ابن خفیف

از ویکی‌وحدت
ابن خفیف
آرامگاه ابن خفیف در شیراز
نام ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف ‌بن ‌اَسفکُشاذ (اسفکشار) ضبّی‌
نام‎های دیگر شیخ کبیر
تولد 266ق

ابن خفیف مشهور به شیخ کبیر (د ۳۷۱ق)، یکی از مشهورترین صوفیان دوره خویش بود که واسطۀ میان عارفان سده‌های ۳ و ۵ق به شمار می‌آید. با آن‌که وی ظاهراً به حلاج به دیدۀ تحسین می‌نگریست اما بیش‌تر بر مشرب صحو بود. او به آموختن علوم مختلف و از جمله کلام نیز اشتیاق داشت[۱]زهدِ فوق‌العاده و عبادت و ریاضت‌های عاری از شطح و طامات وی موجب شهرت وی گشت[۲] تا آن‌جا که یکی از مریدان او، به نام ابوالحسن دیلمی(د ۳۹۱ق)، کتابی مستقل به زبان عربی با عنوانِ سیرة‌ الشیخ الکبیر ابوعبدالله‌ بن الخفیف الشیرازی در شرح احوال او نوشت که ترجمۀ فارسی آن در دست است.

تولد

به‌ گفته دیلمی‌ خفیف‌ پدر شیخ‌ از شهر کلاشم‌ِ دیلمان‌ بوده‌ و در سپاه‌ عمرولیث‌ صفاری خدمت‌ می‌کرده‌ است‌ و هنگامی‌ که‌ عمرولیث‌ از خراسان‌ بیرون‌ آمد، خفیف‌ در نیشابور از سپاهیگری توبه‌ کرده‌ و در همان‌جا دختر یکی‌ از بزرگان‌ کرّامیه‌ را به‌ همسری گرفت‌، اما دیری نگذشت‌ که‌ باز به‌ سپاه‌ عمرولیث‌ پیوست‌ و به‌ شیراز رفت‌. ابن‌خفیف‌ در همین‌ زمان‌ در شیراز به‌ دنیا آمد و هنگامی‌ که‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ از فارس‌ به‌ خراسان‌ می‌رفت‌ وی هشت‌ ماهه‌ بوده‌ است[۳].این‌ وقایع‌ بایست‌ در فاصله میان‌ سال‌ ۲۶۶ق‌/۸۸۰م‌ که‌ عمرولیث‌ به‌ حکومت‌ رسید و از جندی شاپور به‌ فارس‌ و از آن‌جا به‌ سیستان‌ و خراسان‌ رفت‌ و سال‌ ۲۷۰ق‌/۸۸۳م‌، که‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ در اوایل‌ حکومت‌ خود از فارس‌ رهسپار سیستان‌ و خراسان‌ شد، روی داده‌ باشد[۴].

طول عمر

بنابراین‌ می‌توان‌ ولادت‌ او را در حدود ۲۶۹ق‌ دانست‌ و این‌ تاریخ‌ با آنچه‌ او درباره طول‌ عمر خود بیان‌ کرده‌ [۵].و دیگران‌ درباره آن‌ نوشته‌اند به‌ نقل‌ از سلمی‌[۶].و مدت‌ عمر او را ۱۰۴ سال‌ گفته‌اند [۷] [۸][۹] بسیار نزدیک‌ و موافق‌ است‌.روایتهای دیگری که‌ برای سالهای عمر او آورده‌اند: ۹۵ سال‌[۷]. ۱۰۵سال‌[۸] و حتی‌ ۱۱۰، ۱۱۴ و ۱۲۴ سال‌ [۹] درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد.

ابنای ملوک‌

تذکره‌ها و کتب‌ طبقات‌ او را از ابنای ملوک‌ گفته‌اند[۱۰] و این‌ نسبت‌ دور از احتمال‌ نیست‌، زیرا نام‌ جدش‌ «اسفکشاذ» یا «اسفکشار» (ظاهراً به‌ معنی‌ «پرورش‌ دهنده اسب‌») تعلق‌ او را به‌ طبقه‌ امرا و سران‌ سپاه‌ به‌ خاطر القا می‌کند.

مادر

مادرش‌ «ام‌ّ محمد» زنی‌ پرهیزگار بود و ابن‌خفیف‌ خود از صفای باطن‌ او حکایتی‌ نقل‌ کرده‌[۱۱] و جنید شیرازی [۱۲] و جامی‌ [۱۳] نام‌ او را در شمار زنان‌ زاهد و عارف‌ یاد کرده‌اند. چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ مشوّق‌ ابن‌خفیف‌ در پیوستن‌ به‌ طریقه صوفیه‌ مادرش‌ بوده‌ است[۱۴].

تأمین‌ معاش‌

ابن‌خفیف‌ در آغاز جوانی‌ ناگزیر شده‌ است‌ که‌ برای تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ کارهایی‌ چون‌ گازری و دوک‌ تراشی‌ و حقه‌گری بپردازد. او خود گفته‌ است‌ که‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ که‌ زکات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌» [۱۵].

مشایخ

نخستین‌ استادان‌ او در شیراز ابوالعباس‌ احمد بن‌ یحیی‌ مؤمل‌ جصّاص‌ و جعفر حذّاء[۱۶].بودند و از صحبت‌ ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی‌ و مشایخ‌ دیگری که‌ در فارس‌ بودند بهره‌ می‌گرفت[۱۷]. وی در همان‌ اوقات‌ نزد محدثان‌ معروف‌ شیراز، چون‌ عبدالله‌ بن‌ احمد شاردانی‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر ارزکانی‌ و ابراهیم‌ بن‌ روزبه‌ علم‌ حدیث‌ می‌آموخت‌[۱۸].و در مجلس‌ درس‌ ابوالعباس‌ ابن‌سُریج‌ برای تحصیل‌ فقه‌ حاضر می‌شد[۱۹]. در آغاز جوانی‌ در بصره‌ به‌ مجلس‌ درس‌ ابوالحسن‌ اشعری پیوست[۲۰].در سفرهایی‌ که‌ در دوره‌های بعد به‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ داشت‌، با جمعی‌ از بزرگان‌ صوفیه‌ چون‌، ابوالحسن‌ مزیّن‌، ابوعلی‌ رودباری، ابوبکر کتانی‌، ابوالحسین‌ درّاج‌، ابویعقوب‌ نهر جوری، ابوعمرو زجاجی‌، رویم‌، ابن‌عطاء جریری، شبلی‌ و عمر بن‌ شلّویه‌ دیدار کرد و از صحبت‌ آنان‌ بهره‌ گرفت‌ [۲۱] و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را در زندان‌ ملاقات‌ کرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال‌ مختلف‌ است‌.

