قاصران و مستضعفان فکری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلیل عقلی و فلسفی استفاده می شود که منکرین حقایق دین از جمله منکرین امامت معصومین علیهم السلام در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند . در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری تبیین شده است
<sub>
<div class="wikiInfo">
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" | دیدگاه شهید مطهری در زمینه "قاصران و مستضعفان فکری"
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |
|-


==دیدگاه شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفین فکری==
|}
</div>


شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلیل عقلی و فلسفی استفاده می شود که منکرین حقایق دین از جمله منکرین امامت معصومین علیهم السلام در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند . در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری تبیین شده است


ایشان در کتاب عدل الهی تحت عنوان قاصران و مستضعفان مباحث ارزشمندی را در زمینه اعمال غیر شیعه بیان نموده اند که درادامه بحث شایسته می بینیم که مطرح گردد


===خلاصه ای از دیدگاه شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به قاصران و مستضعفان===
== دیدگاه اجمالی شهید مطهری ==


خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه :


1-اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد لذا اهل نجات خواهند بودو این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود .  
1-اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد لذا اهل نجات خواهند بودو این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود .  
خط ۱۵: خط ۲۸:


3-بر اساس آیات قران ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند  
3-بر اساس آیات قران ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند  
4-دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قران با هردو انها مخالف است  
4-دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قران با هردو انها مخالف است  


دیدگاه تفریطی ها  این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قران و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است  
دیدگاه تفریطی ها  این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قران و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است  


دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه  الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است  
دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه  الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است  
خط ۲۳: خط ۳۹:


5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند  به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد وحالت جحود نداشته باشند مورد قبول است  
5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند  به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد وحالت جحود نداشته باشند مورد قبول است  
ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند


== دیدگاه تفصیلی شهید مطهری ==


ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند
از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مى‏شود اين است كه قاصران و مستضعفان،مشمول عذاب الهی نخواهند بود.


===بیان تفصیلی شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفان و منکرین امامت===  
=== الف - آیات ===


ایشان تحت عنوان قاصران و مستضعفان‏ نخست می گویند:
شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می نویسد:


علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مى‏گویند برخى از مردم «مستضعفین» و یا «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند. «مستضعفین» یعنى بیچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» یعنى كسانى كه درباره آنها باید گفت كار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ایجاب مى‏كند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كریم اقتباس شده است.
علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مى‏گويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مى‏كند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.  




ایشان با استناد به آیات 97، 98 و 99 در سورة النساء،  
ایشان با استناد به آيات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :
الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :




در آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‏پرسند شما در دنیا در چه وضعى بسر مى‏بردید؟
در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‏پرسند شما در دنيا در چه وضعى بسر مى‏برديد؟


آنها معتذر مى‏شوند كه ما مردمى بیچاره بودیم، دستمان به كسى و چیزى نمى‏رسید.
آنها معتذر مى‏شوند كه ما مردمى بيچاره بوديم، دستمان به كسى و چيزى نمى‏رسيد.  


فرشتگان مى‏گویند شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و شما مى‏توانستید از آنجا مهاجرت كرده به نقطه‏اى بروید كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّرید و مستوجب عذاب.
فرشتگان مى‏گويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مى‏توانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطه‏اى برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.  


در آیه دوم وضع برخى مردم را ذكر مى‏كند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و یا زن و یا كودك. اینها كسانى هستند كه دستشان به جایى نمى‏رسد و راه به جایى نمى‏برند.
در آيه دوم وضع برخى مردم را ذكر مى‏كند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى هستند كه دستشان به جايى نمى‏رسد و راه به جايى نمى‏برند.  


در آیه سوم نوید مى‏دهد و امیدوار مى‏كند به اینكه خداوند كریم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‏دهد.
در آيه سوم نويد مى‏دهد و اميدوار مى‏كند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‏دهد.  


ایشان در ادامه گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :
گفتار علامه طباطبائی ذیل آیات استضعاف


حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسیر «المیزان» ذیل همین آیات مى‏‌فرمایند:
شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :  
«خداوند، جهل به امر دین و هر ممنوعیّت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمى‏‌شود، اما مستضعفین كه قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند استثناء شده‌‏اند.




استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اینكه استضعاف به این صورت باشد؛ همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغییر محیط باشد ممكن است این جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد». <ref>(المیزان، ج 5، ص 51)</ref>
حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مى‏فرمايند: «خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمى‏شود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شده‏اند.
استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».  




ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده -  می گوید :
=== روایات تفسیری===


ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :


روایات زیادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر مانده‏اند مستضعف به شمار مى‏روند <ref>(رجوع شود به «المیزان» ج 5 ص 56- 61 «بحث روائى»).</ref>


روايات زيادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر مانده‏ اند مستضعف به شمار مى‏روند


ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه :
وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ.
«گروه دیگر كارشان احاله مى‏شود به امر خدا، یا آنها را معذّب مى‏كند و یا بر آنها مى‏بخشاید؛ خداوند دانا و حكیم است.»


ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه : وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. «گروه ديگر كارشان احاله مى‏شود به امر خدا، يا آنها را معذّب مى‏كند و يا بر آنها مى‏بخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.»
مى‏فرمايد:


ایشان در ادامه مى‏فرماید:


كلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» از این آیه اقتباس شده است.
كلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»- در روایات-  از اين آيه اقتباس شده است.  


در روایت آمده است كه امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود:


«همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جنایاتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اینها را از مسلمین كشتند؛ اینها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحید گراییدند؛ اما ایمان در قلب آنها راه نیافت كه در زمره مؤمنین قرار گیرند و استحقاق بهشت پیدا كنند و در عین حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛


اینها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اینها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ كه امرشان حواله به خداست». <ref>المیزان، ج 9، ص 406 نقل از كافى‏</ref>
در این قسمت  شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می کند :‌




در حدیث دیگر آمده است كه «حمران بن اعین» گفت:
در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود :  


از امام صادق (ع) درباره مستضعفین پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‏باشند <ref>المیزان، ج 9، ص 407 نقل از تفسیر عیّاشى‏</ref> هر چند از مفاد آیه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‏شود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اینها با خداست، ولى از لحن آیه مستضعفین اشاره‏اى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مى‏شود.
«همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛


==برداشت کلی شهید مطهری از ایات و روایات وارد شده در معنا و حکم قاصرین و مستضعفین==
اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ كه امرشان حواله به خداست».


آنچه مجموعاً استفاده مى‏شود این است كه مردمى كه به شكلى از شكلها قصور داشته‏اند نه تقصیر، خداوند آنها را معذّب نمى‏سازد.
روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور :‌


در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت:


ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین امامت است می فرماید:
از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‏باشند


شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می فرماید:‌


در «كافى» از حمزة بن الطیّار نقل مى‏كند كه امام صادق (ع) فرمود:


هر چند از مفاد آيه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‏شود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى از لحن آيه مستضعفين اشاره‏اى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مى‏شود. 


«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ایمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى.
ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می فرماید:‌
در «كافى» از حمزة بن الطيّار نقل مى‏كند كه امام صادق (ع) فرمود:  


این فرقه‏ ها از وعد و وعید خدا درباره بهشت و جهنم پیدا مى‏شوند. (یعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر این وعد و وعیدها به چند فرقه منقسم مى‏شوند.)


آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كرده‏اند، و اهل اعراف.» <ref>كافى، چاپ آخوندى، ج 2 كتاب الایمان و الكفر، باب اصناف الناس، ص 381)</ref>
«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ايمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى.  


اين فرقه‏ ها از وعد و وعيد خدا درباره بهشت و جهنم پيدا مى‏شوند. (يعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر اين وعد و وعيدها به چند فرقه منقسم مى‏شوند.)


ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:
«با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بكیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛ من به امام گفتم:


ما افراد را با شاقول اندازه مى‏گیریم، هر كس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى (به عنوان یك مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‏كنیم و هر كس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یك گمراه و اهل هلاك) تبرّى مى‏جوییم
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كرده‏ اند، و اهل اعراف




امام فرمود:
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:‌ «با برادرم حمران- يا برادر ديگرم بكير- بر امام باقر (ع) وارد شديم؛


من به امام گفتم:
ما افراد را با شاقول اندازه مى‏گيريم، هر كس مانند ما شيعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غير آنها، با او پيوند دوستى (به عنوان يك مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‏كنيم و هر كس با عقيده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان يك گمراه و اهل هلاك) تبرّى مى‏جوييم.»


«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‏گویى درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مى‏فرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مى‏فرماید: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه كسانى هستند و كجایند؟!»


امام فرمود:


حمّاد در روایت خود از زرارة درباره این ماجرا نقل مى‏كند كه گفت:


«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‏گويى درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مى‏فرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مى‏فرمايد: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه كسانى هستند و كجايند؟!»


«در این هنگام كار من و امام به مباحثه كشید، فریاد هر دومان بلند شد كه هر كس در بیرون در خانه بود مى‏شنید».


