۸۵٬۹۶۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده: کتابهای تقریبی' به 'رده: کتاب های تقریبی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
=مقدمه= | =مقدمه= | ||
اسلام، دین خواندن به نام رب، تفکر و دانستن است. اسلام، دین تعلیم و تعلم، و توجه به کلمه توحید و نظاره به آفاق و انفس است. | اسلام، دین خواندن به نام رب، تفکر و دانستن است. اسلام، دین تعلیم و تعلم، و توجه به کلمه توحید و نظاره به آفاق و انفس است. اسلام اجبار در دین را نپذیرفته و از سویى دیگر رد دین خاص در قرآن منع شده است.<br> | ||
در قرآن، رد دین خروج از ملت اسلام | در قرآن، رد دین خروج از ملت اسلام شناخته و در فقه اسلامى اهل سنت و شیعه براى رد دین اسلام مجازات تعیین شده است و در نوعى از ارتداد، شدت این مجازات تا مهدورالدم بودن مرتد نیز کشیده مىشود.<br> | ||
موضوع ارتداد با توجه به تأکید اسلام به تفکر در آفاق و انفس و عدم پذیرش دین آبا و اجدادى در قرآن، در نگاههاى نخست با تناقضى روبهرو مىشود که چگونه اسلام، امرى را براى خود پذیرفته است که همان را براى دیگر ادیان نمىپذیرد و از این مهمتر چرا اسلام براى رد دین به ویژه اسلام آبا و اجدادى این همه تأکید به خرج مىدهد.<br> | موضوع ارتداد با توجه به تأکید اسلام به تفکر در آفاق و انفس و عدم پذیرش دین آبا و اجدادى در قرآن، در نگاههاى نخست با تناقضى روبهرو مىشود که چگونه اسلام، امرى را براى خود پذیرفته است که همان را براى دیگر ادیان نمىپذیرد و از این مهمتر چرا اسلام براى رد دین به ویژه اسلام آبا و اجدادى این همه تأکید به خرج مىدهد.<br> | ||
آنچه اهمیت ارتداد را بیشتر مىکند، این است که سیر تحقیق و تأمل، همیشه با تردید روبهرو است و رسیدن به علم فقط با گذر از تجربههاى مکرر که همراه با شک است، محقق مىشود. استقرار ایمان در هر حالت و | آنچه اهمیت ارتداد را بیشتر مىکند، این است که سیر تحقیق و تأمل، همیشه با تردید روبهرو است و رسیدن به علم فقط با گذر از تجربههاى مکرر که همراه با شک است، محقق مىشود. استقرار ایمان در هر حالت و رتبهای همواره با وساوس شیطانى روبهرو است و همین مسأله باعث مىشود پیچیدگى ارتداد اگر در حوزه ایمان وارد شود، بسیار فزونى یابد.<br> | ||
ارتداد در تمام ادوار فقهى، یکى از موضوعات محل مناقشه فقیهان اسلامى | ارتداد در تمام ادوار فقهى، یکى از موضوعات محل مناقشه فقیهان اسلامى بوده و در بعضى از ادوار نیز به علل خاص و مقتضیات زمان، موضوع اصلى مناقشه آنان مىشده است. در حال حاضر با توجه به فضاى گسترش ادیان توحیدى، ارتداد نه تنها بحث دروندینى است، بلکه به موضوع محل مناقشه بروندینى نیز تبدیل شده؛ از همین رو منقح کردن ارتداد افزون بر پرداختن به موضوع فقهى که براى رسیدن به فتوایى استوار و مصاب با ما وقع عندالله است، موضوعى فکرى در چالش ادیان گوناگون و نحلههاى غیر دینى به شمار مىرود.<br> | ||
پرداختن به موضوع ارتداد در صورتى که با مواجهه علمى روبهرو باشد مىتواند به انسجام درونى دین، و اگر دستخوش برخوردى غیر علمى شود به تصویرى غیر قابل قبول از دین بینجامد. این ادلّه، نگارنده را واداشت تا به این بحث در وسعت اطلاعات خویش بپردازد و مىخواهد این موضوع را اثبات کند که ارتداد، لجاج و انکار دین از سر دشمنى است و مرتد کسى است که از ملت خویش، از سر دشمنى خارج مىشود و چه بسا در مقام توطئه ضد دین و ملت خویش است. در چنین صورتى برخورد با ملت افزون بر اینکه حکم فقهى و شرعى است، حکمى عقلانى به شمار مىرود. در مقابل تمام کسانى که از روى تحقیق و تأمل به هر دلیلى غیر از انکار و دشمنى به ورطه تأمل و تردید مىافتند، نه تنها مرتد نیستند که واجب است با کمک به آنها پس از طرح شبهه، شبهه آنها رفع شود.<br> | پرداختن به موضوع ارتداد در صورتى که با مواجهه علمى روبهرو باشد مىتواند به انسجام درونى دین، و اگر دستخوش برخوردى غیر علمى شود به تصویرى غیر قابل قبول از دین بینجامد. این ادلّه، نگارنده را واداشت تا به این بحث در وسعت اطلاعات خویش بپردازد و مىخواهد این موضوع را اثبات کند که ارتداد، لجاج و انکار دین از سر دشمنى است و مرتد کسى است که از ملت خویش، از سر دشمنى خارج مىشود و چه بسا در مقام توطئه ضد دین و ملت خویش است. در چنین صورتى برخورد با ملت افزون بر اینکه حکم فقهى و شرعى است، حکمى عقلانى به شمار مىرود. در مقابل تمام کسانى که از روى تحقیق و تأمل به هر دلیلى غیر از انکار و دشمنى به ورطه تأمل و تردید مىافتند، نه تنها مرتد نیستند که واجب است با کمک به آنها پس از طرح شبهه، شبهه آنها رفع شود.<br> | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
1. کسى که خود در خدا و رسولالله شاک باشد، در واقع کافر است. <br> | 1. کسى که خود در خدا و رسولالله شاک باشد، در واقع کافر است. <br> | ||
2. موقعى به کفر منتسب مىشود که خدا و رسولاللّه را انکار و آن را اظهار کند؛ پس مادامى که انکار را ظاهر نکند، کافر نیست؛ مانند منافقان که در ظاهر به اسلام محکومند؛ پس روشن مىشود که میان حکم ظاهرى و و واقعى فرق است و تا زمانى که انکار ضروریات در خارج محقق نشود، به ارتداد حکم نمىشود؛ اگرچه شخص در واقع مرتد باشد.<br> | 2. موقعى به کفر منتسب مىشود که خدا و رسولاللّه را انکار و آن را اظهار کند؛ پس مادامى که انکار را ظاهر نکند، کافر نیست؛ مانند منافقان که در ظاهر به اسلام محکومند؛ پس روشن مىشود که میان حکم ظاهرى و و واقعى فرق است و تا زمانى که انکار ضروریات در خارج محقق نشود، به ارتداد حکم نمىشود؛ اگرچه شخص در واقع مرتد باشد.<br> | ||
3. امام به همین مضمون در کلام دیگر فرموده است: ان العباد اذا جهلوا و توقّفوا ولم یجحدوا لَمْ یکفروا... <ref>مرحوم کلینى، ج2، ص388، ح 19.</ref> | 3. امام به همین مضمون در کلام دیگر فرموده است: ان العباد اذا جهلوا و توقّفوا ولم یجحدوا لَمْ یکفروا... <ref>مرحوم کلینى، ج2، ص388، ح 19.</ref> اگر مردم در آنچه آگاهى نداشتند توقف مىکردند و انکار نمىکردند، کافر نمىشدند.<br> | ||
