۸۵٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' بنابر این' به ' بنابراین') |
جز (جایگزینی متن - 'ارزشها' به 'ارزشها') |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
چون خود را ابن دارة میخواند - والدارة در حساب ابجد = حرف العین = 70 است. | چون خود را ابن دارة میخواند - والدارة در حساب ابجد = حرف العین = 70 است. | ||
او در پانزده سالگی کتاب بد العارف را در مسائل علمی و عملی کتاب و [[سنت]] نوشت که حکایت از هوش و ذکاوت | او در پانزده سالگی کتاب بد العارف را در مسائل علمی و عملی کتاب و [[سنت]] نوشت که حکایت از هوش و ذکاوت فوقالعاده او داشت. وی در مرحله دوم زندگی خود در حدود سال 640 هجری قمری از مرسیه به برخی از کشورهای اندلس و سپس شمال [[آفریقا]] مهاجرت کرد. | ||
=سفر به مغرب= | =سفر به مغرب= | ||
او دوران حیات معنوی خود را در مغرب دور گذراند و بیشتر نامههای خود را در آنجا مینوشت و با فقهای مغرب مناظره شدیدی داشت. ابن سبعین زمانی که کمتر از بیست سال داشت به مغرب نقل مکان کرده بود و ابتدا در سئوتا و گروهی از یاران و پیروانش که در اندلس دور او جمع شده بودند، همنشین بود. شهرت او به خاطر زهد و علم و فلسفهای که در افقها نفوذ کرد گسترش یافت، همانطور که در ابتدای کتاب "المسائل الصقلیة" ذکر شد، که همان مسائلی است که امپراتور فردریک دوم، پادشاه نورمنها، نشان میدهد. فردریک دوم از علمای مسلمان در مورد آنها پرسید: سؤال اول در مورد عالم بود: قدیم است یا حادث و دوم از علم الهی است: مراد از آن چیست و اگر مقدماتی داشته باشد مقدمات آن چیست. و سوم در مورد مقولات هستی شناسانه و | او دوران حیات معنوی خود را در مغرب دور گذراند و بیشتر نامههای خود را در آنجا مینوشت و با فقهای مغرب مناظره شدیدی داشت. ابن سبعین زمانی که کمتر از بیست سال داشت به مغرب نقل مکان کرده بود و ابتدا در سئوتا و گروهی از یاران و پیروانش که در اندلس دور او جمع شده بودند، همنشین بود. شهرت او به خاطر زهد و علم و فلسفهای که در افقها نفوذ کرد گسترش یافت، همانطور که در ابتدای کتاب "المسائل الصقلیة" ذکر شد، که همان مسائلی است که امپراتور فردریک دوم، پادشاه نورمنها، نشان میدهد. فردریک دوم از علمای مسلمان در مورد آنها پرسید: سؤال اول در مورد عالم بود: قدیم است یا حادث و دوم از علم الهی است: مراد از آن چیست و اگر مقدماتی داشته باشد مقدمات آن چیست. و سوم در مورد مقولات هستی شناسانه و ماهیتشناسی و سؤال چهارم در مورد روح: دلیل بر بقای آن چیست و ماهیت آن چیست، و سوالاتی از این دست که پاسخ آن را از سلطان عبدالواحد الرشید خواست. | ||
=اخراج از سبتة= | =اخراج از سبتة= | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
=نحوه مرگ= | =نحوه مرگ= | ||
اگرچه | اگرچه برجستهترین کتب تاریخی و مورخان مانند ابن الخطیب، ابن کثیر، ابن تغری، بردی، تنبکی، ابن العماد، الغبرینی و غیره ذکر کردهاند که مرگ آن مرد یک مرگ طبیعی بوده است، اما تناقض در برخی از روایات در مورد نحوه مرگ او که ابن سبعین پس از آن که شهرت زیادی پیدا کرد، نحوه وفات او بود، ابن شاکر الکتبی در فوات الوفیات در روایتی تایید نشده از خودکشی ابن سبعین میگوید که رگهای دستش را برای خودکشی برید روایتی که مخالفان ابن سبعین برای تضعیف او به کار بردهاند. در روایت دیگری آمده است که بین ابن سبعین و وزیر پادشاه [[یمن]] که [[حنبلی]] بود، دشمنی در گرفت و او از روی کینه او را به قتل رساند. | ||
=افکار= | =افکار= | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
ابن سبعین آموزه وحدت مطلق خود را به سایر حوزههای تحقیقات فلسفی نیز تعمیم میدهد، زیرا او مثلاً نفس و ذهن را چنان میبیند که به خودی خود وجود ندارند، اما وجود آنها را واحد میداند. از موضوع وجودی واحد خارج نمیشوند و اخلاق نزد او به رنگ وحدت مطلق رنگ میگیرد خیر و لذت و سعادت در تحقق این وحدت و خوبی و بدی فرقی با هم ندارند. بین آنها از نظر واقعیت وجودی; چون وجود یک مسئله است و خیر مطلق است پس شر از کجا در هستی میآید؟ و چیزی جز خیر و خوشیختی نیست <ref>مدخل إلی التصوف الإسلامی، د. أبوالوفا الغنیمی التفتازانی، القاهرة: مکتبة الثقافة للطباعة والنشر، ط 2، 1976م، (ص 251- 259)</ref>. | ابن سبعین آموزه وحدت مطلق خود را به سایر حوزههای تحقیقات فلسفی نیز تعمیم میدهد، زیرا او مثلاً نفس و ذهن را چنان میبیند که به خودی خود وجود ندارند، اما وجود آنها را واحد میداند. از موضوع وجودی واحد خارج نمیشوند و اخلاق نزد او به رنگ وحدت مطلق رنگ میگیرد خیر و لذت و سعادت در تحقق این وحدت و خوبی و بدی فرقی با هم ندارند. بین آنها از نظر واقعیت وجودی; چون وجود یک مسئله است و خیر مطلق است پس شر از کجا در هستی میآید؟ و چیزی جز خیر و خوشیختی نیست <ref>مدخل إلی التصوف الإسلامی، د. أبوالوفا الغنیمی التفتازانی، القاهرة: مکتبة الثقافة للطباعة والنشر، ط 2، 1976م، (ص 251- 259)</ref>. | ||
نظریه | نظریه ارزشهای اخلاقی سبعینیه به طور سیستماتیک با موضوع هستی و معرفت مرتبط است، زیرا اخلاق هم به اعتقاد او اساساً نگاهی معطوف به اثبات وحدت مطلق که همان خیر برتر است و از طریق او است؛ و در یک کلام کمال، سعادت و تعالی، همه از اوست. | ||
=شیوه نگارش= | =شیوه نگارش= |