سکولاریسم

از ویکی‌وحدت

سکولاریسم عبارت است از تفکری که حضور دین در ابعاد مختلف زندگی بشر را نفی می‌کند. گرایشی که طرفدار و مروّج حذف یا بی‌اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت‌های مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیّت، اخلاق و. . . است. در این دیدگاه دین فقط با مسائل خصوصی افراد سر و کار دارد نه مسائل اجتماعی آنها. آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست و... باید بر علم مبتنی باشد نه مذهب. سکولاریسم در این معنای مشخّصِ عمدتاً یکی از ویژگی‌های تمدن و فرهنگ دوره‌های جدید است؛ و یکی از مؤلّفه‌های مدرنیته غربی محسوب می‌شود.

واژه سکولار:Secular

نخستین گام در بحث مربوط به سکولاریسم تبیین واژه ها و مفاهیمی است که در زبان انگلیسی و زبان‌های دیگر در‌این‌باره به کار رفته است.

واژه سکولار وصف است و انسان، جامعه، فرهنگ، حکومت، علم و غیره به آن توصیف شده و گفته می‌شود: انسان سکولار، جامعه سکولار، حکومت سکولار و….

دنیوی، مادی، غیرمذهبی، نادین مدار، بی اعتنا به امور مذهبی و معنوی، دنیایی، این جهانی، گیتی باور، دین گریز، از مردم عام (عامی)، کشیش بی‌فرقه، عرفی، خارج از صومعه، طرفدار دنیوی شدن امور، معانی و کاربردهایی است که در فرهنگ‌های لغت برای واژه سکولار گفته شده است[۱].

واژه سکولاریسم: Secularism

واژه سکولاریسم بیانگر مکتب و ایدئولوژی خاصی است که به اندیشه و فرهنگ سکولار اعتقاد دارد و آن را ترویج و تأیید می‌کند. نادین محوری، نادین مداری، نادین باوری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی، مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، گیتی باوری، دین گریزی، دین جداخواهی و این جهان باوری، به عنوان معانی و کاربردهای سکولاریسم یاد شده است[۲].

در فرهنگ آکسفورد زیر واژه سکولاریسم چنین آمده است: «اعتقاد به این که قوانین، آموزش و سایر امور اجتماعی به جای آن که بر مذهب مبتنی گردد، بر داده‌های علمی بنا شود».

در فرهنگ «وبستر» آمده است: «سکولاریسم عبارت است از اعتقاد به این که زندگی و امور مربوط به آن، باید از دین فاصله بگیرد و ملاحظات دین نادیده گرفته شود. بر این اساس، ارزش‌های اخلاقی و روش‌های اجتماعی باید با توجه به معیشت دنیوی و رفاه اجتماعی تعیین شود نه با رجوع به دین».

بریان ویلسون[۳] در تعریف سکولاریسم گفته است: «دنیوی گری یا قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژی است. قائلان و مبلغان این ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراء طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه می‌کنند و از اصول غیر دینی و ضد دینی به عنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت می‌کنند»[۴].

واژه سکولاریزاسیون: Secularization

در فرهنگ‌های لغت، واژه سکولاریزاسیون، و سکولاریز را به نادینی کردن، غیر مذهبی کردن، دنیوی کردن، دین زدایی، این جهانی گری، دنیا پرست شدن، اختصاص به کارهای غیر معنوی، جنبه دنیوی دادن به عقاید یا مقام کلیسایی، جداانگاری دین و دنیا، تعریف کرده‌اند[۵].

از دیدگاه جامعه شناسان، سکولاریزاسیون، فرایندی است که در آن از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته می‌شود و جامعه سکولار می‌شود. این فرایند و جریان گاهی از روی قصد و آگاهی پدید می‌آید، و گاهی ناخود آگاه، در هر صورت، نتیجه یکسان خواهد بود.

بریان ویلسون در‌این‌باره گفته است: «مفهوم جداانگاری دین و دنیا فاقد یک تعریف قطعی متفق علیه است. پدیده‌های همبسته ای که این مفهوم بدان‌ها اشاره دارد، طیف اجتماعی گسترده ای را در بر می‌گیرند.

وجه مشترک همه این پدیده‌ها عبارت است از توسل هر چه کمتر به توضیح و تبیین‌های ماوراء طبیعی، توسل هر چه کمتر به منابعی که برای تأمین اهداف ماوراء طبیعی به کار می‌آید، و حمایت هر چه کمتر از اعمال یا فعالیت‌هایی که رابطه با قوای ماوراء طبیعی، یا اتکای به این نیروها را تشویق و تبلیغ می‌کند.

اگر بخواهیم جداانگاری دین و دنیا را به اجمال تعریف کنیم می‌توانیم بگوییم: «فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت‌های دینی و نهادهای دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند، و این، بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می‌شود و کار کردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی می‌شود.»[۶]

از آنچه در تعریف سکولاریسم و سکولاریزاسیون گفته شد، تفاوت آن دو روشن می‌شود. سکولاریزاسیون جریان و فرایندی است اجتماعی که تحت تأثیر یک سلسله عوامل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره شکل می‌گیرد، اگر‌چه هیچگونه قصد و نقشه ای برای چنین رخدادی در کار نباشد، ولی، سکولاریزم نظریه و ایدئولوژی ویژه ای است که برای سکولاریزکردن جامعه، طرح و برنامه دارد و در جهت نیل به آن تلاش می‌کند.

ویلسون در‌این‌باره چنین گفته است: «این مفهوم (سکولاریزاسیون) با دنیویگری، که گاهی با آن مشتبه می‌شود، تفاوت دارد. جداانگاری دین و دنیا اساساً به فرایندی از نقصان و زوال فعالیت‌ها، باورها، روش‌های اندیشه و نهادهای دینی مربوط است که عمدتاً متلازم با سایر فرایندهای تحول ساختاری اجتماعی، یا به عنوان پیامد ناخواسته یا ناخودآگاه فرایندهای مزبور، رخ می‌دهد، در حالی که دنیویگری یا قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژی است؛ قائلان و مبلغان این ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراء طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه می‌کنند و از اصول غیر دینی و ضد دینی به عنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت می‌کنند.

این ایدئولوژی، احتمالاً تا حدودی به فرایندهای جداانگاری دین و دنیا مدد می‌رساند، ولی قراین و شواهد، حتی درباره جوامعی که همچون اتحاد شوروی (سابق) به طور رسمی به اصالت دنیا قایل بوده‌اند، نشان می‌دهد که این امر تنها به صورتی بسیار تدریجی و بسیار غیر بنیادی تر از تأثیری صورت می‌پذیرفته است که فرایندهای گسترده تر تحول ساختاری اجتماعی مانند صنعتی شدن و شهرنشینی بر جریان جدا انگاری دین و دنیا داشته است»[۷].