این روایت نیز مانند روایت پیشین بر این دلالت دارد که شک تا موقعى که به حد انکار نرسد، باعث کفر نمىشود.<br> | این روایت نیز مانند روایت پیشین بر این دلالت دارد که شک تا موقعى که به حد انکار نرسد، باعث کفر نمىشود.<br> | ||
4. رسولاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دراینباره مىفرماید: انّ اللّه عَفى لامتّى عمّا وَسْوَست او حدّثت به انفسها ما لم تعلم به او تتکلّم.<ref>عودَة، عبدالقدر، ج2، ص711.</ref> | 4. رسولاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دراینباره مىفرماید: انّ اللّه عَفى لامتّى عمّا وَسْوَست او حدّثت به انفسها ما لم تعلم به او تتکلّم.<ref>عودَة، عبدالقدر، ج2، ص711.</ref> خداوند متعالى آنچه امتم را به شک واداشته یا اوهامش در او چیزى ایجاد کرده باشد تا زمانى که بدان یقین نیابد و آن را بازگوید، بخشیده است.<br> | ||
این حدیث نشان مىدهد که اگر کسى درباره خلقت خداوند و جهان فکر کند و در دلش وسوسهاى پدیدار شود تا هنگامى که در حال تحقیق و جستوجو است و انکار نکرده، مجازات ندارد؛ بلکه بر روى تردید او قلم عفو کشیده مىشود.<br> | این حدیث نشان مىدهد که اگر کسى درباره خلقت خداوند و جهان فکر کند و در دلش وسوسهاى پدیدار شود تا هنگامى که در حال تحقیق و جستوجو است و انکار نکرده، مجازات ندارد؛ بلکه بر روى تردید او قلم عفو کشیده مىشود.<br> | ||
3. نظر سوم با حکم عقل مناسبت دارد؛ زیرا از آن جا که شک امر غیر ارادى و از امور قلبى است با فراهم آمدن اسباب گوناگونى حاصل مىشود و اختیارى نیست؛ پس حکم ارتداد بر آن بار نخواهد شد؛ زیرا به اتفاق همه عالمان، یکى از شرایط حکم ارتداد این است که شخص با اختیار مرتد شود و اگر از شخصى با اکراه، حرف ردّه اى سر زند، مرتد به شمار نمىرود؛ همان طور که امام خمینى در تعریف مرتد فرموده است: ...المرتد هو من خرج عن الاسلام واختار الکفر<ref>امام خمینى(قدس سره)، تحریرالوسیله، ج2، ص366</ref>، و افزون بر این اگر این شک و شبهه از جهت کنجکاوى فرد محقق و آغازى براى تحقیق و جستوجو باشد، نه به جهت شیطنت و توطئه و اخلال به نظام حکومت، این تردید نه تنها از نظر اسلام ناپسند نیست، بلکه اسلام خود در پذیرش مسائل اعتقادى بر تحقیق و کاوش تأکید مىکند؛ چنان که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ شخصى که درباره خداوند تردید کرد و با این تردید خودش را نابود شده مىپنداشت فرمود: ذلک واللّه محض الایمان. به خدا سوگند! این تردید ایمان خالص است <ref>محمد بن یعقوب کلینى، ج2، ص452.</ref> <br> | 3. نظر سوم با حکم عقل مناسبت دارد؛ زیرا از آن جا که شک امر غیر ارادى و از امور قلبى است با فراهم آمدن اسباب گوناگونى حاصل مىشود و اختیارى نیست؛ پس حکم ارتداد بر آن بار نخواهد شد؛ زیرا به اتفاق همه عالمان، یکى از شرایط حکم ارتداد این است که شخص با اختیار مرتد شود و اگر از شخصى با اکراه، حرف ردّه اى سر زند، مرتد به شمار نمىرود؛ همان طور که امام خمینى در تعریف مرتد فرموده است: ...المرتد هو من خرج عن الاسلام واختار الکفر<ref>امام خمینى(قدس سره)، تحریرالوسیله، ج2، ص366</ref>، و افزون بر این اگر این شک و شبهه از جهت کنجکاوى فرد محقق و آغازى براى تحقیق و جستوجو باشد، نه به جهت شیطنت و توطئه و اخلال به نظام حکومت، این تردید نه تنها از نظر اسلام ناپسند نیست، بلکه اسلام خود در پذیرش مسائل اعتقادى بر تحقیق و کاوش تأکید مىکند؛ چنان که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ شخصى که درباره خداوند تردید کرد و با این تردید خودش را نابود شده مىپنداشت فرمود: ذلک واللّه محض الایمان. به خدا سوگند! این تردید ایمان خالص است <ref>محمد بن یعقوب کلینى، ج2، ص452.</ref> <br> | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
==نظر علامه حلى== | ==نظر علامه حلى== | ||
علامه حلى مىگوید: اگر قائل باشیم که اعتقاد به وجود و عدم وجود چیزى در دین یا مخالفت با حکم اجماعى باعث ارتداد مىشود، باید بگوییم که بسیارى از عالمان مرتد هستند؛ در حالى که همینان در نسلهاى بعد، از بزرگان دین شمرده شدهاند.<br> | علامه حلى مىگوید: اگر قائل باشیم که اعتقاد به وجود و عدم وجود چیزى در دین یا مخالفت با حکم اجماعى باعث ارتداد مىشود، باید بگوییم که بسیارى از عالمان مرتد هستند؛ در حالى که همینان در نسلهاى بعد، از بزرگان دین شمرده شدهاند.<br> | ||
نظر علامه در مورد ارتداد چنین است: اما شخص جاهل و کسى که در مسأله شک و شبهه دارد، حکم ارتداد بر او جارى نمىشود، مگر این که جهل، شک و شبهه او زائل شود. در این صورت اگر انکار کند یا افعال و اقوالى را که بر ارتداد صراحت دارد انجام دهد، مرتد است <ref>علامه حلى، ج 2، ص236.</ref> | نظر علامه در مورد ارتداد چنین است: اما شخص جاهل و کسى که در مسأله شک و شبهه دارد، حکم ارتداد بر او جارى نمىشود، مگر این که جهل، شک و شبهه او زائل شود. در این صورت اگر انکار کند یا افعال و اقوالى را که بر ارتداد صراحت دارد انجام دهد، مرتد است <ref>علامه حلى، ج 2، ص236.</ref> مرحوم کاشف الغطاء مىگوید: کسى که درباره آنچه انکار آن باعث ارتداد است، شبهه داشته باشد، مرتد نیست؛ اما از او خواسته مىشود توبه کند. ]او گفته است که[ کافر دو قسم است: یکى کافر بالذّات و او کسى است که به خداوند متعالى، نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) یا معاد کافر باشد... و دوم، کفر به طریق استلزام است؛ مانند این که برخى از ضروریات اسلامى یا متواترات از پیامبر اکرم را منکر شود؛ مثل قول به جبر، تفویض، ارجاء، ثبوت زمان و مکان ... و در این موارد اگر به ملازمه هر یک از این اقوال با انکار خدا و رسول تصریح کند یا به آن اعتقاد داشته باشد، کافر است و حکم مرتد فطرى را دارد؛ ولى چنان که از روى شبههاى آنها را باور داشته باشد و ادعاى او در شبهه داشتن احتمال صدق داشته باشد، توبه داده مىشود. <ref>کاشف الغطاء، ص 173.</ref> <br> | ||
