بررسی نظریه قرائات سبعه در قرآن از منظر فریقین (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۰۵: خط ۶۰۵:


وجه دوم ان است که بگوئیم مراد از حروف سبعه ، ابواب هفتگانه است که قران بر اساس ان نازل شده است که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال .
وجه دوم ان است که بگوئیم مراد از حروف سبعه ، ابواب هفتگانه است که قران بر اساس ان نازل شده است که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال .
ایشان مستند روائی این وجه را اینچنین  بیان می کند که پیامبر ص فرمود: نخستین کتاب الهی از باب واحد و بر حرف واحدی نازل گردید اما قران از  هفت باب  و بر هفت حرف نازل گردید که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ،ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال ؛ پس حلال قران را حلال و حرامش را حرام بدانید؛ اوامر انرا بجا اورده و از نواهی اش اجتناب نمائید ؛از امثال ان عبرت گرفته به محکماتش عمل و به متشابهاش ایمان بیاورید و بگوئید  به همه انچه  از ناحیه خداوند است ایمان داریم ."
ایشان مستند روائی این وجه را اینچنین  بیان می کند که پیامبر ص فرمود: نخستین کتاب الهی از باب واحد و بر حرف واحدی نازل گردید اما قران از  هفت باب  و بر هفت حرف نازل گردید که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ،ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال ؛ پس حلال قران را حلال و حرامش را حرام بدانید؛ اوامر انرا بجا اورده و از نواهی اش اجتناب نمائید ؛از امثال ان عبرت گرفته به محکماتش عمل و به متشابهاش ایمان بیاورید و بگوئید  به همه انچه  از ناحیه خداوند است ایمان داریم ."<ref>همان إن المراد بالأحرف السبعة هي الأبواب السبعة التي نزل منها القرآن وهي زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال .عن ابن مسعود عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال :" كان الكتاب الأول نزل من باب واحد على حرف واحد ، ونزل القرآن من سبعة أبواب وعلى سبعة أحرف : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ،ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال . فأحلوا حلاله ، وحرموا حرامه ، وافعلوا ما أمرتم به ، وانتهوا عما نهيتم عنه ،واعتبروا بأمثاله ، واعملوا بمحكمه ، وآمنوا بمتشابهه ،وقولوا آمنا به كل من عند ربنا</ref>




اشکال به  وجه دوم  
اشکال به  وجه دوم  
ایشان در نقد وجه دوم – الابواب السبعه -  می فرماید :
ایشان در نقد وجه دوم – الابواب السبعه -  می فرماید :
1-احتمال دوم بر خلاف ظاهر روایات "نزول قران بر سبعه احرف" است :  
1-احتمال دوم بر خلاف ظاهر روایات "نزول قران بر سبعه احرف" است :  
.بنا بر این نمی توان روایات مذکور را تفسیر روایات سبعه احرف دانست .  
.بنا بر این نمی توان روایات مذکور را تفسیر روایات سبعه احرف دانست .<ref>البیان فی تفسیر القران ص.183.. ..أن ظاهر الرواية كون الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن غير الأبواب السبعة التي نزل منها ، فلا يصح ان يجمل تفسيرا لها ، كما يريده أصحاب هذا القول</ref> 
 
 
2-روایت  الابواب السبعه معارض با روایات دیگر است :  
2-روایت  الابواب السبعه معارض با روایات دیگر است :  


خط ۶۱۸: خط ۶۲۲:




روایت سبعه ابواب با روایت ابن مسعود که نزول قران را بر پنج باب می داند معارض است : حلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال  
روایت سبعه ابواب با روایت ابن مسعود که نزول قران را بر پنج باب می داند معارض است : حلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال <ref>البیان فی تفسیر القران ص..184. أن هذه الرواية معارضة برواية أبي كريب ، بإسناده عن ابن مسعود  قال : إن الله أنزل القرآن على خمسة أحرف : حلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال</ref>
 
 
3- اضطراب در متن  روایت مذکور- که بیانگر ابواب سبعه است -   
3- اضطراب در متن  روایت مذکور- که بیانگر ابواب سبعه است -   
در تبیین نقد مذکور باید گفت مفاد روایت سبعه ابواب از جنبه معنا اضطراب دارد بدین معنا که اولا حرام و زجر بمعنای واحد می باشد ؛  
در تبیین نقد مذکور باید گفت مفاد روایت سبعه ابواب از جنبه معنا اضطراب دارد بدین معنا که اولا حرام و زجر بمعنای واحد می باشد ؛  




ثانیا تقسیم مباحث قران به ابواب سبعه جامع نیست بجهت اینکه  برخی از اموری که در قران کریم وجود دارد ابواب سبعه انرا شامل نمی گردد نظیر مباحث مربوط به مبدا ، معاد  و قصص قرانی و اگر این موضوعات را بتوان در محکم و متشابه قرار داد پس می توان تمام مباحث قران را بجای ابواب سبعه در ذیل  دو عنوان محکم و متشابه قرار دهیم .  
ثانیا تقسیم مباحث قران به ابواب سبعه جامع نیست بجهت اینکه  برخی از اموری که در قران کریم وجود دارد ابواب سبعه انرا شامل نمی گردد نظیر مباحث مربوط به مبدا ، معاد  و قصص قرانی و اگر این موضوعات را بتوان در محکم و متشابه قرار داد پس می توان تمام مباحث قران را بجای ابواب سبعه در ذیل  دو عنوان محکم و متشابه قرار دهیم . <ref>همأن ص 184 الرواية مضطربة في مفادها ، فإن الزجر والحرام بمعنى واحد ، فلا تكون الأبواب سبعة ، على أن في القرآن أشياء أخرى لا تدخل في هذه الأبواب السبعة ، كذكر المبدأ والمعاد ، والقصص ، والاحتجاجات والمعارف ، وغير ذلك . وإذا أراد هذا القائل أن يدرج جميع هذه الأشياء في المحكم والمتشابه كان عليه أن يدرج الأبواب المذكورة في الرواية فيهما أيضا ، ويحصر القرآن في حرفين " المحكم والمتشابه " فإن جميع ما في القرآن لا يخلو من أحدهما .</ref>




4-منافات  روایت مذکور -  اختلاف معانی قران بر سبعه احرف - با احادیث توسعه بر امت  
4-منافات  روایت مذکور -  اختلاف معانی قران بر سبعه احرف - با احادیث توسعه بر امت  
ایشان در این زمینه می نویسد : وجه دوم با فلسفه نزول قران به  سبعه احرف که تسهیل امر بر امت بود منافات خواهد داشت بجهت انکه ارتباطی بین وجه دوم – ابواب سبعه – با تسهیل امر بر امت نخواهد بود .


ایشان در این زمینه می نویسد : وجه دوم با فلسفه نزول قران به  سبعه احرف که تسهیل امر بر امت بود منافات خواهد داشت بجهت انکه ارتباطی بین وجه دوم – ابواب سبعه – با تسهیل امر بر امت نخواهد بود . <ref>همان... أن اختلاف معاني القرآن على سبعة أحرف لا يناسب ما ذلت عليه الأحاديث المتقدمة من التوسعة على الأمة ، لأنها لا تتمكن من القراءة على حرف واحد </ref>
      
      
5-تعارض روایت سبعه ابواب  با روایاتی که سبعه احر ف را بمعنای دیگری می داند:  
5-تعارض روایت سبعه ابواب  با روایاتی که سبعه احر ف را بمعنای دیگری می داند:  
ایشان در این زمینه می نویسد : در برخی از روایات سبعه احرف امده است که مراد از ان حروفی است که بین قراء در قرائتشان نسبت به انها اختلاف است .بدیهی است این معنا ارتباطی با سبعه ابواب نخواهد داشت- .
ایشان در این زمینه می نویسد : در برخی از روایات سبعه احرف امده است که مراد از ان حروفی است که بین قراء در قرائتشان نسبت به انها اختلاف است .بدیهی است این معنا ارتباطی با سبعه ابواب نخواهد داشت- .<ref>البیان فی تفسیر القران ص 184 أن في الروايات المتقدمة ما هو صرح في أن الحروف السبعة هي الحروف التي كانت تختلف فيها القراء ، وهذه الرواية إذا تمت دلالتها لا تصلح قرينة على خلافها .</ref>


    
    
وجه سوم :  الأبواب السبعة بمعنى آخر  
وجه سوم :  الأبواب السبعة بمعنى آخر  
ایه الله خوئی در تبیین وجه سوم  می فرماید : بر اساس برخی از روایات مراد از سبعه احرف، ابواب سبعه ذیل می باشد: الامر ، والزجر ، والترغيب ، والترهيب ، والجدل ، والقصص ، والمثل .  
ایه الله خوئی در تبیین وجه سوم  می فرماید : بر اساس برخی از روایات مراد از سبعه احرف، ابواب سبعه ذیل می باشد: الامر ، والزجر ، والترغيب ، والترهيب ، والجدل ، والقصص ، والمثل .  
ایشان در نقد  وجه سوم می فرماید : نقدهای وجه دوم در اینجا نیز جاری می باشد :  وجوابه يظهر مما قدمناه في الوجه الثاني .  
ایشان در نقد  وجه سوم می فرماید : نقدهای وجه دوم در اینجا نیز جاری می باشد :  وجوابه يظهر مما قدمناه في الوجه الثاني . <ref>همان ص 185 إن الحروف السبعة هي : الامر ، والزجر ، والترغيب ، والترهيب ، والجدل ، والقصص ، والمثل . واستدل على ذلك برواية محمد بن بشار ، بإسناده عن أبي قلامة . قال :" بلغني أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال : انزل القرآن على سبعة أحرف : أمر ، وزجر ، وترغيب ، وترهيب ، وجدل ، وقصص ، ومثل ".</ref>




وجه چهارم :  اللغات الفصيحة  
وجه چهارم :  اللغات الفصيحة  
ایشان در بیان  وجه چهارم  می فرماید :  
ایشان در بیان  وجه چهارم  می فرماید :  
مراد از سبعه احرف ، لغات فصیح اعراب است که در قران ذکر شده است که برخی بلغة قريش ، برخی به لغة هذيل ، وبرخی  به لغة هوازن ، برخی به لغة يمن ، برخی  به لغة كنانة ، برخی به لغة تميم ، وبعضی دیگر  به لغة ثقيف می باشد.
مراد از سبعه احرف ، لغات فصیح اعراب است که در قران ذکر شده است که برخی بلغة قريش ، برخی به لغة هذيل ، وبرخی  به لغة هوازن ، برخی به لغة يمن ، برخی  به لغة كنانة ، برخی به لغة تميم ، وبعضی دیگر  به لغة ثقيف می باشد.<ref>همان ص 185  إن الأحرف السبعة هي اللغات الفصيحة من لغات العرب ، وأنها متفرقة في القرآن فبعضه بلغة قريش ، وبعضه بلغة هذيل ، وبعضه بلغة هوازن ، ووبعضه بلغة اليمن ، وبعضه بلغة كنانة ، وبعضه بلغة تميم ، وبعضه بلغة ثقيف .ونسب هذا القول إلى جماعة ، منهم : البيهقي ، والأبهري ، وصاحب القاموس</ref>


   
   
نقد وجه چهارم :
نقد وجه چهارم :
ایراد اول : وجه چهارم - اللغات الفصيحة - بر خلاف ظاهر روایات نزول القران علی سبعه احرف است :  
ایراد اول : وجه چهارم - اللغات الفصيحة - بر خلاف ظاهر روایات نزول القران علی سبعه احرف است :  
ایراد  نخست  ایشان به وجه چهارم این است که  : در روایات سبعه احرف ، مراد از ان بیان گردیده است بنابر این حمل ان به معنای دیگر خلاف ظاهر خواهد بود .
ایراد  نخست  ایشان به وجه چهارم این است که  : در روایات سبعه احرف ، مراد از ان بیان گردیده است بنابر این حمل ان به معنای دیگر خلاف ظاهر خواهد بود .<ref>همان ص 185: ان الروايات المتقدمة قد عينت المراد من الأحرف السبعة ، فلا يمكن حملها على أمثال هذه المعاني التي لا تنطبق على موردها .</ref>
 
ایراد دوم  : تنافی وجه چهارم با برخی از  روایات : 


گفتار ایشان  در بیان ایراد دوم  این است که  :
    
    
ایراد دوم  : تنافی وجه چهارم با برخی از  روایات : 
این وجه با مفاد برخی روایات که نزول قران را به لغات دیگر می داند مخالف است مضافا به اینکه حمل حروف سبعه به لغات هفتگانه قول بدون دلیل است. <ref>همان  ص 185-186: ان حمل الأحرف على اللغات ينافي ما روي عن عمر من قوله : نزل القرآن بلغة مضر وانه أنكر على ابن مسعود قراءته " عتى حين " أي حتى حين ، وكتب إليه أن القرآن لم ينزل بلغة هذيل ، فأقرئ الناس بلغة قريش ، ولا تقرئهم بلغة هذيل. وما روي عن عثمان أنه قال : " للرهط القرشيين الثلاثة ، إذا اختلفتم أنتم وزيد بن ثابت في شئ من القرآن فاكتبوه بلسان قريش ، فإنما نزل بلسانهم ". وما روى من : " أن عمر وهشام بن حكيم اختلفا في قراءة سورة الفرقان ، فقرأ هشام قراءة . فقال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - هكذا أنزلت ، وقرأ عمر قراءة غير تلك القراءة . فقال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - هكذا أنزلت ، ثم قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف ".فإن عمر وهشام كان كلاهما من قريش ، فلم يكن حينئذ ما يوجب اختلافهما في القراءة ، ويضاف إلى جميع ذلك أن حمل الأحرف على اللغات قول بغير علم ، وتحكم من غير دليل .</ref>
گفتار ایشان  در بیان ایراد دوم  این است که  : 
این وجه با مفاد برخی روایات که نزول قران را به لغات دیگر می داند مخالف است مضافا به اینکه حمل حروف سبعه به لغات هفتگانه قول بدون دلیل است.  


    
    
ایراد سوم  : توالی فاسد بر وجه چهارم  
ایراد سوم  : توالی فاسد بر وجه چهارم  
سومین  نقد ایه الله خوئی به وجه چهارم  این است که :  
سومین  نقد ایه الله خوئی به وجه چهارم  این است که :  
هر گاه مراد قائلین به این وجه ان است که قران مشتمل بر لغات دیگری است که لغت قریش در بین انها نیست در اینصورت با فلسفه نزول قران بر سبعه احرف که تسهیل بر امت بود منافات خواهد داشت بعلاوه انکه با واقعیت امر نیز منافات دارد چون لغت قریش فصیحترین لغت در بین لغات عصر نزول بود..  و اگر مراد قائلین این است که سبعه احرف مشتمل بر لغات دیگر نیز می باشد لکن با لغت قریش هماهنگ نیست در اینصورت حصرش به هفت لغت بدون وجه خواهد بود.
هر گاه مراد قائلین به این وجه ان است که قران مشتمل بر لغات دیگری است که لغت قریش در بین انها نیست در اینصورت با فلسفه نزول قران بر سبعه احرف که تسهیل بر امت بود منافات خواهد داشت بعلاوه انکه با واقعیت امر نیز منافات دارد چون لغت قریش فصیحترین لغت در بین لغات عصر نزول بود..  و اگر مراد قائلین این است که سبعه احرف مشتمل بر لغات دیگر نیز می باشد لکن با لغت قریش هماهنگ نیست در اینصورت حصرش به هفت لغت بدون وجه خواهد بود.<ref>همان ص 185-186 أن القائلين بهذا القول إن أرادوا أن القرآن اشتمل على لغات أخرى ،كانت لغة قريش خالية منها ، فهذا المعنى خلاف التسهيل على الأمة ، الذي هوالحكمة في نزول القرآن على سبعة أحرف ، على ما نطقت الروايات بذلك ، بل هو خلاف الواقع ، فإن لغة قريش هي المهيمنة على سائر لغات العرب ، وقدجمعت من هذه اللغات ما هو أفصحها ، ولذلك استحقت أن توزن بها العربية ،وأن يرجع إليها في قواعدها .
وإن أرادوا أن القرآن مشتمل على لغات أخرى ، ولكنها تتحد مع لغة قريش ، فلا وجه للحصر بلغات سبع ، فإن في القرآن ما يقرب من خمسين لغة . فعن أبي بكر الواسطي : في القرآن من اللغات خمسون لغة ، وهي لغات قريش ، وهذيل ، وكنانة ، وخثعم ، والخزرج ، وأشعر ،ونمير .</ref> .
 


   
   
خط ۶۶۲: خط ۶۷۲:
ایشان در تبیین  وجه پنجم می فرماید :  
ایشان در تبیین  وجه پنجم می فرماید :  
مراد از سبعه احرف لغات هفتگانه ازلغات مضر است که در قران بصورت پراکنده ذکر شده است  : لغات قريش ، وأسد ، وكنانة ، وهذيل ، وتميم ، وضبة ، وقيس .
مراد از سبعه احرف لغات هفتگانه ازلغات مضر است که در قران بصورت پراکنده ذکر شده است  : لغات قريش ، وأسد ، وكنانة ، وهذيل ، وتميم ، وضبة ، وقيس .
ایشان در نقد این وجه می فرماید : تمام نقدهای وجه چهارم به این وجه نیز وارد است .
ایشان در نقد این وجه می فرماید : تمام نقدهای وجه چهارم به این وجه نیز وارد است .<ref>هما ن ص 187 إن الأحرف السبعة هي سبع لغات من لغات مضر خاصة . وإنها متفرقة في القرآن ، وهي لغات قريش ، وأسد ، وكنانة ، وهذيل ، وتميم ، وضبة ، وقيس . ويرد عليه جميع ما أوردناه على الوجه الرابع
 
</ref>
   
   
وجه ششم : الاختلاف في القراءات  
وجه ششم : الاختلاف في القراءات  
ایه الله خوئی در تبیین  وجه ششم می فرماید :  
ایه الله خوئی در تبیین  وجه ششم می فرماید :  
برخی معتقدند مراد از حروف سبعه اختلافات هفتگانه در قرائات بشرح ذیل می باشد :   
برخی معتقدند مراد از حروف سبعه اختلافات هفتگانه در قرائات بشرح ذیل می باشد :   
خط ۶۷۶: خط ۶۸۷:




-اختلاف در زیاده و نقصان نظیر:  " تسع وتسعون نعجة أنثى . وأما الغلام فكان كافرا وكان أبواه مؤمنين . فإن الله من بعد اكراههن لهن غفور رحيم ".  
-اختلاف در زیاده و نقصان نظیر:  " تسع وتسعون نعجة أنثى . وأما الغلام فكان كافرا وكان أبواه مؤمنين . فإن الله من بعد اكراههن لهن غفور رحيم ".<ref>همان ص 187 إن الأحرف السبعة هي وجوه الاختلاف في القراءات . قال بعضهم : إني تدبرت وجوه الاختلاف في القراءة فوجدتها سبعا  فمنها ما تتغير حركته ولا يزول معناه ولا صورته مثل :  " هن أطهر لكم " بضم أطهر وفتحه . ومنها ما تتغير صورته ويتغير معناه بالاعراب مثل : " ربنا باعد بين أسفارنا " بصيغة الامر والماضي . ومنها ما تبقى صورته ويتغير معناه باختلاف الحروف مثل : " كالعهن المنفوش وكالصوف المنفوش "  ومنها ما تتغير صورته ومعناه مثل : " وطلح منضود وطلع منضود " . ومنها بالتقديم والتأخير مثل : " وجاءت سكرة الموت بالحق ، وجاءت سكرة الحق بالموت "  ومنها بالزيادة والنقصان : " تسع وتسعون نعجة أنثى . وأما الغلام فكان كافرا وكان أبواه مؤمنين . فإن الله من بعد اكراههن لهن غفور رحيم "</ref>




نقد وجه ششم :  
نقد وجه ششم :  
گفتارایه الله خوئی  در نقد وجه ششم:  
 
گفتارایه الله خوئی  در نقد وجه ششم:
ایراد اول : عدم دلیل بر ادعای مذکور – ادعای بی دلیل –
ایراد اول : عدم دلیل بر ادعای مذکور – ادعای بی دلیل –


   
   
ایشان می فرماید : اولا دلیلی بر اثبات وجه نخست وجود ندارد بویژه انکه مخاطبین روایات مذکور شناختی نسبت به انواع اختلاف در قرائات نداشتند . . ایراد دوم :  تغیر و عدم تغیر معنا سبب انقسام اختلاف قرائت به دو وجه  نمی شود :  
ایشان می فرماید : اولا دلیلی بر اثبات وجه نخست وجود ندارد بویژه انکه مخاطبین روایات مذکور شناختی نسبت به انواع اختلاف در قرائات نداشتند .<ref>همان ص 187: 1-أن ذلك قول لا دليل عليه ، ولا سيما أن المخاطبين في تلك الرويات لم يكونوا يعرفون من ذلك شيئا</ref>
ثانیا اختلاف و عدم اختلاف در معنا سبب انقسام قرائت به دو قسم نخواهد چون شکل تلفظ و قرائت بسبب ان متعدد نخواهد شد در نتیجه اختلاف در" طلح منضود . وكالعهن المنفوش " یک قسم خواهد بود .  
 
