سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آمیز ' به '‌آمیز '
جز (جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها')
جز (جایگزینی متن - ' آمیز ' به '‌آمیز ')
خط ۳۱: خط ۳۱:
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در  مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن می‌کرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة،  ص: 10</ref>  ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref>   
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در  مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن می‌کرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة،  ص: 10</ref>  ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref>   
==نمونه ای از نقش آفرینی های سیاسی عبدالله محض==
==نمونه ای از نقش آفرینی های سیاسی عبدالله محض==
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>  
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید‌آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>  
===برخوردکریمانه با حاکم اموی===
===برخوردکریمانه با حاکم اموی===
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت:خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات،  آبى ؛ ج‏1 ؛ ص254‏</ref>  
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت:خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات،  آبى ؛ ج‏1 ؛ ص254‏</ref>  
خط ۶۶: خط ۶۶:
موسی می‌گوید من کوچکترین فرزندان هند برای عبدالله محض بودم و او با من بسیار مهربان بود به همین دلیل به منصور پیام داد که من می‌خواهم طی نامه‌ای به محمد و ابراهیم از آنها بخواهم تا تسلیم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامه‌ای که برایشان نوشت از آنها خواست که بیایند ولی به من گفت که به آنان بگو نزد من نیایند. موسی با‌این بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتی که حاکم مدینه نتیجه‌ای از‌این زندانی ندید وی را به زندان بازگرداند. ‏ <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:544</ref>  اما به گزارشی دیگر موسی به فرمان برادرش به شام برای دعوت به قیام فرار کرد.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:335‏</ref>   
موسی می‌گوید من کوچکترین فرزندان هند برای عبدالله محض بودم و او با من بسیار مهربان بود به همین دلیل به منصور پیام داد که من می‌خواهم طی نامه‌ای به محمد و ابراهیم از آنها بخواهم تا تسلیم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامه‌ای که برایشان نوشت از آنها خواست که بیایند ولی به من گفت که به آنان بگو نزد من نیایند. موسی با‌این بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتی که حاکم مدینه نتیجه‌ای از‌این زندانی ندید وی را به زندان بازگرداند. ‏ <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:544</ref>  اما به گزارشی دیگر موسی به فرمان برادرش به شام برای دعوت به قیام فرار کرد.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:335‏</ref>   
درباره‌اینکه آیا موسی  پیش از قیام از مدینه خارج شد یا به هنگام قیام در مدینه بود و یا به هنگام قیام در شام بود،  گزارش ها مختلف است.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:334‏ عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102‏ ؛ تاریخ مدینة دمشق ؛ ج‏60 ؛ ص443</ref>   
درباره‌اینکه آیا موسی  پیش از قیام از مدینه خارج شد یا به هنگام قیام در مدینه بود و یا به هنگام قیام در شام بود،  گزارش ها مختلف است.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:334‏ عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102‏ ؛ تاریخ مدینة دمشق ؛ ج‏60 ؛ ص443</ref>   
بنابر گزارشی که در کافی نقل شده، موسی سومین نفر بود که با برادرش بیعت کرد و رفتار بی ادبانه و توهین آمیز محمد با امام صادق و اسماعیل بن عبدالله جعفری را گزارش کرده است. <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 362</ref>  وی پس از شکست قیام برادرش محمد در مدینه و قتل وی  نزد رهبر دیگر قیام یعنی ابراهیم در بصره رفت و پس از شکست و شهادت او مدتی نزد پسر برادرش اشتر عبدالله بن محمد بن عبدالله در سند بود تا‌اینکه او نیز به شهادت رسید. پس از‌این او که از آوارگی و فراری بودن به تنگ آمده بود به مکه <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 365</ref> نزد مهدی عباسی ولیعهد منصور آمد و خود را پس از امان گرفتن به او معرفی کرد گفت، مهدی عباسی نیز پس از‌اینکه راستی ادعایش توسط خاندان طالبی تایید شد او را آزاد کرد.<ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 365عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102‏</ref>  
بنابر گزارشی که در کافی نقل شده، موسی سومین نفر بود که با برادرش بیعت کرد و رفتار بی ادبانه و توهین‌آمیز محمد با امام صادق و اسماعیل بن عبدالله جعفری را گزارش کرده است. <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 362</ref>  وی پس از شکست قیام برادرش محمد در مدینه و قتل وی  نزد رهبر دیگر قیام یعنی ابراهیم در بصره رفت و پس از شکست و شهادت او مدتی نزد پسر برادرش اشتر عبدالله بن محمد بن عبدالله در سند بود تا‌اینکه او نیز به شهادت رسید. پس از‌این او که از آوارگی و فراری بودن به تنگ آمده بود به مکه <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 365</ref> نزد مهدی عباسی ولیعهد منصور آمد و خود را پس از امان گرفتن به او معرفی کرد گفت، مهدی عباسی نیز پس از‌اینکه راستی ادعایش توسط خاندان طالبی تایید شد او را آزاد کرد.<ref>الکافی (ط - الإسلامیة)،  ج‏1،  ص: 365عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102‏</ref>  
او سعایت حسن بن زید را عامل اصلی خشم منصور بر حسنیان  مى‌دانست و از خدا می‌خواست انتقامشان را از وی بگیرد. <ref>الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:514‏</ref>
او سعایت حسن بن زید را عامل اصلی خشم منصور بر حسنیان  مى‌دانست و از خدا می‌خواست انتقامشان را از وی بگیرد. <ref>الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:514‏</ref>
بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس از‌اینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربه‌های تازیانه را تحمل می‌ کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق می‌دهم ولی‌این جوان  که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟
بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس از‌اینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربه‌های تازیانه را تحمل می‌ کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق می‌دهم ولی‌این جوان  که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۷۸

ویرایش