فخرالمحققین و سید کاظم طباطبایى نیز انکار ضرورى دین را در صورتى که به انکار رسالت و ... منتهى شود، شرط ارتداد مىدانند؛ پس در مىیابیم که این صاحب نظران نیز بحث ارتداد را بر داشتن شبهه و تزلزل اعتقادى حمل نمىکنند. | فخرالمحققین و سید کاظم طباطبایى نیز انکار ضرورى دین را در صورتى که به انکار رسالت و ... منتهى شود، شرط ارتداد مىدانند؛ پس در مىیابیم که این صاحب نظران نیز بحث ارتداد را بر داشتن شبهه و تزلزل اعتقادى حمل نمىکنند. | ||
سیره عملى امام خمینى(قدس سره) در اول انقلاب با گروههاى الحادى و را نیز شاهد این مُدّعا است که گرچه مسلمان بودهاند و بعد ملحد شدهاند، آنان را به ارتداد فطرى محکوم نکرده است و با آنها از موضع هدایت و ارشاد برخورد مىکند و مىفرماید: وصیت من به چپگرایان مثل کمونیستها و | سیره عملى امام خمینى(قدس سره) در اول انقلاب با گروههاى الحادى و را نیز شاهد این مُدّعا است که گرچه مسلمان بودهاند و بعد ملحد شدهاند، آنان را به ارتداد فطرى محکوم نکرده است و با آنها از موضع هدایت و ارشاد برخورد مىکند و مىفرماید: وصیت من به چپگرایان مثل کمونیستها و چریکهاى فدایى خلق و دیگر گروههاى متمایل به چپ آن است که شماها بدون بررسى صحیح از مکتب اسلام نزد کسانى که از مکتبها و خصوص اسلام اطلاع صحیح دارند، با چه انگیزه خودتان را راضى کردید به مکتبى که امروز در دنیا شکست خورده روآورید. ... من به ... احزاب و گروهها ... وصیت مىکنم که به ملت پیوندند ... و مطمئن باشند که اسلام، براى آنان هم از قطب دیکتاتورى شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مىدهد.<ref>امام خمینى(قدس سره)، صحیفهنور، ج 21، ص 197.</ref> | ||
==نظر امام در مورد ملحدان اول انقلاب== | ==نظر امام در مورد ملحدان اول انقلاب== | ||
و در مقابل، امام در مورد جبهه ملى که مخالفت خود را با لایحه قصاص اعلام کرده بود و جریان سلمان رشدى که هیچ کدام از این دو با صراحت اصول دین را منکر نشده بودند، آنها را مرتد مىشناسد و در مورد سلمان رشدى چون توطئه دشمن کاملاً روشن است، حکم قتل او را صادر مىکند.<br> | و در مقابل، امام در مورد جبهه ملى که مخالفت خود را با لایحه قصاص اعلام کرده بود و جریان سلمان رشدى که هیچ کدام از این دو با صراحت اصول دین را منکر نشده بودند، آنها را مرتد مىشناسد و در مورد سلمان رشدى چون توطئه دشمن کاملاً روشن است، حکم قتل او را صادر مىکند.<br> | ||
در مورد سلمان رشدى این توضیح لازم است که کتاب آیات شیطانى او اگر چه قصهپردازى است و شخصیتهاى داستان با اسامى غیر از اسامى | در مورد سلمان رشدى این توضیح لازم است که کتاب آیات شیطانى او اگر چه قصهپردازى است و شخصیتهاى داستان با اسامى غیر از اسامى شخصیتهاى اصلى مورد توهین قرار گرفتهاند، در چینش داستان به اسلام و مقدسات اسلامى و پیامبر بزرگوار اسلام و یارانش توهین مىکند. دراینباره قابل توضیح است که سلمان رشدى از باب سابّ النبى محکوم به قتل شده، و درباره مرتد ملى نیز عنوان خاص مرتد سیاسى مد نظر امام است.<br> | ||
نخستین دادستان جمهورى اسلامى مىگوید: در صورتى انکار ضروریات دین موجب ارتداد خواهد شد که شخص منکر به چنین پیامدى آگاه باشد؛ از این رو مسلمان ناآگاه به مسائل اسلامى (مانند مسلمانى که در محیطهاى غیر اسلامى یا ممالک مسلماننشین ناآشنا به مسائل اسلامى زندگى مىکند.) اگر منکر مسائل ضرورى اسلام شود، مرتد شمرده نمىشود.<ref>آیتالله موسوى اردبیلى، ص 840</ref>.همچنین شخصى که بر اثر تحقیق و ایجاد شبهه، ضروریات دین را انکار یا تردید نماید، مرتد نخواهد بود؛ زیرا چنین فردى در واقع ضرورى دین را منکر نشده تا لازمه آن را پذیرا باشد.<ref>مجله حوزه، ش 41، ص 80.</ref> | نخستین دادستان جمهورى اسلامى مىگوید: در صورتى انکار ضروریات دین موجب ارتداد خواهد شد که شخص منکر به چنین پیامدى آگاه باشد؛ از این رو مسلمان ناآگاه به مسائل اسلامى (مانند مسلمانى که در محیطهاى غیر اسلامى یا ممالک مسلماننشین ناآشنا به مسائل اسلامى زندگى مىکند.) اگر منکر مسائل ضرورى اسلام شود، مرتد شمرده نمىشود.<ref>آیتالله موسوى اردبیلى، ص 840</ref>.همچنین شخصى که بر اثر تحقیق و ایجاد شبهه، ضروریات دین را انکار یا تردید نماید، مرتد نخواهد بود؛ زیرا چنین فردى در واقع ضرورى دین را منکر نشده تا لازمه آن را پذیرا باشد.<ref>مجله حوزه، ش 41، ص 80.</ref> تمام فقیهان گذشته مانند محقق اردبیلى، فاضل اصفهانى، کاشف الغطاء و سید عاملى، محقق همدانى، سید محمد کاظم طباطبایى یزدى و امام خمینى، انکار ضرورى دین و اصول دین را باعث ارتداد مىدانند و بین قاصر، مقصر در فهم دین تفصیل قائل مىشوند و حتى شیخ انصارى که منکر اعتقادات ضرور مانند اعتقاد به خداى تعالى و ... را کافر مىداند، بین قاصر و مقصّر فرقى نمىشناسد؛ اما زمانى که در مورد قاصر صحبت مىکند، مىگوید: در خروج قاصر از اسلام باید تأمل کرد و مسأله از «مشکلات» است. او در فرائدالاصول آورده است که انکار ضرور ضررى به اصل پذیرش اسلام و دین نمىزند، مگر این که منکر ضرور، به آن علم داشته باشد.<br> | ||
مقدّس اردبیلى نیز مىفرماید: مراد از ضرورى که منکر او کافر مىشود، ضرورى است که نزد مرتد ثابت شده باشد به این که از ضروریات است.<br> | مقدّس اردبیلى نیز مىفرماید: مراد از ضرورى که منکر او کافر مىشود، ضرورى است که نزد مرتد ثابت شده باشد به این که از ضروریات است.<br> | ||
با بیان پیشین در مىیابیم انسانى که در فهم دین خود، به شک و شبهه افتاده و ضروریات دین را انکار نکرده است، مرتد شناخته نمىشود.<br> | با بیان پیشین در مىیابیم انسانى که در فهم دین خود، به شک و شبهه افتاده و ضروریات دین را انکار نکرده است، مرتد شناخته نمىشود.<br> | ||
خط ۹۳: | خط ۹۱: | ||
==رأى عالمان امامیه در مورد حل شبهه مرتد== | ==رأى عالمان امامیه در مورد حل شبهه مرتد== | ||
