معیارهای متنی مشترک در رد و قبول حدیث از منظر فریقین

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۲۰ توسط Roudbari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « <sub> <div class="wikiInfo"> {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | |- !عنوان مقاله!! data-type="au...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عنوان مقاله معیارهای متنی مشترک در رد و قبول حدیث از منظرفریقین
زبان مقاله فارسی
نویسنده سید مصطفی حسینی رودباری


در این مقاله بعد از بیان اموری کلی نظیر اجتهادی بودن موضوع معیارهای متنی ، به تبیین دیدگاه فریقین در موضوع معیارهای مشترک در رد و قبول حدیث از منظر فریقین پرداخته شده است .


مقدمه

قبل از تبیین موضوع مقاله ذکر نکاتی ضروری است :


1-معیارهای متنی نقد الحدیث همانند مباحث نقد المتن اموری عقلی – نقلی و اجتهادی بوده و اعتقاد به مذهب خاص در ان نقشی ندارد . بر همین اساس باید گفت بیشتر مباحث این موضوع اموری مشترک بین الفریقین می باشد.دلیل بر این امر کتابهائی است که در این موضوع از ناحیه اعلام فریقین تدوین شده است که اکثرمباحث انها اموری مشترک می باشد ، دلیل اشتراک مذکور ان است که اکثر انها از مبانی عقلی یا نقلی مشترک گرفته شده است .


2- معیارهای متنی به دو نوع شرعی و عقلی تقسیم می شوند . مراد از موازین عقلی اموری است که عقل با قطع نظر از وابستگی و اعتقاد به مذهب خاصی بدان حکم نموده و مراد از موازین شرعی ا موری است که گرچه در قران و سنت نقل شده است اما عقل با قطع نظر از شریعت بدان حکم می کند که در اصطلاح اصولیین بعنوان اوامر یا احکام ارشادی شهرت دارند .


3-اجرای قواعد و معیارهای عقلی در روایات با اجرای قواعد و معیارهای شرعی متفاوت است بدین معنا که روایات معارض با معیارهای عقلی قطعا مردود خواهد بود اما روایات مطابق با موازین عقلی را نمی توان به صحت و صدور ان اطمینان داشت چون لازمه مطابقت روایت با موازین عقلی ، صدور قطعی نیست بلکه تنها احتمال صدور ان را تقویت می کند در حالی که هرگاه روایتی با موازین شرعی منطبق بود حکم به صدور ان نموده ودر صورت مخالفت با موازین شرعی حکم به عدم صدور ان می کنیم .


4-صور گوناگون مواجهه روایات با معیارهای عقلی و شرعی


باید گفت : هر گاه متن حدیث با معیارهای عقلی و شرعی سنجیده شود صور گوناگونی را می توان مشاهده نمود : 1-متن حدیث مخالف قواعد عقلی باشد 2-متن حدیث مخالف قواعد شرعی باشد 3- متن حدیث مخالف قواعد شرعی و عقلی باشد 4-متن حدیث موافق قواعد عقلی و شرعی باشد 5-متن حدیث موافق قواعد عقلی باشد 6- متن حدیث موافق با قواعد شرعی باشد .


نتیجه انکه ممکن است رد متن حدیث به اعتبارات گوناگون صورت گیرد : مخالفت با قاعده عقلی مخالفت با قاعده شرعی مخالفت با اخبار و جریانات تاریخی و .....


5-در مراجعه به کتب متقدمین معلوم می شود معیارهای سندی در بین انان نسبت به معیارهای متنی اهمیت بیشتری داشته است . موید این امر ذکر سلسله روایان در کتب حدیثی و کثرت کتابهائی است که توسط انان در زمینه شناخت راویان اسناد احادیث تدوین گردیده است در حالی که در بین متاخران و معاصرین از عالمان فریقین معیارهای متنی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و کتابهای زیادی توسط انان نسبت به این موضوع تدوین گردید ه است .


6- تمامی موازین و معیارهای ذکر شده در نقد المتن به معیارهای عقلی بر می گردد حتی معیارهائی که بظاهر شرعی می باشد نظیر عرض حدیث بر قران و سنت بدلیل انکه رجوع به حدیث بدین سبب است که به حقائق قران نائل شویم از جهت اینکه احادیث مفسر قران هستند و عقل حکم می کند که فهم درست قران لازم است به حدیث مراجعه کنیم بنابراین لازم است احادیث در مرحله نخست به قران عرضه گردد که درصورت مخالفت با ان مردود خواهد بود و این امری عقلی است که حتی در صورت عدم وجود روایات عرض عقل بدان حکم می کرد .

بعد از بیان نکات مذکور اینک به تبیین موضوع مقاله می پردازیم :


الف - معیارهای مشترک نقد المتن از منظر فریقین

دقت و تتبع در اثار محدثین فریقین بیانگر ان است که بیشتر - بلکه تمامی - معیارهای متنی در رد و قبول حدیث مشترک بین انها می باشد . در این راستا می گوئیم : بطور کلی در موضوع معیارهای متنی ، هشت معیار در کتب علم الحدیث بیان گردید ه است که مورد اتفاق فریقین می باشد .

این معیارها به شرح ذیل می باشد :


1- مخالفت یا موافقت با قران

2 –مخالفت یا موافقت با سنت قطعیه

3 – مخالفت یا موافقت با حکم قطعی عقل

4- مخالفت یا موافقت با مسائل قطعی علمی

5– مخالفت یا موافقت با اخبار قطعی تاریخی

6- مشابهت یا عدم مشابهت با کلمات انبیاء

7- متن حدیث موجب وهن دین و اولیای الهی گردد .

8- بکار گیری الفاظ رکیک و دور از شان اولیای الهی و عدم ان


معیار اول  : مخالفت یا موافقت حدیث با قران

در بسیاری از مصادر روائی فریقین امده است که صحت و رد احادیث مبتنی بر عرضه ان به قران بوده و تنها احادیثی مورد قبول است که موافق با قران باشد . در صورت موافقت اخذ و در صورت مخالفت رد گردد .


مولف کتاب مقائیس نقد متون السنه معتقد است اندیشه عرض حدیث به قران از گذشته نیز بین اسلاف وجود داشته است . ایشان در این کتاب می نویسد :


فکره عرض السنه علی القران فکره قدیمه قدم ابی حنیفه وله - فی الحقیقه - سلف من الصحابه رضوان الله علیهم کما قدمنا فی باب الاول فقد استعملوا هذاالمقیاس فی نقد بعض ا لاخبار التی بلغتهم مما لم یسبق الیهم علمه


ایشان در تبیین بیشتر دیدگاه اسلاف نسبت به نکته مذکور به سخنان ابوحنیفه اشاره کرده و از قول او نقل می کند که معیار مذکور امری قطعی است  :


و یبدو ان اباحنیفه قد استخدم هذاالمقیاس بکثره مما جعل بعضهم ینکر علیه ذالک بل و یتهمه برد حدیث رسول الله ص و تکذیبه و یظهر هذا جلیا فیما دونه فی کتابه "العالم و المتعلم " قال : فاما اذا قال الرجل انا مومن بکل شیئ تکلم به النبی ص غیر ان النبی ص لم یتکلم بالجور و لم یخالف القران فان هذاالقول منه هو التصدیق بالنبی و القران و تنزیه له من الخلاف علی القران و لو خالف النبی القران و ینسب علی الله غیر الحق لم یدعه الله حتی یاخذه بالیمین و یقطع منه الوتین ...- انتهی –


باید گفت گفتار فوق را می توان موید نکته ای دانست که در مقدمه مقاله بیان گردید بدین معنا که معیار عرض حدیث بر قران با قطع نظر از صدور یا عدم صدور روایات ان ، امری عقلی می باشد .


احادیث لزوم عرض حدیث برقران در منابع اهل سنت

1 - خَطيب بغدادي در الکفایه فی علم الروایه روایتی را از أبو هُريرة ،نقل می کند که پیامبر ص فرمود :


سيَأتِيكم عنِّي أحاديث مُخْتلِفةٌ ، فما جاءَكم موافِقاً لكتابِ اللهِ وسُنّتي فهوَ مِنِّي ، وما جاءَكم مُخالِفاً لكتابِ اللهِ وسُنَّتِي فليسَ مِنِّي ) . 


2 – در کتاب الدارقطني روایتی از أ،مير المؤمنين (ع) نقل می کند که پیامبر ص فرمود : إنّها ستكون بعدي رُواةٌ يَروون عنّي الحديث ، فاعرضوا حَدِيثَهُم على القرآن ، فما وافقَ القرآنَ فخُذوا به ، وما لم يُوافِق القرآنَ فلا تأخُذوا به ) .


3 - ، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال سئلت اليهود عن موسى فأكثروا فيه وزادوا ونقصوا حتى كفروا وسئلت النصارى عن عيسى فأكثروا فيه وزادوا ونقصوا حتى كفروا وإنه سيفشوا عني أحاديث فما أتاكم من حديثي فاقرأوا كتاب الله واعتبروه فما وافق كتاب الله فأنا قلته وما لم يوافق كتاب الله فلم أقله . 4-شافعی در کتاب الام از پیامبر ص نقل می کند که فرمود .... إن الحديث سيفشو عني فما أتاكم عني يوافق القرآن فهو عني وما أتاكم عني يخالف القرآن فليس عني –


گرچه این احادیث و نظائر ان ، عرضه حدیث بر قران را بعنوان یکی از موازین نقد المتن مطرح نموده اند اما برخی از اعلام اهل سنت این نوع احادیث را ضعیف و غیر قابل اعتماد می دانند .


امام شافعی در تعلیق بر احادیثی که مفادشان عرضه حدیث بر قران است - نظیر : ما جاءَكم عنّي فاعرضوه على كتاب الله ، فما وافقه فأنا قُلته ، وما خالفه فلم أقله - می نویسد : ، ... ما ورى – روی - هذا يثبت حديثه في شئ صغر ولا كبر.


ایشان در جای دیگرنسبت به روایت مذکور می نویسد:


بأنّها مُنقَطعة عن رجلٍ مَجهول ، ونحن لا نقبل مثل هذه الرواية فی شیئ .


در کتاب - اختلاف الحدیث - الامام الشافعی نیز ایشان ضمن تبیین نکته مذکور پذیرش برخی نسبت به این نوع احادیث را ناشی از جهل می داند :

.... وأن قول من قال تعرض السنة على القرآن فإن وافقت ظاهره وإلا استعملنا ظاهر القرآن وتركنا الحديث جهل لما وصفت فأبان الله لنا أن سنن رسوله فرض علينا بأن ننتهي إليها لا أن لنا معها من الامر شيئا إلا التسليم لها واتباعها ولا أنها تعرض على قياس ولا على شئ غيرها وأن كل ما سواها من قول الآدميين تبع لها...– انتهی –  


دكتر أبو شهبة نیز در تضعیف روایات عرض حدیث بر قران می نویسد : ، أنّ جميع هذه الروايات الّتي تَدلّ على عَرضِ الحديث على القرآنِ مَوضوعَة ومُختلقَة ، وضَعَها الزَنادقة ، كي يَصلِوا إلى غَرضِهم من إهمال الأحاديث .


