بدعت حکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن در آن نگذاشته است و اعلام فرموده که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را می‌پذیرد. با این همه، همواره کسانی بوده‌اند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت داده‌اند و در دین بدعت گذاشته‌اند. این مقاله ضمن معناشناسی بدعت به ابعاد مختلف آن مانند عوامل پیدایش بدعت، مصادیق بدعت و ... با استفاده از روش تفسیر موضوعی و تحلیل محتوای کیفی پرداخته است. حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل می‌دهد:

1ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن.

2ـ گستردن آن در میان مردم.

3ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است.

از این بیان روشن می‌شود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سه‌گانه وجود داشته باشد، بدعت است و در صورت نبود یک یا همگی آنها، از قلمرو بدعت خارج است. برای مواجهه با بدعت‌ها، اوّلین گام آگاه ساختن مردم از حقیقت دین، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعت‌گذاران است. پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعت‌ها شناخته گردد و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.


بدعت به عنوان یک عامل مخرّب ایمان، مهم‌ترین مسئلة دینی و اصلی‌ترین آسیب می‌باشد. لذا بررسی این موضوع اهمیّت زیادی دارد. اگر امّت اسلامی دچار بدعت‌ها شود، امکان ندارد که یکپارچه و یکسو شود و صفی منظّم را تشکیل دهد، لذا ردّ بدعت و مبارزه با آن، ارکان اساسی دین را برای ما سالم و دست‌نخورده نگه می‌دارد. بدعت در اصطلاح چندان تفاوتی با معنی لغوی آن ندارد که عبارت است از «انقطاع و بریدگی و ایجاد چیزی بدون نمونه پیشین» (ر.ک؛ ابن‌فارس، 1371ق.، ج 1: 209؛ فراهیدی،1410ق.، ج 2: 54 و طریحی، 1375، ج 4: 299)، جز اینکه معنی لغوی این واژه گستردگی بیشتری دارد و معنی اصطلاحی آن مخصوص دین و شریعت است. بدعت در مذهب، وارد کردن سخنی است که گوینده و عمل‌کننده‌اش بر روش و سیرة صاحب شریعت، کتاب، سنّت و نیز بر طبق اصول محکم و استوار و نمونه‌های به خیر و صلاح دین نباشد (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.: 111). در حدیث نبوی آمده است: «مَن أَحدَثَ فِی أَمرِنَا هَذَا مَا لَیسَ مِنهُ فَهُوَ رَدًّ» (عسقلانی، بی‌تا، ج 13: 253). بنابراین، علاّمه مجلسی بدعت را چیزی دانسته است که پس از رسول خدا(ص) در شرع پدید آید و در آن، دلیل ویژه‌ای نباشد و یا مشمول ادلّة عام نگردد یا از آن، به صورت خاص یا عام، نهی شده باشد. پس چیزی که زیرمجموعة ادلّة عام قرار گیرد، بدعت نیست؛ مانند ساختن مدارس؛ زیرا داخل در عنوان عمومات «ایواء المؤمنین: سرپناه دادن به مؤمنان و کمک به آن‌ها» است و نیز نگارش برخی از کتب علمی که تأثیری در علوم دینی دارند و یا استفاده از لباس‌های نو و غذاهای نو پدیده‌ای است که در زمان رسول خدا(ص) نبود و بدعت شرعی نیست؛ زیرا همگی داخل در عمومات حلّت است (ر.ک؛ مجلسی، بی‌تا، ج 74: 202ـ203). پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «أَمَّا بَعد فَأَنَّ خَیرَ الحَدِیثِ کِتَابُ اللهِ وَ خَیرَ الهُدَی هُدَی مُحَمَّدٍ(ص) وَ شَرَّ الأُمُورِ مُحدِثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ» (النّووی الدّمشقی، 1411ق.: 142). بنابراین، سیّد مرتضی می‌گوید: «بدعت عبارت است از زیاد کردن یا کم کردن از دین، با انتساب آن به دین» (الشّریف المرتضی، 1405ق.، ج 3: 83). پس با توجّه به تعریف‌های یاد شده، بدعت حُکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. بنابراین، هرگاه قول یا فعلی که سابقه نداشته است، با استناد به دلیلی از کتاب یا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود.

لزوم پرداختن به بدعت

پرداختن و تشخیص بدعت از چند نظر ضروری است:

الف) پیراستن دین خدا از پیرایه‌ها.

ب) نمایاندن چهرة واقعی اسلام به کسانی که بی‌طرفانه در پی اسلام ناب هستند.

ج) نمایاندن چهرة واقعی جریان‌های منحرف و مکتب‌های گمراه‌کننده که در دامن اسلام پدید آمده است و با حربة احیای دین و مبارزه با بدعت، بدعت‌های بی‌شماری را در دین ایجاد کرده‌اند.


