نظریه کسب: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۸۱۳ بایت حذف‌شده ،  ‏۲ مارس ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[نظریه کسب]] یک نظریه معروف کلامی است که نحوه مواجهه انسان با [[جبر و اختیار]] در حوزه [[افعال اختیاری]] وی را تفسیر می کند.
[[نظریه کسب]] یک نظریه معروف کلامی است که نحوه مواجهه انسان با [[جبر و اختیار]] در حوزه [[افعال اختیاری]] وی را تفسیر می کند.
سابقه این نظریه به قبل از تاسیس دو مکتب [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]  بر می گردد، اما کسب در زمان [[ابو الحسن اشعری]] با بسط و توسعه به نام یک نظریه کلامی مطرح شد و در ادامه متکلم معاصر او [[ابو منصور ماتریدی]] به عنوان موسس [[مکتب ماتریدیه]] به مثل اشاعره در تفسیر و ترویج کسب کوشش نمودند. طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه به دو هدف محوری فکر می کردند. هدف اول حفظ مرز توحید از شرک بود به این معنا که جز خدا خالق دیگری در جهان هستی وجود ندارد.هدف دوم ایجاد مسئولیت برای فاعل انسانی بود که این مهم در سایه نظریه کسب تامین می شد. در این فرضیه اگر چه انسان خالق نیست اما به عنوان فاعل کاسب، مسئول افعالی است که آن را کسب می کند.بنا بر این، سهم هر انسان فاعلی نسبت به فعلش، در حد کسب است نه بیشتر و نه کمتر تا مستحق ثواب و عقاب شود.  
سابقه این نظریه به قبل از تاسیس دو مکتب [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]  بر می گردد، اما کسب در زمان [[ابو الحسن اشعری]] با بسط و توسعه به نام یک نظریه کلامی مطرح شد و در ادامه متکلم معاصر او [[ابو منصور ماتریدی]] به عنوان موسس [[مکتب ماتریدیه]] به مثل اشاعره در تفسیر و ترویج کسب کوشش نمودند. طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه به دو هدف محوری فکر می کردند. هدف اول حفظ مرز [[توحید در خالقیت]] از [[شرک]] بود به این معنا که جز خدا خالق دیگری در جهان هستی وجود ندارد.هدف دوم ایجاد مسئولیت برای فاعل انسانی بود که این مهم در سایه نظریه کسب تامین می شد. در این فرضیه اگر چه انسان خالق نیست، اما به عنوان فاعل کاسب، مسئول افعالی است که آن را کسب می کند.بنا بر این، سهم هر انسان فاعلی نسبت به فعلش، در حد کسب است نه بیشتر و نه کمتر تا مستحق ثواب و عقاب شود.  