در برابر ناقدین احادیث مذکور برخی از فقهاء اهل سنت معتقدند که هر چند روایات عرض ضعیف است اما قرائنی بر صحت این احادیث وجود دارد از جمله روایتی که از پیامبر ص نقل شده است : عن محمد بن جبير بن مطعم عن أبيه قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ما حدثتم عني مما تعرفونه فخذوه وما حدثتم عني مما تنكرونه فلا تأخذوا به قال فإني لا أقول المنكر ولست من أهله صلى الله عليه وآله وسلم.


باید گفت  : دقت در کلمات امثال شافعی و کسانی که احادیث عرض حدیث بر کتاب را مورد خدشه قرار داده اند بیانگر ان است که معنای مخالفت و موافقت در این روایات بگونه صحیح تبیین نشده است بعلاوه انکه مفهوم و مضمون این روایات همانگونه که در ابتدای این بحث مطرح کردیم امری عقلی است که حتی بفرض عدم صدور این روایات معتبر می باشد .


احادیث عرض حدیث بر قران در مصادر شیعی

1- عن السكوني ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : إن على كل حق حقيقة ، وعلى كل صواب نورا ، فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه . 2- عن هشام بن الحكم وغيره ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : خطب النبي صلى الله عليه وآله بمنى فقال : أيها الناس ما جاء كم عني يوافق كتاب الله فأنا قلته وما جاء كم يخالف كتاب الله فلم أقله-


3- عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) ، أنّه قال : ( لا تَقبلوا علينا حَدِيثاً إلاّ ما وافَق الكِتاب والسُنَّة ، أو تَجِدون معه شاهِداً مِن أحاديثِنا المُتَقدِّمة....


شهید صدر روایات عرض حدیث بر قران را به سه طائفه تقسیم نموده است : الف – روایاتی که اخبار مخالف با قران را زخرف دانسته و انرا انکار می کند . – ب- روایاتی که موافقت با کتاب را شرط عمل به روایت می داند – ج – روایاتی که مخالفت با کتاب را مردود می داند .


تبیین بیان شهید صدر :

در تقریرات ایشان در کتاب بحوث فی علم الاصول امده است :


وقد وردت هذه الأخبار بألسنة مختلفة بالإمكان تصنيفها إلى ثلاث طوائف نبحث عنها تباعاً ّ: الطائفة الأولى - ما ورد بلسان الاستنكار والتحاشي عن صدور ما يخالف الكتاب من المعصومين عليهم ومن نماذج هذه الطائفة رواية أيوب بن حمر قال : « سَمِعتُ أبَا عَبدِ اللَّه ِ عليه السلام يَقُولُ : كُلّ حَدِيثٍ مَردُود إلى الكِتَابِ والسّنّةِ وكُلّ شَيءٍ لا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّه ِ فَهُوَ زُخرُفٌ »

ومثلها رواية أيوب بن راشد عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال : « مَا لَم يُوَافِق مِنَ الحَدِيثِ القُرآنَ فَهُوَ زُخرُفٌ » وهما صحيحتان سنداً والتعبير بالزخرف فيهما يجعلهما من أمثلة هذه الطائفة الدالة على التحاشي عن صدور ما يخالف الكتاب منهم


ومن نماذج هذه الطائفة أيضا رواية هشام بن الحكم وغيره عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال : « خَطَبَ رَسُولُ اللَّه ِ صلى الله عليه وآله فَقَالَ : يا أيّهَا النّاسُ مَا جَاءَكُم عَنّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّه ِ فَأنَا قُلتُه ُ ومَا جَاءَكُم يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّه ِ فَلَم أقُله ُ »....


الطائفة الثانية - ما دل على إناطة العمل بالرواية بأن يكون موافقاً مع الكتاب وعليه شاهد منه من قبيل رواية أبي يعفور قال : ( سَألتُ أبَا عَبدِ اللَّه ِ عَنِ اختِلافِ الحَدِيثِ يَروِيه ِ مَن نَثِقُ بِه ِ ومِنهُم مَن لَا نَثِقُ بِه ِ ؟ قَال : إذَا وَرَدَ عَلَيكُم حَدِيثٌ فَوَجَدتُم لَه ُ شاهِداً مِن كِتابِ اللَّه ِ أو مِن قولِ رَسُولِ اللَّه ِ صلى الله عليه وآله وإلَّا فالَّذِي جاءكُم بِه ِ أولى بِه ِ ...


 الطائفة الثالثة - ما يكون مفاده نفي حجية ما يخالف الكتاب الكريم  من قبيل رواية السكوني عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال : « قَالَ رَسُولُ اللَّه ِ صلى الله عليه وآله إنّ عَلى كُلّ حَقّ حَقِيقَةً وعَلى كُلّ صَواب نُوراً ، فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّه ِ فَخُذُوه ُ ومَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّه ِ فَدَعُوه ُ » . ورواية جميل ابن دراج عن أبي عبد اللَّه عليه السلام أنه قال : « الوُقُوفُ عِندَ الشّبهَةِ خَيرُ مِنَ الاقتِحَامِ في الهَلَكَةِ ، إنّ عَلى كُلّ حَقّ حَقِيقَةً وعَلى كُلّ صَواب نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّه ِ فَخُذُوه ُ ومَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّه ِ فَدَعُوه ُ ». والأولى وإن كانت غير نقية سنداً إلَّا أن الثانية صحيحة   وقد اشتملت هذه الطائفة من أخبار الطرح على عقدين . عقد سلبي يردع عن حجية ما خالف الكتاب الكريم ، وعقد إيجابي يأمر بأخذ ما وافق الكتاب الكريم . 


بررسی روایات عرض حدیث بر قران

بطور کلی می توان گفت مفاد روایاتی نظیر " ما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه " این است که روایاتی که مضمونشان موافق با قران هست مقبول و روایاتی که مضمونشان مخالف با قران است مردود می باشد لکن سئوالاتی در این نوع روایات مطرح می گردد که لازم است مورد بررسی قرار گیرد :


1- روایات مذکور فقط حکم روایات موافق و مخالف با قران را مطرح نموده است بنابراین حکم روایاتی که مضامین شان خارج از صور ذکر شده می باشد چیست ؟ روایاتی که مدلولشان نه موافق و نه مخالف قران می باشد نظیر روایاتی که دلالت بر امری می کند که اثری از ان درقران نیست چون در این گونه موارد نمی توان ادعا نمود که این روایت موافق یا مخالف قران است .

                                                                                                    پاسخ  : در جواب این سئوال  می توان گفت : از انجا که  قران تبیان  و مشتمل بر همه مسائل است  بنابراین لازم است  احادیث با قران منطبق باشد  درنتبجه  احادیث عرض  حدیث بر کتاب  فرض مذکور را نیز شامل می شود . موید این سخن روایاتی است که در این زمینه صادر شده است  نظیر: 

عن أيوب بن الحر قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:كل شئ مردود إلى الكتاب والسنة وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف


مضمون روایت مذکور این است که معیار در صحت حدیث موافقت با قران است و هر حدیثی که موافقت با قران ر ادارا نیست اعم از انکه مخالفت اشکار با قران داشته ویا اینکه شاهدی از قران در ان نباشد مردود خواهد بود .


2-مراد از موافقت حدیث با قران چیست ؟ ایا موافقت بمعنای تساوی در محتوا ست یا شامل احادیثی که بعنوان مخصص یا مقید عمومات و اطلاقات می باشد را شامل می شود .


پاسخ : مراد از موافقت اعم از موافقت به تساوی یا موافقت به عام و خاص و مطلق و مقید است بدین معنا که احادیث خاص و مقید را نمی توان مخالف عمومات و مطلقات قرانی دانست بدلیل انکه  :

اولا اگر مراد از موافقت احادیث با قران ، موافقت به تساوی باشد  چنین احادیثی فاقد ارزش بوده و هیچ   ثمره ای بر انها  مترتب نخواهد بود .


ثانیا :  از منظر عرف عقلا  مخالفت خاص با عام  و مقید با مطلق  مخالفت  حقیقی تلقی نمی گردد  بلکه همه اینها بعنوان  موافق تلقی می شود .


ثالثا : عدم اطلاق کلمه موافق به خاص و مقید نسبت به عام و مطلق مستلزم رد بسیاری ا ز روایاتی می گردد که مبین عمومات و اطلاقات قرانی می باشد .


رابعا بسیاری از ایات قران مشتمل بر عمومات و مطلقاتی هستند که بدون مبین که غالبا در شکل مخصص و مقید می باشد قابل عمل نمی باشد بنابر این نیازمند تفسیر وتبیین از طریق سنت می باشد که این امر از طریق روایات منسوب به اهل بیت انجام گرفته است .


3-مراد از مخالفت با قران در احادیث عرض چیست ؟ ایا مراد از ان مخالفت تباینی است یا اعم از مخالفت تباینی و مخالفت عام و خاص و مخالفت مطلق و مقیدی می باشد ؟ پاسخ این سئوال از مطالبی که در مساله دوم بیان گردید روشن می گردد بدین معنا که مراد از مخالفت در احادیث عرض مخالفت تباینی می باشد و مخالفت بگونه عام و خا ص ومطلق و مقید را شامل نمی شود .


تطبیق معیار عرض حدیث بر قران در روایات فریقین  :

1-تطبیق معیارمذکور در کتب روائی امامیه

در کتب روائی فریقین روایاتی نقل شده است که با معیار مذکور سازگاری نداشته بگونه ای که پذیرش انها مستلزم مخالفت با قران خواهد بود .

الف – روایات تفسیریه :

1-روایاتی که در تفسير : ( سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلانِ ) (256) وارد شده که مراد از ثقلین کتاب الله و اهل بیت علیهم السلام می باشد : عن زرارة ، قال : سألت أبا جعفر ( عليه السلام ) عن قول الله عز وجل : * ( سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّه الثَّقَلانِ ) * ، قال : « كتاب الله ونحن » .


باید گفت گرچه در روایت فوق و نظائر ان ،الثقلان بر قران و اهل بیت تطبیق شده اند اما این نوع روایات بدلیل مخالفت با قران مقبول نمی باشد بدلیل انکه ملاحظه سیاق و صدر و ذیل ایه مذکور بیانگر ان است که سیاق این ایات تهدید به جن و انس می باشد . بدیهی است چنین سیاقی متناسب با مدلول روایاتی که الثقلان را بر قران و عترت تطبیق داده اند نخواهد بود .