1ـ واژة بدعت در قرآن

واژة بدعت تنها در یک بار در آیات قرآن آمده است که در آن به بدعت (رهبانیّت مسیحیان) اشاره شده است: ﴿...وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ: و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، گرچه هدف ایشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعایت نکردند. از این ‏رو، ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسق هستند!﴾ (الحدید/27).

کلمة «ابتداع» به معنای این است که انسان چیزی را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنّت و یا عملی را باب کند که در دین نبوده باشد. جملة ﴿مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ﴾ در معنای پاسخ از پرسشی تقدیری است. گویا کسی پرسیده است: «معنای بدعت‌گذاری چیست؟» و در پاسخ فرموده است: «اینکه چیزی را جزو دین کند که ما بر آنان ننوشتیم».

«رهبانیّت» یک خصلت و یک قسمت از عبادت است که در آن معنای خوف و ترس ظاهر می‌شود یا در کلیسا یا در حال انفراد و تنهایی یا از مردم یا غیر اینها از اموری که در آن تعبّد صاحب آن ظاهر می‌شود (ر.ک؛ طبرسی، 1360، ج 24: 249).

2ـ عناصر و اقسام بدعت

سه عنصر اصلی موجب می‌شود که به حُکمی بدعت اطلاق شود.

الف) نسبت حُکم به خدا

مشرکان روزی خدا را از پیش خود به دو قسم حلال و حرام تقسیم می‌کردند. خداوند آنان را چنین نکوهش می‌فرماید: ﴿... قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ: بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا مى‌بندید (و از پیش خود، حلال و حرام مى‏کنید)؟!﴾ (یونس/ 59). در آیه دیگر نیز چنین می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ...: به دلیل دروغى که بر زبانتان جارى مى‏شود (و چیزى را مجاز و چیزى را ممنوع مى‏کنید،) نگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید...﴾ (النّحل/ 116) آن چه را به دروغ وصف می‌کنید حلال و حرام نشمارید زیرا با این کار به خدا دروغ می‌بندید.

مضمون هر دو آیه گواهی می‌دهد علّت نکوهش این است که آنها تحلیل و تحریم را به خدا نسبت می‌دادند و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم می‌کردند، یک امر شخصی حساب می‌شد و جای نکوهش نداشت؛ زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، امّا نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت، امر دیگری است که نیازمند دلیل می‌باشد (ر.ک؛ البیاتی، 1387: 77).

ب) اشاعه در میان مردم

هر گونه نوآوری در دین و تصرّف در آن، در صورتی بدعت به شمار می‌رود که آن را در میان مردم گسترش دهد، خواه از طریق رفتار و گفتار، یا از طریق نگارش و رسانه‌ها و به عبارت دیگر، تا در میان مردم اشاعه ندهد، «بدعت» به معنی «نوآوری در دین» صدق نمی‌کند. به گواه اینکه عمل مشرکان در تحلیل و تحریم روزهای خداوند، یک عمل شخصی و در خفا و پنهان نبود، بلکه مشرکان قبلاً فکر را می‌آفریدند و بعداً مردم را به آن دعوت می‌کردند و از این نظر، مستحقّ نکوهش و عذاب الهی شدند. همچنین راهبان اندیشه دنیاگریزی را پدید می‌آوردند و بعد آن را به طرق مختلف در میان مردم گسترش می‌دادند.

ج) نبود دلیل عام یا خاص

در احکام دینی هر نوآوری که از دو مصدر کتاب و سنّت مایه نگیرد، بدعت است. هرگاه فردی اندیشه‌ای را به شریعت نسبت دهد که اصلاً اثری از آن در شریعت نیست؛ مانند روزة عید فطر و یا خصوصیّتی را به شریعت نسبت دهد که در آن نیست؛ مانند اینکه بگوید: روزه را باید تا نیمه‌شب ادامه داد، هر دوی اینها بدعت است. از این بیان روشن می‌شود جواز، بلکه وجوب تمرین‌های نظامی و دستیابی به صنایع نوی دفاعی که جنبة بازدارندگی دارد، همگی داخل در سنّت و از بدعت بیرون هستند؛ زیرا هرچند این گونه نوآوری‌های ویژه در کتاب و سنّت وارد نشده، امّا ضابطة کلّی که در کتاب خدا هست، گواه بر مشروعیّت این گونه نوآوری‌هاست (ر.ک؛ سبحانی، 1388: 82ـ83)، آنجا که می‌فرماید:﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ: هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [= دشمنان‏] آماده سازید و (نیز) اسب‌هاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به‌وسیلة آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!﴾ (الأنفال/ 60).

دو نوع تقسیم بندی مشهور برای بدعت است که در اینجا به آنها پرداخته می‌شود.

الف) تقسیم بدعت بر اساس احکام پنجگانه

بدعت را می‌توان بر اساس احکام پنجگانة فقهی تقسیم کرد. در میان دانشمندان شیعه، شهید اوّل این تقسیم را پذیرفته است و می‌گوید: «امور نوظهور پس از رحلت پیامبر به پنج بخش تقسیم می‌شوند: 1ـ واجب؛ مانند گردآوری قرآن و سنّت پیامبر. 2ـ حرام؛ مانند شستن پاها در وضو، مسح بر غیر پا و برگزاری نوافل با جماعت. 3ـ مستحب؛ چیزی که ادلّة مستحبّات را در بر می‌گیرد؛ مانند ساختن مدارس. 4ـ مکروه؛ چیزی که ادلّة مکروهات را شامل می‌شود؛ مانند کم کردن تسبیحات حضرت زهرا(س). 5ـ مباح؛ چیزی که داخل ادلّة مباحات می‌باشد؛ مانند الک کردن آرد؛ زیرا رفاه در زندگی امری مباح است (ر.ک؛ العاملی، بی‌تا، ج2: 144). تقسیم بدعت بر اساس خمسة فقهی، باطل است؛ زیرا بدعت فقط بر چیزی می‌گویند که حرام باشد، چنان‌که رسول خدا می‌فرماید: «وَ کُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ وَ کُلُّ ضَلاَلَةٍ سَبِیلُهَا النَّارُ» (مجلسی، 1385، ج 2: 303).

ب) تقسیم بدعت به حسنه و سیّئه

برخی بدعت را به دو گونة پسندیده و ناپسند تقسیم کرده‌اند. ریشة این تقسیم از گفتار خلیفة دوم است؛ زیرا نماز تراویح قبلاً به صورت انفرادی خوانده می‌شد و بعداً به پیشنهاد او به صورت جماعت انجام شد و او وقتی مشاهده کرد که همگان پشت سر یک امام نماز تراویح را انجام می‌دهند، چنین گفت: «نِعمَ البِدعَةُ هَذِه: این بدعت نیکویی است» (سبحانی، 1386: 278).

قول به حسن برخی از بدعت‌ها، با ادلّة شرعی وارد شده در مذمّت همة بدعت‌ها منافات دارد؛ زیرا روایاتی که بدعت را مذمّت می‌کنند، مطلق و عام هستند و با اینکه زیاد و متنوّع هم هستند، امّا هیچ گونه استثنایی ندارند و در آن روایات، چیزی که مقتضی نیک بودن و مقبولیّت برخی از آنها نزد خداوند باشد، وارد نشده است و روایتی بدین صورت نیامده است که «هر بدعتی گمراهی است به جز فلان و فلان. حتّی چیزی به این معنا هم نیامده است و اگر در موارد بدعت، مطلب جدیدی در باب نیکو و شرعی بودن بدعت بود، باید در کتاب و سنّت ذکر می‌شد، ولی چیزی که منطوق و یا مفهوم آن بر این امر دلالت کند، وجود ندارد. پس این دلالت دارد که ادلّة مذمّت بدعت همگی به همراه هم چنین بیان می‌دارند که از مقتضای قاعدة کلّی مذمّت بدعت، ممکن نیست که یکی از افراد خارج شود» (شاطبی،1420ق.، ج 1: 116ـ117).

ادّعای نیکو بودن بعضی از بدعت‌ها به معنای متّهم کردن دین به نقص و کامل نبودن است و اعتقاد به بدعت نیکو، دین را فاسد می‌کند و فرصتی برای کسانی ایجاد می‌کند که دین را بازیچه‌ای بیش نمی‌دانند. در نتیجه، هرکس هرچه را که بخواهد، زیر پوشش بدعت نیکو انجام می‌دهد و در آن هنگام هوای نفس مردم، عقل‌ها و ذوق‌های آنان در امور شرعی حاکم می‌شود و این برای گمراهی آشکار و گناه مردم کافی است (ر.ک؛ طبسی، 1358: 86).

چیزی که می‌تواند محور این تقسیم باشد، بدعت لغوی است؛ زیرا کارهای نو در طول زندگی، یا آداب و عادات نو، گاهی به سود مردم تمام می‌شود و گاهی به ضرر آنان. اینجاست که می‌توان آن را زیبا و نازیبا خواند؛ مثلاً نخستین کاری که پس از رحلت رسول خدا در زندگی صحابه پدید آمد، غربال کردن آرد و جداکردن پوستة گندم از آن بود که نوعی رفاه‌طلبی نسبت به زندگی سخت عرب‌های آن زمان به حساب می‌آمد. از این نظر، می‌توان آن را بدعت حسنه توصیف کرد. از این بیان روشن می‌شود که مقصود از حدیث معروف «مَن سَنَّ فِی الإِسلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّةٍ کُتِبَ لَهُ مِثلُ اَجرَ مَن عَمِلَ بِهَا وَ لاَیَنقُصُ مِن أُجُورِهِم شَیءٌ وَ مَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّةٍ کُتِبَ لَهُ مِثلُ وِزرٍ مَن عَمِلَ بِهَا» و مقصود از سنّت حقّه، آن کارهای مباحی است که برخی آن را رواج داده‌اند؛ مانند ایجاد مدارس، کتابخانه‌ها و دیگر امور فرهنگی (ر.ک؛ سبحانی، 1388: 87ـ88). از اینجا تفاوت بدعت و نوآوری مشخّص می‌شود. بدعت هرگاه چیزی را که جزو دین نیست، در دین وارد کنیم و آن را به عنوان دستور الهی بشمریم، بدعت گذاشته‌ایم و این به دو گونه انجام می‌شود، واجبی را حرام و حرامی را واجب، ممنوعی را مباح و مباحی را ممنوع سازیم. امّا نوآوری در امور صددرصد عرفی که هیچ ارتباطی به مسائل شرع ندارد؛ مانند نوآوری‌های مربوط به صنایع، اختراع‌ها و علوم طبیعی که در زمان حیات و عصر پیامبر اسلام و دیگر پیشوایان معصوم نیز بوده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1386: 117).

