فضایل علی بن ابی‌طالب به نقل از ابو بکر

از ویکی‌وحدت

فضائل امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) از زبان ابو بکر

خلقت فرشتگان از نور صورت علی (علیه‌السلام)

خطیب خوارزمی با ذکر سند از عثمان بن عفّان نقل نموده و او از عمر بن خطاب و او از ابوبکر بن ابی قحافه که گفت: شنیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) می‌فرماید: «انّ اللّه خلق من نور وجه علی بن ابی‌طالب ملائکة یسبّحون و یقدّسون و یکتبون ثواب ذلک لمحبّیه و محبّی ولده»[۱]. همانا خدا از نور صورت علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام فرشتگانی آفرید که (خداوند را) تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان علی و دوستان فرزندانش می‌نویسند. خوارزمی نیز به سند دیگر از عثمان بن عفّان نقل نموده و او از عمر که گفت: «انّ اللّه خلق ملائکة من نور وجه علی بن ابی‌طالب»[۲]همانا خداوند فرشتگانی را از نور صورت علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام خلق نمود. و بعید نیست همان حدیث اوّل باشد؛ ولی در ضبط آن خلط عمدی یا سهوی شده باشد.

فریاد درخت خرما به وصایت علی علیه‌السلام

علاّمه عینی حنفی با ذکر سند نقل کرده است که ابوبکر گفت: رسول خدا (گویا هنگامی که ندایی از درخت خرمایی به گوش حضرتش رسید) فرمود: آیا می‌دانید نخله (صیحانی) چه گفت؟ ما گفتیم: خدا و رسولش بدان آگاه‌تر باشند. پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) فرمود: صاحت: «هذا محمّد رسول‌الله، و وصیّه علیّ بن ابی‌طالب[۳] درخت نخله صیحانی فریاد زد: «این محمّد رسول‌الله و وصی‌اش علی بن ابی‌طالب است».

علی بهترین کسی که خورشید بر او تابیده

حافظ ابن حجر عسقلانی از ابوالاسود دوئلی نقل نموده که گفت: شنیدم ابوبکر صدیق می‌گوید: ایّها النّاس، علیکم بعلیّ بن ابی‌طالب، فانّی سمعت رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم)، یقول: علیّ خیر من طلعت علیه الشّمس و غربت بعدی[۴]ای مردم، بر شما باد به علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام، پس همانا که من شنیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) می‌فرماید: علی (علیه‌السلام) بعد از من بهترین کسی باشد که خورشید بر او تابیده و غروب نموده است.

علی (علیه‌السلام) نزد پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) همانند پیامبر باشد نزد خدا

محب‌الدین طبری و دیگران از ابن عبّاس روایت نموده که ابوبکر و علی (علیه‌السلام) به‌قصد زیارت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) خواستند وارد در محل قبر شوند، پس علی (علیه‌السلام) از ابوبکر خواست او اوّل وارد گردد، امّا ابوبکر گفت: ما أتقدمّ رجلاً سمعت رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم) یقول: «علیّ منّی کمنزلتی (بمنزلتی خ) من ربّیّ[۵] من پیشی نمی‌گیرم بر مردی که شنیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) درباره‌اش فرمود: «منزلت علی (علیه‌السلام) نسبت به من، همانند منزلت من باشد نسبت به پروردگارم» یعنی همان محبوبیت و احترامی که من در پیشگاه الهی دارم علی (علیه‌السلام) هم در نزد من دارد. و علامه حریفیش حدیث را بدین عبارت آورده است: قال ابوبکر: انا لا اتقدّم علی رجل قال فی حقه رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم): انّ علیّا یجیی ء یوم القیامة و معه اولاده و زوجته علی مراکب من البدن. فیقول اهل القیامة: أی نبیّ هذا؟ فینادی مناد: هذا حبیب‌الله، هذا علیّ بن ابی‌طالب[۶] ابوبکر گفت: من پیشی نمی‌گیرم بر مردی که رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) در حقّش فرمود: همانا علی در روز قیامت بیاید درحالی‌که فرزندان و زوجه‌اش همه همراه او سوار بر شتران (بهشتی) باشند. پس اهل قیامت گویند: این کدام پیامبر است (که با این عظمت و تشریفات وارد قیامت شده)؟ پس منادی ندا می‌دهد: این حبیب خدا، این علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) است.

عبور از صراط فقط به اذن علی (علیه‌السلام)

محب‌الدین طبری (به نقل از الموافقه ابن سمان) از قیس بن حازم روایت نموده که گفت: ابوبکر به علی برخورد و چون او را دید تبسّم نمود، پس علی (علیه‌السلام) گفت: ازچه‌رو تبسّم نمودی و لبخند زدی؟ ابوبکر گفت: سمعت رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم)، یقول: «لایجوز احد الصراط اِلاّ من کتب له علیٌّ الجواز[۷] و نیز خطیب بغدادی با ذکر سند از انس بن مالک آورده است که ابوبکر به هنگام وفات گفت: شنیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) می‌فرماید: انّ علی الصّراط لعقبة لایجوزها احدٌ الاّ بجواز من علیّ بن ابی‌طالب[۸]همانا بر پل‌صراط گردنه‌ای باشد که احدی از آن عبور نکند مگر با جواز عبور از علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام.

عبادت‌بودن نظر به صورت علی (علیه‌السلام)

ابن مغازلی و دیگران با ذکر سند از عایشه نقل کرده‌اند که گفت: دیدم (پدرم) ابوبکر زیاد به چهره علی (علیه‌السلام) نگاه می‌کند، پس گفتم: ای پدر! ازچه‌رو می‌بینم زیاد به صورت علی نگاه می‌کنی؟ گفت: دخترم! شنیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) می‌فرمود: «النّظر الی وجه علیّ عبادة» [۹]؛ همانا که نگاه به صورت علی (علیه‌السلام) عبادت است.

