيه، واستخراج أحكامه وحكمه واستمداد ذلك من علم اللغة والنحو والتصريف وعلم البيان وأصول الفقه والقراءات. ويحتاج لمعرفة أسباب النزول والناسخ والمنسوخ».
  7. سیوطی، الاتقان في علوم القرآن، ج2ص۴۶0: «واختلف فی التفسير والتأويل. فقال أبوعبيد وطائفة: هما بمعنی، وقد أنكر ذلك قوم حتی بالغ ابن حبيب النيسابوری فقال: قد نبغ فی زماننا مفسرون لوسئلوا عن الفرق بين التفسير والتأويل ما اهتدوا إليه. وقال الراغب: التفسير أعم من التأويل، وأكثر استعماله فی الألفاظ ومفرداتها، وأكثر استعمال التأويل فی المعانی والجمل، وأكثر ما يستعمل فی الكتب الإلهية، والتفسير يستعمل فيها وفی غيرها....وقال أبوطالب الثعلبي: التفسير: بيان وضع اللفظ، إما حقيقة أومجازاً، كتفسير الصراط بالطريق والصيب بالمطر. والتأويل: تفسير باطن اللفظ مأخوذ من الأول وهوالرجوع لعاقبة الأمر، فالتأويل إخبار عن حقيقة المراد، والتفسير إخبار عن دليل المراد، لأن اللفظ يكشف عن المراد والكاشف دليل»،
  8. سیوطی، الاتقان في علوم القرآن، ج2ص۴۶1: «قال الأصبهانی فی تفسيره: اعلم أن التفسير فی عرف العلماء كشف معانی القرآن، وبيان المراد أعم من أن يكون بحسب اللفظ المشكل وغيره وبحسب المعنی الظاهر وغيره، والتأويل أكثره فی الجمل. والتفسير إما أن يستعمل فی غريب الألفاظ نحوالبحيرة والسائبة والوصلية، أوفی وجيز تبيين لشرح نحو أقيموا الصلاة وآتوا الزكاة وإما فی كلام متضمن لقصة لا يمكن تصويره إلا بمعرفتها كقوله (إنما النسئ زيادة فی الكفر وقوله (وليس البر أن تأتوا البيوت من ظهورها. وأما التأويل فإنه يستعمل مرة عاماً ومرة خاصاً نحوالكفر المستعمل تارة فی الجحود المطلق وتارة فی الجحود الباری عز وجل خاصة، والإيمان المستعمل فی التصديق المطلق تارة وفی تصديق الحق أخری. وأما فی لفظ مشترك بين معان مختلفة نحولفظ وجد المستعمل فی الجدة والوجد والوجود. وقال غيره: التفسير يتعلق بالرواية، والتأويل يتعلق بالدراية».
  9. همان، ج2ص۴۶2: «وقال بعضهم: التفسير فی الاصطلاح علم نزول الآيات وشؤونها وأقاصيصها والأسباب النازلة فيها، ثم ترتيب مكيها ومدنيها ومحكمها ومتشابهها وناسخها ومنسوخها وخاصها وعامها ومطلقها ومقيدها ومجملها ومفسرها وحلالها وحرامها ووعدها ووعيدها وأمرها ونهيها وعبرها وأمثالها. وقال أبوحيان: التفسير: علم يبحث فيه عن كيفية النطق بألفاظ القرآن ومدلولاتها وأحكامها الإفرادية والتركيبية ومعانيها التی تحمل عليها حالة التركيب وتتمات لذلك... انتهی».
  10. أصول فی التفسير ص 21 ـ 22 التفسير لغة: من الفسر، وهو: الكشف عن المغطی وفی الاصطلاح بيان معانی القرآن الكريم، انتهی.
  11. مجمع البیان ج 1ص17 أن التفسير هو كشف المراد عن المشكل، والتأويل: رد أحد المحتملين إلی ما يطابق الظاهر كما فی (القاموس) و (مجمع البحرين).
  12. البیان فی تفسیر القرآن ص397 التفسير هو إيضاح مراد الله تعالی من كتابه العزيز، فلا يجوز الاعتماد فيه علی الظنون والاستحسان، ولا علی شئ لم يثبت أنه حجة من طريق العقل، أو من طريق الشرع، للنهی عن اتباع الظن، وحرمة إسناد شئ إلی الله بغير إذنه.
  13. التأویل فی مختلف المذاهب و الاآراءص 1۴...ان التفسیر هو کشف القناع عن اللفظ المشکل‌ای رفع الابهام عن وجهه
  14. المیزان، ج 1ص ۴.
  15. حکیم، علوم القرآن، ص217: «التفسير فی اللغة: البيان والكشف. وفی القرآن الكريم بهذا المعنی، قال تعالی: ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ فتفسير الكلام –‌ ای كلام ـ معناه: الكشف عن مدلوله، وبيان المعنی الذی يشير إليه اللفظ».