3ـ مصادیق بدعت

مصادیقی از بدعت که در قرآن بدان اشاره شده است، عبارتند از:

3ـ1) دین‌سازی

یکی از مصادیق بدعت، نسبت دادن چیزی از طرف و ناحیة انسان به خداوند است. خداوند در آیة 79 سورة بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ...: پس واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: این از سوی خداست...﴾.

3ـ2) تحریم حلال

خداوند در آیة 87 سورة مائده می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد﴾.

در این آیه، خداوند از حرام دانستن غذاهای حلال، آشامیدنی‌های گوارا و هر گونه عمل مباح که مناسب با طبع است، اکیداً منع نموده است و ذکر کلمة ﴿مَا أَحَلَّ اللهُ لَکُم﴾، بیان علّت منع است (ر.ک؛ زحیلی، 1422ق.، ج 1: 490).

خداوند برای هر چیزی حدّی قرار داده است که نباید از آن تجاوزکرد؛ مثلاً محرّمات را بیان فرموده است که نباید نزدیک رفت و امّا چیزهایی که حلال کرده، نباید حرام کرد. بنده باید تسلیم امر مولی باشد، خودتی از خود نشان ندهد. هر چه گفته «بکن»، بکند و هرچه گفته «نکن»، نکند. واجب را واجب داند، حرام را حرام، مستحب را مستحب، مکروه را مکروه، مباح را مباح، حلال را حلال، به همین نحوی که تحلیل حرام نباید کرد، تحریم حلال هم جایز نیست (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 4: 454).

خداوند در آیة 103 سورة مائده در این باره می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ ‏گونه «بحیره»، «سائبه»، «وصیله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلى است که در زمان جاهلیّت، استفاده از آنها را به عللى حرام مى‏دانستند و در اسلام این بدعت ممنوع شد]، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بیشتر آنها نمى‏فهمند!﴾.

3ـ3) تقسیم دین به شاخه‌ها و فرقه‌های مختلف

خداوند در آیة 159 سورة انعام می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ: کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه‏اى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست. سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى‏دادند، باخبر مى‏کند﴾. محتوای آیه یک حکم عمومی دربارة تمام افراد تفرقه‌انداز است که با ایجاد انواع بدعت‌ها، بذر نفاق و اختلاف میان بندگان خدا می‌پاشند، اعمّ از آنها که در امّت‌های پیشین بودند یا اینها که در این امّت هستند.

اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هر گونه نفاق، تفرقه و پراکندگی بیزار است. توحید نه تنها یکی از اصول اسلام است، بلکه تمام اصول و فروع اسلام و همة برنامه‌های آن بر محور توحید دور می‌زند. در واقع، توحید روحی است در کالبد همة تعلیمات اسلام و نیز جانی است که در پیکر اسلام دمیده شده است. در روایات اهل بیت و اهل تسنّن نقل شده که این آیه اشاره به گمراهان و تفرقه‌اندازان و بدعت‌گذاران این امّت است (ر.ک؛ رازی، 1408ق.، ج 15: 261).

3ـ4) شرک

هیچ مسلمانی حق ندارد اطاعت بی‌قید و شرط انسانی را بپذیرد؛ زیرا این کار مساوی است با پرستش او. همة اطاعت‌ها باید در چارچوب اطاعت خدا درآید و پیروی از دستور انسانی تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد، حال این انسان هر کس و هر مقامی می‌خواهد باشد. خداوند در آیة 31 سورة توبه می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ: (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند و (نیز) مسیح فرزند مریم را، در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را بپرستند که معبودى جز او نیست؛ او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى‏دهند﴾.