2 –روایتی که مُعلّى بن خُنيس از امام صادق ع در تفسیر ایه شریفه : ان الله لا يستحيي ان يضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها نقل می کند : عن المعلى بن خنيس عن أبي عبد الله عليه السلام ان هذا المثل ضربه الله لأمير المؤمنين عليه السلام فالبعوضة أمير المؤمنين عليه السلام وما فوقها رسول الله صلى الله عليه وآله . –


بدیهی است مفاد روایت مذکور ، مخالف با قران - که بیانگر برترین مقامات نسبت به امام علی ع و اهل بیت علیهم السلام است - می باشد بعلاوه انکه مفاد این نوع روایات با معیارهای دیگر نیز– نظیر عدم مخالفت با عقل و عدم مخالفت با جایگاه رفیع اولیای الهی و موهن جلوه ندادن انان –منطبق نمی باشد از اینرو نمی توان تن به صحت چنین روایاتی داد.


ب – روایاتی که مقام و جایگاه ملائکه را تحقیر نموده و نسبت معصیت به انها می دهد : علامه مَجلسي از سلمان فارسي نقل می کند که فرمود :


( أُهْديَ إلى النبي ( صلّى الله عليه وآله ) قِطْفٌ من العِنَبِ في غيرِ أوانِه ، فقال لي : يا سلمان ، ائتِني بوَلَدَي الحسن والحسين ليَأكُلا معي من هذا العِنَبِ . قال سلمان الفارسي : فذهبتُ أطرق عليهما مَنزِل أُمِّهما فلم أرَهما ، فأتيتُ مَنزل أُختِهما أُمّ كُلثوم فلم أرَهما ، فجِئتُ فَخبَّرتُ النبيَّ ( صلّى الله عليه وآله ) بذلك ، فاضْطَربَ وَوَثَبَ قائِماً وَهوَ يقول : وا وَلَداه ، وا قُرَّة عَيناه ، مَن يُرشِدُني عليهما فلَه على اللهِ الجَنّة .

فنَزَلَ جبرئيل من السماءِ ، وقال : يا مُحمّد ، علامَ هذا الانزِعاج ؟ فقال : على وَلَدَيَّ الحسنِ والحُسينِ ، فإنّي خائِفٌ عليهما من كَيدِ اليَهود ، فقال جبرئيل : يا مُحمّد ، بل خَفْ عليهما من كَيدِ المُنافقين ، فإنَّ كَيدَهم أشَدُّ من كَيدِ اليَهودِ ، واعلم يا محمّد إنّ ابنَيكَ الحسن والحُسين نائِمان في حَديقةِ أبي الدحداح .


فصَارَ النَبيّ ( صلّى الله عليه وآله ) من وقْتِه وسَاعَتِه إلى الحديقة وأنا مَعه ، حتّى دَخلنا الحديقة ، وإذا هُما نائِمان وقد اعتَنَقَ أحدهما الآخر ، وثُعبان في فيهِ طَاقَة رَيحان ، يُرَوِّح بها وَجهَيهِما ، فلمّا رأى الثعبانُ النبيَّ ( صلّى الله عليه وآله ) ألقَى ما كان في فيهِ ، فقال : السلامُ عليك يا رسولَ الله ، لست أنا ثُعباناً ، ولكنِّي مَلك من مَلائِكة [ الله ] الكروبيّين ، غَفلتُ عن ذِكْرِ ربِّي طرفة عَين فغَضَبَ عليَّ ربِّي ومَسَخَنِي ثُعباناً كما تَرى ، وطَرَدَني من السَماءِ إلى الأرضِ . . . ) .


باید گفت روایت مذکور علاوه بر عدم انطباق با معیارهای مختلف متنی- که در اینده بیان می گردد - مخالف با قران نیز می باشد بدلیل انکه ملائکه الهی بر اساس ایات شریفه قران- ( لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ) و ایه : ( وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا يَسْتَحْسِرُونَ * يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لا يَفْتُرُونَ ) - از مقام عصمت برخوردار بوده و مرتکب معصیت نمی شوند .


باید گفت در کتب روائی اهل سنت نیز روایاتی که مشتمل بر نسبت دادن معصیت به ملائکه الهی است بیان گردیده است نظیر روایتی که در جامع البیان طبری ذکر شده است که در ان به دو ملک الهی – هاروت و ماروت – نسبت شرک به خداوند و عمل قبیح زنا و شراب داده شده است : موید مخالفت حدیث مذکور با قران کریم روایتی است که از امام رضا ع دراین زمینه رسیده است: عن علي بن محمد بن الجهم ، قال : ( سمعتُ المأمون يسأل الرضا ( عليه السلام ) ـ علي بن موسى ( عليه السلام ) ـ عمّا يرويه الناس من أمر الزهرة ، وأنّها كانت امرأة فُتِنَ بها هاروت وماروت ، وما يَروونه من أمر سُهَيل ، وأنّه كان عَشَّاراً باليَمن ، فقال : كذبوا في قولهم ، إنّهما كَوكَبان ) .


ج – روایاتی که نسبت ظلم به خداوند می دهد : 1-روایاتی که وائده و مووده را اهل جهنم می داند : عن سَلَمَه بن يزيد الجعفي ، قال : ( انطلقتُ أنا وأخي وأبي إلى رسول الله (ص) ، قال : قُلنا يا رسول الله ، إنَّ أُمّنا مَليكة ، كانت تَصِل الرَحم وتُقرِي الضَيف وتَفعل وتَفعل ، هلكتْ في الجاهليّة ، فهل ذلك نافِعُها شيئاً ؟ قال : لا ، قُلنا فإنّها كانت وأدَتْ أختاً لها ، فهل ذلك نافِعها شيئاً ؟ قال : الوائِدة والمَوءُودَة في النار ، إلاّ أن تُدرِك الوائدة الإسلام ليَعفوا الله عنها ) .


مضمون این روایت مخالف ایه شریفه : ( وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ).می باشد . در صحیح مسلم نیز امده است : عن أنسِ : ( إنّ رجُلاً قال لرسول الله (ص) أينَ أبي ؟ قال : في النارِ ، فلمّا قَضَى دَعَاهُ ، فقال : إنّ أبي وأباكَ في النارِ ) .


روایت فوق مخالف ایات قرانی نظیر : ( وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ) (274) ، وقال تعالى : ( وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى ) ، وقال تعالى : ( أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ ) می باشد .


2-در برخی روایت امده است که : وَلد الزِنا لا يَدخل الجَنَّة . عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) ، أنّه قال : ( إنّ اللهَ تعالى خَلَقَ الجَنَّة طاهِرة مُطهَّرة ، فلا يَدخلها إلاّ مَن طابَتْ وِلادَته ) . عن الإمام الصادق ( عليه السلام ) ، أنّه قال : ( يَقولُ ولدُ الزِنا : يا رَبِّ ، ما ذَنْبي ، فما كان لي في أمْرِي صُنْع ؟! قال : فيُنادِيه مُناد ، فيقول : أنتَ شَرّ الثلاثةِ ، أذنب والداكَ فتُبْتُ عليهما ، وأنتَ رِجْس ولن يَدخل الجَنّة إلاّ طاهِر ) . این نوع روایات مخالف با ایات متعدد قرانی نظیر : ولا تَزِر وازِرَة وِزْر أُخرى و نیز موازین دیگر عقلی است .


3- روایاتی که مفادشان امکان مشاهده حسی خداوند می باشد  : - عن صفوان بن يحيى ، قال : ( سَألني أبو قُرَّة المُحدِّث أن أُدخله إلى أبي الحسن الرضا ( عليه السلام ) ، فاستأذنته في ذلك ، فأذِن لي فدخل عليه ، فسأله عن الحلال والحرام والأحكام ، حتّى بَلَغَ سُؤاله إلى التوحيد ، فقال أبو قُرَّة : إنّا روينا أنّ الله قَسَّم الرؤية والكلام بين نَبِيَّين ، فقسَّم الكلامَ لموسى ، ولمحمّد الرُؤية .


امام رضا ع در برابر ادعای مذکور که متضمن وجود اخبار ور وایاتی مبنی بر مشاهده حسی خداوند توسط پیامبر ص بود فرمود این نوع روایات مخالف قران بوده از اینرو مقبول نمی باشد :


فقال أبو الحسن ( عليه السلام ) : فمَن المُبَلِّغ عن الله إلى الثَقلَين من الجِنِّ والإنس : ( لا تُدرِكُهُ الأبْصَارُ ) و ( لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ) و ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ ) ، أليسَ محمّد ؟ قال : بلى ، قال : كيف يجي ء رجلٌ إلى الخَلقِ جميعاً فيُخبِرهم أنّه جاء من عند الله ، وأنّه يدعوهم إلى الله بأمر الله ، فيقول : ( لا تُدرِكُهُ الأبْصَارُ ) و ( لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ) و ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ ) ، ثُمَّ يقول : أنا رأيتُه بعَيني ، وأحطتُ به عِلماً ، وهو على صورة البشر ؟! أما تَستَحيُون ؟! ما قدرت الزنادقة أن تَرمِيه بهذا ، أن يكون يأتي من عند الله بشي ءٍ ، ثُمَّ يأتي بخلافه من وجهٍ آخر ، قال أبو قُرَّة : فإنّه يقول : ( وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ) .


فقال أبو الحسن ( عليه السلام ) : إنّ بَعد هذه الآية ما يَدلّ على ما رأى ، حيث قال : ( ما كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَى ) ، يقول : ما كَذبَ فؤاد محمّد ، ما رأتْ عَيناه ، ثُمَّ أخبر بما رأى ، فقال : ( لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الكُبْرَى ) ، فآيات الله غير الله ، وقد قال الله : ( وَلا يُحِيطُوْنَ بِهِ عِلْمَاً ) ، فإذا رَأته الأبصار ، فقد أحاطتْ به العِلم وَوَقعتْ المَعرفة ، فقال أبو قُرَّة : فتُكَذِّب بالروايات ؟ فقال أبو الحسن ( عليه السلام ) : إذا كانت الروايات مُخالِفة للقُرآن كَذَّبتُها ، وما أجْمَعَ المسلمون عليه أنّه لا يُحاط به علماً ، ولا تُدرِكه الأبصار ، وليس كمِثله شي ء ) (150) . هر چند مباحث و مصادیق مرتبط با معیاریت عرضه حدیث بر قران بیش از موارد یاد شده است اما بدلیل اجتناب از تطویل بهمین مقدار بسنده می کنیم .


معیار دوم : عدم مخالفت حدیث با سنت قطعیه

مسلمانان برحجیت سنت پیامر ص اجماع داشته و معتقدند : قول و فعل و تقریر ان حضرت بر همه مسلمانان حجت است . اعلام فریقین مدعی اند که لزوم عرضه حدیث بر سنت امری اجماعی است چنانکه ابن ادریس در سرائر می گوید  : ( أمّا إجماع الأُمّة ، فإنّهم مُطبِقون على أنّ كلّ ما خالَف القران والسُنّة فهو باطِل )(322) .


