مدخلی بر مبانی تفسیری فریقین

از ویکی‌وحدت

از جمله سئوالاتی که قبل از ورود در مباحث اصلی مبانی تفسیری لازم است مورد بررسی قرار گیرد این است که اساسا وقتی قرآن خود را بعنوان "احسن تفسیرا" معرفی می‌کند (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً [۱] چه نیازی به تفسیر قرآن خواهد بود؟

الف – علت نیاز به تفسیر قرآن

در پاسخ این سئوال جواب‌های گوناگونی از طرف مفسران و عالمان فریقین داده شده است که در اینجا گفتار برخی از آنها را بیان می‌کنیم:

1- زرکشی ایشان در کتاب "البرهان فی علوم القرآن البرهان "درزمینه علت نیاز به تفسیر قرآن نخست به ذکر مقدمه‌ای پرداخته و می‌نویسد: هر چند قاعده اولیه مقتضی آن است که کتاب هر مولفی بدون شرح و تفسیر قابل فهم باشد اما برخی از کتب بدلیل تبیین افکار متعالی و دقیق مولف، تبیین برخی مقدمات لازم در فهم متن و اشتراک برخی از الفاظ در معانی متعدد و اموری نظیر آن نیازمند تفسیرند.[۲]

ایشان بعد از ذکر این مقدمه به علت نیاز قرآن به تفسیر پرداخته و می‌نویسد: هر چند زبان قرآن عربی فصیح بوده و ظواهر آن قابل فهم برای عموم می‌باشد اما بجهت آنکه مشتمل بر اندیشه‌های متعالی و نکات دقیق می‌باشد نیازمند تفسیر می‌باشد بهمین جهت پیامبر ص نسبت به سئوالات گوناگون مردم در مسائل قرآنی به تبیین آن می‌پرداخت. [۳]

ایشان در زمینه شدید نیازجوامع اسلامی -بعد از عصر صحابه - به تفسیرقرآن می‌نویسد:

همانگونه که در عصر رسالت مردم به تفسیر قرآن نیاز داشتند در اعصار بعد این نیاز بدلیل آنکه مجموعه روایات تفسیری و تاویلی بدست ما نرسیده است تشدید گردید. نتیجه آنکه از منظر زرکشی نیاز مسلمانان به تفسیر قرآن امری لازم است بعلاوه آنکه مراد از تفسیر قرآن تبیین مفردات، ترکیبات و ارتباط آیات با یکدیگر و درک لطائف آن بوده که با تدبر در آیات، مراجعه به کتب لغت و نیز مراجعه به روایات حاصل می‌شود.[۴] 2- محمد بن صالح بن محمد العثیمین (معاصر) ایشان در کتاب:" أصول فی التفسیر "یادگیری تفسیر قرآن را امری لازم دانسته و دلائلی از آیات، روایات و نیز سیره صحابه را در اثبات آن ذکر می‌کند: ایشان در وجوب یادگیری تفسیر با استناد به آیات قرآنی می‌نویسد: وتعلم التفسیر واجب لقوله تعالى: (کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ) (صّ:29) ولقوله تعالى: (أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (محمد:24) ایشان در تبیین دلالت آیه نخست- کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ... -: بر لزوم تعلم تفسیر قرآن می‌نویسد: مفاد آیه مذکور آن است که حکمت نزول قرآن تدبر در آیات جهت متاثر شدن از آن می‌باشد بنابراین بدون تدبر در آیات و فهم دقیق آنها هدف مذکور از نزول محقق نمی‌گردد. [۵] ایشان در بیان دلالت آیه دوم - أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ - نسبت به لزوم تعلم تفسیر می‌نویسد: در آیه مذکور خداوند متعال کسانی را که از تدبر در آیات فاصله می‌گیرند مورد سرزنش قرار داده و قلوب آنان را بجهت آنکه بوسیله قفل‎ها و زنجیرهای جهالت مسدود گردیده است محروم از نیل به برکات قرآن می‌داند.[۶]

ایشان در زمینه سیره سلف - صحابه و تابعین – در اهمیت دادن به تفسیر قرآن می‌نویسد: سیره سلف بر این بود که در جهت آموزش و یادگیری الفاظ و معانی قرآن اقدام می‌کردند چون عمل به قرآن بدون فهم مراد الهی ممکن نیست. آنگاه در زمینه سیره نبوی در تعلیم قرآن به مسلمانان از برخی صحابه نقل می‌کند که یادگیری آنان از قرآن بدینگونه بود که نخست تفسیر و معانی ده آیه را بخوبی از پیامبر آموخته و تا زمانی که آموزش‌های علمی و عملی نسبت به آن را به اتمام نمی‌رساندند اقدام به تعلیم آیات دیگر نمی‌کردند.[۷]