قانون‌گذاری مخصوص خداست و هیچ کس جز او حق ندارد چیزی را برای مردم حلال و حرام کند و قانونی بگذارد. تنها کاری که انسان‌ها می‌توانند انجام دهند، کشف قانون‌های پروردگار و تطبیق آن بر مصادیق مورد نیاز است. بنابراین، اگر کسی اقدام به قانون‌گذاری ضدّ قوانین الهی کند و کسی آن را به رسمیّت بشناسد و بدون چون و چرا بپذیرد، مقام خدا را برای غیر، قائل شده است (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 3: 1642) و این یک نوع شرک عملی و بُت‌پرستی و به تعبیر دیگر، پرستش غیر خداست. از قرائن چنین بر می‌آید که یهود و نصاری برای پیشوایان خود چنین اختیاری قائل بودند که گاهی قوانین الهی را به صلاح خود تغییر دهند.

هیچ قانونی در برابر قانون الهی رسمیّت ندارد و اصولاً حقّ قانون‌گذاری مخصوص خداست. خالق، مالک و مدبّر عالم هستی تنها اوست و به همین دلیل، حقّ قانون‌گذاری نیز مخصوص ذات پاک اوست و هیچ کس بدون اذن او نمی‌تواند در قلمرو تشریع او دخالت کند. بنابراین، در برابر تشریع او هر چه باشد، باطل است (ر.ک؛ کرمی حویزی، 1402ق.، ج 7: 133).

4ـ عوامل پیدایش بدعت

عواملی که باعث به وجود آمدن بدعت می‌شود، عبارت است از:

4ـ1) جهل و نادانی مردم

خداوند در آیة 103 سورة مائده می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ‏ گونه «بحیره»، «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بیشتر آنها نمى‏فهمند!﴾.

بیشتر کسانی که این احکام (جعلی) را به خدا نسبت می‌دهند، نمی‌دانند که این عمل آنان افتراست. اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه‌ای نمی‌کردند و عقل خود را به کار نمی‌گرفتند (ر.ک؛ ثقفی همدانی، 1398ق.، ج 2: 281).

4ـ2) پیروی از هوی و هوس، خودپرستی و بهره‌مندی از مال دنیا

خداوند در آیة 79 سورة بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ: پس واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: این از سوی خداست تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى‏آورند!﴾.

آورده‌اند که علمای یهود مرسومی داشتند که هر سال از یهودیان می‌گرفتند. هنگامی که رسول(ص) مبعوث گشت، ایشان دانستند که او پیغمبر آخرالزّمان است و چون صفت او را موافق آن چیزی یافتند که در تورات بود، ترسیدند که اگر افشای این معنی کنند، یهودیان میل به دین اسلام کنند و مرسوم مقرّر را از ایشان مسدود سازند. پس آن را تحریف کردند (ر.ک؛ کاشانی، 1336، ج 1: 222).

4ـ3) کینه‌توزی و تعصّب

سرچشمة اختلاف‌ها و کشمکش‌های مذهبی، معمولاً از جهل و بی‌خبری نیست، بلکه بیشتر به دلیل بغی، ظلم و انحراف از حقّ و اعمال نظرهای شخصی است. اگر مردم، به‌ویژه طبقة دانشمندان تعصّب، کینه‌توزی، تنگ‌نظری‌ها، منافع شخصی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و یا واقع‌بینی و روح عدالت‌خواهی احکام خدا را بررسی نمایند، جادّة حق بسیار روشن خواهد بود و اختلاف‌ها به سرعت حل می‌شود. خداوند در آیة 19 آل‌عمران می‌فرماید: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ: دین نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حقّ) است و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن‌ هم به سبب ظلم و ستم در میان خود و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او مى‏رسد؛ زیرا) خداوند سریع‌الحساب است﴾.

4ـ4) تقلید کورکورانه

بزرگترین بدبختی انسان در عالم سیاست و دین، تقلید کورکورانه از صاحبان قدرت و شهرت است. خداوند در آیة 36 سورة اسراء می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً: از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چراکه گوش، چشم و دل، همه مسئول هستند﴾.

این آیه از پیروی و متابعت هر چیزی که بدان علم و یقین نداریم، نهی می‌کند و چون مطلق و بدون قید و شرط است، پیروی و اعتقاد غیرعلمی و نیز عمل غیرعلمی را شامل می‌گردد و معنای آن چنین می‌شود که به چیزی که علم به صحّت آن نداری، معتقد مشو و چیزی را که نمی‌دانی، مگو و کاری را که علم بدان نداری، مکن؛ زیرا همة اینها پیروی از غیرعلم است؛ پیروی نکردن از چیزی که بدان علم نداریم و نیز پیروی از علم در حقیقت، حکمی است که فطرت خود بشر آن را امضاء می‌کند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 126).