علامه طباطبائي نیز می گوید : ( وبالجملة ، لا مُوجِب لطَرحِ رواية أو روايات ، إلاّ إذا خالَفتْ الكتاب والسُنّة القَطعيّة أو لاحت منها لوائح الكذب والجعل ، كما لا حجية إلا للكتاب والسنة القطعية ، في أصول المعارف الدينية الإلهية)(323) .


اما در اینکه ایا سنت ، شامل قول و فعل و تقریر اهل بیت ع نیز می شود یا خیر؟ بین الفریقین اختلاف است. امامیه معتقدند که سنت النبی ص شامل سنت اهل بیت هم نیز می گردد اما اهل سنت انرا منحصر به سنه النبی ص دانسته بهمین دلیل در کتب روائی شان از روایات اهل بیت – جز در موارد نادر- اثری دیده نمی شود .لازم به ذکر است که بسیاری از متقدمین اهل سنت قول و سیره صحابه را هم در ردیف سنت النبی دانسته و به حجیت ان قائلند . امامیه در اثبا ت ادعایشان به حجیت سنت اهل بیت ع به ایات – نظیر ایه تطهیر و اطاعت – و روایاتی تمسک کرده اند نظیر :


أ - عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) ، قال : ( حَديثِي حَديثُ أبي ، وحَديثُ أبي حَديثُ جَدِّي ، وحَديثُ جَدِّي حَديثُ الحسن ، و . . . وحديثُ أمير المؤمنين حَديثُ رسولِ الله ( صلّى الله عليه وآله ) ، وحَديثُ رسولِ الله ( صلّى الله عليه وآله ) قولُ الله ( عَزَّ وَجَلَّ ). ب - عن هِشام بن الحَكم أنّه سمع أبا عبد الله ( عليه السلام ) يقول : ( لا تَقْبَلوا علينا حَديثاً إلاّ ما وافقَ القرآن والسُنّة . . . فإنّا إذا حَدَّثْنا قُلنا : قال الله ( عزّ وجلّ ) ، وقال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ).


در اینجا برخی از روایاتی را که دلالت بر اثبات معیار دوم – لزوم عرضه حدیث بر سنت و عدم مخالفت حدیث با ان می کند بیان می کنیم : 1-عن عبدالله ابن أبي يَعفور ،... قال : ( سألت أبا عبد الله ( عليه السلام ) عن اختلاف الحديث ، يَرويه مَن نَثِق به ، ومنهم مَن لا نَثِق به ؟ قال : إذا وردَ عليكم حَديث فوَجدتُم له شاهِداً من كتاب الله ، أو من قول رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) ، وإلاّ فالّذي جاءَكم به أولَى به ) (314) .


2- عن أبي هُريرة ، أنّ النبيّ (ص) قال : ( سَيأتيكُم عنّي أحاديث مُخْتَلَقَة ، فما جاءَكم مُوافِقاً لكتاب الله وسُنّتي فهو منّي ، وما جاءَكم مُخالِفاً لكتابِ الله وسُنّتي فليس منّي ) (319) .


تطبیق معیار عرضه حدیث بر سنت متواتره در کتب روائی فریقین

1- روایاتی که بر نحوست برخی از ایام و اشیاء دلالت می کند : - در کتب روائی فریقین روایات زیادی است که مفادشان نحوست برخی از ایام و اشیاء است مولف میزان الحکمه دراین رابطه می نویسد : وأما السنة فهناك روايات كثيرة جدا في السعد والنحس من أيام الأسبوع ومن أيام الشهور العربية ومن أيام شهور الفرس ومن أيام الشهور الرومية ، وهي روايات بالغة في الكثرة مودعة في جوامع الحديث ، أكثرها ضعاف من مراسيل ومرفوعات وإن كان فيها ما لا يخلو من اعتبار من حيث أسنادها .


اخبار نحوست ایام در کتب روائی امامیه


عن الرضا ( عليه السلام ) ، عن آبائِه ( عليهم السلام ) ، قال : ( قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : يوم الأربعاء يوم نحس مستمر من احتجم فيه خيف عليه ان تخضر محاجمه ومن تنور فيه خيف عليه البرص وعن أبي عبد الله ( عليه السلام ) ، قال : ( قال علي ( عليه السلام ) : ينبغي أن يُتَوَقَّى النَورة يوم الأربعاء ؛ فإنّه يوم نَحْس مُستمر ) (336) . وعن أبي الحسن موسى بن جعفر ( عليه السلام ) ، قال : ( الشُؤم للمُسافِر في طريقه خَمْسَة : الغُراب الناعِق عن يَمينِه ، الناشِز لذنبه ، والذِئب العاوِي الّذي يَعوِي في وجهِ الرجل وهو مُقع على ذَنَبه ، يعوي ثُمّ يرتفع ثُمّ يَنخَفِض ثلاثاً ، والظَبي السَانِح من يمين إلى شمال ، والبُومَة الصَارِخة ، والمَرأة الشَمطاء تَلْقِي فَرجها ، والأتان العَضْباء ـ يعني : الجَدعَاء ـ فمَن أوجَسَ في نفسه مِنهنَّ شيئاً ، فليَقُل : اعتصمتُ بك يا ربّ من شرِّ ما أجد في نفسي ، فاعصمْني من ذلك ، قال : فيُعصَم من ذلك ) (337) .


اخبار نحوست ایام در کتب اهل سنت


قال النبي صلى الله عليه وسلم : يوم الأربعاء يوم نحس مستمر- و قال ایضا : آخر أربعاء في الشهر يوم نحس مستمر – باید گفت :


اولا این روایات معارض با اخبار فراوانی است که در کتب فریقین در نفی تطیر وارد شده است نظیر روایتی که تَرمذي از رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) نقل می کند که فرمود : الطِيَرَة من الشرك وما منّا ، ولكنّ الله يُذهبه بالتوكّل ) (340) . در روایتی از امام هادی ع نقل شده که ان حضرت در پاسخ کسی که از او نسبت به سفر در روز چهارشنبه سئوال نمود مرقوم فرمود :


( مَن خرجَ يوم الأربعاء لا يدور ، خِلافاً على أهل الطِيَرَة وُقِيَ من كلِّ آفة ، وعُوفِي من كلِّ عاهَة ، وقَضَى اللهُ له حاجته ) (338) .


ودر روایتی از امام صادق نقل شده که قال : ( قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : لا طِيَرَة ) (339) . و احادیث فراوان دیگری که با مفاد روایات نحوست ایام منافات دارد .


ثانیا روایاتی که بر نحوست بعضی از ایام دلالت می کند با سیره قطعی پیامبر ص و اهل بیت ع منافات دارد چنانکه امام علی ع در برابر سخن یکی از منجمان که زمان نبرد با خوارج را شوم می دانست فرمود :

أتَزعُم أنّك تُهدِي إلى الساعة الّتي مَن سار فيها صُرِفَ عنه السوء ؟ وتُخوِّف مِن الساعة الّتي مَن سار فيها حاقَّ به الضرّ ؟ فمَن صدَّقك فقد كذَّب القرآن ، واستغنى عن الاستعانة بالله في نيل المَحبوب ودَفع المَكروه ) (341) . 


ابن حجر نیز انگاه که از او در باره روایتی از ابن عباس مبنی بر نحوست ایام سئوال شد پاسخ داد : بأن هذا كذب على ابن عباس لا تحل روايته . –


دفع توهم سئوالی که دراینجا مطرح می گردد برخی تعابیری است که در قران کریم بعنوان نحوست ایام ذکر شده است نظیر ایام نحسات و یوم نحس مستمر


علامه طباطبائی درتفسیر المیزان ذیل ایه : إنا أرسلنا عليهم ريحا صرصرا في يوم نحس مستمر - القمر : -19 ، و ایه ( 16 ) سورة سَجدة - فأرسلنا عليهم ريحا صرصرا في أيام نحسات - می نویسد : ( لكن لا يظهر من سِياق القصّة ودلالَة الآيتين ، أزيد من كون النُحُوسة والشُؤم خاصّة بنفس الزمان الّذي كانت تَهبّ عليهم فيه الريح عذاباً ، وهو سبع ليالِ وثمانية أيّام مُتوالِية ، يستمرّ عليهم فيها العذاب من غير أن تَدور بدَوران الأسابيع ، وهو ظاهر وإلاّ كان جميع الزمان نحوساً ولا بدوران الشهور والسنين .)


ایشان در پایان این بحث می نویسد  :


( فتبيَّن مّما تقدَّم على طوله ، أنّ الأخبار الواردة في سَخاوَة الأيّام ونُحوسَتها ، لا تدلّ على أزيد من ابتنائهما على حوادث مُرتَبطة بالدِّين ، تُوجِب حُسناً وقبحاً بحسب الذوق الدِّيني ، أو بحسب تأثير النفوس . وأمّا اتّصاف اليوم أو أيّ قطعة من الزمان بصفة المَيمَنه أو المَشأمه ، واختصاصه بخواصّ تكوينيّة عن علَل وأسباب طبيعيّة تكوينيّة فلا ،...،) (343) .


نتیجه انکه ایشان نحس ایام را در قران کریم ذاتی ندانسته بلکه انرا مربوط به حوادثی می داند که در روزهای خاص واقع شده است.


3-روایاتی که در نجاست اهن وارد شده است : عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) في الرجل إذا قص أظفاره بالحديد ، أو جز شعره ، أو حلق قفاه ، فإن عليه أن يمسحه بالماء قبل أن يصلى ، سئل : فإن صلى ولم يمسح من ذلك بالماء ؟ قال يعيد الصلاة لأن الحديد نجس . وقال لأن الحديد لباس أهل النار ، والذهب لباس أهل الجنة . شيخ طوسي در علت رد این روایت می فرماید  : ( لأنّه خبر شاذّ مُخالِف للأخبار الكثيرة ، وما يجري هذا المَجرى لا يُعمل عليه على ما بيناه).


معیار سوم : عدم مخالفت حدیث با حکم قطعی عقل

در تبیین معیار سوم باید گفت : اولا مراد از حکم عقل ، حکم قطعی عقل است که مشترک بین همه انسانهاست بنابر این احکام ظنی خارج از محل نزاع می باشد .


ثانیا عدم مخالفت حدیث با حکم عقل امری است که همه فرق مسلمانان بدان قائل هستند بجهت انکه عقل شریعتی است که از نهاد انسانیت شکل گرفته است و شرع دینی است که از ناحیه وحی که وراء عقل انسانی است پدیدار شده است بنابراین بازگشت هر دوبه امر واحدی است و تنافی بین ایندو نخواهد بود .


ثالثا عقل یکی از ابزار برجسته شناخت دین بوده و قران دربسیاری از ایات از مسلمانان می خواهد که درایاتش تدبر و تعقل نمایند بدیهی است چنین اهتمامی از جانب شریعت نسبت به عقل نشانه اعتبار و اعتماد به احکام قطعی عقل خواهد بود بنابر این احکام و اموزه های شریعت هیچگاه مخالف عقل نبوده و احکام عقلی نیز هیچگاه درجهت مباینت با شرع نخواهد بود .


