مبانی اعتقادی جریانهای تکفیری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'صهیونیزم' به 'صهیونیسم')
خط ۳۲۸: خط ۳۲۸:


چند سئوال از جریانهای تکفیری تروریستی  و سران وهابیت  :
چند سئوال از جریانهای تکفیری تروریستی  و سران وهابیت  :
1- اگر حرکت تکفیری و تروریستی شما در کشتن مسلمانان بر مبنای اصول دینی و روایات مذکور  است چرا دشمنان واقعی اسلام نظیر امریکا و صهیونیزم از شما حمایت نموده و از هیچ حمایتی از شما مضایقه نمی کنند؟   
1- اگر حرکت تکفیری و تروریستی شما در کشتن مسلمانان بر مبنای اصول دینی و روایات مذکور  است چرا دشمنان واقعی اسلام نظیر امریکا و صهیونیسم از شما حمایت نموده و از هیچ حمایتی از شما مضایقه نمی کنند؟   
2-اگر شیعه مشرک است چرا دولت وهابی سعودی به انان اجازه حج وعمره  را می دهد مگرقران کریم ورود مشرکان را به مکه مکرمه ونزدیک شدن به خانه خدا و مسجدالحرام ممنوع ننموده است ؟ ایا این رفتاردوگانه اینان بیانگران نیست که جریانهای تکفیری که رهبری ان اکنون در وهابیت متمرکز شدهاست اعتقادی به احادیث رفض نداشته و از اینگونه روایات استفاده ابزاری می کنند؟  
2-اگر شیعه مشرک است چرا دولت وهابی سعودی به انان اجازه حج وعمره  را می دهد مگرقران کریم ورود مشرکان را به مکه مکرمه ونزدیک شدن به خانه خدا و مسجدالحرام ممنوع ننموده است ؟ ایا این رفتاردوگانه اینان بیانگران نیست که جریانهای تکفیری که رهبری ان اکنون در وهابیت متمرکز شدهاست اعتقادی به احادیث رفض نداشته و از اینگونه روایات استفاده ابزاری می کنند؟  



نسخهٔ ‏۲۳ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۰۰

نگاهی هرچند کوتاه به تاریخ اسلام بخوبی گویای این امر است که افراط گرایی بیشترین صدمه را به مسلمانان وارد نموده و سبب بدبینی و تنفر بسیاری از مردم دنیا نسبت به مکتب انسان ساز اسلام گردیده است بگونه ای که در جهان معاصر یکی از ابزار موثر غربیان در ایجاد اسلام هراسی به خدمت گرفتن افراط گرایان می باشد.

1 - جریانهای تکفیری و افراطی گری در عالم اسلام

یکی از مصادیق بارز این افراطی گری گروه کج اندیش مارقین یا خوارج بودند که بعد از تکفیر امیر مومنا ن او را در محرا ب عبادت به شهادت رساندند این نگرش در طول تاریخ به اشکال مختلف حتی بصورت مذاهب باصطلاح انقلابی بروز کرده و کمتر زمانی را می توان یافت که اثری از افراطی گری در ان دوره دیده نشود جنگهای مذهبی که بین پیروان مذاهب و فر ق مختلف در اعصار مختلف وجود داشته و همچنان ادامه دارد یکی از عوامل اصلیش نگرش افراطی به اموزه های دینی بوده است این جنگهای خونین که بین پیروان فرقه های مختلف اسلام مسیحیت و یهودیت با یکدیگر و نیز درگیریهایی داخلی که بین پیروان یک دین با یکدیگر وجود داشته است حاکی از جدی بودن این خطر است . جهت تبیین بیشتر این تهدید و لزوم پیشگیری از ان برخی از این منازعات مذهبی را که از اثار افراطی گری و نگاههای تکفیری به دین است را بیان می کنیم:


الف – منازعات مذهبی و افرا طی گری بین مذاهب اهل سنت

استاد جعفر سبحانی به نقل از سبکی در کتاب طبقات الشافعیه و از ابن کثیر در البدایة والنهاية در زمینه فتنه بزرگی که بین برخی از پیروان مذاهب حنفی و حنبلی و شافعی درسال554 هجری اتفاق افتاد می گوید:


فتنه های بزرگی که بین پیروان مذاهب حنفی و شافعی اتفاق افتاد دراثر اتش انها بسیاری از مردم از بین رفته و مراکز کسب و نیز مدارس سوزانده شد و تعداد کشته های پیروان مذهب شافعی بیشتر بود البته اینان بعد از مدتی بر پیروان مذهب حنفی پیروز شده ودر انتقام گرفتن از انها اسراف نمودند. این واقعه در سال 554 هجری اتفاق افتاد. شبیه این فتنه بین پیروان مذاهب شافعی و حنبلی اتفاق افتاد بگونه ای که حکومت وقت با قدرت نظامی اش جهت دفع ان دخالت نمود که در اینجا نیز کشتار زیادی اتفاق افتاد و مساکن و مراکز کسب در اصفهان سوزانده شد . حوادث مشابهی نیز بین پیروان این مذاهب در بغداد و دمشق اتفاق افتاد و هر گروه در صدد تکفیر دیگری بود برخی می گفتند هر کس حنبلی نباشد مسلمان نیست دیگری که مخالف مذهب حنبلی بود همین حکم را علیه او صادر می کرد و کلمات و نسبتهای ناروائی به علماء و فضلاء صورت می گرفت1


ایشان در کتاب دیگرشان،( في ظل أصول الإسلام) از سبکي، در زمينه تکفير حنابله نسبت به اشاعره نقل می کند:


این فتنه که شراره اش گسترش یافته و اثار خسارت بار ان طولانی گردید تمامی خراسان و شام و حجاز و عراق را در بر گرفت و به اوج خودش رسید . حنبلی ها در ناسزا گویی به اشاعره از اهل سنت از همه توان و امکاناتشان بهره می بردند براحتی در مجامع عمومی انها را لعن می کردند و موقعیت ابو الحسن اشعری همانند علی بن ابیطالب در زمان بنی امیه شده بود که مورد لعن و نفرین قرار می گرفت .2


مؤلف کتاب «ورکبت السفينة» مروان خليقات نیز به نقل از برخی کتب تاریخی می نویسد: ابن اثیر نسبت به حوادث سال 323 هجری می نویسد :در این سال حوادث زیادی از ناحیه حنابله علیه پیروان مذهب شافعی بوقوع پیوست ویاقوت حموی می گوید بجهت فتنه های زیاد خسارت های مالی و جانی فراوانی به پیروان دو مذهب شافعی و حنفی واقع گردید 3


ایشان در ادامه نقل می کند: تعصبات جاهلانه بین حنفی ها و شافعی ها باعث بروز جنگهای زیادی شد که در تمام این جنگها شافعی ها برغم نفرات اندک شان پیروز می شدند4 ایشان ضمن رد حدیث اختلاف علماء امتی رحمه به طعنه می گوید:از مظاهر این رحمت تکثیر این مذاهب است که موجب خسارت های زیادی به وحدت مسلمانها وارد شده است چنانکه ابن حاتم حنبلی می گوید : هرکس حنبلی نباشد مسلمان نیست و ابوبکر المقری حکم به کفر همه حنبلی ها نموده و ملاعلی قاری نیز گفته است بین حنفی ها مشهور است هرگاه شخصی حنفی به مذهب شافعی بگرود باید تنبیه شود ولی اگر یک شافعی به مذهب حنفی بگرود بدو خلعت پوشانده شود و قاضی دمشق حنفی گفته است : اگر قدرت یابم حکم به لزوم گرفتن جزیه از شافعی ها را بجهت کفرشان صادر می کردم و مظفر طوسی شافعی می کوید :اگر قدرت یابم حکم به کفر تمامی حنبلی ها نموده و دستور به گرفتن جزیه از انها می کردم.5


در زمينه اختلاف و منازعه بين شوافع وأحناف سخن صاحب مغني جالب و قابل تأمل است:


از رفتار زشت و توهین امیز پیروان مذهب خنفی نسبت به شافعی ها در طرابلس ان است که برخی از بزرگان مذهب شافعی نزد مفتی اعظمشان امده و از او خواستند لطفا مساجد را جهت اقامه نماز بین ما و حنفی ها تقسیم نمایید چون فقیهان حنفی مارا مسلمان ندانسته و رفتار اهل ذمه (کفار اهل کتاب)را با ما دارند چنانکه در زمینه جوا ز ازدواج مرد حنفی با زن شافعی بین فقهایشان اختلاف بوده و برخی ان را حرام می دانند چون می گویند ایمان پیروان مذهب شافعی برایشان اثبات نشده است .6

=

ب) منازعات افراطی گرائی بين پیروان مذاهب سنی و شیعی با یکدیگر ===


اختلافات و منازعات بین پیروان مذاهب أهل سنت با مذاهب شیعی به ویژه شیعه امامیه از زمان خلفای بنی امیه و عباسی تشدید گردید. اینان با کمک نمودن به برخی از عالمان اهل سنت و تحریک آنان علیه عالمان شیعی و پیروان آنان فضای رعب و وحشت را نسبت به شیعیان افزایش دادند.


