جبر و اختیار

نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۰۷ توسط Salehi.m (بحث | مشارکت‌ها)

جبر و اختیار در لغت و اصطلاح

جبر و اختیار از جمله واژگانی است که نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد و ذهن بدون هیچ تاملی و صرفا از راه ارتکاز معنای آن را می فهمد. علاوه، چنین واژه هایی حتی معنای کنایی را نیز تحمل نمی کند. مثلا اولین تداعی از کلمه جبر وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه آن فعل با اکراه انجام شود. و یا اولین تداعی در باره اختیار اختیار فعل و ترک نسبت به هر فعلی است. و اما واژه جبر از لغات اضداد به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازی اش، کاربرد های متفاوتی دارد. همچنین این واژه در قرآن، و منابعی چون فقه، حقوق، فلسفه و کلام تعریف مربوط به خود را دارد. از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست می آید که در معنای جبر، نوعی اکراه شدید یا مضاعف وجود دارد. مثلا شخص را با اجبار و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نیست. اضافه بر این، جبر به معنای سر نوشت نیز می آید به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود ندارد تا آن را به نفع خود عوض کند، در نتیجه خود را مسئول هیچ فعلی نمی داند. و اما اختیار نیز چون جبر (با حفظ معنای ارتکازی اش) دارای معانی متفاوت اما هم سو است. این واژه نیز در هر علمی مطابق با معنای خودش به کار می رود. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار است و در حقوق معنایی مقابل اکراه و در فلسفه معنایی مقابل اجبار دارد و در کلام مقابل تفویض است.


معنای جبر در لغت

جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. ابن منظور یکی از معانی جبر را به معنای اجبار و اکراه بر امری دانسته و نوشته است: «و جَبَرَ الرجلَ على الأَمر يَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏ أَكرهه» [۱]

در تعریف دیگری نوشته اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا على ما لا يريد و تُكْرِهه‏»[۲]
جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده اش نیست و نسبت به آن اکراه دارد. و نیز آورده اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».[۳]

یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است.

معنای جبر در اصطلاح

جبر در اصطلاح به این معنا است که خدای متعال بندگانش را نسبت به افعال شان چه خوب و چه بد مجبور کند به گونه ای که جز انجام فعل هیچ اختیاری نداشته باشند. «الجبر في الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه على ما يفعلون، خيراً كان أو شراً، حسناً كان أو قبيحاً، دون أنْ يكون للعبد إرادة واختيارُ الرفض والامتناع »[۴]
یعنی جبر در اصطلاح، اجبار خدای متعال نسبت به بندگانش در آن چه انجام می دهند می باشد (چه آن فعل نیکو باشد یا زشت) بدون آن که عبد اراده و اختیاری نسبت به ترک و امتناع از انجام فعل داشته باشد.

معنای جبر و تفویض در کلام

جبر در علم کلام نیز معنای خاص خودش را دارد. نوشته اند:« الجبر عند أهل الكلام يستعمل كثيرا بمعنى إسناد فعل العبد إلى اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إليه لا إلى اللّه تعالى. فالجبر إفراط في تفويض الأمر إلى اللّه تعالى بحيث يصير العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختيار. و القدر تفريط في ذلك بحيث يصير العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و كلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»[۵]

یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خدای متعال است آن گونه که عبد همانند جماد فرض می شود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خدای متعال است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الى اللّه‏» .[۶]
جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض ( اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفويض (فوّض) الأمر إليه جعل له التصرف فيه.» [۷]

تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته اند: و«التَّفْويض‏ رد الأمر إلى الغير»[۸]

 تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشته اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:« فَوَّضَ‏ إليه الأمرَ أى ردَّه إليه.» [۹]
و «فوَّضَ‏ إليه أمرَه، إذا ردَّه‏»[۱۰] 
و «فَوَّضَ ‏أَمْرَهُ إِلَيْهِ تَفْوِيضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَيْه‏»فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483 خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد
اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است. 

معنای اختیار در اصطلاح

در معنای اصطلاحی اختیار (به معنای تفویض) نوشته اند:« الاختيار بمعنى التفويض بمعنى أنه ليس للّه سبحانه أي صنع في فعل العبد... فهو مستقل‏ في‏ فعله‏ و في إيجاده و تأثيره حفظا لعدله سبحانه.» [۱۱]

اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خدای متعال در افعال بنده اش دخالت نمی کند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمی شود.

معنای لغوی تفویض

در معنای لغوی تفویض آورده اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالى فوّض أفعال العباد إليهم يفعلون ما يشاءون على وجه الاستقلال دون أن يكون للَّه سلطان على أفعالهم» [۱۲] تفویض یعنی این که خدای متعال افعال عباد را به خودشان واگذار کرده است که آن چه می خواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خدای متعال انجام دهند.

معنای اصطلاحی تفویض

نوشته اند: تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1.معنای اول تفویض به معنای واگذاری امور به خدا است یعنی این که شخص تمام امور زندگانی اش را به خدای متعال می سپرد که البته این نوع تفویض می تواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خدا باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می شود.«فهي مقامات ثلاث من مقامات العبوديه التوكل، ثم التفويض و هو أدق من التوكل ثم التسليم و هو أدق منهما.» [۱۳] یعنی عبودیت دارای سه مقام است.اول توکل دوم تفویض که دقیق تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق تر است. مومن آل فرعون بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد«وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. غافر(40) 44 » یعنی من امور خود را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا که به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم می شود. بنا بر این، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم و به معنای کلامی آن است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.

  1. ابن منظور، لسان العرب،ج 4، ص 116
  2. فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین،ج 6، ص 115
  3. عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر، ص5
  4. عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر، ص5
  5. تهانوی محمد بن علی بن محمد، كشاف اصطلاحات الفنون، ج‏1، ص 549
  6. جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33
  7. سعدی ابو حبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
  8. سعدی ابو حبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
  9. جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099
  10. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460
  11. سبحانی جعفر، الإلهيات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.
  12. عسکری سید مرتضی، الجبر و التفويض و القضاء و القدر، ص6
  13. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334