گفتاربرخی از اعلام فریقین در معیاربود ن عقل بهنگام مواجهه با حدیث

شیخ مفید در تصحیح اعتقادات الامامیه می فرماید : متى وجدنا حديثا يخالفه الكتاب ولا يصح وفاقه له على حال أطرحناه لقضاءالكتاب بذلك وإجماع [ الأئمة – عليهم السلام - ] عليه .وكذلك إن وجدنا حديثا يخالف أحكام العقول أطرحناه لقضية العقل بفساده ،- انتهی –


خطیب قزوینی از اعلام  اهل سنت در این زمینه می فرماید : 

ولا يقبل خبر الواحد في منافاة حكم العقل وحكم القرآن الثابت المحكم والسنة المعلومة- او- الفعل الجاري مجرى السنة وكل دليل مقطوع به ...- انتهی -


ایه الله سبحانی درزمینه معیار بودن عقل می نویسد : ....فمنطق العقل القطعي يعد مقياساً لتمييز الحقّ عن الباطل ، ولتصحيح ما يعزى إلى منطق الوحي وما لا يعزى إليه وعلى ضوء ذلك فالروايات الصريحة في إثبات الجهة للّه تبارك وتعالى ، وفي إثبات الجبر وسلب الحرية والاختيار عن الإنسان فيما يناط به الإيمان والكفر كلّها تخالف العقل الحصيف الذي به عُرف اللّه سبحانه وأنبياؤه ورسله . فالإنسان المسيّر غير مسؤول عن عمله وتصرفاته في قضاء العقل ، مع أنّه مسؤول في كتاب اللّه تبارك وتعالى فلا يجتمعان .- انتهی –


==== تطبیق معیار سوم – عدم مخالفت حدیث  با حکم قطعی عقل – در منابع روائی فریقین ====  


در کتب روائی فریقین روایاتی وجود دارد که با حکم قطعی عقل منافات داشته که در اینجا برخی از انها را بیان می کنیم


الف : روایاتی که دلالت بر جسمانیت خداوند دارد : 1-روایاتی که دلالت بر رویت حسی انسانها نسبت به خداوند در قیامت دارد : 1-1-عن جرير قال كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم فنظر إلى القمر ليلة يعنى البدر فقال إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر لا تضامون في رؤيته فان استطعتم أن لا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها فافعلوا ثم قرأ وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل الغروب – انتهی –


1-2 –روایاتی که دلالت بر اثبات وجه برای خداوند دارد : -ابن حاتم عن النبي صلى الله عليه وسلم قال إذا قاتل أحدكم أخاه فليجتنب الوجه فان الله خلق آدم على صورته-


1-3– روایاتی که دلالت بر اثبات کتف برای خداوند را دارد : عن صفوان بن محرز قال بينا ابن عمر يطوف إذ عرض رجل فقال يا أبا عبد الرحمن أو قال يا ابن عمر هل سمعت النبي صلى الله عليه وسلم في النجوى فقال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول يدنى المؤمن من ربه وقال هشام يدنو المؤمن حتى يضع عليه كنفه فيقرره بذنوبه تعرف ذنب كذا يقول اعرف رب يقول اعرف مرتين فيقول سترتها في الدنيا وأغفرها لك اليوم ثم تطوى صحيفة حسناته واما الآخرون أو الكفار فينادى على رؤس الاشهاد هؤلاء الذين كذبوا على ربهم –


2-روایاتی که مفادش اثبات قدرت الهی بر امر محال می باشد  : در برخی از کتب حدیثی امامیه روایاتی وجود دارد که با حکم قطعی عقل منافات داشته از اینرو دانشمندان شیعه انرا مردود می دانند. در اینجا برخی از انها را بیان می کنیم –


-در کتاب کافی از هشام بن حکم نقل شده است که فردی – عبدالله دیصانی - از او پرسید : ألكَ رَبّ ؟ فقُلتُ : بلى ، قال : أقادرٌ هو ؟ قُلتُ : نعم ، قادِر قاهِر ، قال : يَقدر أنْ يُدخِل الدنيا كُلّها البَيضَة ، لا تَكبر البَيضة ولا تَصغر الدُنيا ؟ قال هشام : النَظْرَة ، فقال له : قد أنْظَرتُك حولاً ، ثُمَّ خرجَ عنه . هشام می گوید بعد از عدم توانائی خویش در پاسخ مناسب به سئوال مذکور خدمت امام صادق ع رسیده و از او پاسخ سئوال را خواستم . امام ع فرمود :


يا هشام ، كَمْ حَواسّك ؟ قال : خمس ، قال : أيّها أصغر ؟ قال النَاظِر ، قال : وكَمْ قَدْرُ النَاظِر ؟ قال : مِثل العَدَسَة أو أقلّ منها ، فقال له : يا هشام ، فانْظُر أمامك وفَوقك الصفحة (142) وأخبرني بما تَرى ، فقال : أرى سماءً وأرضاً ، ودُورَاً وقصوراً ، وبراريَ وجبالاً وأنهاراً ، فقال له أبو عبد الله ( عليه السلام ) : إنّ الّذي قَدَرَ أن يُدْخِل الّذي تراه العَدَسَة أو أقلّ منها ، قادِر أن يُدْخِل الدنيا كُلّها البيضة ، لا تصغر الدنيا ولا تكبر البيضة . . . ) (447) .

سید مرتضی ره حدیث مذکور را  جعلی دانسته و می فرماید : ( وهذا الخبر المذكور بظاهره ، يَقتَضي تجويز المُحال المَعلوم بالضَرورات فَساده ، وإنْ رواه الكُليني ( رحمه الله ) في كتاب التوحيد . فكم رَوى هذا الرجلُ ، وغيره من أصحابنا ( رحمهم الله تعالى ) في كُتبِهم ما له ظواهِر مُستحيلَة أو باطِلة  والأغلَب الأرجَح أنْ يكون هذا خبراً مَوضوعاً مَدسوساً ) (448) . 


3 – روایاتی که ظلم را به خداوند متعال نسبت می دهد : عن زيد بن ثابت ، قال : ( سمعتُ رسول الله يقول : لو أنّ الله عَذّبَ أهل سماواته وأهل أرضه ، لعذَّبهم وهو غير ظالِم لَهم ، ولو رَحمهم لكانت رحمته خيراً لهم من أعمالهم . . . )(463) . ایه الله جعفر سبحانی حدیث مذکور را مخالف عقل و فطرت سلیم دانسته و می نویسد  : والحديث وإن نقل عن ثلة من الصحابة كأبي بن كعب ، وعبد اللّه بن مسعود ، وزيد بن ثابت ، لكن يرده العقل الحصيف والفطرة السليمة ،


ایشان در تبیین نکته مذکور می نویسد : إذ انّ هنا كلاماً مع غض النظر عن مسألة التحسين والتقبيح وهل هما عقليان أو شرعيان وهو : إنّ الوجدان خير شاهد على قبح تعذيب البريء من أي فاعل صدر ، سواء كان الفاعل هو الواجب أو الممكن ، فلو لم يتمكن العقل من درك هذا المقدار من التحسين والتقبيح فلا يصحّ له القضاء في أيّ أمر يمتّ إليه بصلة .


نعم انّ السماوات والأرض وما فيهما ملك للّه تبارك وتعالى لا ينازعه فيها أحد ، فلو عذب أهلهما لا يمنعه منه شيء ، ولكن هل يجوز له حسب حكمته وعدله أن يعذب البريء ، ويدخل الطفل الرضيع النار بحجة انّه ملكه ؟ كلاّ . لا ، إذ عندئذ يكون ظالماً وجائراً ويكون مناقضاً لحكمته وعدله


ایشان مفاد حدیث مذکور را مخالف موازین قرانی دانسته و می نویسد : وقد احتكم سبحانه في غير واحد من المسائل إلى العقل والفطرة ، فقال : ( أَفَنَجْعَلُ المُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ ) ( القلم / 35 ) ويقول سبحانه : ( أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات كَالمُفْسِدِينَ فِي الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ المُتَّقِينَ كَالفُجّار ) ( ص / 28 ) أي لا نجعلهما على حد سواء لأنّه قبيح .انتهی -


-در کتاب صحیح البُخاري از أبي هُريرة نقل شده است که پیامبرص فرمود :


قال سليمان بن داود عليهما السلام لأطوفن الليلة على مائة امرأة أو تسع وتسعين كلهن يأتي بفارس يجاهد في سبيل الله فقال له صاحبه قل إن شاء الله فلم يقل إن شاء الله فلم يحمل منهن إلا امرأة واحدة جاءت بشق رجل والذي نفس محمد بيده لو قال إن شاء الله لجاهدوا في سبيل الله فرسانا أجمعون باب الشجاعة في الحرب والجبن – انتهی –


مولف رساله مبانی نقد المتن در ذیل این حدیث می نویسد :

وهذا الحديث يُخالِف العَقل من عدّة جوانب ، فبالإضافة إلى أنّه قَبيح عقلاً ، ومُستهجَن عند الناس ؛ لأنّه يصوّر نبي من أنبياء الله لم يكن همه إلاّ مُمارسة العمل الجنسي ، فهو غير مُمكن عقلاً أيضاً ، فكيف يُمكن للإنسان مهما بلغَ من قوّته الجسديّة أن يفعل ذلك بليلة واحدة ، سواء كان ذلك من الناحية الجسميّة أم من الناحية الزمنيّة ؟!


ایشان در ادامه می نویسد  : فلو قسّمنا حصّة كلّ امرأة عشرة دقائق ، لاستغرق ذلك أكثر من تسعة عشر ساعة .الصفحة (145)وبالإجمال ، فإنّ ذلك غير مُمكن ، أو مُحال عقلاً . نتیجه انکه روایات مذکور بدلیل مخالفت با حکم قطعی عقل مورد پذیرش نمی باشد .


معیار چهارم نقد المتن : عدم مخالفت با احکام قطعی علوم تجربی

هر چند اغلب مسائل علوم تجربی مبتنی بر اراء و نظریات اندیشمندانی است که در در معرض تحول و تغییر قرار دارند اما برخی از مسائل این نوع علوم از قطعیت برخوردار بوده و بین همه انسانها مورد اتفاق می باشد از این رو مخالفت نمودن با انها ممکن نیست نظیر قانون تحول در پدیده های مادی و نظائر ان


بر این اساس احادیثی که با قوانین قطعی علمی و طبیعی مخالف باشند مورد قبول شریعت نمی باشد .