==تاریخچه نظریه کسب==
==تاریخچه نظریه کسب==


كسب یك واژه قرآنى است و در آیات متعددى این لفظ و مشتقاتش ‍ به انسان نسبت داده شده است.این واژه پیش از آن که به نام اشاعره و ماتریدیه پیوند بخورد، سابقه ای قبل تر داشته است.آورده اند: محققان معاصر [[علم کلام]]، نظیر [[مونتگمری]] [[وات]] و [[ولفسن]]،بر این نکته تاکید دارند که ابوالحسن اشعری و معاصر او ماتریدی واضع اصطلاح "کسب"نبوده اند.وات از [[ضرار بن عمرو]](متوفی 190)و سلف او [[ابوالهذیل]] نام می برد و [[ولفسن]] به [[شحام]] و [[ابوعبدالله حسین بن محمد نجار]](متوفی220)نیز اشاره دارند.<ref>ر ک، فلسفه و کلام اسلامی-ویلیام مونتگمری وات-ترجمه ابوالفضل عزتی-ص 99 و فلسفه علم کلام –هری اوسترین ولفسن-ترجمه [[احمد آرام]] –ص 716</ref>با این حال، برخى از متكلمان، از جمله ابو الحسن اشعرى در بیان راى خویش از این كلمه سود جسته اند. اشعری با ارایه تفسیر خاصی از کسب،آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیارى انسان قرار داد. هر چند پیش از وی، متكلمان دیگرى نیز در این باب سخن گفته بودند؛ اما پس از وی، واژه كسب با نام او چنان پیوند خورد، كه وقتى به كسب یا نظریه كسب اشاره مى شود، بى اختیار نام اشعرى را به یاد مى آورد.<ref>آشنائی با علوم اسلامی-[[رضا برنجکار]]-ص 36.</ref>
كسب یك واژه قرآنى است و در آیات متعددى این لفظ و مشتقاتش ‍ به انسان نسبت داده شده است.این واژه پیش از آن که به نام اشاعره و ماتریدیه پیوند بخورد، سابقه ای قبل تر داشته است.آورده اند: محققان معاصر [[علم کلام]]، نظیر [[مونتگمری]] [[وات]] و [[ولفسن]]،بر این نکته تاکید دارند که ابوالحسن اشعری و معاصر او ماتریدی واضع اصطلاح "کسب"نبوده اند.وات از [[ضرار بن عمرو]](متوفی 190)و سلف او [[ابوالهذیل]] نام می برد و [[ولفسن]] به [[شحام]] و [[ابوعبدالله حسین بن محمد نجار]](متوفی220)نیز اشاره دارند.<ref>ر ک، فلسفه و کلام اسلامی-ویلیام مونتگمری وات-ترجمه ابوالفضل عزتی-ص 99 و فلسفه علم کلام –هری اوسترین ولفسن-ترجمه [[احمد آرام]] –ص 716</ref>با این حال، برخى از متكلمان، از جمله ابو الحسن اشعرى در بیان راى خویش از این كلمه سود جسته اند. اشعری با ارایه تفسیر خاصی از کسب،آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیارى انسان قرار داد. هر چند پیش از وی، متكلمان دیگرى نیز در این باب سخن گفته بودند؛ اما پس از وی، واژه كسب با نام او چنان پیوند خورد، كه وقتى به كسب یا نظریه كسب اشاره مى شود، بى اختیار نام اشعرى را به یاد مى آورد.<ref>آشنائی با علوم اسلامی-[[رضا برنجکار]]-ص 36.</ref>
==معناشناسی کسب==
مباحث مربوط به جبر و اختیار که پیوندی مستقیم با مباحث توحید، عدل،[[حسن و قبح عقلی]] و شرعی، [[افعال عباد]] و نیز [[قضا و قدر]]  دارد و از مسایل بسیار مهم علم کلام است و همواره ذهن بشر را همراه با مناقشات جدی ای به خود مشغول کرده و همچنان به عنوان یک دغدغه بزرگ مطرح است. علاوه، ریشه این مباحث را می توان در تمام [[ادیان الهی]] جستجو کرد.در اسلام نیز موضوع قضا و قدر و وظیفه انسان در مواجهه با جبر و اختیار به هم گره خورده است تاآن جا که مثلا نمی شوداز جبر و اختیار سخن گفت و مسایل مربوط به افعال عباد را  مطرح نکرد و یا پای مباحث قضا و قدر به را به میان نکشید.بنا بر این، مسایل گاه جنجال بر انگیز مربوط به جبر و اختیار و حل مشکلات مربوط با افعال عباد موجب شد تا از درون این مباحث مکاتبی تشکیل شود مکاتبی چون [[امامیه]]، [[معتزله]]، [[اشاعره]]، [[ماتریدیه]] و [[اهل حدیث]] که هر کدام با ارایه نظریاتی گوناگون در صدد تفسیر افعال اختیاری انسان بر آمدند و نظریاتی را ارایه دادند. مثلا امامیه با پیروی از تعالیم اولیای الهی  نظریه امر بین الامرین را بر گزیدند، اشاعره و ماتریدیه به کسب روی آوردند و اهل حدیث  نظریه خلق افعال عباد را انتخاب کردند.


==دلیل نام گذاری نظریه کسب==
==دلیل نام گذاری نظریه کسب==


طبیعی است که کسب و مشتقات آن از واژگانی است که در قرآن به صراحت نسبت به افعال انسان بیان شده است و روی همین جهت متکلمان اشعری و ماتریدی از این واژه بهره برده اند.برخی از متکلمان اشعری به این نکته اشاره کرده اند که نام کسب را به دلیل تیمن به قرآن برگزیده است.
طبیعی است که کسب و مشتقات آن از واژگان قرآنی است که نسبت به افعال انسان بیان شده است. روی همین جهت، متکلمان اشعری و ماتریدی از این واژه بهره برده اند.مثلا [[ابو حامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است که آن را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشي‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جميعا بقدرة اللّه تعالى، سمي خالقا و مخترعا. و لم يكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم يسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن يطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تيمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد في القرآن.»  قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی تواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده می شود.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد في الاعتقاد،ص  60</ref>
مثلا ابو حامد غزالی به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است که کسب را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشي‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جميعا بقدرة اللّه تعالى، سمي خالقا و مخترعا. و لم يكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم يسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن يطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تيمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد في القرآن.»  قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی تواند درفعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده شده است.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد في الاعتقاد،ص  60</ref>