اقوال‌ مختلف‌ دیدار با جنید

بنابر روایتی‌ که‌ در بعضی‌ از کتب‌ آمده‌ است‌، هنگامی‌ که‌ وی در سفر مکه‌ به‌ بغداد رسید از سر نخوت‌ به‌ دیدار جنید نرفت‌ ولی‌ در بازگشت‌ پس‌ از واقعه‌ای که‌ در بیابان‌ بر او روی داد به‌ جامع‌ بغداد رفت‌ و جنید که‌ در آن‌جا بود او را دید و با اشاره‌ به‌ آنچه‌ در بیابان‌ بر او گذشته‌ بود او را از اینکه‌ در آن‌ واقعه‌ صبر پیشه‌ نکرده‌ بود سرزنش‌ کرد[۲۲]. طبق‌ روایت‌ دیگری وی در مجلسی‌ که‌ جنید درباره حلاج‌ سخن‌ می‌گفت‌ و او را به‌ سحر و شعبده‌ متهم‌ می‌کرد حضور داشت‌ و بر سر این‌ مسأله‌ با جنید به‌ گفت‌ و گو و مشاجره‌ پرداخت[۲۳]. ولی‌ از سوی دیگر بنابر روایتی‌ که‌ سلمی‌[۲۴] و پس‌ از او انصاری [۲۵]نقل‌ کرده‌اند روزی ابن‌خفیف‌ و علی‌ بن‌ بندار صیرفی‌ در راهی‌ می‌رفتند و چون‌ به‌ پلی‌ رسیدند ابن‌خفیف‌ از علی‌ بن‌ بندار خواست‌ که‌ درگذشتن‌ از پل‌ بر او پیشی‌ گیرد و در بیان‌ سبب‌ این‌ درخواست‌ گفت‌ که‌ تو جنید را دیده‌ای و من‌ او را ندیده‌ام‌. اما روایتهای اول‌ ظاهراً درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد زیرا در زمان‌ حیات‌ جنید که‌ در ۲۹۷ق‌/۹۱۰م‌ وفات‌ کرد، ابن‌خفیف‌ دوران‌ جوانی‌ را می‌گذرانده‌ و در حد آن‌ نبوده‌ است‌ که‌ نخوت‌ صوفیانه‌ او را از رفتن‌ به‌ دیدار جنید باز دارد و یا چنانکه‌ ماسینیون‌ یادآور شده‌ است‌، بر سخن‌ شخصی‌ چون‌ جنید اعتراض‌ کند. دیلمی‌ نیز که‌ همه کسانی‌ را که‌ ابن‌خفیف‌ در عراق‌ ملاقات‌ کرده‌ است‌، یک‌ به‌ یک‌ برمی‌شمرد، از دیدار او با جنید چیزی نمی‌گوید، ولی‌ با شاگردان‌ و اصحاب‌ جنید چون‌ ابن‌عطا و جریری و رویم‌ مصاحبت‌ و ارتباط داشته‌ و گفته‌اند که‌ از دست‌ رویم‌ خرقه‌ پوشید[۲۶] و از مباحثه او با ابن‌عطا نیز در سیره دیلمی‌ سخن‌ رفته‌ است[۲۷].

سیر و سفر

در بازگشت‌ از سفر مکه‌ در بغداد به‌ زندان‌ حسین‌ بن‌ منصور راه‌ می‌یابد و با او آشنا می‌شود و پیامی‌ از او به‌ ابوالعباس‌ بن‌ عطا که‌ ظاهراً چیزی از نوشته‌های حلاج‌ نزد او بوده‌ است‌، می‌رساند[۲۸]. ابن‌خفیف‌ به‌ شهرهای حجاز، عراق‌، شام‌ و فلسطین‌ سفر کرد و چند بار حج‌ گزارد، اما اینکه‌ برخی‌ از مؤلفان‌ از سفرهای او به‌ روم‌ و مصر و هندوستان‌ سخن‌ گفته‌اند[۲۹]ظاهراً اصلی‌ ندارد و در کتاب‌ دیلمی‌ اشاره‌ای به‌ آنها نیست‌. گویا شهرت‌ و آوازه او از یک‌ طرف‌ و اشتغالش‌ به‌ سیر و سفر [۳۰] از سوی دیگر و نیز دور بودنش‌ از شیراز در بخش‌ بزرگی‌ از نیمه اول‌ عمر، موجب‌ شده‌ بود که‌ امور غریب‌ و سفرهای پرماجرا به‌ او نسبت‌ دهند و حکایاتی‌ را که‌ درباره کسان‌ دیگر روایت‌ شده‌ بود، به‌ او مربوط سازند، چنانکه‌ سبکی‌ از غالب‌ شدن‌ او بر برهمنان‌ در اظهار کرامات‌ داستانی‌ نقل‌ می‌کند [۳۱] و ابن‌بطوطه‌ در شیراز می‌شنود که‌ راه‌ جبل‌ سراندیب‌ را او کشف‌ کرده‌ و نیز داستان‌ معروف‌ گروهی‌ از صوفیه‌ را که‌ در راه‌ سراندیب‌ از شدت‌ گرسنگی‌ بچه‌ فیلی‌ را می‌کشند و جز یک‌ تن‌، همگی‌ از آن‌ می‌خورند، طبق‌ شنیده‌های خود مربوط به‌ ابن‌خفیف‌ دانسته‌ است‌[۳۲].

روایت افسانه‌ایی

از حکایات‌ غریب‌ دیگری که‌ درباره او ساخته‌اند، یکی‌ نیز روایت‌ افسانه‌ گونه‌ای است‌ که‌ ابن‌جوزی در تلبیس‌ ابلیس‌ [۳۳] نقل‌ کرده‌ است‌. این‌ روایت‌ با آنچه‌ از سیرت‌ و طریقت‌ ابن‌خفیف‌ می‌دانیم‌، منافات‌ اساسی‌ دارد و بی‌شک‌ ساخته‌ و پرداخته کسانی‌ است‌ که‌ به‌ صوفیه‌ به‌ دیده انکار و عداوت‌ می‌نگریسته‌ و به‌ مجالس‌ عُرس‌ و سماع‌ آنان‌ از این‌گونه‌ نسبتها می‌بسته‌اند.