تظبیق معیار چهارم درکتب روائی فریقین

1-قرار گرفتن زمین بر ظهر ماهی  : - عن أبّان بن تَغلبْ ، قال : ( سألتُ أبا عبد الله ( عليه السلام ) عن الأرض ، على أيّ شي ء هي ؟ قال : هي على حوت ، قلتُ : فالحوت على أيّ شي ء هو ؟ قال : على الماء ، قلتُ : فالماء على أيّ شي ء هو ؟ قال : على صَخرة ، قلتُ : فعَلى أيّ شي ء الصخرة ؟ قال : على قَرْنِ ثورٍ أمْلَس ، قلتُ : فعلى أيّ شي ء الثور ؟ قال : على الثَرى ، قلتُ : فعلى أيّ شي ء الثَرى ؟ فقال : هيهات ، عند ذلك ضَلَّ عِلم العُلماء ) (534) .


مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث بعد از ذکر این روایت می نویسد : وأحسب أنّ هذا لا يحتاج إلى تعليق ، فالرواية مُخالِفة لبديهيّات العِلم التَجريبي القطعي ، فلا الأرض على ظهر حوت ، ولا الحوت على قَرن ثور ، بل هي كُرة مُعلَّقة بالفضاء الخارجي ، وقد تحقَّق ذلك بالتصوير الحيّ ، فإنكار هذا الأمر يعني إنكاراً للواقع البَديهي .


در روایتی دیگر از امام صادق ع در زمینه علت پیدایش زلزله نقل شده است که فرمود : إن الحوت الذي يحمل الأرض أسر في نفسه أنه إنما يحمل الأرض بقوته فأرسل الله تعالى إليه حوبا أصغر من شبر وأكبر من فتر ( 5 ) فدخلت في خياشيمه فصعق ، فمكث بذلك أربعين يوما ثم إن الله عز وجل رؤوف به ورحمه وخرج فإذا أراد الله عز وجل بأرض زلزلة بعث ذلك الحوت إلى ذلك الحوت فإذا رآه اضطرب فتزلزلت الأرض .


علامه کاشف الغطاء بعد از ذکر این احادیث می نویسد : إنّ أساطين علمائنا كالشيخ المُفيد والسيّد المرتضى ومَن عاصرهم أو تأخَّر عنهم ، كانوا إذا مرّوا بهذه الأخبار وأمثالها مّما تُخالِف الوجدان ، وتُصادِم بديهة العقول ، ولا يدعمها حُجّة لا بُرهان ، بل هي أقرب إلى الخُرافة منها إلى حقيقة الواقع . . . قالوا : هذا خبرٌ واحد ، لا يفيدنا علماً ولا عملاً ) (535) . لصفحة (169)


2-سخن گفتن گاو و گرگ به لغت و زبان انسان  : د ر مسند احمد از ابی هریره نقل شده است که روزی پیامبر ص بعد از اقامه نماز در برابر نماز گزاران ایستاد و فرمود : بينا رجل يسوق بقرة إذ ركبها فضربها قالت انا لم نخلق لهذا إنما خلقنا للحراثة فقال الناس سبحان الله بقرة تتكلم فقال فانى أو من بهذا أنا وأبو بكر غدا غدا وعمرو ما هما ثم وبينا رجل في غنمه إذ عدا عليها الذئب فأخذ شاة منها فطلبه فأدركه فاستنقذها منه فقال يا هذا استنقذتها منى فمن لها يوم السبع يوم لا راعى لها غيري قال الناس سبحان الله ذئب يتلكم فقال أين أو من بذلك وأبو بكر وعمرو ما هما


سید شرف الدین در نقد روایات مذکور و مخالفت انها با قوانین علمی می نویسد  : ...وها هو- ابو هریره - الآن يحدث بأن بقرة وذئبا يتكلمان بلسان عربي مبين فيفصحان عن عقل وعلم وحكمة ، الامر الذي لم يقع أصلا ، ولا هو واقع قطعا ، ولن يقع ابدا ، وسنة الله في خلقه نحيل وقوعه إلا في مقام التحدي والتعجيز حيث يكون آية للنبوة ، وبرهانا على الاتصال بالله عز سلطانه ، ومقام الرجل حيث ساق بقرته إلى حقل فركبها في الطريق لم يكن مقام تحدي واعجاز لتصدر فيه الآيات وخوارق العادات . وكذلك مقام راعي الغنم حين عدا الذئب عليه فلا سبيل إلى القول بامكان صحة هذا الحديث عقلا فان المعجزات وخوارق العادات لا تقع عبثا باجماع العقلاء -


معیار پنجم : عدم مخالفت حدیث با اصول قطعی دین نظیر توحید نبوت عصمت پیامبر ص معاد عدم تحریف قران و ....

الف – روایاتی که با مقام نبوت و نزول وحی الهی بر پیامبر منافات دارد  : در برخی از کتب روائی اهل سنت روایاتی ذکر شده است که بیانگر تردید پیامبر ص در رسالتش بوده و یقین ان حضرت به رسالتش را مستند به عالم مسیحی – ورقه بن نوفل – می کند : در صحیح بخاری از عائشه قصه نزول وحی و فرشته بر پیامبر ص در اغاز رسالتش اینگونه بیان شده است :


أول ما بدئ به رسول الله صلى الله عليه وسلم من الوحي الرؤيا الصالحة في النوم فكان لا يرى رؤيا الا جاءت مثل فلق الصبح ثم حبب إليه الخلاء وكان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه وهو التعبد الليالي ذوات العدد قبل أن ينزع إلى أهله ويتزود لذلك ثم يرجع إلى خديجة فيتزود لمثلها حتى جاءه الحق وهو في غار حراء فجاءه الملك فقال اقرأ قال ما انا بقارئ قال فاخذني فغطني حتى بلغ منى الجهد ثم أرسلني فقال اقرأ قلت ما انا بقارئ فاخذني فغطني الثانية حتى بلغ منى الجهد ثم أرسلني فقال أقرأ فقلت ما أنا بقارئ فاخذني فغطني الثالثة ثم أرسلني


فقال : أقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق اقرأ وربك الأكرم فرجع بها رسول الله صلى الله عليه وسلم يرجف فؤاده فدخل على خديجة بنت خويلد فقال زملوني زملوني فزملوه حتى ذهب عنه الروع فقال لخديجة وأخبرها الخبر لقد خشيت على نفسي فقالت خديجة كلا والله ما يخزيك الله أبدا انك لتصل الرحم وتحمل الكل وتكسب المعدوم وتقري الضيف وتعين على نوائب الحق فانطلقت به خديجة حتى أتت به ورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزى ابن عم خديجة وكان امرأ قد تنصر في الجاهلية وكان يكتب الكتاب العبراني فيكتب من الإنجيل بالعبرانية ما شاء الله أن يكتب وكان شيخا كبيرا قد عمى فقالت له خديجة يا ابن عم اسمع من ابن أخيك فقال له ورقة يا ابن أخي ماذا ترى فأخبره رسول الله صلى الله عليه وسلم ما رأى فقال له ورقة هذا الناموس الذي نزل الله على موسى يا ليتني فيها جذعا ليتني أكون حيا إذ يخرجك قومك فقال رسول الله صلى الله عليه وآله أو مخرجي هم قال نعم لم يأت رجل قط بمثل ما جئت به الا عودي وان يدركني يومك أنصرك نصرا مؤزرا ثم لم ينشب ورقة أن توفى وفتر الوحي


در روایتی دیگر از عروه درزمینه حالات پیامبر ص بعد از نزول وحی نقل شده است :


ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال يا خديجة إني أرى ضوءا وأسمع صوتا لقد خشيت أن أكون كاهنا فقالت : إن الله لا يفعل بك ذلك يا بن عبد الله إنك تصدق الحديث وتؤدي الأمانة وتصل الرحم – انتهی – نظیر این روایات در تاریخ طبری و... نیز نقل شده است . باید گفت ضعف مدلول روایات مذکور بخوبی روشن است از انجا که مشتمل بر اموری است که با عصمت پیامبر ص منافات دارد بخصوص انکه ایمان و یقین پیامبر ص به رسالتش رامستند به عالم مسیحی می کند .


2- روایاتی که بیانگر تحریف لفظی در قران می باشد : گرچه از منظر فریقین و اجماع مسلمین قران کریم مصون از تحریف لفظی بوده و قران موجود همان قرانی است که بر پیامبر ص نازل شده است اما در کتب روائی اهل سنت و امامیه روایاتی وجود دارد که بیانگر وجود تحریف لفظی در قران است هر چند عالمان فریقین همگی از این روایات در مقام عمل اعراض نموده اند .


1-روایات تحریف قران در کتب اهل سنت -در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن عباس نقل شده است که: خطب عمر بن الخطاب خطبته بعد مرجعه من آخر حجة حجها' قال فيها: ان الله بعث محمداً (ص) بالحق وانزل عليه الكتاب فكان مما انزل عليه الله آية الرجم. فقرأناها وعقلناها ووعيناها فلذا رجم رسول الله (ص) ورجمنا بعده . فأخشى إن طال بالناس الزمان ان يقول قائل : والله مانجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة انزلها الله


در روایتی دیگر از ابراهيم بن علقمة نقل شده که : دخلت في نفر من اصحاب عبد الله الشام فسمع بنا ابو الدرداء فاتانا فقال فقال : أفيكم من يقرأ ؟ فقلنا: نعم. قال : فأيكم ؟ فأشاروا إليّ' فقال : إقرأ' فقرأت : (والليل اذا يغشى والنهار اذا تجلى والذكر والانثى) قال :انت سمعتها من في صاحبك قلت نعم' قال: وانا سمعتها من في النبي (ص) وهؤلاء يأبون علينا)


2-روایات تحریف قران در کتب امامیه -عن جابر الجعفي قال : كنت ليلة من بعض الليالي عند أبي جعفر عليه السلام فقرأت هذه الآية " يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر الله " ( 1 ) قال : فقال عليه السلام : مه يا جابر كيف قرأت ؟ ! قال : قلت : " يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر الله " قال : هذا تحريف يا جابر ، قال : قلت : فكيف أقرء - جعلني الله فداك - ؟ قال : فقال : " يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فامضوا إلى ذكر الله " هكذا نزلت يا جابر لو كان سعيا " لكان عدوا " لما كرهه رسول الله صلى الله عليه وآله لقد كان يكره أن يعدو الرجل إلى الصلاة ،-


-عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عز وجل : " ومن يطع الله ورسوله ( في ولاية علي [ وولاية ] الأئمة من بعده ) فقد فاز فوزا عظيما ( 1 ) " هكذا نزلت . -عن أحمد بن النضر ، عن محمد بن مروان رفعه إليهم في قول الله عز وجل : " وما كان لكم أن تؤذوا رسول الله ( 2 ) " في علي و الأئمة " كالذين آذوا موسى فبرأه الله مما قالوا ( 3 ) " این روایات نیز که بیانگر تحریف قران است بر اساس مبانی قطعی مذهب امامیه مردود می باشد چون از منظر امامیه قران موجود همان قرانی است که در عصر ائمه علیهم السلام تلاوت می شد .