لائیک و لائیسیزم

واژه Laic به معنی جدا از دین یا دین جدا، و واژه Laicism به معنی دین جداگری یا دین جدایی، و واژه Laity به معنی عامه، مردم غیر روحانی، عمومِ ناحرفه‌ای یان و مردم ساده ترجمه شده است[۸].

واژه‌های لائیک و لائیسیزم در فرهنگ و محاوره فرانسوی زبانان، و واژه‌های سکولار و سکولاریسم در فرهنگ و زبان انگلیسی زبان‌ها معروف است. لائیک معادل سکولار، و لائیسیزم معادل سکولاریسم است.

برخی از جامعه شناسان میان لائیک و سکولار فرق نهاده و بر این عقیده اند که لائیک وصف حکومت است در جامعه ای که فرهنگ عمومی آن سکولاریزه نشده و به دین در آن احترام می‌گذارند.

بر این اساس، میان نظام سیاسی حاکم و باور دینی مردم تعارض و تنازع رخ می‌دهد، مانند آنچه در ترکیه مشاهده می‌شود. ولی سکولار وصف حکومت در جامعه ای است که فرهنگ عمومی آن نیز سکولاریزه شده و در نتیجه میان حکومت و باور مردم ناسازگاری وجود ندارد.

ژان پل ویلم[۹] در‌این‌باره چنین گفته است: «لائیک سازی (یا انفصال دین از سیاست) و سکولار سازی دو واژه تا اندازه پیچیده ای هستند که اولی برای فرانسه زبان‌ها آشناست، و دومی برای انگلیسی زبان‌ها.»

ژان بوبرو[۱۰] سعی داشت تا با ایجاد یک لابراتوار اختصاصی «تاریخ و جامعه‌شناسی تفکر لائیک» نظر دهد که باید از لحاظ معنایی و مفهومی بین لائیک سازی (کوشش در جهت انفصال دین از سیاست) و سکولارسازی (دنیوی و ناسوتی ساختن دین) تفاوت گذاشت.

لائیک سازی به تنش‌های آشکار، بین نیروهای اجتماعی مختلف (دینی، فرهنگی، سیاسی، نظامی) مرتبط است که می‌توانند جنبه یک منازعه علمی به خود بگیرند. در این صورت، هدف تسلط بر دستگاه حکومت (و یا حداقل ایجاد نفوذ قومی برآن) است تا در نتیجه حضور در صحنه اجتماعی و اداری راه حلی را که در مرحله اوّل مربوط به دین به عنوان یک نهاد اجتماعی می‌شود، ارایه داده و یا حتی تحمیل کند.

اما در سکولار سازی تغییر و تعویض‌های اقتصادی، سیاسی، دینی و علمی می‌توانند در هر زمینه‌ای تنش‌های درونی ایجاد کند، اما ناهنجاری‌های شدید و خطرناک بین تغییرات درونی دین و تغییرات اجتماعی دیگر وجود ندارد.

در این صورت، دین می‌تواند در تعامل با زمینه‌های دیگر، خود را تغییر داده و اصلاح کند، یا این که دامنه ادعاهای اجتماعی خویش را محدود سازد، به طوری که تا حدی از دست دادن استیلا و تفوق اجتماعی خویش را مشروعیت بخشد.

از چنین دیدگاهی کشور دانمارک یک کشور لائیک نیست، اما سکولار است، مذهب لوتری، مذهب رسمی آنجاست و در عین حال جامعه مدنی آنجا از قید هر گونه «قیومیت دینی» آزاد است. در حالی که ترکیه نمونه یک کشور لائیک است که سکولار نشده است.

دین اسلام، هر چند که انقلاب مصطفی کمال (آتاتورک) آن را به عنوان دین رسمی کشور لغو کرده است، هنوز هم نفوذ بسیار در زندگی اجتماعی آن سرزمین دارد.

به طور قطع، سکولار (دنیوی) سازی را باید به عنوان یک تغییر و تحول اجتماعی – فرهنگی، کلّی دانست که به محدودیت «نقش نهادی و فرهنگی دین» منجر می‌شود. دین مقدار زیادی از قدرت اجتماعی خویش را از دست می‌دهد، هر چند که شامل کادر و چارچوبی است که کل جامعه را در برمی‌گیرد و در نهایت به نظام آن معنا می‌دهد.[۱۱]

عَلمانی و عَلمانیه

در فرهنگ و زبان عربی واژه‌های علمانی و علمانیه (به فتح عین و سکون لام) معادل واژه‌های سکولار و سکولاریزم به کار می‌روند.

تاریخ رواج و انتشار این اصطلاح به اواخر قرن نوزدهم میلادی باز می‌گردد. واژه علمانی در نیمه دوم قرن نوزدهم، در مصر شناخته شده و اهل فرهنگ و ادب عربی آن را قبول کرده بودند، عامل طرح و نشر این اصطلاح در مصر استعمارگران فرانسوی بودند که در سال ۱۸۸۲ بر مصر تسلط یافتند. آنان کوشیدند تا مفاهیم اسلامی را که به جهاد با استعمارگران، و وحدت امت اسلامی دعوت می‌کرد. از عرصه فرهنگ و ادب اسلامی بیرون سازند. بدین جهت، به صورت گسترده نفی رابطه اسلام و سیاست را تبلیغ می‌کردند، بهانه و مستمسک آنان در‌این‌باره این بود که دین انسان را به قهقرا دعوت می‌کند و با پیشرفت و تمدن منافات دارد، و یگانه راه ترقی و تکامل علمی، علمانیت و سکولاریسم است، یعنی اهتمام ورزیدن به امور دنیوی و برمبنای قوانین و مقررات علمی و بشری. عده‌ای از مسلمانان فریب این شعار را خورده و علمانیت را پذیرا شدند.

واژه علمانی، پیش از آن که در فرهنگ و محاوره‌های عمومی عربی رواج یابد، برای نخستین بار در فرهنگ لغت فرانسوی – عربی نوشته الیاس بقطر مصری به کار رفته است. جلد نخست فرهنگ لغت وی در سال ۱۸۲۸، و جلد دوم آن در سال ۱۸۲۹ در پاریس به طبع رسیده است. وی در کتاب خود واژه Secularite فرانسوی رابه واژه عالمانیه، و واژه Seculier فرانسوی را به واژه عالمانی و علمانی ترجمه کرده است.