برابری عدالت علی (علیه‌السلام) با پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم)

ابن عساکر دمشقی و دیگران از حبشی بن جناده نقل کرده‌اند که: نزد ابوبکر نشسته بودم پس رو به حاضرین نمود و گفت: کیست که از ناحیه پیغمبر به او وعده داده شده؟ مردی برخاست و گفت: ای خلیفه رسول‌الله، پیامبر به من وعده سه مشت خرما داده. ابوبکر گفت: بفرستید به دنبال علی، و چون حضرتش حاضر شد گفت: ای ابوالحسن، این مرد می‌گوید رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به وی وعده سه مشت خرما داده، پس آن را به او بده. آنگاه علی (علیه‌السلام) سه مشت خرما به آن شخص داد، ابوبکر گفت: هر یک از سه مشت خرما را بشمارید. چون شمردند هر مشت بدون کم‌وزیاد شصت دانه بود. پس ابوبکر گفت: صدق اللّه و رسوله، قال لی رسول‌الله لیلة الهجرة - ونحن خارجون من الغار نرید المدینة -: یا ابابکر کفّی و کفّ علیّ فی العدل (فی العدد) سواء[۱۰] راست گفت خدا و رسولش، رسول خدا در شب هجرت که از غار بیرون آمده، به سمت مدینه می‌رفتیم فرمود: ای ابوبکر کفّ عدالت من و علی در عدل مساوی است - که علی سه مشت خرما را بدون شمردن به او داد و هر مشتی بدون کم‌وزیاد شصت دانه بود.

و نیز خطیب بغدادی به نقل از انس بن مالک از عمر بن خطاب از ابوبکر از ابوهریره آورده است که گفت: بر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) وارد شدم درحالی‌که مقداری خرما مقابل آن حضرت بود. پس سلام کردم و بعد از جواب سلام مشتی از آن را به من داد، و چون شمردم هفتاد و سه دانه بود. آنگاه از نزد پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به سراغ علی (علیه‌السلام) رفتم و در نزد ایشان هم مقداری خرما بود و او هم بعد از اینکه سلام کردم، و جواب داد مشتی از آن خرماها را به من داد و چون آن‌ها را شمردم بدون کم‌وزیاد هفتاد و سه دانه بود، پس من با تعجّب زیاد از برابری خرماهای اعطایی به خدمت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) رفتم و ماجرای برابری خرماهای آن حضرت علی را که مایه تعجّب من شده بود گزارش دادم. پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) تبسّم نمود و فرمود: یا أباهریره أما علمت أنّ یدی و ید علیّ بن ابی‌طالب فی العدل سواء؟[۱۱]ای ابوهریره! مگر نمی‌دانی که دست من و دست علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) در عدل یکسان است؟!

علی (علیه‌السلام) اولین بیعت‌کننده

ابن عساکر از طریق ابوالحسن دار قطنی از ابورافع صحابی معروف نقل نموده که گفت: بعد از ماجرای بیعت مردم با ابوبکر نشسته بودم، پس شنیدم ابوبکر به عبّاس می‌گوید: تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانی رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) بنی عبدالمطلب و فرزندانش را بدون قریش جمع کرد و تو هم در میان آن‌ها بودی، آنگاه فرمود: یا بنی عبدالمطلب، انّه لم بیعث اللّه نبیّا الاّ جعل له من أهله اخا و وزیرا و وصیّا وخلیفة فی اهله، فمن یقوم منکم یبایعنی علی أن یکون اخی و وزیری و وصییّ وخلیفتی فی اهلی؟ فلم یقم منکم احد. فقال: یا بنی عبدالمطلب، کونوا فی الاسلام رؤسا و لاتکونوا اذنابا، و اللّه لیقومنّ قائمکم او لتکوننّ فی غیرکم، ثمّ لتندمنّ! فقام علیّ من بینکم فبایعه علی ما شرط له و دعاه الیه، اتعلم هذا له من رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم)؟ قال: نعم[۱۲]ای فرزندان عبدالمطلّب! به‌درستی که خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آن که برای او از اهل خودش برادر و وزیر و وصی و جانشینی در بین اهلش مقرّر نمود، پس اکنون چه کسی از شما بپا خیزد و با من بیعت کند تا اینکه برادر، وزیر، وصی و خلیفه من در بین اهلم باشد؟ پس احدی از جا برنخاست. سپس فرمود: ای بنی عبدالمطلب! در (راستای برقراری) اسلام رؤسا و سرنوشت‌سازان باشید نه طفیلی و دنباله‌رو دیگران، به خدا سوگند یا قیام‌کننده شما بپا خیزد، یا شما در تحت فرمان غیر خود خواهید بود، و آن وقت است که پشیمان خواهید شد. پس علی (علیه‌السلام) از بین شماها برخاست و حضرتش بر اساس آنچه پیشنهاد و برای وی شرط کرده بود با وی بیعت کرد، و او را به‌سوی خود فراخواند (یعنی تو دست همکاری به پیامبر ندادی، بلکه علی (علیه‌السلام) قبول دعوت و همکاری نمود و بدین ترتیب او نسبت به ارث آن حضرت ذی‌حق و شایسته و مقدم بر تو است) اکنون بگو بدانم آیا این موضوع را از ناحیه پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) برای او عملی و رسمی می‌دانی؟ عبّاس گفت: آری. محمّد بن جریر طبری نیز با ذکر سند از صحابی جلیل‌القدر ابورافع نقل نموده که گفت: درحالی‌که نزد ابوبکر بودم علی و عباس (عموی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم)) وارد شدند، و عبّاس گفت: من عموی رسول‌الله و وارث او هستم و علی (علیه‌السلام) بین من و ترکه او حائل و مانع گردیده. پس ابوبکر گفت: ای عبّاس کجا بودی هنگامی که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) بنی عبدالمطلب را که تو یکی از آن‌ها بودی جمع کرد و فرمود: ایّکم یوازرنی و یکون خلیفتی و وصیّی فی اهلی و ینجز عدّتی و یقضی دینی؟ کدام یک از شما با من همکاری می‌کند که خلیفه و وصی من در بین اهلم باشد و وعده مرا عملی سازد، و دین مرا ادا نماید؟... پس عبّاس گفت: حال که چنین بود تو ازچه‌رو بر علی مقدّم شدی و بر او امارت و فرماندهی نمودی؟! ابوبکر (که با این گفتگو محکوم و عاجز از جواب شد) گفت: آیا نیرنگ می‌کنی ای بنی عبدالمطلب؟[۱۳] یعنی شما دو نفر با طرح دعوای ساختگی و اختلاف بر سر ارث پیامبر خواسته‌اید مرا وادار به اقرار بر تقدّم علی در امر خلافت کنید و مرا با سخن خودم محکوم نمایید! توضیح: ابن عساکر مقدمه حدیث را که بیانگر مراجعه علی و عبّاس بر سر ارث پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به ابوبکر است ساقط نموده. همچنان که اعتراض عبّاس را به ابوبکر بر مبنای قول خود ابوبکر در امر خلافت علی (علیه‌السلام) از جانب پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) از ذیل داستان حذف و تحریف کرده، امّا درعین‌حال همین بخش از روایت بیانگر واقعیّتی است در تثبیت مقام خلافت بلافصل علی (علیه‌السلام) و اولیّت آن حضرت در پذیرش اسلام و به طور خلاصه ارزنده‌ترین اعتراف ابوبکر است در مقدّم بودن علی (علیه‌السلام) در اسلام و اعلام همکاری او با پیامبر اکرم و متقابلاً اعلام واگذاری مقام اخوّت، وزارت، وصایت و خلافت از طرف پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به علی (علیه‌السلام).