 
ایراد دوم :  تغیر و عدم تغیر معنا سبب انقسام اختلاف قرائت به دو وجه  نمی شود :  
ثانیا اختلاف و عدم اختلاف در معنا سبب انقسام قرائت به دو قسم نخواهد چون شکل تلفظ و قرائت بسبب ان متعدد نخواهد شد در نتیجه اختلاف در" طلح منضود . وكالعهن المنفوش " یک قسم خواهد بود .<ref>همان: 2- أن من وجوه الاختلاف المذكورة ما يتغير فيه المعنى وما لا يتغير ، ومن الواضع أن تغير المعنى وعدمه لا يوجب الانقسام إلى وجهين ، لان حال اللفظ والقراءة لا تختلف بذلك ، ونسبة الاختلاف إلى اللفظ في ذلك من قبيل وصف الشئ بحال متعلقة . ولذلك يكون الاختلاف في " طلح منضود . وكالعهن المنفوش " قسما واحدا .</ref> 
 
 
ایراد سوم : بقاء صورت لفظ و عدم بقاء ان ، سبب انقسام قرائت به دو وجه نمی گردد :  
ایراد سوم : بقاء صورت لفظ و عدم بقاء ان ، سبب انقسام قرائت به دو وجه نمی گردد :  




ثالثا : یکی از وجوه ذکر شده در اختلاف قرائات بقاء صورت و عدم بقاء صورت لفظ بود باید گفت این نوع اختلاف نیز سبب اختلاف در قرائت نمی گردد چون بقاء صورت، مربوط به مکتوب می باشددر حالی که قران نازل شده از ناحیه خداوند بصورت مقروء – خوانده شده – بر پیامبر ص می باشد -
ثالثا : یکی از وجوه ذکر شده در اختلاف قرائات بقاء صورت و عدم بقاء صورت لفظ بود باید گفت این نوع اختلاف نیز سبب اختلاف در قرائت نمی گردد چون بقاء صورت، مربوط به مکتوب می باشددر حالی که قران نازل شده از ناحیه خداوند بصورت مقروء – خوانده شده – بر پیامبر ص می باشد -
.بعبارت دیگر سنخ قران از سنخ مقروء است نه مکتوب ؛ از اینرو بقاء و عدم بقاء صورت در ان تاثیری نخواهد داشت .  -  
.بعبارت دیگر سنخ قران از سنخ مقروء است نه مکتوب ؛ از اینرو بقاء و عدم بقاء صورت در ان تاثیری نخواهد داشت .  <ref>همان ص188 3 - أن من وجوه الاختلاف المذكور بقاء الصورة للفظ ، وعدم بقائها ، ومن الواضح أيضا أن ذلك لا يكون سببا للانقسام ، لان بقاء الصورة إنما هو في المكتوب لا في المقروء ، والقرآن اسم للمقروء لا للمكتوب والمنزل من السماء إنما كان لفظا لا كتابة . وعلى هذا يكون الاختلاف في " وطلح  " و "ننشزها " وجها واحدا لا وجهين</ref> -  




ایراد چهارم : مخالفت وجه ششم  با نص روایات نزول قران بر حرف واحد  
ایراد چهارم : مخالفت وجه ششم  با نص روایات نزول قران بر حرف واحد  
رابعا نص روایات مذکور ان است که قران بر حرف واحد نازل  شده است و از طرفی شکی نیست که مراد از حرف واحد ، یکی از موارد اختلافات هفتگانه ای که ذکر شد نیست .
رابعا نص روایات مذکور ان است که قران بر حرف واحد نازل  شده است و از طرفی شکی نیست که مراد از حرف واحد ، یکی از موارد اختلافات هفتگانه ای که ذکر شد نیست .<ref>همان : 4 - ان صريح الروايات المتقدمة أن القرآن نزل في ابتداء الامر على حرف واحد  ومن البين أن المراد بهذا الحرف الواحد ليس هو أحد الاختلافات المذكورة ، فكيف يمكن أن يراد بالسبعة مجموعها !</ref>
 
    
    
ایراد پنجم : کثرت موارد اتفاق و اشتراک در قران   
ایراد پنجم : کثرت موارد اتفاق و اشتراک در قران   
خامسا: در بسیاری از موارد بین قراء در قرائت اتفاق حاکم است بنابر این اقسام مذکور به انضمام موارد هفتگانه ، هشت قسم خواهد بود . .  
خامسا: در بسیاری از موارد بین قراء در قرائت اتفاق حاکم است بنابر این اقسام مذکور به انضمام موارد هفتگانه ، هشت قسم خواهد بود . <ref>همان : 4 - ان صريح الروايات المتقدمة أن القرآن نزل في ابتداء الامر على حرف واحد  ومن البين أن المراد بهذا الحرف الواحد ليس هو أحد الاختلافات المذكورة ، فكيف يمكن أن يراد بالسبعة مجموعها !</ref>
 
ایراد ششم : خروج وجه ششم از مورد روایات نزول قران علی سبعه احرف – اختلاف در کلمات - :
سادسا مورد اختلاف در روایات سبعه احرف، اختلاف در کلمات بود در اینصورت بیان پیامبر ص در حل اختلاف به اینکه قران بر هفت قرائت نازل شده است ارتباطی با مورد روایات نخواهد داشت . <ref>همان ص 1896 - أن مورد الروايات المتقدمة هو اختلاف القراء في الكلمات ، وقد ذكر ذلك في قصة عمر وغيرها . وعلى ما تقدم فهذا الاختلاف حرف واحد من السبعة ، ولا يحتاج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في رفع خصومتهم إلى الاعتذار بأن القرآن نزل على الأحرف السبعة ، وهل يمكن أن يحمل نزول جبريل بحرف ، ثم بحرفين ، ثم بثلاثة  ثم بسبعة على هذه الاختلافات ؟ !</ref> 




ایراد ششم : خروج وجه ششم از مورد روایات نزول قران علی سبعه احرف – اختلاف در کلمات - :
سادسا مورد اختلاف در روایات سبعه احرف، اختلاف در کلمات بود در اینصورت بیان پیامبر ص در حل اختلاف به اینکه قران بر هفت قرائت نازل شده است ارتباطی با مورد روایات نخواهد داشت . .
وجه  هفتم : اختلاف قرائات بمعنای دیگر :  
وجه  هفتم : اختلاف قرائات بمعنای دیگر :  


خط ۷۱۴: خط ۷۳۲:
اختلاف در تقديم وتأخير .  
اختلاف در تقديم وتأخير .  
اختلاف به ابدال  
اختلاف به ابدال  
اختلاف لغات " اللهجات "نظیر : فتح ، وإمالة ، وترقيق ، وتفخيم ، واظهار ، وادغام ،
اختلاف لغات " اللهجات "نظیر : فتح ، وإمالة ، وترقيق ، وتفخيم ، واظهار ، وادغام ،<ref>همان ص 189 ان الأحرف السبعة هي وجوه الاختلاف في القراءة ، ولكن بنحو آخر غير ما تقدم . وهذا القول اختاره الزرقاني ، وحكاه عن أبي الفضل الرازي في اللوائح . فقال : الكلام لا يخرج عن سبعة أحرف في الاختلاف  :  الأول : اختلاف الأسماء من إفراد ، وتثنية ، وجمع ، وتذكير ، وتأنيث . الثاني : اختلاف تصريف الافعال من ماض ، ومضارع ، وأمر . الثالث : اختلاف الوجوه في الاعراب . الرابع : الاختلاف بالنقص والزيادة . الخامس : الاختلاف بالتقديم والتأخير . السادس : الاختلاف بالابدال . السابع : اختلاف اللغات " اللهجات " كالفتح ، والإمالة ، والترقيق ، والتفخيم ، والاظهار ، والادغام ، ونحو ذلك .</ref>
 
   
   
نقد وجه هفتم :  
نقد وجه هفتم :  
ایشان در نقد وجه هفتم می فرماید:  
ایشان در نقد وجه هفتم می فرماید:  
اولا ایراد اول و چهارم و پنجم وجه سابق بر این وجه نیز وارد می گردد. مضافا به اینکه : اختلاف در اسماء  و افعال سبب انقسام اختلاف به دو قسم نمی گردد بجهت انکه  قدر جامع هر دو انها اختلاف در هیئت می باشد بنابر این هر گاه بخواهیم تمام خصوصیات را در این تقسیم ملاحظه کنیم اقسام بیشتر از این موارد خواهد شد بدین معنا که در اینصورت هر کدام از موارد مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث و ماضی و مضارع و امر و....اقسام مستقلی خواهند بود.   
اولا ایراد اول و چهارم و پنجم وجه سابق بر این وجه نیز وارد می گردد. مضافا به اینکه : اختلاف در اسماء  و افعال سبب انقسام اختلاف به دو قسم نمی گردد بجهت انکه  قدر جامع هر دو انها اختلاف در هیئت می باشد بنابر این هر گاه بخواهیم تمام خصوصیات را در این تقسیم ملاحظه کنیم اقسام بیشتر از این موارد خواهد شد بدین معنا که در اینصورت هر کدام از موارد مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث و ماضی و مضارع و امر و....اقسام مستقلی خواهند بود.  <ref>همان ص 189- 190 ويرد عليه ما أوردناه على الوجه السادس في الاشكال الأول والرابع والخامس منه ،ويرده أيضا : أن الاختلاف في الأسماء يشترك مع الاختلاف في الافعال في كونهما اختلافا في الهيئة ، فلا معنى لجعله قسما آخر مقابلا له . ولو راعينا الخصوصيات في هذا التقسيم لوجب علينا أن نعد كل واحد من الاختلاف في التثنية ، والجمع ، والتذكير ، والتأنيث ، والماضي ، والمضارع ، والامر قسما مستقلا . ويضاف إلى ذلك أن الاختلاف في الادغام ، والاظهار ، والروم ، والاشمام ، والتخفيف والتسهيل في اللفظ الواحد لا يخرجه عن كونه لفظا واحدا . وقد صرح بذلك ابن قتيبة على ما حكاه الزرقاني عنه.</ref>




خط ۷۲۹: خط ۷۴۷:
4- اختلاف در هيئت جملة بسبب  اختلاف در اعراب ،  نظیر اختلاف " وأرجلكم " بين النصب والجر  
4- اختلاف در هيئت جملة بسبب  اختلاف در اعراب ،  نظیر اختلاف " وأرجلكم " بين النصب والجر  
5- اختلاف به تقديم تأخير ،  
5- اختلاف به تقديم تأخير ،  
6- اختلاف به زيادة ونقصان  
6- اختلاف به زيادة ونقصان <ref>همان : والصحيح أن وجوه الاختلاف في القراءة ترجع إلى ستة أقسام : الأول : الاختلاف في هيئة الكلمة دون مادتها ، كالاختلاف في لفظة " باعد " بين صيغة الماضي والامر ، وفي كلمة " أمانتهم " بین الجمع والافراد . الثاني : الاختلاف في مادة الكلمة دون هيئتها ، كالاختلاف في لفظة " ننشرها " بين الراء والزي .الثالث : الاختلاف في المادة والهيئة كالاختلاف في " العهن والصوف " .الرابع : الاختلاف في هيئة الجملة بالاعراب ، كالاختلاف " وأرجلكم " بين النصب والجر .الخامس : الاختلاف بالتقديم والتأخير ، وقد تقدم مثال ذلك .السادس : الاختلاف بالزيادة والنقيصة ، وقد تقدم مثاله أيضا</ref>


    
    
خط ۷۳۸: خط ۷۵۶:


نقد وجه هشتم : این وجه مخالف ظاهر روایات سبعه احرف است :  
نقد وجه هشتم : این وجه مخالف ظاهر روایات سبعه احرف است :  
این قول بر خلاف ظهور بلکه خلاف نص روایات سبعه احرف بوده و اساسا انرا نمی توان قول مستقلی دانست چون معنای حروف سبعه در ان بیان نشده است.  
این قول بر خلاف ظهور بلکه خلاف نص روایات سبعه احرف بوده و اساسا انرا نمی توان قول مستقلی دانست چون معنای حروف سبعه در ان بیان نشده است.<ref>همان ص 190 ان لفظ السبعة يراد منه الكثرة في الآحاد ، كما يراد من لفظ السبعين والسبعمائة الكثرة في العشرات أو المئات . ونسب هذا القول إلى القاضي عياض ومن تبعه . ويرده : ان هذا خلاف ظاهر الروايات ، بل خلاف صريح بعضها على أن هذا لا يعد قولا مستقلا عن الوجوه الأخرى ، لأنه لم يعين معنى الحروف فيه ، فلا بد وان يراد من الحروف أحد المعاني المذكورة في الوجوه المتقدمة ويرد عليه ما يرد من الاشكال على تلك الوجوه</ref>


وجه نهم : مراد از سبعه احرف در روایات قرائات سبعه است :
باید گفت وجه نهم همان وجهی است که فصل دهم رساله حاضر جهت بررسی و تحلیل ان نگاشته شده است .


وجه نهم : مراد از سبعه احرف در روایات قرائات سبعه است :
 
باید گفت وجه نهم همان وجهی است که فصل دهم رساله حاضر جهت بررسی و تحلیل ان نگاشته شده است . 
نقد وجه نهم :  
نقد وجه نهم :  
ایشان در نقد وجه مذکور می فرماید :  
ایشان در نقد وجه مذکور می فرماید :  
اگر مراد از قرائات سبعه ، قرائات قراء سبعه معروف ا ست بطلانش در مبحث تواتر قرائات اثبات گردید.
و اگر مراد غیر ان باشد باید گفت تعداد قرائات بیش از هفت قرائت بوده و منحصر نمودن ان به سبع قرائات بدون وجه خواهد بود .


اگر مراد از قرائات سبعه ، قرائات قراء سبعه معروف ا ست بطلانش در مبحث تواتر قرائات اثبات گردید.  <ref>رک به :  البیان فی تفسیر القران ص 160-164 ؛ ضمنا در رساله حاضر در مبحث "تبیین موضوع" قسمت 7"-1-لزوم تفکیک  بین قرائات سبعه و روایات سبع احرف" ، وجه نهم مورد نقد قرار گرفته است .</ref> 
و اگر مراد غیر ان باشد باید گفت تعداد قرائات بیش از هفت قرائت بوده و منحصر نمودن ان به سبع قرائات بدون وجه خواهد بود .<ref>همان ص 191 ....وان أريد بها قراءات سبع على إطلاقها ، فمن الواضح أن عدد القراءات أكثر من ذلك بكثير ، ولا يمكن أن يوجه ذلك بأن غاية ما ينتهي إليه اختلاف القراءات أكثر من ذلك بكثير ، الواحدة هي السبع ، لأنه إن أريد أن الغالب في كلمات القرآن أن تقرأ على سبعة وجوه فهذا باطل ، لان الكلمات التي تقرأ على سبعة وجوه قليلة جدا . وإن أريد أن ذلك موجود في بعض الكلمات وعلى سبيل الايجاب الجزئي فمن الواضح أن في كلمات القرآن ما يقرأ بأكثر من ذلك فقد قرأت كلمة " وعبد الطاغوت " بإثنين وعشرين وجها ، وفي كلمة " أف " أكثر من ثلاثين وجها . ويضاف إلى ما تقدم ان هذا القول لا ينطبق على مورد الروايات ، ومثله أكثر الأقوال في المسألة</ref>
وجه دهم : لهجه های گوناگون
   
   
وجه دهم : لهجه های گوناگون
ایشان در تبیین وجه مذکور می فرماید :  
ایشان در تبیین وجه مذکور می فرماید :  
این قول که مختار رافعی است بیانگر ان است که اقوام مختلف عرب از لهجه های گوناگونی برخورد بوده و برخی از انها در تلفظ حروف خاص با یکدیگر اختلاف دارند از اینرو جهت تسهیل بر امت لهجه های گوناگون بر اساس روایات مذکور مشروعیت داشته و ایرادی به ان وارد نیست .
این قول که مختار رافعی است بیانگر ان است که اقوام مختلف عرب از لهجه های گوناگونی برخورد بوده و برخی از انها در تلفظ حروف خاص با یکدیگر اختلاف دارند از اینرو جهت تسهیل بر امت لهجه های گوناگون بر اساس روایات مذکور مشروعیت داشته و ایرادی به ان وارد نیست .<ref>همان ص 192 إن الأحرف السبع يراد بها اللهجات المختلفة في لفظ واحد ، اختاره الرافعي في كتابه.وتوضيح القول : أن لكل قوم من العرب لهجة خاصة في تأدية بعض الكلمات ، ولذلك نرى العرب يختلفون في تأدية الكلمة الواحدة حسب اختلاف لهجاتهم فالقاف في كلمة " يقول " مثلا يبدلها العراقي بالكاف الفارسية ، ويبدلها الشامي بالهمزة ، وقد أنزل القرآن على جميع هذه اللهجات للتوسعة على الأمة ، لان الالتزام بلهجة خاصة من هذه اللهجات فيه تضييق على القبائل الأخرى التي لم تألف هذه اللهجة ، والتعبير بالسبع إنما هو رمز إلى ما ألفوه من معنى الكمال في هذه اللفظة ، فلا ينافي ذلك كثرة اللهجات العربية ، وزيادتها على السبع</ref>
 
   
   
نقد وجه دهم :  
نقد وجه دهم :  
خط ۷۵۹: خط ۷۸۱:
ثانیا منافی با روایتی است که شان نزول روایت سبعه احرف را در جائی می داند که بین دو نفر از قبیله قریش در اصل وجوهر کلمه اختلاف بودنه اختلاف در شکل قرائت ان .  
ثانیا منافی با روایتی است که شان نزول روایت سبعه احرف را در جائی می داند که بین دو نفر از قبیله قریش در اصل وجوهر کلمه اختلاف بودنه اختلاف در شکل قرائت ان .  
رابعا وجه  مذکور مخالف ظهور بلکه مخالف نص روایات سبعه احرف می باشد  
رابعا وجه  مذکور مخالف ظهور بلکه مخالف نص روایات سبعه احرف می باشد  
.خامسا لازمه وجه مذکور جواز قرائت به لهجه ها ی گوناگون می باشد در حالی که این امر خلاف سیره مسلمین می باشد.
.خامسا لازمه وجه مذکور جواز قرائت به لهجه ها ی گوناگون می باشد در حالی که این امر خلاف سیره مسلمین می باشد. <ref>همان ص 192-193"وهذا الوجه - على أنه أحسن الوجوه التي قيلت في هذا المقام - غير تام أيضا : لأنه ينافي ما ورد عن عمر وعثمان من أن القرآن نزل بلغة قريش ، وأن عمر منع ابن مسعود من قراءة " عتى حين " . - ولأنه ينافي مخاصمة عمر مع هشام بن حكيم في القراءة ، مع أن كليهما من قريش .ولأنه ينافي مورد الروايات ، بل وصراحة بعضها في أن الاختلاف كان في جوهر اللفظ ، لا في كيفية أدائه ، وان هذا من الأحرف التي نزل بها القرآن .ولان حمل لفظ السبع - على ما ذكره خلاف - ظاهر الروايات ، بل وخلاف صريح بعضها .ولان لازم هذا القول جواز القراءة فعلا باللهجات المتعددة ، وهو خلاف السيرة القطعية من جميع المسلمين ،</ref>




خلاصه دیدگاه ایه الله خوئی نسبت به روایات سبعه احرف :  
خلاصه دیدگاه ایه الله خوئی نسبت به روایات سبعه احرف :  
از منظر ایشان هیچیک از وجوه دهگانه ای که در توجیه روایات نزول قران بر سبعه احرف بیان گردید تمام نمی باشد بویژه انکه در روایات وارد شده از اهلبیت ع مفاد روایات سبعه احرف تکذیب شده است
از منظر ایشان هیچیک از وجوه دهگانه ای که در توجیه روایات نزول قران بر سبعه احرف بیان گردید تمام نمی باشد بویژه انکه در روایات وارد شده از اهلبیت ع مفاد روایات سبعه احرف تکذیب شده است
 
<ref>همان ص 193 وحاصل ما قدمناه : أن نزول القرآن على سبعة أحرف لا يرجع إلى معنى صحيح ، فلا بد من طرح الروايات الدالة عليه ، ولا سيما بعد أن دلت أحاديث الصادقين - ع - على تكذيبها ، وأن القرآن إنما نزل على حرف واحد ، وان الاختلاف قد جاء من قبل الرواة
</ref>
نتیجه مباحث مطرح شده در روایات سبعه احرف  
نتیجه مباحث مطرح شده در روایات سبعه احرف  



نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۶

مبحث قرائات سبعه از جمله مباحثی است که نفش بسزائی دراثبات اصالت قران و تحریف ناپذیری ان داشته و لازم است قبل از ورود در مباحث تفسیری مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. از اینرو همانگونه که عالمان فریقین در مباحث علوم قرانی شان به ابعاد گوناگون این مساله پرداخته اند در این مقاله نیز انرا بعنوان یکی از مبانی تفسیری مورد بحث قرار خواهیم داد .

1-1- مفهوم قرائات و جایگاه ان در موضوع مبانی تفسیری قران

معنای لغوی واژه قراءات:


قراءات جمع قرائت ، در لغت بمعنای تلاوت نمودن می باشد . اصل این واژه نیز بمعنای جمع و ضمیمه کردن می باشد. [۱]


معنای اصطلاحی قرائات :


مفهوم قرائات در علم قرائات و نیز در مساله مبانی تفسیری عبارتست از : اختلافاتی که در الفاظ وحی از جهت حروف و کیفیت نگارش و اداء انها وجود دارد . ابن الجزري در تعریف علم قرائات می نویسد :


"علم بكيفية أداء كلمات القرآن واختلافها بعزو الناقلة" [۲]


عبد الفتاح القاضي -رحمه الله- نیز علم قرائت را اینگونه تعریف می کند : "هو علم يُعرف به كيفية النطق بالكلمات القرآنية، وطريق أدائها اتفاقًا واختلافًا مع عزو كل وجه لناقله"[۳].