اکثر عالمان امامیه از جمله شیخ طوسى، محقق حلّى، علاّمه حلّى و فخر المحققین، حل شبهه مرتد را واجب مىدانند. مقدس اردبیلى، فاضل هندى، محمد حسن نجفى (صاحب جواهر)، شیخ عبداللّه مامقانى نیز اتفاق نظر دارند که اگر مرتدى بعد از ارتدادش حل شبههاى را بخواهد که باعث ارتداد او شده است، باید شبهه او را حل کرد؛ امّا چون حلّ شبهه به مهلت و زمان نیاز دارد، درباره مدت این مهلت بین عالمان اختلاف وجود دارد. براى تبیین مطلب، اقوال آنها را یادآور مىشویم:<br> | اکثر عالمان امامیه از جمله شیخ طوسى، محقق حلّى، علاّمه حلّى و فخر المحققین، حل شبهه مرتد را واجب مىدانند. مقدس اردبیلى، فاضل هندى، محمد حسن نجفى (صاحب جواهر)، شیخ عبداللّه مامقانى نیز اتفاق نظر دارند که اگر مرتدى بعد از ارتدادش حل شبههاى را بخواهد که باعث ارتداد او شده است، باید شبهه او را حل کرد؛ امّا چون حلّ شبهه به مهلت و زمان نیاز دارد، درباره مدت این مهلت بین عالمان اختلاف وجود دارد. براى تبیین مطلب، اقوال آنها را یادآور مىشویم:<br> | ||
# شیخ طوسى گرچه کلامش در مورد حل شبهه مرتد صراحت ندارد، در مقدار و مدت استتابه، قول کسانى را که به مهلت 3 روز جهت استتابه قائل هستند احوط مىداند؛ زیرا معتقد است که مرتد در این مدت مىتواند در شبههاى که بر او وارد شده تأمل کند و متنبّه شود (شیخ طوسى، ج7، ص283)، و این بیان مىرساند که به مرتد باید مهلت داد تا شبهه باعث ارتداد وى حل شود.<br> | |||
# محقق حلّى مىگوید: نیکو است که مرتد 3 روز استتابه شود تا براى از بین بردن عذر و شبههاش تأمّل و تأنّى کند.<ref>محقق حلّى، ج4، ص184.</ref> <br> | #شیخ طوسى گرچه کلامش در مورد حل شبهه مرتد صراحت ندارد، در مقدار و مدت استتابه، قول کسانى را که به مهلت 3 روز جهت استتابه قائل هستند احوط مىداند؛ زیرا معتقد است که مرتد در این مدت مىتواند در شبههاى که بر او وارد شده تأمل کند و متنبّه شود (شیخ طوسى، ج7، ص283)، و این بیان مىرساند که به مرتد باید مهلت داد تا شبهه باعث ارتداد وى حل شود.<br> | ||
# علامه حلّى در قواعد الاحکام مىنویسد: مرتد اگر حل شبههاش را درخواست کند، احتمال داده مىشود که به او مهلت داده شود تا اینکه شبههاش از بین برود و در این زمان نیز باید او را واداشت تا توبه کند.<ref>علامه حلّى، ج2، ص275.</ref> <br> | #محقق حلّى مىگوید: نیکو است که مرتد 3 روز استتابه شود تا براى از بین بردن عذر و شبههاش تأمّل و تأنّى کند.<ref>محقق حلّى، ج4، ص184.</ref> <br> | ||
#علامه حلّى در قواعد الاحکام مىنویسد: مرتد اگر حل شبههاش را درخواست کند، احتمال داده مىشود که به او مهلت داده شود تا اینکه شبههاش از بین برود و در این زمان نیز باید او را واداشت تا توبه کند.<ref>علامه حلّى، ج2، ص275.</ref> <br> | |||
علامه در ارشاد الأذهان مىگوید: اگر مرتد، ارشاد ]و حل شبهه[ را بطلبد، احتمال داده مىشود درخواستش اجابت نشود؛ بلکه مکلّف مىشود به اسلام گردن نهد و توبه کند و بعد ارشاد شود ]و شبههاش حل شود[.<br> | علامه در ارشاد الأذهان مىگوید: اگر مرتد، ارشاد ]و حل شبهه[ را بطلبد، احتمال داده مىشود درخواستش اجابت نشود؛ بلکه مکلّف مىشود به اسلام گردن نهد و توبه کند و بعد ارشاد شود ]و شبههاش حل شود[.<br> | ||
# فخر المحققین، فرزند علامه حلّى ضمن واجب دانستن حل شبهه مرتد، مهلت دادن به مرتد را به اندازهاى که عذرش برطرف شود واجب دانسته، مىفرماید: اگر چه رجوع و اقرار به اسلام واجب فورى و مضیق است، این فوریت و مضیق بودن با وجوب حل شبهه منافات ندارد؛ زیرا امکان آن است که اسلام بپذیرد؛ سپس شبههاش حل شود و این قول نزد من اقوا است.<ref>فخر المحققین (ابن علامه)، ج4، ص550.</ref> <br> | |||
# شهید ثانى، پس از بیان روایتى از امام صادق(علیه السلام) که به نقل از جدّ بزرگوارش حضرت على(علیه السلام)مدت استتابه مرتد را 3 روز دانسته، مىفرماید: اگر چه این روایت ضعیف است، عمل به آن براى حفظ دماء ]نفس[ و از بین رفتن شبهه که بر مرتد عارض شده، نیکو است.<ref>شهید ثانى، ج2، ص358.</ref> <br> | #فخر المحققین، فرزند علامه حلّى ضمن واجب دانستن حل شبهه مرتد، مهلت دادن به مرتد را به اندازهاى که عذرش برطرف شود واجب دانسته، مىفرماید: اگر چه رجوع و اقرار به اسلام واجب فورى و مضیق است، این فوریت و مضیق بودن با وجوب حل شبهه منافات ندارد؛ زیرا امکان آن است که اسلام بپذیرد؛ سپس شبههاش حل شود و این قول نزد من اقوا است.<ref>فخر المحققین (ابن علامه)، ج4، ص550.</ref> <br> | ||
# مقدس اردبیلى، وى برخلاف عالمان دیگر که کلامشان اطلاق داشت، با قید ملّى مىگوید: مرتد ملّى که ارشاد و کشف و پرده برداشتن از حق و رفع شک و شبهه و اظهار حق را بطلبد، هر آینه باید شک و شبههاش برطرف شود و نیز از آن عملى که باعث ارتدادش شده، برگشت داده شود. وى بعد از این بیان، احتمال دیگرى را ذکر مىکند که اصلا به او التفات نمىشود و کلامش نیز شنیده نخواهد شد و وجه این احتمال را به دلیل قول مشهور رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)«من بدّل دینه فاقتلوه» مضیق دانستن اسلام مىداند. | #شهید ثانى، پس از بیان روایتى از امام صادق(علیه السلام) که به نقل از جدّ بزرگوارش حضرت على(علیه السلام)مدت استتابه مرتد را 3 روز دانسته، مىفرماید: اگر چه این روایت ضعیف است، عمل به آن براى حفظ دماء ]نفس[ و از بین رفتن شبهه که بر مرتد عارض شده، نیکو است.<ref>شهید ثانى، ج2، ص358.</ref> <br> | ||
#مقدس اردبیلى، وى برخلاف عالمان دیگر که کلامشان اطلاق داشت، با قید ملّى مىگوید: مرتد ملّى که ارشاد و کشف و پرده برداشتن از حق و رفع شک و شبهه و اظهار حق را بطلبد، هر آینه باید شک و شبههاش برطرف شود و نیز از آن عملى که باعث ارتدادش شده، برگشت داده شود. وى بعد از این بیان، احتمال دیگرى را ذکر مىکند که اصلا به او التفات نمىشود و کلامش نیز شنیده نخواهد شد و وجه این احتمال را به دلیل قول مشهور رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)«من بدّل دینه فاقتلوه» مضیق دانستن اسلام مىداند. | |||