در آن زمان، واژه عَلْمانی و عَلْمانیه در مصر شناخته شده نبوده است، زیرا اولاً: فرهنگ لغت الیاس بقطر در پاریس چاپ شده بود، و ثانیاً: در سخنان مترجمان بنامی چون رفاعه طهطاوی این واژه به کار نرفته است. با این که وی در سال ۱۸۲۶ در پاریس تحصیل می‌کرده است. علت این مطلب آن است که در زمان طهطاوی اندیشه ناسازگاری یا انفصال دین و دنیا در مصر شناخته شده نبوده است، تا لازم باشد واژه عربی مناسبی برای آن پیشنهاد شود.

گواه دیگر بر شناخته نبودن واژه عَلْمانی و عَلْمانیه در مصر آن زمان این است که در آن روزگارسید جمال‌الدین علیه کسانی که دین را با رشد و ترقی علمی بشر ناسازگار می‌پنداشته و بی دینی را ترویج می‌کردند، مقاله می‌نوشت و آنان را «دهری» می‌نامید نه علمانی، وی در یکی از مقالات خود تحت عنوان «دهریه در هند» اندیشه‌های سید احمدخان هندی در تفسیر قرآن کریم را نقد کرده است.

نقد وی بر سید احمدخان این است که وی به جای این که به «ما انزل اللّه» تمسک جوید، پیوسته از طبیعت سخن می‌گوید و مردم را وسوسه می‌کند که اروپا در زمینه علم و صنعت پیشرفت نکرده است، مگر به دلیل کنار گذاشتن دین.

البته، واژه دهریه، معادل مناسبی برای واژه سکولاریسم نیست، زیرا دهریه – همان گونه که در قرآن به کار رفته است – مربوط به عقیده الحاد و انکار خدا و قیامت است «ماهِیَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحْیی وَما یُهلِکُنا اِلاَّ الدَّهْرُ»[۱۲] به همین دلیل در نیمه دوم قرن نوزدهم واژه «علمانیه» به عنوان معادل سکولاریزم پیشنهاد شد.

فرهنگ‌های لغت دیگری که پس از فرهنگ الیاس بقطر واژه عَلْمانی را به کار برده‌اند عبارتند از:

الف: الفرائد الدریّة که فرهنگ فرانسوی – عربی است و توسط دانشمندی شامی نگارش یافته است. این فرهنگ برای نخستین بار در سال ۱۸۸۳ میلادی در بیروت به چاپ رسیده است.

ب: فرهنگ لهجه عامیانه مصر نوشته سقراط سبیرو که در سال ۱۸۹۵ میلادی به طبع رسیده است. در این فرهنگ از واژه علمانی به عنوان کلمه ای که در استعمالات عامیانه مردم مصر یافت می‌شود – البته با کسر عین – یاد شده است.

ج: الفوائد الأدبیّة نوشته شیخ یوسف یعقوب حبیش که در سال ۱۸۹۶ میلادی برای دومین بار چاپ شده است. در این فرهنگ کلمه علمانی بدون ضبط خاصی (کسره یا فتحه عین) آمده است.

د: فرهنگ لغت فرید هندیه که در سال ۱۹۲۷ میلادی در هندوستان طبع شده است.

ه: المعجم الوسیط، این کتاب در حوالی نیمه قرن بیستم میلادی نگارش یافته و طبع دوم آن در سال ۱۹۷۳ میلادی صورت گرفته است.

ریشه شناسی واژه عَلمانی

تا این جا با تاریخ و اسباب پیدایش اصطلاح علمانی و علمانیه در فرهنگ و دنیای عرب آشنا شدیم. نخستین مطرح کننده این واژه، و دیگر فرهنگ‌هایی که پس از وی آن را به کار برده‌اند را نیز شناختیم.

اینک لازم است به ریشه شناسی این اصطلاح بپردازیم. به گمان برخی، واژه علمانیت از واژه علم (دانایی) اشتقاق یافته است، و علمانیت به معنی علمی کردن اجتماع است، چنان که وقتی گفته می‌شود «أسلمة العلوم الانسانیة» مقصود اسلامی کردن علوم انسانی است، «علمنة الاجتماع» نیز به معنی علمی کردن اجتماع است. بر این اساس، گفته شده است علمانیت به معنی علمی بودن یا علمی شدن را باید دقیق‌ترین ترجمه سکولاریسم دانست[۱۳].

ولی این فرضیه، قابل قبول نیست، زیرا ضبط درست واژه علمانی و علمانیّه به فتح عین است نه به کسر عین (علمانی بر وزن سلمانی، و علمانیه بر وزن مروانیه). هیچیک از فرهنگ‌های معتبر عربی که این واژه را به کار برده‌اند آن را از ریشه علم (آگاهی) ندانسته‌اند، بلکه همگی ریشه آن را واژه عَلْم به معنی عالم گرفته‌اند. فرضیه مزبور مبتنی بر یک پیش فرض است و آن این که سکولاریزم به معنی علمی کردن یا علمی شدن اجتماع و زندگی بشر است، و در نتیجه معادل عربی آن که علمانی است که برگرفته از علم و به معنی علمی کردن جامعه می‌باشد. ولی، چنین روشی در ریشه شناسی واژه ها از نظر موازین ادبی پذیرفته نیست، و نمی‌توان بار معنایی مفاهیم و اصطلاحات را دلیل بر ریشه لغوی آنها دانست. مگر واژه سکولاریسم در زبان انگلیسی که اصالت علم (سانتیسم) لااقل یکی از مبانی و مظاهر آن است از ریشه Scienceیا Knowlecy است که واژه علمانیة از ریشه علم (دانایی) باشد.

ریشه واژه عَلمانی و علمانیة – همان گونه که واژه شناسان عرب گفته‌اند – کلمه عَلْم به معنی جهان است. البته، این کلمه در اصل عالم بوده است. بدین جهت در فرهنگ لغت الیاس بقطر «واژه‌های عالمانی و عالمانیة» آمده است. ولی، از آنجا که استعمال این واژه ثقیل بوده است براساس قاعده حذف و تخفیف در ادبیات عرب، واژه عالمانی به علمانی و واژه عالمانیة، به علمانیة تبدیل شده است.

نویسندگان عرب که پیش از این نام بردیم، واژه علمانی را معادل سکولار و لائیک دانسته و معانی زیر را برای آن گفته‌اند:

۱ – کسی که به امور لاهوتی و دینی اهتمام و اعتنایی ندارد.