== محبت علی نشانه حلال‌زادگی ==

محب‌الدین طبری و دیگر علمای سنّی از ابوبکر نقل کرده‌اند که گفت: دیدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) خیمه‌ای برافراشته و بر قوسی عربی تکیه نموده و علی و فاطمه و حسن و حسین در داخل خیمه بودند که فرمود: یا معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمة، حربٌ لمن حاربهم، و ولیٌّ لمن والاهم، لایحبّهم الاّ سعید الجدّ طیب المولد، و لایبغضهم الاّ شقیّ الجدّ ردی ء الولادة[۱۴]ای گروه مسلمانان من با کسی که با اهل خیمه سازگار باشد، سازگارم و با جنگجوی با آن‌ها جنگجویم و با دوستداران ایشان دوستم، آن‌ها را دوست ندارد مگر حلال زاده و دشمن ندارد مگر حرام‌زاده. و در روایت خوارزمی با این اضافه نقل شده است: پس مردی به زید (که راوی حدیث از ابوبکر بود) گفت: ای زید تو خود شنیدی که ابوبکر چنین گفت؟زید گفت: آری به خدای کعبه قسم.

با وجود علی (علیه‌السلام) بیعت مرا رها کنید

ابوحامد غزالی و ابن روزبهان خنجی شیرازی - که از متکلّمان بنام و مشهور سنّی بوده - آورده‌اند که: روزی ابوبکر بر فراز منبر گفت: «اقیلونی و لست بخیرکم و علیٌّ فیکم»[۱۵]«از بیعت من دست بردارید درحالی‌که علی در بین شماست، من بهترین شما نیستم». به‌عبارت‌دیگر، چون بیعت با من به معنای برتری بر شماست این بیعت را برهم زنید تا هنگامی که علی در بین شما باشد من بهترین شما نیستم. و سبط ابن جوزی متن فوق را به نقل از «سرّ العالمین» غزالی با این اضافه آورده است: اگر کلام ابوبکر هزل و بیهوده‌گویی بوده است، پس خلفا منزه از بیهوده‌گویی باشند؛ و اگر جدّی و واقع‌گویی بوده است، پس نقض خلافت و تخطئه ابوبکر از مقام خلافت خود باشد؛ و اگر از روی امتحان و پی‌بردن به آراء و نظریات صحابه حاضر در مجلس بوده است، پس صحابه سزاوار اینگونه امتحان نباشند، چه خدای تعالی با ایراد آیه «ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ»[۱۶] سینه‌های آن‌ها را خالی از غل‌وغش فرموده و نیازی به امتحان ندارند[۱۷]. علاّمه قوشجی از اعلام متکلّمین سنّی متن اعتراف‌آمیز ابوبکر را به این عبارت آورده است: «ولّیتکم و لست بخیرکم و علیّ فیکم»[۱۸] «عهده دار ولایت و حکومت بر شما گردیدم، درحالی‌که با بودن علی در میان شما من بهترین شما نبوده‌ام!»