بعد مىفرماید: اگر]مرتد[ به سبب شبههاى که بر او وارد شده و قبل از انقضاى مدت استتابه، 3 روز یا به مقدارى که امکان رجوع در آن باشد مناظره بطلبد، بهتر است به درخواستش پاسخ مثبت داده شود؛ ولى اگر درخواست بعد از آن مدت ]ذکر شده [باشد، بهتر است به خواست وى جواب منفى داده شود؛ و گرنه مدّت کفر او استمرار مىیابد و او در این مدت از طلب و یارى فرو گذاشته شده؛ زیرا مدتى را که مىتوانست متنبّه و آگاه شود، گذشته است.<br> | بعد مىفرماید: اگر]مرتد[ به سبب شبههاى که بر او وارد شده و قبل از انقضاى مدت استتابه، 3 روز یا به مقدارى که امکان رجوع در آن باشد مناظره بطلبد، بهتر است به درخواستش پاسخ مثبت داده شود؛ ولى اگر درخواست بعد از آن مدت ]ذکر شده [باشد، بهتر است به خواست وى جواب منفى داده شود؛ و گرنه مدّت کفر او استمرار مىیابد و او در این مدت از طلب و یارى فرو گذاشته شده؛ زیرا مدتى را که مىتوانست متنبّه و آگاه شود، گذشته است.<br> | ||
نیز مىفرماید: ممکن است به مدتى که احتمال ارشاد وجود دارد، مهلت داده شود. اگر ]در آن مدت ممکن[ ارشاد حاصل شد هیچ؛ و گرنه کلامش ]از اینکه شبهه مرا حل یا ارشادم کنید[ شنیده نمىشود.<br> | نیز مىفرماید: ممکن است به مدتى که احتمال ارشاد وجود دارد، مهلت داده شود. اگر ]در آن مدت ممکن[ ارشاد حاصل شد هیچ؛ و گرنه کلامش ]از اینکه شبهه مرا حل یا ارشادم کنید[ شنیده نمىشود.<br> | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۷: | ||
7. فاضل هندى، درباره مرتدى که بگوید شبهه مرا حل کنید، دو احتمال را یادآور مىشود:<br> | 7. فاضل هندى، درباره مرتدى که بگوید شبهه مرا حل کنید، دو احتمال را یادآور مىشود:<br> | ||
احتمال اوّل این است که به او مهلت داده شود تا شبههاش حل شود؛ زیرا حل شبهه واجب است و نیز به دلیل این که تکلیف کردن به ایمان با وجود شبهه از مصادیق تکلیف به ما لا یطاق است ]و تکلیف به ما لا یطاق نیز محال است[.<br> | احتمال اوّل این است که به او مهلت داده شود تا شبههاش حل شود؛ زیرا حل شبهه واجب است و نیز به دلیل این که تکلیف کردن به ایمان با وجود شبهه از مصادیق تکلیف به ما لا یطاق است ]و تکلیف به ما لا یطاق نیز محال است[.<br> | ||
احتمال دوم این است که او را به توبه کردن در همان لحظه ]ارتداد [واداریم؛ سپس شبههاش برطرف شود؛ زیرا توبه واجب فورى است و برطرف کردن شبهه اگر چه واجب فورى است، مقتضى مهلت است و چه بسا زمانش طولانى شود و توبه ظاهرى، در حکم کردنش به اسلام کفایت مىکند؛ اگر چه شبهه مانع احتیاط است و همچنین چه بسا مقررات محدود کننده اى را در جهت توسعه انسانى و بالاتر از آن، توسعه پایدار قرار داده و پذیرفتهاند؛ بدین لحاظ دیده مىشود که امروزه موضوع حقوق | احتمال دوم این است که او را به توبه کردن در همان لحظه ]ارتداد [واداریم؛ سپس شبههاش برطرف شود؛ زیرا توبه واجب فورى است و برطرف کردن شبهه اگر چه واجب فورى است، مقتضى مهلت است و چه بسا زمانش طولانى شود و توبه ظاهرى، در حکم کردنش به اسلام کفایت مىکند؛ اگر چه شبهه مانع احتیاط است و همچنین چه بسا مقررات محدود کننده اى را در جهت توسعه انسانى و بالاتر از آن، توسعه پایدار قرار داده و پذیرفتهاند؛ بدین لحاظ دیده مىشود که امروزه موضوع حقوق انسانها کنار حقوق حیوانات و حقوق منابع زیست محیطى مطرح مىشود و این بدان معنا است که به هیچ وجه براى آزادى تعریفى که انسان مىتواند بر اساس امیال خود هر گونه که بخواهد عمل کند نکردهاند.<br> | ||
انسان در پناه آزادى داراى معنا مىشود؛ بدین سبب که اختیار خصوصیت ممیزه انسان از دیگر مخلوقات است؛ اما آنچه انسان را از توحش دور مىکند، این است که انسان افزون بر این که آزاد و مختار آفریده شده، خصوصیت برجسته دیگرى نیز دارد که آن خصوصیت جامعهپذیرى، و مدنىالطبع بودن او است. انسان بدون محبت به دیگران و طلب چنین محبتى به یقین مىمیرد و نسل او از بین مىرود.<br> | انسان در پناه آزادى داراى معنا مىشود؛ بدین سبب که اختیار خصوصیت ممیزه انسان از دیگر مخلوقات است؛ اما آنچه انسان را از توحش دور مىکند، این است که انسان افزون بر این که آزاد و مختار آفریده شده، خصوصیت برجسته دیگرى نیز دارد که آن خصوصیت جامعهپذیرى، و مدنىالطبع بودن او است. انسان بدون محبت به دیگران و طلب چنین محبتى به یقین مىمیرد و نسل او از بین مىرود.<br> | ||
خصوصیات آزادى و اختیار و محبت و شعور استفاده از تجربیات همنوعان و منابع طبیعى و اندوختن این تجربهها انسان را داراى ابعادى مىسازد که کنار هم قرار گرفتن این ابعاد به معناى تن دادن به مقررات و پذیرفتن تکالیف است. انسان مختار، انسان بدون وظیفه نیست. چه بخواهیم آزادى را در چنبره و سیطرههاى خودخواهى و نژاد پرستى محدود کنیم و چه بخواهیم فراتر بیندیشیم و نوعیت انسان و مخلوقات جهان را حرمت نهیم، آزادى با تکلیف و حق و حقوق متقابل معنا مىیابد.<br> | خصوصیات آزادى و اختیار و محبت و شعور استفاده از تجربیات همنوعان و منابع طبیعى و اندوختن این تجربهها انسان را داراى ابعادى مىسازد که کنار هم قرار گرفتن این ابعاد به معناى تن دادن به مقررات و پذیرفتن تکالیف است. انسان مختار، انسان بدون وظیفه نیست. چه بخواهیم آزادى را در چنبره و سیطرههاى خودخواهى و نژاد پرستى محدود کنیم و چه بخواهیم فراتر بیندیشیم و نوعیت انسان و مخلوقات جهان را حرمت نهیم، آزادى با تکلیف و حق و حقوق متقابل معنا مىیابد.<br> | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۴: | ||
8. شیخ عبداللّه مامقانى مىگوید: اگر ]مرتد[ بگوید: شبههام را حل کنید، گفته مىشود: حالا به توبه ظاهرى ملتزم شو؛ سپس شبهه اش تبیین، و به او مهلت داده مىشود تا شبههاش حل شود و اگر سه روز گذشت و قانع نشد ]= شبهه اش حل نشد[ بعد از آن ]سه روز[ کشته مى شود.<ref>مامقانى، شیخ عبداللّه، ص 505.</ref> <br> | 8. شیخ عبداللّه مامقانى مىگوید: اگر ]مرتد[ بگوید: شبههام را حل کنید، گفته مىشود: حالا به توبه ظاهرى ملتزم شو؛ سپس شبهه اش تبیین، و به او مهلت داده مىشود تا شبههاش حل شود و اگر سه روز گذشت و قانع نشد ]= شبهه اش حل نشد[ بعد از آن ]سه روز[ کشته مى شود.<ref>مامقانى، شیخ عبداللّه، ص 505.</ref> <br> | ||