ج – احادیثی که ضد اصول قطعی بعضی از مذاهب اسلامی است  : نظیر روایاتی که دربرخی کتب روائی امامیه ذکر شده است مبنی بر اینکه امامان بعد از پیامبر ص سیزده نفر می باشد :


چنانکه در اصول کافی نقل شده است : عن أبي الجاورد ، عن أبي جعفر عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : إني واثني عشر من ولدي وأنت يا علي زر الأرض يعني أوتادها وجبالها ، بنا أوتد الله الأرض أن تسيخ بأهلها ، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدي ساخت الأرض بأهلها ولم ينظروا . محقق تستری در بعد از ذکر این حدیث می فرماید : الخبر کما تری مشتمل علی کون اثنی عشر اماما من ولد النبی ص فیصیرون مع امیر المومنین ع ثلاثه عشر


و در روایتی دیگر : عن أبي الجارود ، عن أبي جعفر عليه السلام عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال : دخلت على فاطمة عليها السلام وبين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء من ولدها ، فعددت اثني عشر آخرهم القائم عليه السلام ، ثلاثة منهم محمد وثلاثة منهم علي – علامه تستری در الاخبار الدخیله بعد از ذکر این حدیث می فرماید :

وهو ایضا کما تری مشتمل علی کون اثنی عشرمن ولد فاطمه ع فیصیرون  مع امیر المومنین ع ایضا ثلاثه عشر 


شکی نیست که این نوع روایات بدلیل مخالفت قطعی با اعتقادات امامیه مردود است .


معیارششم  : عدم مخالفت حدیث با حوادث قطعی تاریخی –

این معیار نیز از مشترکات بین امامیه و اهل سنت است لکن نکته اساسی ان است که در تطبیق روایت بر تاریخ لازم است قطعی بودن و تواتر ان اثبات گردد تنها در این صورت است که می توان احادیث مخالف با تاریخ را مردود دانست .


تطبیق

الف - سعدبن معاذ و غزوه تبوک در کتب تاریخی و روائی از انس بن مالک نقل شده است ّ: ( أقبل رسول الله (ص) من غزوة تَبُوك فاستقبَله سَعد بن مُعاذ الأنصاري ، فصافحه النبي (ص) ثُمّ قال له : ما هذا الّذي أكْتَبت يداك ؟ فقال : يا رسول الله ، أضرب بالمَرو المِسحاة فأُنفِقه على عيالي ، قال : فقبَّل النبي (ص) يَدَه وقال : هذه يَدٌ لا تَمسّها النار أبداً ) .


مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 123 بعد از ذکر این روایت می نویسد : وهذا الخبر مُخالِف لما تَسالَم عليه أهل السِيَر والمُؤرِّخون ؛ لأنّ سَعد بن مُعاذ تُوفّي سنة خمس من الهجرة ، وغزوة تَبوك كانت في السنة التاسعة للهجرة .


ایشان با استناد به منابع مختلف تاریخی می نویسد  : فقد ورد في كيفيّة وفاته ( سَعد بن مُعاذ الأنصاري ، سيّد الأوس . . . شَهدَ بدراً باتّفاق ، ورُمِيَ بسهمٍ يوم الخندق ، فعاش بعد ذلك شهراً ، حتّى حكم في بني قُريضَة ، وأُجيبت دعوته في ذلك ، ثُمّ انتقضَ جُرحه ، فمات . . . وذلك سنة خمس ) (382)


ب – ایه ( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ) و خطاب پیامبر ص به همسران خویش در سال سوم هجری در تفسیر الدرالمنثور امده است که بعد از نزول ایه مذکور پیامبر ص بستگان خویش از جمله همسرانش را جمع نمود و برخی از پیام های الهی را به انها متذکر شد در حالی که بر اساس حقائق قطعی تاریخی ایه مذکور در اوائل بعثت نازل گردیده و هنوزبرخی از همسرانی که در این نقل تاریخی برای پیامبر ص ذکر شده متولد نشده بودند :


عن أبي أمامة ، قال : ( لمّا نزلتْ : ( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ) ، جمعَ رسول الله (ص) بني هاشم فأجلَسهم على الباب ، وجمع نساءَه وأهله فأجلسهم في البيت ، ثم اطّلع عليهم فقال : يا بني هاشم ، اشتروا أنفسكم من النار ، واسعوا في فَكاكِ رقابكم أو افتكوها بأنفسكم من الله ، فإنّي لا أملك لكم من الله شيئاً ، ثُمّ أقبل على أهل بيته فقال : يا عائشة بنت أبي بكر ، ويا حفصة بنت عُمر ، ويا أُمّ سَلَمَه ، ويا فاطمة بنت محمّد ، ويا أُمّ الزبير عَمّة رسول الله ، اشتروا أنفسكم من الله ، واسعوا في فكاك رقابكم ، فإنّي لا أملك لكم من الله شيئاً ولا أُغني ، فبكتْ عائشة رضي الله عنها وقالت : . . . ) (384) .


مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث دراین زمینه می نویسد :

وقد اتّفق جميع المُفسّرين والمُؤرّخين على أنّ هذه الآية مَكّية ، نزلتْ في السنة الثالثة أو الرابعة من البعثة النبويّة المُبارَكة ، وذلك بعد انتهاء الفترة السرّيّة وبداية الفترة العلنيّة من الدعوة . ( ثُمّ أنّ الله تعالى أمر النبي (ص) بعد مَبعثه بثلاث سنين أن يَصدع بما يُؤمَر ، وكان قَبل ذلك في السِنين الثلاثِ مُستَتِراً بدعوته ، لا يُظهرها إلاّ لمَن يَثِق به . . . قال ابن عبّاس : ( لمّا نزلت : ( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ) خرجَ رسول الله (ص) ، فصعدَ على الصفا فَهَتفَ : يا صباحاه ! فاجتمعوا إليه . . . ) ) (385) . 


ایشان د ادامه می نویسد : والّذي يظهر من الرواية أنّ أُمّ سَلَمَه ، حفصة ، عائشة ، كُنَّ من أزواج النبيّ ( صلّى الله عليه وآله ) في الصفحة (126) ذلك الوقت ، في حين أنّ الرسول ( صلّى الله عليه وآله ) تزوَّج أُمَّ سَلَمَه وحفصة في المدينة ، بعد الهجرة (387) . وقد ذكر ابن جرير رواية أُخرى في سبب نزول هذه الآية ، عن أبي هُريرة ، ولم يذكر فيها فاطمة ( عليها السلام ) ، ولا حفصة ولا عائشة ولا أُمّ سَلَمَه (388) . ایشان در مقام نتیجه گیری از روایات مذکور می نویسد : لهذا فإنّ الرواية تُواجِه عِدّة إشكالات ، فكيف يُمكن أن يُخاطب النبي (ص) عائشة وهي لم تولَد بعد ؟! لأنّ عائشة وُلِدَتْ بعد المَبعث بأربع أو خمس سنين (389) .


معیار هفتم  : افراط و مبالغه در وعده و وعید بر اعمال صغیر و بالعکس –

معیار مذکور نیز از معیارهای مشترک بین الفریقین بوده و مفادش ان است که روایاتی که مفادشان مشتمل بر وعد و وعیدهای افراطی در انجام برخی اعمال می باشد مقبول نمی باشد .در اینجا بعنوان نمونه برخی از این روایات را نقل می کنیم :


أ – نسیان سوره از بزرگترین گناهان  : عن أنس بن مالك ، قال ، قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : ( عُرِضَتْ عَلَيَّ أُجُورُ أُمَّتِي حَتَّى الْقَذَاةُ يُخْرِجُهَا الرَّجُلُ مِنْ الصفحة (174) الْمَسْجِدِ ، وَعُرِضَتْ عَلَيَّ ذُنُوبُ أُمَّتِي فَلَمْ أَرَ ذَنْبًا أَعْظَمَ مِنْ سُورَةٍ مِنْ الْقُرْآنِ أَوْ آيَةٍ أُوتِيهَا رَجُلٌ ثُمَّ نَسِيَهَا ) (552) .


مولف رساله نقد مبانی المتن بعد از ذکر این روایت می نویسد : وهذا الحديث مُخالِف لهذا المقياس ، فلا يمكن أن يكون أحد الأمور المُستحبّة من أعظم الذنوب ، وكيف يكون أعظم من القَتل والزنا والخيانة و . . . الّتي ورد النهي عنها في القرآن ؟!


ایه الله سبحانی در نقد حدیث مذکور می نویسد:


( فعَلى ضوء هذا الحديث ، يكون نسيان آية من آيات القرآن أعظم من أكل الربا والسعي للفساد في الأرض ، والزنا بالمَحارم في الأماكن المُتبرّكة ، وقتل النفس المُحتَرمة ، ونهب الأموال ) (553) . ب - وعن رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) ، أنّه قال : ( مَن سمع سورة يس عدلتْ له عشرين ديناراً في سبيل الله ، ومَن قرأها عدلتْ له عشرين حجَّة ، ومَن كتبها وشربها أدخلتْ جوفه ألف يقين وألف نور وألف بركة وألف رحمة وألف رزق ، ونزعتْ منه كلّ غلِّ وداء ) (555) .


بررسی روایات مذکور :


شکی نیست که مفاد روایات مذکور با معارف قطعی قران منافات دارد بعلاوه انکه منشا ورود چنین روایاتی در کتب حدیثی قاعده تسامح در ادله سنن است که بر اساس اخبار من بلغ استنباط شده است که ما در مقاله ای مستقل به نقد و بررسی ان پرداخته و ضعف انرا اثبات نموده ایم . معیار هشتم : روایاتی که مفادش سبب وهن دین یا اولیای الهی است :

در برخی روایات اموری  به انبیاء الهی نسبت داده شده است که سبب وهن انان  و مکتب شان  می باشد شکی نیست که چنین روایاتی مقبول نمی باشد بعنوان نمونه برخی از انها را بیان می کنیم : 


الف - نسبت دادن امور قبیح به پیامبر ص  : 1- مسحور شدن پیامبر ص : عن عائشة رضي الله عنها قالت سحر رسول الله صلى الله عليه وسلم رجل من بني زريق يقال له لبيد بن الأعصم حتى كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يخيل إليه انه كان يفعل الشئ وما فعله حتى إذا كان ذات يوم أو ذات ليلة وهو عندي لكنه دعا ودعا ثم قال يا عائشة أشعرت ان الله أفتاني فيما استفتيته فيه اتاني رجلان فقعد أحدهما عند رأسي والآخر عند رجلي فقال أحدهما لصاحبه ما وجع الرجل فقال مطبوب قال من طبه قال لبيد بن الأعصم قال في اي شئ قال في مشط ومشاطة وجف طلع نخلة ذكر قال وأين هو قال في بئر ذروان فأتاها رسول الله صلى الله عليه وسلم في ناس من أصحابه فجاء فقال يا عائشة كأن ماءها نقاعة الحناء وكأن رؤس نخلها رؤس الشياطين قلت يا رسول الله صلى الله أفلا استخرجته قال قد عافاني الله فكرهت ان أثور على الناس فيه شرا فأمر بها فدفنت


عن عائشة رضي الله عنها قالت كان رسول الله صلى الله عليه وسلم سحر حتى كان يرى أنه يأتي النساء ولا يأتيهن قال سفيان وهذا أشد ما يكون من السحر إذا كان كذا فقال يا عائشة أعلمت ان الله قد أفتاني فيما استفتيته فيه اتاني رجلان فقعد أحدهما عند رأسي والآخر عند رجلي فقال الذي عند رأسي للآخر ما بال الرجل قال مطبوب قال ومن طبه قال لبيد بن أعصم رجل من بني زريق حليف ليهود كان منافقا قال وفيم قال في مشط ومشاقة قال وأين قال في جف طلعة ذكر تحت رعوفة في بئر ذروان قالت فأتى النبي صلى الله وسلم البئر حتى استخرجه فقال هذه البئر التي أريتها وكأن ماءها نقاعة الحناء وكأن نخلها رؤس الشياطين قال فاستخرج قالت فقلت أفلا اي تنشرت فقال اما والله فقد شفاني واكره ان أثير على أحد من الناسشرا-


3- حضور با حالت جنابت در نماز  : عن أبي هريرة قال أقيمت الصلاة وعدلت الصفوف قياما فخرج الينا رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما قام في مصلاه ذكر أنه جنب فقال لنا مكانكم ثم رجع فاغتسل ثم خرج الينا ورأسه يقطر فكبر فصلينا معه- 4-بکار گرفنن الفاظ زشت و اهانت امیز به دیگران  : عن سالم مولى النصريين قال سمعت أبا هريرة يقول: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول اللهم إنما محمد بشر يغضب كما يغضب البشر وانى قد اتخذت عندك عهدا لن تخلفنيه فأيما مؤمن آذيته أو سببته أو جلدته فاجعلها له كفارة وقربة تقربه بها إليك يوم القيامة


ب –نسبت دادن امور قبیح به سائر انبیای الهی


1-نسبت دروغگوئی به ابراهیم ع: عن أبي هريرة رضي الله عنه قال لم يكذب إبراهيم عليه الصلاة والسلام الا ثلاث كذبات ثنتين منهن في ذات الله عز وجل قوله انى سقيم وقوله بل فعله كبيرهم هذا وقال بينا هو ذات يوم وسارة إذ أتى على جبار من الجبابرة فقيل له ان ههنا رجلا معه امرأة من أحسن الناس فأرسل إليه فسأله عنها فقال من هذه قال أختي فأتى سارة قال يا سارة ليس على وجه الأرض مؤمن غيري وغيرك وان هذا سألني عنك فأخبرته انك أختي فلا تكذبيني فأرسل إليها فلما دخلت عليه ذهب يتناولها بيده فأخذ فقال ادعى الله لي ولا أضرك فدعت الله فأطلق ثم تناولها الثانية فأخذ مثلها أو أشد فقال ادعى الله لي ولا أضرك فدعت الله فأطلق...


2-نسبت دادن امر غیر طبیعی و مستبعد به سلیمان ع عن عبد الرحمن بن هرمز قال سمعت أبا هريرة رضي الله عنه عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال قال سليمان بن داود عليهما السلام لأطوفن الليلة على مائة امرأة أو تسع وتسعين كلهن يأتي بفارس يجاهد في سبيل الله فقال له صاحبه قل إن شاء الله فلم يقل إن شاء الله فلم يحمل منهن إلا امرأة واحدة جاءت بشق رجل والذي نفس محمد بيده لو قال إن شاء الله لجاهدوا في سبيل الله فرسانا أجمعون


3-نسبت دادن امور قبیح به موسی ع  : روى البُخاري بسَنَده عن أبي هُريرة ، عن رسول الله ( صلّى الله عليه وآله وسلم ) أنّه قال : ( إِنَّ مُوسَى كَانَ رَجُلاً حَيِيًّاً سِتِّيراً ، لا يُرَى مِنْ جِلْدِهِ شَيْءٌ اسْتِحْيَاءً مِنْهُ ، فَآذَاهُ مَنْ آذَاهُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ ، فَقَالُوا : مَا يَسْتَتِرُ هَذَا التَّسَتُّرَ إِلاَّ مِنْ عَيْبٍ بِجِلْدِهِ ، إِمَّا بَرَصٌ وَإِمَّا أُدْرَةٌ وَإِمَّا آفَةٌ وَإِنَّ اللَّهَ أَرَادَ أَنْ يُبَرِّئَهُ مِمَّا قَالُوا لِمُوسَى ، فَخَلا يَوْمًا وَحْدَهُ ، فَوَضَعَ ثِيَابَهُ عَلَى الْحَجَرِ ثُمَّ اغْتَسَلَ ، فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ إِلَى ثِيَابِهِ لِيَأْخُذَهَا وَإِنَّ الْحَجَرَ عَدَا بِثَوْبِهِ ، فَأَخَذَ مُوسَى عَصَاهُ وَطَلَبَ الْحَجَرَ فَجَعَلَ يَقُولُ : ثَوْبِي حَجَرُ ، ثَوْبِي حَجَرُ ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَلَئٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ ، فَرَأَوْهُ عُرْيَانًا أَحْسَنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ، وَأَبْرَأَهُ مِمَّا يَقُولُونَ . وَقَامَ الْحَجَرُ فَأَخَذَ ثَوْبَهُ فَلَبِسَهُ ، وَطَفِقَ بِالْحَجَرِ ضَرْبًا بِعَصَاهُ ، فَوَاللَّهِ ، إِنَّ بِالْحَجَرِ لَنَدَباً مِنْ أَثَرِ ضَرْبِهِ ، ثَلاثًا أَوْ أَرْبَعاً أَوْ خَمْساً ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ : (يا أيها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبرأه الله مما قالوا وكان عند الله وجيها. . . ) ) (451) .


مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث بعد از ذکر این حدیث می نویسد : وفي هذا الحديث من ما لا يجوز من إنسان عادي ، فكيف بكَليمِ الله ! والمُضحِك المُبكِي أنّ مُسلِم ذكره في باب ( فضائِل موسى ) ، ولا أدري أيّ فضيلة في انكشاف عورةِ نبيٍّ من الأنبياء ، من أُولِي العَزم ، أمام الملأ من بني إسرائيل ؟! ...إلاّ أن يُقال إنّها مُعجِزة من المُعجِزات ، ولكن المُعجِزات لا تصدر إلاّ في مَقام التحدِّي ، لا في سبيل فَضحِ أنبياء الله ، على أنّ الأُدْرَة والبَرص والآفة ليس أمراً مُستَهجَناً ، بحيث يستلزم معها هذا الأسلوب . ( ولو فُرِضَ ابتلاؤه بالأُدرَة ، فأيّ بأس عليه بذلك ؟ وقد أُصيبَ شُعَيب ( عليه السلام ) ببَصَره وأيّوب ( عليه السلام ) بجِسمه ، وأنبياء الله كافّة تَمَرَّضوا وماتوا . ولا يَجب انتفاء مثل هذه العوارِض عن أنبياء الله ورُسلِه ، ولاسيّما إذا كانت مَستورة عن الناس ، كالأُدرَة ) (452) ثُمَّ إنَّ الحَجَرَ هل يَشعر بأثرِ العَصا ، حتّى يُعاقِبَه موسى بالضَرْب ؟!


ایشان در ادامه می نویسد : وبالإجمال ، فإنَّ هذه الرواية تتضمّن أُموراً مُستهجَنة وقبيحة عقلاً ، نَربَأ بأصحابها من أنْ يُسوِّدوا صفحات كُتبِهم بمِثل هذه الروايات معیار نهم : بکار گیری الفاظ رکیک و دور از شان اولیای الهی و عدم ان یکی دیگر از معیارهای متنی مشترک بین الفریقین بکارگیری الفاظ زشت و عدم ان در روایات می باشد بر این اساس روایاتی که مشتمل بر چنین کلمات و مضامین زشتی می باشند قطعا از احادیث موضوعه خواهد بود . مولف کتاب مقائیس نقد متون السنه در این زمینه می نویسد : رکاکه لفظ الحدیث مما لایشبه بکلام الانبیاء و بعد المعنی و کونه لایقوله رسول الله ص اما لسخفه و تفاهته او دلالته علی امر لیس من عاده الرسول ص الامربه او النهی عنه او لان الحس و التجربه الانسانیه تدل علی بطلانه - انتهی -


دراینجا برخی از روایات را بیان می کنیم که بر اساس معیار ذکر شده باید انرا در زمره احادیث موضوعه دانست :


جواز نگاه به زنان زیبا :

عن جابر ، قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : النظر إلى الخضرة يزيد في البصر ، والنظر إلى المرأة الحسناء يزيد في البصر .   

در روایت مذکور فساد و فحشاء امری مباح و ممدوح تلقی شده است . معذب نشدن چهره های زیبا : عن أنس رفعه إلى النبي صلى الله عليه وسلم " عليكم بالوجوه الملاح ، والحدق السود ، فإن الله يستحى أن يعذب وجها مليحا بالنار بهمین جا بحث معیارهای مشترک متنی بین الفریقین را به پایان برده و تحقیق پیرامون معیارهای متنی مختص به امامیه و اهل سنت را به فرصتی دیگر وا می گذاریم . و السلام

منابع

فهرست مصادر : الکفایه فی علم الروایه الدارقطني

 المعجم الكبير 

کتاب الام الشافعی الرساله

اختلاف الحدیث دفاع عن السُنّة ، محمّد بن محمّد أبو شهبة ، از مبانی نقد المتن الکفایه فی علم الروایه الکافی المصدر السابق بحوث فی علم الاصول البرهان فی تفسیر القران ج 5ص 237

تفسیر القمی

بحار الانوار علل الشرائع مجمع الزوائد صحیح مسلم السرائر المیزان

میزان الحکمه عیون اخبار الرضا ع وسائل الشیعه المحاسن المعجم الاوسط الجامع الصغیر

سنن الترمذی من لا یحضره الفقیه وسائل الشیعه – ال البیت - نهج البلاغه تذکره الموضوعات – الفتنی الاستبصار تصحیح اعتقادات الامامیه الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه الصحیح البخاری صحیح مسلم

رسائل الشریف المرتضى ، سنن ابن ماجه الأرض والتُربة الحسينيّة ، محمّد حسين آل كاشف الغطاء ، مسند احمد ابوهریره صحیح البخاری

 الطبقات الکبری لابن سعد 

تاریخ الطبری

 الاختصاص الشیخ المفید 
 الاخبار الدخیله 

الموضوعات ، ابن الجوزي ،

میزان الاعتدال - ذهبی - تاریخ بغداد

پانویس