رسول جعفریان در این رابطه می گوید: تقریباً تا پیش از روی کار آمدن حکومت بنی امیه این اختلافات سبب به وجود آمدن نزاع عمده ای نشده بود اما بنی امیه و به خصوص خود معاویه و جانشینانش بنا را بر دشمنی آشکار و خشن با اهل بیت و شیعیان گذاشتند و همین باعث شد اختلافات عمیق تر شود بنی عباس هم با اینکه با شعارهای علوی و اندیشه های موافق شیعه روی کار آمدند اما بعد از مدتی به دلیل مطامع سیاسی بنای مخالفت با شیعیان را گذاشته و راهی را رفتند که بنی امیه پیش تر رفته بودند از این رو مذهب آنان را به عنوان مذهب رسمی به رسمیت نشناخته و روند علوی کش را پی گرفتند همین باعث شد اختلافات دامنه دار شود و از شهرهای کوفه و بصره به سراسر جهان اسلام برسد7


ایشان در ادامه نسبت به تلاش عباسیان در گسترش مذاهب اهل سنت و مبارزه با مذاهب شیعی می گوید: بنی عباس به مذاهب مخالف و دشمنان شیعیان کمک مالی می کردند تا شیعیان را آزار و اذیت کنند البته این اقدامات بی پاسخ هم نمی ماند و شیعیان نیز تلافی برخی از حرکت ها را با رفتارهای متقابل انجام می دادند... در این میان خلفا با کمک برخی از علمای اهل سنت به تحریک علمای مخالف بر می آمدند که سرکوب بیش از پیش شیعیان و ایجاد فضای رعب و وحشت را به همراه داشت با این همه علمای شیعه که مقصدشان یکپارچه کردن جهان اسلام بود توصیه می کردند که پشت سر ائمه جماعت اهل سنت نماز خوانده شود و از مریض های آن ها دیدن کنند و تلاش های بسیاری برای کم کردن این اختلافات داشتند اما به هر حال ریشه این اختلافات گسترده تر از این نکات بود8 آنگاه ایشان پیدایش دولت صفویه را نقطه عطفی در بروز جنگ های مذهبی بین دولت شیعی مذهب ایران و دولت سنی مذهب عثمانی قلمداد کرده و می گوید: تا قرن نهم هجری یعنی پیش از روی کار آمدن دولت صفویه به عنوان مهم ترین حکومت شیعی، بیشتر منازعات به آزار و اذیت شیعیان مختص می شود در حالی که بعد از روی کار آمدن این دولت شاهد بروز جنگ های مذهبی میان دولت شیعی مذهب ایران با دولت سنی مذهب عثمانی هستیم9


سپس ایشان در زمینه برخی از جنگ های مذهبی عثمانی ها و صفویه می نویسد: سلطان سلیم عثمانی در سال 920 هجری به اسم مبارزه با حکومت شیعی صفوی به ایران حمله کرد و برای توجیه اقدام خودش که چطور نیروهایش را از 1500 کیلومتر به سوی ایران گسیل داشت چه بهانه ای بهتر از این بود که به تعبیر خودش به مقابله با کافران شیعه که در همسایگی او قدرت گرفتند آمده است. او حتی برای رسیدن به هدف خود، ازبک ها را نیز از سمت شرق ایران تحریک کرد و با صدور فتوای مقابله با رافضیان شیعه، آنان را به جنگ با صفویان کشاند جنگی که صفویان با قدرت تمام مقابل آن ایستاده و آن ها را سر جای خود نشاندند10


آنگاه پیروزی ظاهری صفویه و عثمانی ها را زمینه شکستی برای آنان دانسته و می گوید: با این حال ماجرا ادامه یافت و آتش این اختلاف تند بعد از یک قرن بار دیگر به چشم صفویه رفت زیرا افغانان با بهانه فتوای علمای اهل سنّت مکه به ایران حمله کردند و در سال 1135 ـ 1134 صفویه را از میان بردند11


بعد از سیر تاریخی در منازعات مذهبی بین جریانهای تکفیری اینک به تحلیل و بررسی عوامل بروز انها می پردازیم:


در یک تحلیل کلی باید گفت قطع نظر از نقش عوامل سیاسی و جریانها ی استکباری در پیدایش برخی فرقه های مذهبی نظیر وهابیت و بهاییت که توسط ا ستعمارپیر انگلیس بوجود امد یکی از عوامل پیدایش چنین جریان های افراطی راباید جهالت و کج اندیشی در اموزه های دینی دانست در تبیین این نکته مهم می توان به مذ هب خوا رج در عهد امام علی ع اشاره کردسران این مذهب مبنای حرکت تند و افراطی خویش را احیای دو اصل امر بمعروف و نهی از منکر قرار دادند شهید مطهری در این زمینه می گوید : علت تاسیس حزب خوارج احیای یک سنت اسلامی بود اما عدم بصیرت انها را بدین جا کشانید که ایات قران را غلط تفسیر کنند12


کج اندیشی اینان در عدم فهم درست این اصل مهم اسلامی از انجا نشات می گرفت که اینان بین احکام تعبدی و توصلی ان فرق نگذاشته و معتقد بودند که تمامی احکام اسلام می بایست بدون چون و چرا اجرا گرددبهمین دلیل در اجرای امربمعروف و نهی از منکر که مبتنی بر شرائطی نظیر احتمال تاثیر و یا عدم ایجاد مفسده است به هیچ شرطی پایبند نبودند در حالی که گرچه بیشتر احکام اسلام تعبدی است اما امربمعروف و نهی از منکر تعبدی محض نیست بدین معنا که لازم است در اجرای ان رعایت مصا لح و مفاسد را نمود اما خوارج می گفتند این دو اصل هم تعبدی محض است و مطلقا باید ان را اجرا نمود از اینرو با علم به اینکه هیج اثر مفیدی بر ان بار نمی شود


شهیدمطهری در زمینه تنگ نظری خوارج واینکه انان اسلام و مسلمانی در محدوده اندیشه های خویش می دانستند می فرماید: مثلا می گفتند مرتکب گناه کبیره کافر است و مستحق خلود در اتش بنابر این جز عده معدودی از بشر بقیه مخلد در اتش هستند .....درحالی که پیامبر ص جانی را سیاست می کرد و بر جنازه ا و نماز می خواند اگر ارتکاب کبیره موجب کفر بود بر جنازه انها نماز نمی خواند زیرا بر جنازه کافر نماز خواندن جای زنیست و قران از ان نهی کرده است شراب خور ر احدزد و دست دزد ر ا برید ....اما اسمشان را از اسامی مسلمانان بیرون نبرد 14


خصیصه دیگری که می توان انرا مهمتر از عامل اول دانست تفکیک اینان بین تدین و تعقل بود براین اساس بین ظاهر قران و محتوای ان تمییز و تفاوت قائل نشده و درنتیجه براحتی فریب مکارانی نظیر معاویه را در جنگ صفین و ماجرای حکمیت خوردند در تایید وجود این خصیصه برای خوارج و سایر گروههای تکفیری باید گفت هر گاه به مبانی و ادله اینان مراجعه گردد بخوبی روشن می گردد که بیشترین تمسک انان به اخبا رو روایات ویه ظواهر ایات قران کریم می باشد در حالی که هرگاه درایت و تعقل در ایات و روایات را شیوه خویش قرار می دادند به چنین بیمار ی خطرناکی مبتلا نمی شدند


باید گفت امروز نیزجهان اسلام اماج حملات این جریانات تکفیری قرار گر فته و بر رهبران فکری جوامع اسلامی فرض است تا امت اسلامی را نسبت به خطر این اندیشه های ناصواب و نفرت انگیز اگاه نمایند متاسفانه اندیشه جدائی تدین از تعقل در تسنن و تشیع تاثیرات زیادی گذاشته است بگونه ای که می توان مکتب احمد بن حنبل دراهل سنت و مکتب اخباریگری را درتشیع دو نمونه عینی این اندیشه خطرناک دانست 15


پیشگویی پیامبر ص نسبت به جریانهای افراطی تکفیری در بین امت اسلام

در روایات متعددی که مورد قبول برادران اهل سنت نیزاست امده است که رسول اکرم ص اقدامات کفرامیزوتروریستی برخی ازافراطیون امت خویش را پیشگوئی نموده و بشدت مسلمانان را از تکفیر و کشتن یکدیگر تحذیر نموده است که بعنوان نمونه یکی ازانها در اینجا ذکر می شود: حاکم در مستدرک نقل می کند: مخشى بن حجر بن عدي عن أبيه أن نبي الله صلى الله عليه وآله وسلم خطبهم فقال اي يوم هذا قالوا يوم حرام قال فأي بلدهذا قالوا بلد حرام قال فأي شهر هذا قالوا شهر حرام قال فان دماءكم وأموالكم واعراضكم حرام عليكم كحرمة يومكم هذا كحرمة شهركم هذا كحرمة بلدكم هذا ليبلغ الشاهد الغائب لا ترجعوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض- انتهی - المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 470 علی علیه السلام صاحبان این افکار خطرناک را بزرگترین ابزار و طعمه قدرتهای شیطانی دانسته و انان را بدترین انسانها در زمین می خواند: ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه16


2-بررسی یکی از مبانی حدیثی تکفیری ها: احادیث رفض

دربرخی از کتابهای حدیثی اهل سنت احادیثی امده است که مضمونش این است که عده ای در اخرالزمان می ایند که مدعی عشق به اهلبیت پیامبر ص هستند در حالی که دروغ می گویند اینان رافضی بوده و نشانه رفض و خروج اینان این است که به اصحاب من از جمله ابوبکر و عمر سب و لعن می کنند انگاه پیامبر دستور می دهد ا ینان ر ا به قتل برسانید در برخی از این روایات از اینان بعنوان مشرک نیز یاد شده است در اینجا برخی از این روایات ر اذکر می کنیم : 1- محمد بن علي بن ميمون ، حدثنا أبو سعيد محمد بن أسعد التغلبي . حدثنا عثبر بن القاسم أبو زبيد ، عن حصين بن عبد الرحمن ، عن أبي عبد الرحمن السلمي . عن علي قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : سيأتي بعدي قوم لهم نبز يقال لهم الرافضة فإذا لقيتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون . قلت يا رسول الله ما العلامة فيهم ؟ قال : يقرضونك بما ليس فيك ويطعنون على أصحابي ويشتمونهم .17