4ـ5) تقدّس جاهلانه

افراد عالم و آگاه از حدود دین، به‌ویژه عبادات، میانه‌روی را در امور عبادی و زندگی رعایت می‌کنند و از حدودی که خدا معیّن فرموده است، پا فراتر نمی‌نهند، امّا افراد ناآزموده و ناآگاه گاهی زیاده‌روی در عبادت را پیشة خود می‌سازند و تصوّر می‌کنند که با این کار به خدا تقرّب می‌جویند. مؤمن واقعی کسی است که بر خدا و رسول او پیشی نگیرد. خداوند می‌فرماید:﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزى را بر خدا و رسول او مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید)، و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست!﴾ (الحجرات/ 1).

5ـ آثار و نتایج بدعت

در بررسی آیات بدعت، دو دسته آثار و نتایج مشهود است که در ذیل آمده است:

5ـ1) آثار و نتایج فردی بدعت

برخی آثار و نتایج فردی بدعت عبارت است از:

5ـ1ـ1) خسران و زیان دیدن شخص بدعت‌گذار

خداوند در سورة کهف می‌فرماید: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا: بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ * آنها که تلاش‌هایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده است، با این حال، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند!﴾ (الکهف/ 103ـ104).

زیان واقعی و خسران مضاعف آنجاست که انسان سرمایه‌های مادّی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد و گمان کند کار خوبی کرده است.

5ـ1ـ2) عذاب دردناک

خداوند در سورة شوری می‌فرماید: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: آیا معبودانى دارند که بى‏اذن خداوند آیینى براى آنها ساخته‏اند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مى‏شد (و دستور عذاب صادر مى‏گشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!﴾ (الشّوری/21).

چون خدا شریکی ندارد تا در مقابل دین تشریع شدة خدا و بدون اذن او دینی تشریع کند. پس هیچ دینی نیست، مگر دین خدا و در آخرت هیچ رزق حسنی نیست، مگر برای کسی که به دین خدا ایمان آورده، بر طبق آن عمل کرده باشد.

جملة ﴿إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ تهدیدی برای کفّار است به دلیل ظلمی که کردند و نیز اشاره است به اینکه از قلم خدا نمی‌افتند و از عذاب او رهایی ندارند. حال اگر بین آنها قضاء نراند و آنها را در دنیا عذاب نکند، در آخرت عذابی دردناک خواهند داشت (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 18: 59).

5ـ2) آثار اجتماعی بدعت

آثار اجتماعی بدعت عبارتند از:

5ـ2ـ1) دور ساختن مردم از دین

خداوند در سورة مائده می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد﴾ (المائده/ 87).

بعضی از مقدّس‌مآبان و مدّعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ برمی‌خیزند، شعارشان این است: اگر می‌خواهی دین داشته باشی، پشت پا بزن به همه چیز، گرد مال و ثروت نگرد، ترک حیثیّت و مقام کن، زن و فرزند را رها کن، از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایة گمراهی است، شاد مباش و شادی نکن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر و امثال اینها. بنابراین، اگر کسی بخواهد به غریزة دینی خود پاسخ مثبت بدهد، باید با همه چیز در حال جنگ باشد. بدیهی است وقتی مفهوم زهد، ترک وسایل و معاش و ترک موقعیّت اجتماعی و انزوا و اعراض از انسان‌های دیگر باشد، وقتی که غریزة جنسی پلید شناخته شود و منزّه‌ترین افراد کسی باشد که در همة عمر مجرّد زیسته است، وقتی که علم دشمن دین معرّفی شود و علما و دانشمندان به نام دین در آتش افکنده شوند و یا سرهایشان زیر گیوتین برود، مسلّماً و قطعاً مردم به دین بدبین خواهند شد (ر.ک؛ مطهّری، بی‌تا، ج 3: 405).

6ـ روش‌های مواجهه با بدعت

آنچه در بحث بدعت مهمّ است، این است که چگونه با آن روبه‌رو شویم. برخی از روش‌های مواجهه با بدعت عبارتند از:

6ـ1) آگاه ساختن مردم از حقیقت

در موقع ظهور بدعت، بر عالم واجب است که آن را رد نماید. حضرت محمّد(ص) می‌فرماید: «إِذَا ظَهَرُ البِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلیُظهِرِ العَالِمُ عِلْمَهُ فإِنْ لَمْ یَفعَل فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللهِ» (محمّدی ری‌شهری، بی‌تا، ج 1: 499).

6ـ2) جلوگیری از تقلید کورکورانه (پیروی از علم و دوری از شکّ و گمان)

خداوند در سورة اسراء در این باب می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً: از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چراکه گوش، چشم و دل، همه مسؤول هستند﴾ (الإسراء/ 36).

انسانی که سلامت فطرت را از دست نداده است و در اعتقاد خود پیرو آن چیزی است که آن را حقّ و واقع در خارج می‌یابد و در عمل خود هم آن عملی را انجام می‌دهد که خود را در تشخیص آن مُحقّ و مصیب می‌بیند، چیزی که هست، در آنچه که خودش قادر بر تحصیل علم هست، علم خود را پیروی می‌کند و در آنچه که خود قادر نیست، مانند پاره‌ای از فروع اعتقادی نسبت به بعضی از مردم و غالب مردم از اهل خبرة آن مسائل تقلید می‌کند، آری، همان فطرت سالم او را به تقلید از علم عالم و متخصّص آن فن وامی‌دارد و علم آن عالم را علم خود می‌داند و پیروی از او را در حقیقت پیروی از علم خود می‌شمارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 127).