تهنیت ابوبکر به علی علیه‌السلام

خطیب خوارزمی با ذکر سند از حارث اعور همدانی نقل نموده که گفت: به ما خبر رسید پیغمبر خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) در جمع صحابه (از جلمه ابوبکر) فرمود: «أیّکم آدم فی علمه، و نوح فی فهمه، و ابراهیم فی حکمته»[۱۹] «کدام یک از شما همانند آدم باشد در مقام علمی‌اش، و نوح در فهم و آگاهی‌اش و ابراهیم در حکمت و دانشش؟» در همین موقع علی (علیه‌السلام) وارد شد، آنگاه ابوبکر گفت: یا رسول‌الله! مردی را به سه نفر از پیامبران قیاس و همانند فرمودی، به‌به آفرین به این مرد، و آن کیست یا رسول‌الله؟ پیامبر فرمود: آیا او را نشناختی ای ابابکر؟ ابوبکر گفت: خدا و رسولش بدان آگاه‌ترند. پیامبر فرمود: این شخص ابوالحسن علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام است. پس ابوبکر گفت: «بخٍّ بخٍّ لک یا ابا الحسن و أینَ مثلک یا ابا الحسن؟»[۲۰]

خطاب ابو بکر به علی (علیه‌السلام) با «یا امیرالمؤمنین»

شیخ عبیدالله آمرتسری حنفی از طریق حافظ ابن مردویه اصفهانی از سالم (غلام آزاده شده علی) نقل نموده که گفت: همراه علی در زمینی که آن را کشت می‌نمود بودم، پس ابوبکر و عمر به آنجا آمدند و گفتند: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة اللّه وبرکاته. به آنها گفته شد: در دوران حیات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) با خطاب «یا امیرالمؤمنین» به علی سلام می‌کنید؟ عمر گفت: پیامبر این چنین به ما امر کرد و دستور داد[۲۱].

صاحب منبر پدر امام حسن (علیه‌السلام) است

ابن ابی‌الحدید به روایت از شعبی نوشته است: ابوبکر بر بالای منبر مشغول خطبه خواندن بود که حسن بن علی برخاست و به ابوبکر فرمود: انزل عن منبر (مجلس خ) ابی؛«از منبر پدرم پایین بیا». ابوبکر گفت: صدّقت و اللّه انّه لمنبر ابیک (مجلس ابیک خ) لامنبر[۲۲]؛ «راست گفتی، به خدا سوگند همانا که این منبر (یا مجلس) پدر تو باشد، نه منبر پدر من». و در نقل قندوزی از دار قطنی این مطلب اضافه آمده که: ابوبکر حضرتش را بر روی زانو نشاند و به گریه افتاد سپس علی (علیه‌السلام) فرمود: واللّه این سخن از ناحیه من نبود.ابوبکر گفت: راست گفتی واللّه من تو را متّهم نمی‌کنم.

علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)، عترت رسول‌الله

عبد الرؤف مناوی در «فیض القدیر» شرح جامع صغیر سیوطی، ذیل حدیث «من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه» می‌نویسد: دیلمی آن را به لفظ «من کنت نبیّه فعلیّ ولیّه» روایت کرده و به همین دلیل (بر مبنای استخراج و نقل دارقطنی) ابوبکر گفته است: علی عترة رسول‌الله صلی‌الله علیه (وآله) و سلّم. علی از آن کسانی باشد که پیامبر امّت را ملزم به تمسک و پیروی از آن‌ها فرمود، چون آنان ستارگان هدایتند و کسی که به آنها اقتدا نماید هدایت خواهد شد[۲۳] ابن باکثیر نیز به روایت از صحابی معروف معقل بن یسار، گفتار ابوبکر را به نقل از کتاب «فضائل» دار قطنی آورده است [۲۴]

برترین فرد نزد پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم)

محب‌الدین طبری به روایت از حافظ ابن سمان از شعبی نقل نموده که ابوبکر به علی بن ابی‌طالب نگاه کرد و گفت: من سرّه أن ینظر الی أقرب النّاس قرابةً من رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم )و أعظمهم عنه غنیً، واحظّهم عنده منزلةً، فلینظر الی علی بن ابی‌طالب[۲۵] کسی که خرسند و خوشحال گردد از نگاه‌کردن به نزدیک‌ترین نزدیکان پیامبر و بالاترین بی‌نیازشونده از ناحیه حضرتش (دررابطه‌با بهره‌برداری از مقام نبوّتش) و برخوردارترین آنها از حیث مقام و منزلت در نزد او، پس باید به علی بن ابی‌طالب نگاه کند.

و محدث شهیر دارقطنی (به نقل مصادر زیر و به روایت از شعبی) این روایت را بدین‌گونه آورده: من سرّه أن ینظر الی اعظم النّاس منزلة عند رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله وسلم) فلینظر الی هذا الطّالع[۲۶] کسی که مسرور و خوشحال شود از نظر نمودن به بالاترین مردم از نظر مقام و منزلت در پیشگاه رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) پس نظر کند به این طلوع کننده یعنی علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام که در حال آمدن بود و نمایان شد.

هم‌رتبه بودن علی با پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم)

شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی (736) در «عروة الوثقی» (پس از نقل حدیث «منزلت» و حدیث «من کنت مولاه...» مربوط به غدیر خم و دعای «اللهمّ وال من والاه...» و اعتراف به‌اتفاق بر صحّت آن‌ها) می‌نویسد: فصار (علیٌّ) سید الاولیاء و کان قلبه علی قلب محمّد علیه (وآله) التّحیة و السّلام. سپس می‌نویسد: و به همین سرّ اشاره کرد سید صدیقین رفیق غار پیغمبر، ابوبکر، هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار علی فرستاد و گفت: یا أبا عبیده، أنت أمین هذه الاُمّة، أبعثک الی من هو فی مرتبة من فقدناه بالامس، ینبغی أن تتکلّم عنده بِحُسن الادب...[۲۷] ای ابوعبیده تو امین این امّتی(!)، به دنبال کسی می فرستمت که در مرتبه کسی بود که دیروز از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله وسلم))، سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگویی.