2-1-اصالت قران و وعدم تاثیر قرائات گوناگون در ان

از نکات مهمی که لازم است قبل از ورود در مساله قرائات مورد توجه قرار گیرد تمایزبین قران بعنوان کتاب نازل شده بر پیامبر ص و قرائات که از ناحیه قاریان و تلاوت کنندگان بر قران عارض شده است می باشد . کلام زرکشی دراین زمینه بسیار گویاست . ایشان در تمییز ایندو از یکدیگر می نویسد :


بدان قران و قرائات دو حقیقت متغایر از هم می باشند ؛ قران همان وحی است که بر پیامبر ص بعنوان بیان و اعجاز نازل گریده است اما قرائات اختلاف الفاظ وحی در کتابت حروف و کیفیت ان است .[۴]

نکته مهم دیگر انکه اختلاف قرائات هر چند در برخی موارد سبب اختلاف در معنا می گردد اما شکی نیست که این امر به شیوه قرائت قراء مرتبط بوده بنابر این مستلزم هیچ نوع تزلزلی دراصالت قران نخواهد بود . ایه الله خوئی در این زمینه می نویسد :


مجموعه قران بطریق تواتر ثابت شده است حتی اگرقراء سبعه یا عشره موجود نبودند باز تواتر مجموع قران ثابت بود واساسا شان قران برتر از ان است که اصالتش توسط تعداد معدودی از قراء ثابت گردد.[۵]

3-1- مراد از قرائات سبعه :

مراد از قرائات سبعه ان است که در بین قرائتهای گوناگونی که از صدر اسلام تاکنون نسبت به برخی از الفاظ قران نقل شده است قرائات هفت تن از قاریان برجسته محور و مبنا قرار گرفته است بگونه ای که از منظر معتقدان به این قرائتها ، همه انها متواتر بوده و قرانیت انها اثبات گردیده است از این رو لازم است در تفسیر و استتباط مسائل از قران این قرائتها مورد عنایت قرار گیرد [۶]

4-1-قراءسبعه چه کسانی هستند ؟

قراء سبعه به کسانی اطلاق می گردد که قرائت انها مبنا و میزان تمام قرائتها قرار گرفته و غیر از انها پذیرفته نمی شود .


زرقانی در کتاب مناهل العرفان فی علوم القران اسامی قراء سبعه را اینگونه بیان می کند : ....وهم نافع وعاصم وحمزة وعبد الله بن عامر وعبد الله بن كثير وأبو عمرو بن العلاء وعلي الكسائي ایشان در مورد قرائات عشر نیز می نویسد : قراء سبعه به ضمیمه أبي جعفر ويعقوب وخلف ، قراء عشره می باشند. [۷]

علامه طباطبائی بعد از بیان طبقات پنجگانه قراء و اسماء انها در زمینه قراء سبعه - القراء السبعة- می نویسد :


هفت نقر از قراء طبقه سوم قاریان شهرت یافته و مرجع علم قرائت گردیدند ونیز به همین شکل ازهر یک از قراء سبعه دو راوی که روایتگر قرائت انان بودند شهرت یافتند . [۸]


ایشان سپس به ذکر اسامی قراء سبعه و راویان از انها می پردازد :


1 ابن كثير مكي ؛ راوي از او: قنبل وبزي که بایک واسطه از او نقل می کنند .

2 نافع مدني ؛راوي از او: قالون وورش .

3 عاصم كوفي ؛ راوي از او : أبو بكر شعبة بن عياش وحفص ، که قران موجود تاکنون به این قرائت با روایت حفص می باشد .

4 حمزة كوفي ؛ راوي از او خلف وخلاد می باشد که با یک واسطه از او نقل می کنند .

5 -كسائي كوفي که راوي از او دوري وأبو الحارث می باشند .


6 -أبو عمرو بن علاء بصري که راوي از اودوري وسوسي می باشند که با یک واسطه از او نقل می کنند .

7 ابن عامر که راوي از او هشام وابن ذكوان می باشند که با یک واسطه از او نقل می کنند .


ایشان در ادامه به قرائتهای دیگر غیر مشهور و شاذ نیز اشاره می کند.[۹]

5-1- نسبت قرائات سبعه با قرائت رائج کنونی :

قرائات سبعه هر چند در جوامع اسلامی مدتی بعنوان مبنا و میزان قرائتهای دیگر گردید اما بتدریج از تعداد انها کاسته شد بگونه ای که امروزه تنها قرائت باقی مانده از انها قرائت حفص ازعاصم است که در تمامی جوامع اسلامی رائج می باشد . فقط در کشور مغرب قرائت نافع به روایت ورش متداول است .[۱۰]

6-1- خاستگاه و عوامل پیدایش اختلاف قرائات :

برغم مصونیت قران کریم از تحریف لفظی مواردی در ان وجود دارد که در شیوه قرائت ، کتابت و اعراب گذاری انها بین مصاحف اختلافاتی وجود دارد . نکته مهم ان است که بدانیم چگونه برغم دلائل متقن در مصونیت قران از خطر تحریف ، شاهد چنین اختلافاتی هستیم .


در یک نگاه کلی باید گفت : بخش مهمی از اختلاف قرائات ، معلول تنوع زبان ، لحن و لهجه های گوناگون می باشد . از انجا که وجود چنین اختلافات در بین طوائف مختلف انسانها امری طبیعی بوده و ارتباطی به اختلافات فکری انها ندارد در نتیجه باید اختلاف قرائات -در قران کریم - را نیز امری طبیعی دانست بگونه ای که نمی توان از بروز ان ممانعت نمود . از طرفی پدیده اختلاف قرائات بجهت تنوع زبان و لهجه اختصاص به قران نداشته در حدی که می توان ان را در تمام مکتوبات بشری سرایت داد .


از طرفی عدم پیشرفت کتابت در قرون نخستین بویژه صدر اسلام را می توان عامل دیگر اختلاف قرائات دانست بدین معنا که چون کاتبان وحی، افرادی معدود بوده و بیشتر صحابه پیامبر به قرائت و حفظ قران اهتمام داشتند و نیز مکتوبات ان زمان فاقد نقطه و اعراب بود بدیهی است این امور سبب اختلاف قرائت برای کسانی که به قرائات و کتابت انان مراجعه می کردند می گردید .

7-1-لزوم تفکیک بین قرائات سبعه و روایات سبع احرف

در کتب روائی فریقین احادیثی وجود دارد که مفادش نزول قران به سبعه احرف می باشد . برخی از عالمان مساله قرائات سبعه را به این نوع احادیث مرتبط دانسته و ادعا می کنند که از جمله ادله اثبات حجیت قرائات قراء سبعه ، روایات مذکور می باشد . باید گفت ادعای مذکور فاقد دلیل می باشد بلکه دلائل متعدد در نفی ان وجود دارد که بارزترینش ان است که مبنا قرار گرفتن قرائت قراء سبعه از قرن سوم بوده که در صدر اسلام - قرا ء مذکور - وجود نداشتند در حالی که روایات سبعه احرف در عصر نزول قران بوده است . در این رابطه ایه الله خوئی می نویسد :

برخی بخیال اینکه احرف سبعه – در روایات- همان قرائات سبعه بوده جهت اثبات قرانی بودن این قرائات به روایات مذکور متمسک می شوند در حالی هیچیک از محققین ، ادعای مذکور را تایید نمی کنند. [۱۱]

ایشان در ادامه گفتاربرخی از عالمان اهل سنت را در زمینه عدم ارتباط قرائات سبعه با روایات نزول قران به سبعه احرف نقل می کند. [۱۲]


ایشان در ادامه به کثرت قاریانی که قرائتشان ارجح ا ز قرائت قراء سبع اشاره نموده و از قول برخی از عالمان اظهار می دارد که وقتی بیش از هفتاد نفر از قراء نسبت به قراء سبعه در مقام برتر هستند چگونه می توان قرائت قراء سبعه را به رغم متاخر بودنشان بر انها ترجیح داد در حالی که هیچ نصی در این زمینه از ناحیه معصومین ع نرسیده است . ایشان از قول الشرف المرسي نقل می کند که منشا گفتار کسانی که مراد از احرف سبعه را قرائات سبعه می دانند جهل قبیح می باشد . سپس ایشان گفتارقرطبي را در فرق گذاشتن بسیاری از علما بین قرائات سبعه و روایات سبعه احرف نقل می کند " [۱۳]


نتیجه انکه ارتباط دادن مساله قرائات سبع با روایاتی که بیانگر نزول قران به سبعه احرف می باشد ناشی از جهل بوده و تفکیک بین این دو امری لازم است [۱۴]

2- تواتر سور و ایات قران  :

تمامی علمای فریقین در این مساله که " تواتر شرط اصلی اثبات قران بوده و بدون ان نمی توان هیچ ایه و سوره ای را بعنوان قران تلقی نمود " اتفاق نظر داشته و اختلافشان به کیفیت قرائت برخی از کلمات ان برمی گردد .بدین معنا که برخی از عالمان دینی قائل به متواتر بودن این قرائات بوده و در نتیجه همه انها را نازل شده از ناحیه خداوند می دانند در حالی که بیشتر انان متواتر بودن این قرائات را منکر بوده و معتقدند قران نازل شده تنها با یک قرائت بوده و قرائتهای دیگر را نمی توان بعنوان قران و کلام الهی دانست .


جلال الدین سیوطی درکتاب " الاتقان فی علوم القران " نسبت به شرط تواتر در قران می نویسد : اجماع قائم است بر اینکه تواتر شرط قرانی شمردن هر چیزی است که از ناحیه خداوند متعال نازل شده است و محققین اهل سنت معتقدند حتی در کیفیت ترتیب سور و ایات نیز اجماع قائم است .


این شرط – تواتر- مقتضای کتابی است که همانند قران معجزه عظیم پیامبر بوده و اصل دین بران قائم است چون دواعی نقلش – حتی در جزئیات ان - انچنان گسترده است که بدون ان نمی توان قران بودن چیزی راپذیرفت. ولی بسیاری از اصولیین شرط تواتر را فقط در اصل قران پذیرفته اما در جزئیاتی نظیر ترتیب ، محل و وضع؟ قران این شرط را لازم نمی دانند .[۱۵]


ایه الله خوئی نیز در زمینه اتفاق مسلمانان نسبت به لزوم تواتر در ثبوت قران می فرماید : همه مسلمانان باقطع نظراز مذاهب و فرق مختلفشان معتقدند که تواتز تنها طریق اثبات قران است بنابر این با خبر واحد نمی توان قران بودن ایه یا سوره ای را ثابت نمود . [۱۶]


ایشان دواعی نقل الفاظ قران را بدلیل جایگاه عظیم و محوری ان در ثبوت دین و نیزاعجاز ان بعنوان کلام الهی دلیل متواتر بودن قران می داند.[۱۷]

3-دیدگاه فریقین در تواتر یا عدم تواتر قرائات سبعه

در زمینه قرائات سبع دیدگاههای متفاوتی بین فریقین وجود دارد . مشهور اهل سنت قائل به تواتر بوده ولی شیعیان معتقد به عدم تواتر ان هستند . برخی از قائلین به تواتر قرائات سبعه، در این زمینه راه افراط پیش گرفته و معتقد به کفر قائلین به عدم تواتر این قرائات هستند . [۱۸]


در اینجا گفتار جمعی از عالمان فریقین را در زمینه تواتر یا عدم تواتر قرائات سبعه بیان می کنیم :


زرکشی : ایشان هر چند جمهور اهل سنت را قائل به تواتر قرائات سبعه می داند اما معتقد است تواتر ثابت شده متعلق به قراء سبعه بوده واین امر تواتر عن النبی ص را ثابت نمی کند . [۱۹]


جلال الدین سیوطی  :

ایشان بعد از بیان تقسیم قرائات به متواتر و احاد اظهار می دارد دیدگاه مشهور اهل سنت بر تواتر قرائات سبعه بوده و معتقد است قرائات سه گانه بعدی درمرتبه احاد قرار دارند. [۲۰]


ایشان از برخی نقل می کند که تواتر را حتی در قران شرط ندانسته و معتقد به امکان اثبات قران -از جنبه حکمی نه علمی ، از طریق خبر واحد می باشند.[۲۱]


-ایه الله خوئی : ایشان بعد از بیان اراء در مساله مذکور [۲۲] قول صحیح را عدم تواتر قرائات سبعه دانسته و اظهار می دارد قول معروف در بین شیعه عدم تواترقرائات سبعه است چون قرائات مذکور یا مبتنی بر اجتهاد قراء بوده و یا منقول به خبر واحد می باشد از اینرو نمی توان تواتررا در انها اثبات نمود. [۲۳]


ایشان مهمترین دلیل عدم تواتر قرائات سبعه را بررسی حال قراء دانسته وسپس به بررسی وضعیت هریک ازانان و راویانشان می پردازد .[۲۴]


علامه طباطبائی ایشان نیز ضمن استناد قول به تواتر قرائات سبع به جمهوراهل سنت انرا معارض با اقوال برخی دیگر از عالمان اهل سنت می داند .[۲۵]


ایشان ضمن بیان اقوال برخی از اهل سنت درعدم تواتر قرائات سبعه ، به نقل از مکی اظهار می دارد : کسانی که قرائت قراء سبعه را مصادیق سبعه احرف روایات مشهور دانسته و قرائت صحیح را منحصر به انان - قراء سبعه- می دانند مرتکب خطای بزرگی شده اند .[۲۶]


ایشان در ادامه به نقل از مکی – یکی از عالمان علوم قرانی - علت انحصار قرائات به قراء سبعه را اینگونه بیان می کند:


علت اکتفا به قراء سبعه برغم وجود قراء برتر از انان و کثرت راویان ، همت ضعیف صاحبان این گزینش ها بود . اینان بدنبال افرادی بودند که قرائتشان موافقت با خط مصحف داشته و حفظ و ضبطشان اسانتر باشد از اینرو در هر شهر بدنبال قاریانی بودند که علاوه بر ثقه بودن و امانتداری و ممارست طولانی در امر قرائت از ویژگیهای خاص مذکور در قرائت – مطابقت با خط مصحف ، حفظ و ضبط اسان و...- نیز برخوردار باشد .[۲۷]


ایشان در بیان دیدگاه یکی دیگر از عالمان علوم قرانی در عدم لزوم تمسک به قرائت قراء سبعه- که بمعنای عدم ثبوت تواتر ونیز عدم احراز حجیت انها می باشد - اظهار می دارد بر لزوم تمسک به قرائات اینان و عدم جواز قرائت دیگران هیچ دلیلی ذکر نشده است .


انتخاب قراء سبعه توسط عده ای از متاخرین صورت گرفته است و برخی توهم عدم جواز تعدی از انان را اظهار نموده اند . [۲۸]


نتیجه انکه از منظر مشهور اهل سنت قرائات سبعه متواتر بوده در حالی که از منظر مشهور بلکه جمهور امامیه و برخی از اهل سنت تواتر این قرائات قابل اثبات نمی باشد .

4-دلائل قائلین به تواتر قرائات سبعه [۲۹] :

تبصره

قبل از بیان ادله قائلین به تواتر قرائات سبعه ذکر دو نکته لازم است :


1-عدم ملازمه بین تواتر قران و تواتر قرائات :

ایه الله خوئی در این زمینه می نویسد :

شکی نیست که به اجماع مسلمین و عالمان فریقین – جز عده قلیلی از انان - همه سور و ایات قرانی از طریق تواتر ثابت شده است بنابر این تواتر یا عدم تواتر قرائات که به کیفیت اداء قاریان و کتابت کاتبان بر می گردد به تواتر اصل قران خدشه ای وارد نخواهد کرد چنانچه ادله نفی تواتر قرائات خدشه ای به تواتر قران وارد نمی کند [۳۰]


ایشان در بخش دیگری از گفتارشان در عدم ملازمه بین ایندو می فرماید : از امور مسلم و قطعی ان است که تواتر قران ، مستلزم ثبوت تواتر قرائات نمی باشد . زرقانی به نکته مذکور اعتراف نموده و می گوید : برخی نسبت به قرائات سبع مسیر افراط را پیموده و حکم به کفر منکرین تواتر این قرائات نموده اند چون از منظر اینان عدم تواتر قرائات ، مستلزم عدم تواتر قران خواهد بود در حالی که این مبنا ناصحیح بوده و بین ایندو هیچگونه ملازمه ای وجود ندارد .[۳۱]

2- ثبوت تواتر قرائات از پیامبر ص مراد از تواتر این قرائات - در نزد قائلین به ان - تواتر از ناحیه پیامبر ص می باشد . بدیهی است این معنا با تواترقرائات از قراء سبع متفاوت خواهد بود چون تنها تواتر قرائات از پیامبر ص است که اثار شرعی بر ان مترتب خواهد بود .

ادله قائلین به تواتر قرائات سبعه :

قائلین به تواترقرائات سبعه دلائلی را دراثبات ادعای خویش بیان می کنند :

دلیل اول : اجماع

در برخی از منابع اهل سنت بر تواتر قرائات سبعه ادعای اجماع یا شهرت شده است که بعنوان نمونه دو مورد از انها را بیان می کنیم :


زرکشی در البرهان

از منظر ایشان قرائات سبعه در نزد جمهور متواتر بلکه مشهور بوده و انکار اقلیتی نظیر مبرد و فاقد اعتبار است .[۳۲]


سیوطی در الاتقان :

ایشان به نقل ازقاضي جلال الدين البلقيني می گوید : قرائات به سه قسم متواتر احاد و شاذ تقسیم می گردد . بخش متواتر ان قرائات سبعه می باشد و بخش احاد ان ، قرائت قراء ثلاثه – که به قراء سبعه ضمیمه می گردد - و بخش شاذ ان قرائت تابعین می باشد . [۳۳]


نقد و بررسی

باید گفت ادعای اجماع بر تواتر قرائات سبع حتی در نزد اهل سنت قابل اثبات نیست چنانکه زرکشی بعد از استناد قول " تواترقرائات به جمهور اهل سنت ، تواتر مذکور را تواتر عن النبی ص ندانسته بلکه انرا تواتر از ائمه سبعه می داند که فاقد اثر شرعی است .


ایشان در تعلیل عدم ثبوت تواتر قرائات سبعه عن النبی ص می نویسد : اسناد ائمه قرائات سبعه در کتب قرائات موجود است . در این کتابها قرائات اینان از طریق خبر واحد نقل شده و تواتر در ان وجود ندارد[۳۴]


سیوطی نیز بعد از استناد قول تواتر قرائات به جمهور در رد ان می نویسد  :


بهترین سخن در رد قول به تواتر قرائات از أبو الخير بن الجزري می باشد . ایشان در اغاز کتاب النشر می نویسد :


هر قرائتی که واجد سه رکن : موافقت اجمالی با موازین ادبیات عرب ، موافقت احتمالی با یکی از مصاحف عصر عثمان و نیز از سند صحیح برخوردار باشد قرائت صحیح بوده و رد ان جایز نیست . چنین قرائتی از مصادیق احرف سبعه ای است که قران بدان نازل شده است . بر مردم نیز قبول چنین قرائتی لازم است هر چند این قرائت خارج از قرائات سبعه یا عشره و ...باشد. قرائاتی که فاقد یکی از ارکان سه گانه مذکور باشد ضعیف شاذ یا باطل شمرده خواهد شد هر چند از مصادیق قرائات سبعه یا برتر از انان باشند .[۳۵]


ایشان در ادامه از ابوشامه نقل می کند که نباید به هیچیک از قرائات قراء سبعه مغرور شده و انها را براحتی پذیرفت و مهر صحت بر ان گذاشت . از طرفی قرائات سبعه به دو نوع مجمع علیه و شاذ تقسیم می گردد هر چند این قرائات بدلیل شهرت مجمع علیه بوده و سبب اعتماد و اطمینان نفس خواهد بود . [۳۶]


علامه طباطبائی نیز استناد قول "تواتر قرائات " را به جمهور اهل سنت تمام ندانسته و با ذکر مصادیق متعدد از عالمان اهل سنت که با دیدگاه مذکور- تواتر قرائات - مخالف هستند اجماع را مخدوش می داند . [۳۷]

ایه الله خوئی نیز ادعای اجماع تواتر قرائات را مخدوش دانسته و معتقد است با اتفاق پیروان مذهب واحد، اجماع قابل تحقق نیست . [۳۸]


نتیجه انکه با توجه به نکاتی که ذکر گردید اجماع ادعاشده بر تواتر قرائات سبعه قابل اثبات نیست .

دلیل دوم : اهتمام صحابه و تابعین نسبت به قران

مرحوم خوئی در بیان دلیل دوم قائلین به تواتر قرائات می فرماید:

اهتمام صحابه و تابعین به قرائت و حفظ قران ، مقتضی تواتر قرائات این کتاب اسمانی خواهد. [۳۹]


ایشان در پاسخ دلیل مذکور اظهار می دارد : حد دلیل مذکور اثبات تواتر اصل قران است نه تواتر قرائات ؛ بویژه انکه قرائات برخی ازقراء سبعه بر اساس اجتهاد شخصی یا سماع انان از دیگران بوده است . بنابر این اگر دلیل مذکور را سبب تواتر قرائات سبع بدانیم در اینصورت تواتر اختصاص به قراء سبعه نداشته بلکه قرائات دیگر نیز متواتر خواهد بود که بطلان چنین ادعائی روشن می باشد .


ایشان در ادامه با بیان اینکه حصر قرائات به هفت نفر در قرن سوم صورت گرفته است می فرماید: قبل از قرن سوم اثری از قرائات سبع در تاریخ دیده نمی شود بنابر این لازمه چنین امری ان است که یا تواتر همه قرائات را بپذیریم یا اینکه در موارد اختلاف هیچ قرائتی را متواتر ندانیم . بدیهی است دیدگاه اول باطل و دیدگاه دوم متعین خواهد بود .[۴۰]


دلیل سوم  : ملازمه بین تواتر قران و تواتر قرائات سبعه


ایه الله خوئی درتبیین دلیل سوم بر اثبات تواتر قرائات سبعه می فرماید : هر گاه قرائات سبعه را متواتر ندانیم قران نیز از تواتر خارج می گردد و از انجا که تالی باطل است مقدم نیز همانند ان باطل خواهد بود . توضیح انکه قران از طریق حفاظ و قراء معروف بما رسیده است بنابر این اگر قرائات اینان را متواتر ندانیم تواتر قران نیز مخدوش می گردد .


ایشان در پاسخ دلیل مذکورر نخست اظهار می دارد اولا تواتر قران مستلزم تواتر قرائات نیست بجهت انکه اختلاف در کیفیت قرائت کلمه ، سبب اختلاف در اصل وجود ان کلمه نخواهد بود نظیر اختلاف راویان در تاریخ هجرت پیامبر ص که منافات با اتفاق انان در اصل هجرت ان حضرت نخواهد داشت .