از بیان اقوال عالمان و فقیهان امامیه در این مسأله دو قول به دست مىآید:<br> | از بیان اقوال عالمان و فقیهان امامیه در این مسأله دو قول به دست مىآید:<br> | ||
# مهلت دادن به مرتد واجب است؛<br> | |||
# مهلت دادن به مرتد واجب نیست.<br> | #مهلت دادن به مرتد واجب است؛<br> | ||
#مهلت دادن به مرتد واجب نیست.<br> | |||
براى قول اوّل سه دلیل وجود دارد: | براى قول اوّل سه دلیل وجود دارد: | ||
أ. رفع اشکال و شبهه مرتد واجب است؛<br> | أ. رفع اشکال و شبهه مرتد واجب است؛<br> | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۳۳: | ||
ج. تکلیف به ایمان با وجود شبهه، ما لا یطاق، و محال است.<br> | ج. تکلیف به ایمان با وجود شبهه، ما لا یطاق، و محال است.<br> | ||
محقق اردبیلى ادلّه عدم مهلت به مرتد، و مضیق کردن وى بین اختیار اسلام یا مجازات (قتل) را چنین آورده است: | محقق اردبیلى ادلّه عدم مهلت به مرتد، و مضیق کردن وى بین اختیار اسلام یا مجازات (قتل) را چنین آورده است: | ||
# اطلاق قول رسولاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) که مىفرماید: «من بدّل دینه فاقتلوه». | |||
# زیرا خیالها محدود نیست؛ پس به طولانى بودن بر بقا در کفر مىانجامد. | #اطلاق قول رسولاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) که مىفرماید: «من بدّل دینه فاقتلوه». | ||
# از این که آن عذر براى تأخیر در توبه است، او را ارشاد مىکند ]به نظر مىرسد این دلیل عدم مهلت دادن نیست[. | #زیرا خیالها محدود نیست؛ پس به طولانى بودن بر بقا در کفر مىانجامد. | ||
# زیرا استتابه از احکام مدتدار است: یا از جهت مقدار ]سه روز[ یا بر حسب مدتى که در آن مدّت با از بین رفتن شبههها با فکر کردن یا تذکر دادن انتظار برگشت مىرود.<ref>محقق اردبیلى، ج13، ص345.</ref> <br> | #از این که آن عذر براى تأخیر در توبه است، او را ارشاد مىکند ]به نظر مىرسد این دلیل عدم مهلت دادن نیست[. | ||
#زیرا استتابه از احکام مدتدار است: یا از جهت مقدار ]سه روز[ یا بر حسب مدتى که در آن مدّت با از بین رفتن شبههها با فکر کردن یا تذکر دادن انتظار برگشت مىرود.<ref>محقق اردبیلى، ج13، ص345.</ref> <br> | |||
==رأى عالمان اهل سنت درباره حل شبهه مرتد== | ==رأى عالمان اهل سنت درباره حل شبهه مرتد== | ||
بیشتر عالمان اهل سنت نظیر شافعیه، حنبلیه و حنفیه نیز گفتهاند: اگر مرتد ادعاى شبهه کند، باید به او مهلت داده شود تا توبه کند و شبهه او را رفع کنند؛ هر چند در میزان مهلت دادن و فوریت توبه آراى گوناگونى را ارائه مىدهند. براى تبیین موضوع، اقوال آنان را یادآور مى شویم:<br> | بیشتر عالمان اهل سنت نظیر شافعیه، حنبلیه و حنفیه نیز گفتهاند: اگر مرتد ادعاى شبهه کند، باید به او مهلت داده شود تا توبه کند و شبهه او را رفع کنند؛ هر چند در میزان مهلت دادن و فوریت توبه آراى گوناگونى را ارائه مىدهند. براى تبیین موضوع، اقوال آنان را یادآور مى شویم:<br> | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۸۱: | ||
امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: اگر مردم در برابر آنچه آگاهى نداشتند توقف مىکردند و انکار نمىکردند، کافر نمىشدند. <ref>کلینى، ج2، ص388.</ref> <br> | امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: اگر مردم در برابر آنچه آگاهى نداشتند توقف مىکردند و انکار نمىکردند، کافر نمىشدند. <ref>کلینى، ج2، ص388.</ref> <br> | ||
همچنین رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در اینباره مىفرماید: خداوند متعالى آنچه امتم را به شک واداشته یا با اوهامش در او چیزى ایجاد کرده باشد بخشیده تا زمانى که به آن یقین نیابد و آن را باز نگوید. | همچنین رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در اینباره مىفرماید: خداوند متعالى آنچه امتم را به شک واداشته یا با اوهامش در او چیزى ایجاد کرده باشد بخشیده تا زمانى که به آن یقین نیابد و آن را باز نگوید. | ||
در حدیث رفع، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: از امت من نُه چیز برداشته شده است: خطا، فراموشى، چیزى را که نمىدانیم، وسوسه اى که در طریق تفکر است <ref>همان، ج2، ص 463.</ref> همه این ادلّه از این حکایت دارد که اگر کسى شبهه و وسوسه اى در او ایجاد شود، مرتد نمىشود و اظهار این شبهه براى رفع آن نیز امرى ضرور است؛ از این رو بحث ارتداد نه تنها نافى حقوق انسانى و آزادى بیان و عقیده نیست؛ بلکه مىتوان ادعا کرد که اگر بحث مرتد را دقیقاً مورد توجه قرار دهیم، در تقویت حقوق انسانها و آزادى بیان کوشیدهایم؛ زیرا بین کسانى که مىخواهند با تمسک به حقوق انسانى، حقوق | در حدیث رفع، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: از امت من نُه چیز برداشته شده است: خطا، فراموشى، چیزى را که نمىدانیم، وسوسه اى که در طریق تفکر است <ref>همان، ج2، ص 463.</ref> همه این ادلّه از این حکایت دارد که اگر کسى شبهه و وسوسه اى در او ایجاد شود، مرتد نمىشود و اظهار این شبهه براى رفع آن نیز امرى ضرور است؛ از این رو بحث ارتداد نه تنها نافى حقوق انسانى و آزادى بیان و عقیده نیست؛ بلکه مىتوان ادعا کرد که اگر بحث مرتد را دقیقاً مورد توجه قرار دهیم، در تقویت حقوق انسانها و آزادى بیان کوشیدهایم؛ زیرا بین کسانى که مىخواهند با تمسک به حقوق انسانى، حقوق انسانهاى دیگر را مورد تجاوز قرار دهند و کسانى که مىخواهند در تقویت حقوق انسانها بکوشند، فرق گذاشتهایم.<br> | ||