۲ – آنچه عامی و مطابق عرف زمانه است.

۳ – کسی که مطابق شرایط عصر خویش زندگی می‌کند.

۴ – آن که به اغراض دنیوی اهتمام می‌ورزد.

المعجم الوسیط که آخرین فرهنگ‌های یاد شده است، در تعریف علمانی گفته است:

«و العلمانی نسبة الی العَلْم بمعنی العالم و هو خلاف الدینی و الکهنوتی»[۱۴]. علمانی منسوب به عَلْم به معنی عالم، برخلاف دین ورزی یا کاهن مسلکی است.

حاصل آن که اصطلاح علمانی و علمانیه معادل سکولار و سکولاریسم از واژه عَلْم که تخفیف یافته واژه عالم است، اشتقاق یافته‌اند. چنین اشتقاقی از نظر قواعد عربی قابل قبول است. یعنی هم تبدیل عالم به عَلْم، و عالمانی به علمانی، پذیرفته ا ست، زیرا بر قاعده تخفیف و تسهیل در تکلم مبتنی است، و هم اضافه الف و نون در واژه علمانی و علمانیة از نظر استعمالات عربی شناخته شده است.

اضافه الف ونون در پایان برخی از کلمات در زبان عربی معمول است و بر مبالغه و تأکید دلالت می‌کند. چنان که در قرآن کریم آمده است. «ولکن کونوا ربّانیین»

زمخشری گفته است: ربّانی منسوب است به رب با اضافه الف ونون، و ربانی به کسی گفته می‌شود که در تمسک به دین و پیروی از آن بسیار جدی و استوار است[۱۵].

بنابراین، علمانی منسوب است به عالم و بر مبالغه دلالت می‌کند، یعنی کسی که به جای ایمان به خالق عالم و اهتمام به آن، به عالم توجه دارد و به آن اهتمام اکید دارد[۱۶].

کاربردها و گونه ها

سکولاریزاسیون و گرایش سکولار به عنوان یک حرکت فکری و اجتماعی کاربردهای گوناگونی داشته است که معانی آنها نیز تا حدی متفاوت است. بدین جهت، لازم است به بیان و بررسی آنها بپردازیم:

۱ – محدود شدن قلمرو مالکیت کلیسا: گفته شده است نخستین بار اصطلاح سکولاریزاسیون در معاهده وستفالی[۱۷] در سال ۱۶۴۸ میلادی به کار رفت. براساس این معاهده مقداری از زمین هایی که در تصرف و مالکیت کلیسا قرار داشت به نهاد اقتدار سیاسی غیر روحانی انتقال یافت[۱۸]. بر این اساس، گفته شده است: سلب مالکیت از کلیسا جوهر تاریخی سکولاریزاسیون است. و از آن جا که جامعه فئودالی خصلت موزاییکی داشت و حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از یکدیگر انفکاک نداشتند، هر گونه تحول بنیادی در یک حوزه، دیگر حوزه‌ها را متحول می‌ساخت.

زمینه اصلی سلب مالکیت از کلیسا ثروت هنگفت آن بود، زیرا در اواخر قرون وسطی کلیسا تقریباً مالک یک سوّم کل دارایی‌های غیر منقول بود، و سهم قابل توجه ای از آن، نصیب خاندان‌های سلطنتی و اشرافی می‌شد که فرزندان و وابستگان آنها بیشتر مقام‌های بالای کلیسا را اشغال کرده بودند، سلب مالکیت از کلیسا بامنطق درونی شکل گیری دولت مطلقه[۱۹] سازگار بود.

بحران ساختاری فئودالیسم، و قیام‌های دهقانان، بازسازی ساختار اجتماعی و تجدید‌نظر در سازمان سیاسی جامعه فئودالی را طلب می‌کرد.

شکل گیری دولت مطلقه پاسخی به این نیاز جدی بود. این فرایند که در عهد سلطنت کسانی چون لوئی چهاردهم (فرانسه)، الیزابت اول (انگلستان) و فیلیپ دوم (اسپانیا) به اوج خود رسید، از مدّت‌ها قبل شروع شده بود و به احتمال قوی، استقلال مالی پادشاه و کسب در آمد برای تأمین هزینه‌های نظامی و اداری مهمترین زمینه‌های آن بود. از این رو، ضبط اموال کلیسا برای پادشاهان و امیران پروتستان فرصتی طلایی بود[۲۰].

۲ – عرفی گرایی در درون کلیسا: در درون کلیسا کشیش ها را به دو دسته دینی و عرفی تقسیم کرده بودند، مقصود از کشیش‌های دینی، روحانیانی بوده‌اند که در درون تشکیلات دینی خدمت می‌کردند. و مقصود از کشیش‌های عرفی یا سکولار کسانی بودند که در خدمت جامعه بیرون از تشکیلات دینی بودند[۲۱].

گونه‌ای دیگر از عرفی گرایی یا گرایش سکولار در درون تشکیلات دینی، به شکل به کارگیری روش‌های پذیرفته شده در جامعه‌های مدرن، در نهادها و مؤسسه‌های دینی بود. از نظر کارل دوبلار[۲۲]، این مطلب یکی از ابعاد سکولاریزاسیون[۲۳] است.

ویلسون نیز گفته است:

«اطلاق مفهوم جدا انگاری دین و دنیا درباره کل جامعه، همانندی نیز در فرایند تحولی دارد که در خود نهادهای دینی در حال وقوع بوده است. نه تنها جامعه بزرگ بیرونی هر روزه بیش از پیش از زیر نفوذ دین گردن بیرون کشیده است، بلکه خود نهادها و رفتار دینی نیز به گونه‌ای روز افزون تحت نفوذ ارزش‌ها و معیارها و ضوابطی در آمده‌اند که در جامعه غیر دینی رواج دارد. از آن جا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهای فنی و علمی سامان می‌دهد، نهادهای دینی نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفته‌اند»[۲۴].

۳ – تفکیک و تمایز نهادهای اجتماعی: برخی از جامعه شناسان، تفکیک و تمایز ساختاری و عملکرد نهادهای اجتماعی را به عنوان یکی از ابعاد سکولاریزاسیون یاد کرده‌اند، کارل دوبلار گفته است:

«نخستین سکولاریزاسیون عبارت از سکولار سازی در سطح کلان اجتماعی است که به تفکیک و تمایز ساختاری و عملکرد نهادها و مؤسسه ها مربوط می‌شود[۲۵]».