حمّاد در روايت خود از زرارة درباره اين ماجرا نقل مى‏كند كه گفت:
«در اين هنگام كار من و امام به مباحثه كشيد، فرياد هر دومان بلند شد كه هر كس در بيرون در خانه بود مى‏شنيد».


جمیل بن درّاج از زرارة در این ماجرا نقل مى‏كند كه امام فرمود:


جميل بن درّاج از زرارة در اين ماجرا نقل مى‏كند كه امام فرمود:
«اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».  
«اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».  




ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را بیان مى‏كند كه فرمود:
ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) را بیان مى‏كند كه فرمود:  
«على (ع) بابى از ابواب هدايت است؛ هر كه از اين در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به اين در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه‏اى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».
 
 
امام در اين حديث، به طبقه‏اى تصريح مى‏كند كه نه در زمره اهل ايمان و تسليم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك همان
 
 
ايضاً در كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه:
 
لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا(کافی ج 2ص 388)
«اگر مردم آنگاه كه نمى‏دانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نيايند، كافر نمى‏شوند».
 
 
شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی تصریح  می فرماید:‌
 
اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الايمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مى‏يابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛




«على (ع) بابى از ابواب هدایت است؛ هر كه از این در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه‏اى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».
اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى بسر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمى‏روند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مى‏روند؛ و هم از روايات استفاده مى‏شود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند.


-دسته دیگر روایات- :‌ روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند:‌


امام در این حدیث، به طبقه‏اى تصریح مى‏كند كه نه در زمره اهل ایمان و تسلیم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك


شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :‌


ایضاً در كافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه:


لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا، لم یكفروا
در «كافى» كتاب الحجة، برخى روايات نقل مى‏ كند مبنى بر اينكه:


«اگر مردم آنگاه كه نمى‏دانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نیایند، كافر نمى‏شوند».
كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من اللّه فسعيه غير مقبول (کافی ج 1ص 183 )
«هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برايش معيّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».  


و يا اينكه:


شهید مطهری در تحلیل این روایات می فرماید:
لا يقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
«خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‏پذيرد».


اگر كسى در روایاتى كه از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است كه بیشترین آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الایمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مى‏یابد كه ائمه (علیهم السلام) تكیه‏شان بر این مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آید از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و یا لااقل در شرایطى باشد كه مى‏بایست تحقیق و جستجو كند و نكند؛


اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و یا به علل دیگر در شرایطى بسر مى‏برند كه مصداق منكر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمى‏روند، آنها در ردیف منكران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفین و مرجون لامر اللّه به شمار مى‏روند؛ و هم از روایات استفاده مى‏شود كه ائمه اطهار بسیارى از مردم را از این طبقه مى‏دانند.
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:‌


==روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند==


در عين حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه:


شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :


در «كافى» كتاب الحجة، برخى روایات نقل مى‏ كند مبنى بر اینكه:
من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم يعرفنا و لم ينكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه عليه من طاعتنا، فان يمت على ضلالته يفعل اللّه ما يشاء


كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبول


«هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برایش معیّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».
«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نايافته» است تا بازگردد به راه هدايت، اگر به همين حال بميرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».  




و یا اینكه:
محمد بن مسلم مى‏گويد:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصير وارد شد و پرسيد: چه مى‏گويى درباره كسى كه در خدا شك كند؟


لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
امام فرمود: - كافر است.
- چه مى‏گويى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است.
«خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‏پذیرد».
غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست




ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:
در اين وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنين كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».
و هم در كافى نقل مى‏كند كه هاشم بن البريد (صاحب البريد) گفت:  
من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابو الخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چيست؟


در عین حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه:
من گفتم: به عقيده من كافر است.


من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم یعرفنا و لم ینكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على ضلالته یفعل اللّه ما یشاء


«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».
ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‏شود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.  


موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.


محمد بن مسلم مى‏گوید:


در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مى‏گویى درباره كسى كه در خدا شك كند؟
جريان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
هنگامى ميان شما قضاوت مى‏كنم و به اين سؤال پاسخ مى‏دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏گاه من و شما سه نفر همين امشب در منى نزديك جمره وسطى.


امام فرمود:
- كافر است.


- چه مى‏گویى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟
شب كه شد سه نفرى رفتيم. امام در حالى كه بالشى را به سينه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مى‏گوييد درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آيا آنها به وحدانيّت خدا شهادت نمى‏دهند؟
- كافر است.
من گفتم: چرا.  


