وحدت گرایی اسلامی در قرن بیستم: دانشگاه الازهر و تشیع بین همگرایی و واگرایی (کتاب)

از ویکی‌وحدت

وحدت‌گرایی اسلامی در قرن بیستم: دانشگاه الازهر و تشیع بین همگرایی و واگرایی عنوان کتابی[۱] از راینر برونر در زمینه وحدت‌گرایی در قرن بیستم است گه گزارشی از آن در زیر می‌آید.

مقدمه

قرن بیستم، به گفته بسیاری، شکوفایی وحدت‌گرایی مسیحی را تجربه کرده است. در مقابل، موفقیت جنبش‌های وحدت‌گرای اسلامی غیرممکن به نظر می‌رسد. نویسنده در این کتاب به این جنبه مهم از مطالعات اسلامی پرداخته و یک مرور تاریخی جالب و مفید ارائه داده است. در این کتاب برونر جنبه‌های نهادی (سازمانی) و علمی وحدت‌گرایی اسلامی را بررسی کرده است، بدون اینکه از نظر فلسفی خیلی به سازگاری مفهوم آن با اسلام نگاه کند. اکومنیسم یا وحدت‌گرایی بر اساس تجربه مسیحیت برای کارکرد خود به یک مرجع دینی نیاز دارد در حالی که چنین مقامی در فرقه اقلیت شیعه اسلام وجود دارند، اما در فرقه سنی اکثریت تقریبا نیست. به نظر می‌رسد که از همان ابتدا این کتاب تصور می‌کند که ازهر از چنین اختیاری برخوردار است، در حالی که شاید این آگاهی عمومی باشد که چنین مرجعی مدت‌ها قبل از زمان رئیس‌جمهور جمال عبدالناصر از بین رفته است. برای جامع بودن این نوع مطالعه، باید استقبال توده‌ها از چنین مفهومی را بررسی کرد. به همین دلیل است که شلتوت هنگامی که می‌خواست وحدت‌گرایی اسلامی طرح کند، به مردم مراجعه کرد [۲].
تحقیق درباره دیدگاه مسلمانان درباره وحدت‌گرایی ممکن است دشوار باشد و شاید فراتر از محدوده این کار باشد، اما این همان چیزی است که برای اندازه گیری واقع‌گرایانه مفهوم وحدت‌گرایی بدان نیاز است و نه منحصراً نگرش یا اقدامات علما، که اغلب تحت تأثیر سیاست‌های محلی است. نکته دوم این است که نویسنده رویکردی روایی را اتخاذ کرده است که باعث عدم تعادل در طول فصل‌ها شده است. این کتاب شامل یک مقدمه، ده فصل، یک سخن آخر با یک خلاصه بسیار مفید؛ کتابشناسی و یک نمایه مفید می‌باشد. مقدمه با بحث و جدال شدیدی که میان مورخان آلمانی در رابطه با همبستگی بحث تاریخی و هویت ملی به وجود آمده است، آغاز می‌شود. برونر این را به "تاریخ گرایش اسلامی در قرن بیستم" و دیدگاه‌های متناقض درباره آن تشبیه می‌کند. بلكه وی به طور غیرقابل قانع كننده‌ای این مشاهده را به ایده همگرایی جهانی در میان فرقه‌های اسلامی مرتبط می‌كند. او معتقد است که این یک پدیده متاخر است، موضوعی که می‌تواند در آن متفاوت باشد.
مفهوم تقریب بین مذاهب را می‌توان در گفتمان اسلامی دوره اولیه نهفته دید. این امر به ویژه هنگامی اتفاق می‌افتد که ما شیعه‌گرایی را مانند یک مذهب یا مکتب فقه اسلامی مثل چهار مکتب دیگر اهل سنت در نظر بگیریم که در آن فقها می‌توانند از نظرات یکدیگر بهره بگیرند. اگر از همگرایی جهانی به عنوان ایجاد پل بین دیدگاه‌های مختلف فهمیده شود، بحث در مورد آن به زمان عباس و عمر بر می‌گردد. در مقدمه همچنین شیعه‌گرایی به گونه‌ای ارائه شده و مورد بحث قرار گرفته است که گویی یک شیعه "بلوک واحد " از پیروان همان آموزه و آیین‌ها است. نقطه ضعف دیگر ارائه واقعیت وقایع تاریخی نامشخص مانند "دخالت غیرمستقیم علی در قتل عثمان" است، ادعایی که برای تأیید آن به شدت نیاز به شواهد دارد.

فصل 1

در فصل 1، اولین تلاش برای حل مناقشه سنی و شیعه، تلاش نادر شاه با انگیزه سیاسی برای همگرایی سنی‌گرایی و تشیع‌گرایی با هم است، تلاشی که برونر آن را بی هدف و بی نتیجه می‌داند. وی اظهار داشت (ص 34) که در جنبش پان اسلامی به طور آشکار سنی‌گرایی حاکم بود. اما این را می‌توان به دلیل این واقعیت فهمید که اهل سنت همیشه از نظر سیاسی حرف اول را می‌زدند و شیعه، از ترس از جذب شدن در جامعه اهل سنت، نسبت به اهداف آن بدبین بودند.

فصل 2

فصل 2 "اصلاحات جامعه الازهر و تشیع در آغاز قرن بیستم" یک مرور تاریخی مفید و مرجع است که در آن دوره، در آغاز قرن بیستم، هنگامی که به نظر می‌رسد علمای شیعه و در واقع الازهر یکدیگر را پذیرفته‌اند، که برای ایشان توافقات کلامی و عقیدتی فراتر از سیاست کوتاه مدت بود.

فصل 3

فصل 3 "نامه نگاری بحث برانگیز (36/1911)" از ضعیف ترین کتاب‌ها است. این بنا بر مباحثه‌ای است که بین حسین شرف الدین العاملی و شیخ الازهر در کلام اهل سنت و شیعه رخ داده است. برونر نتیجه گرفت که مکاتبات یک نسخه کاملاً ساختگی و یا تلقی کامل از بحث نیست - نه آنطور که در واقع اتفاق افتاده بلکه برای رسیدن به هدف مورد نظر خود باید اتفاق می‌افتاده است. در جایی که متن به آن استناد می‌شود، چند اشتباه در ترجمه وجود دارد، به عنوان مثال جمله گمراه کننده زیر - در ص. 65: " که صفحات پنهان بودند."

فصل 4

در فصل 4، "خلافت و وحدت‌گرایی (1924–1939)"، نه به خود خلافت بلکه به تاریخچه آن در این مدت کوتاه در ترکیه و موقعیت فرقه‌های اسلامی در مورد موقعیت خلافت پس از ابطال مصطفی کمال از آن اشاره می‌کند. این بحث بین دانشمندان اهل سنت و شیعه در این زمینه را می‌پردازد، مانند شیخ الازهر که یک دانشمند به نام محمد ابوالفضل الجیزاوی را ترغیب کرده که یک کنگره بین‌المللی اسلامی را فراخوانده تا تعمداً خلافت را ابطال و خلیفه جدید را انتخاب نمایند. همانطور که از چنین کنفرانسی با انگیزه سیاسی انتظار می‌رفت قادر به توافق در مورد هیچ موضوعی نبود و هرگز از سر گرفته نشد. متأسفانه، مانند بسیاری از روایات مشابه در کتاب، نویسنده در ارائه زمینه انتقادی به قدر کافی موفق نیست، به طوری که ممکن است شخص واقعه مربوطه را درک کند. در این مورد، همانطور که گزارش شد، توافق در مورد آنچه باید انجام می‌شد، مدیون این واقعیت بود که مسئله خلافت در سالن‌های سیاسی و مذهبی منحصر به فرد، به دور از توده مردم مورد بحث قرار گرفت. علاوه بر این، بحث در مورد احیای خلافت تحت سلطنت فواد پادشاه مصر بود، که به خوبی می‌تواند شکست چنین فراخوانی را توضیح دهد. " نهادینه سازی تفکر وحدت‌گرایی" عنوان تا حدودی گمراه کننده

فصل 5

فصل 5 است، که در واقع در مورد چگونگی استفاده توده‌ها توسط گروه‌های خاص مانند سلفیه و اخوان‌المسلمین برای تأثیرگذاری بر مفهوم وحدت طبق استراتژی‌های خود است. این همان چیزی است که قبلاً گفته شد تأیید می‌کند که توده‌ها در واقع ریشه‌هایی هستند که در آن باید وحدت‌گرایی را کشف کرد. اولین "نهادی" که به وحدت‌گرایی اسلامی اختصاص داده شد، جماعه الاخوه الاسلامیه بود که در بهار 1938 در قاهره تاسیس شد. نیروی محرکه و رئیس آن دیپلمات معروف مصری، عبدالوهاب بود. فعالیت‌های آن با آغاز جنگ جهانی دوم متوقف شد. تلاش برای راه‌اندازی مجدد جماعت در کراچی در سال 1949 نیز ناکام ماند. ابتکارات متعددی، به ویژه در خارج از جهان عرب، به طور مداوم برای وحدت‌گرایی فراخوانده می‌شود اما همه ناموفق بودند و بسیار کم به دست آوردند. این فصل سهم ارزنده‌ای در تاریخچه موضوع دارد، اما متأسفانه، بحث در مورد دلایل احتمالی این شکستهای چشمگیر را ارائه نمی‌دهد

فصل 6

فصل 6، "شبکه علمی جنبش تقریب (1947–1960)"، به تعبیری، ادامه همان دوره قبلی است، با همان تأکید نهادی از زاویه تاریخی متفاوت، و دوباره، یک تاریخی جالب و ارزشمند حوزه و محدودیت‌های بحث وحدت»

فصل 7

(فصل 7) یکی از بهترین قسمت‌های کتاب است. در واقع، نویسنده می‌توانست پس از یک مقدمه تاریخی، در این مرحله شروع کند. او مشاهده می‌کند که وحدت‌گرایی در اسلام در اواسط قرن بیستم همان نگرانی‌هایی را داشت که در پایان قرن نوزدهم داشت. در آن زمان تلاش‌ها "قدم زدن در قلمرو سنگلاخ و ثبت نشده" بود. اما پس، چرا تلاش‌های وحدت اقتصادی اواسط قرن بیستم نیز نتوانست به موفقیت‌های زیادی دست یابد؟ سوال پاسخ روشنی دارد.

فصل 8

فصل هشتم تک قطبی و وحدت‌گرایی و سیاست انقلابی (1952–1957) نگرانی‌های فصل 5 و 6، با نگاه منطقه‌ای، و تمرکز ویژه بر مصر و رابطه الازهر با عراق و ایران را مطرح می‌کند. نتیجه‌گیری در این فصل جالب و مفید است.

فصل 9

فصل 9، "پیروزی و شکست تفکر وحدت‌گرایی (1958–1961) با شرح دوره محمد شلتوت آغاز می‌شود. قبل از شلتوت هیچ دانشمند رسمی اهل سنت از هر درجه‌ای، چه رسد به شیخ بزرگ الازهر تا آنجا پیش نرفته بود که شیعه‌گرایی را با مکاتب اهل سنت برابر بداند. گروه تقریب بین المذاهب پس از چندین سال زوال در زمان شلتوت بازسازی شد. حتی بحث جدی در مورد تاسیس کرسی فقه جعفری در الازهر وجود داشت. با این حال، هیچ یک از اینها مدت طولانی طول نکشید و گفتگوی جهانی به نظر نمی‌رسد که موقعیت دائمی را تضمین کند، و در واقع توسط طرفداران آن یعنی شلتوت و المیطانی. این امر در درجه اول به دلیل هزینه سیاسی زیادی بود که باید برای آن پرداخت شود، که ممکن است به منافع دانشگاه الازهر آسیب برساند. قسمت بعدی فصل (مصر، عراق و ایران 1958–1960) به سیاست و الهیات اختصاص دارد. این تأیید می‌کند که دعوت شلتوت برای نزدیک شدن به الازهر و شیعه‌گرایی مبتنی بر الهیات نبوده بلکه اقدامی تاکتیکی برای پیروی از سیاست‌های رئیس‌جمهور ناصر بوده است. نتیجه‌گیری نویسنده در این مرحله (ص 311) بسیار جالب است، به ویژه اگر در متن امروز عراق خوانده شود، که البته او اشاره‌ای به آن نمی‌کند. این همکاری آشکار (و مبتنی بر سیاست) بین سنی‌ها و شیعیان در درازمدت تأثیرات منفی جدی برای اتحادیه تقریب به اثبات رساند، که در آن زمان مورد توجه قرار نگرفت. نمی‌توان تعجب کرد که آیا درک جدی الهیاتی بین دو بال اسلام می‌تواند از کشتار در عراق جلوگیری کند و این امر امکان ارائه یک جبهه مشترک را چه قبل و چه بعد از حمله / اشغال 2003 فراهم می‌کند؟

فصل 10

در فصل 10، "از نزدیک شدن به مهار"، دلایل اصلی ضعف تقریب وجود دارد؛ بسیار روشن تر، یعنی تعارض بین دولت یا قدرت حاکمیت و مرجع دینی. این با رویکرد موجود در فصل 4 که در آن قدرت مرجعیت و اقتدار ایمان به عنوان یک کل در ارزیابی مفهوم رفتار می‌شد، مغایرت دارد. در این فصل، تعارض بین این دو برای کنترل به عنوان یک دلیل اصلی، در میان چند دلیل دیگر، باعث تضعیف جنبش و احتمالاً صدمات جدی شده است. این درگیری از زمان شاه (63-1982) با تلاش وی برای کنترل اوقاف مشاهده شده است، تا پادشاه فیصل درعربستان سعودی و سادات در مصر. سرانجام با انقلاب ایران، که روابط دیپلماتیک با مصر را قطع کرد و به این ترتیب گروه وحدت‌گرای اسلامی "جماعه التقریب بین المذاهب" پایان یافت. این گروه "تنها اتحادیه اسلامی قرن بیستم بود که حداقل در یک دهه و نیم اول با وجود خود چشم‌انداز صلح اسلامی را نشان می‌داد". فصل پایانی آینده بحث‌های وحدت‌گرایی در رابطه بین دانشمندان را کمتر از رابطه بین حاکمان به می‌داند. این امر تا حدود زیادی درست است، اما نباید از قدرت مردمی كه در این كتاب بدان اشاره شد توجه كمی چشم‌پوشی كرد. چنین قدرتی همان دلیلی است که باعث شده جامعه امروز عراق علی‌رغم همه شانس‌ها، کاملاً پاره نشود. به طور کلی، این کتاب تلاش خوبی برای مستندسازی موضوع به روشی عادلانه و عینی است. اکثر خوانندگان احتمالاً احساس می‌کنند که این کار می‌تواند به روزرسانی وضعیت پس از حمله آمریکا به عراق و آینده اسلام در منطقه باشد.

پانوشت

  1. Rainer Brunner, ISLAMIC ECUMENISM IN THE 20TH CENTURY: The Azhar and Shiism Between Rapprochement and Restraint, Brill, Leiden, Boston (2004)
  2. (نگاه کنید به صفحه 287)