حق

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۹ توسط Negahban (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «حق، وصف و مصدری پر بسامد در قرآن و حدیث و متون فقهی، دالّ بر راستی و واقعیت می...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

حق، وصف و مصدری پر بسامد در قرآن و حدیث و متون فقهی، دالّ بر راستی و واقعیت می‌باشد. این واژه در فلسفه و عرفان نیز کاربرد فراوان دارد.

فهرست مندرجات ۱ - واژه «حق» در لغت و قرآن و حدیث

      ۱.۱ - بررسی لغوی واژه«حق»
             ۱.۱.۱ - مهمترین کاربردهای ریشه«ح‌ق‌ق»
             ۱.۱.۲ - مشتقات اسمی وفعلی ریشه«ح‌ق‌ق»
             ۱.۱.۳ - سابقه استعمال ریشه«حق» ومشتقاتش
      ۱.۲ - وجوه استعمال واژه«حق» درقرآن
             ۱.۲.۱ - آیات دال برعینیت خدا و«حق»
             ۱.۲.۲ - استلزام دریافت مفهوم حق،به اثبات توحیدحق
             ۱.۲.۳ - عینیت قول خدا با فعل او
             ۱.۲.۴ - دلالت واژه«حق» برعقیده
             ۱.۲.۵ - عارفان به«حق» درقرآن
             ۱.۲.۶ - اتصاف افعال انسان به صفت حق
             ۱.۲.۷ - چیرگی دین حق برسایر ادیان
             ۱.۲.۸ - دلالت حقوقی واژه«حق» درقرآن
             ۱.۲.۹ - دلالت واژه«حق» برتأکید درقرآن
      ۱.۳ - وجوه استعمال واژه«حق» درحدیث
             ۱.۳.۱ - آثار و برکات شناخت حق
             ۱.۳.۲ - لزوم عمل به حق وپایداری برآن
             ۱.۳.۳ - صفات اهل حق در روایات شیعی
             ۱.۳.۴ - تقابل دولت حق بادولت باطل در روایات
             ۱.۳.۵ - معانی حقوقی واژه«حق» در روایات
             ۱.۳.۶ - بزرگترین حق خدا بربنده

۲ - فهرست منابع ۳ - پانویس ۴ - منبع

واژه «حق» در لغت و قرآن و حدیث [ویرایش]


← بررسی لغوی واژه«حق»

برای ریشه حق، دو معنای اصلی ذکر شده است: یکی استحکام و استواری، چنان که «ثوب محقَّق» به معنای لباس یا پارچه ای با بافت محکم است؛ و دیگری موافقت و مطابقت، چنان که به حفره ای که پاشنه در، در آن قرار می‌گیرد و می‌چرخد «حِقِّ الباب» و به محل اتصال دو استخوان «حُق» می گویند. [۱][۲][۳]

←← مهمترین کاربردهای ریشه«ح‌ق‌ق»

مهم ‌ترین کاربرد های ریشه «ح ق ق»، نخست مصدر های «حق» و «حقیقت» به معنای واقعیت است و دوم، صفت حق است در وصف اعتقاد یا حکمی که با واقعیت مطابقت دارد. [۴] برای یافتن تفاوت های معنایی و کاربردی حق و صدق می‌توانیم از کتب لغت بهره جوییم. [۵][۶][۷][۸]

←← مشتقات اسمی وفعلی ریشه«ح‌ق‌ق»

مشتقات اسمی و فعلی ریشه «ح ق ق» بر مفاهیم مختلف مادّی و انتزاعی دلالت دارد که مشهور ترین این معانی عبارت‌اند از: نقیض باطل، موجود ثابت و انکار ناپذیر، نامی برای خدا (الحق)، وجوب، شایستگی، یقین، نصیب و بهره، خالص و محض هر شیء، وسط شیء، استوار و ظاهر ساختن، هر نوع بلوغ و رسیدن مانند رسیدن شتر بچه به وضعی که بتوان بر او بار برد، فربه شدن شتر، طلوع خورشید، کامل شدن بهار و معانی ای با شهرت کمتر چون پرچم، سفر شبانه، خانه عنکبوت و ظرفی که بتوان بر روی آن حکاکی نمود. [۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵]