در این وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود:
«همانا چنین كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».


و هم در كافى نقل مى‏كند كه هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:
- آيا به رسالت پيغمبر گواهى نمى‏دهند؟ - چرا.
- آيا آنها مانند شما امامت و ولايت را مى‏شناسند؟ - نه.
- پس تكليف آنها به عقيده شما چيست؟ - عقيده من اين است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.


من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در یك جا گرد آمده بودیم؛ ابو الخطاب پرسید عقیده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من كافر است.


ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.
- سبحان اللّه! آيا مردم كوچه و بازار را نديده‏اى، سقّاها را نديده‏اى؟ - چرا، ديده و مى‏بينم.
- آيا اينها نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گيرند؟ حج نمى‏كنند؟ به وحدانيّت خدا و رسالت پيغمبر شهادت نمى‏دهند؟ - چرا.
- خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.  


محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‏شود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد كافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.


موقع حج رسید، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدم.
- پس وضع اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آيا وضع كعبه و طواف اين مردم را نمى‏بينى؟ هيچ نمى‏بينى كه اهل يمن چگونه به پرده‏ هاى كعبه مى ‏چسبند؟
- چرا. - آيا اينها به توحيد و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آيا نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گيرند؟ حج نمى‏كنند؟
- چرا. - خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.  


جریان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:


هنگامى میان شما قضاوت مى‏كنم و به این سؤال پاسخ مى‏دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏گاه من و شما سه نفر همین امشب در منى نزدیك جمره وسطى.
- عقيده شما درباره اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.  
- سبحان اللّه! اين عقيده، عقيده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مايل هستيد كه حقيقت را بگويم؟


شب كه شد سه نفرى رفتیم. امام در حالى كه بالشى را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد:
- چه مى‏گویید درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمى‏دهند؟


من گفتم: چرا.
هاشم كه به قول مرحوم فيض، مى‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقيده او است، گفت: نه.
امام فرمود: بسيار بد است براى شما كه چيزى را كه از ما نشنيده‏ايد از پيش خود بگوييد.  


- آیا به رسالت پیغمبر گواهى نمى‏دهند؟
- چرا.


- آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مى‏شناسند؟
هاشم بعدها به ديگران چنين گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مى‏كند و مى‏خواهد ما را به سخن او برگرداند
- نه.


- پس تكلیف آنها به عقیده شما چیست؟
- عقیده من این است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.


- سبحان اللّه! آیا مردم كوچه و بازار را ندیده‏اى، سقّاها را ندیده‏اى؟
در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند
- چرا، دیده و مى‏بینم.


- آیا اینها نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گیرند؟ حج نمى‏كنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمى‏دهند؟
در كافى پس از اين حديث، حديث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (عليه السلام) را در همين زمينه نقل مى‏كند كه مفصّل است.  
- چرا.


- خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‏شناسند؟
- نه.


- پس وضع اینها چیست؟
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:‌
- به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
در «كافى» آخر «كتاب الايمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ايمان، هيچ عملى زيان نمى‏رساند و با كفر، هيچ عملى سود نمى‏بخشد.»


- سبحان اللّه! آیا وضع كعبه و طواف این مردم را نمى‏بینى؟ هیچ نمى‏بینى كه اهل یمن چگونه به پرده‏ هاى كعبه مى ‏چسبند؟


- چرا.
ولى رواياتى كه در ذيل اين عنوان آمده اين عنوان را تأييد نمى‏كند؛ از آن جمله‏ اين روايت است: يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
- آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گیرند؟ حج نمى‏كنند؟


- چرا.
هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنين؟ قال: لا
- خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‏شناسند؟
«آيا جز مؤمنين كسى ديگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟
- نه.
امام فرمود: نه».  


- عقیده شما درباره اینها چیست؟
- به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است.


- سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است.
شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:
امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید كه حقیقت را بگویم؟


هاشم كه به قول مرحوم فیض، مى‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت:
مقصود اين روايت اين است كه خداوند تنها به مؤمنين وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‏كند، ولى در غير مورد اهل ايمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد يا ندهد.  
نه.


امام فرمود:
بسیار بد است براى شما كه چیزى را كه از ما نشنیده‏اید از پیش خود بگویید.