ازدواجهای متعدد

ابن‌خفیف‌ از اواسط عمر در شیراز اقامت‌ گزید و تا پایان‌ عمر به‌ تعلیم‌ و ارشاد طالبان‌ و مریدان‌ اشتغال‌ داشت‌. از زندگانی‌ خصوصی‌ او اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. برخی‌ از منابع‌ از ازدواجهای متعدد او سخن‌ گفته‌اند و هجویری گوید که‌ مردم‌ شیراز به‌ سبب‌ اعتقادی که‌ بدو داشتند دختران‌ خود را تبرکاً به‌ عقد او درمی‌آوردند[۳۴].در این‌ باب‌ نیز افسانه‌هایی‌ ساخته‌اند [۳۵] که‌ شاید حاکی‌ از آن‌ باشد که‌ وی به‌ این‌ سنت‌ توجه‌ خاص‌ داشته‌ است‌.

فرزندان

او ظاهراً فرزندی داشته‌ به‌ نام‌ عبدالسلام‌ که‌ در آغاز جوانی‌ درگذشته‌ است‌ [۳۶] و دو تن‌ به‌ نامهای ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر تا پایان‌ عمر خدمت‌ او می‌کردند و هر دو در طریقت‌ به‌ مقاماتی‌ رسیده‌ بودند. اولی‌ در ۳۷۷ق‌/۹۸۷م‌ و دومی‌ در ۳۸۵ق‌/۹۹۵م‌ درگذشتند[۳۷].

زهد و ریاضت

عرفان‌ ابن‌خفیف‌ از لحاظ عملی‌ با زهد و ریاضت‌ و در عین‌ حال‌ التزام‌ تمام‌ به‌ احکام‌ و فرایض‌ دینی‌ همراه‌ بود و از لحاظ نظری و فکری اساس‌ آن‌ بر تطبیق‌ طریقت‌ با شریعت‌ قرار داشت‌. درباره تزهد و ریاضتهای او روایات‌ بسیار نقل‌ کرده‌اند[۳۸]او خود گفته‌ است‌ «هر اشارتی‌ و رمزی کی‌ این‌ طایفه متصوفه‌ گفته‌اند و کرده‌اند، من‌ آن‌ را از شریعت‌ به‌ در آوردم‌» [۳۹] و نیز «هر عارفی‌ کی‌ معرفت‌ خود را به‌ شریعت‌ راست‌ نکند و به‌ شریعت‌ مقابله‌ نکند، عن‌ قریب‌ بی‌معرفت‌ گردد»[۴۰].

تعاریف مؤلفان

اغلب‌ مؤلفانی‌ که‌ به‌ ذکر احوال‌ او پرداخته‌اند، از دانش‌ او در علوم‌ دینی‌ و پای بندیش‌ به‌ احکام‌ شریعت‌ سخن‌ گفته‌اند. سلمی‌ [۴۱]. او را «اوحد المشایخ‌ فی‌ وقته‌» و «عالماً بعلوم‌ الظاهر و علوم‌ الحقائق‌» و متمسک‌ به‌ علوم‌ شریعت‌ در کتاب‌ و سنت‌ گفته‌ است‌، ابونعیم‌ اصفهانی‌ او را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته[۴۲]انصاری گوید که‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» می‌خوانده‌اند[۴۳]هجویری او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری و باطنی‌»[۴۴] عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ [۴۵]دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌[۴۶] و ابن‌ملقن‌ گوید که‌ وی از رویم‌ و جریری و ابن‌عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌ [۴۷].

مذهب

ابن‌خفیف‌ از دوران‌ نوجوانی‌، چنانکه‌ اشاره‌ شد، به‌ سماع‌ و گردآوری حدیث‌ شوق‌ بسیار داشت‌ و به‌ گفته دیلمی‌[۴۸]هر شب‌ ۴۰ حدیث‌ می‌نوشت‌ [۴۹] و حتی‌ در وقت‌ مرگ‌ او نیز کسانی‌ از او حدیث‌ می‌شنیدند. [۹۱] کسانی‌ چون‌ ابوبکر باقلانی‌، دانشمند اشعری مذهب‌[۵۰] و نیز سلمی‌ [۵۱]و ابونعیم‌ اصفهانی‌ [۵۲] از او حدیث‌ نقل‌ کرده‌اند. در فقه‌ از شافعی‌ پیروی می‌کرده‌ و او را از فقهای این‌ مذهب‌ به‌ شمار آورده‌اند[۵۳].

علم کلام

در علم‌ کلام‌ نیز چنانکه‌ گفته‌ شد، از شاگردان‌ ابوالحسن‌ اشعری بوده‌ و در مقالتی‌ مفصل‌ به‌ شیوه مقاله‌ پردازان‌، که‌ در کتاب‌ سبکی‌ [۵۴].از کتاب‌ غایة المرام‌ فی‌ علم‌ الکلام‌ ضیاءالدین‌ رازی ( پدر امام‌ فخرالدین‌ رازی ) نقل‌ شده‌، به‌ ذکر فضایل‌ و مناقب‌ استاد خود پرداخته‌ است‌.

شطح‌گویی

وی در آرا و اعمال‌ صوفیانه‌ روشی‌ معتدل‌ داشت‌: « رخصت‌ جستن‌ و قبول‌ تأویلات‌»[۵۵]شطح‌گویی‌ و برخی‌ حرکات‌ مغایر با احکام‌ دینی‌ را که‌ نزد گروهی‌ از صوفیه‌ دیده‌ می‌شد، مردود و نادرست‌ می‌شمرد[۵۶] با آنکه‌ نسبت‌ به‌ حلاج‌ حسن‌ ظن‌ خاص‌ داشت‌ و او را «عالم‌ ربانی‌»[۵۷] و «موحد»[۵۸]می‌دانست‌ و از کرامات‌ او سخن‌ می‌گفت[۵۹] بعضی‌ از سخنان‌ شطح‌ آمیز منسوب‌ به‌ او را رد می‌کرد[۶۰].

مشایخ صوفیه

از میان‌ مشایخ‌ صوفیه‌ اقتدا به‌ ۵ کس‌ را توصیه‌ می‌کرد: حارث‌ محاسبی‌، ابوالقاسم‌ جنید، ابومحمد رویم‌، ابوالعباس‌ بن‌ عطا و عمرو بن‌ عثمان‌، زیرا روش‌ ایشان‌ بر طریقه صحو بوده‌ و علم‌ و حقیقت‌ را با هم‌ جمع‌ کرده‌ بودند [۶۱] و چنانکه‌ ملاحظه‌ می‌شود، کسانی‌ چون‌ بایزید بسطامی‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را که‌ از اصحاب‌ سُکر بودند، در این‌ شمار نمی‌آورد، زیرا «دیگر مشایخ‌ ارباب‌ حال‌ بودند... و در هنگام‌ استغراق‌ گاه‌ گاهی‌ از ایشان‌ سخنی‌ چند صادر شده‌ است‌، که‌ به‌ میزان‌ شرع‌ راست‌ نیست‌، چون‌ بازِ خود می‌آمدند، از آن‌ سخنان‌ توبت‌ می‌کردند... و استغفار واجب‌ می‌دیدند» [۶۲].