ثانیا : ان چیزی که از طریق قراء مختلف به ما رسیده است نحوه قرائت است اما اصل قران از طریق تواتر بما رسیده است و قراء در این جهت نقشی نداشتند حتی اگر این قراء وجود نداشتند باز هم تواتر قران ثابت بود. [۴۱]


دلیل چهارم  : لازمه عدم تواتر قرائات عدم تواتر برخی از کلمات قران خواهد بود :


ایه الله خوئی در تبیین این دلیل که -ابن حاجب ان را نقل نموده است - می فرماید : هرگاه تواتر قرائات را نپذیریم لازمه اش این است که برخی از کلمات قران از تواتر خارج گردد نظیر "ملک و مالک "– در سوره حمد- و ...؛ از طرفی تخصیص تواتر به یک از اندو ، ترجیح بلامرجح و باطل خواهد بود. [۴۲]


نقد ایه الله خوئی به دلیل چهارم  : اولا : لازمه این دلیل ، متواتر دانستن همه قرائات می باشد چون برخی از قراء اوثق و اعظم از قراء سبعه می باشند .در نتیجه اختصاص ان به قرائات سبع ترجیح بلامرجح خواهد بود . ثانیا اختلاف قرائت سبب اختلاف در اصل قران و مواداصلی کلمات نخواهد بود بلکه فقط سبب اختلاف در هیئت و اعراب می گردد.[۴۳]

نتیجه : ازمباحثی که در نقد ادله قائلین به تواتر قرائات مطرح گردید معلوم شد :

اولا قول به تواتر قرائات که به جمهور اهل سنت داده شده است تمام نبوده و تواتر مذکور مورد اتفاق بین انان نمی باشد .


ثانیا : قول به تواتر قرائات سبعه مستلزم تواتر قرائات دیگر هم خواهد بود در اینصورت تقدیم قرائات سبعه بر قرائات دیگر ترجیح بلامرجح می باشد .


ثالثا : تواتر قران ،مستلزم تواتر قرائات نمی باشد .


رابعا : عدم تواتر برخی از قرائات درقران کریم – نظیر مالک و ملک - مستلزم عدم تواتراصل کلمات قرانی نخواهد بود چون واژه ها و کلمات قران متواتر بوده و عدم تواتر برخی قرائات فقط در محدوده هیئات و اعراب کلمات می باشد .[۴۴]

5- ادله قائلین به عدم تواتر قرائات سبعه

در اثبات عدم تواتر قرائات سبعه که دیدگاه قاطبه امامیه و برخی از اهل سنت است دلائلی اقامه شده است که برخی از انها را به نقل از کتاب ارزشمند البیان فی تفسیر القران علامه خوئی بیان می کنیم :


دلیل اول : نقل قرائات سبعه از طریق خبر واحد به دیگران ایه الله خوئی در این زمینه می نویسد : تحقیق و استقراء حال روایان از قراء سبعه بیانگر ان است که قرائات قراء سبعه از طریق اخبار احاد بدست ما رسیده است بنابر این ادعای قطع به تواتر قرائات ناصحیح خواهد بود مضافا به اینکه برخی از روایان از قراء سبعه وثاقتشان ثابت نشده است . [۴۵]


دلیل دوم : نقل قرائات سبعه از طریق خبر واحد به راویان


ایشان در بیان دلیل دوم می فرماید :


تحقیق در طرق راویان از قراء نیز مقتضی ان است که قرائات مذکور-قراء سبعه - از طریق خبر واحد به انان منتقل شده است در این صورت اطمینان راویان به تواتر قرائات قراء سبعه ناممکن خواهد بود . [۴۶]


دلیل سوم : ثبوت تواتر قرائات به قراء سبعه نه تواتر النبی ص


ایشان در تبیین دلیل سوم می فرماید :

اسناد راویانی که قرائات سبعه را از قراء خاص نقل می کنند بیانگر ان است که تواتر "قرائات از قراء" ثابت است در حالی که معیار اصلی ثبوت تواتر "قرائات عن النبی ص" می باشد که منشا اثار شرعی خواهد بود . [۴۷]

دلیل چهارم  : اجتهاد قراء سبعه در نوع قرائتشان


ایشان در تبیین دلیل مذکور می فرماید : نوع استدلال و احتجاج قراء سبعه به صحت قرائت خویش بیانگر ان است که قرائتشان بر مبنای اجتهاد شخصی شان بوده است در نتیجه چنین اجتهادی تنها بر ای صاحبانش حجیت داشته و برای دیگران فاقد حجیت خواهد بود .[۴۸]


دلیل پنجم : نقض تواتر قرائات با وجود مخالفت بسیاری از اعلام فریقین با ان

مفاد دلیل مذکور ان است که برغم مخالفت بسیاری از اعلام اهل سنت چگونه می توان تواتر قرائات سبعه را اثبات نمود .


ایه الله خوئی در ادامه دلیل مذکور گفتار برخی از این اعلام را در مخالفت با تواتر قرائات سبعه بیان می کند .[۴۹]


دلیل ششم : نامعقول بودن تواتر قرائت قراءسبعه


باید گفت علاوه بر دلائل متقنی که از کتاب البیان فی تفسیر القران ذکر گردید نامعقول بودن تواتر قرائات قراء سبعه را می توان بعنوان ششمین دلیل - برعدم تواتر- ان دانست . تصدیق این امر با تصوردقیق تواتر قرائات امری بدیهی خواهد بود چون معنای تواتر قرائات قراءسبعه از دیدگاه قائلین بدان ان است که قران به این هفت قرائت نازل شده و پیامبر ص ان را به همین گونه قرائت کرده اند .بدیهی است تصور این امر – که جبرئیل قران را به هفت وجه برای پیامبر ص قرائت و نازل نموده – سبب وهن قران بوده و ان را از مرتبه عالی تنزل خواهد داد .

==6- حجیت یا عدم حجیت قرائات سبعه== [۵۰]

از جمله مباحث مهم در مساله قرائات سبعه ،مبحث حجیت و عدم حجیت ان است . ایه الله خوئی این موضوع را در دو مرحله مورد بحث قرار داده اند  :


1 – حجیت قرائات سبعه : برخی از عالمان به حجیت قرائات سبعه قائل بوده و معتقد به جواز استنباط حکم از انها هستند . ایه الله خوئی در نقد دیدگاه مذکور می فرمایند : قول حق ان است که این قرائات بدلیل عدم وجود دلیل ، فاقد حجیت می باشد بجهت انکه هریک از قراءسبعه در قرائتشان احتمال اشتباه داده و از ناحیه عقل یا شرع دلیلی بر لزوم تبعیت از قارئ مخصوص هم نرسیده است . از طرفی عقل و شرع ما را به عدم تبعیت از غیر علم فرامی خواند .


از طرفی قرائات مذکور بدلیل انکه روایت از معصومین ع نیستند ادله حجیت خبر واحد هم شامل انها نمی گردد بعلاوه اینکه محتمل است قرائات مذکور ناشی از اجتهاد شخصی شان باشد چنانکه گفتار برخی از اعلام موید احتمال مذکور می باشد بویژه انکه مصاحف ارسال شده به شهرهای مختلف فاقد نقطه و اعراب بوده است .


ایشان در ادامه قرائنی را در تایید اینکه مبنای قرائات قراء ،اجتهادات شخصی انها بوده و نمی توان انرا بعنوان روایت عن النبی ص پذیرفت ، ذکر می کند . نکته دیگر در عدم حجیت قرائات ان است که مطالعه و بررسی تراجم برخی از قرا حاکی از عدم وثاقت برخی از انهاست . [۵۱]


نتیجه انکه دلیلی بر حجیت قرائات سبعه وجود ندارد .


2 – جواز یا عدم جواز قرائت به قرائات سبعه در نماز  :


ایه الله خوئی در این زمینه می نویسد : جمهوراعلام فریقین بجواز قرائات سبع در نماز فتوا داده بلکه عده ای از انان ادعای اجماع نموده اند حتی برخی از انان فتوا به جواز قرائات عشره داده و برخی دیگر نیز به جواز هر قرائتی که مطابق اصول ادبیات عربی یا مطابق یکی از مصاحف عثمانی – حتی بنحو احتمال البته بشرط صحت سند - باشد قائل شده اند[۵۲]


نقد ایه الله خوئی ره به دیدگاه جمهور فریقین

ایشان معتقد است مقتضای اصل اولیه ، عدم جواز قرائات مذکوردر نماز می باشد: حق ان است که قاعده اولیه مقتضی عدم جواز هر نوع قرائتی – در نماز- است که از ناحیه پیامبر ص یا یکی از معصومین ثابت نشده است بجهت انکه در قرائت نماز، شرط لازم احراز قران بودن است بنابر این قرائتی که فاقد شرط مذکور باشد مشروعیت نخواهد داشت .


ایشان درادامه می نویسد : بر اساس قاعده عقلی "اشتغال یقینی مستدعی برائت و فراغ یقینی است" اکتفا نمودن به هریک از قرائت مالک و ملک – سوره حمد - در نمازجائز نمی باشد .


ایشان در ادامه نسبت به لزوم قرائت سوره کامل بعد از حمد درنماز می فرماید :


لازم است سوره ای جهت قرائت انتخاب گردد که اختلاف قرائت دران نباشد . [۵۳]


نکته پایانی انکه از منظر ایشان در صورتی که مشروعیت قرائتی خاص از ناحیه معصومین ثابت گردد و یا در عصر انان متعارف بین مسلمین باشد در اینصورت اکتفا به ان - بدلیل عدم ردع انان از قرائت خاص و نیز از باب" إقرأ كما يقرأ الناس " إقرؤا كما علمتم " - قطعا صحیح بوده و فقط قرائات شاذ فاقد اعتبار خواهد بود.[۵۴]


==7- بررسی روایات نزول قران به سبعه احرف و نسبت ان با قرائات قراء سبعه== [۵۵]


اخرین مبحث این مقاله، بررسی روایاتی است که در زمینه "نزول قران بر سبعه احرف" در منابع روائی فریقین ذکر شده است . در این مرحله نخست روایات مذکور را بیان نموده و انگاه دیدگاه عالمان فریقین را نسبت به ان بیان می کنیم :

الف - روایات “نزول قران به سبعه احرف” در منابع اهل سنت  :

1-از پیامبر ص نقل شده است که فرمود : جبرئیل قران را نخست بر یک حرف بر من نازل کرد و من بعد از مراجعت پیوسته از او طلب می کردم که انرا – تعداد حروف – را بیشتر کند تا اینکه به هفت حرف رساند. [۵۶]


2 –ابی بن کعب می گوید : درمسجد مردی را دیدم که قرائت نمازش را بشکل خاصی می خواند . من به شیوه قرائتش اعتراض کردم. سپس فرد دیگری را دیدم که قرائتش با نفر نخست مخالف بود . همگی بر پیامبر ص وارد شده و ماجرا را برای حضرت نقل کردم . حضرت قرائت هر دو را برغم مخالفتشان با یکدیگر تاییدکرد و چون حال مرا مشاهده کرد دستی بر سینه ام نهاد و فرمود: قران نخست بر یک حرف بر من نازل شد از خداوند درخواست کردم که بر امت من قرائت قران بر یک حرف دشواراست از اینرو - بتدریج و درطی سه مرحله درخواست - در مرحله سوم قران بر من به هفت قرائت نازل گردید .[۵۷]


3 – ابوهریره از پیامبر ص نقل می کند که ان حضرت فرمود : قران بر هفت حرف نازل شده است پس انرا بهمین صورت قرائت کنید . فقط هیچگاه رحمت را بعذاب و عذاب را به رحمت ختم نکنید .[۵۸]


4- در روایتی دیگر از پیامبرص نقل شده است که فرمود :قران بر هفت حرف عليم ،حكيم ،غفور، رحيم نازل شده است .[۵۹]


نظیر روایات فوق در منابع مختلف روائی اهل سنت ذکر شده است .[۶۰]

ایه الله خوئی بعد از ذکر روایات مذکور می فرماید :


اینها مهمترین روایات در زمینه نزول قران به سبعه احرف بود که همه انها از طریق اهل سنت رسیده است . [۶۱]

ب- روایات "نزول قران علی سبعه احرف" در منابع شیعی

نظیرروایاتی که در منابع اهل سنت در زمینه نزول قران بر سبعه احرف ذکر گردید در منابع شیعی نیز دیده می شود که برخی از انها را در اینجا بیان می کنیم : حمادبن عثمان می گوید از امام صادق ع سئوال کردم : چرا احادیثی که از شما رسیده است با یکدیگر متفاوت است ؟ امام ع فرمود :قران بر هفت حرف نازل شده است و نزدیک ترین امر برای امام ان است که بر اساس هفت وجه فتوی بدهد . [۶۲]


اهل بیت ع از پیامبر ص نقل فرموده اند که : پیک وحی از جانب خداوند متعال بر من نازل شد که امرالهی بر ان تعلق گرفته است که قران را بر یک حرف قرائت کنی . به خداوند متعال عرضه داشتم که دستورت را بر امتم وسعت داده و اسان کن . بار دیگر امر الهی بر قرائت به یک حرف تکرار شد؛ برای بار سوم نیز همین اتفاق افتاد اما در مرحله چهارم خداوند متعال فرمود : می توانی قران را بر هفت حرف قرائت نمائی نظربه اینکه در زمین از اغاز خلقتش، هفت عالم خلق شده است [۶۳]


در روایتی دیگر از امام باقر ع نقل شده است که : تفسیر قران بر هفت حرف می باشد که برخی از انها مربوط به گذشته و برخی از انها مربوط به اینده است که علم ان نزد ائمه ع می باشد . [۶۴]

در روایتی دیگر که از امام علی ع نقل شده است بجای سبعه احرف ، سبعه اقسام ذکر شده است : قران از جانب خداوند بر هفت قسم نازل شده که هر یک از انها کفایت می کند و ان عبارتند از :. أمر وزجر وترغيب وترهيب وجدل ومثل وقصص. [۶۵]


ج - دیدگاه عالمان فریقین در زمینه روایات نزول قران بر سبعه احرف :

دیدگاه زرکشی در البرهان

ایشان بعد از بیان ثبوت روایات مذکور در منابع معتبر اهل سنت و پذیرش انها [۶۶] به اختلاف گسترده اراء عالمان اهل سنت را در معنای سبعه احرف می پردازد :


ابن عربی می گوید : در معنای سبعه احرف هیچ نصی و اثری دیده نشده است و بین عالمان درمعنای ان اختلاف است . ابوحاتم می گوید 35 دیدگاه در این زمینه وجود دارد و برخی معتقدند مراد و هدف از سبعه احرف ، توسعه بر قاریان بوده از اینرو مفید حصر نمی باشد . [۶۷]


ایشان در ادامه 14قول را در معنای سبعه احرف بیان نموده و ضعیف ترین انرا قول دوم – که دران سبعه احرف بمعنی سبعه قرائت تفسیر شده است - می داند .[۶۸]


دیدگاه زرقانی در مناهل العرفان فی علوم القران ایشان روایات مذکوررا صحیح و معتبر دانسته وناقلین انرا جمع زیادی– 21نفر - از صحابه می داند .[۶۹]


ایشان سبعه احرف را نیز بمعنای "سبعه احرف فی الاختلاف " دانسته و در تبیین ان می نویسد :

موارد اختلاف در هر کلامی از هفت نوع خارج نیست :

1- اختلاف در اسم ها ازجهت إفراد وتثنية وجمع و مذکر و مونث 2- اختلاف أفعال از جهت ماضی ومضارع وأمر 3- اختلاف دروجوه إعراب 4- الاختلاف درنقص و زيادة

5- اختلاف درتقديم وتأخير

6- اختلاف به إبدال 7- اختلاف لغات و لهجه ها [۷۰]


ایشان در ادامه دلائل خویش را درانتخاب دیدگاه مذکور بیان می کند . [۷۱]


ایشان در تبیین مفاد حدیث نزول قران علی سبعه احرف می نویسد :


مراد از نزول قران بر سبعه احرف این است که مجموعه قران را - بجهت توسعه و تسهیلی که درقرائت ان داده شده است- می توان بر وجوه هفتگانه از موارد اختلاف که ذکر شد قرائت نمود بنابر این مراد از سبعه احرف این نیست که هر کلمه قران را بتوان بر هفت وجه قرائت نمود . [۷۲]


ایشان حکمت نزول قران علی سبعه احرف را تسهیل قرائت بر امت اسلامی می داند بویژه اعراب عصر نزول قران که بدلیل تنوع و کثرت قبائل در بین انها ، اشکال قرائات و لهجات شان با یکدیگر متفاوت بود. [۷۳]


ایشان تنوع قرائات را قائم مقام تعدد در ایات دانسته و انرا بیانگر نوعی بلاغت و اعجاز در جامعیت و کمال قران می داند مضافا انکه به رغم این همه تنوع در قران هیچگونه تناقضی نمی توان دران یافت بلکه ایات الهی هر یک مصدق و مفسر دیگری می باشد. [۷۴]


مفاد دیدگاههای مطرح شده – از زرکشی و زرقانی - ان است که مراد از سبعه احرف در روایات مذکور سبعه قرائات و سبعه لهجات می باشد .


دیدگاه فیض کاشانی ایشان در جمع بین روایات سبعه احرف و اختلافاتی که در مفادشان وجود دارد می نویسد : جمع بین روایات مذکور ان است که ایات قران مشتمل بر هفت قسم و هر یک از ایات قران مشتمل بر هفت بطن می باشد ضمن انکه قران بر هفت لغت نازل شده است .


ایشان در نقد کسانی که سبعه احرف را بمعنای سبعه قرائات تفسیر کرده اند می نویسد  : کسانی که سبعه احرف در روایات را به سبعه قرائات حمل کرده اند قطع نظر از تکلفی که در تعیین این قرائات مرتکب شده اند دیدگاهشان با روایات دیگر که نزول قران را به حرف واحد دانسته و منشا اختلاف قرائات را اختلاف روات می داند منافات دارد. [۷۵]


دیدگاه علامه طباطبائی

ایشان با اشاره به استفاضه و اشتراک مفهومی روایات نزول قران علی سبعه احرف بین الفریقین می نویسد : در معنای سبعه احرف بین عالمان فریقین اختلاف بحدی است که به 40 قول می رسد . ایشان حل اختلافات مذکور در روایات را با توجه با قرائنی که در متن انها وجود دارد بدینگونه مطرح می کند :


انچه که امر را در جمع فهم این روایات اسان می کند قرائنی است که در انها وجود دارد چون در برخی از انها امده است که مراد از هفت حرف عبارتست از: أمر وزجر وترغيب وترهيب وجدل وقصص ومثل و در بعض دیگر امده است مراد از سبعه احرف عبارتست از  : زجر وأمر وحلال وحرام ومحكم متشابه و از امام علی ع نیز نقل شده است که مراد از هفت حرف عبارتست از : أمر وزجر وترغيب - وترهيب وجدل ومثل وقصص [۷۶]

دیدگاه نهائی ایشان در معنای روایات سبعه احرف این است که مراد از سبعه احرف ، اقسام هفتگانه خطاب و بیان درقران می باشد.[۷۷]


دیدگاه ایه الله خوئی [۷۸]

ایشان در کتاب ارزشمند " البیان فی تفسیر القران " با نگاه مقارن ، به بررسی عالمانه و جامع روایات مذکور پرداخته و دیدگاه قائلین به صحت این روایات را بصورت مبسوط مورد نقد قرار داده است .خلاصه نقدهای ایشان به روایات نزول قران علی سبعه احرف ونیز اقوال مطرح شده در ان بشرح ذیل می باشد :


1-مخالفت احادیث مذکور- نزول قران علی سبعه احرف- با روایات صحیحه ای که از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است : ایشان در این رابطه می نویسد : مفاد این احادیث با صحیحه زراره که نزول قران را بر حرف واحد دانسته و منشا اختلاف در قرائات را راویان می داند مخالف است . در روایتی دیگر امام صادق ع قول به نزول قران بر سبعه احرف را به دشمنان اسلام نسبت داده و انرا دروغ می داند و اظهار می فرماید : ...ولكنه – قران - نزل على حرف واحد من عند الواحد قران. [۷۹]


ایشان بعد از ذکر حدیث مذکور می نویسد :

روایات سبعه احرف بدلیل مخالفت با قران و روایات صحیحه ای که از اهل بیت رسیده است فاقد حجیت بوده و ارزش بررسی سندی را ندارد. [۸۰]


2-تهافت و تناقض در متن روايات مذکور :


ایشان در تبیین ایراد مذکور می فرماید  : علاوه بر تعارض روایات سبعه احرف با روایات صحیحه دیگر در متن روایات مذکور نیز تناقض دیده می شود بدین معنا که از برخی روایات بدست می اید که نزول قران به سبعه احرف بعد از استزاده پیامبرص و بتدریج صورت گرفته است در حالی که از برخی دیگر بدست می اید این امر- نزول قران به سبعه احرف- در مرتبه سوم استزاده پیامبرص ، یکباره بوده است و در برخی دیگر نیز امده است که این امر یکباره و در مرتبه چهارم درخواست پیامبرص صورت گرفته است .


ایشان درادامه نمونه های دیگری از تناقض را در روایات مذکور بیان می کند.[۸۱]

3-عدم تناسب در سئوال و جواب برخی از روایات مذکور : در یکی از روایات تعدد قرائات به نقل از ابن مسعود امده است که اظهار داشت در تعداد ایات سوره ای از قران با جمعی اختلاف داشتیم ؛ بنزد رسول الله ص امده و به حضرتش عرضه داشتیم که در قرائت با یکدیگر اختلاف داریم. پیامبر ص برافروخته شده و از شدت ناراحتی فرمود :امتهای قبل ازشما بسبب همین اختلافات هلاک شدند انگاه امام علی ع از ناحیه پیامبر ص بما فرمود : قران را بهمان گونه که تعلیم داده شده اید قرائت کنید . [۸۲]


ایه الله خوئی ره در نقد روایت مذکور می نویسد : در سئوال و جوابی که در این روایت بیان گردیده است تناسبی وجود ندارد چون اختلاف اصلی بین ابن مسعود و دیگران در تعداد ایات یک سوره می باشد در حالی که سئوالشان از پیامبرص در زمینه اختلاف درقرائت و در پاسخ پیامبر ص نیز به مطلب دیگری پرداخته شده است . در نتیجه بین سئوال و جواب ارتباطی وجود ندارد.[۸۳]


4- عدم معنای معقول برای روایات سبعه احرف  :


متن گفتار ایشان در این زمینه عبارتست از : أضف إلى جميع ذلك أنه لا يرجع نزول القرآن على سبعة أحرف إلى معنى معقول ، ولا يتحصل للناظر فيها معنى صحيح . [۸۴]


ایشان در ادامه وجوه مختلفی را در معنای روایات مذکور بیان نموده و همه انها را مورد نقد قرار می دهد .