ارجاع یهودیان به علی (علیه‌السلام)

محب‌الدین طبری از پسر عمر بن خطّاب نقل نموده که گروهی از یهود به نزد ابوبکر آمده و گفتند: صاحب خود یعنی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) را برای ما توصیف کن. ابوبکر گفت: ای گروه یهود، من با او در غار (ثور) همانند این دو انگشت سبابه و وسطی (که به‌هم‌پیوسته است) بودم، و با او از کوه حرا بالا رفتیم، امّا سخن از چگونگی وی کار دشواری است و این علی بن ابی‌طالب باشد (که دارای صلاحیت پاسخگویی بدین سؤال است) بروید به سراغ او تا خواسته شما را انجام دهد. پس آنها به نزد علی (علیه‌السلام) رفتند و گفتند: یا اباالحسن! پسر عمّت را برای ما توصیف نما. علی (علیه‌السلام) هم آن طوری که بایدوشاید حضرتش را برای آن‌ها توصیف و عباراتی بیان فرمود که بیانگر خصوصیات و ویژگی‌های جسمی و روحی و اخلاقی و... آن حضرت بود که خوانندگان می‌توانند به آن مراجعه کنند [۲۸] راستی

ممانعت از علی (علیه‌السلام) برای خروج مدینه

شیخ محمّد مخلوف مالکی مصری می‌نویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدان چه علی (علیه‌السلام) اشاره می‌نمود عمل می‌کرد و به‌خاطر حرص و علاقه به بقا حضرتش و بهره‌برداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمی‌داد وی به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد[۲۹].

مراجعه به علی (علیه‌السلام) در مسائل سخت

ابن درید در کتاب «المجتنی» با ذکر سند از انس بن مالک نقل کرده: بعد از وفات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) مردی یهودی داخل مسجد شد و سراغ وصی پیغمبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) را گرفت، پس مردم ابوبکر را معرفی کردند. مرد یهودی به نزد او رفت و گفت: می‌خواهم سؤال‌هایی مطرح کنم که جز پیامبر یا وصی‌اش آنها را نمی‌دانند. ابوبکر گفت: هر چه می‌خواهی سؤال کن. یهودی گفت: به من خبر ده از آن چه برای خدا نیست و از آنچه در نزد خدا یافت نمی‌شود و از آن چه خدا نمی‌داند؟ ابوبکر گفت: ای یهودی، اینها سؤال‌های زنادقه و منکران خدا است و او را طرد کردند. پس ابن عبّاس که حاضر در مجلس بود، گفت: شما با این مرد یهودی به انصاف عمل نکردید. ابوبکر گفت: مگر نشنیدی چه می‌گوید؟ ابن عبّاس گفت: اگر جوابی برای او دارید که هیچ، وگرنه وی را به نزد علی (علیه‌السلام) ببرید تا به ‌سؤال‌های او پاسخ دهد، زیرا من خود شنیدم که رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) درباره علی فرمود: اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه؛ خدایا دلش را (بدان چه حق است) رهنمود کن و زبانش را (از خطا و لغزش) بازدار. پس ابوبکر و حاضران برخاسته به اتّفاق مرد یهودی به سراغ علی (علیه‌السلام) رفتند و اجازه گرفته بر حضرتش وارد شدند، آنگاه ابوبکر گفت: ای ابوالحسن، این مرد یهودی از من سؤال‌های زندیقان را می‌پرسد. امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرمود: ای یهودی، چه می‌گویی؟ یهودی گفت: من سؤال‌هایی از شما می‌کنم که جز پیامبر یا وصی‌اش آنها را ندانند. علی (علیه‌السلام )فرمود: بگو. یهودی همان سه سؤال را مطرح نمود. امام فرمود: امّا آن چه را که خدا نمی‌داند، مضمون گفتار شما مردم یهود است که می‌گویید: عزیر پسر خدا است و خدا برای خود فرزندی نمی‌شناسد. و امّا آنچه نزد خدا یافت نمی‌شود، پس آن ظلم به بندگان است که خدا منزّه از آن می‌باشد. و امّا آنچه برای خدا نیست، شریک است. آن مرد یهودی با شنیدن این جواب‌ها گفت: أشهد أن لا إله الاّ اللّه وأنّ محمّدا رسول‌الله. ابوبکر و مسلمانان حاضر در مجلس همه به امیرمؤمنان گفتند: یا مفرّج الکروب؛ ای زداینده افسردگی‌ها و برطرف‌کننده غم و غصه‌ها[۳۰] و در روایت ابن حسنویه حنفی موصلی آمده است که در این موقع صدای فریاد مردم بلند شد و ابوبکر گفت: «یا کاشف الکُرُبات أنت یا علیّ فارج الهمّ». آنگاه بر بالای منبر رفت و گفت: «أقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم» ؛ مرا به خود واگذارید، زیرا تا علی در میان شماست من بهترین شما نیستم (که کرسی خلافت را اشغال کنم). چون عمر این مطلب را شنید برخاست و گفت: ای ابوبکر، این چه سخنی بود گفتی؟! ما تو را برای خود برگزیدیم و وی را از منبر به زیر آورد [۳۱]

جایگزینی علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) به جای ابوبکر برای ابلاغ برائت از مشرکین