ترغیب به کسب علم

برخلاف‌ بسیاری از صوفیه آن‌ روزگار که‌ از تحصیل‌ علوم‌ رسمی‌ اجتناب‌ داشتند. ابن‌خفیف‌ شاگردان‌ و مریدان‌ خود را به‌ کسب‌ علوم‌ ترغیب‌ می‌کرد. او خود در جوانی‌ از بیم‌ اعتراض‌ و بدگویی‌ صوفیان‌ پنهانی‌ به‌ مجلس‌ علمای حدیث‌ می‌رفت‌ و همیشه‌ دوات‌ و کاغذ در لباس‌ پنهان‌ می‌کرد و چنان‌ شد که‌ سرانجام‌ آنان‌ همگی‌ به‌ او محتاج‌ شدند و برای حل‌ مشکلات‌ خود به‌ نزد او می‌رفتند[۶۳].

احترام طبقات مختلف

وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌ تنها اهل‌ تصوف‌ بلکه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ می‌داشتند [۶۴]. درباریان‌ و دیوانیان‌ از معتقدان‌ او بودند[۶۵]. و گفته‌اند که‌ نزد عضدالدوله دیلمی‌ مقرب‌ بوده‌ است[۶۶]. در روز مرگش‌ انبوهی‌ عظیم‌ از مردم‌، حتی‌ از یهود و نصارا و مجوس‌ بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده‌ شد[۶۷].

آثار

اغلب‌ مؤلفان‌ به‌ کثرت‌ تألیفات‌ او اشاره‌ کرده‌اند[۶۸]. دیلمی‌ ۳۰ کتاب‌ از آثار او را نام‌ می‌برد و گوید که‌ از این‌ جمله‌ ۱۵ تصنیف‌ مطّول‌ و ۱۵ تصنیف‌ مختصر بوده‌ است‌ [۶۹]. فهرست‌ دیلمی‌ در شدالازار جنید شیرازی [۷۰]. وارد شده‌ و زرکوب‌ نیز تعدادی از عنوانها را در شیرازنامه‌ آورده‌ است‌[۷۱]. گر چه‌ از مجموع‌ آثار ابن‌خفیف‌ امروز چیزی جز یکی‌ دو رساله مختصر در دست‌ نیست‌، لیکن‌ از عنوان‌هایی‌ که‌ ذکر کرده‌اند، می‌توان‌ به‌ موضوعاتی‌ که‌ مورد توجه‌ او بوده‌ است‌ به‌ تقریب‌ پی‌ برد. فهرست‌ دیلمی‌ چنین‌ است‌:

تألیفات‌ مفصل‌

۱. شرف‌ الفقر (جنید شیرازی: شرف‌ الفقراء المتحققین‌ علی‌ الاغنیاء المنفقین‌)؛ ۲. جامع‌ ارشاد؛ ۳. الاستذکار؛ ۴. الفصول‌ فی‌ الاصول‌؛ ۵. المنقطعین‌؛ ۶. الجوع‌ و ترک‌ الشهوات‌؛ ۷. لیس‌ المرقعات‌؛ ۸. الاعانه (جنید شیرازی: الاغاثه)؛ ۹. اختلاف‌ الناس‌ فی‌ الروح‌؛ ۱۰. المعراج‌؛ ۱۱. الرد علی‌ ابن‌ سالم‌؛ ۱۲. الرد علی‌ ابن‌ زینان‌ (جنید شیرازی: الرد علی‌ ابن‌ رزمان‌)؛ ۱۳. الاعتقاد (جنید شیرازی: المعتقد الکبیر و الصغیر، زرکوب‌: الاعتقاد الکبیر و الاعتقاد الصغیر)؛ ۱۴. المنهج‌ فی‌ الفقه‌. (زرکوب‌: المفتح‌ فى‌ الفقه‌).

تألیفات‌ مختصر

۱۵. الاقتصاد؛ ۱۶. اللوامع‌؛ ۱۷. المفردات‌؛ ۱۸. المشیخه (جنید شیرازی: اسامی‌ المشایخ‌)؛ ۱۹. فضل‌ التصوف‌؛ ۲۰. الفرق‌ بین‌ التقوی و التصوف‌؛ ۲۱. الاستدراج‌ و الاندراج‌ (زرکوب‌: الاستدارج‌)؛ ۲۲. الجمع‌ و التفرقه؛ ۲۳. بلوی الانبیاء؛ ۲۴. المحبه؛ ۲۵. الودّ و الالفه (جنید شیرازی: الردّ و الالفه)؛ ۲۶. رسائل‌ علی‌ بن‌ سهل‌ (جنید شیرازی: مسائل‌ علی‌ بن‌ سهل‌)؛ ۲۷. السماع‌؛ ۲۸. معرفه الزوال‌.

متداول‌ و مشهور

چنانکه‌ ملاحظه‌ شد، در کتاب‌ دیلمی‌ از ۳۰ تصنیف‌ فقط ۲۸ عنوان‌ ذکر شده‌ است‌ و از این‌ تعداد شماره‌های ۲۰، ۲۴ و ۲۷ در کتاب‌ جنید شیرازی و زرکوب‌ دیده‌ نمی‌شود، ولی‌ در عوض‌ جنید از تصنیفی‌ به‌ نام‌ شرح‌ الفضائل‌ یاد کرده‌ و پسر او عیسی‌ بن‌ جنید در تذکره هزار مزار (که‌ ترجمه‌ گونه‌ای از شدالازار جنید است‌) دو کتاب‌ به‌ عنوانهای آداب‌ المریدین‌ و جامع‌ الدعوات‌ بر فهرست‌ دیلمی‌ و جنید می‌افزاید[۷۲]. دیلمی‌ گوید که‌ شرف‌ الفقر نخستین‌ و جامع‌ الارشاد آخرین‌ نوشته او بوده‌ است‌ [۷۳]. همو درباره این‌ دو کتاب‌ روایاتی‌ در جاهای دیگر از قول‌ ابن‌خفیف‌ نقل‌ کرده‌ است‌[۷۴]. شماری از این‌ آثار تا روزگار زرکوب‌ شیرازی ( قرن‌ ۸ق‌) موجود بوده‌ و از آن‌ها با عبارت‌ «متداول‌ و مشهور» یاد می‌کند [۷۵]. و حاجی‌ خلیفه‌ نیز به‌ یکی‌ از تصنیفات‌ او به‌ عنوان‌ کتاب‌ الفضائل‌ و جامع‌ الدعوات‌ و الاذکار اشاره‌ می‌کند که‌ در ۲۶۲ باب‌ و شامل‌ ذکر فضایل‌ قرآن‌ و نقل‌ ادعیه انبیاء، صحابه‌، زهّاد و تابعین‌ بوده‌ است‌[۷۶].ظاهراً این‌ کتاب‌ دو تصنیفی‌ را که‌ جنید به‌ نام‌ شرح‌ الفضائل‌ [۷۷]. و عیسی‌ بن‌ جنید به‌ عنوان‌ جامع‌ الدعوات‌ آورده‌اند[۷۸]. در برداشته‌ است‌.