هاشم بعدها به دیگران چنین گفت:
امام با اين بيان مى‏خواهد بفهماند كه غير اهل ايمان از نظر اينكه خدا پاداش مى‏دهد يا نمى‏دهد در حكم مستضعفين و مرجون لامر اللّه مى‏باشند؛ بايد گفت كار اينها با خداست كه پاداش بدهد يا ندهد.
گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مى‏كند و مى‏خواهد ما را به سخن او برگرداند
==نکته بسیار مهم==
 
در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد امامت را اندیشه خوارج می داند


در كافى پس از این حدیث، حدیث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (علیه السلام) را در همین زمینه نقل مى‏كند كه مفصّل است.
بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی


شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:


در «كافى» آخر «كتاب الایمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى زیان نمى‏رساند و با كفر، هیچ عملى سود نمى‏بخشد.»
البته روايات مربوطه منحصر به آنچه ما در اينجا نقل كرديم نيست؛ روايات ديگر هم هست. استنباط ما از همه اين روايات همين است كه گفتيم. اگر كسى جز اين استنباط مى‏كند و نظر ما را تأييد نمى‏كند ممكن است نظر خود را مستدل بيان كند، شايد مورد استفاده ما نيز قرار گيرد. [۲۱]   


ولى روایاتى كه در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمى‏كند؛ از آن جمله‏ این روایت است:
یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:


هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا
=== دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران ===


«آیا جز مؤمنین كسى دیگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟
باید گفت :‌علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .


امام فرمود: نه».


مقصود این روایت این است كه خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‏كند، ولى در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد یا ندهد.
شهید مطهری تحت عنوان :‌ "از زاويه ديد حكماى اسلام‏" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :


امام با این بیان مى‏خواهد بفهماند كه غیر اهل ایمان از نظر اینكه خدا پاداش مى‏دهد یا نمى‏دهد در حكم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مى‏باشند؛ باید گفت كار اینها با خداست كه پاداش بدهد یا ندهد.


==بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی==
فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى ديگر بيان كرده‏اند اما نتيجه‏اى كه گرفته‏اند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است.


البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل كردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است كه گفتیم. اگر كسى جز این استنباط مى‏كند و نظر ما را تأیید نمى‏كند ممكن است نظر خود را مستدل بیان كند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد. <ref>رک به : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 327-320)
ایشان می گوید :
</ref>


==دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین==
بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما دراين ‏باره بحث نمى‏كنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نيكند، نيك مى‏مانند و نيك مى‏ميرند و نيك محشور مى‏گردند.
حكما مى ‏خواهند بگويند هر چند مردمى كه توفيق قبول دين اسلام مى‏يابند در اقليتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى‏ باشند و با اسلام فطرى محشور مى‏گردند در اكثريّتند.




علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .
به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى شفاعت مى‏كنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى است نه دين اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسيده‏اند ولى عنادى هم با آن نورزيده‏ اند.  


در اینجا بیانات شهید مطهری را در این زمینه که در ادامه مباحث قرانی و روائی بیان نموده اند پی می گیریم :


ایشان تحت عنوان :‌ از زاویه دید حكماى اسلام‏ مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :
ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدر المتالهین نقل می کند:


فلاسفه اسلام، این مسأله را به شكلى دیگر بیان كرده‏اند اما نتیجه‏اى كه گرفته‏اند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط كردیم منطبق است.
بو على سينا مى‏گويد:


ایشان می گوید :
«مردم همان طورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مى‏گردند: از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند، و يك‏ عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.


بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما دراین ‏باره بحث نمى‏‌كنند كه ملاك عمل نیك و ملاك مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است كه عملا اكثریّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نیكند، نیك مى‏‌مانند و نیك مى‏‌میرند و نیك محشور مى‏‌گردند.


گروهى كه اكثريت را تشكيل مى‏دهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص‏الخلقه‏ها دچار نقص و بيمارى دائم مى‏باشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.


حكما مى ‏خواهند بگویند هر چند مردمى كه توفیق قبول دین اسلام مى‏یابند در اقلیتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى‏ باشند و با اسلام فطرى محشور مى‏گردند در اكثریّتند.


به عقیده طرفداران این مشرب، اینكه در قرآن كریم آمده است كه انبیا از كسانى شفاعت مى‏كنند كه دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطرى است نه دین اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسیده‏اند ولى عنادى هم با آن نورزیده‏ اند.
از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيده‏اند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمى‏زنند».  


ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدر المتالهین نقل می کند:


بو على سینا مى‏گوید:
به عبارت ديگر از نظر اسلامى و با ديد فقهى، آنها مسلمان نيستند ولى از لحاظ حقيقت، مسلم مى‏باشند، يعنى تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند. بو على پس از اين تقسيم مى‏گويد: و استوسع رحمة اللّه.