وجوه مختلف در معنای احادیث نزول قران به سبعه احرف

ایه الله خوئی در این رابطه می فرماید در تفسیر سبعه احرف هفت معنا بیان شده است :


وجه اول : المعاني المتقاربة :


ایشان در تبین معنای مذکور می نویسد : معنای نخستی که از الاحرف السبعه شده است متقارب بودن ان با کلماتی نظیر " عجل ، أسرع ، اسع " می باشد و این حروف هفتگانه تا عهد عثمان باقی بود اما ایشان ان قرائات را به حرف واحد محصور نمودو دستور به احراق سایر مصاحف که بر مبنای حروف ششگانه بودند داد.


ایشان موافقین دیدگاه مذکور را طبری ، قرطبی و بسیاری از اهل علم می داند. [۸۵]


ایشان دلیل قائلین به احتمال مذکور را برخی از روایات می داند؛ از جمله انکه در ذیل ایه" إنما يعلمه بشر 16 : 103 " امده است پیامبرص توسط فردی که وحی را می نگاشت مفتون گردید . بدینگونه که پیامبرص وقتی کلماتی نظیر : سميع عليم ، أو عزيز حكيم ، که در اواخر ایات قرار گرفته است به کاتب املا می نمود ، ان شخص از پیامبرص – در حالی که ان حضرت در حال دریافت ادامه وحی بود- .


درزمینه جزئیات مطالب وحی شده می پرسید که ایا اخر ایات نازل شده ، عزيز حكيم است یا سميع عليم ،یا عزيز عليم " ؟ پیامبر ص فرمود هرکدام را که بنویسی کافی است . کاتب گفت پیامبرص کیفیت نوشتن اخر ایات را بمن واگذار کرده است پس من هر چه را که بخواهم بنویسم . [۸۶].


ایشان سپس به روایت دیگری که قائلین وجه نخست بدان استناد نموده اند اشاره نموده و می نویسد : واستدلوا أيضا على ذلك بما تقدم من الروايات الدالة على التوسعة : " ما لم تختم آية رحمة بعذاب ، أو آية عذاب برحمة " [۸۷]


مفاد روایت مذکورتوسعه مردم در امر قرائت قران است مادامی که رحمت را به عذاب و عذاب را به رحمت تغییر ندهند .[۸۸]

اشکال به وجه اول :


1-نامعقول بودن معنای مذکور در بیشتر سور و ایات قران ایه الله خوئی درتبیین اشکال مذکور می فرماید : شاید بتوان معنای مذکور را در برخی از ایات قران تصور نمود اما در بیشتر ایات قران این معنا متصور نخواهد بود . [۸۹]


2- وجه اول ، سبب نابودی اساس قران می گردد :

ایشان در بیان ایراد مذکور می فرماید : هر گاه براساس این روایات مردم را در قرائت قران مجاز بدانیم که الفاظ قران را به کلماتی مشابه ان تغییر دهند قطعا این امر بتدریج سبب هدم قران می گردد . بعنوان نمونه : ایا هیچ عاقلی خود را مجاز می داند سوره یس را بدینگونه قرائت کند : يس ، والذكر العظيم ، إنك لمن الأنبياء ، على طريق سوي ، إنزال الحميد الكريم ، لتخوف قوما ما خوف أسلافهم فهم ساهون "


در حالی که پیامبرص بر اساس ایه" قل ما يكون لي أن أبدله من تلقاء نفسي إن أتبع إلا ما يوحى إلي 10 : 15 " حق تبدیل کلمات قران را ندارد پس چگونه دیگران حق چنین تغییری را خواهند داشت .


از طرفی در برخی از روایات امده است که پیامبر ص حتی از تغییر در کلمات دعا به کلمات مشابه نهی می نمود پس چگونه تغییر و تبدیل کلمات قران را تجویز می کرد. [۹۰]


ایشان درادامه ایراد وجه نخست -معنای "نزول قران علی سبعه احرف "- می فرماید :


هر گاه مراد از وجه نخست – المعانی المتقاربه – این است که پیامبر ص قران را به حروف هفتگانه قرائت می نمود در اینصورت بر گوینده این سخن لازم است بر اثبات گفتارش دلیل اورد بجهت انکه خداوند بر اساس ایه حفظ وعده به محافظت از قران را داده است .[۹۱]

3- توسعه قرائات بمعنای مذکور سبب بروز نقمت و منازعات بین مسلمین می گردد :


ایشان در تبیین نقد سوم بر وجه نخست می نویسد : بر اساس روایات سبعه احرف حکمت نزول قران بر این اساس بجهت توسعه بر امت بوده است در حالی که اختلاف قرائات سبب منازعات گسترده در جوامع اسلامی گردید بگونه ای که برخی دیگران را تکفیر می کردند . شدت این اختلافات بگونه ای بود که در عهد عثمان مصاحف مختلف جمع اوری و همه انان بجز مصحف واحد – که مردم مامور به استفاده از ان گردیدند – سوزانده شدند .[۹۲]


ایشان در پایان نقد احتمال نخست می فرماید : سستی وجه نخست بحدی است که متاخرین از اهل سنت بطور کلی انرا مردود می دانند و برخی بهمین جهت روایات سبعه احرف را از جمله روایات مشکل و متشابه می دانند .


وجه دوم : الأبواب السبعة


ایه الله خوئی در تبیین وجه دوم می فرماید :


وجه دوم ان است که بگوئیم مراد از حروف سبعه ، ابواب هفتگانه است که قران بر اساس ان نازل شده است که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال . ایشان مستند روائی این وجه را اینچنین بیان می کند که پیامبر ص فرمود: نخستین کتاب الهی از باب واحد و بر حرف واحدی نازل گردید اما قران از هفت باب و بر هفت حرف نازل گردید که عبارتند از : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ،ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال ؛ پس حلال قران را حلال و حرامش را حرام بدانید؛ اوامر انرا بجا اورده و از نواهی اش اجتناب نمائید ؛از امثال ان عبرت گرفته به محکماتش عمل و به متشابهاش ایمان بیاورید و بگوئید به همه انچه از ناحیه خداوند است ایمان داریم ."[۹۳]


اشکال به وجه دوم

ایشان در نقد وجه دوم – الابواب السبعه - می فرماید :

1-احتمال دوم بر خلاف ظاهر روایات "نزول قران بر سبعه احرف" است : .بنا بر این نمی توان روایات مذکور را تفسیر روایات سبعه احرف دانست .[۹۴]


2-روایت الابواب السبعه معارض با روایات دیگر است :


ایشان در این رابطه می فرماید :


روایت سبعه ابواب با روایت ابن مسعود که نزول قران را بر پنج باب می داند معارض است : حلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال [۹۵]


3- اضطراب در متن روایت مذکور- که بیانگر ابواب سبعه است - در تبیین نقد مذکور باید گفت مفاد روایت سبعه ابواب از جنبه معنا اضطراب دارد بدین معنا که اولا حرام و زجر بمعنای واحد می باشد ؛


ثانیا تقسیم مباحث قران به ابواب سبعه جامع نیست بجهت اینکه برخی از اموری که در قران کریم وجود دارد ابواب سبعه انرا شامل نمی گردد نظیر مباحث مربوط به مبدا ، معاد و قصص قرانی و اگر این موضوعات را بتوان در محکم و متشابه قرار داد پس می توان تمام مباحث قران را بجای ابواب سبعه در ذیل دو عنوان محکم و متشابه قرار دهیم . [۹۶]


4-منافات روایت مذکور - اختلاف معانی قران بر سبعه احرف - با احادیث توسعه بر امت

ایشان در این زمینه می نویسد : وجه دوم با فلسفه نزول قران به سبعه احرف که تسهیل امر بر امت بود منافات خواهد داشت بجهت انکه ارتباطی بین وجه دوم – ابواب سبعه – با تسهیل امر بر امت نخواهد بود . [۹۷]

5-تعارض روایت سبعه ابواب با روایاتی که سبعه احر ف را بمعنای دیگری می داند: ایشان در این زمینه می نویسد : در برخی از روایات سبعه احرف امده است که مراد از ان حروفی است که بین قراء در قرائتشان نسبت به انها اختلاف است .بدیهی است این معنا ارتباطی با سبعه ابواب نخواهد داشت- .[۹۸]


وجه سوم : الأبواب السبعة بمعنى آخر ایه الله خوئی در تبیین وجه سوم می فرماید : بر اساس برخی از روایات مراد از سبعه احرف، ابواب سبعه ذیل می باشد: الامر ، والزجر ، والترغيب ، والترهيب ، والجدل ، والقصص ، والمثل . ایشان در نقد وجه سوم می فرماید : نقدهای وجه دوم در اینجا نیز جاری می باشد : وجوابه يظهر مما قدمناه في الوجه الثاني . [۹۹]


وجه چهارم : اللغات الفصيحة ایشان در بیان وجه چهارم می فرماید : مراد از سبعه احرف ، لغات فصیح اعراب است که در قران ذکر شده است که برخی بلغة قريش ، برخی به لغة هذيل ، وبرخی به لغة هوازن ، برخی به لغة يمن ، برخی به لغة كنانة ، برخی به لغة تميم ، وبعضی دیگر به لغة ثقيف می باشد.[۱۰۰]


نقد وجه چهارم : ایراد اول : وجه چهارم - اللغات الفصيحة - بر خلاف ظاهر روایات نزول القران علی سبعه احرف است : ایراد نخست ایشان به وجه چهارم این است که  : در روایات سبعه احرف ، مراد از ان بیان گردیده است بنابر این حمل ان به معنای دیگر خلاف ظاهر خواهد بود .[۱۰۱]

ایراد دوم  : تنافی وجه چهارم با برخی از روایات :

گفتار ایشان در بیان ایراد دوم این است که  :

این وجه با مفاد برخی روایات که نزول قران را به لغات دیگر می داند مخالف است مضافا به اینکه حمل حروف سبعه به لغات هفتگانه قول بدون دلیل است. [۱۰۲]


ایراد سوم  : توالی فاسد بر وجه چهارم

سومین نقد ایه الله خوئی به وجه چهارم این است که : هر گاه مراد قائلین به این وجه ان است که قران مشتمل بر لغات دیگری است که لغت قریش در بین انها نیست در اینصورت با فلسفه نزول قران بر سبعه احرف که تسهیل بر امت بود منافات خواهد داشت بعلاوه انکه با واقعیت امر نیز منافات دارد چون لغت قریش فصیحترین لغت در بین لغات عصر نزول بود.. و اگر مراد قائلین این است که سبعه احرف مشتمل بر لغات دیگر نیز می باشد لکن با لغت قریش هماهنگ نیست در اینصورت حصرش به هفت لغت بدون وجه خواهد بود.[۱۰۳] .


وجه پنجم : لغات مضر ایشان در تبیین وجه پنجم می فرماید : مراد از سبعه احرف لغات هفتگانه ازلغات مضر است که در قران بصورت پراکنده ذکر شده است  : لغات قريش ، وأسد ، وكنانة ، وهذيل ، وتميم ، وضبة ، وقيس . ایشان در نقد این وجه می فرماید : تمام نقدهای وجه چهارم به این وجه نیز وارد است .[۱۰۴]

وجه ششم : الاختلاف في القراءات

ایه الله خوئی در تبیین وجه ششم می فرماید : برخی معتقدند مراد از حروف سبعه اختلافات هفتگانه در قرائات بشرح ذیل می باشد : -اختلاف در حرکت بدون تغییر در معنا و صورت نظیر هن اطهر لکم به ضم اطهر و فتح ان -اختلاف در اعراب با تغییر صورت و معنا نظیر: ربنا باعد بین اسفارنا به صیغه امر و ماضی


-اختلاف در حروف و تغییر در معنا بدون تغییردر صورت نظیر: کالعهن المنفوش وكالصوف المنفوش " -اختلاف در صورت و معنا نظیر : " وطلح منضود وطلع منضود "تغییر بسبب -اختلاف در تقديم و تأخير نظیر : " وجاءت سكرة الموت بالحق ، وجاءت سكرة الحق بالموت "


-اختلاف در زیاده و نقصان نظیر: " تسع وتسعون نعجة أنثى . وأما الغلام فكان كافرا وكان أبواه مؤمنين . فإن الله من بعد اكراههن لهن غفور رحيم ".[۱۰۵]


نقد وجه ششم :

گفتارایه الله خوئی در نقد وجه ششم:

ایراد اول : عدم دلیل بر ادعای مذکور – ادعای بی دلیل –


ایشان می فرماید : اولا دلیلی بر اثبات وجه نخست وجود ندارد بویژه انکه مخاطبین روایات مذکور شناختی نسبت به انواع اختلاف در قرائات نداشتند .[۱۰۶]


ایراد دوم : تغیر و عدم تغیر معنا سبب انقسام اختلاف قرائت به دو وجه نمی شود : ثانیا اختلاف و عدم اختلاف در معنا سبب انقسام قرائت به دو قسم نخواهد چون شکل تلفظ و قرائت بسبب ان متعدد نخواهد شد در نتیجه اختلاف در" طلح منضود . وكالعهن المنفوش " یک قسم خواهد بود .[۱۰۷]


ایراد سوم : بقاء صورت لفظ و عدم بقاء ان ، سبب انقسام قرائت به دو وجه نمی گردد :


ثالثا : یکی از وجوه ذکر شده در اختلاف قرائات بقاء صورت و عدم بقاء صورت لفظ بود باید گفت این نوع اختلاف نیز سبب اختلاف در قرائت نمی گردد چون بقاء صورت، مربوط به مکتوب می باشددر حالی که قران نازل شده از ناحیه خداوند بصورت مقروء – خوانده شده – بر پیامبر ص می باشد - .بعبارت دیگر سنخ قران از سنخ مقروء است نه مکتوب ؛ از اینرو بقاء و عدم بقاء صورت در ان تاثیری نخواهد داشت . [۱۰۸] -


ایراد چهارم : مخالفت وجه ششم با نص روایات نزول قران بر حرف واحد رابعا نص روایات مذکور ان است که قران بر حرف واحد نازل شده است و از طرفی شکی نیست که مراد از حرف واحد ، یکی از موارد اختلافات هفتگانه ای که ذکر شد نیست .[۱۰۹]

ایراد پنجم : کثرت موارد اتفاق و اشتراک در قران خامسا: در بسیاری از موارد بین قراء در قرائت اتفاق حاکم است بنابر این اقسام مذکور به انضمام موارد هفتگانه ، هشت قسم خواهد بود . [۱۱۰]

ایراد ششم : خروج وجه ششم از مورد روایات نزول قران علی سبعه احرف – اختلاف در کلمات - : سادسا مورد اختلاف در روایات سبعه احرف، اختلاف در کلمات بود در اینصورت بیان پیامبر ص در حل اختلاف به اینکه قران بر هفت قرائت نازل شده است ارتباطی با مورد روایات نخواهد داشت . [۱۱۱]


وجه هفتم : اختلاف قرائات بمعنای دیگر :


ایشان در تبیین این وجه می فرماید : مراد از سبعه احرف اختلاف قرائات بمعنای ذیل می باشد : اختلاف أسماء از جهت إفراد ، وتثنية ، وجمع ، وتذكير ، وتأنيث . اختلاف افعال از جهت ماضی ، ومضارع ، وأمر . اختلاف دروجوه اعراب . اختلاف در نقص و زيادة . اختلاف در تقديم وتأخير . اختلاف به ابدال اختلاف لغات " اللهجات "نظیر : فتح ، وإمالة ، وترقيق ، وتفخيم ، واظهار ، وادغام ،[۱۱۲]

نقد وجه هفتم :

ایشان در نقد وجه هفتم می فرماید: اولا ایراد اول و چهارم و پنجم وجه سابق بر این وجه نیز وارد می گردد. مضافا به اینکه : اختلاف در اسماء و افعال سبب انقسام اختلاف به دو قسم نمی گردد بجهت انکه قدر جامع هر دو انها اختلاف در هیئت می باشد بنابر این هر گاه بخواهیم تمام خصوصیات را در این تقسیم ملاحظه کنیم اقسام بیشتر از این موارد خواهد شد بدین معنا که در اینصورت هر کدام از موارد مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث و ماضی و مضارع و امر و....اقسام مستقلی خواهند بود. [۱۱۳]


ایشان در ادامه ، وجوه صحیح اختلاف در قرائات را اینگونه بیان می کند: 1- اختلاف در هیئت کلمه بدون اختلا درماده نظیر : اختلاف في لفظ " باعد " بين صيغة ماضي و امر ، ودر كلمة " أمانتهم " بین جمع وافراد . 2- اختلاف در مادة كلمة بدون هیئت نظیر : هيئتها ، اختلاف در لفظة " ننشرها " بين الراء والزي . 3- اختلاف در مادة وهيئت نظیر اختلاف در " العهن والصوف " . 4- اختلاف در هيئت جملة بسبب اختلاف در اعراب ، نظیر اختلاف " وأرجلكم " بين النصب والجر 5- اختلاف به تقديم تأخير ، 6- اختلاف به زيادة ونقصان [۱۱۴]


وجه هشتم : مراد از سبعه احرف در روایات بیان کثرت است : ایشان در تبیین وجه هشتم می فرماید : این قول که به قاضی عیاض و تابعینش نسبت داده شده است بیانگر ان است که همانطور که از لفظ سبعین و سبعمائه کثرت دهها و صدها اراده شده است مراد از سبعه احرف در روایات نیز بیان کثرت می باشد.


نقد وجه هشتم : این وجه مخالف ظاهر روایات سبعه احرف است : این قول بر خلاف ظهور بلکه خلاف نص روایات سبعه احرف بوده و اساسا انرا نمی توان قول مستقلی دانست چون معنای حروف سبعه در ان بیان نشده است.[۱۱۵]

وجه نهم : مراد از سبعه احرف در روایات قرائات سبعه است : باید گفت وجه نهم همان وجهی است که فصل دهم رساله حاضر جهت بررسی و تحلیل ان نگاشته شده است .


نقد وجه نهم :

ایشان در نقد وجه مذکور می فرماید :

اگر مراد از قرائات سبعه ، قرائات قراء سبعه معروف ا ست بطلانش در مبحث تواتر قرائات اثبات گردید. [۱۱۶]


و اگر مراد غیر ان باشد باید گفت تعداد قرائات بیش از هفت قرائت بوده و منحصر نمودن ان به سبع قرائات بدون وجه خواهد بود .[۱۱۷]

وجه دهم : لهجه های گوناگون

ایشان در تبیین وجه مذکور می فرماید : این قول که مختار رافعی است بیانگر ان است که اقوام مختلف عرب از لهجه های گوناگونی برخورد بوده و برخی از انها در تلفظ حروف خاص با یکدیگر اختلاف دارند از اینرو جهت تسهیل بر امت لهجه های گوناگون بر اساس روایات مذکور مشروعیت داشته و ایرادی به ان وارد نیست .[۱۱۸]

نقد وجه دهم : ایه الله خوئی ره با اینکه وجه مذکور را احسن الوجوه دانسته اما ایراداتی را بدان وارد می داند : اولا معارض با روایاتی است که قران را نازل شده به لغت قریش می داند . ثانیا منافی با روایتی است که شان نزول روایت سبعه احرف را در جائی می داند که بین دو نفر از قبیله قریش در اصل وجوهر کلمه اختلاف بودنه اختلاف در شکل قرائت ان . رابعا وجه مذکور مخالف ظهور بلکه مخالف نص روایات سبعه احرف می باشد .خامسا لازمه وجه مذکور جواز قرائت به لهجه ها ی گوناگون می باشد در حالی که این امر خلاف سیره مسلمین می باشد. [۱۱۹]


خلاصه دیدگاه ایه الله خوئی نسبت به روایات سبعه احرف : از منظر ایشان هیچیک از وجوه دهگانه ای که در توجیه روایات نزول قران بر سبعه احرف بیان گردید تمام نمی باشد بویژه انکه در روایات وارد شده از اهلبیت ع مفاد روایات سبعه احرف تکذیب شده است [۱۲۰] نتیجه مباحث مطرح شده در روایات سبعه احرف


بعد از بیان دیدگاههای فریقین در معنای روایات سبعه احرف می گوئیم : در بین اقوال مطرح شده گفتار ایه الله خوئی از ارجحیت بیشتری برخوردار است ؛ بنابر این روایات مذکور بدلیل مخالفت با قران و روایات صحیح و نیز غیر تام بودن وجوه ذکر شده برای ان ، مقبول نخواهد بود .

نتائج

1- برغم مصونیت قران کریم از تحریف لفظی مواردی در ان بچشم می خورد که در شیوه قرائت ، کتابت و اعراب گذاری انها بین مصاحف اختلافاتی وجود دارد .


2- بخش مهمی از اختلاف قرائات ، معلول تنوع زبان ، لحن و لهجه های گوناگون می باشد .


3-پدیده اختلاف قرائات بجهت تنوع زبان و لهجه اختصاص به قران نداشته بگونه ای که می توان ان را در تمام مکتوبات بشری سرایت داد .


3- تمامی علمای فریقین در این مساله که " تواتر شرط اصلی اثبات قران بوده و بدون ان نمی توان هیچ ایه و سوره ای را بعنوان قران تلقی نمود " اتفاق نظر داشته و اختلافشان به کیفیت قرائت برخی از کلمات ان برمی گردد.


4- تواتر قران مورد اتفاق فریقین بوده در حالی که تواتر قرائات توسط عده ای ادعا شده است . 5-ادله ذکر شده در اثبات تواتر قرائات سبعه مورد نقد قرار گرفته است .


