عام الفیل: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۱۷۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ مهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:
همین که ابرهه در سرزمین «مغمس» فرود آمد یکی از سرداران خود را بنام «اسود بن مقصود» مامور کرد تا اموال ومواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و به نزد او ببرند.
همین که ابرهه در سرزمین «مغمس» فرود آمد یکی از سرداران خود را بنام «اسود بن مقصود» مامور کرد تا اموال ومواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و به نزد او ببرند.
<br>
<br>
«اسود» با سپاهی فراوان به آن نواحی رفت و هر جا مال و یاشتری دیدند همه را تصرف کرده بنزد ابرهه بردند.
=ابرهه و عبدالمطلب=
<br>
«اسود» با سپاهی فراوان به آن نواحی رفت و هر جا مال و یاشتری دیدند همه را تصرف کرده به نزد ابرهه بردند.
<br>
در میان این اموال دویست شتر متعلق به [[عبد المطلب]] بود که در اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان «اسود» آنها را به یغما گرفته و بنزد ابرهه بردند،و بزرگان قریش که از ماجرا مطلع شدند نخست خواستند بجنگ ابرهه رفته و اموال خود را بازستانند ولی هنگامی که از کثرت سپاهیان با خبر شدند از این فکر منصرف گشته و به این ستم و تعدی تن دادند.
<br>
در این میان ابرهه شخصی را بنام «حناطه »حمیری بمکه فرستاد و بدو گفت: به شهر مکه برو و از بزرگ ایشان جویا شو وچون او را شناختی باو بگو: من برای جنگ با شما نیامده‌ام و منظور من تنها ویران کردن خانه کعبه است، و اگر شما مانع مقصد من نشوید مرا با جان شما کاری نیست و قصد ریختن خون شما را ندارم.
<br>
و چون حناطه خواست بدنبال این ماموریت برود بدو گفت:
<br>
اگر دیدی بزرگ مردم مکه قصد جنگ ما را ندارد او را پیش من بیاور.
<br>
حناطه به شهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت او رابسوی عبد المطلب راهنمائی کردند، و او نزد عبد المطلب آمد و پیغام ابرهه را رسانید، عبد المطلب در جواب گفت: بخدا سوگند ما سر جنگ با ابرهه را نداریم و نیروی مقاومت در برابر او نیز درما نیست، و اینجا خانه خدا است پس اگر خدای تعالی اراده فرماید از ویرانی آن جلوگیری خواهد کرد، وگرنه بخدا قسم ما قادر بدفع ابرهه نیستیم.
<br>
«حناطه» گفت: اکنون که سر جنگ با ابرهه را ندارید پس برخیز تا نزد او برویم. عبد المطلب با برخی از فرزندان خود حرکت کرده تا به لشگرگاه ابرهه رسید، و پیش از اینکه او را پیش ابرهه ببرند «ذونفر» که از جریان مطلع شده بود کسی را نزد ابرهه فرستاد و از شخصیت بزرگ عبد المطلب او را آگاه ساخت و بدو گفته شد: که این مرد پیشوای قریش و بزرگ این سرزمین است، و او کسی است که مردم این سامان و وحوش بیابان رااطعام می کند.
<br>
عبد المطلب که صرف نظر از شخصیت اجتماعی، مردی خوش سیما و با وقار بود لحظه‌ای که وارد خیمه ابرهه شد و چشم ابرهه بدو افتاد و آن وقار و هیبت را از او مشاهده کرد بسیار از او احترام کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع به سخن با او کرده پرسید:
<br>
۱٬۵۶۹

ویرایش