«مردم همان طورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایى جسم به سه دسته تقسیم مى‏‌گردند:
«رحمت الهى را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
از لحاظ جسمى یك عده در كمال سلامت جسم و یا در كمال زیبایى اندامند، و یك‏ عده در نهایت زشتى و یا بیمار تنى هستند. هر یك از این دو گروه در اقلیّتند.  


گروهى كه اكثریت را تشكیل مى‏‌دهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص‏الخلقه‏ها دچار نقص و بیمارى دائم مى‏‌باشند، نه زیباى زیبا هستند و نه زشت زشت.


از لحاظ روحى و معنوى نیز مردم همین طورند، یك عده شیفته حقیقتند و یك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اكثریّت هستند كه نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمى هستند كه به حقیقت نرسیده‏اند ولى اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمى‏زنند».
صدر المتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مى‏كند كه:


به عبارت دیگر از نظر اسلامى و با دید فقهى، آنها مسلمان نیستند ولى از لحاظ حقیقت، مسلم مى‌‏باشند، یعنى تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند.
«چگونه مى‏گوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مى‏افكنيم مى‏بينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مى‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».  
بو على پس از این تقسیم مى‏‌گوید:
و استوسع رحمة اللّه.


«رحمت الهى را وسیع بدان و آن را در انحصار یك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
صدر المتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بو على مى‏كند و مى‏گويد:
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند.
همان طورى كه در اين جهان سالم سالم و زيباى زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مى‏باشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مى‏باشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مى‏باشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مى‏خواند.»


صدر المتألّهین در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا این مطلب را ذكر مى‏كند كه:
صدر المتألّهين پس از اين سخن چنين مى‏گويد:  


«چگونه مى‏گویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مى‏افكنیم مى‏بینیم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مركّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت مى‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتين.  


صدر المتألّهین در جواب این اشكال اشاره به سخن بو على مى‏‌كند و مى‏‌گوید:
«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است».  <ref>(رک به :‌مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 320-329-)</ref>


«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند.
== نتیجه  ==


همان طورى كه در این جهان سالم سالم و زیباى زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند، و اكثریّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مى‏باشند؛ در آن جهان نیز كمّلین كه به تعبیر قرآن «السّابقون» مى‌‏باشند و همچنین اشقیا كه به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» مى‏‌باشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كریم آنها را «اصحاب الیمین» مى‏‌خواند.»
بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی ایات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که :‌


حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود


صدر المتألّهین پس از این سخن چنین مى‏گوید:


فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتین.
حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.  


«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است».
<ref>رک به مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 329-227</ref>


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۹

عنوان مقاله دیدگاه شهید مطهری در زمینه "قاصران و مستضعفان فکری"
زبان مقاله فارسی
نویسنده

شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلیل عقلی و فلسفی استفاده می شود که منکرین حقایق دین از جمله منکرین امامت معصومین علیهم السلام در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند . در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری تبیین شده است


دیدگاه اجمالی شهید مطهری

خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه :

1-اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد لذا اهل نجات خواهند بودو این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود .

2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته اند از باب مرجون لامرالله مورد عفو قرار می گیرند

3-بر اساس آیات قران ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند

4-دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قران با هردو انها مخالف است


دیدگاه تفریطی ها این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قران و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است


دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است


5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد وحالت جحود نداشته باشند مورد قبول است ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند

دیدگاه تفصیلی شهید مطهری

از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مى‏شود اين است كه قاصران و مستضعفان،مشمول عذاب الهی نخواهند بود.

الف - آیات

شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می نویسد:‌

علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مى‏گويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مى‏كند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.


ایشان با استناد به آيات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :‌


در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‏پرسند شما در دنيا در چه وضعى بسر مى‏برديد؟

آنها معتذر مى‏شوند كه ما مردمى بيچاره بوديم، دستمان به كسى و چيزى نمى‏رسيد.

فرشتگان مى‏گويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مى‏توانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطه‏اى برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.

در آيه دوم وضع برخى مردم را ذكر مى‏كند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى هستند كه دستشان به جايى نمى‏رسد و راه به جايى نمى‏برند.

در آيه سوم نويد مى‏دهد و اميدوار مى‏كند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‏دهد.

گفتار علامه طباطبائی ذیل آیات استضعاف

شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :


حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مى‏فرمايند: «خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمى‏شود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شده‏اند. استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».


روایات تفسیری

ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :


روايات زيادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر مانده‏ اند مستضعف به شمار مى‏روند


ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه : وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. «گروه ديگر كارشان احاله مى‏شود به امر خدا، يا آنها را معذّب مى‏كند و يا بر آنها مى‏بخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.» مى‏فرمايد:


كلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»- در روایات- از اين آيه اقتباس شده است.