اگرچه، تفکیک و تمایز ساختاری نهادهای اجتماعی، به ماهیت دین ارتباطی ندارد، و جنبه سکولاریستی ندارد، ولی از آن جا که، لازمه آن این است که نهادهای دینی، در کنار دیگر نهادهای اجتماعی قرار گرفته، و به صورت متمایز و مستقل از دیگر نهادهای اجتماعی عمل کنند، به سکولاریزه شدن جامعه خواهد انجامید.

ویلسون در‌این‌باره گفته است:

«به طور کلی می‌توان گفت که تخصصی شدن روز افزون و ناگزیرِ نقش ها و وظیفه ها در تفکیک و تمایزهای ساختاری جامعه به نحوی قطعی، نفوذ دین را بر نهادهای اجتماعی تقلیل داده است، امروزه دین در غرب، از اوج مرتبت نفوذ فراگیر، و حتی تعیین‌کننده و سرنوشت‌سازی که روزگاری داشت، سقوط کرده و تنها به یک بخش از نظم اجتماعی تبدیل شده است»[۲۶].

۴ – تفکیک دین از حکومت: در این معنا، دین و نهادهای دینی در عرصه حیات اجتماعی می‌توانند فعالیت داشته باشند، اما در چارچوب مقرراتی که حکومت و نظام سیاسی برای آنها معین می‌کند. حکومت و نظام سیاسی بر مبنای قوانین علمی و بشری استوار است نه بر اساس قوانین دینی. در چنین نظامی، مشروعیت حکومت و مبنای نظام حکومتی از دین نشأت نمی‌گیرد.

حکومت سکولار، حکومتی است که با دین ضدیت ندارد، اما دین را مبنای مشروعیت و عمل خود قرار نمی‌دهد.

هر حکومتی برای پا گرفتن و پایدارماندن به دو چیز نیاز دارد:

یکی مبنایی که آن را مشروع می‌سازد.

دوم مبنایی که باید بر وفق آن عمل کند و با توجه به آن تصرف و سیاست گزاری کند.

در نظم‌های سکولار، حکومت‌ها به پشتوانه آراء مردم مقبولیت و مشروعیت پیدا می‌کنند، و عمل آنها را هم، قانون هایی تعیین و تحدید می‌کند که خود مردم وضع کرده‌اند.

سکولاریسم در عرصه سیاست و حکومت به دو انگیزه پدید آمده است، گروهی از فیلسوفان چون دین را باطل می‌انگاشتند، ورود آن را در حوزه سیاست انکار کردند.

گروهی نیز به این انگیزه که دین حق به مصلحت اندیشی‌های سیاسی آلوده نشود، و قداست آن خدشه دار نگردد، از آن طرفداری کردند. و در هر حال، اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون راند[۲۷].

۵ – جدایی دین از جامعه: در این معنا، دین هیچگونه نقش و رسالتی در عرصه حیات اجتماعی بشر ندارد. نه در عرصه سیاست و نه در دیگر عرصه‌های اجتماعی، از قبیل تعلیم و تربیت، خدمت به محرومان و مانند آن، حوزه فعالیت دین به زندگی فردی و معنوی انسان منحصر می‌شود.

شاینر سومین معنای دنیاگرایی (سکولاریسم) را جدایی دین از جامعه دانسته و گفته است:

«در این معنا، دین به قلمرو خاص خودش عقب می‌نشیند و محدود به زندگی خصوصی می‌شود و خصلتی یکسره درونی پیدا می‌کند و تسلطش را بر هر یک از جنبه‌های زندگی اجتماعی از دست می‌دهد»[۲۸].

۶ – قداست زدایی: یکی از معانی ای که شاینر برای دنیوی گری (سکولاریسم) ذکر کرده، تقدس زدایی از جامعه است. چنان که گفته است: «دنیاگرایی، به معنای سلب تقدس از جهان ا ست، جهان خصلت مقدسش را از دست می‌دهد و انسان و طبیعت موضوع تبیین علّی – عقلانی و دخل و تصرف می‌شوند، در این جهان، نیروهای فراطبیعی هیچ نقشی ندارند. سرانجام، دنیاگرایی به معنای حرکت از جامعه مقدّس به جامعه دنیوی است، به این ترتیب که جامعه هر گونه پایبندی اش را به ارزش‌ها و عملکردهای سنتی رها می‌کند و ضمن پذیرش دگرگونی، همه تصمیم‌ها و کنش هایش را بر یک مبنای عقلانی و فایده گرایانه انجام می‌دهد. آشکاراست که این معنای دنیاگرایی از هر معنای دیگر که تنها به پایگاه دگرگون شده دین در جامعه ارتباط دارد، گسترده تر است»[۲۹].

ویلسون نیز از تقدس زدایی به عنوان یکی از معانی و کاربردهای سکولاریزاسیون یاد کرده و گفته است:

«تقدس زدایی، به ویژه به از دست رفتن فحوای مقدس، علی‌الخصوص درباره اماکن، تمثال ها، و انواع فعالیت‌ها اشاره دارد، و ربط و مناسبت چندانی با سازمان دینی ندارد، و خیلی کم درباره فرایندهای اندیشه قابل اعمال و اطلاق است»[۳۰].

ارزیابی و نقد

آن چه یاد شد، معانی یا کاربردهایی است که جامعه شناسان غربی برای سکولاریزاسیون در دنیای غرب گفته‌اند، اینک لازم است به ارزیابی و نقد آنها پرداخته و دیدگاه اسلام را درباره رد یا قبول معانی یاد شده بیان کنیم.

۱ – از دیدگاه اسلام اصل مالکیت برای اشخاص حقیقی یا حقوقی پذیرفته شده است، ولی درباره آن یک سلسله شرایط فقهی و اخلاقی مقرر شده است. به عبارت دیگر، هم در کسب مالکیت و هم در استفاده و بهره‌برداری از آن، احکام و مقرراتی وضع شده است، تا عدالت اجتماعی تأمین گردد، و از فضیلت و منزلت انسانی پاسداری شود.

بر این اساس، رباخواری، دزدی، غش و تزویر، کم فروشی، بی انصافی، اسراف و تبذیر، تکاثر، شکم بارگی، بی اعتنایی به محرومان و تهی دستان، اعمال و صفاتی زشت و نامشروع به حساب آمده‌اند.

از سوی دیگر، آنان که رهبری سیاسی و اخلاقی جامعه را بر عهده دارند و پیشوایان عدالت و فضیلت به شمار می‌روند، در‌این‌باره مسؤولیتی بزرگ‌تر دارند.