6-روایات نزول قران بر سبعه احرف ارتباطی با مساله قرائات سبعه نداشته و از جنبه سندی و دلالتی نیز مورد بحث علمای فریقین قرار گرفته است .


7-هیچیک از معانی ذکر شده در تفسیر روایات نزول قران علی سبعه احرف مقبول نمی باشد .

پانویس


  1. صفحات في علوم القراءات ص 9- ....وهي في الأصل بمعنى الجمع والضم، تقول: قرأتُ الماءَ في الحوض أي: جمعته فيه، وسمي "القرآن" قرآنًا؛ لأنه يجمع الآيات والسور ويضم بعضها إلى بعض
  2. همان ؛ مناهل العرفان فی علوم القران الزرقانی ج 1ص 284
  3. صفحات في علوم القراءات ص 9-
  4. البرهان زرکشی ج 1ص 318واعلم أن القرآن والقراءات حقيقتان متغايرتان ، فالقرآن هو الوحي المنزل على محمد صلى الله عليه وسلم للبيان والإعجاز ، والقراءات هي اختلاف ألفاظ الوحي المذكور في كتبة الحروف أو كيفيتها ; من تخفيف وتثقيل وغيرهما
  5. البیان فی تفسیر القران ص 157 : ان الواصل إلينا بتوسط القراء إنما هو خصوصيات قراءاتهم وأما أصل القرآن فهو واصل إلينا بالتواتر بين المسلمين ، وبنقل الخلف عن السلف وتحفظهم على ذلك في صدورهم وفي كتاباتهم ، ولا دخل للقراء في ذلك أصلا ، ولذلك فإن القرآن ثابت التواتر حتى لو فرضنا أن هؤلاء القراء السبعة أو العشرة لم يكونوا موجودين أصلا . وعظمة القرآن أرقي من أن تتوقف على نقل أولئك النفر المحصورين
  6. توضیح این امر و بیان اقوال فریقین در ادامه مباحث ذکر می گردد .
  7. مناهل العرفان فی علوم القران ج 1ص 287
  8. القران فی الاسلام : ص 146اشتهر كثيرا سبعة من قراء الطبقة الثالثة وأصبحوا المرجع في علم القراءة وغطوا على القراء الآخرين ، وهكذا اشتهر كل واحد من هؤلاء السبعة راويان من بين الرواة الذين لا يعدون حصرا ،
  9. القران فی الاسلام : ص 146-151: والقراء السبعة مع الراويين عنهم هذه أسماؤهم : 1 ابن كثير مكي والراوي عنه قنبل وبزي يرويان عنه بواسطة واحدة . 2 نافع مدني والراوي عنه قالون وورش . 3 عاصم كوفي والراوي عنه أبو بكر شعبة بن العياش وحفص ، والقرآن الموجود عند المسلمين اليوم هو بقراءة عاصم هذا برواية حفص . 4 حمزة كوفي والراوي عنه خلف وخلاد يرويان عنه بواسطة . 5 الكسائي كوفي الراوي عنه دوري وأبو الحارث . 6 أبو عمرو بن العلاء بصري والراوي عنه دوري وسوسي يرويان عنه بواسطة . 7 ابن عامر والراوي عنه هشام وابن ذكوان يرويان عنه بواسطة . وهناك قراءات أخرى غير مشهورة ، كالقراءات المذكورة عن بعض الصحابة والقراءات الشاذة التي لم يعمل بها ، وقراءات متفرقة توجد في أحاديث مروية عن أئمة أهل البيت عليهم السلام ، الا أنهم أمروا أصحابهم باتباع القراءات المشهورة
  10. دراسات قرآنیه، صغیر، محمد حسین علی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1413، ص 110 - 111.؟؟؟؟؟ دکتر محمد حسین علی الصغیر در این باره می نویسد : تظل القضیه قضیه تاریخیه فحسب، إذ القرآن المعاصر الذی اجمع علیه العالم الاسلامی و هو ذات القرآن الذی نزل به الوحی علی رسول اللّه(ص) مرقوم بروایة حفص لقراءة عاصم بن ابی النجود الکوفی، باستثناء المغرب العربی الذی اعتمد قراءة نافع المدنی بروایة ورش
  11. البیان فی تفسیر القران ص 164 قد يتخيل أن الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن هي القراءات السبع ، فيتمسك لاثبات كونها من القرآن بالروايات التي دلت على أن القرآن نزل على سبعة أحرف ، فلا بد لنا أن ننبه على هذا الغلط ، وان ذلك شئ لم يتوهمه أحد من العلماء المحققينالبیان فی تفسیر القران ص 164 قد يتخيل أن الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن هي القراءات السبع ، فيتمسك لاثبات كونها من القرآن بالروايات التي دلت على أن القرآن نزل على سبعة أحرف ، فلا بد لنا أن ننبه على هذا الغلط ، وان ذلك شئ لم يتوهمه أحد من العلماء المحققين
  12. همان ص 164-165 والأولى أن نذكر كلام الجزائري في هذا الموضع . قال :" لم تكن القراءات السبع متميزة عن غيرها ، حتى قام الإمام أبو بكر أحمد ابن موسى بن العباس بن مجاهد - وكان على رأس الثلاثمائة ببغداد – فجمع قراءات سبعة من مشهوري أئمة الحرمين والعراقين والشام ، وهم : نافع ، وعبد الله ابن كثير ، وأبو عمرو بن العلاء ، وعبد الله بن عامر ، وعاصم وحمزة ، وعلي الكسائي . وقد توهم بعض الناس أن القراءات السبعة هي الأحرف السبعة ، وليس الامر كذلك . . . وقد لام كثير من العلماء ابن مجاهد على اختياره عدد السبعة ، لما فيه من الايهام .
  13. البیان فی تفسیر القران ص 160-162 وقال الإمام أبو محمد مكي : " قد ذكر الناس من الأئمة في كتبهم أكثر من سبعين ممن هو أعلى رتبة ، وأجل قدرا من هؤلاء السبعة . . . فكيف يجوز أن يظن ظان أن هؤلاء السبعة المتأخرين ، قراءة كل واحد منهم أحد الحروف السبعة المنصوص عليها – هذا تخلف عظيم - أكان ذلك بنص من النبي صلى الله عليه وآله وسلم أم كيف ذلك ! ! ! وكيف يكون ذلك ؟ والكسائي إنما ألحق بالسبعة بالأمس في أيام المأمون وغيره – وكان السابع يعقوب الحضرمي - فأثبت ابن مجاهد في سنة ثلاثمائة ونحوها الكسائي موضع يعقوب " وقال الشرف المرسي : " وقد ظن كثير من العوام أن المراد بها - الأحرف السبعة – القراءات السبع ، وهو جهل قبيح ".... قال كثير من علمائنا كالداودي ، وابن أبي سفرة وغيرهما : هذه القراءات السبع ، التي تنسب لهؤلاء القراء السبعة ليست هي الأحرف السبعة التي اتسعت الصحابة في القراءة بها ، وإنما هي راجعة إلى حرف واحد من تلك السبعة ، وهو الذي جمع عليه عثمان المصحف . ذكره ابن النحاس وغيره وهذه القراءات المشهورة هي اختيارات أولئك الأئمة القراء
  14. لازم به ذکر است که در اخرین مبحث این مقاله به بررسی تفصیلی روایات سبعه احرف خواهیم پرداخت
  15. الاتقان فی علوم القران ج اص 209لا خلاف أن كل ما هو من القرآن يجب أن يكون متواترا في أصله وأجزائه وأما في محله ووضعه وترتيبه فكذلك عند محققي أهل السنة للقطع بأن العادة تقضي بالتواتر في تفاصيل مثله لأن هذا المعجز العظيم الذي هو أصل الدين القويم والصراط المستقيم مما تتوفر الدواعي على نقل جمله وتفاصيله فما نقل آحادا ولم يتواتر يقطع بأنه ليس من القرآن قطعا وذهب كثير من الأصوليين إلى أن التواتر شرط في ثبوت ما هو من القرآن بحسب أصله وليس بشرط في محله ووضعه وترتيبه بل يكثر فيها نقل الآحاد قيل
  16. البیان فی تفسیر القران ص 123... قد أطبق المسلمون بجميع نحلهم ومذاهبهم على أن ثبوت القرآن ينحصر طريقه بالتواتر.... وعلى ذلك فما كان نقله بطريق الآحاد لا يكون من القرآن قطعا .
  17. همان ص 124 واستدل كثير من علماء السنة والشيعة على ذلك : بأن القرآن تتوافر الدواعي لنقله ، لأنه الأساس للدين الاسلامي ، والمعجز الإلهي لدعوة نبي المسلمين ، وكل شئ تتوفر الدواعي لنقله لا بد وأن يكون متواترا .وعلى ذلك فما كان نقله بطريق الآحاد لا يكون من القرآن قطعا
  18. رک به  : البیان فی تفسیر القران ص 123
  19. البرهان ج 1ص319 انالقراءات السبع متواترة عند الجمهور ، وقيل بل مشهورة ، ولا عبرة بإنكار المبرد قراءة حمزة : * ( والأرحام ) * و * ( مصرخي ) * ، ولا بإنكار مغاربة النحااة كابن عصفور قراءة ابن عامر * ( قتل أولادهم شركائهم ) * والتحقيق أنها متواترة عن الأئمة السبعة ، أما تواترها عن النبي صلى الله عليه وسلم ففيه نظر
  20. الاتقان ج 1ص 240اعلم أن القاضي جلال الدين البلقيني قال القراءة تنقسم إلى متواتر وآحاد وشاذ فالمتواتر القراءات السبعة المشهورة والآحاد قراءات الثلاثة التي هي تمام العشر ويلحق بها قراءة الصحابة والشاذ قراءات التابعين كالأعمش ويحيى بن وثاب وابن جبير ونحوهم
  21. الاتقان ج 1ص210 وقال القاضي أبو بكر في الانتصار ذهب قوم من الفقهاء والمتكلمين إلى إثبات قرآن حكما لا علما بخبر الواحد دون الاستفاضة وكره ذلك أهل الحق وامتنعوا منه
  22. البیان فی تفسیر القران ص 123 لقد اختلفت الآراء حول القراءات السبع المشهورة بين الناس ، فذهب جمع من علماء أهل السنة إلى تواترها عن النبي صلى الله عليه وآله وربما ينسب هذا القول إلى المشهور بينهم . ونقل عن السبكي القول بتواتر القراءات العشر وأفرط بعضهم فزعم أن من قال إن القراءات السبع لا يلزم فيها التواتر فقوله كفر . ونسب هذا الرأي إلى مفتي البلاد الأندلسية أبي سعيد فرج ابن لب
  23. البیان فی تفسیر القران ص 123 والمعروف عند الشيعة أنها غير متواترة ، بل القراءات بين ما هو اجتهاد من القارئ وبين ما هو منقول بخبر الواحد ، واختار هذا القول جماعة من المحققين من علماء أهل السنة . وغير بعيد أن يكون هذا هو المشهور بينهم - كما ستعرف ذلك - وهذا القول هو الصحيح
  24. همان ص 125-147 ان الطريق الأفضل إلى إثبات عدم تواتر القراءات هو معرفة القراء أنفسهم ، وطرق رواتهم ، وهم سبعة قراء . وهناك ثلاثة آخرون تتم بهم العشرة ، نذكرهم عقيب هؤلاء.
  25. القران فی الاسلام ص 149 ويعتقد جمهور علماء السنة بتواتر القراءات السبع ، حتى فسر بعضهم الحديث المروي عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم نزل القرآن على سبعة أحرف بالقراءات السبع ، وقد مال إلى هذا القول بعض علماء الشيعة أيضا ، ولكن صرح بعض بأن هذه القراءات مشهورة وليست بمتواترة
  26. همان ص 149-150 وقال مكي : من ظن أن قراءة هؤلاء القراء كنافع وعاصم هي الأحرف السبعة التي في الحديث فقد غلطا عظيما . قال : ويلزم من هذا أيضا أن ما خرج عن قراءة هؤلاء السبعة مما ثبت عن الأئمة غيرهم ووافق خط المصحف أن لا يكون قرآنا وهذا غلط عظيم ، فان الذين صنفوا القراءات من الأئمة المتقدمين كأبي عبيد القاسم بن سلام وأبي حاتم السجستاني وأبي جعفر الطبري وإسماعيل القاضي قد ذكروا أضعاف هؤلاء
  27. همان ص -150 قال- مکی -  : والسبب في الاقتصار على السبعة مع أن في أئمة القراء من هو أجل منهم قدرا أو مثلهم أكثر من عددهم ان الرواة عن الأئمة كانوا كثيرا جدا ، فلما تقاصرت الهمم اقتصروا مما يوافق خط المصحف على ما يسهل حفظه وتنضبط القراءة به فنظروا إلى ما اشتهر بالثقة والأمانة وطول العمر في ملازمة القراءة به والاتفاق على الأخذ عنه فأفردوا من كل مصر اماما واحدا ولم يتركوا مع ذلك نقل ما كان عليه الأئمة غير هؤلاء من القراءات ولا القراءة به كقراءة يعقوب وأبي جعفر وشيبة وغيرهم
  28. همان ص 151 وقال القراب في الشافي : التمسك بقراءة سبعة من القراء دون غيرهم ليس فيه أثر ولا سنة ، وانما هو من جمع بعض المتأخرين فانتشر وأوهم أنه لا تجوز الزيادة على ذلك ، وذلك لم يقل به أحد
  29. لازم به ذکر است که عمده مباحث قسمت 4و 5و 6و7 این فصل – فصل دهم - از کتاب ارزشمند البیان فی تفسیر القران ایه الله خوئی ره – با تغییرات مختصر – اخذ شده است .
  30. البیان فی تفسیر القران ص 124.... وعلى كل حال فلم يختلف المسلمون في أن القرآن ينحصر طريق ثبوته والحكم بأنه كلام إلهي بالخبر المتواتر .وبهذا يتضح أنه ليست بين تواتر القرآن ، وبين عدم تواتر القراءات أية ملازمة ، لان أدلة تواتر القرآن وضرورته لا تثبت - بحال من الأحوال – تواتر قراءاته ، كما أن أدلة نفي تواتر القراءات لا تتسرب إلى تواتر القرآن بأي وجه
  31. همان ص 159-160ومن الحق إن تواتر القرآن لا يستلزم تواتر القراءات . وقد اعترف بذلك الزرقاني حيث قال : يبالغ بعضهم في الإشادة بالقراءات السبع ، ويقول من زعم أن القراءات السبع لا يلزم فيها التواتر فقوله كفر ، لأنه يؤدي إلى عدم تواتر القرآن جملة ، ويعزى هذا الرأي إلى مفتي البلاد الأندلسية الأستاذ أبي سعيد فرج ابن لب ، وقد تحيس لرأيه كثيرا وألف رسالة كبيرة في تأييد مذهبه . والرد على من رد عليه ، ولكن دليلة الذي استند إليه لا يسلم . فإن القول بعدم تواتر القراءات السبع لا يستلزم القول بعدم تواتر القرآن ، كيف وهناك فرق بين القرآن والقراءات السبع ، بحيث يصح أن يكون القرآن متواترا في غير القراءات السبع ، أو في القدر الذي اتفق عليه القراء جميعا أو في القدر الذي اتفق عليه عدد يؤمن تواطؤهم على الكذب قراء كانوا أو غير قراء
  32. البرهان ج 1ص 319 : ... أن القراءات السبع متواترة عند الجمهور ، وقيل بل مشهورة ، ولا عبرة بإنكار المبرد قراءة حمزة : * ( والأرحام ) * و * ( مصرخي ) * ، ولا بإنكار مغاربة النحاة كابن عصفور قراءة ابن عامر * ( قتل أولادهم شركائهم )
  33. الاتقان ج 1ص 240" اعلم أن القاضي جلال الدين البلقيني قال القراءة تنقسم إلى متواتر وآحاد وشاذ فالمتواتر القراءات السبعة المشهورة والآحاد قراءات الثلاثة التي هي تمام العشر ويلحق بها قراءة الصحابة والشاذ قراءات التابعين كالأعمش ويحيى بن وثاب وابن جبير ونحوهم
  34. البرهان ج 1ص 319: والتحقيق أنها متواترة عن الأئمة السبعة ، أما تواترها عن النبي صلى الله عليه وسلم ففيه نظر ;فإن إسناد الأئمة السبعة بهذه القراءات السبعة موجود في كتب القراءات ، وهي نقل الواحد عن الواحد لم تكمل شروط التواتر في استواء الطرفين والواسطة ، وهذا شئ موجود في كتبهم ، وقد أشارالشيخ شهاب الدين أبو شامة في كتابه " المرشد الوجيز " إلى شئ من ذلك
  35. الاتقان ج 1ص 240 وهذا الكلام فيه نظر يعرف مما سنذكره وأحسن من تكلم في هذا النوع إمام القراء في زمانه شيخ شيوخنا أبو الخير بن الجزري قال في أول كتابه النشر  : كل قراءة وافقت العربية ولو بوجه ووافقت أحد المصاحف العثمانية ولو احتمالا وصح سندها فهي القراءة الصحيحة التي لا يجوز ردها ولا يحل إنكارها بل هي من الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن ووجب على الناس قبولها سواء كانت عن الأئمة السبعة أم عن العشرة أم عن غيرهم من الأئمة المقبولين ومتى اختل ركن من هذه الأركان الثلاثة أطلق عليها ضعيفة أو شاذة أو باطلة سواء كانت عن السبعة أم عمن هو أكبر منهم هذا هو الصحيح عند أئمة التحقيق من السلف والخلف صرح بذلك الداني ومكي والمهدوي وأبو شامة وهو مذهب السلف الذي لا يعرف عن أحد منهم خلاف
  36. الاتقان ج 1ص 240 قال أبو شامة في المرشد الوجيز : لا ينبغي أن يغتر بكل قراءة تعزى إلى أحد السبعة ويطلق عليها لفظ الصحة وأنها أنزلت هكذا إلا إذا دخلت في ذلك الضابط وحينئذ لا ينفرد بنقلها مصنف عن غيره ولا يختص ذلك بنقلها عنهم بل إن نقلت عن غيرهم من القراء فذلك لا يخرجها عن الصحة فإن الاعتماد على استجماع تلك الأوصاف لا على من تنسب إليه فإن القراءة المنسوبة إلى كل قارئ من السبعة وغيرهم منقسمة إلى المجمع عليه والشاذ غير أن هؤلاء السبعة لشهرتهم وكثرة الصحيح المجمع عليه في قراءتهم تركن النفس إلى ما نقل عنهم فوق ما ينقل عن غيرهم
  37. همان ص 151 وقال القراب في الشافي : التمسك بقراءة سبعة من القراء دون غيرهم ليس فيه أثر ولا سنة ، وانما هو من جمع بعض المتأخرين فانتشر وأوهم أنه لا تجوز الزيادة على ذلك ،وذلك لم يقل به أحد
  38. وأما القائلون بتواتر القراءات السبع فقد استدلوا على رأيهم بوجوه :الأول : دعوى قيام الاجماع عليه من السلف إلى الخلف . وقد وضح للقارئ فساد هذه الدعوى ، على أن الاجماع لا يتحقق باتفاق أهل مذهب واحد عندمخالفة الآخرين .
  39. البیان فی تفسیر القران ص 158 بود الثاني : ان اهتمام الصحابة والتابعين بالقرآن يقضي بتواتر قراءته ، وإن ذلك واضح لمن أنصف نفسه وعدل .
  40. البیان فی تفسیر القران ص 158....إن هذا الدليل إنما يثبت تواتر نفس القرآن ، لا تواتر كيفية قراءته ، وخصوصا مع كون القراءة عند جمع منهم مبتنية على الاجتهاد ، أو على السماع ولو من الواحد . ... ، ولولا ذلك لكان مقتضى هذا الدليل أن تكون جميع القراءات متواترة ، ولا وجه لتخصيص الحكم بالسبع أو العشر أن حصر القراءات في السبع إنما حدث في القرن الثالث الهجري ، ولم يكن له قبل هذا الزمان عين ولا أثر ، ولازم ذلك أن نلتزم إما بتواتر الجميع من غير تفرقة بين القراءات ، وإما بعدم تواتر شئ منها في مورد الاختلاف ، والأول باطل قطعا فيكون الثاني هو المتعين
  41. البیان فی تفسیر القران ص 158 الثالث : ان القراءات السبع لو لم تكن متواترة لم يكن القرآن متواترا والتالي باطل بالضرورة فالمقدم مثله : ووجه التلازم أن القرآن إنما وصل إلينا بتوسط حفاظه ، والقراء المعروفين ، فإن كانت قراءاتهم متواترة فالقرآن متواتر ، وإلا فلا . وإذن فلا محيص من القول بتواتر القراءات .الجواب: 1- ان تواتر القرآن لا يستلزم تواتر القراءات ، لان الاختلاف في كيفية الكلمة لا ينافي الاتفاق على أصلها ، ولهذا نجد أن اختلاف الرواة في بعض ألفاظ قصائد المتنبي - مثلا - لا يصادم تواتر القصيدة عنه وثبوتها له ، وان اختلاف الرواة في خصوصيات هجرة النبي لا ينافي تواتر الهجرة نفسها .2 - ان الواصل إلينا بتوسط القراء إنما هو خصوصيات قراءاتهم وأما أصل القرآن فهو واصل إلينا بالتواتر بين المسلمين ، وبنقل الخلف عن السلف وتحفظهم على ذلك في صدورهم وفي كتاباتهم ، ولا دخل للقراء في ذلك أصلا ، ولذلك فإن القرآن ثابت التواتر حتى لو فرضنا أن هؤلاء القراء السبعة أو العشرة لم يكونوا موجودين أصلا . وعظمة القرآن أرقي من أن تتوقف على نقل أولئك النفر المحصورين
  42. i همان :الرابع : ان القراءات لو لم تكن متواترة لكان بعض القرآن غير متواتر مثل " ملك " و " مالك " ونحوهما ، فإن تخصيص أحدهما تحكم باطل . وهذا الدليل ذكره ابن الحاجب وتبعه جماعة من بعده .
  43. البیان فی تفسیر القران ص 159 ان مقتضى هذا الدليل الحكم بتواتر جميع القراءات ، وتخصيصه بالسبع أيضا تحكم باطل . ولا سيما أن في غير القراء السبعة من هو أعظم منهم وأوثق ، كما اعترف به بعضهم ، وستعرف ذلك . ولو سلمنا أن القراء السبعة أو ثق من غيرهم ، وأعرف بوجوه القراءات ، فلا يكون هذا سببا لتخصيص التواتر بقراءاتهم دون غيرهم . نعم ذلك يوجب ترجيح قراءاتهم على غيرها في مقام العمل ، وبين الامرين بعد المشرقين ، والحكم بتواتر جميع القراءات باطل بالضرورة ....ان الاختلاف في القراءة إنما يكون سببا لالتباس ما هو القرآن بغيره ، وعدم تميزه من حيث الهيئة أو من حيث الاعراب ، وهذا لا ينافي تواتر أصل القرآن ، فالمادة متواترة وإن اختلف في هيئتها أو في إعرابها ، وإحدى الكيفيتين أو الكيفيات من القرآن قطعا وإن لم تعلم بخصوصها