امام احمد حنبل و دیگر اعلام محدّثین و تاریخ‌نگاران سنّی، از ابوبکر نقل نموده‌اند که: پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله وسلم) نخست او را برای رفتن به مکّه و شرکت در مراسم حج و ابلاغ تعدادی از آیات سوره توبه - مبنی بر برائت و بیزاری خدا و رسولش از مشرکین و ممنوعیت آنان، از شرکت در مراسم حج و طواف کعبه مقدّسه، عریان و برهنه و دیگر دستوراتی که در مصادر مربوطه به‌تفصیل ذکر شده - مأمور فرمود. آنگاه پس از سه روز از رفتن ابوبکر به سمت مکّه برای انجام این مأموریت، حضرتش علی (علیه‌السلام) را مأمور رفتن به سمت مکّه و برگردانیدن ابوبکر و انجام این ابلاغ‌های سرنوشت‌ساز فرمود و چون ابوبکر برگشت و به خدمت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) رسید از روی ناراحتی و در حال گریه از علّت این عزل و نصب سؤال کرد. پیغمبر خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) فرمود: « امرت أن لایبلغها اِلاّ أنا أو رجلٌ منّی« به من امر شد که این مأموریت را کسی جز من یا کسی که از من باشد، ندهد[۳۲]. به شرحی که علاّمه امینی نوشته‌اند، حدّاقل تعداد 73 نفر از علما و مفسّرین و تاریخ‌نگاران سنّی ماجرای این عزل و نصب را نقل و ثبت نموده‌اند. اضافه بر آن تعداد زیادی از دیگر علما و مؤلّفین سنّی که در ملحقات احقاق الحق معرّفی شده‌اند. همچنان که غیر از ابوبکر دوازده نفر از بزرگان صحابه آن را روایت کرده‌اند و به اعتراف خود ابوبکر وی از یک مأموریت سرنوشت‌ساز اسلامی و افتخارآمیز از طرف پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به امر الهی کنار گذاشته شد، و انجام آن به امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) واگذار شد، و علی (علیه‌السلام) هم به بهترین وجه آن را انجام داد [۳۳].

مراجعه به امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در قضاوت

سیوطی و دیگران آورده‌اند که: خالد بن ولید به ابوبکر نوشت: مردی در نواحی عرب‌نشین پیدا شده که همانند زنان به همخوابگی مردها درمی‌آید و شاهد بر این موضوع اقامه گردیده و از چگونگی رفتار با او سؤال کرد. ابوبکر با صحابه رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) به مشورت پرداخت. علی بن ابی‌طالب فرمود: این گناهی است که هیچ امّتی خدا را بدان عصیان و نافرمانی نکرد مگر یک امّت (قوم لوط) که می‌دانید خدا با آن چه کرد، رأی من این است که او را با آتش بسوزانی. پس صحابه پیامبر (صلی‌الله علیه و آله وسلم) هم رأی شدند بر این که او به آتش سوزانده شود و بدین ترتیب ابوبکر به خالد نوشت این شخص را با آتش بسوزان و ازآن‌پس زبیر در ایام امارت و سپس هشام بن عبدالملک با چنین افرادی به همین‌گونه مجازات عمل کردند [۳۴]

مشورت ابوبکر با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در مورد جنگ با رومیان

ابن واضح یعقوبی می‌نویسد: ابوبکر خواست با روم بجنگد، پس با احضار گروهی از صحابه رسول‌الله شورای جنگی تشکیل داد و هر یک چیزی گفتند، آنگاه از شخص علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام نظرخواهی و مشورت کرد پس علی (علیه‌السلام) فرمود: اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد که بالاخره طبق پیشنهاد و پیشگویی امیرمؤمنان کار جنگ به پیروزی مسلمانان و شکست رومیان و فتح سرزمین یهودی‌نشین بیت‌المقدس انجامید. این قضیه در سال سیزدهم هجری بود[۳۵] ابن عساکر نیز به طور مختصر سؤال ابوبکر از دلیل پیروزی و پاسخش را نقل کرده است[۳۶]