این پرسش وجود دارد: آیا با کسى که امر مُسلّمى را (که خود به آن امر مسلّم واقف است) انکار کند و انکار آن را سبب ضرر و صدمه به دیگران، بلکه بالاتر به یک امت قرار دهد، چگونه باید برخورد شود؟ آیا کسانى که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، باید به متجاوز اجازه دهند حیات آنها و حیات معنوى آنها را از بین ببرد و آنها هم هیچ عکس العملى نشان ندهند؟ آیا با این اندیشه، غریزه حب ذات و دفاع فردى مورد سؤال قرار نمىگیرد؟ البته با این بهانه هرگز نباید اسباب تعدّى به دیگران را فراهم کرد و به آزادى بیان و حقوق انسانى به دلیل اظهار (و نه انکار و اقدام در جهت | این پرسش وجود دارد: آیا با کسى که امر مُسلّمى را (که خود به آن امر مسلّم واقف است) انکار کند و انکار آن را سبب ضرر و صدمه به دیگران، بلکه بالاتر به یک امت قرار دهد، چگونه باید برخورد شود؟ آیا کسانى که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، باید به متجاوز اجازه دهند حیات آنها و حیات معنوى آنها را از بین ببرد و آنها هم هیچ عکس العملى نشان ندهند؟ آیا با این اندیشه، غریزه حب ذات و دفاع فردى مورد سؤال قرار نمىگیرد؟ البته با این بهانه هرگز نباید اسباب تعدّى به دیگران را فراهم کرد و به آزادى بیان و حقوق انسانى به دلیل اظهار (و نه انکار و اقدام در جهت تلاشهاى دیگران) خدشه وارد کرد و از بین بُرد.<br> | ||
=تشتت معانى ارتداد در روایات= | =تشتت معانى ارتداد در روایات= | ||
در | در روایتهایى که درباره مرتد آمده، آنچه مورد توجه قرار مىگیرد، واژههاى عناد، انکار، برائت، و «رغب عَنْ» است که همگى بار معنایى نوعى مبارزه و مقاومت در مقابل راه حق را دارد. به روشنى قابل قبول است که این واژگان هیچ بار لغوى در جهت ایجاد شبهه یا تزلزل در عقیده یا وسوسههاى شیطانى در ذهن ندارد؛ از همین رو به خوبى درمى یابیم که حکم ارتداد براى حفظ کیان مسلمانان و وحدت آنها است نه این که اسلام خواسته باشد به زور خود را بر دیگران تحمیل کند و مانع آزادى انتخاب آنها در دین یا هر انتخاب دیگرى باشد.<br> | ||
یکى از عالمان معاصر مىگوید.<ref>آیت الله اردبیلى.</ref> به نظر ما "ارتداد در قرآن" با ارتداد در روایات متفاوت است؛ ]زیرا [ارتداد در زمان پیامبر که آیات قرآن ناظر به آن است، با ارتداد در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا(علیهم السلام) که روایات ناظر بر آن است، تفاوت دارد.<br> | یکى از عالمان معاصر مىگوید.<ref>آیت الله اردبیلى.</ref> به نظر ما "ارتداد در قرآن" با ارتداد در روایات متفاوت است؛ ]زیرا [ارتداد در زمان پیامبر که آیات قرآن ناظر به آن است، با ارتداد در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا(علیهم السلام) که روایات ناظر بر آن است، تفاوت دارد.<br> | ||
ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود و شخص مسلمان پس از گرایش به اسلام، مشرک یا مسیحى یا یهودى مىشد. در این دوره، ارتداد فکرى مطرح نبود؛ بلکه به طور معمول، ارتداد با انگیزه سیاسى یا اقتصادى یا قومى همراه بود. ... خلاصه سخن ]این که [در هیچ یک از آیات ارتداد ، احکام ارتداد بیان نشده و فقط سخن از وعید و عذاب آخرت است.<ref>آیتالله اردبیلى، مجله حکومت اسلامى، ش 13، ص 14و15.</ref> | ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود و شخص مسلمان پس از گرایش به اسلام، مشرک یا مسیحى یا یهودى مىشد. در این دوره، ارتداد فکرى مطرح نبود؛ بلکه به طور معمول، ارتداد با انگیزه سیاسى یا اقتصادى یا قومى همراه بود. ... خلاصه سخن ]این که [در هیچ یک از آیات ارتداد ، احکام ارتداد بیان نشده و فقط سخن از وعید و عذاب آخرت است.<ref>آیتالله اردبیلى، مجله حکومت اسلامى، ش 13، ص 14و15.</ref> حکایت یهودیان خیبر در نقشهاى که براى مبارزه با اسلام کشیده بودند و شأن نزول آیات 72 و 73 آل عمران<ref>«و قالت طائفة من اهل الکتب ءامنوا بالذى انزل على الذین امنوا وجه النهار واکفروا اخره لعلهم یرجعون * و لا تومنوا الا طبع لمن تبع دینکم قل ان الهدى هدى الله ان یؤتى احد مثل ما اوتیتم او یحاجوکم عند ربکم قل ان الفضل بیدالله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم».</ref> دراینباره مؤید آن مدعا است که مرتد عنوان کسى است که براى مبارزه از دین دست مىکشد و به دین دیگرى در مىآید: ماجراى عبدالله بن جحش و شأن نزول آیه 100<ref>«یا ایها الذین ءامنوا ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب یردکم بعد ایمانکم کافرین».</ref> آل عمران نیز از این حکایت دارد که ارتداد، ارتباطى به عقیده و تفکر ندارد. در آیه 86<ref>«کیف یهدى الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینت و الله لا یهدى القوم الظلمین».</ref> آلعمران نیز بحث از آمدن بینات و نشانههاى روشن شده است و آنهایى که نشانههاى روشن را کنار مىگذارند، ستمکار خوانده و گفته است: آنها به دلیل ستمى که بر خود مىکنند، هدایت نخواهند شد. شأن نزول این آیه نیز درباره یکى از انصار به نام حارث بن سوید است که مىخواسته از مجازات اسلامى بگریزد. در آیات دیگر مثل آیههاى 137 و 138<ref>«ان الذین ءامنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا * بشّر المنافقین بان لهم عذابا الیماً».</ref> نساء نیز اشعار به راههاى هدایت و روشنى آن و کسانى که از این راههاى روشن برگشتهاند، مستوجب عذاب و عدم بخشش خداوند مىشود و در این دو آیه نیز شناخت راههاى روشن و بینههاى مشخص کاملاً روشن است.<br> | ||