  44. البیان فی تفسیر القران ص 159 ان مقتضى هذا الدليل الحكم بتواتر جميع القراءات ، وتخصيصه بالسبع أيضا تحكم باطل . ولا سيما أن في غير القراء السبعة من هو أعظم منهم وأوثق ، كما اعترف به بعضهم ، وستعرف ذلك . ولو سلمنا أن القراء السبعة أو ثق من غيرهم ، وأعرف بوجوه القراءات ، فلا يكون هذا سببا لتخصيص التواتر بقراءاتهم دون غيرهم . نعم ذلك يوجب ترجيح قراءاتهم على غيرها في مقام العمل ، وبين الامرين بعد المشرقين ، والحكم بتواتر جميع القراءات باطل بالضرورة ....ان الاختلاف في القراءة إنما يكون سببا لالتباس ما هو القرآن بغيره ، وعدم تميزه من حيث الهيئة أو من حيث الاعراب ، وهذا لا ينافي تواتر أصل القرآن ، فالمادة متواترة وإن اختلف في هيئتها أو في إعرابها ، وإحدى الكيفيتين أو الكيفيات من القرآن قطعا وإن لم تعلم بخصوصها
  45. البيان في تفسير القرآن - السيد الخوئي - ص 151 الأول : إن استقراء حال الرواة يورث القطع بأن القراءات نقلت إلينا بأخبار الآحاد . وقد اتضح ذلك فيما أسلفناه في تراجمهم فكيف تصح دعوى القطع بتواترها عن القراء . على أن بعض هؤلاء الرواة لم تثبت وثاقته
  46. البيان في تفسير القرآن - السيد الخوئي - ص 151 الثاني : إن التأمل في الطرق التي أخذ عنها القراء ، يدلنا دلالة قطعية على أن هذه القراءات إنما نقلت إليهم بطريق الآحاد
  47. همان الثالث : اتصال أسانيد القراءات بالقراء أنفسهم يقطع تواتر الأسانيد حتى لو كانت رواتها في جميع الطبقات ممن يمتنع تواطؤهم على الكذب ، فإن كل قارئ إنما ينقل قراءته بنفسه
  48. همان الرابع : احتجاج كل قارئ من هؤلاء على صحة قراءته ، واحتجاج تابعيه على ذلك أيضا ، وإعراضه عن قراءة غيره دليل قطعي على أن القراءات تستند إلى اجتهاد القراء وآرائهم ، لأنها لو كانت متواترة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم لم يحتج في إثبات صحتها إلى الاستدلال والاحتجاج
  49. البيان في تفسير القرآن - السيد الخوئي - ص 152 الخامس : ان في إنكار جملة من أعلام المحققين على جملة من القراءات دلالة واضحة على عدم تواترها ، إذ لو كانت متواترة لما صح هذا الانكار فهذا ابن جرير الطبري أنكر قراءة ابن عامر ، وطعن في كثير من المواضع في بعض القراءات المذكورة في السبع ، وطعن بعضهم على قراءة حمزة ، وبعضهم على قراءة أبي عمرو ، وبعضهم على قراءة ابن كثير وأن كثيرا من العلماء أنكروا تواتر ما لا يظهر وجهه في اللغة العربية ، وحكموا بوقوع الخطأ فيه من بعض القراء وقد تقدم في ترجمة حمزة إنكار قراءته من إمام الحنابلة أحمد ، ومن يزيد بن هارون ، ومن ابن مهدي ومن أبي بكر بن عياش ، ومن ابن دريد ...
  50. این مباحث با اندکی تغییر-حذف برخی از قسمتها - ازکتاب البیان فی تفسیر القران ص 164-168 نقل شده است .
  51. جهت تفصیل بیشتر رک به : البیان فی تفسیر القران ص 164-166 ذهب جماعة إلى حجية هذه القراءات ، فجوزوا أن يستدل بها على الحكم الشرعي ، كما استدل على حرمة وطئ الحائض بعد نقائها من الحيض وقبل أن تغتسل ، بقراءة الكوفيين - غير حفص - قوله تعالى : " ولا تقربوهن حتى يطهرن " بالتشديد . ولكن الحق عدم حجية هذه القراءات ، فلا يستدل بها على الحكم الشرعي .والدليل على ذلك أن كل واحد من هؤلاء القراء يحتمل فيه الغلط والاشتباه ، ولم يرد دليل من العقل ، ولا من الشرع على وجوب اتباع قارئ منهم بالخصوص ، وقد استقل العقل ، وحكم الشرع بالمنع عن اتباع غير العلم . ... ان القراءات لم يتضح كونها رواية ، لتشملها هذه الأدلة ، فلعلها اجتهادات من القراء ، ويؤيد هذا الاحتمال ما تقدم من تصريح بعض الاعلام بذلك ، بل إذا لاحظنا السبب الذي من أجله اختلف القراء في قراءاتهم – وهو خلو المصاحف المرسلة إلى الجهات من النقط والشكل - يقوى هذا الاحتمال جدا . قال ابن أبي هاشم :" إن السبب في اختلاف القراءات السبع وغيرها ان الجهات التي وجهت إليها المصاحف كان بها من الصحابة من حمل عنه أهل تلك الجهة وكانت المصاحف خالية من النقط والشكل . قال : فثبت أهل كل ناحية على ما كانوا تلقوه سماعا عن الصحابة ، بشرط موافقة الخط ، وتركوا ما يخالف الخط . . . فمن ثم نشأالاختلاف بين قراء الأمصار "...... ان رواة كل قراءة من هذه القراءات ، لم تثبت وثاقتهم أجمع ، فلا تشمل أدلة حجية خبر الثقة روايتهم . ويظهر ذلك مما قدمناه في ترجمة أحوال القراء ورواتهم
  52. البیان فی تفسیر القران ص 167-ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة ، بل ادعي على ذلك الاجماع في كلمات غير واحد منهم وجوز بعضهم القراءة بكل واحدة من العشر ، وقال بعضهم بجواز القراءة بكل قراءة وافقت العربية ولو بوجه ، ووافقت أحد المصاحف العثمانية ولو احتمالا ، وصح سندها ، ولم يحصرها في عدد معين
  53. البیان فی تفسیر القران ص 167-والحق : ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية ، هو عدم جواز القراءة في الصلاة بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم - صلى الله عليه وآله وسلم - أو من أحد أوصيائه المعصومين - عليهم السلام - ، لان الواجب في الصلاة هو قراءة القرآن فلا يكفي قراءة شئ لم يحرز كونه قرآنا وقد استقل العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة ، وعلى ذلك فلا بد من تكرار الصلاة بعد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة ، لاحراز الامتثال القطعي ، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة " مالك " ، وقراءة " ملك " . أما السورة التامة التي تجب قراءتها بعد الحمد - بناء على الأظهر - فيجب لها إما اختيار سورة ليس فيها اختلاف في القراءة ، وإما التكرار على النحو المتقدم .
  54. جهت تفصیل بیشتر رک به : البیان فی تفسیر القران ص 164-168 وأما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين - عليهم السلام - شيعتهم على القراءة ، بأية واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم ، فلا شك في كفاية كل واحدة منها فقد كانت هذه القراءات معروفة في زمانهم ، ولم يرد عنهم أنهم ردعوا عن بعضها ، ولو ثبت الردع لوصل إلينا بالتواتر ، ولا أقل من نقله بالآحاد ، بل ورد عنهم - عليهم السلام - إمضاء هذه القراءات بقولهم : " إقرأ كما يقرأ الناس " إقرؤا كما علمتم " وعلى ذلك فلا معنى لتخصيص الجواز بالقراءات السبع أو العشر ، نعم يعتبر في الجواز أن لا تكون القراءة شاذة ، غير ثابتة بنقل الثقات عند علماء أهل السنة ، ولا موضوعة ، أما الشاذة فمثالها قراءة " ملك يوم الدين " بصيغة الماضي ونصب يوم ، وأما الموضوعة فمثالها قراءة " إنما خشى الله من عباده العلماء " برفع كلمة الله ونصب كلمة العلماء على قراءة الخزاعي عن أبي حنيفة . وصفوة القول : أنه تجوز القراءة في الصلاة بكل قراءة كانت متعارفة في زمان أهل البيت عليهم السلام
  55. عمده مباحث این قسمت – با تغییرات مختصر- اضافات و حذف - از کتاب البیان فی تفسیر القران ص 191-11 نقل شده است.
  56. صحیح البخاری ج 6ص 100- عن عبيد الله بن عبد الله ان ابن عباس رضي الله عنهما حدثه ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال  : أقرأني جبريل على حرف فراجعته فلم أزل أستزيده ويزيدني حتى انتهى إلى سبعة أحرف "
  57. صحیح مسلم ج 2ص 203- کنزالعمال ج 2ص 603- عن أبي بن كعب قال : " كنت في المسجد فدخل رجل يصلي فقرأ قراءة أنكرتها عليه ، ثم دخل رجل آخر فقرأ قراءة غير قراءة صاحبه ، فدخلنا جميعا على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال : فقلت يا رسول الله إن هذا قرأ قراءة أنكرتهاعليه ، ثم دخل هذا فقرأ قراءة غير قراءة صاحبه ، فأمرهما رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقرءا ، فحسن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم شأنهما ، فوقع في نفسي من التكذيب ، ولا إذ كنت في الجاهلية فلما رأى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ما غشيني ضرب في صدري ، ففضت عرقا كأنما أنظر إلى الله فرقا فقال لي : يا أبي أرسل إلي أن اقرأ القرآن على حرف ، فرددت عليه أن هون على أمتي ، فرد علي في الثانية أن اقرأ القرآن على حرف فرددت عليه أن هون على أمتي ، فرد علي في الثالثة ان أقرأه على سبعة أحرف ، ولك بكل ردة رددتها مسألة تسألنيها . فقلت : اللهم اغفر لامتي . اللهم اغفر لامتي ، وأخرت الثالثة ليوم يرغب فيه إلى الخلق كلهم حتى إبراهيم عليه السلام
  58. جامع البیان عن تاویل القران ج 1ص 25 عن أبي هريرة أنه قال : " قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : إن هذا القرآن انزل على سبعة أحرف ، فاقرأوا ولا حرج ، ولكن لا تختموا ذكر رحمة بعذاب ، ولا ذكر عذاب برحمة "
  59. عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) : " أنزل القرآن على سبعة أحرف عليم حكيم غفور رحيم "
  60. جامع البیان عن تاویل ایه القران ج 1ص 29 فتح الباری ج 9ص 23 صحیح مسلم ج 2ص 204 مسند احمد ج 5ص 122
  61. البیان ص 169-189 هذه أهم الروايات التي رويت في هذا المعنى ، وكلها من طرق أهل السنة
  62. الخصال ص 358عن حماد ابن عثمان قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : إن الأحاديث تختلف عنكم قال : فقال :إن القرآن نزل على سبعة أحرف وأدنى ما للامام أن يفتي على سبعة وجوه ، ثم قال : " هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب
  63. همان : عن عيسى بن عبد الله الهاشمي ، عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : أتاني آت من الله فقال : إن الله عز وجل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد ، فقلت : يا رب وسع على أمتي فقال : إن الله عز وجل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد ، فقلت : يا رب وسع على أمتي فقال : إن الله عز وجل يأمرك ( أن تقرأ القرآن على حرف واحد ، فقلت يا رب وسع على أمتي فقال : إن الله يأمرك أن تقرأ القرآن على سبعة أحرف خلق الله عز وجل في الأرض منذ خلقها سبعة عالمين
  64. بصائر الدرجات ص316 عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال تفسير القرآن على سبعة أحرف منه ما كان و منه ما لم يكن بعد ذلك تعرفه الأئمة
  65. التفسیر الصافی ج 1ص59 عن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) أنه قال : إن الله تبارك وتعالى أنزل القرآن على سبعة أقسام كل قسم منها كاف شاف وهي : أمر وزجر وترغيب وترهيب وجدل ومثل وقصص
  66. البرهان ص211 ثبت في الصحيحين من حديث ابن عباس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : " أقرأني جبريل على حرف فراجعته ، ثم لم أزل أستزيده فيزيدني ، حتى انتهى إلى سبعة أحرف " . زاد مسلم : قال ابن شهاب : بلغني أن تلك السبعة إنما هي في الأمر الذي يكون واحدا لا يختلف في حلال ولا حرام
  67. همان ص 212-213...وقال ابن العربي : لم يأت في معنى هذا السبع نص ولا أثر ، واختلف الناس في تعيينها . وقال الحافظ أبو حاتم بن حبان البستي : اختلف الناس فيها على خمسة وثلاثين قولا وقد وقفت منها على كثير ; فذهب بعضهم إلى أن المراد التوسعة على القارئ ولم يقصد به الحصر . والأكثر على أنه محصور في سبعة ; ثم اختلفوا : هل هي باقية إلى الآن نقرؤها ؟ أم كان ذلك أولا ؟ ثم استقر الحال بعده على قولين . .. ثم اختلفوا : هل استقر في حياته صلى الله عليه وسلم ، أم بعد وفاته ؟ والأكثرون على الأول ،..
  68. رک به : همان ص 214-230
  69. مناهل العرفان فی علوم القران ج 1ص99 ...لا سبيل إلى الاستدلال على هذا- نزول القرآن على سبعة أحرف - إلا مما صح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم ولقد جاء هذا النقل الصحيح من طرق مختلفة كثيرة وروي حديث نزول القرآن على سبعة أحرف عن جمع كبير من الصحابة
  70. همان ص 109 والذي نختاره بنور الله وتوفيقه من بين تلك المذاهب والآراء هو ما ذهب إليه الإمام أبو الفضل الرازي في اللوائح إذ يقول الكلام لا يخرج عن سبعة أحرف في الاختلاف : الأول اختلاف الأسماء من إفراد وتثنية وجمع وتذكير وتأنيث الثاني اختلاف تصريف الأفعال من ماض ومضارع وأمر الثالث اختلاف وجوه الإعراب الرابع الاختلاف بالنقص والزيادة الخامس الاختلاف بالتقديم والتأخير
  71. همان ص 110-111
  72. مناهل العرفان فی علوم القران ج 1ص108-109 ثم إن كلمة على في قوله أنزل القرآن على سبعة أحرف تشير إلى أن المسألة على هذا الشرط من التوسعة والتيسير أي أنزل القرآن موسعا فيه على القارىء أن يقرأه على سبعة أوجه يقرأ بأي حرف أراد منها على البدل من صاحبه كأنه قال أنزل على هذا الشرط وعلى هذه التوسعة وليس المراد أن كل كلمة من القرآن تقرأ على سبعة أوجه إذا لقال إن هذا القرآن أنزل سبعة أحرف بحذف لفظ على بل المراد ما علمت من أن هذا القرآن أنزل على هذا الشرط وهذه التوسعة بحيث لا تتجاوز وجوه الاختلاف سبعة أوجه مهما كثر ذلك التعدد والتنوع في أداء اللفظ الواحد ومهما تعددت القراءات وطرقها في الكلمة الواحدة
  73. مناهل العرفان فی علوم القران ج 1ص 139-145 ...أن الحكمة في نزول القرآن على الأحرف السبعة هي التيسير على الأمة الإسلامية كلها خصوصا الأمة العربية التي شوفهت بالقرآن فإنها كانت قبائل كثيرة وكان بينها اختلاف في اللهجات ونبرات الأصوات وطريقة الأداء وشهرة بعض الألفاظ في بعض المدلولات على رغم أنها كانت تجمعها العروبة ويوحد بينها اللسان العربي العام. فلو أخذت كلها بقراءة القرآن على حرف واحد لشق ذلك عليها كما يشق على القاهري منا أن يتكلم بلهجة الأسيوطي مثلا
  74. مناهل العرفان فی علوم القران ج 1ص 149 .....والخلاصة : أن تنوع القراءات يقوم مقام تعدد الآيات. وذلك ضرب من ضروب البلاغة يبتدئ من جمال هذا الإيجاز وينتهي إلى كمال الإعجاز. أضف إلى ذلك ما في تنوع القراءات من البراهين الساطعة والأدلة القاطعة على أن القرآن كلام الله وعلى صدق من جاء به وهو رسول الله صلى الله عليه وسلم فإن هذه الاختلافات في القراءة على كثرتها لا تؤدي إلى تناقض في المقروء وتضاد ولا إلى تهافت وتخاذل بل القرآن كله على تنوع قراءاته يصدق بعضه بعضا ويبين بعضه بعضا ويشهد بعضه لبعض على نمط واحد في علو الأسلوب والتعبير وهدف واحد من سمو الهداية والتعليم. وذلك من غير شك يفيد تعدد الإعجاز بتعدد القراءات والحروف
  75. التفسیر الصافی ج 1ص59 والتوفيق بين الروايات كلها أن يقال : إن للقرآن سبعة أقسام من الآيات وسبعة بطون لكل آية ونزل على سبع لغات . واما حمل الحديث على سبعة أوجه من القراءات ثم التكلف في تقسيم وجوه القراءات على هذا العدد كما نقله في مجمع البيان عن بعضهم فلا وجه له مع أنه يكذبه ما رواه في الكافي باسناده عن زرارة عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : إن القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة . وبإسناده عن الفضيل بن يسار قال : قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) إن الناس يقولون إن القرآن نزل على سبعة أحرف . فقال : كذبوا أعداء الله ولكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد ، ومعنى هذا الحديث معنى سابقه والمقصود منهما واحد وهو أن القراءة الصحيحة واحدة الا أنه ( عليه السلام ) لما علم أنهم فهموا من الحديث الذي رووه صحة القراءات جميعا مع اختلافها كذبهم . وعلى هذا فلا تنافي بين هذين الحديثين وشئ من أحاديث الأحرف أيضا
  76. المیزان ج 3ص 74أقول والحديث -"انزل القرآن على سبعة أحرف"- وإن كان مرويا باختلاف ما في لفظه لكن معناها مروي مستفيضا والروايات متقاربة معنى روتها العامة والخاصة وقد اختلف في معنى الحديث اختلافا شديدا ربما انهي إلى أربعين قولا والذي يهون الخطب أن في نفس الاخبار تفسيرا لهذه السبعة الأحرف وعليه التعويل . ففي بعض الاخبار : نزل القرآن على سبعة أحرف - أمر وزجر وترغيب وترهيب وجدل وقصص ومثل وفي بعضها : زجر وأمر وحلال وحرام ومحكم متشابه وأمثال وعن علي عليه السلام : أن الله أنزل القرآن على سبعة أقسام - كل منها كاف شاف وهي أمر وزجر وترغيب - وترهيب وجدل ومثل وقصص
  77. المیزان ج 3ص74 فالمتعين حمل السبعة الأحرف على أقسام الخطاب وأنواع البيان وهي سبعة على وحدتها في الدعوة إلى الله وإلى صراطه المستقيم ويمكن ان يستفاد من هذه الرواية حصر أصول المعارف الإلهية في الأمثال فإن بقية السبعة لا تلائمها إلا بنوع من العناية على ما لا يخفى
  78. از انجا که بررسی و تحلیل ایه الله خوئی در موضوع روایات سبعه احرف و اقوال مطرح شده در ان نسبت به دیدگاههای دیگر از جامعیت بیشتری برخوردارمی باشد بهمین جهت در این مرحله به تبیین تفصیلی دیدگاه ایشان می پردازیم
  79. البیان فی تفسیر القران ص177 وهي مخالفة لصحيحة زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال :" إن القرآن واحد نزل من عند واحد ، ولكن الاختلاف يجئ من قبل الرواة " وقد سأل الفضيل بن يسار أبا عبد الله عليه السلام فقال : إن الناس يقولون : إن القرآن نزل على سبعة أحرف . فقال أبو عبد الله عليه السلام : " كذبوا - أعداء الله - ولكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد "
  80. البیان فی تفسیر القران ص177....وقد تقدم إجمالا أن المراجع بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم في أمور الدين ، إنما هو كتاب الله وأهل البيت الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا " ... " ولا قيمة للروايات إذا كانت مخالفة لما يصح عنهم . ولذلك لا يهمنا أن نتكلم عن أسانيد هذه الروايات . وهذا أول شئ تسقط به الرواية عن الاعتبار الحجية
  81. البیان ص177 فمن التناقض أن بعض الروايات دل على أن جبرئيل أقرأ النبي صلى الله عليه وآله وسلم على حرف فاستزاده النبي صلى الله عليه وآله وسلم فزاده ، حتى انتهى إلى سبعة أحرف ، وهذا يدل على أن الزيادة كانت على التدريج ، وفي بعضها أن الزيادة كانت مرة واحدة في المرة الثالثة ، وفي بعضها أن الله أمره في المرة الثالثة أن يقرأ القرآن على ثلاثة أحرف ، وكان الامر بقراءة سبع في المرة الرابعة ومن التناقض أن بعض الروايات يدل على أن الزيادة كلها كانت في مجلس واحد ، وأن طلب النبي صلى الله عليه وآله وسلم الزيادة كان بإرشاد ميكائيل ، فزاده جبرئيل حتى بلغ سبعا ، وبعضها يدل على أن جبرئيل كان ينطلق ويعود مرة بعد مرة . ومن التناقض أن بعض الروايات يقول : إن أبي دخل المسجد ، فرأى رجلا يقرأ على خلاف قراءته . وفي بعضها أنه كان في المسجد ، فدخل رجلان وقرءا على خلاف قراءته . وقد وقع فيها الاختلاف أيضا فيما قاله النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - لأبي . . إلى غير ذلك من الاختلاف