منابع

  1. مقتل‌الحسین: ص97.
  2. مناقب خوارزمی، اواخر فصل نوزدهم، ص236.
  3. مناقب علی: ج1 ص15،
  4. لسان المیزان: 6/91، مناقب سیّدنا علیّ، عینی: ص15.
  5. ذخائر العقبی: ص64 به روایت از «الموافقة» ابن سمان، ریاض النضرة: ج2، ص106 و203، صواعق المحرقة، ابن حجر: ص106، توضیح الدلائل، سید احمد حسینی شیرازی شافعی: ص239 مخطوط کتابخانه ملّی فارس، وسیلة النجاة محمّد مبین فرنگی محلّی هندی: ص134، وسیلة المآل احمد بن باکثیر حضرمی: ص113، نسخه عکسی از مخطوط ظاهریه شام، مناقب العشرة نقش‌بندی: ص12 مخطوط (ملحقات احقاق: 17/194)، روض الازهر مولوی کاظمی مشهور به قلندر هندی: ص97، مناقب سیدنا علی، عینی: ص39، ارحج المطالب آمرتسری: ص468.
  6. روض الفائق فی المواعظ والرقائق، شعیب بن عبدالله معروف به حریفیش، ص389 (ملحقات احقاق: 15/439).
  7. ذخائر العقبی: ص71، به نقل از موافقه حافظ ابن سمان، ریاض النضرة: 2/122 و203، چاپ بیروت و 173 و174 و244 چاپ مصر، به نقل از اربعین حاکمی، صواعق المحرقة ابن حجر، آخر ص75، به نقل از سماک (عبد بن احمد هروی)، مطالب العالیة ابن حجر عسقلانی، به نقل از موافقه ابن سمان (ینابیع المودّه: باب 70 ص503)، مناقب المرتضویه کشفی ترمذی: ص91، به نقل از سنن دار قطنی وفصل الخطاب و صواعق المحرقه، اسعاف الراغبین ابن صبان مصری: ص179، الروض الاظهر سید شاه تقی: ص97، وسیلة النّجاة محمّد مبین هندی فرنگی محلی حنفی: ص135، وسیلة المآل حضرمی: ص122 مخطوط، مناقب العشره نقش‌بندی: ص17 مخطوط (ملحقات احقاق الحق: 17/161)، ینابیع الموده قندوزی: ص207، 285 و419 چاپ اسلامبول و ص245 و342 و503 چاپ نجف به نقل از صواعق الحرقه ابن حجر، فتح المبین زینی دحلان، چاپ حاشیه سیرة النّوبیّه 2/161، به نقل از ابن سماک، ارحج المطالب آمرتسری: ص550 - از طریق ابن مغازلی - چاپ نجف، مناقب علی بن ابی‌طالب عینی مصری: ص45.
  8. تاریخ بغداد: 10/357.توضیحاً خطیب این حدیث را - با اضافاتی که خود بیانگر ساختگی بودن آنهاست - نقل کرده و در پایان گوید: این حدیث ساخته قصه سرایان باشد... ولی باتوجه‌به حدیث قبل که بدون اضافات جعلی و با سند دیگر و مدارک فراوان به نظر رسید و بیانگر راست بودن فراز فوق می‌باشد آن را در اینجا آوردیم. همچنان که علامه محب‌الدین طبری روایت مشابه حدیث فوق در ریاض النظره (2/172) از امام امیرمؤمنان نقل کرده است.
  9. مناقب علی بن ابی‌طالب: ص210 با دو سند به شماره‌های 252 و253، المجالسة و جواهر العلم ابوبکر احمد بن مروان دینوری: ص514 چاپ معهد علوم عربی فرانکفورت، مناقب خطیب خوارزمی: فصل 23 ص261، تاریخ دمشق ابن عساکر - بخش امام علی (علیه‌السلام)- 2/391، 393 با دو سند، مسلسلات ابوالفرج ابن جوزی، ورق 17 شماره 31 مخطوط (پاورقی تاریخ ابن عساکر: 2/391)، نهایة العقول فخر الدین رازی، به نقل ملحقات احقاق الحق: 7/110، به لفظ «النظر الی علی عبادة وجواز علی الصّراط»، ریاض النظره محب طبری: ج2 ص172 و173 چاپ بیروت و 219 چاپ مصر به نقل از موافقه ابن سمان و به مضمون دیگر به دو سند نقل از خجندی، ذخایر العقبی محب طبری: ص95، تاریخ دمشق، کفایة الطالب گنجی شافعی: باب 34 ص161، به نقل از تاریخ دمشق ابن عساکر، سیر اعلام النبلاء ذهبی: 15/542، البدایة والنّهایة ابن کثیر: 7/358، تاریخ الخلفاء سیوطی: 1/96 به نقل از ابن عساکر، مناقب المرتضویه مولی صالح ترمذی حنفی: ص83، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، لئالی المصنوعه سیوطی: 1/177، به نقل از تاریخ ابن نجار وتأیید صحت آن، التعقیبات سیوطی: ص57 چاپ نولکشور (ملحقات احقاق: 7/109)، فتح المبین ذینی دحلان: 157 به نقل از ابن سمان، مناقب العشره نقش‌بندی: ص34 و36 مخطوط (محلقات احقاق: 27/152)، مناقب سیدنا علی عینی: ص19 از طریق حاکم و ابن عساکر، وسیلة المآل حضرمی: ص134، روض الازهر مولوی سید شاه تقی علی: ص97.
  10. تاریخ بغداد: 5/37. مناقب خوارزمی، فصل 19، ص 211 چ نجف مناقب ابن مغازلی، ص 129 تاریخ دمشق ابن عساکر 2/438 - 439 شماره 953 ریاض النظره طبری 2/108 با تعبیر «فی العدد» به جای فی العدل» تاریخ‌الخلفا سیوطی 1/37 مودّة القربی همدانی، مودة ششم کنز العمال متقی هندی 66/153 شماره 2539 ج روی منتخب کنزالعمال، حاشیه مسند احمد 5/13 ینابیع الموده، ص 300 چ نجف و 233 چ اسلامبول مناقب السبعون همدانی - چاپ مندرج در ینابیع المودة، ص 227 - شماره 17 سعد الشموس و الاقمار، عبدالقادر وردیفی ص 211، چ قاهره ارجح المطالب آمرتسری، ص 456 از طریق ابن سمان کوکب الدری محمد صالح حنفی، ص 122 چ پاکستان.