==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
خط ۲۱: خط ۱۶:
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه اشاعره==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه اشاعره==


'''ابو الحسن اشعری''' در تعریف کسب می گوید حقیقت کسب آن است که فعل با قوه حادثه از مکتسب( کاسب) صادر شود.<ref>اشعری ابو الحسن، اللمع، ص 76</ref> با این توضیح که خدای متعال همراه با خلق فعل، قدرتی در انسان ایجاد می کند تا آن شی به واسطه آن قدرت به وجود آید. از این رو کسب نوعی ارتباط فعل با قدرت حادث در انسان است.با توجه به تعریف یاد شده، اشعری به دو جهت توجه می کند.
'''ابو الحسن اشعری''' در تعریف کسب می گوید حقیقت کسب آن است که فعل با قوه حادثه از مکتسب( کاسب) صادر شود.<ref>اشعری ابو الحسن، [[اللمع]]، ص 76</ref> با این توضیح که خدای متعال همراه با خلق فعل، قدرتی در انسان ایجاد می کند تا آن شی به واسطه آن قدرت به وجود آید. از این رو کسب نوعی ارتباط فعل با قدرت حادث در انسان است.


'''باقلانی(328-403 ق)''' در تعریف کسب دایره اختیار را برای انسان وسیع تر می کند و معتقد است که خدا فعل را می آفریند و انسان فعل آفریده شده را دارای  عنوان می کند. فخر رازی از قول باقلانی نقل می کند که قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما عبد با اراده و اختیارش آن را مطیعانه یا عاصیانه می کند.<ref>القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325</ref>او با این تعریف، شبهات مربوط به بعثت پیامبران، تکالیف انسان ها و نیز مسایل مربوط به وعده و وعید را توجیه می کند.هم چنین این متکلم اشعری تصرفِ تابع حس را معیار تفاوت میان فعل اختیاری و اضطراری می داند. <ref>باقلانی ابو بکر، تمهید الاوایل و تلخیص الدلایل،ص 347</ref> چنین تصرفی از منظر وی کسب نامیده می شود.
'''[[ابو بکر باقلانی]](328-403 ق)''' در تعریف کسب دایره اختیار را برای انسان وسیع تر می کند و معتقد است که خدا فعل را می آفریند و انسان فعل آفریده شده را دارای  عنوان می کند. [[فخر رازی]] از قول باقلانی نقل می کند که قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما عبد با اراده و اختیارش آن را مطیعانه یا عاصیانه می کند.<ref>فخر رازی،[[القضا والقدر]]، ص 32 و فخر رازی [[تلخیص المحصّل]]، ص 325</ref>او با این تعریف، شبهات مربوط به بعثت پیامبران، تکالیف انسان ها و نیز مسایل مربوط به وعده و وعید را توجیه می کند.هم چنین این متکلم اشعری، تصرفِ تابع حس را معیار تفاوت میان فعل اختیاری و اضطراری می داند. <ref>ابو بکر باقلانی، [[تمهید الاوایل و تلخیص الدلایل]]،ص 347</ref> چنین تصرفی از منظر وی کسب نامیده می شود.


'''اسفراینی(337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر می کند، با این بیان که حقیقت خلق را به خالق منتسب می کند و می گوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا او فقط خالق است و نیز حقیقت هر فعلی، وقوعش ناشی از قدرت الهی است. آرای وی را ابن قیم جوزیه که خود از متکلمان اهل حدیث است، نقل می کندکه حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع می شود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق واقع می شود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق می کند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک اند، ولی کسب و اطلاق آن مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد صحیح است.<ref>ابن قیم جوزیه، شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل، ص 324</ref>  
'''[[ابو اسحاق اسفرایینی]](337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر می کند، با این بیان که حقیقت خلق را به خالق منتسب می کند و می گوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا فقط او خالق است و نیز حقیقت هر فعلی، منشاش قدرت الهی است. [[ابن قیم جوزیه]] که خود از متکلمان اهل حدیث است، از قول ابو اسحاق اسفرایینی  نقل می کند که حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع می شود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق واقع می شود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق می کند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک اند، ولی کسب و اطلاق آن، مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد صحیح است.<ref>ابن قیم جوزیه، [[شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل]]، ص 324</ref>  