  16. همان، ص217: «وعلی هذا الأساس يمكن أن نطرح السؤال التالی: هل يعتبر بيان المعنی الظاهر من اللفظ الذی يتبادر منه تفسيرا، بحيث يصدق عليه لفظ التفسير بمعناه اللغوی أو لا»؟
  17. همان، ص217: «فهناك اتجاه يقول: أن الكشف والبيان الذی أخذناه فی معنی التفسير يستبطن افتراض وجود درجة من الخفاء والغموض فی المعنی، ليكشف ويزال الغموض عنه بعملية التفسير، فلا يصدق التفسير حينئذ إلا فی حالة الغموض والخفاء ،.... وسيرا مع هذا الاتجاه لا يكون من التفسير الا اظهار أحد محتملات اللفظ، واثبات انه هو المعنی المراد، أو اظهار المعنی الخفی غير المتبادر، واثبات انه هوالمعنی المراد بدلا من المعنی الظاهر المتبادر، واما ذكر المعنی الظاهر المتبادر من اللفظ فلا يكون تفسيرا. وهذا الاتجاه يمثل الرأی السائد لدی الأصوليين».
  18. همان، ص217 و218: «ولكن الصحيح هو أن ذكر المعنی الظاهر قد يكون فی بعض الحالات تفسيرا أيضا، واظهارا لأمر خفی، كما أنه ـ فی بعض الحالات الأخری ـ قد لا يكون تفسيرا لأنه يفقد عنصر الخفاء والغموض، فلا يكون اظهارا لأمر خفی أو إزالة لغموض».
  19. همان، ص 219 و218: «ومن أجل تعرف موارد الظهور التی ينطبق عليها (التفسير) والموارد التی لا ينطبق عليها معنی (التفسير) نقسم الظهور إلی قسمين: أحدهما: الظهور البسيط: وهو الظهور الواحد المستقل المنفصل عن سائرالظواهر الأخری. والاخر: الظهور المعقد وهو الظهور المتكون نتيجة لمجموعة من الظهورات المتفاعلة... ، والنتيجة أن فی صدق التفسير علی بيان المعنی فی موارد الظهور اتجاهين: أحدهما: القائل بعدم صدقه مطلقا، سواء كان الظهور بسيطا أو معقدا. والاخر: ـ وهو الاتجاه الصحيح ـ القائل بأن التفسير ليصدق علی بيان المعنی فی موارد الظهور المعقد، دون بعض موارد الظهور البسيط».
  20. همان: والتمييز بين تفسير اللفظ علی صعيد المفاهيم، وتفسير المعنی بتجسيده فی صورة محددة علی صعيد المصاديق يعتبر نقطة جوهرية جدا فی تفسير القرآن الكريم، وأداة لحل التناقض الظاهری الذی قد يبدو بين حقيقتين قرآنيتين وهما: الحقيقة الأولی: أن القرآن كتاب هداية للبشرية، أنزله الله سبحانه لاخراجها من الظلمات إلی النور، وإرشادها إلی الطريقة الفضلی فی جوانب حياتها، وقد وصف نفسه بأنه (... هدی للناس...) و (... نور وكتاب ومبين) (... تبيانا لكل شئ...). وهذه الحقيقة تفرض أن يجئ القرآن ميسر الفهم، وان يتاح للانسان استخراج معانيه منه، إذ لا يحتاج للقرآن أن يحقق أهدافه ويؤدی رسالته لو لم يكن مفهوما من قبل الناس. والحقيقة الثانية: أن كثيرا من الموضوعات التی يستعرضها القرآن أو يشير إليها لا يمكن فهمها بسهولة، بل قد تستعصی علی الذهن البشری، ويتيه فی مجال التفكير فيها لدقتها وابتعادها عن مجالات الحس والحياة الاعتيادية التی يعيشها الانسان، وذلك نظير ما يتعلق من القرآن باللوح، والقلم، والعرش، والموازين، والملك، والشيطان، وإنزال الحديد، ورجوع البشرية إلی الله، والخزائن، وملكوت السماء، وتسبيح ما فی السماوات والأرض وما إلی ذلك من موضوعات. اذن فحقيقة أهداف القرآن الكريم ورسالته تفرض أن يكون ميسر الفهم، وواقع بعض موضوعاته يستعصی علی الفهم ويتيه فيها الذهن البشری.
  21. همان، ص219 تا221: «وحل التناقض الظاهری بين هاتين الحقيقتين انما يكون بالتمييز بين تفسير اللفظ وتفسير المعنی، لان الحقيقة الأولی اهداف القرآن ورسالته انما تفرض أن يكون القرآن ميسر الفهم، بوصفه كلاما دالا علی معنی:‌ای بحسب تفسير اللفظ، وهو بهذا الوصف ميسر الفهم، سهل علی الناس استخراج معانيه، وانما الصعوبة فی تحديد الصور الواقعية لمعانيه ومفاهيمه. فكل الآيات التی استعرضت تلك الموضوعات التی أشرنا إليها فی الحقيقة الثانية تعتبر مفهومة من ناحية لغوية، ولا صعوبة فی التفسير اللفظی لها، وانما الصعوبة تكمن فی تفسير معنی اللفظ لا فی تفسير اللفظ نفسه، لان تلك الموضوعات ترتبط بعوالم ارقی من عالم الحس الذی يعيشه الانسان، فيكون من الطبيعی أن يواجه الانسان صعوبات كبيرة إذا حاول تحديد المعنی فی مصداق معين، وتجسيد المفهوم فی الذهن ضمن واقع خاص».