  11. تاریخ بغداد: 8/76، تاریخ دمشق ابن عساکر: 2/438 شماره 959، کفایة الطالب گنجی شافعی: ص137، فرائد السمطین حموینی: 1/50، ذیل اللئالی سیوطی: ص56 چاپ لکهنو.
  12. تاریخ دمشق: بخش امام علی: 1/104.
  13. المسترشد: ص137، تاریخ یعقوبی: 2/149 چاپ نجف و 158 چاپ غری به طور اشاره ضمن داستان عمر و ابن عبّاس، نیز عقد الفرید: 2/412 چاپ افست هفت جلدی مصر به طور تحریف آمیز و خلط مبحث بدان اشاره نموده است.
  14. ریاض النظرة: 2/489 چاپ خانجی مصر و ص136 چاپ بیروت، مناقب خطیب خوارزمی: ص211 اواسط فصل 19، مرآت المؤمنین ولی اللّه لکنهوی: ص84، الامام علی توفیق ابوعلم مصری: ص66 و در اهل‌البیت: ص8 و227، ارحج المطالب شیخ عبیدالله آمرتسری حنفی: ص309.
  15. سر العالمین غزالی. توضیحاً علامه محقق ذهبی در لسان المیزان: ج1 ص500 چاپ مصر، این کتاب را از غزالی دانسته و جزو تألیفات او قلمداد نموده است. ابطال الباطل ابن روزبهان در هفتمین جواب بر طعن وارد بر ابوبکر دررابطه‌با آتش‌زدن درب خانه فاطمه علیهاالسلام (تشییع المطاعن: ج1 ص149 و150).
  16. (اعراف: 43)
  17. تذکرة الخواص: ص62 چاپ نجف.
  18. ( شرح تجرید قوشجی مقصد پنجم از بحث امامت)
  19. مناقب فصل هفتم: ص44 و45.
  20. مناقب: فصل هفتم ص44 و45، ارحج المطالب: ص454 به نقل از حافظ ابن مردویه
  21. ارحج المطالب: ص15 چاپ لاهور، مناقب سیّدنا علی عینی: ص20 شماره 61.
  22. ابی شرح نهج البلاغة: ج6 ص42 و43 به نقل از کتاب «سقیفه» احمد بن عبد العزیز جوهری، ریاض النضره: 1/139 چاپ مصر، صواعق المحرقه ابن حجر: ص105، تاریخ‌الخلفا سیوطی: ص54، کنز العمّال: ج5 ص616 شماره 14085 به نقل از ابونعیم و جابری، ینابیع المودّه: ص367 باب 59 فصل ویژه آیات وارده در شأن اهل‌بیت به نقل از دار قطنی، الاتحاف به حب الاشراف شبراوی شافعی: ص7، لسان المیزان ابن حجر: 6/375 چاپ حیدرآباد، مناقب علی، عینی حیدرآبادی: ص37.
  23. فیض القدیر: 6/218.
  24. وسیلة المآل ابن باکثیر (الغدیر: ج1 ص303 و398).
  25. ریاض النضرة: 2/107 چاپ بیروت، مناقب خوارزمی، پایان فصل چهاردهم: ص98، نظم درر السمطین زرندی: ص129، تاریخ دمشق ابن عساکر: 1/162 وج3 ص70 شماره 1100، کنز العمّال متّقی هندی: 13/115 - به نقل از الاثرات ابن ابی الدنیا و ابن مردویه و حاکم، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، فتح المبین ذینی دحلان، چاپ حاشیه سیرة النّبویّة او: ج2 ص160 و161.
  26. ( مفتاح النجا بدخشی: ص29، روض الاظهر سید شاه تقی علی کاظمی هندی: ص362، ارحج المطالب آمرتسری: ص467 - به نقل از ابن سمان -، مناقب علی، علامه عینی: ص49، به نقل از ابن ابن سمان از طریق دارقطنی.
  27. الغدیر: 1/297.
  28. ریاضی النضره: 2/143، ذخائر العقبی: ص80، ذیل لئالی سیوطی: ص49.
  29. طبقات المالکیة: ج2 ص41 چاپ مصر.
  30. ( علی بن ابی‌طالب امام العارفین، تألیف احمد بن صدیق غماری: ص99، المجتنی: ص35 چاپ،(الغدیر: 7/179، ملحقات احقاق الحق: ج7 ص73 و74.
  31. کتاب «درّ بحر مناقب»: ص76 (ملحقات احقاق الحق: 8/240).
  32. مسند احمد: ج1 ص3 ح4. ابن خزیمه، ابوابانه و دار قنطی (به نقل کنز العمّال). کفایة الطّالب، گنجی شافعی: باب 63، ص254، به نقل از احمد حنبل و حافظ ابونعیم و ابن عساکر، تاریخ ابن کثیر: ج7، ص357 و358، البیان و التّعریف، سید ابراهیم حسین حنفی دمشقی (متوفّای 1120) ج1، ص168 چاپ حلب به نقل از احمد حنبل، ابن خزیمه، ابوابانه وإفراد دارقنطی.
  33. جهت آگاهی بر تفصیل موضوع بحث و مصادر فراوان آن مراجعه شود به الغدیر: ج2 ص338 - 350، فهرست ملحقات احقاق الحق: ص17.
  34. مسند علی بن ابی‌طالب: ص256 شماره 779، درّ المنثور: 3/346 به نقل از «ذم الملاهی» ابن ابی الدنیا، ابن منذر و «شعب الایمان» بیهقی - نیز کنز العمّال متّقی هندی 5/469 به‌واسطه نامبردگان بالا و برخی دیگر از حفاظ حدیث، اعلام الموقعین ابن قیم جوزیه: 4/378 و الطرق الحکمیّة نیز از وی ص15، والداء والدواء: ص248 والجواب الکافی لمن سئل الدواء الشافی: ص146 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، الکبائر شمس‌الدین ذهبی: ص58 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، سنن الکبری بیهقی: 8/232 به طور کوتاه، المدخل محمّد بن محمّد عبدری قیروانی مالکی (مشهور به ابن الحاج فارسی درگذشته اواخر قرن 8): ج3، ص119 (ملحقات احقاق: 17/446).
  35. تاریخ یعقوبی: 2/122، چاپ نجف.
  36. تاریخ دمشق، چاپ لندن: ص444 (ملحقات احقاق الحق: 8/237).