''' جوینی(419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف می کند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی پا را فراتر گذاشته حتی تقریر اشعری و باقلانی در باره نظریه کسب را نقد می کند و معتقد است که عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است.پس باید بگوییم که استناد عبد نسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را  از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود و آورده اند که جوینی این رای را از حکمای الهی گرفته است. <ref>شهرستانی عبد الکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref>
''' [عبد الملک جوینی]](419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف می کند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی تقریر اشعری و باقلانی را در باره نظریه کسب نقد می کند و معتقد است که عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه استطاعت و  قدرتی که  بی اثر باشد، با نبود قدرت تفاوتی ندارد، پس باید بگوییم که عبد استطاعت و قدرت حقیقی دارد تا استنادش نسبت به آن چه انجام می دهد حقیقی باشد. اما این استناد بر وجه خلق نیست، زیرا خلق در جایی قابل تصور است که موجودی که سابقه عدم دارد آفریده شود و این از عهده انسانی که خود مخلوق است، زیرا انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود. نقل کرده اند که که جوینی این رای را از حکمای الهی گرفته است. <ref>شهرستانی عبد الکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref>
   
   
'''ابو حامد غزالی(450-505)''' در تفسیر کسب، اگر چه در کلیت، هم رای ابو الحسن اشعری و نیز باقلانی است اما در بسیاری از استناد ها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض تبری می جوید و امری میان دو امر جبر و تفویض را بر می گزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت می داند. غزالی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.غزالی <ref>ابو حامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref>  با این حال وی چون دیگر اشاعره با ارایه و تفسیر نظریه کسب تلاش می کند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب افعال به عباد را تفسیر کند. در نگاه این متکلم، خدای متعال در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را  با هم می آفریند و کسی جز او نمی تواند خالق افعال باشد. با این حال وی با طرح نظریه کسب در صدد تفسیر صحیح از نحوه انتساب افعال به عباد است و آن را پاسخ مناسبی برای توجیه افعال انسانی می داند و گمان می کند که این نظریه در واقع گشودن مسیری است که افعال اختیاری انسان را توجیه می کند. به همین دلیل در تفسیر نظریه کسب، آگاهی از همراهی با فعل کسب شده را لحاظ می کند و تنها راه فرار از اتهام جبر گرایی را در همین نوع نگاه و تفسیر می داند. غزالی پس از این تفسیر می گوید در این صورت باید نامی دیگر برای فعل عبد انتخاب کرد که نه خالق باشد و نه مخترع، بلکه به پیروی از کتاب خدا که نام کسب را برای افعال عباد بر گزید، ما نیز به دلیل تیمن از قرآن از این واژه  استفاده می کنیم.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد في الاعتقاد،ص 60</ref>  
'''ابو حامد غزالی(450-505)''' در تفسیر کسب، اگر چه در کلیت، هم رای ابو الحسن اشعری و نیز باقلانی است اما در بسیاری از استناد ها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض تبری می جوید و امری میان دو امر جبر و تفویض را بر می گزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت می داند. غزالی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.غزالی <ref>ابو حامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref>  با این حال وی چون دیگر اشاعره با ارایه و تفسیر نظریه کسب تلاش می کند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب افعال به عباد را تفسیر کند. در نگاه این متکلم، خدای متعال در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را  با هم می آفریند و کسی جز او نمی تواند خالق افعال باشد. با این حال وی با طرح نظریه کسب در صدد تفسیر صحیح از نحوه انتساب افعال به عباد است و آن را پاسخ مناسبی برای توجیه افعال انسانی می داند و گمان می کند که این نظریه در واقع گشودن مسیری است که افعال اختیاری انسان را توجیه می کند. به همین دلیل در تفسیر نظریه کسب، آگاهی از همراهی با فعل کسب شده را لحاظ می کند و تنها راه فرار از اتهام جبر گرایی را در همین نوع نگاه و تفسیر می داند. غزالی پس از این تفسیر می گوید در این صورت باید نامی دیگر برای فعل عبد انتخاب کرد که نه خالق باشد و نه مخترع، بلکه به پیروی از کتاب خدا که نام کسب را برای افعال عباد بر گزید، ما نیز به دلیل تیمن از قرآن از این واژه  استفاده می کنیم.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد في الاعتقاد،ص 60</ref>  
confirmed
۵٬۷۴۷

ویرایش