6ـ3) برائت از بدعت‌گذاران

بنا بر دستور پیشوایان دین، باید با اهل بدعت همانند ظالمان، بلکه بدتر از آنها برخورد کرد و در برابرشان به صورت جدّی موضع گرفت، به‌ویژه اندیشمندان و صاحب‌نظران بیش از دیگران باید با این افراد مبارزه کنند و از راه‌های مختلف عملی و اجتماعی آنها را به انزوا بکشند؛ از جمله:

الف) تغییر چهره

ظاهر نمودار باطن است و رضایت قلبی در چهره ظاهر می‌شود. باید با اهل بدعت با چهرة گرفته و عبوس برخورد شود، برخلاف اهل ایمان که با آنها با چهرة باز و خوشرویی باید برخورد نمود. پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «إِذَا رَأَیتُم صَاحِبَ بِدعَةٍ فَاکفِرُوا فِی وَجهِهِ: هرگاه بدعت‌گذاری را دیدید، به او رو ترش کنید» (المتّقی الهندی، بی‌تا، ج 1: 388).

ب) تهدید

تهدید راه دیگر تبرّی است. در صورت امکان و به مقتضای زمان باید اهل بدعت را مرعوب ساخت. پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «هر کسی که بدعت‌گذاری را مرعوب سازد، خداوند قلب او را از آرامش و ایمان آکنده می‌سازد» (محمّدی ری‌شهری، ج 1: 524 و پاینده، 1385: 124).

مقصود این است که خداوند در مقابل تهدید و ارعاب شخص، به او آرامش قلبی می‌دهد، به حدّی که از پیامدهای ناشی از تهدیدهای او نمی‌ترسد.

ج) افشاگری

پرده برداشتن از چهرة کریه بدعت‌گذاران و لعن آنان، سومین راه برائت است. از آنجا که بدعت در دین، یک پدیدة فکری است، باید آن را با سلاح فکر دفع کرد؛ یعنی نقاط ضعف اندیشة بدعت‌گذار را تبیین کرد و اهداف او را فاش ساخت تا مدار و محور انحراف‌های فکری قرار نگیرد و عدّه‌ای را به دور خود جمع نکند و از راه مستقیم منحرف نسازد (ر.ک؛ وفا، بی‌تا: 61).

6ـ4) پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر

خداوند در سورة آل‌عمران می‌فرماید: ﴿وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ و آنها همان رستگارانند﴾ (آل‌عمران/ 104).

هرگاه بدعت، از گناه کبیره باشد، بر حکومت اسلامی لازم است سازمانی را پدید آورد که این دو فریضة الهی را بر عهده گیرد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 4: 454).

نتیجه‌گیری

خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن و اظهار نظر دیگران در آن نگذاشته و اعلام فرموده است که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را می‌پذیرد: ﴿أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾(الزّمر/3). با وجود این، همواره کسانی بوده‌اند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت داده‌اند و در دین بدعت گذاشته‌اند.

حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل می‌دهد: 1ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن. 2ـ گستردن آن در میان مردم. 3ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است. از این بیان روشن می‌شود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سه‌گانه وجود داشته باشد، بدعت می‌باشد و در صورت نبود یک یا همگی، از قلمرو بدعت خارج است. همچنین تقسیم بدعت بر اساس احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) باطل است؛ زیرا بدعت در شرع جز یک حکم نمی‌تواند داشته باشد و آن حرمت است؛ زیرا بدعت در شرع، دستکاری در امور دین است و آن در اختیار خداوند است. در باب تقسیم بدعت به حسنه و سیّئه نیز همین گونه است. از آنجا که بدعت یعنی امری در تضاد با شارع، یعنی کنار نهادن شرع و هر چیزی که این طور باشد، محال است که به حسن و قبیح تقسیم شود. ادّعای نیکو بودن بعضی بدعت‌ها به معنای متّهم کردن دین به نقض و کامل نبودن است و اعتقاد به آن دین را فاسد می‌کند و فرصتی برای کسانی ایجاد می‌کند که دین را بازیچه‌ای بیش نمی‌دانند. در نتیجه، هر کس هر چه بخواهد، زیر پوشش بدعت نیکو انجام می‌دهد. نمونه‌هایی از بدعت که در قرآن ذکر شده است، عبارتند از: 1ـ دین‌سازی. 2ـ کتمان کردن حقیقت. 3ـ تحریف کلام خداوند. 4ـ افترا بستن به خداوند. 5ـ غلو. 6ـ تحریم حلال. 7ـ تقسیم دین به شاخه‌های مختلف. 8ـ شرک. خداوند در آیات متعدّد به این نمونه‌ها اشاره کرده است.

