اشاعره: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند'
جز (جایگزینی متن - 'نمی شود' به 'نمی‌شود')
جز (جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند')
خط ۳۵: خط ۳۵:
1.اشاعره معتقدند که خداوند صفات خبری را به معانی لغوی اش داراست، ولی کیفیت آن برای ما مجهول است و از آن درکی نداریم.<ref>الابانه عن اصول الدیانه، ص21</ref> در این تعریف از ورود به تجسیم و تشبیه پرهیز شده است.
1.اشاعره معتقدند که خداوند صفات خبری را به معانی لغوی اش داراست، ولی کیفیت آن برای ما مجهول است و از آن درکی نداریم.<ref>الابانه عن اصول الدیانه، ص21</ref> در این تعریف از ورود به تجسیم و تشبیه پرهیز شده است.
متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین روش بوده اند، اما بعضی از آن ها معتقدند که صفات خبری نیازمند تاویل است تا فهمیده شود.<ref>غایه المرام فی علم الکلام (آمدی)، ص127-129</ref> با این حال بعضی دیگر چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض صفات خبری شده‌اند.<ref>الاربعین فی اصول الدین(رازی)،ج1 ص163</ref>
متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین روش بوده اند، اما بعضی از آن ها معتقدند که صفات خبری نیازمند تاویل است تا فهمیده شود.<ref>غایه المرام فی علم الکلام (آمدی)، ص127-129</ref> با این حال بعضی دیگر چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض صفات خبری شده‌اند.<ref>الاربعین فی اصول الدین(رازی)،ج1 ص163</ref>
2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری می گوید که در قیامت می توان خدا را با چشم ظاهر دید.<ref>الابانه عن اصول الدیانه، ص35</ref>او  برای این ادعا شواهدی از  قرآن و روایات می‌آورد. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او  قائل به جواز رؤیت خدا شده‌اند. مثلا فخر رازی  آیه:  وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ که در بیان نفی رویت آمده است، با توجیه آن  سعی می کند آن را بر جواز رویت توجیه کند بر توجیه آن دارد تا  جواز رؤیت را اثبات کند.<ref>مفاتیح الغیب، ج1 ص520</ref>
2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری می گوید که در قیامت می توان خدا را با چشم ظاهر دید.<ref>الابانه عن اصول الدیانه، ص35</ref>او  برای این ادعا شواهدی از  قرآن و روایات می‌آورد. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او  قائل به جواز رؤیت خدا شده‌اند. مثلا فخر رازی  آیه:  وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ که در بیان نفی رویت آمده است، با توجیه آن  سعی می‌کند آن را بر جواز رویت توجیه کند بر توجیه آن دارد تا  جواز رؤیت را اثبات کند.<ref>مفاتیح الغیب، ج1 ص520</ref>
وغزالی نیز آن را اثبات می‌کند.<ref>قواعد العقائد، ص169</ref>و باقلانی می گوید چون خدا وجود دارد پس قابل مشاهده است.<ref>تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301</ref>
وغزالی نیز آن را اثبات می‌کند.<ref>قواعد العقائد، ص169</ref>و باقلانی می گوید چون خدا وجود دارد پس قابل مشاهده است.<ref>تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301</ref>
3. در باره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح بود نظر اول این بود که آیا کلام خدا از صفات ذات است یا صفات فعل؟ و نظر دوم بر این بود که آیا قرآن که کلام خدا است قدیم است یا حادث؟ معتزلیان معتقدند که کلام خدا قدیم و ذاتی نیست بلکه حادث است، اما اهل حدیث( حنابله)کلام را از صفات ذات می دانند و اما مکتب اشاعره که هدفش تعدیل میان دو مذهب معتزله و اهل حدیث بود با عنایت به حفظ شعار حنابله که معتقد به ذاتی و قدیمی بودن کلام خدا بودند معتقد شدند که بله کلام خدا قدیم است ولی مانند کلام بشر که مرکب از حروف و اصوات بود نیست بلکه کلام خدا نفسی و قایم به ذات اوست و حقیقت کلام چیزی جز این نیست و اطلاق کلام به جمله ها مجاز گویی است.<ref>نهایة الاقدام فی‌علم الکلام ، ص111</ref> دیگر متکلمان اشاعره نیز در این باره بر روش اشعری بودند و این موضوع را با عبارات گوناگون شرح دادند.  
3. در باره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح بود نظر اول این بود که آیا کلام خدا از صفات ذات است یا صفات فعل؟ و نظر دوم بر این بود که آیا قرآن که کلام خدا است قدیم است یا حادث؟ معتزلیان معتقدند که کلام خدا قدیم و ذاتی نیست بلکه حادث است، اما اهل حدیث( حنابله)کلام را از صفات ذات می دانند و اما مکتب اشاعره که هدفش تعدیل میان دو مذهب معتزله و اهل حدیث بود با عنایت به حفظ شعار حنابله که معتقد به ذاتی و قدیمی بودن کلام خدا بودند معتقد شدند که بله کلام خدا قدیم است ولی مانند کلام بشر که مرکب از حروف و اصوات بود نیست بلکه کلام خدا نفسی و قایم به ذات اوست و حقیقت کلام چیزی جز این نیست و اطلاق کلام به جمله ها مجاز گویی است.<ref>نهایة الاقدام فی‌علم الکلام ، ص111</ref> دیگر متکلمان اشاعره نیز در این باره بر روش اشعری بودند و این موضوع را با عبارات گوناگون شرح دادند.  
خط ۴۱: خط ۴۱:
==تفاسیری کوتاه در باره کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری==
==تفاسیری کوتاه در باره کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری==


اشاعره چون به توحید افعالی سخت اعتقاد دارند، پس برای انسان هیچ گونه سهمی در امر خلقت قایل نیستند و آن را شرک می دانند. آن ها معتقدند خدا فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خیر باشد یا شر، اما چون چنین اعتقادی مستلزم اتهام ایشان به جبر می شود و سر انجام به انکار معاد و بهشت و جهنم می انجامد، «نظریه کسب» را مطرح کردند و انسان را کاسب افعال اختیاری شان دانستند تا جوابی برای جزای اعمال داشته باشند.<ref>اللمع، ص74</ref> و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان اشعری و نیز متکلمان ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند؛ میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. بنا بر این، در سراسر هستی  فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند.  
اشاعره چون به توحید افعالی سخت اعتقاد دارند، پس برای انسان هیچ گونه سهمی در امر خلقت قایل نیستند و آن را شرک می دانند. آن ها معتقدند خدا فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خیر باشد یا شر، اما چون چنین اعتقادی مستلزم اتهام ایشان به جبر می شود و سر انجام به انکار معاد و بهشت و جهنم می انجامد، «نظریه کسب» را مطرح کردند و انسان را کاسب افعال اختیاری شان دانستند تا جوابی برای جزای اعمال داشته باشند.<ref>اللمع، ص74</ref> و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان اشعری و نیز متکلمان ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند؛ میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. بنا بر این، در سراسر هستی  فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می‌کند.  


==ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی)==
==ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی)==


ابوالحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند. او در تعریف کسب می نویسد:حقیقه الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوه حادثه. <ref>اشعری ابوالحسن، اللمع،  ص 76</ref> حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود. و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبدکما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل».  یعنی همان طور که قدرت عبددر اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبدنه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است.
ابوالحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می‌کند. او در تعریف کسب می نویسد:حقیقه الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوه حادثه. <ref>اشعری ابوالحسن، اللمع،  ص 76</ref> حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود. و در جایی دیگر به این نکته اشاره می‌کند که: قدرة العبدکما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل».  یعنی همان طور که قدرت عبددر اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبدنه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است.


==ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن)==
==ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن)==
خط ۵۳: خط ۵۳:
==عبدالملک جوینی(اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بین الامرین)==
==عبدالملک جوینی(اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بین الامرین)==


جوینی در تعریف نظریه کسب،  تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد می کند و  معتقد است که عبددارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع تفسیر که در آن  به قدر ت و اختیار و نیز وجود فاعل های طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان اشاعره متقدم بی سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بین الامرین شباهت دارد. می نویسد:أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسن، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه فهو کنفی‏ القدرة أصلا...فلابد إذن من‏ نسبة فعل العبدإلى قدرته حقیقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإن الخلق یشعر باستقلال إیجاده من العدم و الإنسان کما یحس من نفسه الاقتدار، یحس من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلى القدرة، والقدرة یستند وجودها إلى سبب آخر تکون نسبة القدرة إلى ذلک السبب کنسبة الفعل إلى القدرة. و کذلک یستند سبب إلى سبب آخر حتى ینتهی إلى مسبب الأسباب. فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.<ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref> یعنی عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است.پس باید بگوییم که استناد عبدنسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را  از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود.
جوینی در تعریف نظریه کسب،  تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد می‌کند و  معتقد است که عبددارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع تفسیر که در آن  به قدر ت و اختیار و نیز وجود فاعل های طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان اشاعره متقدم بی سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بین الامرین شباهت دارد. می نویسد:أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسن، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه فهو کنفی‏ القدرة أصلا...فلابد إذن من‏ نسبة فعل العبدإلى قدرته حقیقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإن الخلق یشعر باستقلال إیجاده من العدم و الإنسان کما یحس من نفسه الاقتدار، یحس من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلى القدرة، والقدرة یستند وجودها إلى سبب آخر تکون نسبة القدرة إلى ذلک السبب کنسبة الفعل إلى القدرة. و کذلک یستند سبب إلى سبب آخر حتى ینتهی إلى مسبب الأسباب. فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.<ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref> یعنی عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است.پس باید بگوییم که استناد عبدنسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را  از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می‌کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می‌کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود.


==ابوحامد غزالی (اعتراف به کسب مانع مسئولیت عباد نمی‌شود)==
==ابوحامد غزالی (اعتراف به کسب مانع مسئولیت عباد نمی‌شود)==


ابوحامد غزاالی نیز در تفسیر کسب اتهام به جبر را از خود دور می کند و معتقد است این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.<ref>غزالی ابوحامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> و اضافه می کند که خدا در خلق منفرد است، اما انفراد او در خلق، مانع کسب افعال و ایجاد مسئولیت برای بندگان نمی‌شود.أن انفراد الله سبحانه باختراع حرکات العباد لا یخرجها عن کونها مقدورة للعباد على سبیل الاکتساب.<ref>غزالی ابوحامد،احیاء علوم الدین، ص 111</ref>  
ابوحامد غزاالی نیز در تفسیر کسب اتهام به جبر را از خود دور می‌کند و معتقد است این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.<ref>غزالی ابوحامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> و اضافه می‌کند که خدا در خلق منفرد است، اما انفراد او در خلق، مانع کسب افعال و ایجاد مسئولیت برای بندگان نمی‌شود.أن انفراد الله سبحانه باختراع حرکات العباد لا یخرجها عن کونها مقدورة للعباد على سبیل الاکتساب.<ref>غزالی ابوحامد،احیاء علوم الدین، ص 111</ref>  


==فخرالدین رازی ( عبدبا وجود قدرت و داعی فاعل واقعی افعال خویش است)==
==فخرالدین رازی ( عبدبا وجود قدرت و داعی فاعل واقعی افعال خویش است)==
خط ۶۳: خط ۶۳:
فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بنده وقتی محقق می شود که نسبت به آن قدرت و داعی داشته باشد. اگر هر دو محقق شد، عبدبه طور حقیقی فاعل فعل خویش می شود.می نویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلک الفعل.یعنی ما به ضرورت می دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref>
فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بنده وقتی محقق می شود که نسبت به آن قدرت و داعی داشته باشد. اگر هر دو محقق شد، عبدبه طور حقیقی فاعل فعل خویش می شود.می نویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلک الفعل.یعنی ما به ضرورت می دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref>


وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار می کند که الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِیر یکون العَبْد فَاعِلا على سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِک فَتکون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref>یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می شود. بنا بر این تقدیر، عبدبه طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی نسبت به فاعلیت واقعی انسان، معلوم می شود که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی گیرد که نتواند تصمیم بگیرد، زیرا به صراحت اعتراف می کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام می دهد. بنا بر این، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب می شود.
وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار می‌کند که الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِیر یکون العَبْد فَاعِلا على سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِک فَتکون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref>یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می شود. بنا بر این تقدیر، عبدبه طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی نسبت به فاعلیت واقعی انسان، معلوم می شود که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی گیرد که نتواند تصمیم بگیرد، زیرا به صراحت اعتراف می‌کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام می دهد. بنا بر این، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب می شود.
در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع قضا و قدر الهی است. تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کرده اند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعل های طولی در ایجاد فعل اعتراف می کند و آن را می پذیرد. <ref>ر ک، فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه،ص 517</ref>  
در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع قضا و قدر الهی است. تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کرده اند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعل های طولی در ایجاد فعل اعتراف می‌کند و آن را می پذیرد. <ref>ر ک، فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه،ص 517</ref>  


==سعدالدین تفتازانی (عباد با افعال شان مستحق ثواب و عقاب هستند)==
==سعدالدین تفتازانی (عباد با افعال شان مستحق ثواب و عقاب هستند)==
خط ۷۲: خط ۷۲:


بااین حال تفتازانی مشی کلی اشاعره را در اعتقاد به توحید افعالی و دفاع متعصبانه از آن  می پذیرد و خدای متعال را مصدر همه افعال از خیر و شر می داند و در اعتراض به معتزله می نویسد:«و الله تعالى خالق لأفعال العباد کلها من الکفر و الایمان و الطاعة و العصیان لا کما زعمت المعتزلة أن العبدخالق لأفعاله.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح العقائد النسفیة، ص 54</ref>  
بااین حال تفتازانی مشی کلی اشاعره را در اعتقاد به توحید افعالی و دفاع متعصبانه از آن  می پذیرد و خدای متعال را مصدر همه افعال از خیر و شر می داند و در اعتراض به معتزله می نویسد:«و الله تعالى خالق لأفعال العباد کلها من الکفر و الایمان و الطاعة و العصیان لا کما زعمت المعتزلة أن العبدخالق لأفعاله.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح العقائد النسفیة، ص 54</ref>  
یعنی خدای متعال خالق تمامی افعال بندگانش است، چه کفر باشد یا ایمان، چه طاعت باشد یا عصیان، نه آن گونه است که معتزله گمان می کنند که عبدخالق افعال خویش است و حال آن که جز خدا هیچ موجود دیگری خالق فعل نیست، چه آن فعل طاعت باشد یا عصیان؛ اما صورت اصلی اش را خدا خلق می کند.تفتازانی بعد از بیان این توضیحات، به این نکته اعتراف می کند که برای وی حقیقت کسب خیلی روشن نیست می نویسد:أثر تعلق القدرة الحادثة کسبا و إن لم یعرف حقیقته.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح المقاصد، ج ‏4، ص225‏</ref> یعنی افعالی که متعلق قدرت حادثه است، کسب نامیده می شود، اگر چه حقیقت کسب معلوم نیست.  
یعنی خدای متعال خالق تمامی افعال بندگانش است، چه کفر باشد یا ایمان، چه طاعت باشد یا عصیان، نه آن گونه است که معتزله گمان می کنند که عبدخالق افعال خویش است و حال آن که جز خدا هیچ موجود دیگری خالق فعل نیست، چه آن فعل طاعت باشد یا عصیان؛ اما صورت اصلی اش را خدا خلق می‌کند.تفتازانی بعد از بیان این توضیحات، به این نکته اعتراف می‌کند که برای وی حقیقت کسب خیلی روشن نیست می نویسد:أثر تعلق القدرة الحادثة کسبا و إن لم یعرف حقیقته.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح المقاصد، ج ‏4، ص225‏</ref> یعنی افعالی که متعلق قدرت حادثه است، کسب نامیده می شود، اگر چه حقیقت کسب معلوم نیست.  


از جمله شواهد آشکاری که موجب می شود بگوییم تفتازانی نه جبری محض است و نه تفویضی محض، تاکید وی بر سخن غزالی است که راه اقتصاد در اعتقاد یعنی راه میانه جبر و تفویض و پذیرش امر بین الامرین را برگزیده است. می نویسد:«و ملخص الکلام ما أشار إلیه الإمام حجة الإسلام الغزالی و هو أنه لما بطل‏ الجبر المحض‏ بالضرورة و کون العبدخالقا لأفعاله  بالدلیل، وجب الاقتصاد فی الاعتقاد و هو أنها مقدورة بقدرة اللّه تعالى اختراعا و بقدرة العبدعلى وجه آخر من التعلق یعبر عنه عندنا بالاکتساب» خلاصه کلام همان چیزی است که غزالی به آن اشاره کرده است. وقتی مطابق با دلیل و نیز فهم ضروری و وجدانی، جبر محض باطل و انسان خالق افعالش شد، پس واجب شد در مسیر اعتقاد، راه میانه را انتخاب کنیم و بگوییم ایجاد افعال به دو قدرت وابسته است، قدرت خدا که فعل با اختراع او ایجاد و قدرت عبدکه فعل با قدرت او کسب می شود.  
از جمله شواهد آشکاری که موجب می شود بگوییم تفتازانی نه جبری محض است و نه تفویضی محض، تاکید وی بر سخن غزالی است که راه اقتصاد در اعتقاد یعنی راه میانه جبر و تفویض و پذیرش امر بین الامرین را برگزیده است. می نویسد:«و ملخص الکلام ما أشار إلیه الإمام حجة الإسلام الغزالی و هو أنه لما بطل‏ الجبر المحض‏ بالضرورة و کون العبدخالقا لأفعاله  بالدلیل، وجب الاقتصاد فی الاعتقاد و هو أنها مقدورة بقدرة اللّه تعالى اختراعا و بقدرة العبدعلى وجه آخر من التعلق یعبر عنه عندنا بالاکتساب» خلاصه کلام همان چیزی است که غزالی به آن اشاره کرده است. وقتی مطابق با دلیل و نیز فهم ضروری و وجدانی، جبر محض باطل و انسان خالق افعالش شد، پس واجب شد در مسیر اعتقاد، راه میانه را انتخاب کنیم و بگوییم ایجاد افعال به دو قدرت وابسته است، قدرت خدا که فعل با اختراع او ایجاد و قدرت عبدکه فعل با قدرت او کسب می شود.  
خط ۷۸: خط ۷۸:
==میر سید شریف جرجانی (شباهت تفسیری وی به بنیان گذار مکتب اشاعره)==
==میر سید شریف جرجانی (شباهت تفسیری وی به بنیان گذار مکتب اشاعره)==


میر سید شریف کسب را از منظر لغت به گونه ای تعریف می کند که بر اساس اصول اختیار تبیین می شود، ولی در تفسیر نظریه کسب به رای ابوالحسن اشعری نزدیک و برای انسان سهم کمی نسبت به افعال صادره اش قایل می شود. به همین جهت سعی می کند تا با پیروی از کسب اشعری، انسان را از حیطه جبر محض خارج و برای او نوعی اختیار در حد پایین را ثابت کند. نوشته است:«ان‏ أفعال‏ العباد الاختیاریة واقعة بقدرة اللّه سبحانه و تعالی(وحدها) و لیس لقدرتهم تأثیر فیها بل اللّه سبحانه أجرى عادته بان یوجد فی العبدقدرة و اختیارا فاذا لم یکن هناک مانع أوجد فیه فعله المقدور مقارنا لهما فیکون فعل العبدمخلوقا للّه ابداعا و احداثا و مکسوبا للعبدو المراد بکسبه ایاه مقارنته لقدرته و ارادته من غیر أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوى کونه محلا له و هذا مذهب الشیخ أبى الحسن الاشعرى»  یعنی افعال اختیاری بندگان با قدرت الهی واقع می شود و قدرت بنده در ایجاد فعل کاملا بی تاثیر است، بلکه خدای متعال عادتش را این گونه جاری کرده است که در ذات بندگانش قدرت و اختیاری ایجاد کند تا اگر مانعی وجود نداشته باشد، آن فعل مقارن قدرت و اختیار به وجود آید. بنا بر این، فعل مخلوق ابداعا و احداثا برای خدای متعال است و در همان زمان چون عبدآن را کسب می کند، مکسوب بنده نیز می باشد. در ضمن می بایست دانست که مقارنت قدرت و اختیار نزد عبد، هیچ تاثیری در ابداع و ایجاد (خلق) فعل ندارد و عبدفقط محل کسب جهت فعل مکسوب شناخته می شود.
میر سید شریف کسب را از منظر لغت به گونه ای تعریف می‌کند که بر اساس اصول اختیار تبیین می شود، ولی در تفسیر نظریه کسب به رای ابوالحسن اشعری نزدیک و برای انسان سهم کمی نسبت به افعال صادره اش قایل می شود. به همین جهت سعی می‌کند تا با پیروی از کسب اشعری، انسان را از حیطه جبر محض خارج و برای او نوعی اختیار در حد پایین را ثابت کند. نوشته است:«ان‏ أفعال‏ العباد الاختیاریة واقعة بقدرة اللّه سبحانه و تعالی(وحدها) و لیس لقدرتهم تأثیر فیها بل اللّه سبحانه أجرى عادته بان یوجد فی العبدقدرة و اختیارا فاذا لم یکن هناک مانع أوجد فیه فعله المقدور مقارنا لهما فیکون فعل العبدمخلوقا للّه ابداعا و احداثا و مکسوبا للعبدو المراد بکسبه ایاه مقارنته لقدرته و ارادته من غیر أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوى کونه محلا له و هذا مذهب الشیخ أبى الحسن الاشعرى»  یعنی افعال اختیاری بندگان با قدرت الهی واقع می شود و قدرت بنده در ایجاد فعل کاملا بی تاثیر است، بلکه خدای متعال عادتش را این گونه جاری کرده است که در ذات بندگانش قدرت و اختیاری ایجاد کند تا اگر مانعی وجود نداشته باشد، آن فعل مقارن قدرت و اختیار به وجود آید. بنا بر این، فعل مخلوق ابداعا و احداثا برای خدای متعال است و در همان زمان چون عبدآن را کسب می‌کند، مکسوب بنده نیز می باشد. در ضمن می بایست دانست که مقارنت قدرت و اختیار نزد عبد، هیچ تاثیری در ابداع و ایجاد (خلق) فعل ندارد و عبدفقط محل کسب جهت فعل مکسوب شناخته می شود.


این شخصیت پا را فراتر گذاشته حتی رابطه علی و معلولی بین افعال را انکار می کند و همه افعال انسان را بدون هیچ واسطه ای به خدا نسبت می دهد و مدعی است که انسان هیچ گونه قدرت یا اختیاری در ایجاد فعل  ندارد. می نویسد: نحن نقول بانّ جمیع الممکنات المتکثرة‌ لا‌ تحصی،‌ مستند بلا واسطة إلی الله تعالی مـنزّهاً عـن الترکیب.<ref>جرجانی میر سید شریف، شرح المواقف، ص 123.</ref>یعنی ما‌ (اشاعره‌) معتقدیم هـمه ممکنات فراوان که قابل شمارش‌ نیستند،‌ بدون واسطه مـستند  به خدای متعال هستند.
این شخصیت پا را فراتر گذاشته حتی رابطه علی و معلولی بین افعال را انکار می‌کند و همه افعال انسان را بدون هیچ واسطه ای به خدا نسبت می دهد و مدعی است که انسان هیچ گونه قدرت یا اختیاری در ایجاد فعل  ندارد. می نویسد: نحن نقول بانّ جمیع الممکنات المتکثرة‌ لا‌ تحصی،‌ مستند بلا واسطة إلی الله تعالی مـنزّهاً عـن الترکیب.<ref>جرجانی میر سید شریف، شرح المواقف، ص 123.</ref>یعنی ما‌ (اشاعره‌) معتقدیم هـمه ممکنات فراوان که قابل شمارش‌ نیستند،‌ بدون واسطه مـستند  به خدای متعال هستند.


==ملا علی قوشجی (علاءالدین علی بن محمد سمرقندی)( قایل شدن به سهم اندک برای عباد در ایجاد فعل)==
==ملا علی قوشجی (علاءالدین علی بن محمد سمرقندی)( قایل شدن به سهم اندک برای عباد در ایجاد فعل)==


وی در تفسیر کسب و خلق افعال، همچون اسلاف خود خصوصا میر سید شریف جرجانی از رویه ثابتی استفاده می کند تا آن جا که می توان گفت او نیز چون اشعری برای انسان در افعال اختیاری اش سهم ناچیزی به نام کسبِ بدون قدرت موثر قایل است. در این باره نوشته است:و المراد بکسبه إیّاه مقارنته لقدرته و إرادته من دون أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوى کونه محلًا له، و معنى ذلک انّ‏ الفعل‏ صادر من‏ اللَّه‏. غایة الأمر کون الإصدار منه تقارن مع وصف من صفات العبد، و هو انّه إذا صار ذات قدرة غیر مؤثرة و إرادة، کذلک یصدرالفعل من اللَّه سبحانه مباشرة فلا یکون للعبددور سوى کونه محلًا له.<ref>سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، جلد 9 ،ص 50</ref>   
وی در تفسیر کسب و خلق افعال، همچون اسلاف خود خصوصا میر سید شریف جرجانی از رویه ثابتی استفاده می‌کند تا آن جا که می توان گفت او نیز چون اشعری برای انسان در افعال اختیاری اش سهم ناچیزی به نام کسبِ بدون قدرت موثر قایل است. در این باره نوشته است:و المراد بکسبه إیّاه مقارنته لقدرته و إرادته من دون أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوى کونه محلًا له، و معنى ذلک انّ‏ الفعل‏ صادر من‏ اللَّه‏. غایة الأمر کون الإصدار منه تقارن مع وصف من صفات العبد، و هو انّه إذا صار ذات قدرة غیر مؤثرة و إرادة، کذلک یصدرالفعل من اللَّه سبحانه مباشرة فلا یکون للعبددور سوى کونه محلًا له.<ref>سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، جلد 9 ،ص 50</ref>   
یعنی مراد از کسب همراهی با قدرت و اراده شخص است بدون آن که آن قدرت و اراده تاثیر یا مدخلی در وجود فعل داشته باشد، مگر آن که فعل محلی برای کسب باشد و این یعنی که فعل از طرف خدا صادر می شود. در تحلیل سخن قوشچی می توان گفت که وی انسان را محل یا به تعبیر رساتر، ظرفی برای فعل خدا می داند بدون آن که خود محل تاثیری در خلق فعل داشته باشد. کسب در نگاه وی یعنی مقارنت انسان همراه با قدرت و اراده ای که خدا در او پدید می آورد. با این توضیح که قدرت و اراده الهی جز آن که انسان را محلی برای پذیرش فعل خدا می کند، اثر دیگری ندارد.
یعنی مراد از کسب همراهی با قدرت و اراده شخص است بدون آن که آن قدرت و اراده تاثیر یا مدخلی در وجود فعل داشته باشد، مگر آن که فعل محلی برای کسب باشد و این یعنی که فعل از طرف خدا صادر می شود. در تحلیل سخن قوشچی می توان گفت که وی انسان را محل یا به تعبیر رساتر، ظرفی برای فعل خدا می داند بدون آن که خود محل تاثیری در خلق فعل داشته باشد. کسب در نگاه وی یعنی مقارنت انسان همراه با قدرت و اراده ای که خدا در او پدید می آورد. با این توضیح که قدرت و اراده الهی جز آن که انسان را محلی برای پذیرش فعل خدا می‌کند، اثر دیگری ندارد.


==کسب از منظر متکلمان اشعری قرون اخیر==  
==کسب از منظر متکلمان اشعری قرون اخیر==  
خط ۹۴: خط ۹۴:
==عبدالوهاب شعرانی ( حل مسئله کسب با شهود عرفانی و مشی صوفیانه)==
==عبدالوهاب شعرانی ( حل مسئله کسب با شهود عرفانی و مشی صوفیانه)==


نحوه خاص تحلیل این متکلم از کسب، او را از دیگر اشاعره متمایز می کند. وی موضوع کسب را از مسایل دقیق اصولی و نیز پیچیده می داند که حل آن جز به شهود عرفانی و مشی صوفیانه امکان پذیر نیست. می نویسد: أن مسألة الکسب من أدق مسائل الأصول و أغمضها و لا یزیل إشکالها إلا الکشف <ref>شعرانی عبدالوهاب،الیواقیت و الجواهر، ج 1، ص 251</ref> مسئله کسب از دقیق ترین موضوعات اصولی و از پیچیده ترین آن است، به طوری که ابهامات و اشکالات آن جز به کشف(شهود باطنی) بر طرف نمی‌شود.
نحوه خاص تحلیل این متکلم از کسب، او را از دیگر اشاعره متمایز می‌کند. وی موضوع کسب را از مسایل دقیق اصولی و نیز پیچیده می داند که حل آن جز به شهود عرفانی و مشی صوفیانه امکان پذیر نیست. می نویسد: أن مسألة الکسب من أدق مسائل الأصول و أغمضها و لا یزیل إشکالها إلا الکشف <ref>شعرانی عبدالوهاب،الیواقیت و الجواهر، ج 1، ص 251</ref> مسئله کسب از دقیق ترین موضوعات اصولی و از پیچیده ترین آن است، به طوری که ابهامات و اشکالات آن جز به کشف(شهود باطنی) بر طرف نمی‌شود.


شعرانی در ادامه، خلاصه نظر خود را در باره کسب بیان می کند به طوری که گویا یک متکلم شیعی نظر خود را در تفسیر امر بین الامرین بیان کرده است.« و ملخص الامر  ان من زعم ان لا عمل للعبداصلا فقد عاند و جحد و من زعم انه مستبد با العمل فقد اشرک و ابتدع و ما بقی مورد التکلیف الا ما یجده العبدفی  نفسه من الاختیار للفعل و عدمه فان العبدبین طرفی الاضطرار مضطر علی الاختیار و الله تعالی اعلم هذا احسن ما وجدته من کلام المتکلمین.» <ref>همان، ص 253</ref>خلاصه مطلب این است کسی که خیال کند هیچ عملی به عبدمستند نیست(مجبور است) بداند که دشمن واقعیت است و علاوه ضروریات را انکار کرده است. و کسی که گمان کند فقط خودش فاعل است، مرتکب شرک و بدعت شده است. هیچ توجیهی برای امر تکیلف نمی ماند جز آن که عبدبا الوجدان می یابد که در باره انجام فعل اختیار دارد همان طور که می تواند انجام دهد، می تواند انجام ندهد. پس عبدبه نوعی بین دو طرف اضطرار است به این معنا که مجبور است که مختار باشد. با این حال شعرانی در نظر تحلیلی خود نسبت به کسب، تابع دیگر اشاعره و معتقد به توحید در خالقیت است و می نویسد:أن العباد مکتسبون لاخالقون خلافا للمعتزلة فی قولهم إن العبدیخلق أفعال نفسه» <ref>همان، ص 251</ref>یعنی بندگان، کاسب اعمال خود هستند نه خالق آن. بر خلاف معتزله که معتقدند بنده خالق افعال خویش است.
شعرانی در ادامه، خلاصه نظر خود را در باره کسب بیان می‌کند به طوری که گویا یک متکلم شیعی نظر خود را در تفسیر امر بین الامرین بیان کرده است.« و ملخص الامر  ان من زعم ان لا عمل للعبداصلا فقد عاند و جحد و من زعم انه مستبد با العمل فقد اشرک و ابتدع و ما بقی مورد التکلیف الا ما یجده العبدفی  نفسه من الاختیار للفعل و عدمه فان العبدبین طرفی الاضطرار مضطر علی الاختیار و الله تعالی اعلم هذا احسن ما وجدته من کلام المتکلمین.» <ref>همان، ص 253</ref>خلاصه مطلب این است کسی که خیال کند هیچ عملی به عبدمستند نیست(مجبور است) بداند که دشمن واقعیت است و علاوه ضروریات را انکار کرده است. و کسی که گمان کند فقط خودش فاعل است، مرتکب شرک و بدعت شده است. هیچ توجیهی برای امر تکیلف نمی ماند جز آن که عبدبا الوجدان می یابد که در باره انجام فعل اختیار دارد همان طور که می تواند انجام دهد، می تواند انجام ندهد. پس عبدبه نوعی بین دو طرف اضطرار است به این معنا که مجبور است که مختار باشد. با این حال شعرانی در نظر تحلیلی خود نسبت به کسب، تابع دیگر اشاعره و معتقد به توحید در خالقیت است و می نویسد:أن العباد مکتسبون لاخالقون خلافا للمعتزلة فی قولهم إن العبدیخلق أفعال نفسه» <ref>همان، ص 251</ref>یعنی بندگان، کاسب اعمال خود هستند نه خالق آن. بر خلاف معتزله که معتقدند بنده خالق افعال خویش است.


==عبدالعظیم زرقانی (انتخاب مسیری میان جبر و اختیار از بیان آیات قرآن)==
==عبدالعظیم زرقانی (انتخاب مسیری میان جبر و اختیار از بیان آیات قرآن)==


این متکلم برای رسیدن به وجه جامع میان جبر و اختیار، هر دو دسته از آیات قرآن را بررسی می کند که از یک سو به دفاع از فاعلیت مطلق الهی یعنی توحید در خالقیت نظر دارد و از سوی دیگر، انسان را فاعل افعال خود می داند و سر انجام به این نتیجه می رسد که اگر به هر یک از این دو گروه از آیات متمایل شویم، تفسیر کاملی به دست نمی آوریم و در این میان، حقیقت پنهان می شود. پس سزاوار است که راه وسط میان این دو آیات را در نظر بگیریم و در خط اعتدال پیش برویم. وی در تفسیر خلق افعال عباد، ابتدا به آیاتی که خلق را فقط به خدا نسبت می دهد اشاره می کند و می نویسد: «فی القرآن الکریم و السنه النبویه نصوص کثیره علی ان الله تعالی خالق کل شی و ان مرجع کل شی الیه وحده و ان هدایه الخلق و ضلالهم بیده سبحانه مثل قوله عز و جل الله خالق کل شی هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض و الله خلقکم و ما تعملون  و الیه یرجع الامر کله  .... و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی...و کذلک یقول النبی صلوات الله علیه ان اصابک شی فلا تقل لو انی فعلت کذا کان کذا و کذا و لکن قل  قدر الله و ما شاء فعل... » <ref>زرقانی عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج 1  ص 506</ref>
این متکلم برای رسیدن به وجه جامع میان جبر و اختیار، هر دو دسته از آیات قرآن را بررسی می‌کند که از یک سو به دفاع از فاعلیت مطلق الهی یعنی توحید در خالقیت نظر دارد و از سوی دیگر، انسان را فاعل افعال خود می داند و سر انجام به این نتیجه می رسد که اگر به هر یک از این دو گروه از آیات متمایل شویم، تفسیر کاملی به دست نمی آوریم و در این میان، حقیقت پنهان می شود. پس سزاوار است که راه وسط میان این دو آیات را در نظر بگیریم و در خط اعتدال پیش برویم. وی در تفسیر خلق افعال عباد، ابتدا به آیاتی که خلق را فقط به خدا نسبت می دهد اشاره می‌کند و می نویسد: «فی القرآن الکریم و السنه النبویه نصوص کثیره علی ان الله تعالی خالق کل شی و ان مرجع کل شی الیه وحده و ان هدایه الخلق و ضلالهم بیده سبحانه مثل قوله عز و جل الله خالق کل شی هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض و الله خلقکم و ما تعملون  و الیه یرجع الامر کله  .... و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی...و کذلک یقول النبی صلوات الله علیه ان اصابک شی فلا تقل لو انی فعلت کذا کان کذا و کذا و لکن قل  قدر الله و ما شاء فعل... » <ref>زرقانی عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج 1  ص 506</ref>
یعنی در کتاب خدا و سنت نبوی نصوص فراوانی وجود دارد مبنی بر این که مطابق آیات قرآن، خدای متعال خالق هر چیزی است. بازگشت هر چیزی به سوی اوست. هدایت و ضلالت در دست اوست.. خدا خالق هر چیزی است و آیا جز خدا خالق دیگری هم هست! خدا شما و آن چه را می سازید خلق کرده است!...  و نیز پیامبر صلوات الله علیه فرمود: هرگاه به تو چیزی برسد، نگو اگر من چنین می کردم، چنان  می شد، ولی بگو خدا مقدر کرده بود و آنچه را بخواهد انجام می دهد. زرقانی معتقد است اگر کسی به این نصوص نگاه کند، اعتراف می کند که همه امور به خدا بر می گردد و او در حاکمیتش بی شریک است.
یعنی در کتاب خدا و سنت نبوی نصوص فراوانی وجود دارد مبنی بر این که مطابق آیات قرآن، خدای متعال خالق هر چیزی است. بازگشت هر چیزی به سوی اوست. هدایت و ضلالت در دست اوست.. خدا خالق هر چیزی است و آیا جز خدا خالق دیگری هم هست! خدا شما و آن چه را می سازید خلق کرده است!...  و نیز پیامبر صلوات الله علیه فرمود: هرگاه به تو چیزی برسد، نگو اگر من چنین می کردم، چنان  می شد، ولی بگو خدا مقدر کرده بود و آنچه را بخواهد انجام می دهد. زرقانی معتقد است اگر کسی به این نصوص نگاه کند، اعتراف می‌کند که همه امور به خدا بر می گردد و او در حاکمیتش بی شریک است.


زرقانی به جانب دیگر موضوع  که انتساب صحیح فاعلیت انسان در افعال اختیاری است می پردازد و می نویسد: «بجانب هذا توجد نصوص کثیره ایضا من الکتاب و السنه تنسب اعمال العباد الیهم .... من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها سوره الجاثیه، آیه 15 ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها سوره اسراء آیه 7 و قل اعملوا  فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب سوره التوبه آیه 105و تلک الجنه اورثتموها بما کنتم تعملون سوره الزخرف، آیه 72» <ref>همان ص 507</ref> وی معتقد است هر کسی به این نصوص قرآنی نگاه کند، متوجه می شود که افعال عباد منسوب به خود آنان است. به همین دلیل اگر اشخاص کار نیک انجام دادند، مستحق ثواب اند و اگر کار بد انجام دادند، مستحق عقاب اند.و اما زرقانی نیز چون سایر متکلمان اشاعره خلق را منحصر به خدا و کسب را منحصر به انسان می داند.
زرقانی به جانب دیگر موضوع  که انتساب صحیح فاعلیت انسان در افعال اختیاری است می پردازد و می نویسد: «بجانب هذا توجد نصوص کثیره ایضا من الکتاب و السنه تنسب اعمال العباد الیهم .... من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها سوره الجاثیه، آیه 15 ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها سوره اسراء آیه 7 و قل اعملوا  فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب سوره التوبه آیه 105و تلک الجنه اورثتموها بما کنتم تعملون سوره الزخرف، آیه 72» <ref>همان ص 507</ref> وی معتقد است هر کسی به این نصوص قرآنی نگاه کند، متوجه می شود که افعال عباد منسوب به خود آنان است. به همین دلیل اگر اشخاص کار نیک انجام دادند، مستحق ثواب اند و اگر کار بد انجام دادند، مستحق عقاب اند.و اما زرقانی نیز چون سایر متکلمان اشاعره خلق را منحصر به خدا و کسب را منحصر به انسان می داند.
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:


عبده معتقد است که در ایجاد افعال اختیاری مربوط به انسان، دو قدرت هم زمان موثر است، یکی قدرت خدا و دیگری قدرت انسان. وی در کتاب خود به نام رساله التوحید می نویسد:«یشهدُ سلیمُ العقل و الحواس من نفسه انّه موجود و لا یحتاج فی ذلک الی دلیلٍ یَهدیه و لا معلّمٍ یُرشده، کذلک یشهدُ انّه مدرک لأعماله الاختیاریة یَزِنُ نتائجَها بعقله و یُقدِّرها بارادتِه ثم یُصدرها بقدرة ما فیه ویُعَدُّ انکارُ شیئ من ذلک مساویا لاِنکار وجوده فی مجافاته لبداهة العقل» <ref>عبده محمد، رساله التوحید، جلد اول، ص 31</ref>
عبده معتقد است که در ایجاد افعال اختیاری مربوط به انسان، دو قدرت هم زمان موثر است، یکی قدرت خدا و دیگری قدرت انسان. وی در کتاب خود به نام رساله التوحید می نویسد:«یشهدُ سلیمُ العقل و الحواس من نفسه انّه موجود و لا یحتاج فی ذلک الی دلیلٍ یَهدیه و لا معلّمٍ یُرشده، کذلک یشهدُ انّه مدرک لأعماله الاختیاریة یَزِنُ نتائجَها بعقله و یُقدِّرها بارادتِه ثم یُصدرها بقدرة ما فیه ویُعَدُّ انکارُ شیئ من ذلک مساویا لاِنکار وجوده فی مجافاته لبداهة العقل» <ref>عبده محمد، رساله التوحید، جلد اول، ص 31</ref>
یعنی عقل سلیم و حواس شهادت می دهد که انسان متوجه موجودیت خود باشد و این توجه نیازی به هیچ دلیل و ارشاد هیچ معلمی ندارد، بلکه کاملا فطری است. همینطور انسان متوجه اعمال اختیاری اش می شود و آن را با عقلش می سنجد و با اراده اش تقدیر می کند و سپس آن فعلی را که با عقلش سنجیده و با اراده اش مقدر کرده با قدرتی که در وجودش است،به فعلیت می رساند.البته کسی که این حقیقت و بداهت عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.
یعنی عقل سلیم و حواس شهادت می دهد که انسان متوجه موجودیت خود باشد و این توجه نیازی به هیچ دلیل و ارشاد هیچ معلمی ندارد، بلکه کاملا فطری است. همینطور انسان متوجه اعمال اختیاری اش می شود و آن را با عقلش می سنجد و با اراده اش تقدیر می‌کند و سپس آن فعلی را که با عقلش سنجیده و با اراده اش مقدر کرده با قدرتی که در وجودش است،به فعلیت می رساند.البته کسی که این حقیقت و بداهت عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.


==پانویس==
==پانویس==
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش