توحید عبادی محور نزاع بین جریانهای تکفیری با سایر مسلمین

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۲ توسط Roudbari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «از آنجا که محور اصلی نزاع بین جریانهای تکفیری و سائر فرق اسلامی در مساله توحی...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

از آنجا که محور اصلی نزاع بین جریانهای تکفیری و سائر فرق اسلامی در مساله توحید در عبادت و مصادیق آن می باشد از اینرو در مقاله ذیل به تبیین این مرتبه توحید از منظر فریقین می پردازیم

1-عبادت در لغت

معاني كه براي واژه عبادت ذکر شده است عبارتند از :‌انقياد و خضوع


عبد كه ريشه كلمه عبادت است ضد كلمه حر بوده و بمعناي شخصي است كه مملوك يا برده ديگري قرار گرفته است. [۱]

در برخي از كتب لغت براي كلمه عبادت دو اصل و ريشه مطرح شده است  :‌ الف - عبد كه بمعناي نرمي و ذلت كه مصداقش عبد مملوك است ب- العبده كه بمعناي قوت و صلابت مي باشد. [۲]

شهيد مطهري در تبيين معناي لغوي عبادت مي گويد :‌ در زبان عربى وقتى كه چيزى رام، نرم، مطيع بشود به طورى كه هيچ گونه عصيان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، اين حالت را «تعبد» مى‏گويند.

ايشان در ادامه مي نويسد :‌ در قديم راهها و جاده‏ها اين طور نبود كه مانند امروز به وسيله ماشينهاى راه‏سازى اول راه را بسازند بعد روى آن راه بروند، بلكه راهها با رفتن ساخته مى‏شد و لذا در روزهاى اول به طورى بود كه سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودند ولى در اثر عبور و مرور كم‏كم سنگريزه‏ها خرد و نرم مى‏شدند و مقاومتى در مقابل عابرين نداشتند، پاى انسانها و حيوانها را آزار نمى‏دادند بلكه رام و آرام بودند، در حالى كه راهى كه بيراهه بود سنگها زير پا ناآرام و عاصى بودند. اين طريق را، يعنى راهى كه نرم و رام شده بود مى‏گفتند: طريق مُعَبَّد. انسان عبد و معبّد يعنى كسى كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصيانى ندارد.


ايشان در تطبيق معناي لغوي عبادت بر معناي اصطلاحي آن مي نويسد :‌ اين‏گونه بودن يعنى رام و مطيع بودن، يك ذره عاصى نبودن، حالتى است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعنى اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاى ذات حق داشتن. [۳]


2- عبادت در قران :‌

اين كلمه در قران كريم هر چند با مشتقات مختلف در موارد زيادي استعمال شده است اما مشخصه اصلي در همه آنها محصور نمودن عبودیت و پرستش براي ذات احديت و نفي آن از ديگران مي باشد كه بعنوان نمونه برخي از آنها را بيان مي كنيم  :‌

امر به عبادت الله همراه نهي از عبادت معبودان ديگر - 20مورد اعبدوا الله - نظير ‌: اعبدواالله مالكم من اله غيره (مومنون23و 32 ؛ اعراف 85 )

عبادت الهي معلول ربوبيت و خالقيت اوست و هدف از عبادت تحصيل تقواست : ‌اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون(‌ بقره /21 )

عبادت خداوند بهمراه نهي از هر نوع شرك در آن : ‌اعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا (‌نساء‌/36 )

امر به عبادت به همراه نهي از اطاعت طاغوت : ‌ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت (‌نحل 36 )

از اين آيه و نظائر آن استفاده مي شود كه اولا در مفهوم عبادت، اطاعت و انقياد وجود دارد ثانيا عبادت الله مستلزم اجتناب از طاغوت – هر چيزي كه در برابر اراده الهي باشد-

ماموريت اصلي انبياء‌ امر به عبادت الهي و اجتناب از طاغوت :‌ ‌ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت(نحل :36 )

ما قلت لهم الا ما امرتني به ان اعبدوالله ربي و ربكم‌ (مائده/117 )

عبادت مختص ذات الهی بوده و عبادت الله همان صراط مستقیم الهی است  : ‌ان اعبدوني هذا صراط مستقيم (يس : 61 )

امر به عبادت خالصانه الهي :‌ ‌امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين (زمر/ 11)

نهي از عبادت غير خداوند:‌ فلا اعبدالذين تعبدون من دون الله و لكن اعبدالله الذي يتوفاكم ( يونس /104)

‌قل اني نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله (غافر/66 )

‌نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواء‌كم ( سوره انعام / 56 )

( از انجا كه عبادت هميشه يا غالبا با دعا همراه است از اينرو مي توان گفت بين « تعبدون من دون الله» در آيه شريفه سوره يونس و «تدعون من دون الله» در سوره غافر و انعام تنافي نيست.)

امر به عبادت معبود واحد – اله واحد –‌:‌

اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا (توبه / 31 ) از اين آيه استفاده مي شود كه تبعيت و اطاعت نمودن از غير خداوند حتي از عالمان دين اگر مستند به اوامر الهي نباشد ضد عبادت خداوند است يعني عبادت و اطاعت منحصرا حق الهي است و غير خداوند را نمي توان در آن شرکت داد .

اله يعني معبود بايد واحد باشد :‌ لا اله الا الله – لا اله الا هو (38مورد)

دليل اينكه غير الله نمي تواند معبود باشد :‌ إِنَّ الَّذِينَ‏ تَعْبُدُونَ‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً (29/ 17)

عبادت از منظر عالمان فريقين

ديدگاه علامه طباطبائي درالميزان

شاخصه های اصلي در معناي عبادت از ديدگاه علامه طباطبائی عبارتست از :

1-عبادت از ريشه عبد است و عبد عبارتست از هر چيزي كه مملوك باشد اعم از انسان يا غير انسان همانگونه كه درآيه «إن كل من في السماوات و الأرض إلا آتي الرحمن عبدا»(مريم/ 93) عبد بدين معنا آمده است .

2- ايشان با توجه به قول لغويين كه عبوديت را بمعناي خضوع گرفته اند مي فرمايد :‌ خضوع لازمه معناي عبادت است بدليل آنكه خضوع متعدي به لام و عبادت متعدي بنفسه مي باشد.

3-عبادت عبارتست از : نشان دادن عبد مملوكيت خويش را به خداوند ؛ از اينرو چنين حالتي با استكبار دربرابر خداوند قابل جمع نيست اما با شرك قابل جمع مي باشد. [۴]

شيخ طوسي در التبيان

عبادت عاليترين مرتبه خضوع و نهايت شكر گزاري در مقابل خداوند است و چنين خضوعي فقط در برابر خداوند سزاوار است چون اوست كه مالك و خالق کل هستي است. هر چند شكر و اطاعت مطلق از غير خداوند جائز اما عبادت فقط مختص به خداوند مي باشد. [۵]


زمخشري در كشاف

ايشان عبادت را عاليترين مرتبه خضوع و تسليم دانسته و آنرا مختص ذات مقدس الهي مي داند چون فقط اوست كه مولاي حقيقي و صاحب عظيمترين نعمتهاست . [۶]

فخر رازي در مفاتيح الغيب

عبادت امتثال نمودن عبد نسبت به دستوراتي است كه از روي تعظيم نسبت به خداوندي كه كمال مطلق و مستغني از همه است صورت گيرد بنابر اين متعلق عبادت تمامي اوامر و نواهي الهي خواهد بود. [۷]

صدر المتالهين در تفسير القران الكريم

عبادت عاليترين مرتبه خضوع در برابر خداوندي است كه مالك و خالق و قادر به امورات هستي بوده بگونه اي كه ديگران از انجام انها عاجز هستند.بنابر اين عبادت بغير خداوند جائز نيست هر چند اطاعت از ديگران معقول است. بنابر اين سخن آنان كه عبادت را بمعناي اطاعت اوامر و نواهي الهي مي دانند خطاست چون اطاعت همان موافقت نمودن به امر صادر توسط امر كننده است و اين در موالي عرفي نظير اطاعت فرزند از پدر عبد از مولا صدق مي كند؛ از طرفي به بت پرستاني كه در عصر جاهليت بتها رامي پرستيدند مطيع اطلاق نمي گردد. بنابر اين عبادت همان نهايت خضوع و شكر گزاري در برابر خداوند متعال خواهد بود. [۸]

شهيد مطهري

عبادت از ماده «عبد» است. تعبد تذلل است. آنچه در عبادت و عبوديت افراد بشر وجود دارد رابطه مالكيت و مملوكيت به مفهوم اقتصادى آن است. مملوك و برده از خود اراده و اختيارى ندارد، براى خود در قبال مالك مالكيتى قائل نيست، خودش و هرچه در اختيار دارد از آنِ مولى است: العبد و ما فى يده كان لمولاه

ايشان آنگاه به مفهوم عبادت در قران پرداخته و مي گويد :‌

در قرآن كريم در مواردى كه فردى بر فرد ديگر حكومت مطلقه و مستبده دارد و براى او هيچ گونه آزادى قائل نيست، عملًا با او معامله برده و مملوك مى‏كند، عبادت و تعبيد به كار برده شده آنچنان كه درباره فرعون و بنى اسرائيل از زبان موسى نقل مى‏كند: وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ‏، يا از زبان فرعون نقل مى‏كند: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ‏ [۹]

ولى مسلماً اين گونه رابطه كه صرفاً اطاعت مطلقه است، خواه آنكه اختيارى و به صورت مشروع باشد و خواه غير اختيارى، شرك به خدا ناميده نمى‏شود. عبادت خدا كه بايد خالصاً براى خدا باشد و اگر نه شرك و خروج از توحيد و منافى با لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* است به معنى اين نيست كه انسان مطاعى غير از خدا نداشته باشد.البته درجه اعلاى توحيد اين است كه انسان مطاعى غير از خدا نداشته باشد، [۱۰]


بنابر اين از منظر شهید مطهری عبادت يعني مطيع محض بودن خداوند اما اين سخن تمام ديدگاه ايشان در معناي عبادت نيست . از منظر ايشان عبادت علاوه بر اطاعت محض ركن ديگري هم دارد و آن عبارتست از تعظيم و تكريم مقرون به تقديس :‌

اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت كند آنچنان كه هر مملوكى مالك خود را اطاعت مى‏كند و بس، عبادت نيست ...عبادت يك ركن و روح ديگرى دارد و آن تعظيم و تكريم مقرون به تقديس است، خواه امرى در كار باشد و يا نباشد، خواه آنكه قصد امتثال امر شده باشد يا نشده باشد. [۱۱]

ايشان در تبيين قيد اخير مي گويد :‌

به عقيده ما عمل آنگاه عبادت است كه احترام و تعظيم باشد با قصد و اعتقاد به الوهيت معبود. الوهيت معبود به معنى اين است كه شخص معتقد باشد كه معبود تسلط باطنى و تكوينى بر او و جهان دارد و در اين تسلط خود مستقل است. [۱۲]


نقد شهيد مطهري به امثال فخررازی که اطاعت و قصد امتثال امر را در عبادت شرط می دانند

ايشان به كساني كه در مفهوم عبادت اطاعت از اوامر و نواهي وقصد امتثال آنها را شرط مي دانند- نظير فخررازي- :‌

در مفهوم عبادت، اطاعت امر نيفتاده است. اطاعت ثواب‏آور هست و مى‏توان گفت مستلزم عبادت بودن نيست. اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت كند آنچنان كه هر مملوكى مالك خود را اطاعت مى‏كند و بس، عبادت نيست. اينكه در «اصول» مى‏گويند «تعبدى» آن است كه قصد امتثال امر در آن معتبر باشد و هر توصلى هم كه به قصد امتثال صورت گيرد عبادت است، درست نيست.... قصد قربت و امتثال امر ملاك تعبديت و عبادت بودن عمل نيست، هرچند ملاك ثواب و حتى تقرب هست. ممكن است عملى عبادت باشد و مقرّب نباشد. ممكن است عبادتى كه داراى ماهيت عبادت است ريا باشد، نه اينكه عمل ريايى عبادت صورى است .. به عقيده ما عمل آنگاه عبادت است كه احترام و تعظيم باشد با قصد و اعتقاد به الوهيت معبود. [۱۳]


3- توحید عبادی(پرستش) ، لازمه شناخت خداي يگانه

شهید مطهری در این زمینه می فرماید :

شناخت خداى يگانه به عنوان كاملترين ذات با كاملترين صفات، منزّه از هر گونه نقص و كاستى، و شناخت رابطه او با جهان كه آفرينندگى و نگهدارى و فيّاضيّت، عطوفت و رحمانيّت است، عكس العملى در ما ايجاد مى‏كند كه از آن به «پرستش» تعبير مى‏شود. [۱۴]

ايشان در تبیین معناي پرستش مي فرمايد :‌ پرستش نوعى رابطه خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداى خود برقرار مى‏كند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداى خود مى‏تواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است، در مورد غير خدا نه صادق است نه جايز. [۱۵]

4- شرک در عبودیت ممنوع است

ایشان می فرماید : قرآن كريم تأكيد و اصرار زياد دارد بر اينكه عبادت و پرستش بايد مخصوص خدا باشد، هيچ گناهى مانند شرك به خدا نيست. [۱۶]

از منظر ايشان توحيد در عبادت آنگاه محقق مي گردد كه انسان عبادتگر بداند :‌ ...جز او كامل مطلق نيست، جز او هيچ ذاتى منزّه از نقص نيست، جز او كسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها كه همه سپاسها به او برگردد نيست، جز او هيچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسليم محض در برابر او شدن را ندارد.


ايشان در توسعه معناي توحيد عبادي مي فرمايد :‌ هر اطاعتى مانند اطاعت پيامبر و امام و حاكم شرعى اسلامى و پدر و مادر يا معلّم بايد به اطاعت از او و رضاى او منتهى شود وگرنه جايز نيست.اين است عكس العملى كه شايسته يك بنده در مقابل خداى بزرگ است و جز در مورد خداى يگانه در مورد هيچ موجودى ديگر نه صادق است نه جايز. [۱۷]

5- توحيد ذاتى و توحيد در عبادت جزء اصول اوليّه اعتقادى اسلامى است،

يعنى اگر كسى در اعتقادش به يكى از اين دو اصل خللى باشد جزء مسلمين محسوب نمى‏گردد. احدى از مسلمين با اين دو اصل مخالف نيست.[۱۸] شهید مطهری معتقد است در مفهوم توحيد و پرستش بين عالمان ديني اعم از وهابي و غير وهابي اختلافي نيست اختلاف در مصاديق پرستش است :‌

‌اختلاف وهابيّه با ساير مسلمين در اين نيست كه آيا يگانه موجود شايسته پرستش، خداوند است يا غير خداوند، مثلًا انبياء و اولياء نيز شايسته پرستش‏اند؛ در اين جهت ترديد نيست كه غير خدا شايسته پرستش نيست، اختلاف در اين است كه آيا استشفاعات و توسّلات‏، عبادت است يا نه؟ پس نزاع فيما بين، صغروى است نه كبروى. [۱۹]

  1. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج 8ص 1: مصبا- عَبَدْتُ‏ اللّه‏ أَعْبُدُهُ‏ عِبَادَةً، و هي الانقياد و الخضوع، و الفاعل‏ عَابِدٌ،و الجمع‏ عُبَّادٌ و عَبَدَةٌ. و العَبْدُ خلاف الحرّ، و أَعْبَدْتُ‏ زيدا فلانا: ملكته إيّاه ليكون له عبدا
  2. همان : مقا- عبد: أصلان صحيحان، كأنّهما متضادّان. و الأوّل من ذينك الأصلين يدل على لين و ذلّ، و الآخر على شدّة و غلظ. فالأوّل- العبد، و هو المملوك، و الجماعة العبيد، و ثلاثة أعبد، و هم العباد. ..و المعبّد: الذلول، يوصف به البعير أيضا. و من الباب الطريق المعبّد، و هو المسلوك المذلّل. و الأصل الآخر- العبدة، و هي القوّة و الصلابة، و يقال هذا ثوب له عبدة، إذا كان صفيقا قويّا، و من هذا القياس العبد مثل الأنف و الحميّة يقال هو يعبد لهذا الأمر. و فسّر- إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ‏ الْعابِدِينَ‏، أى أوّل من غضب عن هذا و أنف من قوله.
  3. مجموعه اثار شهيد مطهري ج 26ص 101
  4. الميزان ج1 ص24: العبد هو المملوك من الإنسان أو من كل ذي شعور بتجريد المعنى كما يعطيه قوله تعالى: «إن كل من في السماوات و الأرض إلا آتي الرحمن عبدا»: مريم- 93. و العبادة مأخوذة منه و ربما تفرقت اشتقاقاتها أو المعاني المستعملة هي فيها لاختلاف الموارد، و ما ذكره الجوهري في الصحاح أن أصل العبودية الخضوع فهو من باب الأخذ بلازم المعنى و إلا فالخضوع متعد باللام و العبادة متعدية بنفسها. و بالجملة فكان العبادة هي نصب العبد نفسه في مقام المملوكية لربه و لذلك كانت العبادة منافية للاستكبار و غير منافية للاشتراك فمن الجائز أن يشترك أزيد من الواحد في ملك رقبة أو في عبادة عبد، قال تعالى: «إن الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: غافر- 60. و قال تعالى: «و لا يشرك بعبادة ربه أحدا»: الكهف-
  5. التبيان ج 1ص 39:‌ و العبادة ضرب من الشكر و غاية فيه لأنها الخضوع بأعلى مراتب الخضوع مع التعظيم بأعلى مراتب التعظيم و لا يستحق إلا بأصول النعم التي هي خلق الحياة و القدرة و الشهوة و لا يقدر عليه غير الله تعالى فلذلك اختص سبحانه بأن يعبد و لا يستحق بعضنا على بعض العبادة . كما يستحق بعضنا على بعض الشكر و تحسن الطاعة لغير الله تعالى و لا تحسن العبادة لغيره و قول من قال أن العبادة هي الطاعة للمعبود يفسد بأن الطاعة موافقة الأمر و قد يكون موافقا لأمره و لا يكون عابدا له
  6. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج‏1 ص 15  :‌ و العبادة أقصى غاية الخضوع و التذلل. و منه ثوب ذو عبدة إذا كان في غاية الصفاقة و قوة النسج، و لذلك لم تستعمل إلا في الخضوع لله تعالى، لأنه مولى أعظم النعم فكان حقيقا بأقصى غاية الخضوع.
  7. مفاتيح الغيب ج 1 ص32  :‌ فاعلم أن العبادة عبارة عن الإتيان بالفعل المأمور به على‏ سبيل التعظيم للآمر فما لم يثبت بالدليل أن لهذا العالم إلها واحدا. قادرا على مقدورات لا نهاية لها، عالما بمعلومات لا نهاية لها، غنيا عن كل الحاجات، فإنه أمر عباده ببعض الأشياء، و نهاهم عن بعضها، و أنه يجب على الخلائق طاعته و الانقياد لتكاليفه....-
  8. تفسير القران الكريم ص105: و العبادة ضرب من الشكر و غاية فيه لأنها الخضوع و التذلل‏ يدل على أعلى مراتب التعظيم و لا يستحقها أحد إلا بإعطاء اصول النعم الذي هو خلق الحيوة و القدرة و الحس و الشهوة و لا يقدر عليه أحد إلا الله فلذلك اختص سبحانه بأن يعبد، و لا يجوز العبادة لغيره بخلاف الطاعة فإنها قد تحسن لغيره كطاعة الأب و المولى و السلطان و الزوج، فمن قال: إن العبادة هي الطاعة فقد أخطأ لأنها غاية التذلل دون الطاعة فإنها مجرد موافقة الأمر، ألا ترى إن العبد يطيع مولاه و لا يكون عابدا له؟ و الكفار يعبدون الأصنام و لا يكونون مطيعين لهم؟إذ لا يتصور من جهتهم الأمر.
  9. يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏8، ص: 178
  10. يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏8، ص: 179-178
  11. يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏8، ص: 180-179
  12. يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏8، ص: 180
  13. همان
  14. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (جهان‏بينى توحيدى)، ج‏2، ص:-97 96
  15. همان
  16. همان
  17. همان ص 98-99
  18. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج3 ؛ ص71
  19. همان