عواملی که باعث به وجود آمدن بدعت می‌شود، عبارتند از: 1ـ جهل و نادانی مردم. 2ـ پیروی از هوی و هوس. 3ـ از روی علم و آگاهی. 4ـ تقلید کورکورانه. 5ـ تقدّس جاهلانه. برای مواجهه با بدعت‌ها، اوّلین گام، آگاه کردن مردم از حقیقت است، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعت‌گذاران است تا آنان متوجّه اعمال زشت خود شوند و مردم از پیروی از آنان دست بکشند. پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعت‌ها شناخته و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.


منابع

قرآن کریم.

ابوالفتوح رازی، حسین بن علی. (1408ق.). روض الجنان فی تفسیر القرآن. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

بغدادی، علاءالدّین علیّ بن محمّد. (1415ق.). لباب التّأویل فی معانی التّنزیل. بیروت: دارالکتب العلمیّة.

البیاتی، جعفر. (1387). البدعة. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

پاینده، ابوالقاسم. (1385). پیام رسول؛ ترجمه‌ای دیگر از نهج‌الفصاحه. قم: طلوع مهر.

ثقفی تهرانی، محمّد. (1398ق.). تفسیر روان جاوید. تهران: انتشارات برهان.

حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد. (1363). تفسیر اثنی عشری. تهران: انتشارات میقات.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. دمشق: دارالعلم.

رضوانی، علی‌اصغر. (1384). شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات. تهران: نشر مشعر.

زحیلی، وهبة ‌بن‌مصطفی. (1422ق.). تفسیر الوسط. دمشق: دار الفکر.

سبحانی، جعفر. (1386). سیمای عقاید شیعه. تهران: نشر مشعر.

سبزواری نجفی. محمّد. (1406ق.). الجدید فی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

ـــــــــــــــــــــ . (1419ق.). إرشاد الأذهان الی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

شاذلی، سیّد قطب. (1412ق.). فی ظلال القرآن. بیروت: دار الشّروق.

شاطبی، ابواسحاق. (1420ق.). الإعتصام. بیروت: دارالمعرفة.

الشّریف المرتضی، علیّ بن الحسین. (1405ق.). الرّسائل. قم: دارالقرآن.

طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1374). المیزان فی‌تفسیر القرآن. ترجمة سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.

طبرسی، فضل بن حسن. (1360). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات فراهانی.

طبسی، نجم‌الدّین. (1358). نماز تراویح سنّت یا بدعت. قم: دلیل ما.

طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع البحرین. تهران: کتابفروشی مرتضوی.

طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات اسلام.

العاملی، محمّدبن مکّی. الفوائد و القواعد. السیّد عبدالهادی الحکیم. قم: منشورات مکتبة المفید.

عسقلانی، احمدبن حجر. (بی‌تا). فتح الباری فی شرح صحیح البخاری. بیروت: دارالمعرفة.

فخر رازی، ابوعبدالله محمّد. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

فراهیدی، خلیل بن احمد. (1410ق.). العین. قم: انتشارات هجرت.

قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.

قرضاوی، یوسف. (1381). سنّت و بدعت. محمّدابراهیم ساعدی رودی. تایباد: انتشارات سنّت.

کاشانی، ملاّ فتح‌الله. (1336). منهج الصّادقین فی الزام المخالفین. تهران: کتابفروشی محمّدحسن علمی.

کرمی حویزی، محمّد. (1402ق.). التّفسیر لکتاب الله المنیر. قم: چاپخانة علمیّه.

المتّقی الهندی، علیّ بن حسام‌الدّین. (بی‌تا). کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.

مجلسی، محمّدباقر. (1385ق.). بحارالأنوار. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

محمّدی ری‌شهری، محمّد. (بی‌تا). حکمت‌نامة پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم. تهران: دارالحدیث.

مدرّسی، سیّد محمّدتقی. (1377). تفسیر من هدی القرآن. قم: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

مصطفوی، حسن. (1380). تفسیر روشن. تهران: مرکز نشر کتاب.

مطهّری، مرتضی. (بی‌تا). مجموعه آثار. تهران: انتشارات صدرا.

مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

مکارم شیرازی، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

النّووی الدّمشقی، أبی‌زکریا یحیی بن شرف. (1411ق.). ریاض الصالحین. بیروت: دارالفکر.

نهج‌البلاغه. (1385). ترجمة محمّد دشتی. قم: مؤسّسة فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع).

النّیسابوری، مسلم‌بن ‌الحجّاج. (بی‌تا). صحیح مسلم. بیروت: دارالفکر.

وفا، جعفر. (بی‌تا). تولّی و تبرّی در قرآن. بی‌جا: مرکز تحقیقات فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

پانویس