بنانیه

از ویکی‌وحدت
بنانیه
نامبنانیه
مبدأ شکل گیریکوفه
موسسبنان تبّان
عقیدهتناسخ ارواح، انحراف از عقاید دینی و رجعت

بَنانیه به پیروان بنان تبّان (کاه ‏فروش) گفته می‌شود. بعضی نوشته‌اند: «بنانیه» تصحیف «بیانیه» است و ظاهرا ایشان غیر از «بیانیه» پیروان بیان‌ بن‌ سمعان نهدی هستند[۱]. با این‌حال در برخی از منابع نام او بنان بن سمعان التمیمی النهدی آمده است و فرقه او را بنانیه نامیده‌اند و علاوه، روایاتی که در مذمت و سبّ و لعن او وارد شده، با هر دو اسم آمده است[۲][۳].در نتیجه بیانیه و بنانیه یک فرقه و ساخته ابن‌سمعان است.

شرح حال موسس

بیان‌بن‌سمعان التمیمی النهدی از اهالی کوفه به‌عنوان موسس این فرقه معرفی شده است.[۴].شغل وی تبّانی (کاه فروش) بوده و در کوفه به این حرفه اشتغال داشته است.[۵] بنابراین، به او بیان تبّان نیز گفته شده[۶] و آرای او تحت تاثیر افکار حمزة بن عمارة البربری قرار داشته و از تابعین او شمرده می‌‌شده است.[۷]

اعتقادات

بنانیه معتقد به «تناسخ ارواح» و «رجعت» بودند. موسس این فرقه خودش را جانشین ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفی می‏‌دانست. [۸] [۹] و بعضی گفته‌اند که مراد از بیان در آیه شریفه (هذا بیان للناس)؛ اوست. [۱۰]آنها از قائلین به تناسخ ارواح و به تعبیر دیگر، رجعت بوده‌اند[۱۱] و برای خدا صورت انسانی می‌‌پنداشتند [۱۲] و امام (علیه‌السّلام) را متحد با جزء الهی می‌دانستند و قائل به الوهیت ایشان شده‌اند و گفته‌اند آن جزء از آدم (علیه‌السّلام) به علی (علیه‌السّلام) منتقل شده و آدم به همین سبب مستوجب سجده شده است.[۱۳] بیان تبّان مدعی بود که ستاره زهره را به وسیله اسم اعظم - به امامت خویش – خوانده و آن ستاره نیز جواب مثبت داده و به وسیله اسم اعظم، لشکرها را شکست می‌دهد. [۱۴] همچنین می‌گفت که نور خدا در برخی زمان‌ها درون او ظهور می‌کند و برای او صورت و اعضا و اجزایی مانند انسان است و جز صورتش، بقیه اجزا از بین می‌رود.[۱۵] [۱۶] عده کثیری از یاران بنان، مدعی نبوت بیانیه بودند و قائل بودند که او بعضی از شریعت محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا) را نسخ کرده است.[۱۷]و عده‌ای از طرفدارانش مدعی الوهیت بیان بودند. [۱۸]

ادعای ربوبیت و امامت و خلافت با قاعده تناسخ

پیروان این فرقه ادعا می‌کردند که علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) جزئی الهی دارد و این به دلیل تناسخ است. بنابراین، خود را مستحق امامت و خلافت می‌دانستند.[۱۹] و همچنین اصحابش از بیان نقل می‌کنند که می‌گفت روح‌الله در انبیاء و امامان تا ابی‌هاشم عبدالله‌بن‌محمد از راه تناسخ منتقل شده و سپس به بیان رسیده است. به همین دلیل و بنابر مذهب حلولیه، بنان پیامبر است. [۲۰] در واقع بیان در ابتدا مدعی شد که وصی ابوهاشم است و سپس مدعی نبوت شد و بعد از آن مقام خودش را بالاتر دیده مدعی ربوبیت شد و دست‌یابی به این مقامات را از راه تناسخ توجیه می‌کرد. تمام مبانی مکتب او در یک کلام تشبیه و تناسخ است و او با این عقیده در واقع به جنگ مکتب اهل‌بیت برخاسته است. در مکتب حق؛ تناسخ و تشبیه برابر با کفر و شرک است، چنانکه علی بن موسی (رضا) (علیه‌السّلام) فرمود: «من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم مکذّب بالجنة و النار.[۲۱] یعنی کسی که معتقد به تناسخ باشد، به خداوند کافر شده و تکذیب‌کننده بهشت و جهنم است. «قال علیه‌السلام من اعتقد بالتشبیه و الجبر فهو کافر مشرک و نحن منه بری فی الدنیا و الاخرة [۲۲].یعنی کسی که معتقد به تشبیه و جبرگرایی باشد، کافر مشرک است و ما از ایشان در دنیا و آخرت بیزاریم.»

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 107
  2. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۴۵.
  3. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۶.
  4. غفاری علی اکبر، در اسات فی علم الدرایه، ص۱۴۵
  5. نوبختی حسن‌بن‌موسی، فرق الشیعه، ص۴۵.
  6. نوبختی حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۴۵.
  7. نوبختی حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص۴۵.
  8. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 107
  9. نوبختی حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵۰ - ۵۱.
  10. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵۰ - ۵۱.
  11. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  12. ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۵، ص۸۶.
  13. ذهبی محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۵، ص۵۸.
  14. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  15. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  16. ذهبی محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۵، ص۸۶.
  17. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  18. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  19. ذهبی محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۵، ص۵۸.
  20. بغدادی ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۲۷.
  21. عاملی شیخ حرّ، وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۴۱.
  22. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۹۴