←← سابقه استعمال ریشه«حق» ومشتقاتش

ریشه «حق» و برخی مشتقات آن، در زبان عرب پیش از اسلام متداول بوده [۱۶][۱۷] و دست کم در معانی اصلیِ واقعیت و راستی [۱۸] و بهره یا نصیب [۱۹] در اشعار و مَثَل‌ها به کار رفته است. همچنین، دو واژه حاکی از نام خدا، به صورت حق و حقت، در کتیبه های جنوب عربستان یافته شده است. [۲۰][۲۱] در برخی دیگر از زبان های سامی باستانی، مانند عبری، کنعانی، آرامی و سریانی، اصلِ «ح ق» به صورت‌ها و معانی گوناگون رایج بوده و در کتاب مقدّس عبری، ۲۵۰ واژه از این ریشه آمده است. [۲۲][۲۳] در «عهد قدیم»، اشتقاق های حق ("PPπ") به معنای حک کردن بر چوب، سنگ یا فلز [۲۴][۲۵] اشتقاق های حُق و حَقه به معنای ظرفی که بتوان بر آن حکاکی کرد، ثبت کردن، ترسیم کردن، مقرر کردن، فرمان، قانون، سنّت متداول یا رسم مربوط به خدا یا انسان ها، طبیعتِ اشیا، حقوق و امتیاز به کار رفته است، [۲۶][۲۷][۲۸] اما در میان همه زبان های سامی، گسترده ‌ترین حوزه معنایی و کامل ‌ترین و عالی ‌ترین معانی حق و مشتقات آن را در زبان عربی می‌توان یافت که نه فقط بر افعال و اشیای مادّی، بلکه بر کیفیات، صفات و واقعیات غیر مادّی نیز دلالت دارد. [۲۹][۳۰]

← وجوه استعمال واژه«حق» درقرآن

واژه «حَق» و مشتقات آن در قرآن ۲۸۷ بار، در حوزه های معنایی گوناگون، به کار رفته است. [۳۱] مهم ‌ترین زمینه معنایی واژه «حَق» در قرآن، مربوط به مفاهیم وجود و هستی است. مطابق آیات قرآن، مصداق کامل و منشأ اصلی حق، خداوند است.[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵] علاوه بر این، «الحق» یکی از «اسماء الحسنی» است. [۳۶][۳۷]

←← آیات دال برعینیت خدا و«حق»

آیاتی که خدا را عین حق دانسته یا با وصف حق توصیف کرده در دو زمینه اصلی بیان شده است: دسته نخست آیاتی که بر قدرت عظیم خدا به عنوان منشأ هر ایجاد و تغییر و تحول در عالم هستی تأکید می‌کند، مانند آیات مربوط به «مراحل خلقت» انسان و تدبیر امور او، تدبیر روز و شب و تسخیر موجودات. [۳۸][۳۹][۴۰][۴۱] دسته دوم آیات مربوط به بعث، بازگرداندن انسان به سوی خدا و شهادت اعضا و جوارح بر اعمال انسان است. [۴۲][۴۳][۴۴][۴۵] در آیات دسته نخست، حق در مقابل باطل ــ یعنی همان بت‌ها و معبود های مشرکان و هر گونه اختراع بی بنیاد ــ به معنای امری بسیار واقعی و نیرویی زنده مطرح می‌شود که در همه فرایند های زندگی و مرگ در جهان هستی سریان دارد [۴۶] و این حقیقتی است که به تصریح دسته دوم آیات، در آخرت [۴۷] بر همگان، حتی کافران و مشرکان، نیز آشکار می‌شود. تفسیر این حوزه معنایی حق، در آثار مفسران، عموماً صبغه های فلسفی دارد، چنان که مفسران، حق را در این آیات به معنای موجود ثابتی دانسته‌اند که نمی‌توان در وجود او تردید کرد و هیچ گونه باطلی، از نقص و تغییر و فنا، در او راه ندارد. در تحلیل این معنا، فخر رازی [۴۸] توضیح می‌دهد که موجود، یا عدم می‌پذیرد و باطل می‌شود، یا عدم و بطلان ندارد و بنابراین، واجب الوجود شایسته ‌ترین موجودی است که می‌توان او را حق نامید. او یگانه موجود مطلق، غنی و قائم به ذات است که هستی همه موجودات دیگر از اوست و همه مسخَّر و نیازمند اویند و اوست که نظام حق را در عالم جاری می‌سازد. [۴۹][۵۰][۵۱][۵۲][۵۳][۵۴] هم نشینی وصف حق با صفات ولایت، [۵۵][۵۶] علوّ، سلطنت و مالکیت خدا [۵۷][۵۸] در آیات متعدد، مؤید این معناست.

←← استلزام دریافت مفهوم حق،به اثبات توحیدحق

مفسران با این استدلال که هستی همه موجودات، جز خدا، به باطل، یعنی نقص و تغییر فنا، آمیخته است، [۵۹][۶۰] نشان می‌دهند که دریافت حقیقت ِ مفهوم حق، مستلزم اثبات توحید حق است. به این بیان که حقِ حقیقی و محض، که به هیچ باطلی مشوب نیست، یگانه و همان ذات احدیت است؛ از همین رو، در تعابیر قرآنی «لاتَقُولوا علی اللّهِ اِلّا الحقَّ» [۶۱] و «لَه دَعَوةُ الحَقِّ»، [۶۲] قول حق و دعوت حق را همان اعتقاد به توحید، تنزیه خدا از شریک یا ادای عبارت تهلیل دانسته اند. [۶۳][۶۴][۶۵][۶۶] چون از حق محض، جز حق صادر نمی‌شود، [۶۷][۶۸] همه افعال خدا در قرآن با تعبیر «بالحق» وصف می‌شود، از خلقت آسمان ها و زمین [۶۹][۷۰] و خورشید و ماه [۷۱] تا ارسال رُسُل، [۷۲][۷۳] نزول قرآن بر پیامبر، [۷۴][۷۵] خروج پیامبر از مدینه برای جنگ بدر، [۷۶] نزول فرشتگان، [۷۷] نزول عذاب، [۷۸] داوری در روز قیامت [۷۹][۸۰] و موارد متعدد دیگر. به رغم یکسانی تعبیر به کار رفته در این آیات، مفسران معانی مختلفی برای آن ذکر کرده‌اند که وجه اشتراک بیش‌تر آنها، توصیف این افعال به حکمت، به معنای فعل دارای هدف و غایت صحیح، یا وقوع حتمی است. [۸۱][۸۲][۸۳][۸۴][۸۵][۸۶][۸۷][۸۸][۸۹][۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶]

←← عینیت قول خدا با فعل او

براساس آیات قرآن، «قول خدا» نیز، که عین فعل اوست، حق است. [۹۷][۹۸][۹۹][۱۰۰] علامه طباطبائی [۱۰۱] حق بودن قول خدا را به این معنا دانسته است که اگر از چیزی خبر دهد، مطابق با خبر الهی واقع می‌شود و اگر حُکمی را انشا کند، آثاری که با مصلحت واقعی مطابقت دارد، بر آن مترتب می‌شود. مفسران، اطلاق «حق» بر قرآن یا توصیف نزول آن به «حق» را در آیات متعدد به همین معنا دانسته اند. [۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰][۱۲۱] همچنین، ترکیب اضافی «قَوْلَ الحَقِّ» [۱۲۲] درباره حضرت عیسی علیه‌السلام، عموماً تعبیری دیگر از «کلمة اللّه» [۱۲۳][۱۲۴] تفسیر می‌شود [۱۲۵][۱۲۶] که به نحوه خاص خلقت حضرت عیسی به واسطه یک کلمه خدا ــ کُن [۱۲۷] ــ مربوط است. [۱۲۸][۱۲۹] وعده های الهی، که از بارزترین مصادیق قول خداوند هستند، در آیات متعدد، با تعبیر «اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ» [۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵][۱۳۶] وصف شده اند. حق بودن وعده های الهی، مانند نصرت و اعزاز دین پیامبر، برگشت انسان‌ها به سوی پروردگارشان، ثواب و عقاب یا برگرداندن موسی به مادرش، به معنای وقوع حتمی آن هاست. [۱۳۷][۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴][۱۴۵][۱۴۶][۱۴۷][۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰] همچنین تعابیری مانند «حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ»، [۱۵۱] «حَقَّ عَلیهِ کلمةُ العَذابِ» [۱۵۲] و مشابه این ها، [۱۵۳][۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶] حاکی از محقق شدن قولِ وعیدی خداوند درباره گمراهی و عذاب کافران در دنیا و آخرت است.

←← دلالت واژه«حق» برعقیده

واژه «حَق»، در دلالتی معرفتی، وصفی است برای عقیده، [۱۵۷] از این وجه، حوزه معنایی دیگر حق در قرآن، در زمینه عقیده و فعل انسان است. در آیات متعدد، عقیده مطابق با واقع، حق نامیده شده است. [۱۵۸][۱۵۹][۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳][۱۶۴] در این معنا حق مقابل «ظن» و «ضلال» قرار می‌گیرد. [۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷] مثال معروف حق و باطل در آیه ۱۷ سوره رعد بیان می‌کند که موضع انسان‌ها در برابر حقیقت متفاوت است؛ برخی حق بودنِ حقایقی چون قرآن را درمی یابند و برخی نسبت به آن کور و چشم بسته اند. [۱۶۸] مطابق این تمثیل، از آبی که خدا از آسمان فرو می‌فرستد، دشت‌ها به قدر خود مقداری از آب را در خود روان می‌کنند و کف زائد را سیل می‌برد. همچنین زیور آلاتی که در آتش گداخته می‌شود، ماده خالصی دارد که باقی می‌ماند و پس مانده‌هایی که بی فایده است. [۱۶۹][۱۷۰] در این تمثیل، ویژگی مهم و مؤکد حق، ثبات و منشأ آثار بودن است و خصوصیت باطل، ظاهر نمایی و بی ثمری است. [۱۷۱][۱۷۲] به همین ترتیب، در عالم هستی، موجودی حق است که ثابت باشد و هرچه ناپایدار و میرا باشد، از این جهت، باطل است. [۱۷۳] براین اساس، اگر انسان معتقد به چیزی باشد که وجود خارجی ندارد، یا برای موجودات، خواص وجودی ای فرض کند که فاقد آن باشند، مانند استقلال یا بقا برای موجودات ممکن الموجود، یا اعتقاد به تجسد یافتن خدا در شخص انسانی، این عقاید باطل است. [۱۷۴][۱۷۵][۱۷۶]

←← عارفان به«حق» درقرآن

قرآن افراد خاصی را به عنوان کسانی که حق (به طور خاص، حق بودنِ قرآن) را در می‌یابند، معرفی کرده است: کسانی که از جانب خدا به ایشان علم داده شده، صاحبان خردهای ناب، برخی از اهل کتاب، و مؤمنان. [۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹][۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲][۱۸۳] این افراد به احوال اشک ریختن از سر معرفت حق، ایمان آوردن، نرم دلی و دارا بودن بصیرت، وصف شده اند. [۱۸۴][۱۸۵][۱۸۶][۱۸۷]

←← اتصاف افعال انسان به صفت حق

علاوه بر حوزه معرفت، به بیان علامه طباطبائی [۱۸۸] در حوزه افعال انسان‌ها نیز هر فعل هنگامی حق است که با غایت و نتیجه ای که برایش مقرر شده است (مانند سیری برای خوردن)، هماهنگ باشد، در غیر این صورت، فعل باطل است. ظاهرآ تعبیر «بِغَیرِالحقّ» در توصیف برخی افعال انسان‌ها از همین باب است؛ افعالی چون غلوّ در دین، بَغیْ (ظلم)، بیرون راندن مؤمنان از سرزمینشان و فَرَح. [۱۸۹][۱۹۰][۱۹۱][۱۹۲] تعبیر «یا اَیها النّاسُ اِنَّما بَغیکُم عَلی اَنفُسِکُم» در آیه ۲۳ سوره یونس، [۱۹۳] و تأکید بر این‌که عذاب قوم مستکبر عاد در آخرت خوار کننده تر از عذاب دنیوی آنهاست، [۱۹۴] دلالتی ضمنی است بر این‌که این گونه اعمال، انسان‌ها را به هدف و غایتی که در پی آن‌اند نمی‌رساند. چون در عالم وجود، حقِ مطلق فقط خداوند است و تنها اوست که به سوی حق هدایت می‌کند[۱۹۵][۱۹۶] و دستیابی انسان به حقیقت در اندیشه و کردار، جز با پیروی از دین حق میسر نیست. [۱۹۷]

←← چیرگی دین حق برسایر ادیان

دین حق، که همان اسلام است، [۱۹۸][۱۹۹][۲۰۰][۲۰۱][۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴][۲۰۵][۲۰۶][۲۰۷][۲۰۸][۲۰۹][۲۱۰][۲۱۱][۲۱۲] به دلیل موافقت با فطرت و سنّت تکوین، انسان‌ها را در دنیا و آخرت به سعادت می‌رساند [۲۱۳][۲۱۴] و به اراده الهی سرانجام بر همه ادیان چیره می‌گردد. [۲۱۵][۲۱۶] قرآن در آیات متعدد، به تمثیل یا به تصریح، از پیروزی نهایی حق بر باطل خبر می‌دهد [۲۱۷][۲۱۸][۲۱۹] و انسان‌ها را از معارضه با حق، کتمان حق، در هم آمیختن حق و باطل و تکذیب حق بازمی دارد. [۲۲۰][۲۲۱][۲۲۲] چون گاهی حق، مدتی پوشیده می‌ماند [۲۲۳][۲۲۴][۲۲۵][۲۲۶][۲۲۷] و مهلت دادن به باطل از سنّت های الهی است [۲۲۸][۲۲۹] و غلبه ظاهری باطل و دشواری التزام به حق ممکن است به یأس و تردید اهل حق بینجامد، [۲۳۰][۲۳۱] در آیات متعدد، فرمان صبر به پیامبر، با تأکید بر حق بودن وعده های الهی قرین گشته [۲۳۲][۲۳۳][۲۳۴] و تواصی به حق، در کنار تواصی به صبر، از صفات مؤمنان شمرده شده است. [۲۳۵]

←← دلالت حقوقی واژه«حق» درقرآن

گذشته از دو حوزه معنایی وجود شناسانه و معرفت شناسانه، واژه «حَق» در قرآن با دو دلالت حقوقی نیز به کار رفته است: یکی به معنای عمل یا تکلیفی که برعهده فرد است و بر انجام دادن آن تأکید شده است، مانند وصیت کردن [۲۳۶] یا رعایت بهره زوجه از سوی زوج در احکام طلاق، [۲۳۷][۲۳۸] و دیگری به معنای نصیب یا بهره ای که متعلق به فرد خاصی است، مانند آیاتی که به دادن حق خویشاوندان، مسکینان و در راه ماندگان امر می‌کند، [۲۳۹][۲۴۰] یا نگاه داشتن بهره ای معین از اموال را برای سائل و محروم، از ویژگی های نمازگزاران و متقین برمی شمارد. [۲۴۱][۲۴۲]

←← دلالت واژه«حق» برتأکید درقرآن

واژه «حَق» در قرآن در یک ساختار نحوی ویژه ــ مثل: «یتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»، [۲۴۳] «اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» [۲۴۴] ــ، برای تأکید بر انجام دادن کاری به نحو کامل و شایسته به کار رفته است؛ مانند تلاوت کتاب خدا، رعایت تقوای الهی، شناختن قدر خدا و جهاد. [۲۴۵][۲۴۶][۲۴۷][۲۴۸][۲۴۹][۲۵۰] تعبیر حَقُّ الیقین نیز، که بعدها از مهم ‌ترین اصطلاحات عرفانی شد، دوبار در قرآن به کار رفته است. [۲۵۱][۲۵۲] اضافه حق به یقین در این ترکیب، اضافه بیانیه و برای تأکید بر حقانیت قرآن [۲۵۳] و راستی اخبار قیامت و وقوع حتمی آن [۲۵۴] است. [۲۵۵][۲۵۶][۲۵۷][۲۵۸][۲۵۹][۲۶۰][۲۶۱][۲۶۲]

← وجوه استعمال واژه«حق» درحدیث

در جوامع حدیثی، درباره شناخت حق، استواری در راه حق و تقابل آن با باطل، مطالب بسیاری آمده است.

←← آثار و برکات شناخت حق

بنابر روایات، شناخت حق از نشانه های بصیرت و دانایی است. [۲۶۳] همچنین کمال عقل در پیروی از حق و تواضع در برابر آن نهفته است. [۲۶۴][۲۶۵][۲۶۶] در مقابل، پیروی از هوای نفس، فراموشی آخرت و کثرتِ نزاع جاهلانه، از جمله عواملی است که انسان را از حق باز می‌دارد. [۲۶۷][۲۶۸][۲۶۹][۲۷۰] طبق حدیثی از پیامبر اکرم، راه معرفت حق، معرفت نفس، راه موافقت با حق، مخالفت با نفس، راه رسیدن به رضایت حق، سخط بر نفس، راه رسیدن به حق، هجرت از نفس، راه طاعت حق، عصیان بر نفس، راه ذکر حق، فراموش کردن نفس و راه قرب به حق و انس با آن، دوری و وحشت از نفس است. [۲۷۱][۲۷۲] همچنین در حدیثی منسوب به علی علیه‌السلام، معروف به «حدیث حقیقت»، امام در پی پرسش مُصرّانه کمیل بن زیاد از چیستی حقیقت، در چند عبارت عرفانی آن را وصف می‌کند.

←← لزوم عمل به حق وپایداری برآن

در احادیث بر لزوم عمل به حق و پایداری بر آن بسیار تأکید شده است، حتی اگر پیامدهایی سخت، مانند قطعه قطعه شدن یا سوزانده شدن، داشته باشد. [۲۷۳][۲۷۴] علی علیه‌السلام به فرزند خود سفارش می‌کند برای حق به هر دشواری ای وارد شود و شکیبایی ورزیدن در راه حق را نیکوترین خصلت برمی شمارد. [۲۷۵] قرین گشتن سفارش التزام به حق با توصیه به صبر، دشواری پایداری در راه حق را به خوبی نشان می‌دهد. [۲۷۶] بنابر حدیثی از امام باقر علیه‌السلام، «اِصبِر عَلَی الحَقِّ وَ اِن کان مُرّاً» وصیتِ همه امامان بوده است. [۲۷۷] البته به تصریح امام علی علیه‌السلام، حق به رغم سنگینی، گوارا، و باطل در عین سبکی، بد فرجام است و اهل حق مدتی کوتاه در سختی و مدتی طولانی در عافیت و آسایش اند. [۲۷۸][۲۷۹] احادیث بسیاری نیز درباره لزوم بازگو کردن حق حتی در مواردی که به ضرر فرد باشد، و همچنین گفتن حق در رضا و غضب، وارد شده است. [۲۸۰][۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳] براساس حدیث مشهور نبوی، برترین جهاد، گفتن کلام حق در برابر سلطانِ جائر است. [۲۸۴][۲۸۵][۲۸۶] برخی از خطبه های حضرت علی علیه‌السلام، بر آمیختگی مداوم حق و باطل و در نتیجه لزوم افشای باطل برای جلوه گر ساختن حق دلالت دارد. در کلام علی علیه‌السلام این وضعیت شبهه ناک، جولانگاه شیطان برای استیلا یافتن بر اهل باطل خوانده شده، اما در عین حال بر این نکته تأکید شده است که دوستان خدا به لطف حق و با هدایت نور یقین، نجات می‌یابند. [۲۸۷][۲۸۸][۲۸۹]

←← صفات اهل حق در روایات شیعی

از جمله مسائلی که در احادیث شیعی بسیار مورد توجه قرار گرفته، توصیف اهل حق است. براساس این روایات، امامان علیهم‌السلام با حق‌اند و حق با آنهاست، امر ایشان حق است و هر قضاوت حقی نزد آنهاست. [۲۹۰][۲۹۱][۲۹۲][۲۹۳] علی علیه‌السلام تصریح می‌کند که رایت حق در دست اهل بیت علیهم‌السلام است و تنها راه رستگاری، همراهی با آنان و پیروی از آنان است. [۲۹۴][۲۹۵][۲۹۶] همچنین نقل شده که دین حق دین همراه با ولایت است [۲۹۷] و روی گردانی از ولایت اهل حق مایه هلاک است. [۲۹۸] اگرچه سخن مشهور علی علیه‌السلام («اِعرِف الحَقَ تَعرِف اَهلَهُ») به «حارث بن حوط» در جنگ جمل، [۲۹۹][۳۰۰][۳۰۱][۳۰۲] بر این دلالت دارد که شناختن حق بر شناختن اهلِ آن مقدّم است؛ اما در احادیث متعددی از رسول خدا، که در کتاب های فریقین آمده است، علی علیه‌السلام و عمار یاسر، صراحتاً معیار شناخت حق و اهل آن معرفی شده اند. [۳۰۳][۳۰۴][۳۰۵][۳۰۶] مضمون این روایات، که به وقوع اختلاف و نبرد میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر اشاره دارد، در واقع به مسلمانان کمک می‌کرد که در فضایی که حق و باطل به هم آمیخته بود، حق را از باطل تمییز دهند.

←← تقابل دولت حق بادولت باطل در روایات

در احادیث شیعی به تقابل دولت حق با دولت باطل نیز اشاره شده و مصداق اَتمِّ دولت حق، دولت قائم آل محمد علیه‌السلام دانسته شده است که در آن حق و عدلْ ظاهر، دل ها به هم نزدیک، و حدود الهی اجرا می‌شود و حق به اهلش بازمی گردد. [۳۰۷][۳۰۸][۳۰۹][۳۱۰]

←← معانی حقوقی واژه«حق» در روایات

واژه «حَق» در بسیاری از احادیث بر معنای حقوقی دلالت دارد. این معنا در ابعاد گوناگون (مانند حق خدا بر انسان، حق اعضا و جوارح و حقوق متقابل انسان‌ها در مناسبات اجتماعی) مطرح می‌شود. براساس روایات، منشأ تمامی حقوق، حق خدا بر بندگان است، [۳۱۱][۳۱۲] که از جمله آن‌ها عبادت خالصانه و اطاعت خدا، شریک نگرفتن برای او و تقوای الهی است. [۳۱۳][۳۱۴][۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷] اگرچه به گفته علی علیه‌السلام حق خدا بر بندگان، موجب ایجاد حق متقابل برای بنده نمی‌شود، اما در صورت التزام بنده به حقوق الهی، خداوند از سر فضل بر خود لازم کرده است به او پاداشی دو چندان دهد [۳۱۸] و امر دنیا و آخرتش را کفایت و او را از عذاب رها کند. [۳۱۹][۳۲۰][۳۲۱] اما در مناسبات انسان‌ها هر حقی موجب به وجود آمدن حقی برای طرف متقابل می‌شود. [۳۲۲] از مجموع احادیث چنین برمی آید که صاحبان حقوق بسیارند، از آن جمله‌اند والدین، فرزند، همسر (حقوق خانواده)، همسایه (جار)، مهمان، برادر، و دوست. صاحبان حقوق فقط انسان‌ها نیستند. براساس روایات، اعضای بدن و فرایض دینی (مانند نماز، حج، روزه و صدقه) نیز بر انسان حق دارند. [۳۲۳][۳۲۴][۳۲۵][۳۲۶][۳۲۷][۳۲۸][۳۲۹] مجموعه مفصّل و جامعی از این حقوق در رساله ای کوتاه از امام سجاد علیه‌السلام، به نام «رسالة الحقوق»، آمده است (رسالة الحقوق). مطابق این رساله، منشأ تمامی حقوق، حقی است که خدا بر بندگان دارد.

←← بزرگترین حق خدا بربنده

بزرگ ‌ترین حق خدا بر بنده، عبادت خالصانه و شرک نورزیدن به اوست. براساس این حق اصلی، در هر نعمتی، حقی بر بندگان واجب شده است، که همه این حقوق اهمیت یکسانی ندارند. به تصریح امام علی علیه‌السلام، [۳۳۰] عظیم ‌ترین حقی که خدا بر انسان‌ها واجب ساخته، حقوق متقابل حاکم و مردم است. همچنین بنابر سخن امام علی علیه‌السلام، [۳۳۱] نهایت حق خدا بر بنده، شناختن خدا تنها از طریق قرآن و سنّت رسول اکرم است.

فهرست منابع [ویرایش]

(۱) علاوه بر قرآن. (۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت. (۳) ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، چاپ مجتبی عراقی، قم ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۵. (۴) ابن ابی زینب، الغیبة، چاپ فارس حسون کریم، قم ۱۴۲۲. (۵) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش. (۶) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷. (۷) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش. (۸) ابن بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۱۴. (۹) ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش. (۱۰) ابن حِبّان، صحیح ابن حبّان، بترتیب ابن بلبان، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳. (۱۱) ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر. (۱۲) ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی اللّه علیهم، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش. (۱۳) ابن عبد البرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲. (۱۴) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة. (۱۵) ابن ماجه، سنن ابن ماجة، چاپ محمد فؤاد عبد الباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت). (۱۶) ابن منظور، لسان العرب. (۱۷) ابو الفتوح رازی، روض الجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش. (۱۸) الاختصاص، (منسوب به) محمد بن محمد مفید، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲/۱۹۸۲. (۱۹) محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج ۳، چاپ عبدالحلیم نجار، قاهره. (۲۰) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنی افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱. (۲۱) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمد باقر محمودی، بیروت ۱۳۹۴/۱۹۷۴. (۲۲) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی و هوالجامع الصحیح، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. (۲۳) محمد اعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت، دار صادر. (۲۴) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبد الغفور عطار، بیروت، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش. (۲۵) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹. (۲۶) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران، ۱۳۳۲ش. (۲۷) محمد بن محمد زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴. (۲۸) زمخشری، الکشّاف عن حقیقة التنزیل. (۲۹) سیوطی، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور. (۳۰) محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «ص»، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی، قم ۱۴۰۴. (۳۱) طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن. (۳۲) سلیمان بن احمد طبرانی، کتاب الدعاء، چاپ مصطفی عبد القادر عطا، بیروت ۱۴۱۳. (۳۳) سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبد المجید سلفی، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴. (۳۴) طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن. (۳۵) طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن. (۳۶) محمد بن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴. (۳۷) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت. (۳۸) عبد الرزاق کاشی، شرح فصوص الحکم، چاپ مجید هادی زاده، تهران ۱۳۸۳ش. (۳۹) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم. (۴۰) محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، قاهره، چاپ افست تهران. (۴۱) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. (۴۲) کلینی، الکافی. (۴۳) علی بن حسام الدین متقی، کنز العُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹. (۴۴) مجلسی، بحارالانوار. (۴۵) محمد فؤاد عبد الباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۸۰ش. (۴۶) مُفَضَّل بن محمد مُفَضَّل ضَبّی، المُفَضَّلیات، چاپ احمد محمد شاکر و عبد السلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳. (۴۷) محمد بن محمد مفید، الامالی، چاپ حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳. (۴۸) احمد بن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح جلال الدین‌سیوطی، بیروت ۱۳۴۸/۱۹۳۰. (۴۹) یعقوبی، تاریخ الیعقوبی. (۵۰) ادوین کالورلی، "اهل حق (حقیقت)، " جهان اسلام ۱۹۶۴. (۵۱) دانشنامه جهان اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه «حَق»، توسط د ب مک دونالد–EE Calverley. (۵۲) ویلهلم گزنیوس، واژگان عبری و چالدی گزنیوس به کتاب مقدس عهد عتیق، لندن ۱۸۸۴. (۵۳) توشی هیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن، مونترال ۱۹۶۶. (۵۴) توشی هیکو ایزوتسو، تصوف و تائویسم: یک مطالعه مقایسه ای از مفاهیم کلیدی فلسفی، توکیو ۱۹۸۳؛

پانویس