ایشان در ادامه از ابن تیمیه نیز نقل می‌کند که تفسیر قرآن را از مصادیق عهد الهی بر عالمان دینی مى‌دانست: ابن تیمیه معتقد بود وقتی کتبی که در علم طب و ریاضیات تدوین شده است نیازمند شرح می‌باشد چگونه ممکن است کتاب خداوند که سعادت دنیا و آخرت مردم بدان وابسته است بی‌نیاز از تفسیر و شرح باشد از اینرو بر دانشمندان لازم است به تبیین و تفسیر الفاظ و معانی قرآن بپردازند و این عهدی است که خداوند از آنان گرفته است.[۸]

3 – علامه طباطبائی علامه طباطبائی در کتاب "القرآن فی الاسلام" تحت عنوان "کیف یتقبل القرآن التفسیر؟" به این سئوال مهم پاسخ داده است. ایشان نیز همانند سایر اعلام دینی تفسیر قرآن را امری لازم دانسته اما معتقد است که برترین شیوه تفسیر قرآن مراجعه به قرآن و تدبر در آیات آن می‌باشد. ایشان معتقد است حتی اهل بیت ع نیز بهمین طریق به تفسیر قرآن پرداخته و آنرا به دیگران آموزش داده‌اند. بدلیل آنکه وقتی قرآن خود را نور، ضیاء، تبیانا لکل شئی و... معرفی نموده است بدیهی است چنین کتابی نیاز به شرح و تبیین از خارج را نخواهد داشت چون قرآن در درون خود احسن التفاسیر را داراست. بنابر‌این مفسر قرآن کسی است که با قدرت تدبر و تعمقش در آیات قرآن به فهم آیات و ارتباط آنها با یکدیگر نائل شده و در تبیین بیشتر آنها اقدام می‌کند.

در اینجا بخش‌هائی از کلام علامه را در مسائل مطرح شده بیان می‌کنیم: ایشان در زمینه عدم نیاز تفسیر قرآن به اموری خارج از قرآن می‌نویسد: قرآن کتابی جاودان برای همه انسان‌ها بوده که آنها را بسوی مقاصد عالی هدایت می‌کند. در بسیاری از آیاتش تحدی نموده و بشر را از آوردن مشابه آن عاجز می‌داند. از طرفی قرآن در معرفی‌اش خود را نور، ضیاء و بیانگر همه امور می‌داند بنابر‌این چنین کتابی با اوصاف مذکور نمی‌تواند در تبیین خویش نیازمند کتاب یا اشخاص دیگری باشد[۹]. ایشان استغناء قرآن در تفسیر، به اموری خارج از قرآن را لازمه آیاتی نظیر آیه: أفلا یتدبرون القرآن و...نیز دانسته ودر رد سخن کسانی که تفسیر قرآن را مبتنی بر رجوع به منابعی خارج از قرآن می‌دانند می‌نویسد: اگر چنین بود- بشری بودن قرآن - قطعا در آن ناهماهنگی و اختلاف مشاهده می‌شد در حالی که با کمترین تدبر اختلاف و ناهماهنگی بدوی در قرآن مرتفع می‌گردد. بعلاوه بر اساس آیه مذکور لازمه نیاز قرآن در تبیین مقاصدش به امور دیگر نظیر کلام پیامبر ص، حجت الهی بر کفار به اتمام نمی‌رسید بدلیل آنکه در موارد احتمال ناهماهنگی در آیات قرآن نمی‌توان کافران را- بدلیل عدم اعتقادشان به عصمت پیامبر ص- به تفسیر آن حضرت ارجاع داد.[۱۰] ایشان در مقام نتیجه‌گیری از مباحث‌شان می‌فرماید: تفسیر واقعی قرآن بمعنای آن است که باتدبر در آیات آن و ارجاع آیات به یکدیگر به معانی حقیقی آن دست یابیم.[۱۱] بنابراین از منظر علامه طباطبائی ره تفسیر قرآن بمعنای تبیین برخی از آیات بوسیله آیات دیگر است که این امر نیز با تدبر و تفکر عمیق در متن قرآن توسط مفسر قرآن صورت نمی‌گیرد. از اینرو مفهوم این سخن که قرآن نیاز به تفسیر دارد آن است که قرآن نیاز به تدبر و تعمق عمیق دارد و مفسر قرآن با غور و غواصی در آیات قرآن به معانی لطیف و عمیق آن دست می‌یابد.

در مقایسه دیدگاه علامه با دیگران باید گفت: نگاه ایشان در مساله لزوم نیاز مسلمین به تفسیر قرآن با دیگر محققان علوم قرآنی هماهنگ بوده هر چند نسبت به روش تفسیر قرآن بینشان تفاوت‌هائی وجود دارد که در ادامه مباحث به آن خواهیم پرداخت.

نتیجه: از مطالب ذکر شده از شخصیت‌های فریقین، مفهوم تفسیر و علت نیاز به آن معلوم گردید.

ب- تطور علم تفسیر در طول تاریخ [۱۲]-

علامه طباطبائی ره در کتاب " القرآن فی الاسلام " تحت عنوان: التفسیر وظهوره وتطوره "معتقد است علم تفسیر از زمان پیامبر ص شروع گردید و بعد از صحابه تا کنون ادامه یافته است ا[۱۳]

طبقات مفسران فریقین

1-طبقات مفسران اهل سنت علامه در مباحث مربوط به تطور علم تفسیر، تحت عنوان: علم التفسیر وطبقات المفسرین، به تبیین طبقات مفسران فریقین می‌پردازد. ایشان مفسران اهل سنت را در شش طبقه قرار داده و نسبت به طبقه اول می‌نویسد: جمعی از صحابه نظیر ابی بن کعب و...بعد از رحلت نبی اکرم ص به تفسیر قرآن مشغول شدند.[۱۴] ایشان منهج صحابه را در تفسیر قرآن، بیان روایات نبوی در ذیل آیات دانسته و معتقدند که اسناد و دلالات بسیاری از آنها مبتلا به ضعف است.[۱۵] .ایشان در تبیین ضعف روایات تفسیری و عدم اعتبار آنها می‌نویسد: از آنجا که برخی از روایات تفسیری موجود بدون اسناد به رسول ص می‌باشند مفسرین اهل سنت در قرون بعد چنین پنداشتند که صحابه بدلیل آنکه علمشان را از پیامبر ص گرفته‌اند از اینرو روایات مذکور مستند به آن حضرت خواهد بود در حالی که این ادعا فاقد دلیل می‌باشد بعلاوه آنکه بسیاری از این روایات تفسیری در زمینه شان نزول آیات بوده و مشتمل بر داستان‌هائی است که از عالمان یهود نقل شده است. از طرفی در برخی از روایاتی که از امثال ابن عباس نقل شده است استشهاد به اشعار عربی شده است که این امور بیانگر آن است که استناد چنین روایاتی به پیامبر ص قابل اثبات نمی‌باشد.[۱۶] ایشان بعد از طبقه اول مفسران اهل سنت – صحابه –- اشاره کرده و نسبت به طبقه دوم – تابعین – که شاگردان صحابه بودند می‌نویسد: تابعین که طبقه دوم از مفسرین اهل سنت را تشکیل می‌دهند عبارتند از: مجاهد وسعید بن جبیر وعکرمة وضحاک، حسن بصری وعطاء بن أبی رباح وعطاء بن أبی مسلم وأبی العالیة ومحمد بن کعب القرطی وقتادة وعطیة وزید بن أسلم وطاوس الیمانی.

ایشان طبقه سوم مفسرین اهل سنت را بعنوان شاگردان تابعین دانسته ودر معرفی آنان ونیز منهج تفسیری شان می‌نویسد: اینان که شاگردان تابعین می‌باشند منهج تفسیری‌شان بر نقل روایات تفسیری از پیامبر ص یا از صحابه بود ؛هر چند گاهی نیز این روایات را بدون اسناد و درقالب آراء خویش بیان می‌کردند در حالی که متاخرین – در اثر عدم آگاهی - با آنها معامله حدیث نبوی می‌کردند. [۱۷] ایشان مولفین علم تفسیر را طبقه چهارم مفسران اهل سنت دانسته و در معرفی منهج تفسیری‌شان می‌نویسد: روش تفسیری اینان نقل اقوال صحابه و تابعین در کتب تفسیری‌شان بوده و عده کمی از آنان نظیر ابن‌طبری گاه دیدگاه خویش را در کیفیت جمع روایات تفسیری بیان نموده‌اند.[۱۸] ایشان طبقه چهارم را مبدا طبقات بعدی – متاخرین – دانسته و می‌نویسد: ومن هذه الطبقة تبدأ طبقات المفسرین المتأخرین. ایشان طبقه پنجم مفسرین اهل سنت را عالمانی می‌داند که احادیث تفسیری را در کتب‌شان با حذف استاد ذکر کرده و به ذکر اقوال و آراءدیگران اکتفا می‌کنند: (الطبقة الخامسة) المفسرون الذین نقلوا الأحادیث فی تفاسیرهم بحذف الأسانید واکتفوا بنقل الأقوال والآراء. ایشان بنقل از سیوطی می‌نویسد: اغاز ورود روایات جعلی و زمینه اختلاط احادیث صحیح با احادیث دروغین از این مرحله آغاز شده است: قال السیوطی: فدخل من هنا الدخیل والتبس الصحیح بالعلیل....

ایشان در معرفی طبقه ششم مفسرین اهل سنت می‌نویسد: اینان کسانی هستند که بعد از پیدایش علوم گوناگون نظیر: ادبیات، کلام، عرفان به تدوین تفسیر پرداختند از اینرو هر یک به تناسب تخصص علمی‌شان به تفسیر قرآن پرداختند. [۱۹]

ایشان در بیان نقد طبقه ششم از مفسران اهل سنت می‌نویسد: اینان هر چند توانستند با تفاسیر علمی‌شان علم تفسیر را از جمود خارج نموده و تحولی در این علم ایجاد کنند اما انصاف آن است که بسیاری از مطالبی که آنان بعنوان تفسیر قرآن گفته‌اند معانی قرآن نبوده بلکه به آن تحمیل گردیده است.[۲۰] ایشان معتقد است روش تفسیری اهل سنت تا قبل از طبقه ششم بر آن بود که به روایات تفسیری مشتمل بر احادیث نبوی و اقوال صحابه و تابعین اعتماد نموده و هر نوع مخالفت با آن را اجتهاد در مقابل نص مى‌دانستند. این امر سبب پیدایش طبقه ششم از مفسرین گردید.[۲۱]

2-طبقات مفسران امامیه علامه معتقد است روش تفسیری شیعه با اهل سنت در متفاوت بوده از اینرو طبقات مفسرین امامیه نیز با طبقات مفسرین اهل سنت متفاوت خواهد بود. بدین معنا که شیعه در تفسیر قرآن فقط روایات پیامبر و اهل بیتش ع را حجت دانسته و اقوال صحابه و تابعین را در صورتی که مشتمل بر روایت نبوی نباشد حجت نمی‌داند.[۲۲] ایشان آن‌گاه به تبیین طبقات مفسرین شیعه و منهج تفسیری آنان پرداخته و در معرفی طبقه اول می‌نویسد: طبقه نخست کسانی هستند که روایات تفسیری را از پیامبر ص و اهل بیت ع نقل نموده‌اند.[۲۳]

ایشان طبقه دوم مفسرین امامیه را مولفان کتب تفسیری دانسته و در بیان مقایسه منهج تفسیری طبقه دوم مفسرین شیعه با طبقه چهارم اهل سنت می‌نویسد: روش تفسیری این دو طبقه با یکدیگر مشابه می‌باشد بدین معنا که هر دو طبقه به نقل احادیث در کتب تفسیری شان اکتفا نموده و آراء خویش را در ذیل آنها بیان نکرده اند.[۲۴]. ایشان در ادامه به عدم ضبط دقیق قاصله زمانی این‌دو طبقه می‌نویسد: از آنجا که عصر ائمه ع حدود سیصد سال بطول انجامید و روش مفسرین طبقه دوم امامیه در تمامی این مدت اکتفا به نقل احادیث و اجتناب از ارائه نظریات خویش بود از اینرو تبیین فاصله زمانی دقیق این طبقه با طبقه چهارم مفسران اهل سنت امری دشوار می‌باشد. ایشان طبقه سوم مفسرین شیعه را عالمانی می‌داند که با تخصص‌های علمی خاص شان نظیر ادبیات، کلام، حدیث و... به تفسیر قرآن می‌پرداختند. [۲۵] نتیجه آنکه طبقات مفسرین بین فر یقین بدلیل اختلاف در مبانی و مناهج تفسیری شان متفاوت می‌باشد.

پانویس

  1. فرقان آیه 33 ترجمه: کافران بر تو هیچ مثل (باطل و اعتراض ناحق) نیاورند مگر آنکه ما در مقابل برای تو سخن حق را با بهترین بیان پاسخ آنها آریم)
  2. البرهان فی علوم القرآن البرهان - ج 1 - ص 13 - 15
  3. همان
  4. البرهان فی علوم القرآن البرهان - ج 1 - ص 13 - 15
  5. أصول فی التفسیر ص 21-22
  6. همان
  7. همان
  8. همان
  9. القرآن فی الاسلام ص 52-68
  10. همان
  11. همان
  12. این بحث – ب- از کتاب ارزشمند القرآن فی الاسلام علامه طباطبائی – صفحه-62- 52 - با تغییرات مختصر مطرح گردیده است.
  13. لقرآن فی الاسلام ص 52-53
  14. القرآن فی الاسلام ص-53
  15. همان
  16. القرآن فی الاسلام ص54-53
  17. القرآن فی الاسلام ص55
  18. القرآن فی الاسلام ص 56
  19. القرآن فی الاسلام ص 58
  20. همان ص 59
  21. همان
  22. همان ص 59-60
  23. همان ص 60
  24. همان ص 60-61
  25. همان ص61