در این قسمت شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می کند :‌


در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود :

«همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛

اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ كه امرشان حواله به خداست».

روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور :‌

در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت:

از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‏باشند

شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می فرماید:‌


هر چند از مفاد آيه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‏شود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى از لحن آيه مستضعفين اشاره‏اى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مى‏شود.


ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می فرماید:‌ در «كافى» از حمزة بن الطيّار نقل مى‏كند كه امام صادق (ع) فرمود:


«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ايمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى.

اين فرقه‏ ها از وعد و وعيد خدا درباره بهشت و جهنم پيدا مى‏شوند. (يعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر اين وعد و وعيدها به چند فرقه منقسم مى‏شوند.)


آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كرده‏ اند، و اهل اعراف.»


ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:‌ «با برادرم حمران- يا برادر ديگرم بكير- بر امام باقر (ع) وارد شديم؛

من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه مى‏گيريم، هر كس مانند ما شيعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غير آنها، با او پيوند دوستى (به عنوان يك مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‏كنيم و هر كس با عقيده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان يك گمراه و اهل هلاك) تبرّى مى‏جوييم.»


امام فرمود:


«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‏گويى درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مى‏فرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مى‏فرمايد: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه كسانى هستند و كجايند؟!»


حمّاد در روايت خود از زرارة درباره اين ماجرا نقل مى‏كند كه گفت: «در اين هنگام كار من و امام به مباحثه كشيد، فرياد هر دومان بلند شد كه هر كس در بيرون در خانه بود مى‏شنيد».


جميل بن درّاج از زرارة در اين ماجرا نقل مى‏كند كه امام فرمود: «اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».


ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) را بیان مى‏كند كه فرمود: «على (ع) بابى از ابواب هدايت است؛ هر كه از اين در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به اين در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه‏اى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».


امام در اين حديث، به طبقه‏اى تصريح مى‏كند كه نه در زمره اهل ايمان و تسليم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك همان


ايضاً در كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه:

لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا(کافی ج 2ص 388) «اگر مردم آنگاه كه نمى‏دانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نيايند، كافر نمى‏شوند».


شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی تصریح می فرماید:‌

اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الايمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مى‏يابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛


اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى بسر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمى‏روند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مى‏روند؛ و هم از روايات استفاده مى‏شود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند.


-دسته دیگر روایات- :‌ روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند:‌


شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :‌


در «كافى» كتاب الحجة، برخى روايات نقل مى‏ كند مبنى بر اينكه:

كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من اللّه فسعيه غير مقبول (کافی ج 1ص 183 ) «هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برايش معيّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».

و يا اينكه:

لا يقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‏پذيرد».


ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:‌


در عين حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه:


من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم يعرفنا و لم ينكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه عليه من طاعتنا، فان يمت على ضلالته يفعل اللّه ما يشاء


«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نايافته» است تا بازگردد به راه هدايت، اگر به همين حال بميرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».


محمد بن مسلم مى‏گويد: در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصير وارد شد و پرسيد: چه مى‏گويى درباره كسى كه در خدا شك كند؟

امام فرمود: - كافر است. - چه مى‏گويى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است. غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست


در اين وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنين كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد». و هم در كافى نقل مى‏كند كه هاشم بن البريد (صاحب البريد) گفت: من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابو الخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چيست؟

من گفتم: به عقيده من كافر است.


ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است. محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‏شود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.

موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.


جريان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود: هنگامى ميان شما قضاوت مى‏كنم و به اين سؤال پاسخ مى‏دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏گاه من و شما سه نفر همين امشب در منى نزديك جمره وسطى.


شب كه شد سه نفرى رفتيم. امام در حالى كه بالشى را به سينه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مى‏گوييد درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آيا آنها به وحدانيّت خدا شهادت نمى‏دهند؟ من گفتم: چرا.


- آيا به رسالت پيغمبر گواهى نمى‏دهند؟ - چرا. - آيا آنها مانند شما امامت و ولايت را مى‏شناسند؟ - نه. - پس تكليف آنها به عقيده شما چيست؟ - عقيده من اين است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.


- سبحان اللّه! آيا مردم كوچه و بازار را نديده‏اى، سقّاها را نديده‏اى؟ - چرا، ديده و مى‏بينم. - آيا اينها نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گيرند؟ حج نمى‏كنند؟ به وحدانيّت خدا و رسالت پيغمبر شهادت نمى‏دهند؟ - چرا. - خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.