«ان الله فرض علی ائمة العدل أن یقدّرو انفسهم بضعفة الناس، کی لایتبیّغ بالفقیر فقره»:[۳۱]

خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است که خود را با افراد ضعیف و تهی دست بسنجند، و زندگی خویش را با مقیاس زندگی آنان تنظیم کنند، تا فقر و تنگدستی بر فقیران تلخی و ناگواری دو چندان نداشته باشد.

بر این اساس، تکاثر و ثروت اندوزی رهبران سیاسی و دینی اجتماع امری ناشایسته است، و کار کلیسا و علمای دین مسیحی، آن گونه که در تاریخ نقل شده است، از نظر اسلام سخت نکوهیده و ناروا است. چنانکه این روش از عالمان دین اسلام و رهبران دینی اخلاقی و سیاسی جامعه اسلامی نیز نکوهیده و ناپسند است. چنین روشی نه با تعالیم قرآن و سنت سازگار است، و نه با سیره و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم‌السلام هم آهنگ است، و نه با سیره و روش سلف صالح از امت اسلامی.

بر این اساس، آنچه در تاریخ مسیحیت در قرون وسطی رخ داده است چه درباره علمای دین، و چه درباره رهبران سیاسی از نظر اسلام، ناپسند و نامشروع بوده است.

۲ – آنچه به عنوان نمود و ظهور سکولاریسم در درون کلیسا گفته شده است، از دیدگاه اسلام قابل قبول است. سکولاریزه شدن نهاد کلیسا یا هر نهاد دینی مشابه آن، به این معنا که آن نهاد علاوه بر انجام اعمال و مناسک عبادی خاص، به مسایل و مشکلات مردم اهتمام ورزد و به آنان خدمت کند، نه تنها مذموم نیست، بلکه کاری بس پسندیده، و ارزشمند است، بنابر‌این، کاری که در نهضت رفرمیسم صورت گرفت، و خدمت صادقانه به مردم به عنوان عملی عبادی که می‌تواند انسان را به نجات و رستگاری برساند ترویج گردید، بسیار شایسته و در خور تقدیر است.

در جهان بینی اسلامی، خدمت به مردم و حل مشکلات آنان به انگیزه رضای الهی، عبادتی بزرگ به شمار می‌رود، تا آن جا که گفته شده است: «افضل الناس انفعهم للناس».

برترین افراد، نافع‌ترین آنان برای مردم می‌باشند.

بدین جهت، اسلام عزلت گزینی و ترک اجتماع را نکوهیده است. در جهان بینی اسلام، کسی که به امور جامعه اسلامی بی‌تفاوت باشد، مسلمان راستین نیست.

«من اصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم».

همین گونه است نظام‌مند بودن تشکیلات و نهاد دینی، و استفاده از دستاوردهای علم و صنعت و روش‌های نوین مدیریتی. نهادهاو مؤسسه‌های دینی از نظر نظام سازی تشکیلاتی و برنامه‌ریزی برای چرخش و گردش مطلوب کارهای اداری، با دیگر نهادهای مدنی تفاوتی ندارند، آنچه مهم است این است که اولاً: مقررات و نظام سازی‌های اداری و مدیریتی در راستای سهولت و جریان درست امور باشد، و ثانیاً: با احکام و ارزش‌های دینی ناسازگار نباشد.

بنابراین، اگر مقصود از سکولاریزه شدن نهادهای دینی، قانونمند شدن و استفاده کردن از تجارب و فنون بشری در برنامه‌ریزی و مدیریت است، امری است مطلوب، و اسلام صد درصد با آن موافق است. ولی، اگر به این معناست که بدون در نظر گرفتن معیارهای دینی و متناسب بودن با اهداف و وظایف این نهادها، هرگونه روش و منش مدیریتی حاکم برنهادهای مدنی دیگر به عنوان الگو و سرمشق برگزیده شود، پذیرفته نخواهد بود.

۳ – از آنچه در بند دوم گفته شد، می‌توان درباره سومین معنا و کاربرد سکولاریزاسیون نیز داوری کرد. در این جا نیز اصل تفکیک و تمایز ساختاری اجتماع و رده بندی امور اجتماعی برای مشخص شدن وظایف و مسؤولیت ها، در راستای کار آمد شدن نهادهای مدنی و ارایه بهترین خدمات به شهروندان، مطلوب و ستودنی است. یکی از نکاتی که امام علی ‌علیه‌السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر بر آن تأکید کرده، اصل تفکیک نهادها، وظایف و مسؤولیت‌های اجتماعی است. چنان که فرموده است:

بدان که مردم اصناف و طبقات گوناگونی اند که صلاح آنها به یکدیگر بستگی دارد، و به یگدیگر نیازمندند، دسته ای ارتشیان اند، گروهی نویسندگان و دیوان داران اند، عده‌ای قضات عدالت اند، دسته ای عمال و ولایت داران اند، گروهی مأموران جزیه و خراج اند، عده‌ای تاجران و صنعتگران اند، برخی، فقیران و مستمندان اند…»[۳۲]

آری، از دیدگاه اسلام، برخی از مسؤولیت ها جنبه عمومی و همگانی دارد و نباید تقسیم و تفکیک مسؤولیت ها به این گونه وظایف خدشه وارد سازد، فریضه امر به معروف و نهی از منکر از این مقوله است.

از سوی دیگر، انجام وظایف عمومی نیز نباید موجب خدشه در نظم اجتماعی و مانع ایفای وظایف مخصوص دستگاه‌ها و نهادهای اجتماعی شود. رسیدن به این هدف، در گرو تدوین قانونی کامل و اجرای دقیق آن است، از دیدگاه اسلام، یکی از فلسفه‌های مهم امامت، نظام‌مند شدن جامعه و جلوگیری از تداخل و تعارض امور است. این مطلب در سخنان حکیمانه امام علی ‌علیه‌السلام نیز آمده است. چنان که فرموده است: «فرض الله الامامة نظاماً للاُمة»[۳۳]

و دخت گرامی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله نیز در خطبه معروفشان فرموده است: «جعل الله امامتنا… امانا للفرقة»[۳۴]. خدواند امامت و رهبری ما را مایه امنیت و مصونیت جامعه از تفرقه قرار داده است.

۴ – چهارمین معنای سکولاریزم از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست، از دیدگاه اسلام، هم مشروعیت حکومت، و هم مبنای قوانین و مقررات حکومتی از دین سرچشمه می‌گیرد.

البته، معنای حکومت دینی این نیست که مدیران و کارگزاران حکومت از عالمان دین و روحانیان باشند، بلکه معنای حکومت دینی این است که:

اولاً: قوانین و مقررات حکومتی باید با معارف و احکام و اهداف اسلامی هم آهنگ باشد، و قانون و برنامه ای مخالف احکام و اهداف اسلام تصویب و اجرا نشود.

ثانیاً: نظام سیاسی جامعه بر پایه اصل ولایت و امامت استوار باشد، یعنی شخصی دین شناس، پارسا و با تدبیر در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشته باشد، و خطوط و سیاست‌های کلی نظام را مشخص سازد، و برحسن جریان امور و اجرای قوانین در جهت نیل به اهداف عالی حکومت نظارت نماید.

ثالثاً: مبنای سپردن مسؤولیت ها به افراد، شایستگی علمی، مدیریتی و اخلاقی آنان باشد.

بدیهی است بر این اساس، روحانیون نیز می‌توانند در امور مدیریتی جامعه سهم و نقش ویژه خود را داشته باشند. دراین جا باید اصل تناسب حکم و موضوع را معیار قرار داد، و از هر گونه افراط و تفریط پرهیز کرد.

بنابراین، حکومت دینی از نظر بهره گیری از دانش، تجربه، خرد، هنر، تکنولوژی و همه توانمندی ها و مهارت‌های بشری هیچگونه محدودیتی ندارد، زیرا امور یاد شده به خودی خود هیچگونه تعارضی با احکام و ا رزش‌های دینی ندارد، ناسازگاری هایی که احیاناً در این زمینه رخ می‌دهد، به فلسفه ها و مکتب هایی باز می‌گردد که در جوامع بشری – غالباً اُمانیستی و غیر دینی – پدید آمده، و علوم و فنون را در خدمت خود گرفته‌اند. آن گاه، این علوم و فنون و تجارب بشری، همراه با آن ایدئولوژی‌های ناسازگار با دین، به جوامع دینی وارد شده، و چالش آفرین شده است.

حکومت دینی می‌تواند علوم و فنون و تجارب بشری را از فلسفه ها و ایدئولوژی‌های ناسازگار با معیارهای دینی پیراسته سازد، و آنها را در خدمت اهداف و آرمان‌های خود در آورد.

۵ – پنجمین معنای سکولاریزم (جدایی دین از جامعه) نیز از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست، اسلام دینی است اجتماعی و برای مسایل و شوون اجتماعی اهمیت بسیار قایل است، تا آن جا که، حتی عبادت‌های اسلامی که به رابطه انسان با خدا مربوط می‌شود نیز، جنبه اجتماعی دارد.

اسلام، به همه شوون حیات بشری اهتمام ورزیده، و برای هدایت بشر در همه زمینه‌ها برنامه و قانون دارد.

قرآن کریم و احادیث اسلامی بهترین و روشن‌ترین گواه این مدعی است روشنی این مطلب تا حدّی است که مستشرقان منصف نیز آن را شناخته و به آن اذعان کرده‌اند.

مارسل بوازار در‌این‌باره گفته است:

«قوانین اسلام یک بعدی تدوین نشده و شارع مقدس به تمام جنبه‌های مختلف زندگی انسان، اعم از مادی و معنوی توجه داشته است. دیانت اسلام مجموعه‌ای از دستور‌العمل‌ها و تکالیفی است که خط مشی هر مسلمان را در امور سیاسی، اقتصادی و مسایل اجتماعی دیگر تعیین می‌کند.»[۳۵]

«در دیانت اسلام، حقوق و تکالیف، اوامر و نواهی عموماً از وحی ریشه گرفته‌اند. قانون قرآن، ناظر به همه امور مسلمانان است. بنابراین، اسلام به انسان از نظر گاه فردی و اجتماعی، مادی و معنوی هر دو، می‌نگرد.»[۳۶]

۶ – اعتقاد به امر مقدس از اصول و عناصر مشترک ادیان به شمار می‌رود، حتی در ادیانی که اعتقاد به خداوند وجود ندارد، نیز اعتقاد به امر مقدس یافت می‌شود.

چنان که سودربلوم[۳۷] گفته است:

«مفهوم قدسی یا قدسیّت، مفهوم کلیدی دین است وحتی از مفهوم خدا فراتر می‌رود، زیرا ممکن است دینی بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولی هیچ دینی بدون تمایز بین قدسی و دنیوی وجود ندارد»[۳۸].

رودلف اتو[۳۹] نیز طرفدار این نظریه است که عنصر مشترک ادیان را اعتقاد به امر مقدس تشکیل می‌دهد. وی کتابی در‌این‌باره به نام «مفهوم امر قدسی» تألیف کرده است[۴۰].

از طرفداران به نام این نظریه میرچاه الیاده[۴۱] است. به نظر وی قدسی و دنیوی دو وجه از بودن در جهان است. وی تصریح کرده است که خصلت قدسی، گوهر یگانه پدیده مذهبی است و نمی‌توان آن را با مقیاس‌های فیزیولوژی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و غیر آن مطالعه کرد. او همچنین یاد‌آور شده است که توتم پرستی، بت‌پرستی، پرستش طبیعت یا ارواح و نیز پرستش شیاطین و خدایان و سر انجام پرستش خدای یگانه، تجلیات گوناگون اعتقاد به امر مقدس است[۴۲].

الیاده، در کتاب «قدسی و دنیوی»[۴۳] می‌نویسند:

«هر جشن دینی، و هر زمان نیایش، نمایانگر تحقق یک رویداد مقدس است که در گذشته اساطیر، در آغاز و ازل رخ داده بوده است» [۴۴].

بدون شک، مصداق کامل و تمام حقیقت مقدس، وجود خداوند متعال است. و همه قداست‌های دیگر به نسبت ویژه آنها با خداوند باز می‌گردد. قرآن کریم خداوند را فرمانروای قدوس توصیف کرده است. «الملک القدّوس[۴۵]».

چنان که جبرئیل را «روح‌القدس» نامیده است[۴۶]. مقصود از قدسی بودن جبرئیل عصمت از خطا و گناه است، زیرا او امین وحی و آورنده آن از جانب خداوند برای پیامبران بوده است.

قرآن کریم، سرزمینی که حضرت موسی ‌علیه‌السلام در ان به مقام نبوت برگزیده شد را وادی مقدس نامیده است[۴۷]، چنان که سرزمین فلسطین را نیز «ارض مقدس» دانسته است[۴۸] مقدس بودن این سرزمین بدان جهت است که خاستگاه پیامبران بوده و از شرک و بت‌پرستی منزه بوده است[۴۹].

حاصل آنکه، قداست دوگونه است: ذاتی و با واسطه، قداست ذاتی ویژه خداوند است و قداست با واسطه، ویژه اموری است که انتساب ویژه ای با خداوند دارند، زیرا همه موجودات طبیعی و غیر طبیعی آفریده و فعل خداوند می‌باشند، ولی، برخی از آنها انتساب ویژه ای به خداوند دارند، و در نتیجه، از قداست با واسطه برخوردار می‌شوند، مانند مواردی که پیش از این به آنها اشاره شد. مثلاً مکانی که حضرت موسی ‌علیه‌السلام در آن به مقام نبوت برگزیده شد بدان جهت «وادی مقدس» نامیده شده که وادی قرب حضور در پیشگاه پروردگار و مناجات با خداوند بود. همین گونه است مکان‌ها و زمان هایی چون کعبه، مسجدالحرام و مساجد دیگر، و اعیاد مبارک از نظر دین.

قداست این مکان‌ها و زمان‌ها به دلیل انتساب ویژه ای است که به خداوند دارند، و رخداد مقدسی است که در آنها واقع شده، یا مناسک و عبادات ویژه ای است که در آنها تشریع شده است[۵۰].

در هر حال، اعتقاد به امر مقدس از عناصر مشترک ادیان است، خواه مصداق آنها حق باشد یا باطل.

بنابراین، دنیوی گری به معنای قداست زدایی در شکل حاد و گسترده آن به الحاد (Atheism) می‌انجامد. و این، شدیدترین مرحله دنیوی گری و سکولاریزم است. البته، باید به این نکته توجه داشت که در روزگار ما سکولاریزم در این شکل حاد و الحادی آن وجود ندارد، یعنی نظام‌های سکولار غربی دارای چنین ویژگی نیستند. این مطلب به قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم باز می‌گردد که تب دین‌ستیزی و دین گریزی در جهان غرب بالا بود، و ایدئولوژی‌های الحادی فعال بودند.

اما پس از آن، با ظهور دوره پست مدرن و احساس نیازِ جامعه غربی به معنویت، بار دیگر دین و ایمان مذهبی توجه متفکران و مصلحان اجتماعی را به خود معطوف کرد.

و امروزه حتی در کشورهای غربی که با نظام‌های سیاسی و حکومت سکولار، اداره می‌شوند، ایمان مذهبی نقش برجسته‌ای دارد.

پانویس

  1. فرهنگ آکسفورد، فرهنگ انگلیسی – فارسی باطنی، فرهنگ کامل انگلیسی – فارسی آریانپور، فرهنگ وبستر، فرهنگ علوم انسانی آشوری.
  2. مدارک پیشین.
  3. Bryan Wilson
  4. فرهنگ و دین، ص ۱۲۶.
  5. ر. ک فرهنگ انگلیسی – فارسی باطنی، فرهنگ علوم انسانی آشوری، فرهنگ انگلیسی – فارسی آریانپور و غیره.
  6. فرهنگ و دین، صص ۱۲۷ – ۱۲۹.
  7. فرهنگ و دین، ص ۱۲۶.
  8. فرهنگ علوم انسانی، آشوری، ص ۲۰۱.
  9. Jean – Paul Willaime
  10. Jean Bauberot.
  11. ژان پل ویلم، جامعه‌شناسی ادیان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، صص ۱۴۱- ۱۴۲.
  12. جاثیه (۴۵): ۲۴.
  13. مجله کیان، شماره ۲۶، مقاله معنا و مبنای سکولاریزم، عبدالکریم سروش.
  14. المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۶۲۴، طبع دوم ۱۹۷۳.
  15. تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۳۱، طبع مصطفی حلبی، ۱۹۴۸.
  16. آنچه در تبیین واژه علمانی و علمانیة گفته شده برگرفته از دو مقاله از کتاب «جذور العلمانیة» تألیف دکتر سید احمد فرج است. ترجمه این دو مقاله توسط نگارنده در شماره ۳۸ مجله تخصصی کلام اسلامی منتشر شده است.
  17. Westphali
  18. فرهنگ و دین، ص ۲۴.
  19. Absolutist State
  20. مراد فرادپور، نکاتی پیرامون سکولاریزم، مجله کیان، ش ۲۶، صص ۱۴- ۱۵.
  21. فرهنگ و دین، ص ۲۴.
  22. Karl Dobbelaere
  23. جامعه‌شناسی ادیان، ص ۱۴۰.
  24. فرهنگ و دین، ص ۱۳۲.
  25. جامعه‌شناسی ادیان، ص ۱۴۰.
  26. فرهنگ و دین، ص ۱۲۹.
  27. مجله کیان، مقاله معنا و مبنای سکولاریزم، ص ۶.
  28. جامعه‌شناسی دین، ص ۲۹۰.
  29. جامعه‌شناسی دین، ص ۲۹۰.
  30. فرهنگ و دین، ص ۱۲۸.
  31. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۹.
  32. نهج‌البلاغه، بخش وصایا، شماره ۵۳.
  33. نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ۲۵۲.
  34. احتجاج طبرسی، خطبه حضرت زهراعلیها السلام.
  35. مارسل بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدی، ص ۶۴.
  36. همان ص ۲۴، جهت آگاهی بیشتر در‌این‌باره به کتاب «خاتمیت و کمال دین» از نگارنده رجوع نمایید.
  37. Soderblom (۱۸۶۶ – ۱۹۳۱) متکلم و دین‌شناس سوئدی.
  38. بهاءالدین خرمشاهی، دین پژوهی، ج ۱، ص ۱۲۳.
  39. Rudolf Otto متکلم و دین پژوه آلمانی.
  40. دین پژوهی، ص ۱۲۴.
  41. Mircea Eliade (۱۹۰۷ – ۱۹۸۶) دین‌شناس معروف رومانیایی.
  42. میرچاه الیاده،The Sacred And The Profane رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستّاری صص ۱۷ – ۱۸.
  43. دین پژوهی، ص ۶۵.
  44. المیزان، ج ۵، ص ۲۸۸.
  45. حشر:(۵۹)
  46. بقره (۲): ۸۷.
  47. طه:(۲۰): ۱۲.
  48. مائده(۵): ۲۱.
  49. المیزان، ج ۵، ص ۲۸۸.
  50. المیزان، ج ۱۴، صص ۱۳۷ – ۱۳۸.

منابع

فصلنامه پیام حوزه شماره ۳۶ سایت همیار پژوهش