وصیة ابن‌خفیف‌ و معتقد ابن‌خفیف‌

آنچه‌ از ابن‌خفیف‌ امروز در دست‌ است‌. گذشته‌ از اقوال‌ پراکنده‌ای که‌ در کتب‌ طبقات‌ و تذکره‌ها از او نقل‌ کرده‌اند و مقالتی‌ در فضایل‌ ابوالحسن‌ اشعری که‌ در طبقات‌ سبکی‌ [۷۹]وارد شده‌ است‌، دو رساله کوتاه‌ است‌ که‌ به‌ نامهای وصیة ابن‌خفیف‌ و معتقد ابن‌خفیف‌ با ترجمه فارسی‌، به‌ توسط خانم‌ ا. شیمل‌ - طاری، ذیل‌ سیره ابن‌ الخفیف‌ دیلمی‌ (ترجمه یحیی‌ بن‌ جنید شیرازی) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ و از کتاب‌ الاقتصاد او نسخه‌ای در کتابخانه پرتوپاشا (ترکیه‌) موجود است‌. در کتابخانه مرکزی دانشگاه‌ تهران‌ نیز نسخه‌ای از کتاب‌ معتقد ابن‌خفیف‌ همراه‌ با شرح‌ آن‌ با عنوان‌ الفوائد العمادیه فی‌ القواعد الاعتقادیه موجود است‌ [۸۰] که‌ ظاهراً باید همان‌ المعتقد الصغیر یا الاعتقاد الصغیر باشد که‌ جنید شیرازی [۸۱] و زرکوب‌ [۸۲] ذکر کرده‌اند و شاید همان‌ کتابی‌ باشد که‌ جنید به‌ عنوان‌ شرح‌ المعتقد الصغیر در شمار آثار مولانا افتخار الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ محمد دامغانی‌ آن‌ را ذکر کرده‌ است[۸۳].

شرف‌ الفقر

چنانکه‌ گفته‌ شد از آثار ابن‌خفیف‌ جز این‌ چند تصنیف‌ چیزی در دست‌ نیست‌، ولی‌ از عنوانهایی‌ که‌ دیلمی‌ و جنید نقل‌ کرده‌اند، چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ اغلب‌ آنها در موضوعات‌ مربوط به‌ تصوف‌ و چند تصنیف‌ نیز در فقه‌ و کلام‌ بوده‌ است. ‌ کتاب‌ شرف‌ الفقر او باید متضمن‌ مطالبی‌ بوده‌ باشد که‌ در مناظره او با ابوالعباس‌ بن‌ عطار بر سر فضیلت‌ فقر بر غنا مطرح‌ شده‌[۸۴] و این‌ موضوعی‌ است‌ که‌ در آن‌ زمان‌ میان‌ عرفا مورد بحث‌ و اختلاف‌ نظر بوده‌ است‌[۸۵].

بلوی الانبیاء

کتاب‌ بلوی الانبیاء شاید بسط همان‌ نکته‌ای بوده‌ است‌ که‌ از او درباره «بلاء المحبین‌» نقل‌ کرده‌اند[۸۶] از سخنانی‌ که‌ از او درباره محبت‌ نقل‌ کرده‌اند [۸۷]. و نیز از کتابی‌ که‌ شاگردش‌ دیلمی‌ در این‌ باب‌ به‌ نام‌ عطف‌ الالف‌ المألوف‌ علی‌ اللام‌ المعطوف‌ تصنیف‌ کرده‌ و در آن‌[۸۸]بعضی‌ از آرا و اقوال‌ استاد خود را درباره محبت‌ شاهد آورده‌ است‌، می‌توان‌ به‌ تقریب‌ از مضامین‌ کتاب‌ المحبه و کتاب‌ الودّو الالفه او نشانه‌هایی‌ یافت‌.

ردّ علی‌ بن‌ سالم‌

کتاب‌ ردّ علی‌ بن‌ سالم‌ که‌ از تصنیفات‌ مفصل‌ او بوده‌، چنانکه‌ از عنوان‌ آن‌ برمی‌آید، در ردّ عقاید سالمیه‌ بوده‌ و به‌ گفته انصاری[۸۹] نیز وی به‌ قول‌ ابوعبدالله‌ بن‌ سالم‌ دایر بر اینکه‌ خداوند در ازل‌ همه‌ چیز را می‌دیده‌ است‌، خرده‌ گرفته‌ بود.

المشیخه

کتاب‌ المشیخه او نیز باید اساس‌ کار شاگردش‌ ابوالحسن‌ دیلمی‌، که‌ تصنیفی‌ در مشیخه فارس‌ ساخته‌ بود، قرار گرفته‌ باشد[۹۰].

وصیت‌

وصیت‌ ابن‌خفیف‌ رساله کوچکی‌ است‌ شامل‌ نصایح‌ او به‌ مریدان‌ و سالکان‌، در ۲۵ وصیت‌ در مراعات‌ تقوی و طهارت‌ پرهیز از شهوات‌ و وساوس‌ نفسانی‌، اجتناب‌ از کبر و غرور و حسد، تحصیل‌ فضایل‌ و کمالات‌ اخلاقی‌ و ممارست‌ در ریاضت‌ و مجاهدت‌.

معتقد

معتقد ابن‌خفیف‌ نیز رساله‌ای است‌ کوتاه‌ که‌ اساس‌ مطالب‌ آن‌ تصحیح‌ و تصفیه اعمال‌ و اخلاص‌ در عبادات‌ است‌. مضامین‌ رساله‌ شامل‌ نکاتی‌ است‌ در تعریف‌ توحید و تنزیه‌ ذات‌ باری تعالی‌ و اشاراتی‌ به‌ اینکه‌ علم‌ غیر از رؤیت‌ است‌، یعنی‌ خداوند آنچه‌ را که‌ موجود است‌ می‌بیند و آنچه‌ را که‌ معدوم‌ است‌ می‌داند؛ صفات‌ خداوند قائم‌ بر ذات‌ اوست‌ و رؤیت‌ خداوند در قیامت‌ ممکن‌ است‌. در مسأله جبر و اختیار، طاعت‌ و معصیت‌، خلق‌ افعال‌ و کسب‌ افعال‌، نبوت‌ و خاتمیت‌، معراج‌ رسول‌ اکرم‌ و چگونگی‌ِ آن‌ و نیز در مسائل‌ مربوط به‌ ایمان‌ و اسلام‌، توحید و معرفت‌، استطاعت‌ و فعل‌، جنت‌ و نار، اخبار آحاد و متواتر، عقل‌ و شرع‌، حسن‌ و قبح‌ و سایر موضوعات‌ کلامی‌ و اعتقادی از دیدگاه‌ اشاعره‌ گفت‌وگو می‌کند.

مطالب خاص‌ طبقه صوفیه‌

در فصل‌ چهارم‌ رساله‌ از مطالبی‌ که‌ خاص‌ طبقه صوفیه‌ است‌، سخن‌ می‌رود: فقر بر غنی‌ افضل‌ است‌، زهد کلی‌ بهتر از زهد جزئی‌ است‌؛ رؤیت‌ در دنیا محال‌ است‌؛ نبوت‌ بهتر از ولایت‌ است‌؛ معجزه از انبیاست‌ و کرامت‌ از آن‌ِ اولیاء؛ سکر مقام‌ مریدان‌ است‌ و بر عارفان‌ کامل‌ روا نیست‌؛ صحو بر سکر رجحان‌ دارد؛ ذخیره‌ کردن‌ مال‌ وقتی‌ که‌ توکل‌ درست‌ باشد، زیان‌ ندارد؛ تصوف‌ نه‌ علم‌ است‌ نه‌ عمل‌، بلکه‌ صفتی‌ است‌ که‌ چون‌ ذات‌ صوفی‌ بدان‌ متجلی‌ است‌، آنگاه‌ هم‌ صاحب‌ علم‌ و عمل‌ می‌شود و هم‌ میزان‌ علم‌ و عمل‌؛ میان‌ تصوف‌ و فقر و تقوی فرق‌ نیست‌، فقر در سببها تصرف‌ ندارد، ولی‌ صوفی‌ در سببها تصرف‌ تواند کرد؛ حال‌ غیر از وجود است‌؛ سماع‌ عارفان‌ را رواست‌، ولی‌ مریدان‌ را روا نیست‌ و کلاً ترک‌ آن‌ اولی‌ است‌، زیرا آفات‌ آن‌ بسیار است‌. در پایان‌ رساله‌ اشاراتی‌ به‌ فرق‌ میان‌ روح‌ و نفس‌ و حیات‌ و مخالفت‌ با نفس‌ نیز دیده‌ می‌شود.

سلسله نسبت‌ خرقه

سلسله نسبت‌ خرقه ابن‌خفیف‌ به‌ صورتهای مختلف‌ نقل‌ شده‌ است‌: مؤلف‌ فردوس‌ المرشدیه در ذکر سلسله خرقه ابوالحسن‌ کازرونی‌ آن‌ را به‌ صورتی‌ آورده‌ [۹۱]. و زرکوب‌ شیرازی در بیان‌ نسبت‌ خرقه شیخ‌ شهاب‌ الدین‌ سهروردی آن‌ را به‌ نوعی‌ و از طریق‌ شجره خرقه شیخ‌ روزبهان‌ بقلی‌ به‌ نوعی‌ دیگر نزدیک‌ به‌ ترتیب‌ مندرج‌ در فردوس‌ المرشدیه نقل‌ کرده‌ است‌[۹۲]. اما هیچ‌ یک‌ از این‌ صورتها با آگاهیهایی‌ که‌ درباره ابن‌خفیف‌ از سیره دیلمی‌ به‌ دست‌ می‌آید، سازگاری تمام‌ ندارد. بنابر سلسله‌هایی‌ که‌ ذکر شد[۹۳] طریقه سهروردیه‌، طریقه کازرونیه‌ و اصحاب‌ روزبهان‌ بقلی‌ نسبت‌ خرقه خود را با واسطه‌هایی‌ به‌ ابن‌خفیف‌ می‌رسانند.

قبیله خفیفیه‌

ابن‌خفیف‌ در شیراز دارای دستگاهی‌ بوده‌ و دوستان‌ و مریدان‌ بسیار داشته‌ است‌. مؤلف‌ فردوس‌ المرشدیه در سبب‌ تقرب‌ مردمان‌ به‌ او گوید که‌ طریق‌ وی آن‌ بود «که‌ بستدی و بدادی»[۹۴]. در زمان‌ حیات‌ هجویری طریقه او به‌ خفیفیه‌ معروف‌ بوده‌ و همو گوید که‌ خفیفیان‌ به‌ ابن‌خفیف‌ تولاّ کنند[۹۵]. حمدالله‌ مستوفی‌ در تاریخ‌ گزیده‌ به‌ «قبیله خفیفیه‌ که‌ ارباب‌ و اکابر ابهرند»، اشاره‌ می‌کند[۹۶]. و آنان‌ را از «تخمه» وی می‌داند، ولی‌ معلوم‌ نیست‌ که‌ مقصود مستوفی‌ از این‌ تعبیر چیست‌، زیرا از اولاد و احفاد ابن‌خفیف‌ در هیچ‌ مأخذی ذکری نیامده‌ است‌ و شاید این‌ نکته‌ اشاره‌ای به‌ گسترش‌ طریقه او در آن‌ نواحی‌ باشد و به‌ هر حال‌ حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ در اوایل‌ سده ۸ق‌ کسانی‌ در آن‌جا خود را به‌ وی منسوب‌ می‌داشته‌اند. طریقه ابن‌خفیف‌ به‌ توسط مریدش‌ حسین‌ اکّار و به‌ وسیله مرید او ابواسحاق‌ کازرونی‌ به‌ تأسیس‌ طریقه کازرونیه‌ انجامید.

طریقت‌

اساس‌ طریقت‌ ابن‌خفیف‌ بر مجاهدت‌ بوده‌ و از ریاضتهای سخت‌ و طاعات‌ و عبادات‌ طاقت‌ شکن‌ و افراط او در کم‌ خوردن‌ و مخالفت‌ با نفس‌ داستانهای بسیار نقل‌ کرده‌اند[۹۷]. او را می‌توان‌ حلقه رابط میان‌ مشایخ‌ سده‌های ۳ و ۴ عراق‌، چون‌ جنید، رویم‌، شبلی‌ و ابن‌عطا، با صوفیان‌ دوره بعد در فارس‌ و خراسان‌ دانست‌ و کسانی‌ چون‌ ابوالحسن‌ دیلمی‌، ابن‌ بساکویه‌، ابونصر سراج‌ و ابوعبدالله‌ مقاریضی‌ از تربیت‌ یافتگان‌ او بودند.

آرامگاه‌

آرامگاه‌ او در شیراز زیارتگاه‌ اهل‌ عرفان‌ بوده‌ و گروهی‌ از بزرگان‌ صوفیه فارس‌ در حوالی‌ آن‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شده‌اند[۹۸].خانقاه‌ او نیز محل‌ آمدوشد و اقامت‌ زائران‌ بوده‌ و موقوفاتی‌ داشته‌ است‌. به‌ گفته فسایی‌ از ابتدای حکومت‌ صفویه‌ این‌ خانقاه‌ از رونق‌ افتاد، ولی‌ کریم‌ خان‌ زند به‌ عمران‌ آن‌ کوشید و اطراف‌ صحن‌ خانقاه‌ و رباط و قبرستان‌ اطراف‌ آن‌ را مسطح‌ کرد و به‌ صورت‌ میدانی‌ وسیع‌ درآورد که‌ به‌ میدان‌ نعل‌ بندان‌ موسوم‌ و متصل‌ به‌ بازار وکیل‌ است[۹۹] [۱۰۰]

پانویس

  1. هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۹، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش
  2. هجویری، علی، ج۱، ص۲۱۲، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش
  3. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص ۹، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  4. تاریخ‌ سیستان‌، به‌ کوشش‌ ملک‌ الشعرای بهار، ج۱، ص۲۳۵، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌
  5. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۴، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  6. ، عبدالحی‌ ابن‌عماد، ج۳، ص۷۶، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌
  7. عبدالله‌ یافعی‌، مرآه الجنان‌، ج۲، ص۳۹۷، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹ق‌
  8. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  9. ابن‌ ابی‌ بکر حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، ج۱، ص۶۵۷، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  10. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  11. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۲۰۵-۲۰۶، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  12. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص‌ ۳۶۸، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  13. عبدالرحمان‌ جامی‌، نفحات‌ الانس‌، ج۱، ص‌ ۶۲۲، به‌ کوشش‌ مهدی توحیدی پور، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌
  14. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۹۲، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  15. محمد ذهبی‌، سیر اعلام‌ النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۶، به‌ کوشش‌ شعیب‌ الارنؤوط و اکرم‌ بوشی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌
  16. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۱۲، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  17. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  18. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۱۴، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  19. محمد ذهبی‌، سیر اعلام‌ النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۵، به‌ کوشش‌ شعیب‌ الارنؤوط و اکرم‌ بوشی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌
  20. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۲۷۷، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  21. محمد سلمی‌، طبقات‌ الصوفیه، ج۱، ص۴۸۵، به‌ کوشش‌ یوهانس‌ پدرسن‌، لیدن‌، ۱۹۶۰م‌
  22. زکریا قزوینی‌، آثار البلاد، ج۱، ص۲۱۲، بیروت‌، دارصادر
  23. اخبار الحلاج‌، به‌ کوشش‌ لوئی‌ ماسینیون‌ و وپ‌ کراوس‌، ج۱، ص۹۲، پاریس‌، ۱۹۳۶م‌
  24. محمد سلمی‌، طبقات‌ الصوفیه، ج۱، ص‌ ۵۳۵، به‌ کوشش‌ یوهانس‌ پدرسن‌، لیدن‌، ۱۹۶۰م‌
  25. خواجه‌ عبدالله‌ انصاری هروی، طبقات‌ الصّوفیّه‌، ج۱، ص‌ ۳۰۱، به‌ کوشش‌ محمد سرور مولائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  26. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۱-۴۲، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  27. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص‌ ۹۱-۹۳، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  28. محمد ابن‌ باکویه‌، «بدایه حال‌ الحسین‌ بن‌ منصور الحلاج‌ و نهایته‌» (: Quatre در مآخذ لاتین‌)، ص ۳۹-۴۲
  29. ابن‌بطوطه‌ رحله، بیروت‌، ج۱، ص۱۴۳، دارالکتاب‌ اللبنانی‌
  30. عبدالله‌ یافعی‌، روض‌ الریاحین‌ فی‌ حکایات‌ الصالحین‌، ج۱، ص۱۷۳، قبرس‌، مؤسسه عمادالدین‌
  31. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۳، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  32. فروزانفر، بدیع‌ الزمان‌، ج۱، ص۸۷ –۸۸، مآخذ قصص‌ و تمثیلات‌ مثنوی، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌
  33. عبدالرحمان‌ ابن‌جوزی، تلبیس‌ ابلیس‌، ج۱، ص‌ ۳۶۹-۳۷۰، قاهره‌، ۱۹۲۸م‌
  34. علی‌ هجویری، کشف‌ المحجوب‌، ج۱، ص‌ ۲۱۸، به‌ کوشش‌ ژوکوفسکی‌، لنین‌گراد، ۱۹۲۶م‌
  35. محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۸- ۱۲۹، به‌ کوشش‌ نیکلسون‌، لیدن‌، ۱۹۰۵م‌
  36. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۸- ۴۹، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  37. محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۹، به‌ کوشش‌ نیکلسون‌، لیدن‌، ۱۹۰۵م‌
  38. علی‌ ابن‌عساکر، تبیین‌ کذب‌ المفتری، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲، دمشق‌، ۱۳۴۷ق‌
  39. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۵، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  40. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۶، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  41. محمد سلمی‌، طبقات‌ الصوفیه، ج۱، ص‌ ۴۸۵، به‌ کوشش‌ یوهانس‌ پدرسن‌، لیدن‌، ۱۹۶۰م‌
  42. احمد ابونعیم‌ اصفهانی‌، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۳۸۵، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌
  43. خواجه‌ عبدالله‌ انصاری هروی، طبقات‌ الصّوفیّه‌، ج۱، ص‌ ۵۳۷، به‌ کوشش‌ محمد سرور مولائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  44. علی‌ هجویری، کشف‌ المحجوب‌، ج۱، ص‌ ۳۱۸، به‌ کوشش‌ ژوکوفسکی‌، لنین‌گراد، ۱۹۲۶م‌
  45. محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۵، به‌ کوشش‌ نیکلسون‌، لیدن‌، ۱۹۰۵م‌
  46. یاقوت‌، بلدان‌، ج۳، ص۳۵۰
  47. عمر ابن‌ملقن‌، طبقات‌ الاولیاء، ج۱، ص‌ ۲۹۰، به‌ کوشش‌ نورالدین‌ شریبه‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌
  48. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۱۶، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  49. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۲، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  50. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۴۰-۴۱، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  51. محمد سلمی‌، طبقات‌ الصوفیه، ج۱، ص‌ ۴۸۵- ۴۸۶، به‌ کوشش‌ یوهانس‌ پدرسن‌، لیدن‌، ۱۹۶۰م‌
  52. احمد ابونعیم‌ اصفهانی‌، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۳۸۵ به‌ بعد، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌
  53. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۰، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  54. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۵- ۱۵۹، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  55. خواجه‌ عبدالله‌ انصاری هروی، طبقات‌ الصّوفیّه‌، ج۱، ص۵۴۹، به‌ کوشش‌ محمد سرور مولائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  56. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۷- ۳۹، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  57. احمد خطیب‌ بغدادی، تاریخ‌ بغداد، ج۸، ص۱۱۲، بیروت‌، ۱۳۴۹ق‌
  58. محمد ابن‌ باکویه‌، «بدایه حال‌ الحسین‌ بن‌ منصور الحلاج‌ و نهایته‌» (: Quatre در مآخذ لاتین‌)، ج۱، ص۳۸
  59. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۹۵-۹۷، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  60. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  61. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۷، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  62. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۳۷-۳۸، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  63. محمد ذهبی‌، سیر اعلام‌ النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۶، به‌ کوشش‌ شعیب‌ الارنؤوط و اکرم‌ بوشی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌
  64. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۹-۴۱، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  65. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  66. احمد زرکوب‌ شیرازی، شیراز نامه‌، ج۱، ص۱۲۶، به‌ کوشش‌ اسماعیل‌ واعظ جوادی، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌
  67. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  68. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۱، ص۱۵۱، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  69. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص ۲۱۲-۲۱۳، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  70. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص‌ ۴۲-۴۳، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  71. احمد زرکوب‌ شیرازی، شیراز نامه‌، ج۱، ص‌ ۱۲۷، به‌ کوشش‌ اسماعیل‌ واعظ جوادی، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌
  72. عیسی‌ بن‌ جنید شیرازی، تذکره هزار مزار، ج۱، ص‌ ۸۴، به‌ کوشش‌ نورانی‌ وصال‌، شیراز، ۱۳۶۴ش‌
  73. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص ۲۱۲، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  74. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص ۲۱، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  75. احمد زرکوب‌ شیرازی، شیراز نامه‌، ج۱، ص‌ ۱۲۶-۱۲۷، به‌ کوشش‌ اسماعیل‌ واعظ جوادی، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌
  76. حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۵، ص۱۳۱، به‌ کوشش‌ گوستاوفلوگل‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۱م‌
  77. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص‌ ۴۲، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  78. عیسی‌ بن‌ جنید شیرازی، تذکره هزار مزار، ج۱، ص‌ ۸۴، به‌ کوشش‌ نورانی‌ وصال‌، شیراز، ۱۳۶۴ش‌
  79. عبدالوهاب‌ سبکی‌، طبقات‌ الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۵- ۱۵۹، قاهره‌، ۱۳۲۴ق‌
  80. مرکزی، خطی‌، ج۱۱، ص۲۰۷۶
  81. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص‌ ۴۳، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  82. احمد زرکوب‌ شیرازی، شیراز نامه‌، ج۱، ص‌ ۱۲۷، به‌ کوشش‌ اسماعیل‌ واعظ جوادی، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌
  83. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص‌ ۶۶ -۶۷، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  84. ابوالحسن‌ دیلمی‌، سیره الشیخ‌ الکبیر، ج۱، ص۲۱۲، ترجمه رکن‌الدین‌ یحیی‌ ابن‌ جنید الشیرازی، به‌ کوشش‌ اشیمل‌ - طاری، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌
  85. احمد خطیب‌ بغدادی، تاریخ‌ بغداد، ج۵، ص۲۸، بیروت‌، ۱۳۴۹ق‌
  86. محمد سلمی‌، طبقات‌ الصوفیه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰، به‌ کوشش‌ یوهانس‌ پدرسن‌، لیدن‌، ۱۹۶۰م‌
  87. روزبهان‌ بقلی‌ شیرازی، عبهر العاشقین‌، ج۱، ص۱۰، به‌ کوشش‌ هانری کربن‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌
  88. ابوالحسن‌ دیلمی‌، عطف‌ الالف‌ المألوف‌ علی‌ اللام‌ المعطوف‌، ج۱، ص‌ ۱۹، به‌ کوشش‌ ج‌ک‌ وادیه‌، بیروت‌، ۱۹۶۲م‌
  89. خواجه‌ عبدالله‌ انصاری هروی، طبقات‌ الصّوفیّه‌، ج۱، ص‌ ۳۱۲، به‌ کوشش‌ محمد سرور مولائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  90. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۵، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  91. محمود بن‌ عثمان‌، فردوس‌ المرشدیه فی‌ اسرار الصمدیه، ج۱، ص۲۲، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌
  92. احمد زرکوب‌ شیرازی، شیراز نامه‌، ج۱، ص‌ ۱۲۸-۱۳۰، به‌ کوشش‌ اسماعیل‌ واعظ جوادی، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌
  93. محمد معصوم‌ علیشاه‌ شیرازی، طرائق‌ الحقائق‌، ج۲، ص۳۰۸- ۳۰۹، به‌ کوشش‌ محمد جعفر محجوب‌، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌
  94. محمود بن‌ عثمان‌، فردوس‌ المرشدیه فی‌ اسرار الصمدیه، ج۱، ص۱۷، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌
  95. علی‌ هجویری، کشف‌ المحجوب‌، ج۱، ص‌ ۳۱۷، به‌ کوشش‌ ژوکوفسکی‌، لنین‌گراد، ۱۹۲۶م‌
  96. ابن‌ ابی‌ بکر حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، ج۱، ص‌ ۶۵۷، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌
  97. علی‌ ابن‌عساکر، تبیین‌ کذب‌ المفتری، ج۱، ص۱۹۲، دمشق‌، ۱۳۴۷ق‌
  98. معین‌ الدین‌ جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۸-۹۴، به‌ کوشش‌ قزوینی‌ و اقبال‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌
  99. میرزا حسن‌ فسائی‌، تاریخ‌ فارسنامه ناصری، ج‌ ۲، ص۱۵۸، تهران‌، ۱۳۱۴ش‌
  100. برگرفته از ویکی فقه با عنوان ابن‌خفیف ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف ضبی