- پس وضع اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! آيا وضع كعبه و طواف اين مردم را نمى‏بينى؟ هيچ نمى‏بينى كه اهل يمن چگونه به پرده‏ هاى كعبه مى ‏چسبند؟ - چرا. - آيا اينها به توحيد و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آيا نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گيرند؟ حج نمى‏كنند؟ - چرا. - خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.


- عقيده شما درباره اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! اين عقيده، عقيده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مايل هستيد كه حقيقت را بگويم؟


هاشم كه به قول مرحوم فيض، مى‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقيده او است، گفت: نه. امام فرمود: بسيار بد است براى شما كه چيزى را كه از ما نشنيده‏ايد از پيش خود بگوييد.


هاشم بعدها به ديگران چنين گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مى‏كند و مى‏خواهد ما را به سخن او برگرداند


در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند

در كافى پس از اين حديث، حديث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (عليه السلام) را در همين زمينه نقل مى‏كند كه مفصّل است.


شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:‌ در «كافى» آخر «كتاب الايمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ايمان، هيچ عملى زيان نمى‏رساند و با كفر، هيچ عملى سود نمى‏بخشد.»


ولى رواياتى كه در ذيل اين عنوان آمده اين عنوان را تأييد نمى‏كند؛ از آن جمله‏ اين روايت است: يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:

هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنين؟ قال: لا «آيا جز مؤمنين كسى ديگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ امام فرمود: نه».


شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:‌

مقصود اين روايت اين است كه خداوند تنها به مؤمنين وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‏كند، ولى در غير مورد اهل ايمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد يا ندهد.


امام با اين بيان مى‏خواهد بفهماند كه غير اهل ايمان از نظر اينكه خدا پاداش مى‏دهد يا نمى‏دهد در حكم مستضعفين و مرجون لامر اللّه مى‏باشند؛ بايد گفت كار اينها با خداست كه پاداش بدهد يا ندهد.

بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی


البته روايات مربوطه منحصر به آنچه ما در اينجا نقل كرديم نيست؛ روايات ديگر هم هست. استنباط ما از همه اين روايات همين است كه گفتيم. اگر كسى جز اين استنباط مى‏كند و نظر ما را تأييد نمى‏كند ممكن است نظر خود را مستدل بيان كند، شايد مورد استفاده ما نيز قرار گيرد. [۲۱]


دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران

باید گفت :‌علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .


شهید مطهری تحت عنوان :‌ "از زاويه ديد حكماى اسلام‏" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :


فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى ديگر بيان كرده‏اند اما نتيجه‏اى كه گرفته‏اند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است.

ایشان می گوید :‌

بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما دراين ‏باره بحث نمى‏كنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نيكند، نيك مى‏مانند و نيك مى‏ميرند و نيك محشور مى‏گردند. حكما مى ‏خواهند بگويند هر چند مردمى كه توفيق قبول دين اسلام مى‏يابند در اقليتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى‏ باشند و با اسلام فطرى محشور مى‏گردند در اكثريّتند.


به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى شفاعت مى‏كنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى است نه دين اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسيده‏اند ولى عنادى هم با آن نورزيده‏ اند.


ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدر المتالهین نقل می کند:‌

بو على سينا مى‏گويد:

«مردم همان طورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مى‏گردند: از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند، و يك‏ عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.


گروهى كه اكثريت را تشكيل مى‏دهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص‏الخلقه‏ها دچار نقص و بيمارى دائم مى‏باشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.


از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيده‏اند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمى‏زنند».


به عبارت ديگر از نظر اسلامى و با ديد فقهى، آنها مسلمان نيستند ولى از لحاظ حقيقت، مسلم مى‏باشند، يعنى تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند. بو على پس از اين تقسيم مى‏گويد: و استوسع رحمة اللّه.

«رحمت الهى را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)


صدر المتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مى‏كند كه:

«چگونه مى‏گوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مى‏افكنيم مى‏بينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مى‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».

صدر المتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بو على مى‏كند و مى‏گويد:

«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند. همان طورى كه در اين جهان سالم سالم و زيباى زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مى‏باشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مى‏باشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مى‏باشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مى‏خواند.»

صدر المتألّهين پس از اين سخن چنين مى‏گويد:

فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتين.

«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۱]

نتیجه

بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی ایات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که :‌

حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود


حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.


منابع

پانویس

  1. (رک به :‌مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 320-329-)