. 2- حدثنا محمد بن عوف ، ثنا بكر بن خنيس ، حدثنا سواد بن مصعب ، عن داود بن أبي عوف ، عن فاطمة بنت علي ، عن فاطمة الكبرى ، عن أسماء بنت عميس ، عن أم سلمة قالت كانت ليلتي وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم عندي فجاءت إلي فاطمة مسلمة فتبعها علي فرفع رسول الله صلى الله عليه وسلم رأسه فقال : أبشر يا علي أنت وأصحابك في الجنة إلا إن ممن يزعم أنه يحبك قوم يرفضون الإسلام يلفظونه يقال لهم الرافضة ( فإذا التقيتهم فجاهدهم ) فإنهم مشركون قلت يا رسول الله ما العلامة فيهم ؟ قال لا يشهدون جمعة ولا جماعة ويطعنون على السلف 18


3 - حدثنا إسماعيل بن سالم ، حدثنا يونس بن محمد ، حدثنا عمران ابن زيد عن الحجاج بن تميم ، عن ميمون بن مهران ، عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يكون في آخر الزمان قوم ينبزون الرافضة يرفضون الإسلام ويلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشركون . 19


. 4 - ثنا أبو بكر بن أبي شيبة ، ثنا يزيد بن هارون ، حدثنا يحيى بن المتوكل أبو عقيل ، حدثنا كثير بن إسماعيل أبو إسماعيل ، عن إبراهيم بن الحسن ، عن أبيه ، عن جده ، عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : يكون قوم يسمون الرافضة يرفضون الإسلام .20


نقد و بررسی بعد از بیان روایات مذکور اینک به نقد و بررسی انها می پردازیم:


1-ضعف سندی


احادیث رفض بر اساس اعتراف عالمان بزرگ اهل سنت از موضوعات و مجعولات بوده و قابل استناد نمی باشد بعلاوه انکه در سلسله سند انها افرادی قرار گرفته اند که در کتب رجالی اهل سنت ضعیف شمرده شده اند د ر اینجا گفتار برخی از عالمان اهل سنت ر ا در زمینه غیر قابل استناد بودن احادیث رفض بیان می کنیم 1- حدیث اول : محمد بن علي بن ميمون ، حدثنا أبو سعيد محمد بن أسعد التغلبي . حدثنا عثبر بن القاسم أبو زبيد ، عن حصين بن عبد الرحمن ، عن أبي عبد الرحمن السلمي . عن علي قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : سيأتي بعدي قوم لهم نبز يقال لهم الرافضة فإذا لقيتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون . قلت يا رسول الله ما العلامة فيهم ؟ قال : يقرضونك بما ليس فيك ويطعنون على أصحابي ويشتمونهم .21


بررسی سند

در بین روات ذکر شده در حدیث ابوسعید محمدبن اسعد التغلبی گرچه برخی رجالیین او را توثیق کرده اما ابو زرعه او را منکر الحدیث می داند عمروبن ابی عاصم مولف کتاب السنه نیز ذیل این حدیث ص460 می نویسد : إسناده ضعيف ، ورجاله كلهم ثقات غير محمد بن أسعد التغلبي قال أبو زرعة والعقيلي " منكر الحديث "22

اما حدیث دوم - حدثنا محمد بن عوف ، ثنا بكر بن خنيس ، حدثنا سواد بن مصعب ، عن داود بن أبي عوف ، عن فاطمة بنت علي ، عن فاطمة الكبرى ، عن أسماء بنت عميس ، عن أم سلمة قالت كانت ليلتي وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم عندي فجاءت إلي فاطمة مسلمة فتبعها علي فرفع رسول الله صلى الله عليه وسلم رأسه فقال : أبشر يا علي أنت وأصحابك في الجنة إلا إن ممن يزعم أنه يحبك قوم يرفضون الإسلام يلفظونه يقال لهم الرافضة ( فإذا التقيتهم فجاهدهم ) فإنهم مشركون قلت يا رسول الله ما العلامة فيهم ؟ قال لا يشهدون جمعة ولا جماعة ويطعنون على السلف .23 بررسی سند بکربن خنیس در کتاب الضعفا و المجروحین و عقیلی د رالضعفا او را ضعیف شمرده است و نیز در همین کتاب از قول یحیی بن معین نقل می کند که :بکر بن خنیس لیس بشیئ 24 مولف کتاب السنه نیزدر زمینه ضعف اسناد این حدیث می نویسد :إسناده ضعيف جدا ، آفته سوار بن مصعب ، قال البخاري : " منكر الحديث " . وقال النسائي وغيره : " متروك " . وبكر بن خنيس ضعيف .... والحديث أخرجه الخطيب في " التاريخ " ( 12 / 358 ) من طريق الفضل بن غانم : وحدثنا سوار بن مصعب به وأتم منه . والفضل هذا ضعيف كما قال الخطيب ، .... والحديث أورده الشوكاني في " الأحاديث الموضوعة " ( ص 381 ) .25

طبرانی نیز این حدیث را نقل نموده و در ذیل ان گفته است : لم یرو هذاالحدیث عن عطیه عن ابی سعید عن ام سلمه الا سواربن مسلم 26


اما حدیث سوم : - حدثنا إسماعيل بن سالم ، حدثنا يونس بن محمد ، حدثنا عمران ابن زيد عن الحجاج بن تميم ، عن ميمون بن مهران ، عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يكون في آخر الزمان قوم ينبزون الرافضة يرفضون الإسلام ويلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشركون .27 مولف کتاب السنه نسبت به ضعف سندی این حدیث می نویسد : إسناده ضعيف ، الحجاج بن تميم ضعيف . وعمران بن زيد وهو التغلبي كما في " التقريب " . وسائر رجاله ثقات رجال مسلم ، وإسماعيل بن سالم هو الصائغ البغدادي . والحديث أخرجه أبو يعلى ( 2 / 673 ) من طريق أخرى عن عمران بن زيد به . وقال الهيثمي ( 10 / 22 ) : " رواه أبو يعلى ، والبزار ، والطبراني ، ورجاله وثقوا ، وفي بعضهم خلاف " 28.

همانگونه ملاحظه شد علاوه بر ضعف برخی رواتی که در سند حدیث قرار گرفته اند در مورد برخی از روات بین رجال اهل سنت نسبت به جرح و تعدیل انها اختلاف است که دراینصورت نیز حدیث مقبول نخواهد بود اگر در مورد یکی از روات بین علمای رجال در توثیق و عدم ان اختلا ف وجود داشت همگی معتقدند که قول جارح مقدم است در این زمینه سيد حسين رجا - مولف کتاب دفاع من وحي الشريعة ضمن دائرة السنة والشيعة می نویسد : إذا اختلف علماء الرجال في رجال السند فجرح بعضهم زيدا وعدله آخرون يقدم الجرح على التعديل وهذا هو الصحيح الذي عليه الجمهور وكما جاء في التدريب على التقريب ما ملخصه إذا اجتمع في الراوي جرح مفسر وتعديل فالجرح مقدم ولو زاد عدد المعدل ایشان در علت تقدیم قول جارح می نویسد :.لأن مع الجارح زيادة علم لم يطلع عليها المعدل ، ولأنه مصدق للمعدل فيما أخبر به من ظاهر حاله إلا أنه يخبر عن أمر باطن خفي عنه ، وقيد الفقهاء ذلك بما لم يقل المعدل عرفت السبب الذي ذكره الجارح ولكنه تاب وحسنت حاله فإنه حينئذ يقدم المعدل31.


اما حدیث چهارم : أبو بكر بن أبي شيبة ، ثنا يزيد بن هارون ، حدثنا يحيى بن المتوكل أبو عقيل ، حدثنا كثير بن إسماعيل أبو إسماعيل ، عن إبراهيم بن الحسن ، عن أبيه ، عن جده ، عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال :يكون قوم يسمون الرافضة يرفضون الإسلام 29. مولف کتاب السنه ذیل این حدیث می نویسد :

إسناده ضعيف ، يحيى بن المتوكل وشيخه كثير وهو ابن إسماعيل أبو إسماعيل النواء ، كلاهما ضعيف ، وساق الذهبي هذا الحديث فيما أنكر على النواء . والحديث أخرجه عبد الله بن أحمد في " زوائد المسند " ( 1 / 103 ) من طريقين آخرين عن يحيى به . وقال الهيثمي ( 10 / 22 ) : " رواه عبد الله والبزار ، وفيه كثير بن إسماعيل النواء وهو ضعيف " .30

5- عن علي قال : يخرج في آخر الزمان قوم لهم نبز يقال لهم الرافضة يعرفون به ، ينتحلون شيعتنا وليسوا من شيعتنا ، وآية ذلك أنهم يشتمون أبا بكر وعمر ، أينما أدركتموهم فاقتلوهم ! فإنهم مشركون . ( اللالكائي )32 این حدیث نیز بدلیل ارسالش قابل استناد نیست 6-عن ابن عباس قال كنت عند النبي صلى الله عليه وسلم وعنده على فقال النبي صلى الله عليه وسلم يا علي سيكون في أمتي قوم ينتحلون حب أهل البيت لهم نبز يسمون الرافضة قاتلوهم فإنهم مشركون .33 این روایت نیز بدلیل حجاج بن تمیم از منظر رجالیین اهل سنت قابل استناد نیست


7- عن 7-أبي الجحاف ، عن محمد بن عمرو الهاشمي ، عن زينب بنت على ، عن فاطمة ، قالت : نظر رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى علي فقال : هذا في الجنة ، وإن من شيعته قوما يلفظون الاسلام لهم نبز يسمون الرافضة ، من لقيهم فليقتلهم ، فإنهم مشركون 34 .همین روایت با تغییراتی جزیی در ج 2 ميزان الاعتدال - الذهبي - - ص 18نیزنقل شده است : تليد بن سليمان ، عن أبي الجحاف ، عن محمد بن عمرو الهاشمي ، عن زينب بنت علي ، عن فاطمة - أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : أما إنك يا بن أبي طالب وشيعتك في الجنة ، وسيجئ أقوام ينتحلون حبك يمرقون من الاسلام ، يقال لهم الرافضة : فإن لقيتهم فاقتلهم ، فإنهم مشركون . فهذا آفته تليد ، فإنه متهم بالكذب . ورواه أبو الجارود زياد بن المنذر ، وهو ساقط ، عن أبي الجحاف .


بررسی سند اولا تلید بن سلیمان بنابرنقل ذهبی متهم به کذب می باشد در ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 2- ص 18امده است :. فهذا آفته تليد ، فإنه متهم بالكذب

ایشان در ميزان الاعتدال نیز ج 1 - ص 358در مورد سند این حدیث می نویسد:تليد بن سليمان [ ت ] الكوفي الأعرج . عن عطاء بن السائب ، وعبد الملك بن عمير . وعنه أحمد ، وابن نمير . فمن مناكيره ....وقال النسائي : ضعيف –انتهی-

ثانیا بدلیل نقل ابی الحجاف از محمد بن عمرو الهاشمي روایت مرسل می باشد (رجوع کنید به التاريخ الكبير ج 1 / ص 191  : در این قسمت از کتاب امده است :محمد بن عمرو الهاشمي عن زينب ، روى عنه أبو الجحاف حديثه مرسل لم يصح ، إن لم يكن هذا هو الأول فلا أدري يعني محمد بن عمرو بن الحسن .)


بنابر این حدیث مذکورقابل استناد نیست . 8-اخبرنا إبراهيم بن مخلد المعدل ، حدثنا محمد بن أحمد بن إبراهيم الحكيمي قال : حدثنا أحمد بن زهير ، حدثنا الفضل بن غانم ، حدثنا سوار بن مصعب عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري عن أم سلمة قالت : كانت ليلتي من رسول الله صلى الله عليه وسلم فأتته فاطمة ومعها علي فقال له النبي صلى الله عليه وسلم " أنت وأصحابك في الجنة ، أنت وشيعتك في الجنة ، إلا أن ممن يحبك قوما يضفزون الإسلام بألسنتهم يقرءون القرآن لا يجاوز تراقيهم ، لهم نبز يسمون الرافضة . فإذا لقيتهم فجاهدهم فإنهم مشركون " قال : قلت يا رسول الله ما علامة ذلك فيهم ؟ قال : " يتركون الجمعة والجماعة ، ويطعنون في السلف الأول "35 .


بررسی سند این روایت نیز بدلیل الفضل بن غانم و سواربن مصعب ضعیف است3

6 9-عبد الله بن محمد النشار أبو أحمدروى عن هشام بن عمارروى عنه محمد بن عيسى الرازي ومحمد بن علي بن الحسن العطوفي أخبرنا أبو الفتح نصر الله بن محمد الشافعي نا نصر بن إبراهيم لفظا أنا أبوالقاسم عبد الوهاب بن محمد العمري قراءة عليه نا أبو الحسن علي بن أحمد بنغسان نا أبو بكر أحمد بن الفضل بن جعفر الرامهرمزي نا أبو بكر الجيان نامحمد بن عيسى بن عيسى الرازي بالعقيق حدثني أبو أحمد عبد الله بن محمدحدثني هشام بن عمار نا الوليد بن مسلم عن ثور بن يزيد عن خالد بن معدان عن معاذ بن جبل قال : كنت مع رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) في منزل أيوب الأنصاري قال فتلا رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) الآية " يوم ينفخ في الصور فتأتون أفواجا " فرأيت رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) قد تغرغرت يعني عينيه فقلت يا رسول الله ما تفسير هذه الآية " يوم ينفخ في الصور فتأتون أفواجا " فبكى حتى غشي عليه ثم أفاق فإذا هو ينتفض ويفيض عرقا ثم قلت يا رسول الله ما قوله " فتأتون ‹ أفواجا ) قال يا معاذ لقد سألتني عن أمر عظيم وبكى حتى ظننت أني قد أسأت إلى النبي ( صلى الله عليه وسلم ) ثم أقبل علي فقال يا معاذ هل تدري عمن سألت قلت اخبرني يا رسول الله عن قوله " فتأتون أفواجا " قال إنك أول من سألني عنها إذا كان يوم القيامة تجزأ أمتي عشرة أجزاء يحشرون على عشرة أفواج صنف على صورة القردة وصنف على صورة الخنازير وصنف على صورة الكلاب وصنف على صورة الحمير وصنف على صورة الذر وصنف على صورة البهائم وصنف على صورة السباع وصنف يحشرون على وجوههم وصنف ركبان وصنف مشاة .....قلت يا رسول الله فما الصنف الذين يحشرون على صورة الحمير قال صنف من هذه الأمة يسمون الرافضة قلت يا رسول الله فما علامتهم قال إنهم مشركون ينتحلون حبنا ويتبرأون من أبي بكر وعمر ويشتمونهما لهم نبز لا يرون جمعة ولا جماعة أولئك في النار شر مكانا قلنا يا رسول الله أليس هذه الأصناف مؤمنون قال يا معاذ ما نفعهم ايمانهم شيئا إذا تركوا الإيمان وخالفوا ما جئت به أولئك لا تنالهم شفاعتي37


بررسی سند 10- عن علي رضي الله عنه قال : يخرج في أخر الزمان قوم لهم نبز يقال لهم الرافضة يعرفون به ، وينتحلون شيعتنا وليسوا من شيعتنا ، وأية ذلك أنهم يشتمون أبا بكر وعمر أينما أدركتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون 38این حدیث نظیر حدیث پنجم می باشد که بدلیل ارسالش مردود است

11- عن أنس قال : قال رسول الله ص : أن الله اختارني وأختار لي أصحابي فجعلهم أنصاري وجعلهم أصهاري وأنه سيجئ في آخر الزمان قوم يبغضونهم ، ألا فلا تواكلوهم ولا تشاربهم ، ألا فلا تناكحهم ألا فلا تصلون معهم ولا تصلون عليهم ، 39


چند روایت نیز که مضامینش در روایات قبل امده است د ر کتاب الریاض النضره ذکر شده است :-عن ابن عمر رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي يا علي أنت في الجنة يا علي أنت في الجنة يا علي أنت في الجنة سيكون قوم يقال لهم الرافضة فإن أدركتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون قال يا رسول الله ما علامة ذلك قال لا يرون جمعة ولا جماعة ويشتمون أبا بكر وعمر 40

13- عن علي رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي ألا أدلك على عمل إذا فعلته كنت من أهل الجنة وإنك من أهل الجنة إنه سيكون بعدي أقوام يقال لهم الرافضة إذا أدركتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون قال وآية ذلك أنهم يسبون أبا بكر وعمر 41 14- وعن ابن عباس رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يكون في اخر الزمان قوم يسمون الرافضة يرفضون الإسلام ويدعون مودة أهل بيتي فإذا لقيتموهم فاقتلوهم فإنهم مشركون 42 . 15- وعن فاطمة بنت محمد صلى الله عليه وسلم قالت نظر النبي صلى الله عليه وسلم إلى علي فقال هذا في الجنة وإن من شيعته قوما يلفظون الأسلام لهم نبز يسمون الرافضة من لقيهم فليلعنهم أنه فإنهم مشركون 43-عن أم سلمة بزيادة ولفظه قالت كان رسول الله صلى الله عليه وسلم عندي فقعدت إليه فاطمة ومعها زوجها فرفع النبي صلى الله عليه وسلم إليه رأسه وقال أنت وشيعتك في الجنة إنه ممن يزعم أنه يحبك أقوام يصفون الإسلام ثم يرفضونه محمد ثلاث مرات يقرأون القرآن لا يجاوز تراقيهم يقولها ثلاثا يقال لهم الرافضة فإن أنت أدركتهم فجاهدهم فإنهم مشركون قال يا رسول الله فما العلامة فيهم قال لا يشهدون جمعة ولا جماعة ويطعنون في السلف الأول44


- ضعف متنی و دلالتی

بر فرض صحت اسناد روایات مذکور را بپذیریم اشکالات فراوان متنی و دلالتی بر ان وارد است که در اینجا برخی از انها را بیان می کنیم:

1- در مفهوم سب و شتم و فرق ا ن با لعن و نفرین با ید دقت نمود بنا براموزه های قران کریم سب و فحش دادن به هیچکس حتی به بت مشرکین نیزجایزنیست اما لعن که در برابردعا بوده و نوعی نفرین است درموارد متعدد در قران کریم ذکرشده است و خداوندمتعال خود عده ای را نظیر ظالمین و نیزکسانی را که موجب اذیت او و پیامبرش می گردند را لعن نموده است بنابر این باید بین سب و اهانت به برخی اصحاب و لعن و نفرین نسبت به انها فرق گذاشت وروایات رفض برفرض صحت سب به اصحاب را موجب شرک و کفردانسته است نه لعن و نفرین به انها را 2- روایات رفض چند طائفه هستند که مضامین برخی ازانها با یکدیگر قابل جمع نیستند –در برخی از این روایات امده است که فرقه رافضه در ا خر الزمان پیدا می شوند: عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يكون في آخر الزمان قوم ينبزون الرافضة يرفضون الإسلام ويلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشركون45 در برخی دیگر امده است که پیامبر ص زمان پیدایش این فرقه را بعد از وفا تش می داند : سيكون من بعدي الرافضة فإن وقعوا في أيديهم فاقتلوهم لكونهم من أهل الشرك إنهم يسبون أبا بكر ومن يفعل ذلك فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين .46 در برخی دیگر از این روایات امده است که پیامبر ص نزدیکترین زمان را هنگام پیدایش فرقه رافضه می دانند :- تولد في أقرب الأزمنة فرقة تسب أصحابي وتتبع أخطاءهم فلا وع‍ سوهم ولا تناكحوهم ولا تسلموا عليهم عليهم لعنة الله ( عمدة الطالبين : ص ) .47


بعد از بیان سه طائفه از روایات مذکور می گوییم اولا برفرض روایت دوم و سوم قابل جمع باشد هیچکدام از انها با روایت اول قابل جمع نیست ثانیا بر اساس روایت اول زمان پیدایش رافضه در اخر الزمان می باشد در حالی که مصدا ق بارز این گروه که از نظر شما شیعه می باشد از همان قرن اول هجری وجود داشته است ثالثا در متن روایات مذکور امده است که از مشخصه های رافضه ان است که ا سلام را رها می کنند :یرفضون الاسلام ایا پیروان مذهب امامیه و شیعیان اثنی عشری که همه عشقشان به اسلام و قران و اهلبیت پیامبر ص بوده و عقائدشان را از شخصیت های بی نظیری همانند امام باقر و امام صادق ع می گیرند می تواند مصداق رافضه در این روایات باشد اگر اینان رافضی هستند پس نسبت به کسانی که از شاگردان این امامان همانند ابوحنیفه و مالک بن انس تبعیت می کنند چه می گویید ایا اینان نیز را فضی و تارک اسلام هستند 3- بین صدر و ذیل این روایات تهافت و ناهماهنگی زیا دی وجود دارد در تبیین این نکته مهم باید گفت مفاد روایات رفض این است که سب به برخی از صحابه موجب شرک و کفر است در اینجا این سئوال مطرح می گردد که چه ارتباطی بین شرک و کفر وسب ا ینان است شرک امری است که به توحید اعتقادی انسان لطمه می زند و مشرک در عرض خدای متعال خدایان دیگری را قرار می دهد در حالی که سب و لعن به برخی از صحابه ارتباطی به شرک ندارد چون این امور از از مسائل فرعی بوده و تاثیری در ایما ن انسان به توحید ندارد به عبارت دیگر بین اعتقاد انسان به توحید و لعن به برخی از صحابه که به اجتهاد قائلین به ان مستحق لعن و نفرین هستند تناقضی وجود نداشته و هر دو انها با یکدیگر قابل جمع هستند حتی نعوذبالله اگر کسی به پیامبر ص جسارت کند گر چه موجب کفر او خواهد بود اما نمی توان ا و را مشرک دانست 4- چگونه ممکن است سب و لعن برخی ازصحابه موجب کفر گردد مگر اعتقاد به صحابه جزیی از ارکان دین است که انکار ان موجب کفروشرک باشد .غزالی در الاقتصاد فی الاعتقاد ص261 دراینکه ایا انکار خلافت شیخین موجب کفراست یا خیرمی گوید:اعلم ان للناس فی الصحابه و الخلفا اسراف فی اطراف فمن مبالغ فی الثنا حتی یدعی العصمه للائمه و منهم منهجهم علی الطعن یطلق اللسان بذم الصحابه فلا تکونن من الفریقین و اسلک طریق الاقتصاد فی الاعتقاد48


بدان مردم دیدگاه معتدلی در مورد صحابه و خلفا ندارند برخی با نگاه افراطی شان انان را در حد عصمت مطرح می کنند و برخی نیز با نگاه تفریطی شان زبان به طعن و مذمت انان گشوده اند باید گفت هر دو گروه از مسیر اعتدال خارج شده پس از هر دو گروه فاصله گرفته و درعقیده ات طریق اعتدال را بر گزین

ایشان درقسمتی دیگر از کتابش می نویسد من ترک التکذیب الصریح و لکن ینکر اصلا من اصول الشرعیات المعلومه بالتواتر من رسول الله ص .....فهذا ینبغی ان یحکم بکفره لانه مکذب ولکنه محترز عن التصریح....و انه لو انکر وجود ابی بکر و خلافته لم یلزم تکفیره لانه لیس تکذیبا فی اصل من اصول الدین مما یجب التصدیق به بخلاف الحج و الصلا ه و ارکان الاسلام و لسنانکفره لمخالفه الاجماع ص271 اگر کسی اصلی از اصول قطعی اسلام راانکار کند اگرچه این انکار با صراحت نباشد کافر شمرده می شود ....و اگر کسی وجود ابوبکر یا خلافت او را انکار کند نمی توان حکم به کفر او نمود چون او اصلی از اصول دین را انکار ننموده است . 5- نکته دیگر انکه باید دید معنای رفض و رافضی در روایات مذکور چیست ؟ ایا مراد از انها طائفه غلات هستند یا مراد از انها کسانی هستند که زیر بار خلافت شیخین نرفته ویا مراد از رافضه شیعیان و پیروان اهلبیت ع هستند ؟


مولف کتاب دفاع من وحي الشريعة ضمن دائرة السنة والشيعة ص 255 در این زمینه تحقیق جامعی کرده و می گوید

..... فإذا كان المقصود بكلمة رافضة هم الغلاة ؟ فهؤلاء طوائف ، ..... فباعتبار أن الغلاة متعددون والمغالي فيه متعدد كذلك . وعليه فمن الممكن حصرهم في ثلاث فرق .الأولى الغلاة في آل محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : نمثل لهذه الفرقة ( بالخطابية ) .....قال الإمام عبد الحسين شرف الدين الموسوي : " الخطابية أصحاب أبي الخطاب محمد بن مقلاص الأجدع عليه وعليهم لعنة الله والملائكة والناس أجمعين كان قبحه الله مغاليا في الصادق ( عليه السلام ) فاسد العقيدة خبيث المذهب لا ريب في كفره وكفر أصحابه وقد تبرأ منه الصادق ( عليه السلام ) ولعنه وأمر الشيعة بالبراءة منه . ولهذا الكافر بدع كثيرة : منها تأخير صلاة المغرب حتى تستبين النجوم ، وقد نسب الجاهلون هذه البدعة إلينا على أنا نبرأ إلى الله منها وممن ابتدعها ، والذي نذهب إليه أن أول وقت صلاة المغرب غروب الشمس من جميع أفق المصلى ، ويتحقق ذلك بارتفاع الحمرة المشرقية كما لا يخفى على من راجع فقهنا.


ایشان می نویسد : اگر مراد از رافضه غلاه هستند باید گفت اینان سه گروه هستند: گروه اول : غلات نسبت به اهل بیت ع که مصداق بارز اینان فرقه خطابیه هستند براساس گفتار بزرگان شیعه نظیر سید شرف الدین اینان کافر بوده وامامان شیعه پیروانشان ر ا از انها تحذیر کرده اند . الثانية الغلاة في آل معاوية بن أبي سفيان : ونمثل لهذه الفرقة ( باليزيدية ) كما جاء على لسان عبد الوهاب عبد اللطيف الأستاذ المساعد بكلية أصول الدين بجامعة الأزهر الشريف ... گروه دوم غلات نسبت به خاندان معاویه که مصداق بارز ان فرقه یزیدیه هستند. الثالثه الغلاة في أنفسهم : ونمثل لهذا الفرقة ببعض غلاة الصوفية من أصحاب الحلول والاتحاد ووحدة الوجود أمثال محي الدين بن عربي الكبريت الأحمر والحلاج وابن سبعين والصدر الرومي والعفيف التلمساني وغيرهم وبما أن الحلول قريب من الاتحاد - فإذا اتهم أحدهم بأحدهما اتهم بالآخر - عبر أهل النظر والباحثون عن الفارق بينهم كل بما رآه مناسبا للبحث من بسط وايجاز2 گروه سوم غلاتی هستند که در وجود خویش افکار غلو امیز داشته و ادعاهای عجیبی می کنند نظیر برخی از متصوفه و عرفا مثل ابن عربی و حلاج و... که قائل به وحدت وجود می باشند که در این موارد باید سخن محققان و اهل اندیشه را جستجو نمود که انان نسبت به این نوع تفکرات چه می گویند.

ایشان در ادامه نسبت به معنای دوم رفض می نویسد :


- وإن كان المراد بكلمة رافضة الذين رفضوا خلافة الشيخين في عصرهما أو في عصر زيد بن علي زين العابدين كما قيل فهذا سعد بن عبادة الصحابي الجليل هو أول من رفض خلافة أبي بكر وعمر فلم يشهد لهما شورة ولا رأيا ولا جمعة ولا جماعة اگر مراد ازرافضه کسانی اند که زیربارخلافت شیخین نرفته و منکر خلافت انان شدند در اینصورت باید گفت اولین رافضی سعدبن عباده انصاری است که یکی از صحابه جلیل القدر پیامبرص می باشد چونایشان خلافت شیخین را به رسمیت نشناخت و در هیچیک از مراسم جمعی انان شرکت ننمود

-قال : ابن قتيبة : " فكان سعد لا يصلي بصلاتهم ولا يجمع بجمعتهم ولا يفيض بإفاضتهم ولو يجد عليهم أعوانا لصال بهم ولو تابعه أحد على قتالهم لقاتلهم ". فهل هذا الصحابي سعد بن عبادة رافضي عندكم ؟ وهل يرفض الإسلام كما زعمتم في الحديث الذي نحن في صدده أم رضي الله عنه وأرضاه ، فإذا كان مرضيا عنه كما هو المعتقد فما الفرق بين رافضي ورافضي مع اتحاد الموجب في مناط الحكم ؟ ولا حول ولا قوة إلا بالله . وإذا كان عجز الحديث المشؤوم هذا نصه " فاقتلهم فإنهم مشركون " فهل الشرك والقتل ينطبقان عندكم على سعد بن عبادة باعتباره أول رافضي بعد موت رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) ؟سپس ایشان از معتقدان به احادیث رفض سئوال می کند که: ایا بخودتان اجازه می دهید این صحابی بزرگ پیامبر ص را کافر و مشرک دانسته و او را مهدور الدم بدانید


سپس درجواب می گوید : أنا أجيب عن أخواني أهل السنة - بالطبع لا ، سعد بن عبادة غير رافضي وغير مشرك وغير مهدور الدم بل من السابقين الأولين ورضي الله عنه أرضاه من از طرف برادران اهل سنت جواب می دهم خیر سعدبن معاذ رافضی و مشرک و مهدورالدم نبوده بلکه از سابقین و صحابه راستین پیامبر ص بود که خداوند از او راضی بود .

،انگاه سئوال دیگری را مطرح می کند اگر سعد از سابقین و صحابه است پس به چه جرمی او را کشتند و قتلش را به جنیان نسبت دادند :


:

فإذا كان هذا كذلك عندكم فما بال عمر بن الخطاب اعتبر سعد بن عبادة رافضيا فقيض له المغيرة بن شعبة وقيل خالد بن الوليد ورجلا آخر قيل هو محمد بن مسمة فقتلاه ليلا غيلة فهتف صاحب خالد ببيتين من الشعر على لسان الجن : - قد قتلنا سيد الخزرج * سعد بن عبادة - - ورميناه بسهمين * فلم نخطئ فؤاده - راجع أول الكتاب الحديث الثاني ترى العجبایشان در ادامه معنای ر فض می گوید : .. وإن كان المقصود بكلمة رافضة الذين يحبون آل محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وينهلون من فيض علمهم ويحذون حذوهم ويقتفون أثرهم ويقتدون بهم ويتخذونهم مثلا أعلى لهم فهؤلاء هم المهتدون حيث نفذوا عهد الله وتمسكوا بوصية رسول الله كما أخرج مسلم عن زيد بن أرغم قال : ( قام رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما خطيبا بماء يدعى خما بين مكة والمدينة فحمد الله وأثنى عليه ووعظ وذكر ثم قال : أما بعد أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله . . . وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ). وعليه فكيف يذم رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من التزم بالثقلين اگر مراد از رافضه محبین اهل بیت ع و پیروان انان هستند دراینصورت باید انان را در زمره هدایت شدگان دانست چون اینا ن پایبند به عهد الهی بوده و عمل به وصیت پیامبر ص در تمسک به ثقلین نموده اند.

.....وإن كان المراد من كلمة رافضة اتباع آل محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) الذين التزموا " بالمقروء " أي الكتاب والسنة " والقارئ " أي العترة المطهرة الذين عبر عنهما رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بالثقلين وتبرؤا من كل تغيير وتبديل مختلف الحديث آمن عرضه ولأجله قام مداحو الملوك وتجار التملق أصحاب الطباع الخسيسة والضمائر الرخيصة بإيجاد حديث الرفض المشؤوم وأمثاله ليستساغ لفراعنة الأمة وطواغيتها الإجهاز على اتباع آل محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وبالفعل قد حدث ذلك ، فراجع تاريخ أبناء النبوة واتباعهم مثل حجر بن عدي ورشيد الهجري وميثم الثمار وجورية ابن مسهر وكميل بن زياد وقنبر وغيرهم من الصالحين . فأنت لا تكاد ترى شيعة علي بن أبي طالب إلا وهم يتلقون أشد أنواع العذاب فتارة بالتنكيل والاضطهاد وتارة بقطع الألسن من القفى وأخرى بالقتل والتشريد ورابعة بقطع الأيدي وسمل الأعين وخامسة بالصلب على جذوع النخل وما إلى غير ذلك – انتهی - 6- در برخی از احادیث رفض پیشگوئی از امری شده است که جریان گروه رافضه اخرالزمان اتفاق می افتد در حالی که بر اساس شواهد تاریخی و حدیثی که وجود دارد شیعه در زمان پیامبرص وجود داشته است که در اینجا چند نمونه از ان را بیان می کنیم


7- سیره عملی پیامبرص ناقض مضمون این روایات رفض است روایات فراوانی ازرفتارپیامبرص رسیده است که مفادش ان است در حضور ان حضرت گاه به یکی ازصحابه ان حضرت جسارت می شد اما ان حضرت نسبت کفربه او نداده ودستوربه کشتن او نمی دادند در اینجا برخی ازاین روایات را بیان می کنیم: 8- چگونه پیامبری که مظهر رافت و محبت به ا نسانهاست و دینی که او برای بشریت به ارمغان اورد بر مبنای رحمانیت و رحیمیت الهی بنا گردیده است اینچنین و بر احتی دستور کشتن انسانها را می دهد بدون اینکه توجیه منطقی برا ی ان ار ائه دهد و فرد باصطلاح مستحق قتل را نسبت به کاری که انجام می دهد مجاب کند ممکن نیست دینی که نسبت به خون و ابرو و حیثیت مسلمانان اهتمام فراوان داشته و نهایت احتیاط و سختگیریها را نسبت به ان اعمال کرده است پیامبرش اینچنین دستور قتل انسانها را صادر نماید


پاسخ های نقضی :


9- اگرسب و لعن برخی از صحابه موجب شرک و کفراست پس چرا معاویه را که سب ولعن به علی ع را بصورت رسمی پایه گذاری کرد کافر و رافضه نمی دانید؟ بلکه از او با عنوان رضی الله عنه یاد می کنید 10- ایا سب و لعن مهمتر است یا قتل اگر قتل مهمتراست پس چرا عمر را که دستورقتل سعدبن عباده را داد کافرنمی دانید؟ 11- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس باید تمام یا بیشتر کسانی که در قتل عثمان دخالت داشتند کافرباشند در حالی که شما منکران هستید 12- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس بایدکسانی که فاجعه حره را درمدینه مرتکب شدند وصدها صحابی پیامبرص را بقتل رساندند کافر باشند و بتبع ان کسانی را که دستوربه کشتن انان دادند نیزکافرباشند درحالی که شما حتی ازیزید نیزبه عنوان رضی الله عنه یاد می کنید 13- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس باید قاسطین وناکثین ومارقین که با امام علی ع که حاکم رسمی جامعه اسلامی بود جنگیده و موجب کشته شدن هزاران مسلمان گردیدند کافرباشند درحالی که شما قائل به ان نیستید و ازبسیاری ازانها تجلیل می کنید 14- اگرطعن و سب و لعن برخی از صحابه موجب کفر وشرک است پس باید ابوحنیفه و......که ابوهریره را طعن نموده اند کافر باشند 15-

ازمسلمات تاریخی است که سیاست منع حدیث بعداز وفات پیامبراسلام ص به فرمان عمرصورت گرفته است ونیزشکی نیست که این سیاست مشکلات فراوانی را بدنبال داشت که یکی ا ز مهمترین انها ایجاد اختلاف درسیره ان حضرت دربسیاری ازمسائل است که امروزه شاهد اثارزیانبار ان هستیم و همین حرکت های تکفیری یکی از ان پیامدهای سوئ ان است قطعا اگر این سیاست منع حدیث اعمال نمی شد بسیاری از این اختلافات زائل شده و اینهمه پراکندگی و اختلاف دربین مسلمانان دیده نمی شد حال سئوال می کنیم سیاستی که موجب اینهمه خسارت درعالم اسلام گردید که ازجمله انها فتنه عظیم حرکتهای تکفیری در جوامع اسلامی است چگونه طعن و لعن به بانیان این سیاست موجب شرک یا کفر می گردد بااینکه جرم اولی بمراتب از دومی سنگین تر می باشد 16- درسیره عمر درموارد گوناگون امده است که ایشان برخی ازصحابه پیامبرص را تجریح واهانت نمود اگرسب و اهانت به صحابه موجب کفروشرک است چرااین حکم را نسبت به او اعمال نمی کنید 17- اگر سب و لعن برخی از صحابه – خلیفه اول و دوم - موجب کفر و شرک است چرا پیامبر ص به خلافت این دو تنصیص نفرمود که بین امتش چنین اختلاف و فتنه عظیمی ایجاد نشود فتنه ای که بر اساس نص قران کریم بمراتب از قتل مهمتر بوده که در اثر ان تا کنون خسارات فراوانی متوجه جوامع اسلامی شده است 18- رضایت خداوند ازصحابه (مهاجرین و انصار )که درقران کریم امده است مشروط به ان است که نقض نگردد از این رو درسوره فتح ایه 9پذیرش بیعت صحابه با پیامبرص (بیعت الشجره ) و رضوان الهی ازانان مشروط به عدم النکث شده است : إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم فمن نكث فإنما ينكث على نفسه ومن أوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه أجرا عظيما


دراینجا باید گفت :نگاهی هر چند کوتاه به تاریخ اسلام نشان می دهد که برخی از صحابه پیامبرص متاسفانه نقض عهد نموده وحتی مرتدشدند چنانکه طبق بر خی از احادیثی که از منابع معتبراهل سنت نظیر صحیح مسلم و بخاری نقل شده است در قیامت انگاه که سراغ اصحابش را می گیرد به ان حضرت گفته می شود که بسیاری از انان به جاهلیت سابقشان برگشت ه و از شریعتت دور شدند : عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي صلى الله عليه وسلم قال إنكم تحشرون حفاةعراة غرلا ثم قرأ كما بدأنا أول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين وأول من يكسى يوم القيامة إبراهيم وان أناسا من أصحابي يؤخذ بهم ذات الشمال فأقول أصحابي أصحابي فيقال انهم لم يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فارقتهمصحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 110


.

3-حکم فقهی سب و لعن بر صحابه از منظر اهل سنت

در اینکه ایا سب و شتم صحابه موجب کفر است یا خیر باید گفت: اولا سب و شتم بر اساس اموزه های قرانی مطلقا حتی به بت های بت پرستان جایز نیست( اری لعن و نفرین بر ظالمین و کافران و منافقین یکی از اموزه های قرانی است که منطبق بر ادله عقلی نیز می باشد ) اما این که این عمل سبب کفر گردد باید گفت اگر سب به صحابه فقط به دلیل صحابی بودنشان باشد شکی نیست که موجب کفر خواهد بود چون این عمل در واقع اهانت به پیامبرص خواهد بود اما اگر به این عنوان نباشد گر چه عمل حرامی است اما نمی توان حکم به کفر چنین کسی نمود چون مستلزم انکار رکنی از ارکان دین نشده است در این زمینه ایه الله صافی در مجموعة الرسائل می نویسد: . ولا يخفى انه لو كان في من ينتحل دين الاسلام من سب بعض الصحابة أو غيرهم من المسلمين عناد لله ورسوله فلا شك في كفره ، وأما إذا كان الساب جاهلا أو أوردته الشبهة ذلك المورد يكون على ما صرح به ابن حزم معذورا اگر کسی که در پوشش اسلام به صحابه یا سایر مسلمین اهانت می کنداز روی عناد به خداوند و رسولش باشد شکی در کفر او نیست اما اگر این عمل از روی جهل یا القای شبهه ای در ذهنش ب اشد بنا بر سخن ابن حزم معذور خواهد بود


سپس از قول برخی عالمان اهل سنت نقل می کند که :

. وعن الأوزاعي انه قال : لئن نشرت لا أقول بتكفير أحد من أهل الشهادتين ، وعن صاحب الاختيار : اتفق الأئمة على تضليل أهل البدع أجمع وتخطئهم ، وسب أحد من الصحابة وبغضه لا يكون كفرا لكن يضلل ، وعن صاحب فتح القدير : انه قطع بعدم كفر من يكفر الصحابة ويسبهم ، وذكر ان ما وقع في كلام أهل المذهب في تكفيرهم ليس من كلام الفقهاء الذين هم المجتهدون انما هو من كلام غيرهم . وصرح ابن حجر في الصواعق بان مذهبه فيمن لعن انه لا يكفر بذلك اوزاعی می گوید اگر مرا تهدید به اعدام هم کنند هیچگاه حکم به تکفیر حتی یک نفر در صورتی که اظهار شهادتین کند نخواهم کرد و مولف کتاب الاختیار می گوید : همه امامان اهل سنت بر گمراهی اهل بدعت اجماع دارند اما سب و بغض صحابه را موجب کفر ندانسته وفقط چنین شخصی را گمراه می دانند و مولف فتح القدیر می گوید : کسی که صحابه را کافر دانسته یا به انان سب می کند قطعا کافر نخواهد بود و کسانی که حکم به کفر اینان نموده اند در زمره مجتهدان نیستند و ابن حجر نیز در الصواعق لعن کننده به صحابه را کافر نمی داند


ایشان در ادامه می نویسد : . ولو سردنا الكلام في نقل فتاوى اعلام أهل السنة في ذلك خرجنا عن طريق الايجاز ، ومقتضى كلام غير واحد من هؤلاء ان الساب لا يكفر ، وان كان متعمدا في ذلك ، عالما بحرمته ، مثل ان يسبه لمناقشة وقعت بينهما اگر بخواهیم همه فتاوای فقیها ن اهل سنت را ذکر کنیم از حالت اختصار خارج شده اما اجمالا می گوئیم مقتضای کلام بسیاری از انان است که ساب به صحابه کافر نخواهد بود حتی اگر عملش از روی عمد و علم به حرمت ان باشد

ایشان در ادامه مستند گفتار این فقیهان را از احادیث نبوی بیان کرده و در ادامه ازبزرگان اهل سنت نقل می کند که قول به عدم کفر ساب به صحابه و مسلم بودن کسی که اظهار شهادتین نموده و به ارکان خمسه دین اعتقاد دارد مورد اتفاق همه فقیهان اهل سنت است اینا حتی خوارج را کافر می دانند بنابر این بطریق اولی پیرو ان مذهبی که شعار اهلبیت را می دهد مسلمان خواهند 45


- ابن عابدين از عالمان اهل سنت ( علاء الدين) در تكملة حاشية رد المحتار) - ج 1 - ص 580 – 581می نویسد : .......والحاصل : أن الحكم بالكفر على ساب الشيخين أو غيرهما من الصحابة مطلقا قول ضعيف لا ينبغي الافتاء به ولا التعويل عليه كما حققه سيدي الوالد رحمه الله تعالى في كتابه تنبيه الولاة والحكام فراجعه 46. ‹  خلاصه انکه حکم به کفر کسی که به شیخین یا دیگر صحابه سب می کند قول ضعیفی است و شایسته نیست کسی چنین فتوایی بدهد و اعتماد به چنین فتوایی نیزنباید کرد نووی در شرح مسلم در باب تحریم سب الصحابه می نویسد : باب تحريم سب الصحابة ...... واعلم أن سب الصحابة رضي الله عنهم حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغيره لأنهم مجتهدون في تلك الحروب متأولون كما أوضحناه في أول فضائل الصحابة من هذا الشرح قال القاضي وسب أحدهم من المعاصي الكبائر ومذهبنا ومذهب الجمهور انه يعزر ولا يقتل - انتهی –47 سب صحابه بطور مطلق از محرمات و گناه کبیره بوده و کسی که مرتکب ان بشود تعزیر شده ولی کشته نخواهد شد.

بنابر این حکم به کفر و قتل ساب الصحابه طبق این گفتار جایز نیست


اما برخی از عالمان اهل سنت در این زمینه ارای دیگری دارند چنانکه در کتاب الغدير – علامه أميني - ج 10 از قول برخی اهل سنت نقل می کند که ساب الصحاب ه مطلقا حتی سب و شتم افرادی مثل عمروعاص موجب کفر شده و چنین شخصی قتلش لازم و واجب است : ...... وقال القاضي أبو يعلى : الذي عليه الفقهاء في سب الصحابة إن كان مستحلا لذلك كفر ، وإن لم يكن مستحلا فسق ولم يكفر ، سواء كفرهم أو طعن في دينهم مع إسلامهم وقد قطع طائفة من الفقهاء من أهل الكوفة وغيرهم بقتل من سب الصحابة وكفر الرافضة . وقال أبو بكر بن عبد العزيز في المقنع : فأما الرافضي فإن كان يسب فقد كفر فلا يزوج . وقال الشيخ علاء الدين أبو الحسن الطرابلسي الحنفي في [ معين الحكام فيما يتردد بين الخصمين من الأحكام ] ص 187 : من شتم أحدا من أصحاب النبي عليه السلام أبا بكر أو عمر أو عثمان أو عليا أو معاوية أو عمرو بن العاص فإن قال : كانوا على ضلال وكفر . قتل وإن شتمهم بغير هذا من مشاتمة الناس نكل نكالا شديدا . ایشان در ادامه از ذهبی نقل می کند که ساب به صحابه از دین الهی خارج شده و عملش به انکار ایات الهی در مدح صحابه برمی گردد و انگاه به روایاتی در این باب استشهاد می کند 48 - احادیثی نیزدراین رابطه در برخی منابع اهل سنت امده است49 بنابراین بین فقیهان اهل سنت در حکم نمودن به کفر و کشتن کسانی که به برخی صحابه سب و اهانت می کنند اختلاف زیادی وجود داشته و همانطور که ملاحظه گردید اکثر انان مخالف ان می باشند.


درمورد سب و شتم خصوص شیخین و عثمان نیز باید گفت برخی از افراطیون اهل سنت قائل به کفر و مهدور الدم بودن چنین شخصی می باشندکه در کتاب الغدیر علامه امینی گفتار برخی از اینان نظیر ابن تیمیه و ابویعلی ذکر شده است 50 .نکته مهمی که در این قسمت از بحث ذکرش خالی از لطف نیست این است که برادران اهل سنت از انجا که تمامی صحابه پیامبرص را عادل دانسته وبرخی از انان مخالفت با صحابه را مخالفت با قران و پیامبر ص می دانند ناچار از برخی الزامات این عقیده نظیر کافر بودن کسانی که صحابه را سب یا لعن می کنند می باشند ولی باید گفت این مبنا بهیچ وجه مبنای قرانی و عقلایی نداشته و احکامی که بر این اساس بنا گذاشته شده است صحیح نمی باشد در این راستا می گوییم 1- ینکه ادعا می کنید بر اساس قر ان کریم خداوند از مهاجرین و انصار راضی است گرچه سخنی درست است ا ما ناتمام است چون دقت در این ایات بیانگر ان است که این رضایت مشروط به عدم النکث است و خداوند متعال همین صحابه را تهدید می کند که در صور ت نقض بیعت شدیدا مواخذه خواهند شد:

2-چگونه اصحا ب پیامبرص رامعصوم میدانید در حالی که انها نیزبشری عادی بودندصحابی بودن که موجب عصمت نمی شود همه می دانیم که در بین یاران پیامبرص افرادی بودند که در قران کریم از انها بعنوان منافق یاد شده است که سوره منافقو ن برخی از اوصاف انها را بیان می کند درحالی که عنوان صحابی برانها صدق می کند. 3-چگونه عقل می تواند بپذیرد که 12هزار نفر به صرف صحابی بودن عادل بود ه و تا پایان عمر به همان عدالت باشند مگرصحابی بودن چه خاصیتی دارد که انسان را تا اخر عمربیمه می کند؟- چگونه تمامی اصحاب را عادل می دانید درحالی که برخی از انها یکدیگر را تکفیر کرده و حتی به قتل رسانده اند ؟

چند سئوال از جریانهای تکفیری تروریستی و سران وهابیت  : 1- اگر حرکت تکفیری و تروریستی شما در کشتن مسلمانان بر مبنای اصول دینی و روایات مذکور است چرا دشمنان واقعی اسلام نظیر امریکا و صهیونیسم از شما حمایت نموده و از هیچ حمایتی از شما مضایقه نمی کنند؟ 2-اگر شیعه مشرک است چرا دولت وهابی سعودی به انان اجازه حج وعمره را می دهد مگرقران کریم ورود مشرکان را به مکه مکرمه ونزدیک شدن به خانه خدا و مسجدالحرام ممنوع ننموده است ؟ ایا این رفتاردوگانه اینان بیانگران نیست که جریانهای تکفیری که رهبری ان اکنون در وهابیت متمرکز شدهاست اعتقادی به احادیث رفض نداشته و از اینگونه روایات استفاده ابزاری می کنند؟

والسلام

1- الرسائل ومقالات، الشيخ الجعفر السبحاني، ص 426:


2- في ظلّ أصول الإسلام، الشيخ جعفر السبحاني، ص 25، نقل از البداية والنهاية، ج 4، ص 76، طبقات الشافعية، 2/109، ص 4.


3- ورکبت السفينة، ص 70:

4- – همان ...وقعت العصبيّة بين الحنفية والشافعية وقامت الحروب بينهما کان الظفر في جميعها للشافعية هذا مع قلّة عدد الشافعية إلاّ أن الله نصرهم عليهم»6


5-- ورکبت السفينة، ص 70


6- همان، ص 79

7و8و9و10و11- سایت آنلاین ، گفتاری از رسول جعفریان در رابطه اندیشه وحدت، زمان انتشار، 15/2/1388.

12-مجموعه اثار شهید مطهری ج16ص323 13-همان ص298-299 14-همان ص325 15-رک به :همان ص321-333 16-نهج البلاغه 17-کتاب السنه ص408 18-همان ص461 19-همان 20-همان ص460 21- رک به :تهذیب الکمال ج2ص 429 22- کتاب السنه ص408 23- همان ص461 24-رجوع کنید به : کتاب الضعفا و المجروحین ص 160و عقیلی د رالضعفا ج1ص148 25-کتاب السنه ص461 26- رک به المعجم الاوسط الطبرانی ج6 ص355 27- کتاب السنه ص 461 28-همان ص 460 29- همان 30- همان 31- دفاع من وحي الشريعة ضمن دائرة السنة والشيعة ص 253 - 260 32- كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 325 33- مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 10 - ص 22 34- ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 - ص 358 7- 35- تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 12 - ص 353 36-(رک به تاریخ الذهبی ج1ص153و بحر الدم (في من مدحه أحمد أو ذمه) - يوسف بن المبرد - ص 71در این کتاب امده است :سوار بن مصعب شيخ أبي جهم : قال أحمد : متروك الحديث . وقال في رواية المروذي : ليس بشئ .)

37- تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 32 - ص 383


38-کنزالعمال ج11ص325 39-همان ص540 40- الرياض النضرة في مناقب العشرة للطبري ج 1 ص 363: 41- کنزالعمال ج11ص324 42- 43- 44- الرياض النضرة في مناقب العشرة للطبري ج 1 ص

374 45

- رک به: مجموعة الرسائل - - ج 2 - ص 413 – 415: ...... وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله في حديث أخرجه البخاري في صحيحه - : إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله اجران ، وإذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله اجر . وهذا ابن حزم يقول في كتابه الفصل : وذهبت طائفة إلى أنه لا يكفر ولا يفسق مسلم بقول قاله في اعتقاد أو فتيا ، وان كل من اجتهد في شئ من ذلك فدان بما رأى أنه الحق فإنه مأجور على كل حال ، وان أصاب فاجران وان أخطأ فاجر واحد ( قال ) وهذا قول ابن أبي ليلى وأبي حنيفة ، والشافعي وسفيان الثوري ، وداود بن علي ، وهو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسألة من الصحابة لا نعلم منهم خلافا في ذلك أصلا . وقال الفاضل النبهاني في أوائل كتاب ( شواهد الحق ) على ما حكى عنه : اعلم انى لا اعتقد ولا أقول بتكفير أحد من أهل القبلة لا الوهابية ولا غيرهم ، وكلهم مسلمون تجمعهم مع سائر المسلمين كلمة التوحيد والايمان بسيدنا محمد صلى الله عليه وآله ، وما جاء من دين الاسلام . وبالغ في ذلك الشيخ أبو طاهر القزويني على ما حكى عنه في كتابه ( سراج العقول ) فقال باثبات الاسلام لكل فرد من أهل القبلة ، وجزم بنجاة الجميع من كل فرق الاسلام ، وحكى عن شيخ السادة الحنفية ابن عابدين في باب المرتد من كتاب الجهاد ص 302 انه حكم قاطعا باسلام من يتأول في سب الصحابة ، مصرحا بان القول بتكفير المتأولين في ذلك مخالف لاجماع الفقهاء . وقد أسلفنا في بعض المباحث السابقة مقالة ابن حزم فيمن سب أحدا من الصحابة ، وما قال في تكفير عمر بحضرة النبي صلى الله عليه حاطبا ، وهو صحابي مهاجري بدري. وأضف إلى جميع ذلك كله النصوص الكثيرة المخرجة في الصحاح الستة الحاكمة على أهل الأركان الخمسة بالاسلام ودخول الجنة ، وإذا كان الخوارج الذين استحلوا دما المسلمين ، وكفروا الصحابة ، وحاربوا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، ونص النبي صلى الله عليه وآله على أنهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية ثم لا يعودون فيه ، وانهم شر الخلق والخليقة ، وطوبى لمن قتلهم وقتلوه ، عند أهل السنة من المسلمين والمعذورين في مذهبهم ، فغيرهم ممن تمسكوا بالثقلين وتمذهبوا بمذاهب أهل البيت أعدال الكتاب ، واقتفوا أثرهم واهتدوا بهديهم أولى بذلك –انتهی


- 46- تكملة حاشية رد المحتار) - ج 1 - ص 580 – 581 47- شرح مسلم ج 16 - ص 92 – 94 48- رک به الغدير – علامه أميني - ج 10 - ص 268 –269:الذهبي فی كتاب " الكبائر " ص 233 منها : سب أحد من الصحابة وقال في ص 235 : فمن طعن فيهم أو سبهم فقد خرج من الدين ، ومرق من ملة المسلمين لأن الطعن لا يكون إلا عن اعتقاد مساويهم ، وإضمار الحقد فيهم ، وإنكار ما ذكره الله في كتابه من ثنائه عليهم وما لرسول الله صلى الله عليه وسلم من ثنائه عليهم وفضائلهم ومناقبهم وحبهم ولأنهم أرضى الوسائل من المأثور والوسائط من المنقول والطعن في الوسائط طعن في الأصل والازدراء بالناقل ازدراء بالمنقول : هذا ظاهر لمن تدبره وسلم من النفاق ومن الزندقة والالحاد في عقيدته ، وحسبك ما جاء في الأخبار والآثار من ذلك كقول النبي صلى الله عليه وسلم : إن الله اختارني واختار لي أصحابا فجعل لي منهم وزراء وأنصارا وأصهارا فمن سبهم فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفا ولا عدلا –انتهی


49-- نظیر : محب طبري در الرياض النضرة ازپیامبر ص نقل می کند که ان حضرت فرمود : " كنت أنا وأبو بكر وعمر وعثمان وعلي أنوارا على يمين العرش قبل أن يخلق آدم بألف عام ، فلما خلق أسكناه ظهره ، ولم نزل ننتقل في الأصلاب الطاهرة إلى أن نقلني الله إلى صلب عبد الله ، ونقل أبا بكر إلى صلب أبي قحافة ، ونقل عمر إلى صلب الخطاب ، ونقل عثمان إلى صلب عفان ، ونقل عليا إلى صلب أبي طالب ، ثم اختارهم لي ، فجعل أبا بكر صديقا ، وعمر فاروقا ، وعثمان ذا النورين ، وعليا وصيا ، ومن سب أصحابي فقد سبني ومن سبني فقد سب الله ، ومن سب الله أكبه في النار على منخره - انتهی -"- در کتاب الغدير – علامه أميني - ج 10 - ص 268 – 269 امده است :

...... ولهم في سب الشيخين وعثمان تصويب وتصعيد ، قال محمد بن يوسف الفريابي : سئل " القاضي أبو يعلى " عمن شتم أبا بكر ؟ قال : كافر . قيل : فيصلى عليه ؟ قال : لا . وسأله كيف يصنع به وهو يقول : لا إله إلا الله ؟ قال : لا تمسوه بأيديكم ادفعوه بالخشب حتى تواروه في حفرته . .....وقال ابن تيمية في " الصارم المسلول " ص 581 : قال إبراهيم النخعي كان يقال شتم أبي بكر وعمر من الكبائر . وكذلك قال أبو إسحاق السبيعي : شتم أبي بكر و عمر من الكبائر التي قال الله تعالى : إن تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه . وقتل عيسى بن جعفر بن محمد لشتمه أبا بكر وعمر وعائشة وحفصة بأمر المتوكل على الله . قاله ابن كثير في تاريخه 10 : 324 . وفي " الصارم المسلول " ص 576 : قال أحمد في رواية أبي طالب في الرجل يشتم عثمان : هذا زندقة . هب أن هذه الفتاوى المجردة من مسلمات الفقه ، وليس للباحث أن يناقش أصحابها الحساب ، ويطالبه –انتهی -

پانويس

منابع