  82. مسند احمد ج 1ص106 ؛کنزالعمال ج 2ص 339: عن عاصم عن زر عن عبد الله ابن مسعود قال : " تمارينا في سورة من القرآن ، فقلنا : خمس وثلاثون ، أو ست وثلاثون آية . قال : فانطلقنا إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فوجدنا عليا يناجيه . قال : فقلنا إنما اختلفنا في القراءة . قال : فاحمر وجه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وقال : إنما هلك من كان قبلكم باختلافهم بينهم . قال : ثم أسر إلى علي شيئا . فقال لنا علي : إن رسول الله يأمركم أن تقرأوا كما علمتم
  83. البیان فی تفسیر القران ص178 ومن عدم التناسب بين السؤال والجواب ، ما في رواية ابن مسعود من قول علي عليه السلام إن رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - يأمركم أن تقرؤا كما علمتم . فإن هذا الجواب لا يرتبط بما وقع فيه النزاع من الاختلاف في عدد الآيات
  84. البیان فی تفسیر القران ص 178
  85. إن المراد سبعة أوجه من المعاني المتقاربة بألفاظ مختلفة نحو " عجل ، وأسرع ، واسع " وكانت هذه الأحرف باقية إلى زمان عثمان فحصرها عثمان بحرف واحد ، وأمر بإحراق بقية المصاحف التي كانت على غيره من الحروف الستة . واختار هذا الوجه الطبري وجماعة وذكر القرطبي أنه مختار أكثر أهل العلم وكذلك قال أبو عمرو بن عبد البر.
  86. البیان فی تفسیر القران ص 178-180 عن ابن شهاب . قال : " أخبرني سعيد بن المسيب أن الذي ذكر الله تعالى ذكره : " إنما يعلمه بشر 16 : 103 " إنما افتتن أنه كان يكتب الوحي ، فكان يملي عليه رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - سميع عليم ، أو عزيز حكيم ، وغير ذلك من خواتم الآي ، ثم يشتغل عنه رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - وهو على الوحي ، فيستفهم رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - فيقول : " أعزيز حكيم ، أو سميع عليم ، أو عزيز عليم " ؟ فيقول له رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - أي ذلك كتبت فهو كذلك ، ففتنه ذلك . فقال : إن محمدا أوكل ذلك إلي فاكتب ما شئت " . .
  87. همان ص 180
  88. جامع البیان عن تاویل القران ج 1ص 25 عن أبي هريرة أنه قال : " قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : إن هذا القرآن انزل على سبعة أحرف ، فاقرأوا ولا حرج ، ولكن لا تختموا ذكر رحمة بعذاب ، ولا ذكر عذاب برحمة
  89. البیان فی تفسیر القران ص 180أولا : ان هذا إنما يتم في بعض معاني القرآن ، التي يمكن أن يعبر عنها بألفاظ سبعة متقاربة ومن الضروري أن أكثر القرآن لا يتم فيه ذلك ، فكيف تتصور هذه الحروف السبعة التي نزل بها القرآن ؟ .
  90. همان ص 180-181: ثانيا : إن كان المراد من هذا الوجه أن النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - قد جوز تبديل كلمات القرآن الموجودة بكلمات أخرى تقاربها في المعنى - ويشهد لهذا بعض الروايات المتقدمة - فهذا الاحتمال يوجب هدم أساس القرآن ، المعجزة الأبدية ، والحجة على جميع البشر ، ولا يشك عاقل في أن ذلك يقتضي هجر القرآن المنزل ، وعدم الاعتناء بشأنه . وهل يتوهم عاقل ترخيص النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - أن يقرأ القارئ " يس ، والذكر العظيم ، إنك لمن الأنبياء ، على طريق سوي ، إنزال الحميد الكريم ، لتخوف قوما ما خوف أسلافهم فهم ساهون " فلتقر عيون المجوزين لذلك . سبحانك اللهم إن هذا إلا بهتان عظيم . وقد قال الله تعالى : " قل ما يكون لي أن أبدله من تلقاء نفسي إن أتبع إلا ما يوحى إلي 10 : 15 " وإذا لم يكن للنبي أن يبدل القرآن من تلقاء نفسه ، فكيف يجوز ذلك لغيره ؟ وإن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم - علم براء بن عازب دعاء كان فيه : " ونبيك الذي أرسلت " فقرأ براء " ورسولك الذي أرسلت " فأمره - صلى الله عليه وآله وسلم – أن لا يضع الرسول موضع النبي. فإذا كان هذا في الدعاء ، فماذا يكون الشأن في القرآن ؟
  91. همان ص 181 وإن كان المراد من الوجه المتقدم أن النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - قرأ على الحروف السبعة - ويشهد لهذا كثير من الروايات المتقدمة - فلا بد للقائل بهذا أن يدل على هذه الحروف السبعة التي قرأ بها النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - لان الله سبحانه قد وعد بحفظ ما أنزله : " إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون 9 : 15 " .
  92. البیان فی تفسیر القران ص 182-180 ثالثا : أنه صرحت الروايات المتقدمة بأن الحكمة في نزول القرآن على سبعة أحرف هي التوسعة على الأمة ، لأنهم لا يستطيعون القراءة على حرف واحد ، وأن هذا هو الذي دعا النبي الاستزادة إلى سبعة أحرف . وقد رأينا أن اختلاف القراءات أوجب أن يكفر بعض المسلمين بعضا . حتى حصر عثمان القراءة بحرف واحد ، وأمر بإحراق بقية المصاحف ...
  93. همان إن المراد بالأحرف السبعة هي الأبواب السبعة التي نزل منها القرآن وهي زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال .عن ابن مسعود عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال :" كان الكتاب الأول نزل من باب واحد على حرف واحد ، ونزل القرآن من سبعة أبواب وعلى سبعة أحرف : زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ،ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال . فأحلوا حلاله ، وحرموا حرامه ، وافعلوا ما أمرتم به ، وانتهوا عما نهيتم عنه ،واعتبروا بأمثاله ، واعملوا بمحكمه ، وآمنوا بمتشابهه ،وقولوا آمنا به كل من عند ربنا
  94. البیان فی تفسیر القران ص.183.. ..أن ظاهر الرواية كون الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن غير الأبواب السبعة التي نزل منها ، فلا يصح ان يجمل تفسيرا لها ، كما يريده أصحاب هذا القول
  95. البیان فی تفسیر القران ص..184. أن هذه الرواية معارضة برواية أبي كريب ، بإسناده عن ابن مسعود قال : إن الله أنزل القرآن على خمسة أحرف : حلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال
  96. همأن ص 184 الرواية مضطربة في مفادها ، فإن الزجر والحرام بمعنى واحد ، فلا تكون الأبواب سبعة ، على أن في القرآن أشياء أخرى لا تدخل في هذه الأبواب السبعة ، كذكر المبدأ والمعاد ، والقصص ، والاحتجاجات والمعارف ، وغير ذلك . وإذا أراد هذا القائل أن يدرج جميع هذه الأشياء في المحكم والمتشابه كان عليه أن يدرج الأبواب المذكورة في الرواية فيهما أيضا ، ويحصر القرآن في حرفين " المحكم والمتشابه " فإن جميع ما في القرآن لا يخلو من أحدهما .
  97. همان... أن اختلاف معاني القرآن على سبعة أحرف لا يناسب ما ذلت عليه الأحاديث المتقدمة من التوسعة على الأمة ، لأنها لا تتمكن من القراءة على حرف واحد
  98. البیان فی تفسیر القران ص 184 أن في الروايات المتقدمة ما هو صرح في أن الحروف السبعة هي الحروف التي كانت تختلف فيها القراء ، وهذه الرواية إذا تمت دلالتها لا تصلح قرينة على خلافها .
  99. همان ص 185 إن الحروف السبعة هي : الامر ، والزجر ، والترغيب ، والترهيب ، والجدل ، والقصص ، والمثل . واستدل على ذلك برواية محمد بن بشار ، بإسناده عن أبي قلامة . قال :" بلغني أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال : انزل القرآن على سبعة أحرف : أمر ، وزجر ، وترغيب ، وترهيب ، وجدل ، وقصص ، ومثل ".
  100. همان ص 185 إن الأحرف السبعة هي اللغات الفصيحة من لغات العرب ، وأنها متفرقة في القرآن فبعضه بلغة قريش ، وبعضه بلغة هذيل ، وبعضه بلغة هوازن ، ووبعضه بلغة اليمن ، وبعضه بلغة كنانة ، وبعضه بلغة تميم ، وبعضه بلغة ثقيف .ونسب هذا القول إلى جماعة ، منهم : البيهقي ، والأبهري ، وصاحب القاموس
  101. همان ص 185: ان الروايات المتقدمة قد عينت المراد من الأحرف السبعة ، فلا يمكن حملها على أمثال هذه المعاني التي لا تنطبق على موردها .
  102. همان ص 185-186: ان حمل الأحرف على اللغات ينافي ما روي عن عمر من قوله : نزل القرآن بلغة مضر وانه أنكر على ابن مسعود قراءته " عتى حين " أي حتى حين ، وكتب إليه أن القرآن لم ينزل بلغة هذيل ، فأقرئ الناس بلغة قريش ، ولا تقرئهم بلغة هذيل. وما روي عن عثمان أنه قال : " للرهط القرشيين الثلاثة ، إذا اختلفتم أنتم وزيد بن ثابت في شئ من القرآن فاكتبوه بلسان قريش ، فإنما نزل بلسانهم ". وما روى من : " أن عمر وهشام بن حكيم اختلفا في قراءة سورة الفرقان ، فقرأ هشام قراءة . فقال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - هكذا أنزلت ، وقرأ عمر قراءة غير تلك القراءة . فقال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - هكذا أنزلت ، ثم قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف ".فإن عمر وهشام كان كلاهما من قريش ، فلم يكن حينئذ ما يوجب اختلافهما في القراءة ، ويضاف إلى جميع ذلك أن حمل الأحرف على اللغات قول بغير علم ، وتحكم من غير دليل .
  103. همان ص 185-186 أن القائلين بهذا القول إن أرادوا أن القرآن اشتمل على لغات أخرى ،كانت لغة قريش خالية منها ، فهذا المعنى خلاف التسهيل على الأمة ، الذي هوالحكمة في نزول القرآن على سبعة أحرف ، على ما نطقت الروايات بذلك ، بل هو خلاف الواقع ، فإن لغة قريش هي المهيمنة على سائر لغات العرب ، وقدجمعت من هذه اللغات ما هو أفصحها ، ولذلك استحقت أن توزن بها العربية ،وأن يرجع إليها في قواعدها . وإن أرادوا أن القرآن مشتمل على لغات أخرى ، ولكنها تتحد مع لغة قريش ، فلا وجه للحصر بلغات سبع ، فإن في القرآن ما يقرب من خمسين لغة . فعن أبي بكر الواسطي : في القرآن من اللغات خمسون لغة ، وهي لغات قريش ، وهذيل ، وكنانة ، وخثعم ، والخزرج ، وأشعر ،ونمير .
  104. هما ن ص 187 إن الأحرف السبعة هي سبع لغات من لغات مضر خاصة . وإنها متفرقة في القرآن ، وهي لغات قريش ، وأسد ، وكنانة ، وهذيل ، وتميم ، وضبة ، وقيس . ويرد عليه جميع ما أوردناه على الوجه الرابع
  105. همان ص 187 إن الأحرف السبعة هي وجوه الاختلاف في القراءات . قال بعضهم : إني تدبرت وجوه الاختلاف في القراءة فوجدتها سبعا فمنها ما تتغير حركته ولا يزول معناه ولا صورته مثل : " هن أطهر لكم " بضم أطهر وفتحه . ومنها ما تتغير صورته ويتغير معناه بالاعراب مثل : " ربنا باعد بين أسفارنا " بصيغة الامر والماضي . ومنها ما تبقى صورته ويتغير معناه باختلاف الحروف مثل : " كالعهن المنفوش وكالصوف المنفوش " ومنها ما تتغير صورته ومعناه مثل : " وطلح منضود وطلع منضود " . ومنها بالتقديم والتأخير مثل : " وجاءت سكرة الموت بالحق ، وجاءت سكرة الحق بالموت " ومنها بالزيادة والنقصان : " تسع وتسعون نعجة أنثى . وأما الغلام فكان كافرا وكان أبواه مؤمنين . فإن الله من بعد اكراههن لهن غفور رحيم "
  106. همان ص 187: 1-أن ذلك قول لا دليل عليه ، ولا سيما أن المخاطبين في تلك الرويات لم يكونوا يعرفون من ذلك شيئا
  107. همان: 2- أن من وجوه الاختلاف المذكورة ما يتغير فيه المعنى وما لا يتغير ، ومن الواضع أن تغير المعنى وعدمه لا يوجب الانقسام إلى وجهين ، لان حال اللفظ والقراءة لا تختلف بذلك ، ونسبة الاختلاف إلى اللفظ في ذلك من قبيل وصف الشئ بحال متعلقة . ولذلك يكون الاختلاف في " طلح منضود . وكالعهن المنفوش " قسما واحدا .
  108. همان ص188 3 - أن من وجوه الاختلاف المذكور بقاء الصورة للفظ ، وعدم بقائها ، ومن الواضح أيضا أن ذلك لا يكون سببا للانقسام ، لان بقاء الصورة إنما هو في المكتوب لا في المقروء ، والقرآن اسم للمقروء لا للمكتوب والمنزل من السماء إنما كان لفظا لا كتابة . وعلى هذا يكون الاختلاف في " وطلح " و "ننشزها " وجها واحدا لا وجهين
  109. همان : 4 - ان صريح الروايات المتقدمة أن القرآن نزل في ابتداء الامر على حرف واحد ومن البين أن المراد بهذا الحرف الواحد ليس هو أحد الاختلافات المذكورة ، فكيف يمكن أن يراد بالسبعة مجموعها !
  110. همان : 4 - ان صريح الروايات المتقدمة أن القرآن نزل في ابتداء الامر على حرف واحد ومن البين أن المراد بهذا الحرف الواحد ليس هو أحد الاختلافات المذكورة ، فكيف يمكن أن يراد بالسبعة مجموعها !
  111. همان ص 1896 - أن مورد الروايات المتقدمة هو اختلاف القراء في الكلمات ، وقد ذكر ذلك في قصة عمر وغيرها . وعلى ما تقدم فهذا الاختلاف حرف واحد من السبعة ، ولا يحتاج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في رفع خصومتهم إلى الاعتذار بأن القرآن نزل على الأحرف السبعة ، وهل يمكن أن يحمل نزول جبريل بحرف ، ثم بحرفين ، ثم بثلاثة ثم بسبعة على هذه الاختلافات ؟ !
  112. همان ص 189 ان الأحرف السبعة هي وجوه الاختلاف في القراءة ، ولكن بنحو آخر غير ما تقدم . وهذا القول اختاره الزرقاني ، وحكاه عن أبي الفضل الرازي في اللوائح . فقال : الكلام لا يخرج عن سبعة أحرف في الاختلاف  : الأول : اختلاف الأسماء من إفراد ، وتثنية ، وجمع ، وتذكير ، وتأنيث . الثاني : اختلاف تصريف الافعال من ماض ، ومضارع ، وأمر . الثالث : اختلاف الوجوه في الاعراب . الرابع : الاختلاف بالنقص والزيادة . الخامس : الاختلاف بالتقديم والتأخير . السادس : الاختلاف بالابدال . السابع : اختلاف اللغات " اللهجات " كالفتح ، والإمالة ، والترقيق ، والتفخيم ، والاظهار ، والادغام ، ونحو ذلك .
  113. همان ص 189- 190 ويرد عليه ما أوردناه على الوجه السادس في الاشكال الأول والرابع والخامس منه ،ويرده أيضا : أن الاختلاف في الأسماء يشترك مع الاختلاف في الافعال في كونهما اختلافا في الهيئة ، فلا معنى لجعله قسما آخر مقابلا له . ولو راعينا الخصوصيات في هذا التقسيم لوجب علينا أن نعد كل واحد من الاختلاف في التثنية ، والجمع ، والتذكير ، والتأنيث ، والماضي ، والمضارع ، والامر قسما مستقلا . ويضاف إلى ذلك أن الاختلاف في الادغام ، والاظهار ، والروم ، والاشمام ، والتخفيف والتسهيل في اللفظ الواحد لا يخرجه عن كونه لفظا واحدا . وقد صرح بذلك ابن قتيبة على ما حكاه الزرقاني عنه.
  114. همان : والصحيح أن وجوه الاختلاف في القراءة ترجع إلى ستة أقسام : الأول : الاختلاف في هيئة الكلمة دون مادتها ، كالاختلاف في لفظة " باعد " بين صيغة الماضي والامر ، وفي كلمة " أمانتهم " بین الجمع والافراد . الثاني : الاختلاف في مادة الكلمة دون هيئتها ، كالاختلاف في لفظة " ننشرها " بين الراء والزي .الثالث : الاختلاف في المادة والهيئة كالاختلاف في " العهن والصوف " .الرابع : الاختلاف في هيئة الجملة بالاعراب ، كالاختلاف " وأرجلكم " بين النصب والجر .الخامس : الاختلاف بالتقديم والتأخير ، وقد تقدم مثال ذلك .السادس : الاختلاف بالزيادة والنقيصة ، وقد تقدم مثاله أيضا
  115. همان ص 190 ان لفظ السبعة يراد منه الكثرة في الآحاد ، كما يراد من لفظ السبعين والسبعمائة الكثرة في العشرات أو المئات . ونسب هذا القول إلى القاضي عياض ومن تبعه . ويرده : ان هذا خلاف ظاهر الروايات ، بل خلاف صريح بعضها على أن هذا لا يعد قولا مستقلا عن الوجوه الأخرى ، لأنه لم يعين معنى الحروف فيه ، فلا بد وان يراد من الحروف أحد المعاني المذكورة في الوجوه المتقدمة ويرد عليه ما يرد من الاشكال على تلك الوجوه
  116. رک به : البیان فی تفسیر القران ص 160-164 ؛ ضمنا در رساله حاضر در مبحث "تبیین موضوع" قسمت 7"-1-لزوم تفکیک بین قرائات سبعه و روایات سبع احرف" ، وجه نهم مورد نقد قرار گرفته است .
  117. همان ص 191 ....وان أريد بها قراءات سبع على إطلاقها ، فمن الواضح أن عدد القراءات أكثر من ذلك بكثير ، ولا يمكن أن يوجه ذلك بأن غاية ما ينتهي إليه اختلاف القراءات أكثر من ذلك بكثير ، الواحدة هي السبع ، لأنه إن أريد أن الغالب في كلمات القرآن أن تقرأ على سبعة وجوه فهذا باطل ، لان الكلمات التي تقرأ على سبعة وجوه قليلة جدا . وإن أريد أن ذلك موجود في بعض الكلمات وعلى سبيل الايجاب الجزئي فمن الواضح أن في كلمات القرآن ما يقرأ بأكثر من ذلك فقد قرأت كلمة " وعبد الطاغوت " بإثنين وعشرين وجها ، وفي كلمة " أف " أكثر من ثلاثين وجها . ويضاف إلى ما تقدم ان هذا القول لا ينطبق على مورد الروايات ، ومثله أكثر الأقوال في المسألة
  118. همان ص 192 إن الأحرف السبع يراد بها اللهجات المختلفة في لفظ واحد ، اختاره الرافعي في كتابه.وتوضيح القول : أن لكل قوم من العرب لهجة خاصة في تأدية بعض الكلمات ، ولذلك نرى العرب يختلفون في تأدية الكلمة الواحدة حسب اختلاف لهجاتهم فالقاف في كلمة " يقول " مثلا يبدلها العراقي بالكاف الفارسية ، ويبدلها الشامي بالهمزة ، وقد أنزل القرآن على جميع هذه اللهجات للتوسعة على الأمة ، لان الالتزام بلهجة خاصة من هذه اللهجات فيه تضييق على القبائل الأخرى التي لم تألف هذه اللهجة ، والتعبير بالسبع إنما هو رمز إلى ما ألفوه من معنى الكمال في هذه اللفظة ، فلا ينافي ذلك كثرة اللهجات العربية ، وزيادتها على السبع
  119. همان ص 192-193"وهذا الوجه - على أنه أحسن الوجوه التي قيلت في هذا المقام - غير تام أيضا : لأنه ينافي ما ورد عن عمر وعثمان من أن القرآن نزل بلغة قريش ، وأن عمر منع ابن مسعود من قراءة " عتى حين " . - ولأنه ينافي مخاصمة عمر مع هشام بن حكيم في القراءة ، مع أن كليهما من قريش .ولأنه ينافي مورد الروايات ، بل وصراحة بعضها في أن الاختلاف كان في جوهر اللفظ ، لا في كيفية أدائه ، وان هذا من الأحرف التي نزل بها القرآن .ولان حمل لفظ السبع - على ما ذكره خلاف - ظاهر الروايات ، بل وخلاف صريح بعضها .ولان لازم هذا القول جواز القراءة فعلا باللهجات المتعددة ، وهو خلاف السيرة القطعية من جميع المسلمين ،
  120. همان ص 193 وحاصل ما قدمناه : أن نزول القرآن على سبعة أحرف لا يرجع إلى معنى صحيح ، فلا بد من طرح الروايات الدالة عليه ، ولا سيما بعد أن دلت أحاديث الصادقين - ع - على تكذيبها ، وأن القرآن إنما نزل على حرف واحد ، وان الاختلاف قد جاء من قبل الرواة