همانطور که گفته شد، ارتدادهاى صدر اسلام با انگیزههاى گوناگون از جمله سیاسى، اقتصادى و قبیلهاى بوده و آیات پیش گفته نیز به ارتداد فکرى و عقیدتى دلالت ندارد؛ پس براى اثبات مجازات ارتداد فقط روایاتى که از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) نقل شده، ملاک است و آیات قرآن بیانگر احکام ارتداد نیست؛ چه این آیات ناظر به ارتدادهاى سیاسى، اقتصادى، قومى و قبیلهاى و چه اعم از آن، یعنى ارتداد فکرى باشد. در هر صورت، آیات، مستند احکام ارتداد نیست. افزون بر این، در بعضى از آیات قرآن از مطلق ارتداد سخن گفته شده است که ظاهراً هر نوع ارتداد از دین با هر انگیزهاى را شامل مىشود و شأن نزول آنها نیز سبب نشده که مفسّران آیات را به ارتداد خاصى حمل کنند.<br> | همانطور که گفته شد، ارتدادهاى صدر اسلام با انگیزههاى گوناگون از جمله سیاسى، اقتصادى و قبیلهاى بوده و آیات پیش گفته نیز به ارتداد فکرى و عقیدتى دلالت ندارد؛ پس براى اثبات مجازات ارتداد فقط روایاتى که از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) نقل شده، ملاک است و آیات قرآن بیانگر احکام ارتداد نیست؛ چه این آیات ناظر به ارتدادهاى سیاسى، اقتصادى، قومى و قبیلهاى و چه اعم از آن، یعنى ارتداد فکرى باشد. در هر صورت، آیات، مستند احکام ارتداد نیست. افزون بر این، در بعضى از آیات قرآن از مطلق ارتداد سخن گفته شده است که ظاهراً هر نوع ارتداد از دین با هر انگیزهاى را شامل مىشود و شأن نزول آنها نیز سبب نشده که مفسّران آیات را به ارتداد خاصى حمل کنند.<br> | ||
=تعریف ارتداد در دو بیان فلسفى = | =تعریف ارتداد در دو بیان فلسفى= | ||
اگر تقابل بین کفر و اسلام را تقابل عدم و ملکه بدانیم، آن گاه هر کس که نسبت به اصول دین اسلام شبهه داشته باشد، کافر و اطلاق مرتد بر او صحیح است؛ اما اگر تقابل بین اسلام و کفر را، تقابل تضاد بدانیم یعنى همان گونه که اسلام امر وجودى است، کفر هم امر وجودى است؛ از همین رو انکار اسلام در صورتى موجب کفر است که کافر منکر عقاید اسلامى باشد. در این صورت، شخصى که در اصول | اگر تقابل بین کفر و اسلام را تقابل عدم و ملکه بدانیم، آن گاه هر کس که نسبت به اصول دین اسلام شبهه داشته باشد، کافر و اطلاق مرتد بر او صحیح است؛ اما اگر تقابل بین اسلام و کفر را، تقابل تضاد بدانیم یعنى همان گونه که اسلام امر وجودى است، کفر هم امر وجودى است؛ از همین رو انکار اسلام در صورتى موجب کفر است که کافر منکر عقاید اسلامى باشد. در این صورت، شخصى که در اصول دین اسلام دچار شبهه تردید گشته است تا هنگامى که به انکار اسلام نپردازد، کافر شمرده نمىشود و ارتداد بر او اطلاق نمىگردد <ref>اقتباس از مجله حوزه، ش41، ص 76.</ref> <br> | ||
=منابع و مآخذ= | |||
#آیتالله اردبیلى، مجله حکومت اسلامى، ش 13. | |||
# آیتالله اردبیلى، مجله حکومت اسلامى، ش 13. | #آیتالله موسوى اردبیلى، فقه الحدود و التعزیرات. | ||
# آیتالله موسوى اردبیلى، فقه الحدود و التعزیرات. | #ابن حزم اندلسى، المحلى بالآثار، ج 12. | ||
# ابن حزم اندلسى، المحلى بالآثار، ج 12. | #احمد مقدس اردبیلى، مجمع الفائده و البرهان، ج3 و ج 13. | ||
# احمد مقدس اردبیلى، مجمع الفائده و البرهان، ج3 و ج 13. | #المُقدسى، موفق الدین عبداللّه بن قدامه، الکافى فى فقه الامام احمد، ج4. | ||
# المُقدسى، موفق الدین عبداللّه بن قدامه، الکافى فى فقه الامام احمد، ج4. | #المقدسى، موفق الدین عبدالله بن قدامة، المغنى ویلیه الشرح الکبیر، ج10. | ||
# المقدسى، موفق الدین عبدالله بن قدامة، المغنى ویلیه الشرح الکبیر، ج10. | #النووى، ابوزکریا محیىالدینبنشرف، المجموع شرح المهذب، ج19. | ||
# النووى، ابوزکریا محیىالدینبنشرف، المجموع شرح المهذب، ج19. | #امام خمینى(قدس سره)، تحریرالوسیله، ج2. | ||
# امام خمینى(قدس سره)، تحریرالوسیله، ج2. | #امام خمینى، صحیفه نور، ج 21. | ||
# امام خمینى، صحیفه نور، ج 21. | #حر عاملى، وسائل الشیعه، ج18، المکتبة الاسلامیه، چاپ طهران، (بى تا). | ||
# حر عاملى، وسائل الشیعه، ج18، المکتبة الاسلامیه، چاپ طهران، (بى تا). | #سرخسى، شمس الدین، المبسوط، ج10. | ||
# سرخسى، شمس الدین، المبسوط، ج10. | #شربینى خطیب، شیخ محمد، مغنى المحتاج، ج4. | ||
# شربینى خطیب، شیخ محمد، مغنى المحتاج، ج4. | #شهید ثانى، مسالک الافهام، ج2. | ||
# شهید ثانى، مسالک الافهام، ج2. | #شیخ طوسى، المبسوط، ج7. | ||
# شیخ طوسى، المبسوط، ج7. | #علامه حلى، تحریرالاحکام، ج 2. | ||
# علامه حلى، تحریرالاحکام، ج 2. | #علامه حلّى، قواعد الاحکام، ج2. | ||
# علامه حلّى، قواعد الاحکام، ج2. | #عودَة، عبدالقدر، التشریح الجنائى، ج2. | ||
# عودَة، عبدالقدر، التشریح الجنائى، ج2. | #فاضل هندى، کشف اللثام، ج2. | ||
# فاضل هندى، کشف اللثام، ج2. | #فخر المحققین (ابن علامه)، ایضاح الفوائد، ج4. | ||
# فخر المحققین (ابن علامه)، ایضاح الفوائد، ج4. | #قرآن کریم. | ||
# قرآن کریم. | #کاشانى، مسعود، بدائع الصنائع، ج7. | ||
# کاشانى، مسعود، بدائع الصنائع، ج7. | #کاشف الغطاء، کشف الغطاء. | ||
# کاشف الغطاء، کشف الغطاء. | #مامقانى، شیخ عبداللّه، مناهج المتقین. | ||
# مامقانى، شیخ عبداللّه، مناهج المتقین. | #(محدث نورى)، میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج18، باب1 از ابواب حدالمرتد، ح 2. | ||
# (محدث نورى)، میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج18، باب1 از ابواب حدالمرتد، ح 2. | #محقق حلّى، شرائع الاسلام، ج4. | ||
# محقق حلّى، شرائع الاسلام، ج4. | #محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج2. | ||
# محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج2. | #محمد محمدى گیلانى، حقوق کیفرى در اسلام. | ||
# محمد محمدى گیلانى، حقوق کیفرى در اسلام. | #مرحوم کلینى، اصول کافى، ج2. | ||
# مرحوم کلینى، اصول کافى، ج2. | #مواهب الجلیل، ج6. | ||
# مواهب الجلیل، ج6. | #موسوى اردبیلى، مقاله آزادى بیان (ارتداد)، مجله حوزه، ش 41. | ||
# موسوى اردبیلى، مقاله آزادى بیان (ارتداد)، مجله حوزه، ش 41. | #نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، ج 41. | ||
# نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، ج 41. | |||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس رنگی}} | {{پانویس رنگی}} | ||
<references /> | |||
[[رده: مقالات]] | [[رده: مقالات]] | ||
[[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]] | [[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]] | ||
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | [[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | ||